گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

1395,04,24

وَ اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمانُ الرَّحیمُ

عارف گمنام حضرت علامه حاج شیخ حسن مصطفوی تبریزی (ره)

حضرت علامه حاج شیخ حسن مصطفوی تبریزی (ره)

آیت الله نجابت از آیت الله  حسن مصطفوی نقل کردند که می فرمودند: یک زمانی به نجف مشرف شدم تا آقای قاضی را زیارت کنم و از محضرش استفاده کنم، ولی بر اثر بدگویی برخی طلاب جاهل می ترسیدم به محضر آقای قاضی بروم. یک روز در کنار در بزرگ بازار حرم نشسته بودم و کسانی را که از در قبله شلطانی به حرم رفت و آمد می کردند می دیدم. یک لحظه در فکر فرو رفتم که اصلاً من برای چه به نجف امده ام، من برای ملاقات با آقای قاضی به این جا آمده ام ولی می ترسم. در همین اوان که نشسته بودم و در این فکر بودم دیدم یک سید بزرگواری از حرم مطهر بیرون آمد و دور تا دور بدنش را نوری احاطه کرده بود. چنان که از شش جهت اندامش نوری ساطع بود من شیفته این آقا شدم، دیدم طرف در سلطانی حرم رفت و نزد قبر ملا فتحعلی سلطان آبادی نشست. در این لحظه دیدم آن سید نورانی به کسی چیزی گفت و او نزد من امد و گفت: آن سید می فرماید: ای کسی که اسمت حسن است، سریره ات حسن است، شکلت حسن است، شغلت حسن است چرا می ترسی؟ پیش بیا، پیش ما بیا و نترس، و ما این چنین به محضر آقای قاضی مشرف شدیم. »

حضرت علامه سالک حاج شیخ حسن مصطفوی تبریزی (ره) از شاگردان عارف کامل کوه توحید حضرت سید علی قاضی(ره) در سال ۱۳۳۴ قمری در تبریز بدنیا آمد و در سال ۱۴۲۶ قمری دار فانی را وداع گفت و در قم به خاک سپرده شد . او از شاگردان علمی آسید ابوالحسن اصفهانی(ره) -نائینی و محمدحسین اصفهانی بود . او از مرحوم قاضی(ره) و مرحوم انصاری همدانی(ره) و همنشینی با اهل معنا مثل حاج ملاآقاجان زنجانی-حاجی محبوب و آقاشیخ نورالدین خراسانی بهره های معنوی برده است .در ۲۶ سالگی ازدواج کرو و اغلب در تهران وقم ساکن بود . او در مقدمة «رساله لقاء الله» می­گوید: «من آنچه را به یقین حق دیده­ام، در این کتاب نوشته­ام . »زندگی‌ آن‌ بزرگوار در دو کلمه‌ی‌ کوتاه‌ خلاصه‌ می‌شود: وفا و صفا. وفا به‌ دوستان‌ و علاقه‌مندان‌ و تعهد، اسلام‌ و احکام‌ عالیه‌ آن. صفا در ارائه‌ خدمت‌ سالم‌ و راستین‌ به‌ اسلام‌ و مسلمین‌ بی‌آنکه‌ کوچکترین‌ توقع‌ و انتظاری‌ داشته‌ باشد یا درپی‌ عنوان‌ و لقبی‌ سیر نماید.او از ۲۰سالگی قدم در وادی سلوک نهاده بود . حدود ۴۰ اثر گرانقدر در وادی معرفت از ایشان به چاپ رسیده است . چون خیلی کتوم بود و سعی می کرد گمنام باشد اطلاعات آنچنانی درباره حالات ایشان در دست نیست اما ظاهراْ یکسال در قم تدریس داشت و مدتی در تهران منبر می رفت که تعطیل کرد . داستانهایی از مراودات ایشان با اولیای خدا که گمنام بودند وجود دارد . آثار ایشان بسیار نورانی و مفید است و مرکز نشر آنها در تهران است . برای اطلاعات بیشتر به سایت ایشان مراجعه بفرمایید . ایشان رساله سیر و سلوک سید بحرالعلوم را هم شرحی داده اند .

به روح پرفتوح این مفسر عالی مقام  جناب علامه مصطفوی(ره) و همه اولیای حقه از مذهب شیعه الفاتحه مع الصلوات


منبع:

http://mehrdadghan.blogfa.com


مرکز نشر آثار علامه مصطفوی


بدبختی ما این است که همه را جهنمی و خود را بهشتی می دانیم

آیت الله امجد در مراسم شب احیای موسسه نوید صالحین:

بدبختی ما این است که همه را جهنمی و خود را بهشتی می دانیم

 

در شب گذشته پیروان حضرت علی (ع)، قرآن ـ کتاب نور و هدایت ـ را به سر گرفتند تا قرآن در سراسر زندگی شان حاکم باشد. به گفته آیت الله امجد، نیاز نیست در این شب، تا صبح قرآن بزرگ بر سر گیریم و صبح قرآن را زیرپا بگذاریم. قرآن درس زندگیست و باید در تمام زندگی ما تجلی کند. با دین، شهید و انقلاب نمی توان بازی کرد.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، آیت الله امجد شب گذشته در مراسم احیاء شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در موسسه نوید صالحین، گفت: در این عالم، برخی احکام بر برخی احکام دیگر و برخی قوانین بر برخی قوانین دیگر حاکم هستند. تبعیت بر همه چیز حاکم است و اگر تبعیت بر همه چیز حاکم باشد، جامعه به این بدبختی نمی افتد.

وی در ادامه پس از خواندن سوره قدر، سوره حمد را برای از بین رفتن تمام دردهای بی درمان، نجات زندانیان بی گناه، شفای مریضان، رفع مشکلات جوانان برای ازدواج و .. قرائت کرد.

آیت الله امجد در ادامه تصریح کرد: به راستی شکر کدام نعمت خدادادی را می توانیم به جا آوریم؟ شما می توانید شکر کنید که خدا ما را وادار کرده روزی 10 مرتبه قرآن بخوانیم؟ امام با آن همه گرفتاری روزی چندین مرتبه قرآن می خواند؛ امام چهره مظلومی است.

وی با اشاره به این که هرچه خدا گفت، برعکس انجام دادیم، تصریح کرد: ما امانت خدا هستیم و به خودمان خیانت کردیم؛ خدا گفت "نکنید"، انجام دادیم؛ خدا گفت"انجام دهید"، نکردیم. ما گوش شنوا نداریم.

آیت الله امجد با تاکید بر این که اعتدال نداریم، گفت: یا هیچ کاری را انجام نمی دهیم، یا همه کار می کنیم. مدیر باید دارای 4 شرط مدیریت باشد؛ مدیر باید اختیار داشته باشد، امین باشد، حسابرس باشد و آگاهی داشته باشد.

وی با تاکید بر این که مشکلات زیادی در جامعه وجود دارد که انسان را خُرد می کند، اظهار کرد: امشب آمده ایم تا قرآن را روی سر بگذاریم؛ قرآن نور است، قرآن هدایت است. مشکلات جامعه کم نیست؛ مشکلات جامعه آدم را خرد می کند. امشب آمدیم برای ظهور امام زمان (ع) دعا و طلب مغفرت می کنیم. باید از گناهان خود توبه کنیم.

آیت الله امجد با اشاره به شهادت آیت الله مدنی، گفت: آیت الله مدنی 40 سال قبل از شهادتش، شک کرده بود که کشته می شود، وی یکپارچه نور بود؛ شب احیاء بالای منبر رفته بود و به مردم گفته بود که " آقایان شما آمدید از گناهانتان توبه کنید، من آمده ام از منبرهایم توبه کنم". آیت الله مدنی، شهید بزرگوار، نسبت به ارزش ها حساس بود اما بالای منبر رفته بود و گفت که میخواهم از منبر خود توبه کنم.

وی با تاکید بر این که آمده ایم امشب با علی (ع) آشتی کنیم و او را بشناسیم، اظهار کرد: این دنیا متاع غرور و متاع بلاغ است؛ دنیا معبد، دانشگاه و جای انبیاء است؛ اینجا از بهشت بالاتر است چرا که در بهشت ترقی عملی نیست، در دنیا با یک صلوات به عرش می رسید. اینجا، جای متاع بلاغ است. اما هیچ کس به اندازه حضرت علی (ع) به دنیا تیر نزده است، چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن.

آیت الله امجد با تاکید بر این که انسان نباید اسیر نان و آب باشد، گفت: ما همه ابزار خدادی، زمین، آسمان، کهکشان و ... را که برای انسان آفریده شده را به یاد داریم؟ فرض کنیم بهشت و جهنم نباشد، آیا درست است که گناه کنیم؟ همه این ها برای این است که انسان نان و آب داشته باشد.

وی تصریح کرد: پیغمبر(ص)، حضرت علی و امام زمان (عج) پدران شما هستند، چه غم دارید؟ کسی پدر دارد، غم دارد؟ علی(ع) بعد از پیامبر جانشین است، علی جان شیرین پیامبر است. خدا به نام علی(ع) جلوه کرده است، می خواهید خدا را ببینید، علی(ع) را ببینید.

آیت الله امجد با تاکید بر این که اگر مجتهد عادل و رساله عملی داشته باشیم، پیرو علی می شویم، خطاب به حاضرین اظهار کرد: انسان درصورتی که خود را بشناسد می تواند خدا را بشناسد، خود را بیابید تا خدا را بشناسید. چه بخواهید و چه نخواهید بهشت و جهنم وجود دارد، امشب خود را بشناسید.

وی ادامه داد: فردی به امام حسین(ع) می گوید، می خواهم گناه کنم؛ امام حسین(ع) مانند ما نیست که به او بگوید خبیث، ملعون؛ او را بگیرید، ببرید، 110 را خبر کنید و ببرید زندان؛ امام حسین(ع) انسان است. بشر با انسان فرق می کند؛ این بشر آمده تا انسان شود، انسان بی نهایت بزرگ. حضرت می فرماید، اگر می خواهی گناه کنی، برو جایی که خدا تو را نبیند؛ این بزرگان این گونه تربیت می کردند.

آیت الله امجد افزود: ممکن است فردی اهل گناه باشد و در نهایت به بهشت برود، ممکن است فردی تمام عمر در حوزه باشد و به ته جهنم برود. تمام بدبختی ما از خودبینی و تمام سعادت در خدا پرستی است. انسان باید بداند که مبداء است. دریا است؛ خویش را باید در خویش پیدا کند. ما خودبینیم. خودبینی، تکبر، کبر به همراه می آورد. ما دو دشمن چون نفس و زینت دنیا داریم و تمام بدبختی ما از خودپرستی، خودبینی و عدم خداپرستی مان است. ما همه را جهنمی و خود را بهشتی می دانیم.

وی با تاکید بر این که امشب برای توبه آمده ایم، اظهار کرد: خدا غیر از قاتل امام حسین (ع) همه را می بخشد؛ هرکس، هرچه، هرجا، هر فرصت می تواند توبه کند. توبه، پشیمانی است. ما مرده های عمودی هستیم که بعدا افقی می شود. باید "خداییمان" را کنار بگذاریم، در این صورت آدم می شویم؛ تا خدایی می کنیم، آدم نمی شویم. اگر بتوانیم امشب خودخواهیمان را کنار بگذاریم به عرش می رویم.

خواب‌ها حجیت ندارد

  • در متون دینی به خواب دیدن بارها اشاره شده، آیا این مسأله به این معناست که خواب می‌تواند حجیت شرعی داشته باشد یا خیر؟

بحث ما ابتدا دربارهٔ موجودیت خواب و سپس دربارهٔ حجیت خواب است. خواب بر دو نوع است. نخست، خوابی که در تعبیر دینی به آن نوم می‌گویند و دوم، خوابی است که آن را رؤیا می‌نامند؛ پس از این، صحبت از معّبر است؛ یعنی کسی که شما را از خواب به سمت واقعیتی که وجود دارد عبور می‌دهد. رؤیا همان رؤیت است، ولی رؤیت، دیدن در بیداری و رؤیا، دیدن در خواب است. در مورد هر یک از این سه بخش، بحث‌های مفصل علمی، روان‌شناختی، دینی و قرآنی وجود دارد. خوابی که دیده می‌شود دو جهت دارد: یکی ثبوتی و دیگری حکمی. ثبوتی یعنی این که خواب چیست و مربوط به چه عالمی است.

گفته می‌شود که خواب‌ها بر دو گونه است: خواب‌هایی که قابل تعبیر است و به آن رؤیای صادق یا مبشرات مؤمن می‌گویند و ممکن است عینیت یا مشابه آن رخ دهد؛ اما خواب‌های دیگری نیز هست که به آن خواب‌های غیر قابل تعبیر یا خواب‌های پریشان و «اضغاث احلام» گفته می‌شود.

البته، این خواب‌ها نیز غیر قابل تعبیر نیست، بلکه چنین خواب‌هایی ارزش روان‌شناختی دارد و روانکاو یا روان‌شناس می‌تواند چالش‌های فکری و روحی احلام دیده را شناسایی و احتمالا درمان کند.

بنابراین، هیچ خوابی نیست که بی‌معنا باشد، هر خوابی معنای خاص خود را دارد، ولی به‌طور کلی، بجز روانکاوان و روان‌شناسان، دیگر افراد به خواب‌های پریشان اهمیت نمی‌دهند.

البته، این امر مربوط به جوامع پیشرفته‌تر است که متخصصان می‌توانند اضطراب‌های روحی و حتی جسمی فرد را از طریق رؤیاهای رؤیادیدگان شناسایی کنند.

گاه خواب‌های پریشان بهترین راه درمان است؛ چون معمولا افراد، مشکلات روحی خود را به دلایل مختلف پنهان می‌کنند؛ اما این مشکلات در خواب‌ها خود را به اشکال متفاوت و به‌طور سمبلیک نشان می‌دهد.

در این موارد، روان‌شناس بدون این‌که نیاز به شنیدن اعترافات شخص داشته باشد بیماری او را تشخیص می‌دهد.

از آن‌جایی که هر انسانی خواب می‌بیند، اثبات این‌که چیزی به نام خواب وجود دارد دشوار نیست؛ اما اگر همه خواب نمی‌دیدند و یا تنها عدهٔ کمی خواب می‌دیدند، اثبات وجود مسألهٔ خواب مثل اثبات عالم برزخ و قیامت دشوار بود.

بخش دیگر به لحاظ حکمی خواب باید مورد توجه قرار گیرد؛ به این معنا که به عنوان مثال، من خواب می‌بینم، ولی این خواب چه خاصیتی دارد، آیا این خواب مرا مکلف می‌کند و حجت شرعی دارد یا خیر؟

در این باره باید گفت: خواب هر کس مربوط به خود اوست، مثل پولی که شما دارید و این پول برای شماست و ارزشمندی یا بی‌ارزشی آن به نظر خود شما بستگی دارد. اما گاه شما این خواب را برای دیگری تعریف می‌کنید. در این مورد، اصل بر مقبولیت است؛ یعنی دیگری می‌تواند آن را بپذیرد یا نپذیرد و قاعدتا اگر او به شما اعتماد و اطمینان داشته باشد و شما در نزد وی مقبول باشید، خواب شما را می‌پذیرد وگرنه پذیرشی در کار نخواهد بود.

بنابراین، دیگران الزامی در پذیرش ندارند. آن‌ها می‌توانند تصور کنند که خواب شما پریشان است و یا اساسا خواب شما را دروغ بدانند. ممکن است به حکم ادب آن را تکذیب نکنند، ولی می‌توانند بگویند اعتقادی به خوب شما ندارند.

خواب ممکن است امر به خیر یا امر به شر باشد، اگر امر به خیر باشد نیازی نیست فرد آن را تعریف کند، ولی اگر امر به شر است، خوابی است شیطانی که برای خود فرد و برای دیگری حجیتی ندارد و شخص را به چیزی مکلف نمی‌کند. حتی برخی خواب‌ها را نباید مطرح کنیم تا به سبب آن در مظان اتهام قرار گیریم. بنابراین باید گفت: درست است که خواب هم وجود دارد و هم ارزش، ولی ارزش آن به‌قدر وجود آن است و باید افزود: اگرچه ممکن است خواب الهام بخش باشد، باز حجیت ندارد.

  • در قرآن کریم چند مورد به خواب و رؤیا اشاره شده است، آیا این موارد نشان می‌دهد که رؤیای صادقه تنها متعلق به پیامبران است؟

قرآن کریم و روایات و به‌طور کلی شریعت به خواب اهمیت داده و این موضوع بارها در قرآن مجید به کار رفته است. قرآن کریم در شش مورد به خواب اشاره می‌کند:

1ـ دربارهٔ حضرت یوسف علیه‌السلام ؛

2ـ دربارهٔ حاکم مصر؛

3ـ دربارهٔ حضرت ابراهیم و سه مورد دیگر نیز دربارهٔ شخص پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است.

بنابراین، قرآن کریم که قانونی اساسی است به‌صراحت به خواب اشاره می‌کند؛ اما با این حال نباید تصور کرد که خواب مخصوص پیامبران علیهم‌السلام است. گاهی ممکن است بدترین انسان‌ها خواب‌های بسیار خوبی ببینند.

خواب، عالمی است که در انسان شکوفا می‌شود. مثل یک کوه که ممکن است رگه‌هایی از طلا داشته باشد.

رؤیای صالحه بخشی از وحی و نبوت است. پیامبران در ابتدا از این طریق ارتباط پیدا می‌کرده‌اند. امامان علیهم‌السلام ما نیز خواب‌های زیادی دارند. منتها نباید تصور کرد که این موارد برای خواب حجیت می‌آورد. درست است که امام حسین علیه‌السلام خواب دیدند؛ اما این‌طور نبود که بخواهند خوابشان را محقق کنند و ایثار و شهادت ایشان برای این باشد که خواب خود را عینیت ببخشند. امام حسین علیه‌السلام بر اساس عقلانیت و وظیفهٔ شرعی خود حرکت نمود، حال ممکن است این امر را در عالم خواب نیز دیده باشند، از این رو خواب ممکن است مبشر عقلانیت باشد، ولی نمی‌تواند با آن مقابله کند.

در قرآن کریم به حضرت یوسف علیه‌السلام گفته می‌شود: خوابت را بازگو مکن و هنگامی که گفت، مشکلات بیش‌تری پیدا شد.

  • آیا استفاده از خواب در تحلیل رویدادهای اجتماعی سبب گسترش رویکردهای تقدیرگرایانه و اخلال در خردگرایی و عقلانیت می‌شود؟

حقیقت این است که ما نباید جامعه، فرهنگ و تمدن خود را با خواب گره بزنیم.

جامعهٔ ما بیدار، زنده و آگاه است. این جامعه نیاز به دیدن خواب ندارد. افراد، مسایل به رؤیت می‌بینند و نه در رؤیا. اگر آنان بخواهند مشارکت نمایند یا مشارکتی نداشته باشند و یا رأی دهند یا ندهند، در بیداری تصمیم می‌گیرند؛ نه در خواب. هرچه باشد خواب در حد بیداری نیست.

انبیا و اولیا هیچ‌گاه از این شگردها استفاده نکردند. بزرگان، عالمان و دانشمندان ما بدانند که امروز جوانان ما بیش‌تر از بزرگان خود آگاهی دارند.

بزرگان و پدران جامعهٔ ما چسبیده به انقلاب هستند؛ اما فرزندان ما چکیدهٔ انقلاب هستند. دانش‌آموزان ابتدایی به اندازهٔ بزرگ‌ترها حرف دارند؛ چون این 25 سال انقلاب برابر با دویست سال عمر است و فرزندان انقلاب سرد و گرم فراوانی چشیده‌اند. گاهی گفته می‌شود؛ فلان کفاش یا بزاز یا خیاط چنین خوابی دید، پس بروید این کار را انجام بدهید، جامعه با این خواب‌ها و این افراد حاصلی جز تخریب فرهنگی ندارد.

البته بین و آشکار است؛ کسی که امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را در خواب ببیند و یا ایشان را ملاقات کند، هیچ وقت این خواب یا ملاقات را برای کسی بازگو نمی‌کند؛ چرا که ممکن است خوابش را تکذیب کنند.

به صورت قهری نباید در مسایل سیاسی و اجتماعی از سرمایه‌های معنوی خود وام بگیریم تا با مشکل مواجه شویم و شایسته است که حتی اگر خوابی نیز دیده‌ایم آن را بازگو نکنیم.

مطالب مرتبط:

ترسیم نظام هستی و سیر انسان

دو چهرهٔ متفاوت انسان


ضعف نفس و بیان عوارض و پیامدهای آن

مشکلات آدمی بیش‌تر از ضعف نفس ناشی می‌شود. انسان ضعیف نه در خوبی و نه در بدی موفق نیست. نفس انسان اگر ضعیف باشد ده‌ها مشکلات و بیماری را به همراه دارد. انسان ضعیف بیش‌تر تابع هواهای نفسانی است و بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. از این رو، از هر کاری که خوشامد داشته باشد همان را انجام می‌دهد.

چنین نفسی در اصطلاح به رعونت دچار شده است. رعونت همان سستی و ضعف است. رعنا به کسی می‌گویند که سست و باریک است. به زنان کشیده و باریک اندام و قلمی نیز رعنا می‌گویند از این جهت که کلفت و چاق نیستند. رعونت نفس انسانی نیز به سستی آن است. در چنین نفسی خطا و خلل (هفوات!) راه می‌یابد و کارها ناقص و نادرست انجام می‌شود.

اما نفس زمانی که در اثر تربیت و تمرین صافی شد از این امور رهایی می‌یابد و در اصطلاح مجرد از این مشکلات می‌شود. در واقع نفس پیش از این جرّار بوده و اکنون جرّاد می‌شود. به عقرب جرّار (کژدم) نیز از این جهت جرّار می‌گویند. نفس تا صافی نگردد جرّار است. در اثر صفای نفس رعونت به لطافت، علم به رؤیت و ضعف به قوت گرایش پیدا می‌کند.

ضعف نفس انسان را به غم‌باری دچار می کند. غم‌باری و غم‌دیدگی با هم متفاوت است. دومی می‌تواند واقعیت داشته باشد و کسی غم‌دیده باشد؛ ولی چندان دل خود را با آن خو نمی‌دهد و اولی خو دادن خود با غم است که بسیاری از آن خیالات است و افرادی که ضعف نفس دارند به آن دامن می‌زنند. آدمی با غم پیر می‌شود و بهتر آن‌که بی‌غم بمیرد؛ هرچند بی‌غمی فردی، دلیل بر احمقی اوست.

کسی که خیلی ناراحت و پریشان می‌گردد نیز ضعف نفس دارد و نتوانسته است صبر و تحملی برای خود فراهم سازد. ضعف نفس خود را در بسیاری از ناهنجارها نشان می‌دهد.

انسان ضعیف اعتقادی سست دارد و همین امر موجب یأس وی می‌شود. یأس نیروی آدمی را تحلیل می‌برد و موجب شکست وی می‌شود. این انسان مأیوس است که شکست می‌خورد وگرنه انسان امیدوار حتی اگر زمین بخورد یا بشکند شکستی در خود نمی‌بیند. کسی که مأیوس می‌شود ابتدا خود را مرده می‌بیند و بعد مریض می‌شود. تزلزل و یأس ابتدای شکست انسان است.

روی دیگر سکه ضعف نفس خشونت است. در روان‌شناسی گفته می‌شود افراد قوی و توانا خشن نیستند، بلکه این انسان‌های سست، بی‌عرضه، ضعیف و آنان که حسرت و کمبود شخصیت دارند برای جبران ضعف خود و ترس حاصل از آن به خشونت می‌گرایند و سبک مغزی و تهی درونی خود را در قالب رفتارهای خشن نشان می‌دهند.

هم‌چنین اگر کسی ضعیف باشد و به استنباط دین رو آورد به جای آن که خود را با دین هماهنگ نماید، دین را با اخلاق و سجایای خود هماهنگ می‌سازد. وی چنان‌چه دارای روحیه‌ای خشن و عصبانی باشد، آن را در ارایهٔ عملی دین دخالت می‌دهد و رفتارهای خشن خود را دینی می‌نمایاند.

حب، بغض، هوا، هوس و حیثیت‌های مزاجی و نیز فقر، بزدلی، ترس و ضعف بر شخصیت، روحیات و برداشت‌های فکری افراد مؤثر و کارآمد است و چنین حالاتی به جای آن که از دین شکل بگیرد، به دین شکل می‌دهد؛ زیرا فردی که شخصیتی حقیر و ضعیف دارد، خود کوچک‌تر از دین است و نمی‌تواند قالب دین را که بزرگ‌تر از مادهٔ اوست قالب خود نماید، بر این اساس، خود را قالب دین می‌نماید و بخشی از دین را به خود قالب می‌زند و همان را با خود اندازه می‌کند و چیزی غیر از آن را دین نمی‌داند و به تعبیر حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام آنان خود را امام دین و پیشوای آن قرار می‌دهند.

آدمی در ناسوت با فرهنگ مهر، گذشت، ایثار و عشق می‌تواند به خدای خویش قرب جوید. فرهنگی که می‌تواند آزاده‌ای هم‌چون حر که راه بر امام حسین علیه‌السلام می‌بندد و ترس بر دل کودکان می‌اندازد توبه‌پذیر باشد و از او عاشق بسازد. خدایی که حتی به پای فرماندهٔ لشکریان ابن زیاد؛ یعنی حر می‌ایستد و او را باز می‌گرداند وگرنه شمر نمی‌توانست جای او را بگیرد. «الرَّحِیم» چنین خدایی است که در هر جایی از بندگان خاص خود دستگیری دارد و کاستی‌ها را جبران می‌نماید؛ یعنی مرحمت دارد وگرنه سعادتمندی در میان بندگان وجود نداشت و این توجه رحیمی و عنایت خاص است که به آنان نعمت فوز و رستگاری می‌دهد.

مؤمن نیز باید همانند خداوند و اولیای دین خود باشد. مؤمن کسی است که دریادل باشد و جز مهر و بخشش در وجود او نباشد و دل او زنگار کینه و غِلّ عقده و خشونت به خود نگیرد.

http://www.nekoo2.ir/

از علی آموز اخلاص عمل

 

در ماه رمضان باید با تمرین زهد و پرهیز بر آن کوشیم تا ریشه انحراف و فساد را در درون خود بخشکانیم. از طرفی، رو به قرآن بیاوریم و از آموزه های وحی نکته های نو بیاموزیم. از طرف دیگر، از فرصت شب های قدر بهره گرفته و تحولی نو در سامان زندگیمان ایجاد کنیم و در نهایت از شهید این ماه، پیشوای پرهیزگاران، علی (ع) به عنوان الگو و سرمشق خود روش درست اندیشی و خوش رفتاری فراگیریم.

اما، به تجربه دریافته ایم که رمضان های ما چنان که باید و شاید در ما اثر نگذاشته اند. زیرا، روز به روز ارزش ها را کمرنگ می کنیم و جاه پرستی و مال دوستی را پررنگ تر! ننگمان باد که در ماه رمضان که پیشوایمان به خاطر حساسیت به بیت المال و مبارزه با غارت اموال مردم و استقرار عدالت اجتماعی جان خود را از دست داد، رسانه های ما خبر از دست درازی های برخی مسئولان به بیت المال مردم می دهند. در جامعه ای که به نام علی (ع) و فاطمه (س) استقرار یافته است، خبرهایی از بی عدالتی ها به گوش می رسد که عده ای یک شبه به ثروت کلان می رسند و عده ای مدام جان می کَنَند تا لقمه نانی به دست آورند.

راستی چرا رمضان های ما سازنده نیستند و چرا از علی نمی آموزیم؟ به نظر من، از میان ده ها عامل فریب و وسوسه از جلوه های جاه و مال گرفته تا وسوسه های دنیای رفاه و خوشگذرانی، یک  عامل بیش از همه در قطع ارتباط رفتاری ما با قرآن و اهل بیت (ع) از همه موثرتر است و آن این که ما همه چیز را تبدیل به مراسم کرده ایم! ماه رمضان را به عنوان یک آیین و شب های قدر را به عنوان آیینی دیگر و عزاداری مولای متقیان را به عنوان آیین و مراسمی دیگر برگزار می کنیم، بی آن که خود را در جریان اصلی کار قرار دهیم. یعنی، ما رمضانی نمی شویم، بلکه با همان حالت قبلی خود می مانیم، ولی آیین و مراسم رمضان را برپا می داریم. چنان که در عاشورا، عملاً عاشورایی نمی شویم، یعنی به عنوان یک مبارز وارد میدان مبارزه با ظلم و ستم نمی شویم، بلکه برای شهید این راه آیین عزاداری برپا می کنیم! لذا، نه عاشورا ما را متحول می سازد و نه رمضان!!

در واقع، ما محبت  علی (ع)را که یکی از نشانه‌های بارز مذهب تشیع است، از حالت یک جریان عقلانی اثرگذار در باور و رفتارمان بیرون آورده و به آیینی گسترده و  بی­اثر تبدیل کرده‌ ایم! نکته اینجاست که آیینی کردن امری، نه تنها تلاش جهت غیرعقلانی نمودن آن، بلکه گامی به سوی زیان بار کردن آن می باشد. اجازه دهید در ادامه به برخی مضرات آیینی کردن مراسم دینی اشاره کنم:

1- در اجرای یک آیین و مراسم، انسان تحت تأثیر جو مجلس عمومی قرار گرفته، حالت تلقین پیدا می‌ کند که در رشد و تعالی وی تأثیر نمی ‌گذارد. برای نمونه، اگر دقت کنید، وقتی که تنها در خانه‌ خود نشسته ‌اید، یا در خیابان راه می ‌روید، اگر به یاد کربلا یا گناهان خود بیفتید، اشکی به چشمانتان نیامده، رقت قلب پیدا نکرده و غم و اندوهی احساس نمی کنید.  

اما، وقتی در میان جمعی می‌ نشینید و یک مداح هزار گونه مسائل احساسی را با آهنگ و لحن مخصوص برای شما می‌ خواند و عده‌ای را هم  پیرامون خود می ‌بینید که به گریه و شیون می ‌پردازند، شما نیز با تلاشی که می‌ کنید، سرانجام به گریه‌ و زاری می ‌پردازید. سپس، وقتی‌که مراسم به پایان می ‌رسد، از جای خود بلند شده و به خانه بر می ‌گردید و به‌ همان زندگی روزمره و دنیوی خود ادامه می ‌دهید! در صورتی ‌که، اگر واقعاً به ‌جای اجرای آیین و مراسم به پایه ‌ای از معرفت دست یابیم که جریان عاشورا را درک کنیم، در تمام زندگی عاشورایی خواهیم بود! آنگاه به جای گریه در لحظه ‌لحظه‌ زندگی‌ بی‌قرار مبارزه با ستم و نفاق و تزویر خواهیم بود.

2- یکی دیگر از خطرات آیینی کردن اعمال و مسائل دینی آن است که مردم معمولاً تکلیف و وظایف علمی و عملی خود را در برابر دین نادیده گرفته و فقط با اجرای این آیین‌ ها و مراسم می‌پندارند که به تکلیف خود عمل کرده‌ اند. مثلاً، یک شیعه‌ پیرو اهل بیت(س) مانند کسی‌که به ‌هیچ‌ دین و مذهبی پایبند نیست، به کسب و کار و روابط غیراخلاقی پرداخته و برای رسیدن به جاه و مال خود را به آب و آتش می‌ زند، تا می ‌تواند دروغ می ‌گوید، نیرنگ می ‌بازد و دست به کارهای نامشروع می ‌زند؛ اما، در تاسوعا و عاشورای حسینی‌ سیاه می‌ پوشد، عزاداری می‌ کند و از مال حرام خود اندکی به ‌صورت احسان و پذیرایی از عزاداران خرج می‌ کند. او با این‌کار می‌پندارد که شیعه‌ اهل بیت است و به تکالیف خود عمل کرده است، درحالیکه در تمام مدت سال، حتی لحظه ای مانند علی(ع) و فاطمه(س) رفتار نکرده است!

3- خطر دیگر آیینی کردن اعمال و وظایف دینی آن است که  مردم از نظر اندیشه و فرهنگ توسعه نمی ‌یابند و عمر خود را بدون تکامل فکری به پایان می‌ برند. اگرچه در هریک از مناسبت‌های دینی وقت و مال مردم هزینه می ‌شود، معمولاً چیزی به دانایی و آگاهی آنان افزوده نمی ‌گردد. آنان، علیرغم شرکت همه ساله در این آیین ها از فلسفه‌ دین نکته جدیدی یاد نمی ‌گیرند و در حد همان معرفت ساده باقی می‌ مانند.

4- خطر دیگر آیینی کردن تکالیف و دستورات دین آن است که عده‌ای منافق که هدفشان از تظاهر به دین جز کسب جاه و مال نیست، با جدی گرفتن این آیین‌ ها خود را در صف مؤمنان و شیعیان حقیقی جای می‌ دهند؛ مثلاً کسانی‌که با بهره‌ گیری از جایگاه سیاسی خود یا وابستگانشان، خود را از پایین‌ ترین طبقه‌ جامعه به بالاترین طبقه‌ آن رسانده‌ اند، یا کسانی که با ریا و فریب مردم به جاه و مالی رسیده ‌اند، در شب‌ های قدر،‌ نیمه‌ شعبان و دهه‌ محرم در خانه‌ اعیانی خود یا در مساجد و تکایا، به صورت بسیار جدی به اجرای آیین ‌ها و مراسم می ‌پردازند و بدین ‌سان بر نفاق و تجاوز خود پرده می‌ پوشند.

بنابراین، برای این که از علی بیاموزیم، باید ارزش ها را در جریان زندگیمان استوار سازیم و به کارهای آیینی بسنده نکنیم. امیدوارم همه علاقمندان به ارزش های اسلامی، مخصوصاً مسئولان دلسوز فرهنگی به این نکته توجه لازم را داشته باشند.

 

التماس دعا

دکتر سید یحیی یثربی

 05-04-1395

شیوه ی کنترل عصبانیت و ناراحتی

انسان می‌تواند با هنری که دارد خود و دنیای پیرامون خویش را تغییر دهد و از مشکلات آن رهایی یابد. برای نمونه، اگر از دستِ دشمن و یا دوست عصبانی است و نمی‌تواند عصبانیت خود را کنترل کند، باید بداند که این نتوانستن از ضعف اوست؛ ولی این کار از توان انسان خارج نیست و انسان می‌تواند با ذهن و فکر خود از عالَمی و مرتبه‌ای به عالَم و مرتبه‌ای دیگر حرکت کند.

این امر نیازمند هنرمندی زیرکانه و عاقلانه است. او هنگامی که با عصبانیت از سر کار روزانه به خانه و کاشانه آمده است، بعد از این که لباس کار خود را درآورد، باید مشکلات کار را نیز با آن لباس درآورد و عصبانیت را با نوشیدن لیوانی آب فراموش کند و سپس با روحیه‌ای شاداب و زنده سر سفره بنشیند و با تمام وجود غذا بخورد.

وی زمانی که دست به نان می‌برد و قطعه‌ای از نان را به همراه غذا به دهان نزدیک می‌کند، شایسته است به غذای خود و به چیزهای خوب و ریزی که در اطراف وی هست توجه کند و بیندیشد. برای نمونه چنان‌چه موری نزدیک سفره است و قطعه نانی به دندان می‌کشد، از دیدن آن لذت ببرد و لبخند بزند. به چنین انسانی با شخصیت و افکار و هنری که از آن یاد شد، انسان قوی می‌گویند.

اگر کسی عصبانیت جامعه و دوست و دشمن و در و دیوار را به خانه آورد و درگیری خانه را به بیرون برد و آن را بر رانندهٔ تاکسی خالی نماید، عملکرد وی شخصیت ضعیف او را نشان می‌دهد. او هم برای خود و هم برای دیگران مشکل‌ساز می‌باشد.

انسان در حال درگیری با همسر خود می‌تواند صحنه را به گونه‌ای دیگر در ذهن خود تصور کند و با شوخی و مزاح با همسر خود، کلام و لحن گفتاری عصبانی چیره بر آن محیط را به شیوه‌ای هنرمندانه تغییر دهد و پیشامد مشاجره را پیش از هر گونه ناراحتی و کدورت به نشاط و شادمانی تحویل برد و ناسازگاری را به بهترین شیوه برطرف نماید.

منبع

شیوه های کنترل زمینه های انحراف زنان

از اقتضاءات بارز تعین زنانه، هوس‌محور بودن است. هوس‌محوری سبب می‌شود زن زود دل می‌بندد و زود دل برمی‌گیرد. چشم‌های زن بیش‌ترین نقش را برای دل‌بستن هوس‌آلود وی بازی می‌کند. از این رو، لازم است زمینه های انحراف زنان را شناسایی و کنترل نمود.

اسلام برای مهار این اقتضا توصیه می‌نماید که زن‌ها باید از نگاه‌های ابتدایی در برخورد با نامحرم و نگاه پایدار و استمراری به صحنه‌هایی که مهیج است، خودداری کنند و چنین شرایطی نباید برای آنان فراهم شود. نگاه‌های مداوم و مستمر، اثرات زیان‌بار و جبران‌ناپذیری را به دنبال دارد.

اسلام در این موارد به نکات مهمی اشاره کرده است و در برخوردهای زنان و مردان، حد و مرزهایی قرار داده و احکامی در این زمینه وضع نموده است. این احکام می‌تواند بهترین زمینه‌های روان‌کاری را نسبت به زن‌ها ارایه دهد.

زن هرچه مناظر فریبنده را نبیند، بهتر است و نیز بهتر است از مردان نامحرم نیز هرچه بیش‌تر پرهیز داشته باشد؛ چرا که در این صورت است که سالم می‌ماند.

زنی که صحنه‌ای فریبنده را دیده است، نیازمند توجه سالم است؛ وگرنه به تباهی و گمراهی کشیده می‌شود و باید او را از نظر اخلاقی محافظت نمود. باید زن را از هرگونه جلوه‌های ناسالم اجتماعی ـ به‌خصوص در مواقع حساس و بحرانی ـ دور نگاه داشت.

محیط خلوت و تنهایی برای زن باید از هرگونه خطر احتمالی مصون باشد. در این زمینه از جانب اسلام، احکام و آموزه‌هایی نورانی و دقیق رسیده است که به حقیقت‌ها و واقعیت‌های موجود در زن اشاره دارد.

هنگامی که زن و مردی یک‌دیگر را می‌بینند، در همان نظر و برخورد نخست، حالت باطنی آن‌ها پیش از برخورد ظاهری منعکس می‌شود و آنان باطن یک‌دیگر را می‌یابند که تا کجا و چگونه به هم فکر می‌کنند! این امر، نخست به طور پنهانی و گاه ناخودآگاه انجام می‌شود و به مرور زمان و بر اثر کثرت برخورد، خود را ظاهر می‌سازد. این امر فقط منحصر به روابط ناسالم زن و مرد نیست؛ بلکه هر نگاهی میان دو دوست چنین حالتی را ایجاد می‌نماید و آن دو را به هم نزدیک‌تر یا از هم دورتر می‌سازد.

برخوردهای نخست و دیدار اول، در دوستی‌ها و دشمنی‌ها بسیار مهم است. افراد عاقل و هوشیار از همین برخوردهای ابتدایی است که دوست و دشمن خود را می‌شناسند. این کشش‌ها و کوشش‌ها طبیعی است و در اثر کنترل و مراقبت، فراموش می‌گردد؛ ولی اگر در این برخوردها افراط شود و کنترل صورت نگیرد، به روابط ناسالم می‌انجامد.

بسیار اتفاق افتاده است که دو دوست و یا دو زن و مرد جوان، قربانی نگاه‌های ابتدایی گشته‌اند و در ورطهٔ هلاکت و فساد قرار گرفته‌اند؛ بدون آن‌که چنین وضعی را پیش‌بینی کرده باشند یا بخواهند در چنین دامی قرار گیرند.

چشم‌ها مؤثرترین عامل در ایجاد فساد و کشش مرد و زن به گناه است و بهترین نقش را در چنین کشش‌هایی بازی می‌کند. البته زیبایی‌ها، محبت‌ها، فضایل و برجستگی‌های فردی نیز در این امر نقش عمده را دارد.

زن را باید از خلوت‌های بی‌مورد و بیش از حدِ معمول، دور داشت و باید ملاقات های خصوصی آنان با مردان خارج از ضرورت نباشد. البته این‌گونه امور، تنها وسیله است و کشش‌های باطنی، نقش عمدهٔ خود را ایفا می‌کند؛ اگرچه نباید تأثیر خلوت‌های بی‌مورد را نادیده گرفت.

محیط خلوت زنان نباید محیط کاری و رفت و آمدهای مردان باشد. معاشرت‌های فامیلی و محارم نیز باید در حدود شرعی باشد؛ نه به صورت خشک و بی‌روح و نه به‌گونهٔ آزاد و در شکلی بی‌بند و بار، که هر دو صورت گفته شده، زیان‌بار است. رفت و آمدهای خشک، روحِ خیانت‌کاری و پنهان‌سازی را در زن رشد می‌دهد و معاشرت‌های آزاد، فساد را عادی می‌گرداند.

هم‌چنین زن برای مهار نفس سرکش و هوس‌آلود، نیاز به پوشش مناسب دارد. زن و مرد باید پوشش مناسبی داشته باشند؛ به‌گونه‌ای که با حفظ حیا و عفت، از کارهای ویژهٔ خود نمانند.

http://www.nekoo2.ir

روضۀ ضربت امیر مومنان علیه السلام/مرحوم علامه طهرانی

 

 بسم الله الرحمن الرحیم
روضۀ ضربت امیر مومنان علیه السلام توسط علامه طهرانی ره

منبع: سخنرانی های علامه طهرانی، شب 19 ماه رمضان سال 1397 هجرى قمرى‏ در مسجد قائم

امشب شب ضربت خوردن آن حضرت است، و واقعاً مصیبت بزرگى است بر تمام مسلمانها.

در این ماه مبارک حضرت در چندین موقع خبر از شهادت خود دادند، یکمرتبه براى حضرت امام حسن و امام حسین و سایر اولاد خود بیان کردند که یک روز من خدمت پیغمبر بودم، پیغمبر رو کرد به من گفت:

یَا عَلِىّ أَتَعْرِفُ مَنْ أَشْقَى الأَوَّلِین «آیا مى‏دانى که شقى‏ترین اوّلین، شقى‏ترین پیشینیان چه کسى است؟» عرض کردم: عَاقِرُ نَاقَة ثَمُود «آن کسى که شتر معصومِ حضرت صالحِ پیغمبر را پِى کرد و او را کشت.»

فرمود پیغمبر: یَا عَلِىّ أَتَعْرِفُ مَنْ أَشْقَى الآخِرِین «آیا مى‏دانى که شقىّ‏ترین آخرین کیست؟» یعنى از پسینیان شقىّ‏تر کیست؟ عرض کردم: نمى‏دانم!

حضرت فرمود: مَنْ یَخْضِبُ هَذِهِ مِنْ هِذِهِ «آن کسى که این را، دست زد حضرت به محاسن من و فرمود: آن کسى است که این را از این، از یافوخ (یافوخ‏این مقدّمه جلوى سر را مى‏گویند؛ دیدید بچّه‏هائى که متولّد مى‏شوند تا مدّتى جلوى‏سرشان بعضى جاهایش نرم است، آن را در عربى مى‏گویند: یافوخ) پیغمبر گفتند: آن کسى که محاسنت را از خون یافوخِ سر، یعنى از جلوى سر خضاب مى ‏کند، آن شقىّ‏ترین افرادى است که در آخرالزّمان خواهد آمد.

حضرت در بالاى منبر خطبه مى‏ خواندند، یکمرتبه فرمودند که: شما جمعیّت امسال به حجّ مى‏روید ولى من در میان شما نیستم.

یکروز روکردند به حضرت امام حسن علیه‏السّلام فرمودند: یا ابا محمّد! چند روز از ماه رمضان گذشته؟ عرض کرد: پدرجان سیزده روز؛ فرمودند: یا ابا عبدالله! چند روز از ماه رمضان مانده؟ حضرت سیّدالشّهداء عرض کرد: پدر جان هفده روز؛ حضرت دست کشیدند به محاسن فرمودند: والله نزدیک شده که آن وعده الهى برسد و این محاسن از خون یافوخِ سر آغشته گردد.

در همین روزها بود که امیرالمؤمنین علیه السّلام خوابى دیدند، و آن خواب را براى امام حسن نقل کردند، فرمودند: در خواب دیدم که جبرائیل در بالاى کوه ابوقُبِیس که در مکّه است ایستاده، دو سنگ از آنجا برداشت در دو دستِ خود گرفت و آمد بالاى خانه خدا، بالاى کعبه، این دو سنگ را محکم به هم زد، این دو سنگ خورد شد و هر ذرّه‏اى از آن در یکى از خانه‏هاى مکّه و خانه‏هاى مدینه فرود آمد، مى‏دانى تعبیرش چیست؟ حضرت امام حسن علیه السّلام عرض کرد: پدر جان نمى‏دانم؛ حضرت فرمودند: به زودى من شهید خواهم شد، و این مصیبتِ من عالم را متزلزل مى‏کند، و تمام خانه‏هاى مکّه و خانه‏هاى مدینه به مصیبت من عزادار مى‏شوند.

در شب نوزدهم مى‏آمد در خانه دخترش حضرت امّ کلثوم؛ در این ماه مبارک رمضان یک شب افطار در خانه حضرت امام حسن، یک شب در خانه حضرت امام حسین، یک شب در خانه حضرت زینب که عیال حضرت عبدالله بن جعفر بود افطار مى‏کردند؛ و در روایات متعدّد داریم بیش از سه لقمه حضرت افطار نمى‏کرد، و سؤال مى‏کردند چرا؟ مى‏فرمود که نزدیک است که أمر الهى برسد و نمى‏خواهم با شکم سیر ارتحال بکنم و به ملاقات خدا بروم.

در شب نوزدهم در خانه حضرت امّ کلثوم بود؛ حضرت امّ کلثوم راوى این حدیث است، مى‏فرماید: پدرم آمد در منزل و چند رکعت نماز خواند، نمازمغرب، من یک طَبَقى از غذا براى افطار براى آن حضرت آماده کرده بودم که در آن طَبَق دو گِرده نان جو، و یک ظرفى از شیر و یک ظرفى از نمک بود؛ آقا چندین رکعت نماز خواند بعد نگاه کرد به این طَبق و فرمود: اى دختر جان! در این طَبَق دو خورشت براى من حاضر کرده‏اى!! مگر نمى‏دانى که من از برادرم و پسر عمّم رسول خدا تبعیّت مى‏کنم؟! اى دختر! در دنیا، در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؛ هر چه خوراک انسان و پوشاک انسان در دنیا راحت‏تر و لذیذتر باشد، وقوف انسان در پیشگاه الهى در روز قیامت بیشتر طول خواهد کشید.

حضرت فرمودند افطار نمى‏کنم تا یکى را بردارى! من کاسه شیر را برداشتم حضرت چندین لقمه از آن نان جو با نمک افطار کرد و مشغول شد به نماز.

امشب حضرت نماز زیاد خواند، و بر خلاف شبهاى دیگر که پاسى از شب که مى‏گذشت از منزل بیرون مى‏رفت آقا امشب هیچ از منزل بیرون نرفت، و خیلى مضطرب بود و مثل اینکه منتظر امرى بود که برسد، سوره یس تلاوت مى‏کرد و بعضى اوقات مى‏فرمود:

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّة إِلَّا بِاللَهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیم و گاهى مى‏فرمود: اللهُمَّ بَارِکْ لِى فِى الْمُوْتِ «خدایا! مرگ را براى من خجسته و ملاقات خود را براى من مبارک گردان.» عرض کردم: پدر جان امشب حال شما غیر از شبهاى سابق است، این چه قضیّه‏اى است؟! فرمود: نزدیک است امر خدا برسد؛ عرض کردم: پدر جان کدام امر خدا؟ فرمودند: در صبح همین شب است آن وعده‏اى را که پیغمبر خدا به من داده، آثار و علائمش ظاهر است.

از اطاق مى‏آمد بیرون و نگاه مى‏کرد به آسمان و مى‏فرمود: هِىَ هِىَ وَاللَه مَا کَذِبْتُ وَ لَا کُذِّبْت قسم به خدا همان شبى است که پیغمبر خبر داده، (هى اللَّیْلَة) نه دروغ مى‏گویم، و نه به من دروغ گفته شده؛ آقا همینطور: بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ یا به حال رکوع بود، یا سجده مى‏کرد، یا مى‏ایستاد و نماز مى‏خواند، و تلاوت قرآن مى‏کرد، تا نزدیک أذان صبح إبن نبّاح، مؤذّن آن حضرت اذان داد.

آقا از اطاق آمد پائین، تجدید وضو کرد و آماده شد براى آمدن به مسجد؛ عرض کردم: پدر جان حال شما امشب غیر از سایر شبهاست، اگر احتمال مى‏دهید که بر شما امشب مصیبتى وارد شود اجازه بدهید جُعده برود در مسجد نماز بخواند. (جعده همشیره زاده حضرت بود، خواهر زاده حضرت است، جعدة بن هُبَیره مخزومى، پسرِ امّ هانى، امّ هانى خواهر امیرالمؤمنین؛ و جعده از مردان بزرگ روزگار است.)

آقا فرمود: مگر از امر پروردگار مى‏توان گریخت؟! قضاى الهى است، و من در راه بهشت و سعادت مى‏روم و نمى‏شود که از قضاى الهى تخطّى کرد؛ آقا مى‏خواست که از منزل بیاید بیرون، چندتا مرغابى در منزل بودند که با منقار خود دامان آقا را گرفتند و صدا مى‏کردند و صیحه مى‏زدند، خواستند جدا کنند فرمود:

دَعُوهُنَّ فَإِنَّهُنَّ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِح «بگذارید به حالشان! اینها صیحه‏هائى مى‏زنند ولیکن در این خانه‏ها دنبالش گریه کنندگانى است.»

آمد از منزل بیرون، قلّابِ در گرفت به کمربند، کمربند آقا باز شد، آقا کمر را محکم بست:

أُشْدَدْ حَیَازِیمَکَ لِلْمَوْتِ فَإِنَّ الْمَوْتَ لَاقِیکَا وَلَاتَغُرَّ بِالدَّهْرِ وَإِنْ کَانَ یُوَافِیکَا کَمَا أَضْحَکَکَ الدَّهْر کَذَاکَ الدَّهْرُ یُبْکِیکَا

«اى على! کمر خود را براى موت و شهادت محکم ببند و به این روزگار اعتماد نکن، که هر چه دارد غرور و گول است؛ یک روز، روزگار انسان را مى‏خنداند، یک روز، روزگار انسان را گریه مى‏اندازد.»

آقا آمد در مسجد، چراغهاى مسجد کوفه خاموش بود، آمد از بالاى مأذنه، أذان داد بطوریکه تمام اهل کوفه صداى آن حضرت را شنیدند، از مأذنه آمد پائین و مردم را بیدار مى‏کرد براى نماز: الصَّلَاة الصَّلَاة قُومُوا عَنْ نَوْمَتِکُمْ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُون الصَّلَاة الصَّلَاة خَلُّوا سَبِیلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجَاهِدِ فِى اللَهِ لَا یَعْبُدُ غَیْرَ الْوَاحِدِ وَ یُوقِظُ النَّاس إِلَى الْمَسَاجِدِ

برخیزید! برخیزید موقع نماز است! تا اینکه از نزد ابن ملجم گذشت، ابن ملجم با دو نفر دیگر بنام مردان و شبیب براى قتل حضرت در مسجد بودند؛ هر سه، شمشیرهاى تیز و زهر آلود با خود داشتند، و هم عهد و هم پیمان شدند.

حُجربن عدىّ آن شب در مسجد کوفه تا به صبح بیدار بود و به عبادت مشغول بود، نزدیک أذان صبح شد دید که: اشعث بن قیس مى‏گوید: اى ابن ملجم! نزدیک شد اذان صبح، برخیز! مبادا درنگ کنى و بعد رسوا خواهى شد. گفت‏من این کلام را که از او شنیدم، قلب من تکان خورد و گفتم: وَیْحَکَ یَا أَعْوَر أَتُرِیدُ قَتْلَ عَلىٍّ؟! تو مى‏خواهى على را بکشى؟! برخاستم، آمدم منزل که به امیرالمؤمین خبر بدهم که اینها قصد سوئى دارند امشب، برگشتم در مسجد دیدم کار گذشته، تمام مردم از اطراف و اکناف به مسجد روى آورده‏اند.

امیرالمؤمنین علیه السّلام در محراب افتاده و خاکهاى محراب را جمع مى‏کند و به مغزِ سر خود مى‏گذارد و صدا مى‏زند: فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَة فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَة! «قسم به خداى کعبه رسیدم، فائز شدم، رسیدم به مقصود!» مقصود من این ساعت و این لحظه است. مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَة أُخْرى

جبرائیل در میان آسمان و زمین ندا مى‏کند: تَهَدَّمَتْ وَ اللَه أَرْکَانُ الْهُدَى «قسم به خدا پایه‏هاى ایمان شکست!» وَانْطَمَسَت أَعْلَامُ الْهُدَى «ستاره‏هاى درخشان تاریک شد!» وَانْفَصَمَت الْعُرْوَة الْوُثْقَى «ریسمان محکم ولایت پاره شد!»

أَیُّهَا النَّاس! قُتِلَ عَلِىٌّ الْمُرْتَضَى، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَى، قُتِلَ وَصِىٌّ الْمُجْتَبَى «اى اهل عالم! على را کشتند، پسر عموى پیغمبر را کشتند، وصىّ مجتبى امام زمان را کشتند.»

بادهاى مخالف وزید، آسمان تاریک شد، درهاى مسجد کوفه بهم مى‏خورد، صداى جبرائیل در میان آسمان و زمین بلند شد رسید به خانه امیرالمؤمنین، حضرت زینب و امّ کلثوم و حسنین و سایر اولاد آن حضرت ندا بلند کردند:

وَا أَبَتَاه! وَا أَبَتَاه! وَا عَلِیَّا! وَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَا!

شما هم با یک دل و با یک قلب، بعد از این حالات خوشى که پیدا کردید، با آنها هم صدا بشوید،- امیرالمؤمنین پدر شماست! پیغمبر فرمود: أَنَا وَ عَلِىٌّ أَبْوا هَذِهِ الأُمَّة- همه ناله بکنید، با هم صدا بزنید در عزادارى امیرالمؤمنین با آنها شریک بشوید، همه بگوئید: وَا عَلِیَّا! وَا مُحَمَّدَا! وَا أَمِیر الْمُؤْمِنِینَا!

منبع: goharemaerefat.ir

کمک به سلامت مزاج با گزینش در تغذیه

اگر انسانی در مزاجش گزینشی عمل کند و حتی نفَس‌کشیدن، خوردن و خوابیدن او همراه با انتخاب باشد، انسان متمدنی است. این‌انسان، بی‌نظم و قانون زندگی نمی‌کند. وقتی می‌خواهد بنشیند، بخوابد، غذا بخورد، برای همهٔ آن‌ها زمان مشخصی قائل است. می‌داند کدام‌غذا خوب، لازم و مناسب است و همان را مصرف می‌کند. اما گاهی هرچه پیش‌آمد، خوش‌آمد و «الخیر فی ما وقع»، چنین زندگی‌ای بی‌نظم و قانون خواهد بود؛ اما کسی که اهل گزینش در تغذیه است، می‌داند به چه مقدار غذا نیاز دارد و چه‌طور آن را تهیه کند، چه غذاهایی را باید مصرف کند.

انسان ها باید بدانند این غذایی را که دارند می‌خورند برایشان مناسب هست یا نه؟ کسی که وقتی به خانه می‌رود، نمی‌داند چه غذایی برای ناهار در نظر گرفته شده است و اگر بپرسد، به او می‌گویند صبر کن سفره را که انداختیم، می‌بینی، یعنی برای غذایی که می‌خواهد بخورد، هیچ آمادگی‌ای ندارد و این غذا در ذهنش پیاده و آماده سازی نشده است.

انسان وقتی می‌خواهد غذایی را بخورد، باید از دو روز، ده روز یا بیست روز قبل، آن را در ذهن خود ذخیره و آماده سازی کند. یعنی بدن را برای خوردن این غذا آماده کند. برخی از خانواده‌های فرهنگی، ادارات، دانشگاه‌ها و سربازخانه‌ها، برنامهٔ غذایی هفتگی دارند. یعنی خودشان را برای خوردن این غذا آماده می‌کنند و این غذا را از قبل در ذهنشان پیاده و آماده سازی نموده و خودشان را برای خوردن این غذا آماده می‌سازند. در چنین حالتی این غذا حتی اگر سنگ هم باشد، برای بدنشان خوب است و بدنشان می‌تواند آن را هضم کند و برایش خطر ندارد.

نوع بیماری‌ها در به این دلیل است که مردم بی‌نظم غذا می‌خورند. یا اراده ندارند، یا اختیار ندارند، یا دست خودشان نیست، یا تنبل هستند، یا بلد نیستند و نمی‌دانند چه باید بخورند و چه نباید بخورند. همهٔ این عوامل، موجب بیماری و فلاکت می‌شود. بیش‌تر بیماری‌ها به سبب این است که غذاهای مردم گزینشی نیست. وقتی ما یک غذایی را گزینش می‌کنیم، نفس، مزاج و بدن ما با آن غذا تعامل می‌کند، آن را وارد می‌سازد و ذخیره و پیاده می‌کند. در چنین‌حالتی، قبل از این‌که غذا را بخوریم، غذا مصرف شده است. این‌غذا هیچ‌خطری ندارد.

انسان وقتی می‌خواهد غذا بخورد، نباید تا سفره پهن شد، شروع به خوردن کند. انسان، اول باید غذا را نگاه کند، زیارت کند، قرب و نزدیکی داشته باشد؛ یعنی قبل از معده و مزاج، باید چشم و دل، غذا را بخورد و سیر شود. ابتدا باید چشم و دل انسان از غذا سیر شود؛ نه این‌که یک‌دفعه همهٔ غذاها را مصرف کند و متوجه نشود. انسان‌های تندخور و پرخور، بیمارند، مشکل روانی هم دارند.

انسان، ابتدا باید نگاه کند که چه می‌خورد. اول باید چشم و دل و روح بخورد، آن‌گاه به معده تحویل بدهد. کسی که در خوردن شتاب دارد، غذا را به بدن تحویل نمی‌دهد. این‌که می‌گویند سرِ غذا حرف نزنید، به کسی نگاه نکنید، جلوی خود را نگاه کنید و غذا را بخورید، یعنی غذا را ذخیره و پیاده کنید، زیارت کنید، و نخست آن را به چشم وگوش و قلب و روح و حس و دل بدهید تا آن را مصرف کنند، سپس آن را در معده بریزید تا خردش کند. چون روحِ غذا مهم‌تر از جسم غذا است.

ما هیچ‌گاه به روح غذا اعتنا نمی‌کنیم. هنگام غذاخوردن، پیوسته حرف می‌زنیم، تلویزیون نگاه می‌کنیم. با این‌کار، فیلم هم با غذا وارد مزاج و معده می‌شود. چنین‌کسی آشفته می‌شود و خواب پریشان می‌بیند. بسیاری از خواب‌های پریشانی که انسان‌ها می‌بینند، از این ناشی می‌شود که هنگام غذاخوردن، فیلم می‌بینند، حرف می‌زنند و دائم به اطراف و آدم‌های دیگر نگاه می‌کنند؛ یعنی به جای این‌که غذا بخورند، این و آن را می‌خورند.

وقتی این و آن را می‌خورد، خواب می‌بیند در قبرستان است، خواب می‌بیند مرده است، خواب می‌بیند او را کفن کرده‌اند، خواب می‌بیند در دستشویی افتاده و هیچ‌کس نیست او را بلند کند. وی هنگام غذاخوردن، فیلم نگاه کرده، حرف زده، این و آن را نگاه کرده و آن‌ها را همراه غذا خورده است. حالا خواب مرده و قبرستان می‌بیند.

این‌که قرآن می‌فرماید: (فلینظر الانسان الی طعامه) یا (انظر الی طعامک و شرابک) برای همین است. «ینظر» فعل مضارع است؛ یعنی با دقت با توجه و با اهمیت، غذا را معاینه کند، ذخیره و آماده سازی نماید و بعد بخورد. تغذیه باید گزینشی باشد. هرکسی باید دست‌کم از سه‌روز قبل بداند چه می‌خواهد بخورد.

عامل مهمی که باعث شده غذا بلای جان ما شود، این است که گزینشی نبوده و بدون هیچ‌نظمی  است. در طب و درمان، برای رفع بیماری‌ها و مشکلاتمان، یکی از راه‌حل‌های درمان، گزینشی‌بودن است. برای هرمشکلی نباید دارو خورد. دوای این‌مشکل، گزینش است. غذایی را که می‌خورید، با گزینش بخورید؛ یعنی بدانید چه بخورید و چه‌قدر بخورید.

http://www.nekoo2.ir

مردسالاری سنتی

مردسالاری سنتی

 

بیش‌تر، زنان به مردان سلام می‌کنند و تنها اندکی از مردان گاهی به زنان سلام می‌کنند و کم پیش می‌آید که مردی به زنی سلام کند؛ اگرچه در این زمان این امر در فیلم‌ها، به عنوان اصلی رعایت می‌شود، ولی آیا مردان این گونه‌اند؟ و اساسا چه اشکالی دارد که خدای ناکرده مردهابه زنان سلام کنند؟ از یک طرف گفته می‌شود: بهتر است زن به کسی سلام نکند و از طرف دیگر گفته می‌شود خوب نیست مرد به زن سلام کند و از آن طرف هم گفته می‌شود زن باید به همسر خود سلام کند.

 

بسیاری از مردان در سلام گرفتن، دستور دادن، و بهانه‌گیری از زنان و فراوانی از کارهای دیگر، به نفع خود عمل می‌کنند برای زنان محدودیت قایل می‌شوند؛ به همین جهت است که نود درصد زن‌ها از شوهران خود راضی نیستند و اگر عده‌ای هم راضی باشند، به خاطر این است که وقتی مردهای دیگر را می‌بینند که خیلی بدترند می‌گویند دست‌کم شوهر ما کمی نسبت به آن مردها قدری بهتر است.

آیا دین و آموزه‌های آن، مردسالارانه است؟ هرگز. این‌ها چیزهایی است که از سنت‌های قومی و تاریخی در ما و بسیاری از ملت‌ها پیدا شده است. پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آموزه‌های بسیاری در این زمینه فرموده‌اند که درک بیان آن سنگین است و باید تحلیل‌های خود را پیدا کند و مورد بازیابی کامل قرار گیرد.

بیش‌تر، مردان به زنان زور می‌گویند. مرد به زن می‌گوید: برو آن جا! او می‌گوید: چشم، می‌گوید: نرو آن جا! می‌گوید: چشم. خودش هم هر جا بخواهد برود عیبی ندارد. سابق‌ها زن را می‌زدند، آن هم با شلاق و امروزه این ناهنجاری کم‌تر پیش می‌آید یا تا حدودی تفاوت پیدا کرده است ولی گاه می‌شود که امروزه نیز او را در دل شب می‌زنند و می‌گویند: اگر صدایت درآید، با کارد به شکمت می‌زنیم. چنین مردانی را باید با سگ هم‌لانه کرد؛ البته این هم از سر او زیاد است، حیف زن که به دست این مرد بدتر از جانور بیفتد. آن وقت اگر این مرد در کسوت فردی تحصیل کرده یا کسوتی آراسته باشد، باید او را به تیمارستان تحویل داد.

تلاش بسیاری لازم است تا مردها زور نگویند و زن را تا این حد تحقیر نکنند و او را پریشان نسازند و به آتش ستم خود نسوزانند. گاه مرد دست به کارهایی می‌زند که زن به خاطر خودِ وی پریشان می‌گردد؛ برای نمونه، چه بسیار مردانی که معتادند و زن بدبخت شب و روز بار غم اعتیاد وی را بر دوش می‌کشد؛ گویا که این مرد، بچهٔ اوست. زن می‌خواهد ببیند مرد او با چه کسی می‌رود، با چه کسی می‌آید؛ کجا می‌رود، چه می‌کند، چه کارش کنم، کجا بخوابانمش و چطور بیدارش کنم. هیچ دین و آیین توحیدی چنین چیزی را نمی‌پسند که زنی تا این اندازه مواظب و دل‌نگران مرد خود باشد. زن همواره غصّهٔ مرد را می‌خورد؛ در حالی که مرد باید بیش از خود دل‌نگران زن باشد. آیا امور گفته شده زور نیست؟ همهٔ این موارد از مصادیق زور است؛ حال با این پریشانی‌ها در روزگار زنان، چگونه ممکن است دین به زنان سفارش نماید که باید از این قماش مردهای خود اطاعت کنند. عقل و خرد آدمی می‌گوید: اطاعت باید از مرد فهمیده و درست کردار باشد؛ نه از نامردی که دست خود را به گناه و ستم آلوده می‌کند که قهرا نسبت به چنین افرادی آن هم در زمینه‌های آلوده یا گناه، وجوب اطاعت نیست.

گاه درباره برخی از زنان گمان می‌شود اینان مظلوم‌ترین پدیده‌های تاریخند. آنان پرسش‌هایی دارند که نمی‌توان به آن پاسخ داد. احساس می‌شود زن چقدر می‌خواهد مطیع شوهر باشد تا نافرمانی و معصیت آموزه‌های دینی و خداوند را نکرده باشد در حالی که این مرد لیاقت چنین زنی را ندارد، البته دسته‌ای از زن‌ها رفتار شایسته با مردهای خود ندارند و یا زنی شایسته نیستند ولی بیان ما نسبت به غالب جامعهٔ زنان ایران است.

گفته می‌شود به طور نوعی مردها بهتر از زن‌ها هستند. این ادعا را چگونه باید معنا کرد؟ از ویژگی‌های مردان زورگویی آن‌هاست. البته برخی زنان در برابر مردها زورگو هستند و ایستادگی ناشایست دارند و کم‌ترین انفعالی را بر نمی‌تابند. وقتی مردی زور می‌گوید، زن‌ها هوس می‌کنند این طور شوند و می‌گویند: اگر ما این طور بودیم، این همه به ما ظلم نمی‌کردند؛ اگر بی آبرویی می‌کردم و چادرم را بر می‌داشتم و در کوچه و میان مردم داد می‌زدم، این نامرد مرا این گونه کتک نمی‌زد و چنین اذیت نمی‌کرد. راست هم می‌گوید. زنی می‌گفت: من مظلومم و هیچ نمی‌گویم، آن‌وقت شوهرم هر کاری دلش می‌خواهد، می‌کند، ولی هر گاه بخواهم در کوچه فریاد بر آورم تا آبرویش را بریزم، به التماس می‌افتد و خواهش می‌کند: تو را به خدا نرو. این‌گونه مردان به واقع شایستهٔ چنین زنانی هستند. خوی زورگویی مردها باعث می‌شود زن‌های خوب ومظلوم تشویق شوند که ظالم‌پیشه شوند و بگویند اگر این طور نشویم، نمی‌توانیم حقّ خود را از مردان بگیریم.

اگر مردی این حسن و نیکویی را بیابد که به زن و بچهٔ خود زور نگوید، در ردیف بهترین پیروان اولیای خدا و پیغمبران است و چنان‌چه این حسن را نداشته باشد، هر حسن دیگری داشته باشد، همه ظاهری است و هیچ ارزشی ندارد. پاره‌ای از روایات خوبی‌ها را به خانه ویژگی داده است: «خیر رجالکم...» و کارهای بیرون از منزل را ملاک خوبی مردان ندانسته است؛ چرا که مردهایی که زور می‌گویند، زن‌هایشان زود فرتوت، ضعیف و سست می‌شوند؛ چون همیشه مضطرب و پنهان کارند و نوعی آلودگی در آنان پدید می‌آید.

وقتی زورمندی زور بگوید، خدا کسی را بر او مسلط می‌نماید که زورمندتر از اوست. این یک حقیقت است و هر مقدار که انسان به مظلوم زور بگوید، خدا هم کسی را مسلط می‌کند که به او ظلم کند، آن هم چند برابر، که امروزه زورگویی شیوهٔ رندانه پیدا کرده و جامعه، گرفتار انواع گوناگون آن شده است.

گاه دو خانواده چند سال کوشش می‌کنند تا یک زندگی را برای عروس و دامادی فراهم کنند، حال این مرد چگونه است و این زن چه تحفه‌ای است، معلوم نیست! گویا دو سلطان می‌خواهند در این جا زندگی کنند. چنان‌چه مردی خانه و امکانات آن چنانی و گسترده‌ای ندارد، دست‌کم باید به گونه‌ای رفتار کند که اگر به زنش بگوید: آیا حاضری از من جدا شوی، از ژرفای دل بگوید نه؛ ولی گاه زن‌ها به قدری تحت فشار قرار می‌گیرند که اگر در طویله‌ای با سگی باشند، می‌گویند به خدا قسم، این حیوان از شوهر من بهتر است. زن‌های بسیاری هستند که به جهت بد رفتاری مردها گاهی آرزوی مرگ می‌کنند. برخی شوهران چون زنگ در را می‌زنند، لرزه به تن زن می‌افتد؛ زیرا وقتی وارد خانه می‌شود بهانه می‌گیرد و دعوا می‌کند و هرچه در جامعه تحقیر شده است می‌خواهد از زن خانه باز پس بگیرد.

زنی می‌گفت: شوهرم حسابی کتکم زده است که چرا وقتی من قرض دارم و پدرت در حساب خود پول دارد، آن را به من قرض نمی‌دهد؟ زن می‌گوید: بابای من کارگری بازنشسته است و مقداری پول در بانک دارد، از طرفی هزینه‌های بالای زندگی و عروس و داماد و مهمان دارد و شغلی نیز ندارد، حال شوهرم می‌گوید: برو پول وی را بگیر و بیاور به من بده؟!

این مرد باید خود از پدرخانمش درخواست قرض کند؛ چرا با همسرش دعوا می‌کند! چه ناپسند است که دختر کسی همسر چنین مرد ظالمی باشد.

yalda15.ir

هزینه نکردن از قدرت کرامت


 

 

تعجب است از کسانی که در گوشه و کنار یافت می‌شوند و ادعای عرفان آنان شهرهٔ کشوری و بین المللی می‌یابد و از قدرت‌هایی که دارند برای خودنمایی هزینه می‌کنند؟! چنین هزینه‌هایی با آن ادعاها سازگاری ندارد؛ چرا که اگر کسی اهل معرفت باشد، کم‌ترین هزینه‌ای از آن ندارد. کسی که بی‌محابا چیزی از قدرت خود را در کف دست خلق اللّه می‌گذارد پر واضح است که اهل راه نیست، بلکه دکانی دارد که برای کاسبی گشوده است و قدرت او پشتوانهٔ معرفت و قرب به حق تعالی را ندارد، بلکه از او بسیار دور است.

 متأسفانه جامعهٔ ما در زمینهٔ عرفان اطلاعات چندانی ندارد و ساده‌انگارانه هر کسی را به عنوان عارف واصل می‌پذیرد و کراماتی دم‌دستی را ترویج و دنبال می‌کند. اولیای خدا از قدرت کرامت خود هزینه نمی‌کنند و همان حالت «یأْکلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الاْءَسْوَاقِ»(1) را دارند به گونه‌ای که اگر کسی آنان را ببیند می‌گوید وی نیز همانند خود ماست، اما آن که به عرفان و ولایت شهره شده است گاه حتی بیش از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خرج می‌کند. او کاسبی است که بالای در مغازهٔ خود می‌نویسد: ولی اللّه و اگر او صداقت در کاسبی داشت و می‌نوشت: الکاسب حبیب اللّه، کم‌تر عقوبت داشت. کسی ولی خداست که توحید را دنبال می‌کند و برای وصول به آن کتمان دارد. بله، اولیای کمّل گاه به صورت نادر اظهاراتی از قدرت خود داشته‌اند اما در حالت عادی نبوده است.

 http://eshghemardom.org

________________________________

1. فرقان / 7.