انتشار مقالات وبلاگ با ذکر مرجع بلامانع است قرآنیان




قرآنیان


.دراین وبلاگ سعی می شود تا حقایقی از عقاید انحرافی سلفی(وهابیت) تبیین شود

باز اندیشی در مرزهای توحید و شرک

به نام خدا 

نقدی بر مقاله یکی از سایتها در خصوص مرز بین توحید و شرک
هیئت تحریریه وبلاگ  

اخیرا در یکی از سایتها مقاله ای تحت عنوان مرز بین توحید و شرک منتشر شد. خود این مقاله مقدمه ای بر مقاله‌ای مفصل تر بود که نویسنده قصد داشت راجع به مصادیق شرک و اختلاف آن با توحید بیان نماید. علاوه بر ایرادات ساختاری که به نگارش این مقاله وارد است، لازم دانستیم تا ایرادات محتوایی آن را بیان کنیم. امید است که این نقد برای شیعیان امیرمومنان ع مفید باشد و موجب تجدید نظر در آراء نویسنده محترم گردد. جهت اطلاع کاربران محترم اصل مقاله در انتهاء ضمیمه شده است.

نویسنده در قسمتی از مقاله پس از بیان مصادیقی از شرک، در رابطه با انبیا و علما چنین بیان می دارد که افرادی برای انبیا و اولیا مقاماتی قائل اند که آن ها را در تکوین دخیل می دانند به طوری که می توان از آن ها حاجت خواست و یا این که در گرفتاری ها آن ها را صدا زد. و یا این که اشیایی را در تکوین دخیل می دانند. همچنین تصریح می کند که این افراد این مقامات را در عرض خدا نمی دانند بلکه آن را در طول خدا و به اذن او می دانند، با این وجود مطالبی را از قلم خویش جاری می کند:

ایشان نوشته اند: 

« اگر کسی می خواهد بگوید ائمه در طول خداوند متعال هستند و واسطه ی در تکوین می باشند باید دلیل بیاورد.... و الا می توان راجع به او این آیه ی قرآن را خواند که: إِنْ هِىَ إِلَّا أَسمَاءٌ سمَیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُکمُ مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبهِّمُ الهُدَى  ( نجم-18)
پاسخ:

این که ائمه ما واسطه تکوین هستند در نزد شیعه از موارد ثابت شده است. اما نحوه بیان نویسنده، این شبهه را به ذهن می افکند که گویی تا به حال برای این موضوع دلیل و مدرکی ارائه نشده و عقاید شیعه از روی ظن و گمان بوده است! حال آن که چنانچه در ادامه مشاهده می کنید دلایل روشنی در این باب وجود دارد که اگر نویسنده قبلا به آن ها واقف بوده، حسن نیت وی را زیر سوال می برد و اگر مطلع نبوده جای تعجب دارد که چگونه بدون تفحص در مورد توحید و شرک اظهار نظر می کند.

اولا در روایات متعددی به وساطت ائمه ع در تکوین اشاره شده و مشهورترین آن ها فرازهایی از زیارت جامعه کبیره است: 

و بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ بِكُمْ يَكْشِفُ الضُّر

یا در مورد امام زمان در دعای عدیله در مفاتیح الجنان می خوانیم 

الْمَهْدِيُّ الْمُرْجَى الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء

احادیث متعددی دال بر کرامات اهل بیت موجود است که بیماران را شفا داده اند و یا حتی مردگان را زنده نموده اند. مانند روایت زنی که به دست امیرالمومنین (علیه السلام) زنده شد.

اگر گفته شود این احادیث و روایات با آیات قرآن در تضاد است، این اعتراض وارد نیست. چرا که آیات متعددی داریم که هم افراد ذی شعور و حتی اشیا  در تکوین دخیل و واسطه بوده اند  برای مثال: 

در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) داریم: 

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُم‏ (آل عمران 42)

حضرت عیسی به اذن خدا بیمار شفا می داده است و مرده را زنده می کرده است.

یا در مورد حضرت یوسف داریم: 

اذْهَبُوا بِقَميصي‏ هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبي‏ يَأْتِ بَصيراً وَ أْتُوني‏ بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعين‏ (یوسف 93) 

یوسف برای شفای پدر خود پیراهنش را به نزد ایشان فرستاد تا او را شفا دهد. 

و در سوره نازعات می خوانیم: 

فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً. قسم به تدبیرکنندگان فرمان خدا. 

و یا در آیه 11 سوره سجده داریم: 

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُون‏. 

خداوند امر گرفتن جان بندگان را به ملک الموت سپرده است. 

لذا می بینیم خداوند برای امور تکوین واسطه هایی را قرار داده است. در جایی پیامبر خود را قرار داده است و در جایی دیگر فرشته ای را و یا حتی پیراهنی را که ظاهرا فاقد شعور است. 

حتی اگر نصوص روایی را نمی آوردیم بازهم می توانستیم ادعا کنیم ائمه ما کمتر از حضرت عیسی ع و ملک الموت و پیراهن یوسف نیستند. چه رسد به این که روایات متعدد در منابع شیعی و حتی برخی منابع عامه این موضوع را تصدیق می کند. مطمئنا خواننده محترم توجه دارند که این نقش در تکوین در عرض خدا نبوده و همه چیز به اذن خدا (تشریعی یا تکوینی) در عالم جاری می شود. 

در قسمت بعدی نویسنده بیان می دارد: 

« بر فرض که ثابت شود ائمه در تکوین دخیل هستند برای اینکه بتوان آنها را صدا زد باید در جای دیگر ثابت کرد که آنها صدای ما را می شنوند» 

پاسخ:

اولا ما قبول داریم و باید این مطلب ثابت شود. ولی مانند مطلب گذشته این هم یکی دیگر از مواردی است که در باره ی آن روایات فراوان داریم و همچنین آیاتی که اشعار به این موضوع دارند. 

ابتدا متذکر می شویم که حتی اگر این موضوع ثابت نشود، بازهم عمل شرک آمیز رخ نداده بلکه حداکثر ، خوانندگان ائمه ع  کار عبثی انجام داده اند. (در جایی که توجه داریم ؛ شرک یعنی اعتقاد به قدرتی مستقل از خدا، حال آن که چنین فرضی در اینجا منتفی شده است.)

ثانیا منظور از شنیدن صدا  قاعدتا بدین معناست که آن بزرگان بر سخن ما آگاهی می یابند من دون اینکه ما به مکانیزم این آگاهی ، علم داشته باشیم.

در این باب هم روایات موجود است و هم آیاتی چند دلالت دارند: 

- در سوره توبه آیه 105 داریم: 

قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون. 

خداوند و پیامبرش و مومنان (منظور اهل بیت)  بر اعمال بندگان آگاه می گردند و آن ها، اعمال را می بینند. 

و همچنین آیاتی که بحث شاهد بودن نبی را مطرح می کنند. مانند این آیه: 

فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيدا. و می دانیم که شهادت ملازم آگاهی است.

- در بحارالانوار/ ج53/ ص 157 از قول امام زمان (علیه السلام) داریم: َ

 لَا يَعْزُبُ عَنَّا شَيْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِكُم‏. یعنی هیچ یک  از اخبار شما از ما مخفی نمی ماند. 

- در کتاب کافی در ج 2 کتاب الحجه ، بابی موجود است تحت این عنوان:

عرض الاعمال علی النبی و الائمه که به نویسنده محترم توصیه می شود مروری بر آن داشته باشد.  اعمال، متناوبا بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) و ائمه هدی ع عرضه می شود و ایشان آگاه می گردند. 

- علاوه بر همه این ها ؛ ما در سلام نمازها، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) به صورت خطابی سلام می دهیم. اگر قرار بر این باشد که سلام ما به او نرسد پس تمام مسلمانان در نماز های خود کار بیهوده ای انجام می دهند!

- در کتاب کامل الزیارات داریم فرشته ای به نام فطرس سلام، هرکسی در هرجایی از عالم به امام حسین (علیه السلام)، را خدمت ایشان می رساند. 


-
همچنین در منابع عامه هم روایاتی از این دست موجود است که پیامبرص و مردگان صدا را می شنوند و بر آن سلام کننده آگاهی می یابند: 

در کتاب سنن ترمذی حدیث حسن از ابی هریره نقل شده است كه پیامبراكرم ( ص ) فرمود : هر كس بر من سلام کند ، سلام او به من می رسد و من پاسخ او را می دهم

نویسنده در ادامه بیان می دارد: 

« بر فرض که همه ی مراحل قبلی ثابت شود بحث دیگری مطرح می شود و آن اینکه تا چه اندازه می توان واسطه ها را بزرگ کرد؟ به نظر می رسد که توجه بیش از حد به واسطه خودش نوعی شرک باشد» « توجه بیش از حد به واسطه، خودش اشتباه است و بعید نیست که نوعی شرک باشد .» « پس بر فرض اینکه اهل بیت واسطه در تکوین باشند و مراحل قبلی حل شود اینکه ما امروزه همه چیز را به آنها نسبت می دهیم با توحید خالص سازگاری ندارد. » 

پاسخ:

اگر ایشان خود را شیعه می پندارد چنین طرز بیان ، نوعی تجاهل است. گویا که ایشان با چنین باریک بینی، کمترین آگاهی به قران و منابع روایی شیعه ندارد. با این وجود، عرض می کنیم : ادعای نویسنده سخنی بی پایه است. 

اولا ایشان دلیل قانع کننده و قطعی  دال بر ادعای خویش ندارد و عبارت " به نظر می رسد " نشان می دهد که اتهام زنی نویسنده صرفا بر اساس ظن و گمان، می باشد لذا سخن مشارالیه نه جنبه علمی دارد و نه وجاهت شرعی! 

ثانیا نحوه و ساختار استدلال هم غلط است. در بیان یک حکم باید آن را دقیق مطرح کرد. به کار بردن عباراتی مانند "بیش از حد"، در متون ادبی و احساسی کاربرد دارد. سوال ما این است که جناب نویسنده حد توجه به وسیله را چه میزان تعیین کرده اند که بیش تر از آن موجب شرک و کمتر از آن مجاز شمرده می شود؟ مادر نسبت به فرزند خویش محبت بیش از حد دارد. اتفاقا این محبت را خداوند در وجود او قرار داده است. آیا این از دید جناب  نویسنده مصداق شرک است؟ 

یا در سوره بقره آیه 200 می خوانیم: فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرا. خداوند می فرماید آن چنان که پدرانتان را یاد می کنید مرا هم یاد کنید. اگر این مقایسه را که خداوند در آیه بیان کرده، شرک بدانیم ، باید اذعان کنیم که خداوند پای این شرک را امضا کرده است. 

و یا از این مثال بالاتر: جناب نویسنده محبت و علاقه شدید حضرت یعقوب به حضرت یوسف را چگونه توجیه می نماید؟ آیا جایز است مانند فرزندان یعقوب به پیامبر خدا بگوییم 

«
قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكين‏» ؟ 

یا این که بگوییم یعقوب به یوسف توجه بیش از حد داشت و بهتر بود بیشتر یاد خدا می کرد؟ مسلما خیر! 

بنابراین توجه زیاد به واسطه مادامیکه آن را واقعا مستقل از خدا ندانیم ! شرک نیست و این کار به هیچ وجه در دایره شرک قرار نمی گیرد.

نکته مهم این است که حد توجه به وسیله بایستی به اندازه جایگاه آن وسیله در نزد خدا باشد. برای مثال در رابطه با پول و روزی، خدا می فرماید: وابتغوا من فضل الله ... بدین معنا که به دنبال روزی بروید.! خب اگر بگوییم نباید در پی پول رفت و توجه به آن نداشت که سخن گزافی گفته ایم. ولی بایستی به اندازه جایگاه آن بدان توجه نماییم. 
 
اما جالب این است که اتفاقا خداوند متعال خود در برخی از موارد واسطه را بزرگ می کند تا مردم به سوی آنها متوجه شوند. اصلا فلسفه ارسال رسل به این خاطر است که خداوند از طریق واسطه ها راه هدایت را برای خلق روشن می نماید و با گرامیداشت و بزرگ نمودن آن ها توجه مردم را به آن ها جلب می کند تا به سوی آن ها بیایند.

مثال های دیگری در این رابطه ذکر می کنیم تا روشن شود توجه زیاد به یک واسطه نه تنها شرک نیست بلکه در مواردی خداوند خود مشوق آن بوده است:

- خداوند در مورد قرآن می فرماید 

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏ (اعراف 52)

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيما (نسا 105)

أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى‏ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏ (عنکبوت 51) 

فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْه‏ (مزمل 20)

در آیات بالا خداوند کتاب را وسیله حکم قرار داده است و آن را وسیله هدایت و رحمت بیان می کند. و مردم را دعوت می کند تا جایی که می توانند به آن توجه کنند. 

- خداوند به طور صریح در سورده مائده آیه 35 می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة.. ای ایمان آورندگان به سوی خدا وسیله جویید. 

- حضرت یوسف برای پدرش یعقوب پیراهن خود را می فرستد و یعقوب شفای چشم خود را از آن می گیرد. آیا جایز است به یعقوب نبی که پیامبر خدا است بگوییم توجه بیش از حد به پیراهن داری حال آن که خداوند شفا می دهد و باید به او توجه کنی؟ آیا یعقوب که پیامبر خدا بوده است العیاذ بالله دچار شرک شده است ؟

-
در مورد غفران ذنوب که عملی است مختص خداوند باری تعالی: 

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما (نسا 64)

خداوند می فرماید کسانی که ظلم کرده اند استغفار کنند و به نزد تو ای پیامبر بیایند و تو برای آن ها استغفار کنی آنگاه خداوند را بخشنده می یابند. واضح است که خداوند نقش پیامبر را در پذیرش توبه  پررنگ کرده و مردم را دعوت به سوی شخص پیامبر نموده است تا او را وسیله و واسطه قرار دهند. آیا می توان گفت این کار توجه بیش از حد به واسطه است و ممکن است به شرک بیانجامد ؟ مسلما خیر.

و یا این که در سوره یوسف آیه 97 فرزندان یعقوب می گویند: 

قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئين‏. و از پدر خود تقاضای استغفار می کنند. یعقوب (علیه السلام) به آن ها نمی گوید وای بر شما چرا توجه بیش از حد به من که واسطه هستم دارید! بروید و از خود خدا بخواهید! 

بلکه می گوید: سوف استغفر لکم. یعنی به زودی برایتان استغفار می کنم. 

- خداوند در سوره توبه آیه 74 می فرماید:  أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ.. در این آیه خداوند متعال غنی کردن بندگان از فضلش را به خود و رسولش نسبت داده است. یعنی رسول را نیز فاعل قرار داده کما این که خودش فاعل است. مشخصا فاعلیت رسول در طول خدا و به اذن اوست. اما آن چه که در این آیه به چشم می خورد این است که خدا وسیله را که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله ) است این چنین گرامی و بزرگ می شمارد. 

-
در سوره رعد آیه 43: وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏. 

خداوند در این آیه شهادت کسی را که علم الکتاب دارد و وسیله اثبات حقانیت پیامبر است که در روایات وجود مقدس امیرالمومنین (علیه السلام) است، در کنار شهادت خود قرار داده است و بدین طریق این وسیله را گرامی داشته و آن را برای کسانی که معتقد به رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نیستند بزرگ جلوه می دهد تا به او توجه کنند! آیا می توان آیه قرآن را مشوق شرک دانست؟ 

- خداوند در سوره انبیا آیه 81 می فرماید: 

وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْري بِأَمْرِهِ إِلى‏ الْأَرْضِ الَّتي‏ بارَكْنا فيها وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عالِمين‏. 

این آیه یکی از گویا ترین آیه هاست . خداوند در این آیه بیان می دارد که ما قصد کردیم زمینی را آباد کنیم و آن را از طریق باد انجام دادیم اما باد به امر سلیمان و به دستور او به آن زمین می رود. خداوند در اینجا امر سلیمان را مخصوصا برجسته می نماید تا نشان دهد این کار را سلیمان کرده و البته آن چه سلیمان کرده مطابق اراده ی ما بوده است. 

مثال های بالا به خوبی روشن می کند که اتفاقا می توان به وسیله ها توجه زیاد کرد اما مطابق جایگاه آن ها. و چه وسیله ای بالاتر از ائمه معصومین که این چنین در مورد آن ها در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

 
و ذَلَّ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لَكُمْ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُم‏ .... ِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُم‏... 

و رضِيَكُمْ خُلَفَاءَ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجاً عَلَى بَرِيَّتِهِ وَ أَنْصَاراً لِدِينِهِ وَ حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَ خَزَنَةً لِعِلْمِهِ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَرَاجِمَةً لِوَحْيِهِ وَ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِهِ وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِه‏...

وقتی چنین مقاماتی برای این بزرگواران تبیین شده ، هرچقدر هم که به آنها توجه نماییم به چیزی غیر از رضای خدا توجه نکرده ایم. حتی اگر بسیاری از اتفاقات را به ایشان نسبت دهیم (با علم به این که همه افعال آن ها به اذن خداست و آن ها در طول خداوند متعال هستند)، بازهم این توجه زیاده از حد نیست و بلکه توجه بیشتر به آنان خود وسیله قرب به خداوند متعال است. 

توجه به این نکته هم ضروری به نظر می رسد که درخواست از ائمه برای طلب چیزی و یا این که از آن حضرات بخواهیم تا برای ما در نزد خدا دعا کنند، ماهیتا تفاوتی ندارد! چه این که در هر دو حالت آن ها را وسیله قرار داده ایم. چه خود آن ها به ما بدهند و چه این که برای ما دعا کنند . در هر صورت ما نعمت اصلی را از جانب خدا می دانیم و لذا در حاق واقع این دو طریق هیچ فرقی با هم ندارند. 

در سیره معصومین هم مشاهده می کنیم که خود آن حضرات برای درخواست از خدا پنج تن آل عبا را واسطه قرار می دادند. کما این که در برخی ادعیه صحیفه سجادیه، امام سجاد ع  به پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و امیرالمومنین (علیه السلام) متوسل می شوند. و یا این که در مواردی ائمه برای رفع مشکل به حضرت زهرا (سلام الله علیها)  متوسل می شدند. و یا امام هادی ع به سید الشهدا توسل یافته اند .

لذا موضوع توسل به درگاه ائمه و حاجت خواستن از آن ها و قائل شدن مقام برای آن بزرگواران در تکوین ، نه تنها امری مسلم و قطعی نزد شیعه امامیه است، بلکه توجه هرچه بیشتر به این ذوات مقدسه و رو به سوی آنان بردن در واقع توجه به چیزی است که رضای خداوند متعال در آن است و نتیجه اش هم تقرب بیشتر به خدا.

اما در ادامه مقاله نویسنده محترم شاهد مثال عجیبی برای اثبات مطالب خود می آورد که حیف دانستیم به آن اشاره نکنیم.

ایشان می نویسد:

« مشرکین، خداوند را قبول داشته اند و او را خالق و اداره کنندی جهان هستی می دانسته اند. در آیه  31 سوره یونس آمده است : قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ » « همچنین یادمان نرود که مشرکین معبودانشان را هم عرض خدا قرار نمی داده اند بلکه طبق آیه سوم سوره زمر می گفته اند که: مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلىَ اللَّهِ زُلْفَى یعنى ما آنان را جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کنند، نمى پرستیم. از این آیات بدست می آید که اتفاقا مشرکین خداشناس بوده اند.» « مشکل آنها این بوده است که بدون دلیل واسطه هایی در عالم هستی قرار می داده اند و علاوه  بر این، واسطه ها را خیلی بزرگ می کرده اند و به آنها بیش از حد بها می داده اند. »

پاسخ:

نکته اول این که هر کسی، چه کافر و چه مشرک و چه مسلمان و چه غیر مسلمان، در حالت اضطرار به خدای فطری متذکر می شود، اما آن چه که ارزش دارد این است که به این خدای فطری در حالت عادی هم ایمان آورد و آن را انکار نکند . خدا برای بندگان شناخته شده و معلوم است لذا  پیامبران دعوت به شهادت بر وحدانیت این خدا می کنند . آیه 31 سوره یونس بیان همین موضوع است که همگان بر توحید فطری آفریده شده اند . مشرکین در حال اضطرار به خدای فطری اقرار داشتند اما در شرایط عادی همین خدا را انکار و یا برای او شریک و ولد و دختر قائل می شدند. 

نکته دوم که باید اشاره گردد این است که بر خلاف نظر نویسنده، مشرکین معبودانشان را واقعا هم عرض خدا قرار می دادند. شاهد ما همین آیه ای است که خود ایشان بدان استدلال کرده اند. آیه به صورت کامل به شرح زیر می باشد. 

وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ في‏ ما هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّار

همان طور که مشاهده می شود خداوند در انتهای آیه این افراد را دروغگو و ناسپاس می خواند چرا که آن ها واقعا برای معبودان خود استقلال قائل بوده و برای تقرب به الله کار نمی کردند. آیات دیگر موید نظر ماست . ما به چند نمونه اشاره می کنیم: 

- وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُون‏ (زمر 45) 

هنگامی که خدا را به یگانهگی در نزد مشرکان یاد می کنند قلوب آن ها مشمئز می گردد! 

چگونه می شود که مشرکان خدا را چرخاننده هستی و همه چیز را از آن او بدانند، ولی وقتی  به یگانگی خوانده می شود، مشمئز گردند ؟ 

- در آیه 108 سوره انعام می خوانیم:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون‏

خداوند نهی می کند از این که به بت های مشرکان توهین شود، چرا که آنها هم ازروی دشمنی و جهالت به خدای یگانه توهین می کنند. 

آیا مشرکین با چنین عکس العملی قائل هستند که بت ها در طول خداوند قرار گرفته اند؟ مسلما خیر! بلکه آن قدر بت ها را بزرگ و مستقل از خدا می دانستند که حتی حاضر بودند در قبال ناسزای به معبودانشان ، خدای یگانه را دشنام و ناسزا بگویند! 

بنابراین برای قضاوت در باب چنین امری بایستی به تمام آیات توجه کرد. با جمع آیات و روایات در می یابیم مشرکان به معنای واقعی شرک ذاتی و صفاتی (به تعبیر روایات شرک قول و وصف) داشتند و برای بت های خود استقلال ذاتی قائل بودند. 

در پایان تذکر می دهیم که این مقاله در پاسخ به کسی تنظیم شده که خود را شیعه دانسته و به قران و متون روایی شیعه اعتقاد دارد.


والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

  ---------------------------------------------------

ضمیمه : مقاله بازاندیش

مرز بین شرک و توحید

اولاً باید دقت شود که طبق برخی از روایات مرز بین توحید و شرک بسیار دقیق است. بنابراین لازم است روی این بحث خوب تأمل کنیم.

توضیح اینکه باور کردن خدایی که به چشم دیده نمی شود بر آدمیان سخت و سنگین بود. بنابراین در فرهنگ های مختلف یا بر خداوند لباسی مادی پوشاندند و یا آنکه انسانی را به مقام خدایی رساندند.

آن کس که در عبادتش ریا می کند و رضایت دیگران را می طلبد به نوعی شرک مبتلا شده است. آن کس که حلال مشکلات را تنها پول می داند او هم از توحید کامل بی بهره است. آنکس که برای بدست آوردن و یا حفظ قدرت خود از هیچ جنایتی فروگذار نمی کند او هم مشرک است. آن کس که برای خود مولایی انتخاب کرده و به جای آنکه حق را از خدا بداند چشم به دهان مولایش دوخته و حرف او را بر حرف خدا ترجیح می دهد او هم از توحید دور افتاده است.

شنیده اید که می گویند اگر فلانی نبود و دست مرا نمی گرفت و کمکم نمی کرد من بیچاره بودم و هلاک می شدم. این، تیره ای از شرک است. نجات از خداست که بر دست آن فرد جاری شده، اگر او نبود خدا که بود، به دست دیگری تو را نجات می داد. شنیده اید که می گویند چشم امیدم اول به خداست . دوم به شما. این هم پاره ای از شرک است. مگر او کدامین قدرت را داراست که در ردیف خدا قرار گیرد؟ همچنین برخی جملات مثل (خدا تومان) نیز ممکن است مصداقی از شرک باشد.

 حتی برخی می گویند توجه بیش از حد به حرز یا طلسم و یا حتی خود دعا نوعی شرک است. اینکه فردی فکر کند خود این دعا کاری می کند یا فلان انگشتر کن فیکون می کند که اگر نباشد کار پیش نمی رود این هم ممکن است نوعی شرک باشد.

خلاصه مرز بین توحید و شرک لغزشگاه بزرگی است. به بیان امام صادق : شرک پنهان تر از جای پای مورچه است تا آنجا که بازگرداندن نگین انگشتر برای حاجت خواستن نیز از شرک است.(بحار، ج۶۸، ص۱۴۲) این روایت از لحاظ سندی ، خوب است و برخی محققین سند این حدیث را صحیح دانسته اند.

حال باید مواردی را که با توحید منافات دارد و بوی شرک می دهد یکی یکی مورد بررسی قرار دهیم. قبل از آن توجه شما را به یک مقدمه ی نسبتا طولانی جلب می کنم:

انواع شرک در قرآن

قسم اول : پرستش موجودات فاقد حیات(جمادات)

مثال اول : إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَ لَا یُبْصِرُ وَ لَا یُغْنىِ عَنکَ شَیْئًا(مریم-۴)

ترجمه : هنگامى که ابراهیم به پدرش گفت: اى پدر! چرا چیزى را مى‏پرستى که نه مى‏شنود، و نه مى‏بیند، و نه هیچ مشکلى را از تو حلّ مى‏کند؟!

مثال دوم : قَالَ أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ(صافات-۹۵)

ترجمه : ابراهیم به قومش گفت : آیا چیزى را مى‏پرستید که با دست خود مى‏تراشید؟!

مثال سوم : وَ اتخَّذَ قَوْمُ مُوسىَ‏ مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَ لَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لَا یُکلِّمُهُمْ وَ لَا یهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتخَّذُوهُ وَ کَانُواْ ظَالِمِینَ(اعراف-۱۴۸)

ترجمه : قوم موسى بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خدا)، از زیورهاى خود گوساله‏اى ساختند جسد بى‏جانى که صداى گوساله داشت! آیا آنها نمى‏دیدند که با آنان سخن نمى‏گوید، و به راه (راست) هدایتشان نمى‏کند؟! آن را (خداى خود) انتخاب کردند، و ظالم بودند!

مثال چهارم : وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ(نمل-۲۴)

هدهد به سلیمان گفت : او و قومش را دیدم که براى غیر خدا- خورشید- سجده مى‏کنند.

قسم دوم : پرستش موجودات ذی حیات

این قسم ، خود به چند دسته تقسیم می شوند:

دسته اول : پرستش موجوداتی که حیات دارند ولی حیات انسانی ندارند مثل پرستش ملائکه یا اجنه یا حیوانات

در این دسته ، یا مراد از پرستش ، عبادت است

مثال اول : وَ جَعَلُواْ الْمَلَئکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَانِ إِنَثًا أَ شَهِدُواْ خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتهُمْ وَ یُسَلُونَ(۱۹) وَ قَالُواْ لَوْ شَاءَ الرَّحْمَانُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَالِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یخَرُصُونَ(۲۰) سوره زخرف

ترجمه : آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنّث پنداشتند آیا شاهد آفرینش آنها بوده اند؟! گواهى آنان نوشته مى‏شود و (از آن) بازخواست خواهند شد! (۱۹) آنان گفتند: «اگر خداوند رحمان مى‏خواست ما آنها را پرستش نمى‏کردیم!» ولى به این امر هیچ گونه علم و یقین ندارند و جز دروغ چیزى نمى‏گویند! (۲۰)

مثال دوم : وَ یَوْمَ یحَشُرُهُمْ جَمِیعًا ثمَّ یَقُولُ لِلْمَلَئکَةِ أَ هَؤُلَاءِ إِیَّاکمُ‏ کَانُواْ یَعْبُدُونَ(۴۰) قَالُواْ سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ کاَنُواْ یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ(۴۱) سوره سبأ

ترجمه : (به خاطر بیاور) روزى را که خداوند همه آنان را بر مى‏انگیزد، سپس به فرشتگان مى‏گوید: «آیا اینها شما را پرستش مى‏کردند؟!» (۴۰) آنها مى‏گویند: «منزّهى (از اینکه همتایى داشته باشى)! تنها تو ولىّ مایى، نه آنها (آنها ما را پرستش نمى‏کردند) بلکه جنّ را پرستش مى‏نمودند و اکثرشان به آنها ایمان داشتند!» (۴۱)

و یا مراد از پرستش ، اطاعت است :

مثال : یَأَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کاَنَ لِلرَّحْمَانِ عَصِیًّا(مریم-۴۴)

ترجمه : ابراهیم به پدرش گفت : اى پدر! شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بود!

دسته دوم : پرستش موجوداتی که حیات انسانی دارند

این انسان ها که مورد پرستش قرار می گیرند ، ممکن است یکی از موارد زیر باشند :

الف) طواغیت

پرستش این گروه یا به معنای عبادت آنها است

مثال اول : فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلىَ‏(نازعات-۲۴)

ترجمه : و فرعون گفت: «من پروردگار برتر شما هستم

مثال دوم : وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَأَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَاهٍ غَیرْى(قصص-۳۸)

ترجمه : فرعون گفت: «اى جمعیت اشراف! من خدایى جز خودم براى شما سراغ ندارم.

مثال سوم : وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلىَ اللَّهِ لهَمُ الْبُشْرَى‏(زمر-۱۷)

ترجمه : و کسانى که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست

یا به معنای اطاعت مطلق از آنها است

مثال اول : وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ(بقره-۲۵۷)

ترجمه : کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بیرون مى‏برند.

مثال دوم : أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلىَ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلَالَا بَعِیدًا(نساء-۶۰)

ترجمه : آیا ندیدى کسانى را که گمان مى‏کنند به آنچه (از کتابهاى آسمانى که) بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آورده‏اند، ولى مى‏خواهند براى داورى نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. امّا شیطان مى‏خواهد آنان را گمراه کند، و به بیراهه‏هاى دور دستى بیفکند.

ب) انبیاء و اولیاء

پرستش این گروه به معنای عبادت آنها است

مثال : لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ(مائده-۱۷)

ترجمه : آنها که گفتند: «خدا، همان مسیح بن مریم است»، بطور مسلّم کافر شدند.

ج) علماء

پرستش این گروه به معنای اطاعت مطلق از آنها است که ممکن است در موارد نادری به پرستش هم برسد

مثال : اتخَّذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلَّا لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا(توبه-۳۱)

ترجمه : (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را که معبودى جز او نیست، بپرستند.

تذکر : راجع به دو مورد اخیر خوب است بیشتر بحث کنیم. در دو مورد اخیر ممکن است افراد ، مقاماتی برای انبیاء و اولیاء و علماء قائل شوند مثل اینکه بگویند آنها در تکوین و عالم خلقت نقش دارند و البته نه در عرض خدا که شرک و عبادت باشد بلکه آنها در طول خدا هستند و ما می توانیم حاجت های خود را از آنها بگیریم و در هنگام مشکلات ، آنها را صدا بزنیم و آنها را به فریاد بخواهیم. این گروه ممکن است چنین چیزی را راجع به اقسام دیگر موجودات که به آن اشاره شد نیز بگویند مثلا ممکن است بگویند برخی موجوداتی که فاقد شعور می باشند مثل یک غذا یا یک ضریح یا یک دستمال نیز در تکوین نقش دارند و مثلا می توانند شفا دهند. البته این گروه قبول دارند که هیچ یک از این امور در عرض خدا نیستند بلکه همگی در طول خدا و با اذن و اراده ی او است.

به کسانی که چنین حرف هایی می زنند خوب است که چند مطلب را تذکر دهیم :

مطلب اول : همچنانکه گفته شد باید در نظر داشت که ائمه و چیزهای دیگر هیچ گاه در عرض خدا نیستند یعنی این گونه نیست که خدا چیزی بخواهد و ائمه چیز دیگری. اگر چه بعید است که کسی چنین چیزی را در عقیده قبول داشته باشد ولی به هر حال بعضا در مداحی ها به گونه ای روضه می خوانند که الفاظ دلالت بر چنین مطلبی می کند. باید در لفظ نیز دقت داشت و نباید هر لفظی را به زبان آورد.

اتفاقا در قرآن آیاتی وجود دارد که نشان می دهد لفظ هم مهم است و خود الفاظ کفر آمیز بد است.

در آیه ۵ سوره کهف راجع به کسانی که می گویند خدا بچه دارد آمده است :

کَبرَتْ کَلِمَةً تخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ یعنى سخن بزرگى از دهانشان خارج مى‏شود!

در این آیه روی کلمه و خروج آن از دهان تأکید شده است یعنی خود آن کلمه هم بد است.

پس لفظ هم مهم است. ما باید یاد بگیریم که الفاظ صحیح استفاده کنیم. برخی از شیعیان در رابطه ی با اهل بیت از الفاظی استفاده می کنند که حتی اگر معنای آن الفاظ را هم منظور نکنند می توان راجع به آن گفت : کَبرُتْ کَلِمَةً تخَرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ

مطلب دوم : بکار بردن برخی الفاظ یا انجام برخی اعمال ممکن است اشکالی نداشته باشد ولی موجب سوء استفاده و سوء برداشت می شود. به همین دلیل باید از آن اجتناب کرد.

در آیه ۱۰۴سوره بقره آمده است :

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَاعِنَا وَ قُولُواْ انظُرْنَا یعنى اى کسانى که ایمان آورده‏اید (هنگامى که از پیامبر تقاضاى مهلت براى درک آیات قرآن مى‏کنید) نگوئید” راعنا” بلکه بگوئید” انظرنا” (چرا که همان مفهوم را دارد و دستاویزى براى دشمن نیست)

در این آیه مشاهده مى کنیم که خداوند مى گوید از الفاظ صحیح استفاده کنید که موجب سوء استفاده نشود ، پس باید از کارها و الفاظی که به دنبال آن سوء استفاده و سوء برداشت وجود دارد اجتناب کرد.

مطلب سوم : اگر کسی می خواهد بگوید ائمه در طول خداوند متعال هستند و واسطه ی در تکوین می باشند باید دلیل بیاورد. در واقع اگر کسی می خواهد بگوید همچنانکه ابر در نزول باران دخیل است ائمه نیز دخیل اند باید برای حرف خود دلیل بیاورد و الا می توان راجع به او این آیه ی قرآن را خواند که:

إِنْ هِىَ إِلَّا أَسمَاءٌ سمَیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُکمُ مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبهِّمُ الهُدَى(نجم-۲۳)

ترجمه : اینها فقط نامهایى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏اید ، و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده آنان فقط از گمانهاى بى‏اساس و هواى نفس پیروى مى‏کنند در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است!

مطلب چهارم : بر فرض که ثابت شود ائمه در تکوین دخیل هستند برای اینکه بتوان آنها را صدا زد باید در جای دیگر ثابت کرد که آنها صدای ما را می شنوند.

مطلب پنجم : بر فرض که همه ی مراحل قبلی ثابت شود بحث دیگری مطرح می شود و آن اینکه تا چه اندازه می توان واسطه ها را بزرگ کرد؟ به نظر می رسد که توجه بیش از حد به واسطه خودش نوعی شرک باشد مثل اینکه به پول که خودش یک واسطه است بیش از حد توجه داشته باشیم. اصلا در دین اسلام یاد می گیریم که واسطه ها را زیاد بزرگ نکنیم مثلا اگر کسی ماشین بخرد با اینکه پول ، واسطه ی خرید ماشین بوده است می گوید خدا به من ماشین داد یا اگر باران ببارد می گوییم خدا باران نازل کرد و کسی تأکید ندارد که ابر باران نازل کرده است.

پس با فرض اثبات مراحل قبلی باید توجه داشته باشیم که توجه بیش از حد به واسطه ، خودش اشتباه است و بعید نیست که نوعی شرک باشد.

اتفاقا در قرآن که نظر بیفکنیم نیز همین مطلب را مشاهده می کنیم که واسطه ها که در ایجاد فعل دخیل هستند در بحث های توحیدی به چشم نمی آیند و فقط خدا به عنوان فاعل معرفی می شود. در آیه ۳۳ سوره یوسف آمده است که حضرت یوسف این چنین دعا مى کند:

وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنىِ کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیهْنَّ وَ أَکُن مِّنَ الجْاهِلِینَ یعنى و اگر نیرنگشان را از من نگردانى به آنان رغبت مى‏کنم و از نادانان مى‏شوم.

مسلم است که حضرت یوسف از خود اختیار دارد و عدم رغبت به زنان مصر مسلما با اختیار او نیز دخیل است ولى در دعا فقط خدا را منظور مى دارد.

پس بر فرض اینکه اهل بیت واسطه در تکوین باشند و مراحل قبلی حل شود اینکه ما امروزه همه چیز را به آنها نسبت می دهیم با توحید خالص سازگاری ندارد. ما منکر این نیستیم که ممکن است موجودی واسطه در شفای مریضی باشد مثل پیراهن یوسف که چشم یعقوب را بینا کرد ولی این را هم باید دقت داشته باشیم که این بحث ، ریزه کاری هایی دارد که عدم دقت راجع به آن انسان را به بیراهه می برد. پس تمام مطالب گفته شده در اینجا را باید مد نظر قرار دهیم.

یادمان نرود که مشرکین ، خداوند را قبول داشته اند و او را خالق و اداره کننده ی جهان هستی می دانسته اند. در آیه ۳۱ سوره یونس آمده است :

قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَن یخُرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَىّ‏ وَ مَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلَا تَتَّقُونَ‏

ترجمه : بگو: کیست که شما را از آسمان و زمین روزى مى‏دهد؟ یا کیست که بر گوش‏ها و چشم‏ها مالکیّت و حکومت دارد؟ و کیست که زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد؟ و کیست که همواره امور [جهان هستى‏] را تدبیر مى‏کند؟ به زودى خواهند گفت: خدا! پس بگو: آیا [از پرستش غیر او] نمى‏پرهیزید؟!

همچنین یادمان نرود که مشرکین معبودانشان را هم عرض خدا قرار نمی داده اند بلکه طبق آیه سوم سوره زمر می گفته اند که : مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلىَ اللَّهِ زُلْفَى یعنى ما آنان را جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کنند، نمى‏پرستیم.

از این آیات بدست می آید که اتفاقا مشرکین خداشناس بوده اند. پس باید دید مشکل آنها چه بوده است؟ به نظر می رسد مشکل آنها این بوده است که بدون دلیل واسطه هایی در عالم هستی قرار می داده اند و علاوه بر این ، واسطه ها را خیلی بزرگ می کرده اند و به آنها بیش از حد بها می داده اند.

البته می توان گفت بها دادن بیش از حد به واسطه ها خودش درجات مختلفی دارد. بالاترین درجه اش همان بوده است که مشرکان زمان پیامبر انجام می داده اند ولی باید مواظب باشیم که درجات پایین تر آن را ما انجام ندهیم.

مطلب ششم : ما باید آینده نگر باشیم. ممکن است چیزی الآن شرک نباشد ولی تأکید بیش از اندازه روی آن موجب شود که در طول زمان به شرک تبدیل شود. پس اگر احتمال رود عملی که شرک نیست در طول زمان به شرک تبدیل می شود باید نهایت احتیاط را نسبت به آن انجام داد. در سوره نوح نام ۵ بت از بت های زمان حضرت نوح نام برده شده است. در آیه ۲۳ سوره نوح آمده است که قوم نوح به یکدیگر می گفتند : لَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لَا سُوَاعًا وَ لَا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْرًا یعنى و هرگز [بت‏هاى‏] وَدّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر را رها نکنید.

در تفسیر المیزان به نقل از الدر المنثور آمده است که : این اسماء قبلا اسامى مردانى صالح از قوم نوح بوده، وقتى آنها از دنیا رفتند شیطان به بازماندگانشان وحى کرد که در مجلسى که ایشان جلسه داشتند مجسمه‏هایى نصب کنید و نام ایشان را بر سر آن مجسمه‏ها بگذارید، مردم هم این کار را کردند، ولى آن مجسمه‏ها را نمى‏پرستیدند تا آن نسل منقرض شد، و نسل بعدى روى کار آمد، و چون علم نسل قبلى را نداشتند مجسمه‏ها مورد پرستش قرار گرفتند.(المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۲۰، ص: ۳۵) پس باید مواظب بود کارهایی که احتمال دارد در طول زمان به شرک تبدیل شود را انجام ندهیم.

مطلب هفتم : ما در کارهایمان باید ببینیم ائمه چه کرده اند و چه نکرده اند. آیا امامی امام قبل از خود را برای حاجت گرفتن صدا می زده است؟ آیا امامی به مردم توصیه کرده است که در هنگام مشکلات ما را صدا بزنید؟ آیا در این زمینه روایت معتبری با سند صحیح وجود دارد؟

مطلب هشتم : این نکته نیز دقت شود که عمل محدود است و به همین دلیل آخرین مرحله ی عمل که نشان دهنده ی آخرین درجه ی تواضع است فقط برای خداست تا از این طریق تفاوت خضوع برای خدا و غیر خدا مشخص شود. پس سجده برای غیر خدا صحیح نیست. همچنین حاجت خواستن از غیر خدا با همان الفاظی که از خدا حاجت خواسته می شود صحیح نیست.(دقت کنید)

مطلب نهم : در آیات مختلفی از قرآن به مردم دستور داده شده است که برای خدا (نِدّ) قرار ندهید.

در تفسیر التحریر و التنویر ، ذیل آیه ۲۲ سوره بقره راجع به (نِدّ) اینگونه توضیح داده است:

و المعنى لا تثبتوا للّه أندادا تجعلونها جعلا و هی لیست أندادا و سماها أندادا تعریضا بزعمهم لأن حال العرب فی عبادتهم لها کحال من یسوی بین اللّه و بینها و إن کان أهل الجاهلیة یقولون إن الآلهة شفعاء و یقولون ما نعبدهم إلا لیقربونا إلى اللّه، و جعلوا اللّه خالق الآلهة فقالوا فی التلبیة: «لبیک لا شریک لک إلا شریکا هو لک تملکه و ما ملک» لکنهم لما عبدوها و نسوا بعبادتها و السعی إلیها و النذور عندها و إقامة المواسم حولها عبادة اللّه، أصبح عملهم عمل من یعتقد التسویة بینها و بین اللّه تعالى لأن العبرة بالفعل لا بالقول. و فی ذلک معنى من التعریض بهم و رمیهم باضطراب الحال و مناقضة الأقوال للأفعال.[۱]

ترجمه : (نِدّ) به معنای مثل است و عرب های جاهلی اگر چه معبودانشان را دقیقا مثل خدا قرار نمی دادند ولی چون به خاطر توجه زیاد به معبودان ، عبادت خدا را فراموش کردند عملشان مثل عمل کسی شد که انگار مثلی برای خدا قرار داده است چرا که فعل مهم است نه قول. آنها اگر چه در قول نمی گفتند معبودان ما مثل خدا هستند ولی چون عملشان مثل عمل کسی بود که مثل برای خدا قرار داده است پس انگار که آنها نیز واقعا برای خدا مثل قرار داده اند.

بنده با خواندن این مطالب به ذهنم می رسد که عمل برخی از شیعیان امروزی واقعا شبیه عمل مشرکین آن زمان بوده است. شعاری که مشرکین می دادند و می گفتند (لبیک لا شریک لک إلا شریکا هو لک تملکه و ما ملک) شبیه برخی از اعتقادات امروزی است. واقعا باید مواظب بود که به کدام سمت می رویم.



برچسب‌ها: قرآنیان, توحید و شرک, توسل و معیار شرک, نقش واسطه ها در تکوین

ادامه مطلب

چهارشنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۴ - سید محمد تقی حسینی ورجانی

اينجانب سيد محمد تقي حسيني ورجاني متولد 1332‏، اهل ورجان قم هستم و بيش از سي سال است با عقايد وهابيت و تفكرات به اصطلاح قرآنيان در ايران آ‌شنايي كامل دارم. من با نوشته‌هاي ابن‌تيميه، محمدبن‌عبدالوهاب، خرقاني، شريعت سنگلجي و ميرزا يوسف شعار كاملا آشنا بوده و با افرادي چون حيدرعلي قلمداران‏، سيد ابوالفضل برقعي، مصطفي طباطبائي كه امروزه شما اسامي آنها را به عنوان مبلغين وهابيت در ايران مي‌شنويد و نوشته‌هاي آنها را مي‌خوانيد، زندگي كرده‌ام. با آنان گفتگوهاي حضوري داشته و از عمق نظريات آنها مطلع هستم و حتي در اواخر عمر بعضي از آنها،‏ در كنار آنان بوده‌ام. مخصوصا اينجانب با آقاي مصطفي طباطبائي كه امروزه يكي از مبلغين انديشه وهابيت در ايران مي‌باشد، حدود 25 سال رفاقت و بحث و مناظره علمي داشته‌ام. بعد ازساليان متمادي تحقيقات و بررسي‌هاي علمي و بحث و مناظره با ديگران، كم‌كم به برخي از اعتقاداتم تا آن‌روز شک كرده و به تدريج با بررسي‌هاي عميق‌تر، به اشتباهات خودم پي بردم و اين شک تبديل به يقين شد و مجددا به درستي بعضي از افكار گذشته خودم و حقانيت امامت شيعه واقف شدم و اين لطف خدا بود که شامل حال من شد. قرآن و متواترات روايي و تاريخي بر انحرافات و تناقضات آشكاري در گفته‌ها و كتاب‌هاي آقايان خرقاني، شريعت سنگلجي، شعار، قلمداران، برقعي، طباطبايي و ديگراني که پيرو اين مشرب فكري مي‌باشند، دلالت دارد. به هر حال به دليل 30 سال همراهي با روش فكري به اصطلاح قرآنيان که اشتراکات وسيعي با ديدگاه‌هاي وهابيت دارد، كاملا با افكار و آثار آقاي قلمداران و برقعي و طباطبايي و پيروان اين گروه آشنا هستم و با توجه به اينکه خودم سال‌ها با آنها هم‌‌فکر بوده و بعد از آن متحول شده‌ام، لذا مطالبي را كه در اين وبلاگ به نظر شما مي رسانم كاملا با دليل و برهان است و اگر كسي طالب حقيقت باشد مي‌توانم مستندات مربوطه را ارائه داده و پاسخگوي تمامي سوالات شما در اين زمينه باشم. اينجانب در نظر دارم مشروح خاطرات و نقدهاي علمي خود را به صورت سلسله مقالات پيوسته در اين وبلاگ ارائه نمايم .



خروجي وبلاگ