گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

مشکل جریان روشنفکری در جامعه ما

 

 

متن کامل سخنرانی دکتر سید یحیی یثربی در مراسم بزرگداشت جلال آل احمد

18 شهریور 1395

فرهنگسرای شفق

 

دلیل اینکه از مشکلات روشنفکری سخن می گویم، آن است که روشنفکری در جامعه ما، بر خلاف کشورهای غربی، گره ای از کار مردم نگشوده است. عصر روشن اندیشی در مغرب زمین پربار بود. روشن اندیشی، نه تنها ذهن ها را توسعه می داد، به اقتصاد، کشاورزی، و صنعت نیز تحول می بخشید. روشن اندیشی، نه تنها فکر و فرهنگ را تحول بخشید، بر سلامت و آسایش مردم نیز افزود. بیماری های مسری، مانند وبا و طاعون را ریشه کن کرده، درمان بسیاری از بیماری کشنده را پیدا نمود. قحطی زدگی و جنگ و خونریزی و مرگ و میر کودکان کم شد. نظام بردگی و ارباب و رعیتی برچیده شده، رژیم های استبدادی جای خود را به نظام های دموکراتیک دادند. حمل و نقل آسان گردید، ارتباطات از راه دور برقرار شد. فضای تاریک شهرها، همچون روز روشن گردید و صدها سود و منفعت دیگر.

آری! روشن اندیش غرب، همچون امامزاده ای بود که معجزه خود را به همراه داشت. زیرا، ادعای روشن اندیش آن است که عمیق تر از عصر خود و مردم عصر خویش می اندیشد، لذا می تواند به اسرار و رموزی از کائنات و زندگی مردم دست یابد. به همین دلیل، می تواند تحولی در جامعه ایجاد کند که دیگران نمی توانند! این ادعا در غرب به حقیبقت پیوست و روشنفکران غربی توانستند عالمی نو و آدمی نو پدید آورند.

اما، روشن اندیشی در جامعه ما، با همین ادعا وارد میدان شد، ولی نتوانست مشکلی را حل کند و تغییری در حال مردم ایجاد نکرد. به طور کلی، روشن اندیشی هیچ تحولی در زندگی مردم به وجود نیاورد. ما همه تحولات ظاهری خود را از غرب اقتباس کردیم، از علوم تجربی گرفته تا ماشین و انتخابات! اینجاست که این پرسش در ذهن آدمی پدید می آید که مدعیان روشن فکری در جامعه ما چه مشکلی داشتند که نتوانستند تحولی ایجاد کنند؟!

من در پاسخ به این پرسش به برخی مشکلات اساسی جریان روشن فکری در جامعه امان اشاره می کنم. البته، مرحوم آل احمد نیز در اثر معروف خود، «خدمت و خیانت روشنفکران»، بر آن کوشیده تا علل و عوامل ناکامی روشن فکری را مشخص کند. اما، نگاه وی بیشتر جامعه شناسانه و سیاسی است و نیز، به نظر من، علل و عواملی که مورد اشاره وی و برخی دیگر از روشنفکران، همانند شریعتی قرار گرفته، چندان علمی و دقیق نبودند. در حالی که، نگاه من جنبه فلسفی دارد. یعنی، بر تجزیه و تحلیل دور از تعصب و سیاسی کاری استوار است.

به نظر من، اینکه روشن فکران جامعه ما که با تمام شهامت، صداقت، فداکاری و خیرخواهی خویش پا به میدان گذاشتند و همه عمر تلاش کرده و درد و رنج بسیار کشیدند، نتوانستند در تکامل جامعه نقش داشته، تحولی در فکر و فرهنگ ایجاد کنند و قوانین و نظام و روابط جدیدی در جای سنت گذشته بنشانند، چند علت اصلی دارد که به آنها اشاره می کنم:

1- اعتراض و مبارزه به جای اندیشه:

آنان که در جامعه ما به عنوان روشنفکر شناخته شده اند، اهل مبارزه بوده اند، نه دارای تفکر عمیق و روشن و اثرگذار. این برداشت غلط از روشنفکری هنوز هم ادامه دارد. ما معمولاً حاکم را، هرکسی باشد، روشنفکر نمی دانیم، و مخالفان را، هرکسی که باشند، روشنفکر می دانیم. در حالی که اعتراض و مخالفت ربطی به روشنفکری ندارد، زیرا بن مایه و اساس روشنفکری تفکر است، نه اعتراض.

ستارخان و باقرخان هم معترض بودند و هم مبارز، اما فیلسوف و متفکر نبودند که فلسفه سیاسی داشته باشند و نظریه های عمیق و بنیادی بدهند! همینطور آخوندزاده، میرزا ملکم خان، و حتی دکتر شریعتی و آل احمد! اما در غرب، اساس روشنفکری تفکر عمیق بود. هیوم، بیکن، دکارت، ولتر، کانت، هگل، روسو و ده ها دانشمند و متفکر دیگر، کاری به اعتراض و مبارزه نداشتند. اساس و محور کار آنان عقل و اندیشه بود. آنان خرد را راهگشا می دانستند، نه شورش را. بارها هشدار دادند که شورش توده ای خطرناک است و کشت و کشتار راهگشا نیست.

اما، آثار به اصطلاح روشنفکران ما را ببینید. محور آثارشان اعتراض و مبارزه است، نه طراحی یک نظام سیاسی و فرهنگ اجتماعی و یا منطق و معرفت شناسی و فلسفه پیشرفته. به قول خودِ مرحوم آل احمد، ما در برابر سلسله عظیمی از متفکران غرب و مجموعه بزرگی از آثار فلسفی، علمی، اجتماعی و سیاسی آنان چه داریم؟!

«پشتوانه روشنفکرى غرب، ادبیات وسیع روشنفکرى آن و طیف گسترده‏اى از روشنفکران بزرگ است، چون کانت، دکارت، هگل، ولتر، روسو، لاک، اسپنسر، هیوم و غیره. به این ترتیب روشنفکر غربى قادر است کتاب مقدس را حداکثر متنى بداند قابل مطالعه از نظر اساطیر و مردم‏شناسى! اما ما به کدام دستاورد در این صحنه بنازیم؟ ترجمه‏ها و تألیفات، هم ناچیز و هم سطحى. براى نمونه، میرزا ملکم خان که مجموعه آثارش را محیط طباطبایى چاپ کرده است، جمعا 217 صفحه نوشته دارد که کلاً نوعى برداشت سرسرى از آداب دموکراسى در فرنگ است.[1] میرزا آقاخان کرمانى نیز مقالاتى در روزنامه اختر چاپ استانبول داشت با تعداد بیست کتاب و رساله که فقط شش کتابش پس از قتل وی منتشر شده است، آن هم کلاً با محتواى سطحى. مثلاً رضوان به تقلید گلستان سعدى؛ نامه باستان، تاریخ ایران پیش از اسلام در بحر متقارب! و قسمتى در مسائل اجتماعى و سیاسى، مانند سه مکتوب و صد خطابه، و قسمتى تکرار مکررات حکمت نظرى و عملى خودمان. و رساله‏اى در ردّ رساله حاج محمدکریم خان کرمانى (پیشواى شیخیه) در معنى انشاءاللّه و ماشاءاللّه!

آخوند زاده و طالبوف هم نوشته‏هایى در ادبیات و اجتماعیات دارند. نوشته‏هاى ناظم‏الاسلام و خاطرات حاجى سیاح هم که بعد از 80 سال چاپ شد! و سیر حکمت در اروپاى فروغى و آثار کسروى و مقدارى مطالب روزنامه‏اى با چند ترجمه کوچک از طرف چپها، مانند مانیفیست حزب کمونیست و خلاصه بسیار کوچکى در حدود501 از کاپیتال مارکس و دو سه جزوه دیگر و همین. و بقیه، تحریکات و تبلیغات و اعلامیه!

این است دستمایه روشنفکران و محصول جریان روشنفکرى در ایران تا حدود سال 1320 شمسى. ادبیات روشنفکرى ما که بایست پشتوانه هر نوع موضع‏گیرى در قبال حکومت یا روحانیت باشد، چیزیست در همین حدودها».[2]

2- تکیه بر احساسات و عقده ها به جای عقل و منطق:

چون به اصطلاح روشنفکران ما، مبارزه محور بودند، نه اندیشه محور؛ بر احساسات و عقده های مردم تکیه می کردند که چرا شما نداشته باشید، اما دولتمردان بخورند و ببرند؟ چرا عده ای باید در کاخ بنشینند و عده ای در کوخ؟ یا احساسات قومیتی: چرا نباید با زبان خود بنویسید و بخوانید؟ چرا تحقیر می شوید؟ و از این قبیل چیزها که نمونه هایش را دیده و می بینیم.

اینان نمی دانستند آنچه مردم را عوض می کند، تحریک عقده و احساسات آنان نیست؛ بلکه، پرورش و تربیت و رشد عقلی آنان است. روشنفکران ما با مردم کاری نداشتند. مردم را در عین مظلومیت و محرومیت پاک و بی عیب می شمردند و همه مشکلات را به حساب زور و زر داران و اهل تزویر می نوشتند.

3- توجه به حکومت و دین به جای مبانی فکر و فرهنگ:

روشنفکران ما، به خاطر همین دانش محور نبودن، اساس کار خود را مبارزه قرار داده و در این مبارزه دو چیز را هدف گرفتند؛ حکومت و دین!

گاهی تمام مسئولیت ها را به گردن حکومت انداخته و گاهی به گردن دین و گاهی به گردن هردو!

زمانی قاجار مسبب همه مشکلات جامعه بود و گاهی اسلام را عامل گرفتاری های خود می دانستند. آل‏احمد هم متوجه این نکته شده و از بازى درآوردن هاى روشنفکران سه مورد را به شرح زیر مطرح مى‏کند: یکى زردشتى بازى است، براى کوبیدن اسلام و دیگرى فردوسى بازى و سومى کسروى بازى!

روشنفکران در هدف گیری دین و حکومت، مسائلی را مطرح می کنند که حکومت یا علمای دین از آنان به خشم آیند. مثلاً، در برابر حکومت ها، آزادی و عدالت را مطرح می کنند که ما عدالت اجتماعی و آزادی نداریم و در برابر علمای دین بر آن می کوشند که نسبت به مسائل دینی اشکال تراشی کنند؛ مثلاً، فقه ما درست نیست و باید تغییر یابد یا بعضی احکام دین نباید اجرا شوند، مانند قصاص و ... گاهی نیز به قرآن یا امام زمان (عج) و ... اشکال تراشی می کنند و در همه آن ها هدف آن است که نشان دهند در مقام مبارزه هستند و همچنان مخالف. اینگونه اقدامات وقتی مورد رضایت خود و طرفدارانشان می باشد که بتوانند حکومت یا علما را به عکس العمل وادارند. حکومت بگیر و ببندی راه اندازد و علما دست به طرد و تکفیر بزنند.

4- شعارهای انتزاعی به جای برنامه های عملی:

روشنفکران ما همیشه با شعارهای انتزاعی و حماسی کار داشته اند، نه با برنامه های عملی. مثلاً، از آزادی، رفاه اجتماعی، رفع تبعیض سخن گفته اند بی آنکه برنامه ای برای این کار داشته باشند و تنها پیشنهادشان برای مردم این بوده است که اگر این رژیم عوض شود، همه این آرزوها در دسترس شماست! اما، دانشمندان و روشن اندیشان غرب از همان آغاز می دانستند که آزادی و رفاه به آسانی و فقط با تغییر رژیم به دست نمی آید. بلکه، باید زمینه ها و زیربنای آن ها را با توسعه فکر و فرهنگ مردم فراهم آورد.

5- توجه به آثار به جای مبانی:

از آنجا که روشن فکران ما کاری با دانش و اندیشه نداشتند، همیشه آثار تمدن غرب را مطرح کرده و مردم را به داشتن چنین آثاری امیدوار کرده اند. آنان رفاه، قانونمندی و آزادی های فردی و اجتماعی و بهداشت و درمان آنان را مطرح کرده، مورد توجه خود و مردم قرار داده اند، اما هرگز به مبانی این دستاوردها که توسعه فکر و فرهنگ است، توجه نکرده اند.

6- فراهم آوردن زمینه برای اپوزیسیون غیرعلمی:

چون روشنفکران ما علمی نبوده اند، نتوانسته اند یک نهاد علمی اپوزیسیون سامان بدهند، بلکه اپوزیسیون در جامعه ما همیشه پراکنده و اکثراً ناسازگار با یکدیگر بوده اند. از قبیل نویسندگان راست و چپ، هنرمندان، ورزشکاران، روحانیون، بازاریان و توده عوام که همه این ها به عنوان مبارز و معترض در کنار هم قرار می گیرند، بدون این که مبانی علمی، آنان را به یکدیگر در آرزوها و هدف هایشان پیوند بزند. لذا، پس از پیروزی و اسقاط رژیم، بی درنگ به جان هم می افتند، راست با چپ، فقیر با غنی، هنرمند با هنرمند، ورزشکار با ورزشکار با هم به مبارزه می پردازند و عجولانه به گروه های جدیدی دسته بندی و تقسیم می شوند. هر روز و هر لحظه گروهی مانند قارچ سر بر می آورد و مدعی سهم و ارث می شود. در این هنگام است که مردم جامعه به جان هم می افتند و سر از هرج و مرج و جنگ داخلی در می آورند. در چنین شرایطی اگر آن جامعه شانس داشته باشد، یک گروه به خاطر نفوذ و طرفداران بیشتر بر گروه های دیگر غلبه کرده، جامعه را از هرج و مرج نجات می دهد، ولی بلافاصله همین گروه به صورت مستبد و خودکامه مطرح می گردد!

7- پراکنده کاری به جای نظام تعلیمی سازنده:

روشنفکران غرب که اساس کارشان تفکر بود، دنبال کار یکدیگر را گرفتند. اولی زمینه ساز اندیشه دومی شد و دومی مکمل اندیشه اولی. گام به گام پیش رفتند تا تحولی همه جانبه ایجاد کردند. از نقد فیزیک سنتی ارسطو به فیزیک جدید نیوتن راه یافتند و از نقد حکومت های کلیسایی به لیبرال دموکراسی جدید رسیدند و همینطور. اما، چون در جامعه ما اساس کار، اندیشه و دانش نبود، مدعیان روشنفکری ما با یکدیگر پیوندی ندارند و در موارد زیادی هم با یکدیگر ناسازگارند. هرکدام برای خودشان مدعی جایگاه و منزلت هستند و بر آن می کوشند که دیگران را به طور کلی نادیده بگیرند.

نتیجه آنکه با چنین روشنفکرانی که محور کارشان مبارزه و مخالفت باشد، نه دانش و اندیشه و برنامه ریزی؛ جامعه به جای حرکت تکاملی، گرفتار چرخه آزاردهنده ای می شود که مدام از استبداد به هرج و مرج و از هرج و مرج به استبداد انتقال می یابد و هرگز مزه تحول و تکامل را نمی چشد!

در پایان، بازهم یادآور می شوم که من جایگاه و منزلت شهامت و مبارزه را ارج می نهم، اما هدف من از بیان این مطالب آن است که به خود آییم و همچنان به راه و روشی که بی حاصل و زیانبار است، ادامه ندهیم./

والسلام

دکتر سید یحیی یثربی

شهریور ماه 1395

 


[1]- در خدمت و خیانت روشنفکران، ص 273.

[2]. همان، ص 276

 20-06-1395

شیوه مصرف، فواید و خواص زعفران

استفاده از چاشنی‌ها در غذا، مشاعر انسان را باز می‌کنند و منجر به سلامتی می‌گردند. از جمله چاشنی ها نمک، زعفران، سیر، پیاز و غیره هستند که نخوردن و زیاد خوردن آن، باعث مرگ می‌شود. لذا این غذاها باید به اندازه خورده شوند. پس زعفران اگرچه خوب و لذیذ است؛ اما این امر مجوز آن نمی‌شود که فرد هرچه می‌تواند زعفران بخورد؛ چرا که مصرف بیش از اندازه آن، فرد را به آسیب‌های روانی دچار می‌سازد و گاه او را به خنده‌های غیر اختیاری وا می‌دارد؛ بنابر این باید مرزهای استفاده از هر چیزی را شناخت.

می توان یک‌مثقال زعفران را  در مدتی طولانی مانند شش‌ماه مصرف کرد؛ از این‌رو، گران تمام نمی‌شود. چای و زعفران تا شش‌ماه و برنج تا یک سال سالم باقی می‌مانند. تغذیه‌های فانتزی باید هر روز مصرف شوند. می‌توان یک پرِ زعفران را در قوری چای، پلو، و یا آبگوشت ریخت و روزانه مصرف کرد. خوردن چای به تنهایی نیز خوب نیست و بهتر است گلاب، زعفران یا دارچین با آن همراه شود.

همچنین می‌شود به جای زعفران، از ریشهٔ آن، که سبک‌تر از خود زعفران است، مثلاً در آب‌گوشت استفاده نمود. مصرف زعفران، خواب را کم و خوراک را تنظیم می‌کند. البته باید توجه داشت که زعفران باید دست‌کم نیم‌ساعت در آب بماند تا در آن حل شود.

خوردن زعفران، آب عدس، آب نخود و نیز استفاده‏ ى فراوان از پیاز براى بدن مناسب است، به ‏خصوص بوى آن براى اعصاب بسیار خوب است و اگر معده تربیت شود، بوى آن هم از بین مى ‏رود.

استفاده از چاشنی‌ها در غذا سبب جلوگیری از رنگ‌پریدگی، چرت، سیاهی و چروک پوست می‌شود. از بهترین چاشنی‌ها می‌توان نبات، گلاب، زعفران و ادویه‌جات را نام برد. عدم مصرف زعفران، رنگ پوست را کدر و سیاه می‌کند.

دست‌کم باید در هر شش ماه مثقالی از زعفران را مصرف نمود. انرژی این چاشنی به اندازه‌ای است که می‌توان مثقالی از آن را با چند کیلو گوشت برابر دانست. افزون بر زعفران، پسته هم بسیار مفید است.

البته بسیاری از خوراکی‌ها به‌ویژه در افراد گرم مزاج سبب تحریک می‌شود. زعفران، گلاب و آب هویج از این نمونه است و مردانگی و نعوظ مرد را شدت می‌بخشد و او را در بهره‌بری از همسر و نیز بهره دادن به او توانا می‌سازد. استفاده از محرک‌های جنسی و تقویت‌کننده‌ها در صورتی حرام است که بر مورد حرام و فساد تحریک آوری داشته‌باشد.

همچنین رعایت تناسب غذایی با ذکر، البته  بعد از صفای باطن و حلال‌درمانی، لازم است. ذکر برای توانمند شدن و قدرت استجابت یافتن، به تغذیهٔ مناسب نیاز دارد. بر این پایه، برای ذکرپرداز، هم کم‌خوردن مُضر می‌باشد و هم پرخوری و وی باید اندازه‌خوری را به دست آورد. استفاده از چاشنی‌هایی مانند زعفران، دارچین و زنجبیل و در برخی مواقع ترکیب آن‌ها با عسل، به دفع زواید و جبران کاستی‌ها می‌انجامد. دریافت تناسب غذایی، نیاز به ویزیت مستقیم شخص دارد.

http://yalda15.ir

نقدی بر شبهه آقای حسن اللهیاری و حدیث شروسی شماسی

بسمه تعالی
نقدی بر حدیث شروسی شماسی


به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فتن به تازگی ویدئویی از آقای حسن اللهیاری منتشر شده است، که در آن با استناد به حدیثی به نام «شرو سی شماسی» که ادعا می کند از امیرمؤمنان علی(ع) صادر شده است سعی کرده مشروعیت انقلاب اسلامی را زیر سوال ببرد. بررسی آن حدیث قطعاً بر عهده محققین و پژوهشگران است. لذا یکی از اساتید خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم استاد مهدی احدی به شبهات واهی آقای حسن اللهیاری پاسخ داده است. از آن جایی که مطالب ویدئویی اللهیاری یک ساعت است لازم است قبل از آغاز نقد، به طور چکیده گفته های وی را از نظر بگذرانیم:
1. شروسی شماسی که در حدیث مورد نظر به عنوان فردی زندیق و فاجر معرفی شده، همان امام خمینی!(نعوذبالله)
2. او ادعای امامت می کند!
3. استحلال فروج انجام می دهد!
4. از خراسان خروج می کند!
5. دین پهلوی را نابود می کند!
6. افاک اثیم است!
7. ندای جمهوریت سر می دهد!


اما مطالبی که استاد مهدی احدی فرمودند:

 


حدیث شروسی ساختگی است ، از اسرائیلیات است و در نسخه خطی « الزام الناصب» پیدا نشده است . علاوه بر اشکالات زیادی را دارد که به صدوده اشکال می رسد .
1. سند حدیث « مقطوعه » است و نسبت دادن حدیث به سلمان و زراره اثبات نشده است . چون اصل حدیث مجعول است .
2. بر فرض قبول ، با حدیث معتبر بحار الانوار علامه مجلسی(قدس سره) تعارض دارد که مردی از قم قیام می کند و در پایان در تمجید از انقلاب می فرماید : «و العاقبة للمتقین»(1)
3. انقلاب ایران گرچه شاخص معین آن امام خمینی(قدس سره) است، ولی صدها مراجع عظام و ده ها علمای بلاد از نجف و ایران و مشهد و اصفهان در میدان مبارزه بودند و شهید شدند. که نام همگی آنها را بچه های مدرسه می شناسند چطور اللهیاری نمی شناسد. اگر به محتوای حدیث جعلی شما عمل کنیم باید خط بطـلان بر صدها علما و مراجع بکشیم، در حالی که توقیع شریف می فرماید «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة احادیثنا فانهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم»(2)
4. ای کاش آیات ظلم ستیزی و مبارزه با ظالم را یک دور مرور می کردید، مضمون حدیث مجعول، با آیات ظلم ستیزی منافات دارد و اگر حدیث با آیات معارض است حدیث طرح می شود و دور انداخته می شود نه آیات.
5- انقلاب علیه رژیم پهلوی چند انقلاب بود، انقلاب مشروطیت، انقلاب سرخ، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب گروه مؤتلفه اسلامی، انقلاب شاه و میهن و... چنان که در عراق، نیز جنگ های زیادی رخ داد، چطور مضمون حدیث را طوری جعل کردید که فقط به رهبری حضرت امام خمینی منتهی شود، حاشا و کلا.
6- روایات زیادی داریم که امام زمان(عج) بیشتر یارانش را از طهران انتخاب می کند، بخصوص آخرین آیه سوره محمد(ص) که در شأن ایرانیان نازل شده(3) به نص صریح روایات، چطور ممکن است، همان مردم طهران را دجال، ملعون، فتنه گر، خلافت طلب، قاتل بخوانند؟
7- کلمه جمهوری، واژه فارسی است در مقابل دموکراسی غربی است، با واژه علم الحدیث و علم الدرایة منافات دارد: معمولاً امام به الفاظ متداول و رایج سخن می گویند، نه به الفاظ امروزی.
8- اسم (ص) در حدیث مجعول شما لازم نبود. ذکر کند چون بقول شما امام (ع) پهلوی را نام برد  پس چرا صدام را نام نبرده است فقط به حرف «ص» اشاره کرد و این قرینه بر جعلی بودن حدیث می کند.
9- در حدیث مجعول داشت که در دوران انقلاب اسلامی هرج و مرج در بلاد عجم واقع می شود، در حالی که امروز بر خلاف آن صادق شد. ایران دارای نبوغ علمی، از نانو گرفته تا هسته ای و سفینه فضایی و ماهواره و سایر علوم از قبیل پزشکی، اتفاقاً امنیت ایران در جهان اول است. ضمن این که نظر ایران در جهان تعیین کننده است. خلاف علم غیب امام شد. پس حدیث مجعول است.
10- در حدیث مطلبی درباره «یدعی انه منا اهل البیت» قرار دارد، که حاکم انقلابی از اهل بیت است. عجب دروغی است زیرا بسیاری از شهدا و روحانیت سید نبودند. در حالی که رهبری انقلاب را داشتند مثل شیخ فضل الله نوری و...
11- شروسی کیست؟ جواب: شروسی یک روایت بیشتر ندارد، و از آذربایجان و ارمنستان خروج می کند نه از ایران، لذا این حدیثی که نقل کرده تحریف شده است و با چنین مصداقی موجودیت خارجی ندارد.
12- این حدیث به صورت صحیح اش و مطلب واقعی در کتاب الزم الناصب جلد 1 ص67 آمده است، که شروسی از بلاد ارومیه به سوی آذربایجان که تبریز نامیده می شود خروج می کند.(4)
13- اصل این کتاب که نقل آن در «کمال الدین و تمام النعمه، جلد 2، ص469 به این صورت آمده که، ابوجعفر محمد بن علی ابراهیم بن مهزیار گوید از پدرم از قول جدّم ابراهیم مهزیار نقل کرده که ایشان به دیدار امام عصر(عج) نائل شد. امام(عج) در مورد نشانه های ظهور و امر «فرج» فرمودند.(5) سه نشانه دارد که یکی را فرمودند: از سرزمین ارمنستان و آذربایجان شروسی به شورش برخیزد و قصد کوه سیاهی که به کوه سرخ .... در این نقل هیچ یک از مطالبی که در این حدیث تحریف شده آورده اند، وجود ندارد.
14- الفاظ و خصوصیاتی که در این حدیث در نظر گرفته اند همه مردم و علماء جهان می دانند هیچ کدام بر حضرت امام(ره) و خانواده ایشان و انقلاب واقعیت خارجی ندارد. و هنوز زمان زیادی از انقلاب نگذشته و فیلم ها، نوشته ها و سخنرانی ها و کتابهای موجود و مردمی بوده اند از دوست و دشمن این را می دانند.
(ادامه دارد)
منابع و مأخذ:
1. بحار الانوار، علامه مجلسی، جلد 57، ص215. موسسه الوفاء، بیروت، 1406 هـ.ق.
2. احتجاج، علامه طبرسی، جلد2، ص283. بحارالانوار، ج53، ص283.الغیبة،شیخ طوسی،ص291،ناشر دارالمعارف الاسلامیة
3. سوره محمد(ص)،آیه38،مرآة العقول،علامه مجلسی ج12ص407 دارالکتب الاسلامیة،تفسیر صافی،فیض کاشانی ج5 ص32،تفسیر نورالثقلین، العروسی الحویزی، ج5 ص46 ناشر اسماعیلیان
4. الزام الناصب فی اثبات الحجه(عج)، علی یزدی حائری-مصحح علی عاشوری، 2جلدی، بیروت، 1422 هـ.ق.
5. کمال الدین و تمام النعمه، محمد بن علی ابن بابویه-عربی- 2جلدی، ص469، چاپ تهران، ناشر اسلامیه، 1395قمری-بحارالانوار، ج52، ص45–عربی- 111 جلدی، چاپ بیروت 403 هـ.ق. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه سوره یونس.

منبع

مهندسی عرفان شیعی و معضلات آن

متن بعضی کتاب‌های حوزوی، بسیار دشوار و سنگین است. مصباح الانس، یکی از دشوارترین کتاب ها در عرفان، بلکه در عالم آخوندی است. ضمن این‌که، بسیاری از عبارت‌های کتاب، افزون بر دشواری، اشتباه است.

آن‌چه که در عرفان شیعه باید پی‌گیری شود، عرفان عصمتی است؛ یعنی همان عرفانی که ما در شرح و تصحیح کتاب منازل، تمهید، فصوص، و مصباح دنبال کرده‌ایم. ما در این زمینه، تمام تلاش و توانمان را به کار گرفتیم. بحث‌های مربوط به شرح و تصحیح کتاب فصوص، هزار و یکصد و شصت جلسه شده است. هزار جلسه از این نوارها، حاوی نقد گزاره های محیی‌الدین است. باقیمانده نیز مربوط به متن کتاب است. اگر خداوند توفیق بدهد و فصوص جدیدی که توسط ما نوشته شده، تبیین بشود، متن آن تصحیح و ویراستاری شده، مطالب طبقه‌بندی شده و تبدیل به متن علمی بشود و مطالب آن اصل و ریشه‌یابی، قاعده‌یابی و قانومند بشود، دانش عرفان محبی موجود را به جایگاه خود می‌آوریم؛ به گونه‌ای که در عرصه عرفان، نیازی به علم و کتاب دیگری نمی‌باشد و طالبان حقیقت را هم برای وصول علمی و هم وصول عینی همین متن‌ها کافی است. کتاب‌های دیگر عرفانی نیز به همین سبک، شرح و تصحیح شده است. مانند کتاب منازل السائرین. سبک تدریس من، در قم و از همان آغاز همین بوده است. البته مقداری از بحث‌ها ضبط نشد و از بین رفت که اجرش عندالله محفوظ است. من نسبت به این بحث‌های ازدست‌رفته، احساس حسرتی ندارم. تدریس آن بحث‌ها، خودش توفیق می‌خواهد. خیر و مصلحت، در این بوده است که تنها، این مقدار از بحث‌ها ضبط شده و باقی بماند. البته همین بحث‌های باقیمانده هم به قول معروف روی زمین مانده و از آن استفاده نمی‌شود که هیچ، بلکه آن را به تعطیلی کشانده‌اند. آن بحث‌های از دست رفته که دیگر، روی هوا می‌ماند. در آن زمان، انسان با آزادی بیش‌تری صحبت می‌کرد، مستانه، سخن می‌گفت. آدمی، درس را که در آن زمان‌ها می‌گفت، گویا تمام ملائک، عروسانی بودند که به رقص درمی‌آمدند. حوزه‌های علمیه، امروز آن درس‌ها را از دست داده است، بلکه همه چیز از جمله معنویت و باطن‌گرایی را با چیرگی ظاهرگرایان رو به تحلیل است. چیزهایی به جا مانده که همین‌هاست. بحث‌های عرفانی ما، عرفان امیرمؤمنان را احیا کرده است؛ یعنی همان عرفان عصمتی و ولایی که کربلا را قیام بخشید. این بحث‌ها نیز حقیقت‌طلبان را گرد هم می‌آورد و نهضت‌آفرینی علمی خواهد کرد و حقیقتی که امروزه با بند و بست و در این زیرزمین گفته می‌شود روزی بر بام جهان با افتخار فریاد می‌شود. به هر روی، با وجود این عرفان، دیگر لازم نیست سر سفره عرفان افرادی محبی آن هم از اهل‌سنت بنشینیم و به کتاب‌هایشان چنگ بیندازیم. در سابق، در زمینه دانش عرفان، کم و کاستی داشتیم و مجبور می‌شدیم از آن‌ها پیروی کنیم، ولی اگر عرفانی که ما پایه‌ریزی و ترسیم کرده‌ایم، تبدیل به متون علمی و برهانی بشود، دیگر از کتاب‌های عرفانی اهل‌سنت، به صورت کامل بی‌نیاز و مستقل می‌شویم. البته این که این امر توسط چه کسی و چگونه اجرایی بشود، از عهده و توان ما خارج است. تقریر عرفانی که اکنون رایج است، در نهایت به شیخ و شاگردش قونوی می‌رسد. قونوی، شاگردی وارسته و توانا و پهلوانی قدرتمند بوده است. متوجه بحث‌های بی‌ربط استادش شده و عرفان نیکوتری را تقریر کرده است. قونوی، در عرفانش بسیاری از نظریات شیخ را بیان نکرده است. در واقع، عرفان قونوی، عرفانی معقول و متعارف است؛ هرچند باز هم دارای اشکالاتی است. سطح عرفان موجود، متوسط و محبی است. عرفانی معمولی که توسط شیخ قونوی و شیخ اکبر، یعنی محیی‌الدین تقریر شده است. مراد از شیخ، قونوی و لقب محیی‌الدین، شیخ اکبر است. عرفان موجود، به این دو شیخ منتهی می‌شود. عرفانی که ما داعیه آن را داریم، عرفان عصمتی محبوبی است. ما بحث و تحقیق در مورد این عرفان را پی‌گیری می‌کنیم و قصد داریم، اگر خداوند توفیق بدهد، تمام زوایای علمی آن را شناسایی کرده و اشکالاتش را برطرف کنیم. عرفان عصمتی، عرفانی است که از دو لب مبارک حضرات معصومین علیهم‌السلام بیان شده است و برهانی و منطقی می‌باشد. عرفان محبوبی عصمتی همراه همیشگی عقل و خرد بوده و ساحت غیب را نیز در بر دارد. اگر این عرفان، در مکتب شیعه نهادینه شود، دو نتیجه به دنبال دارد: یکی آن‌که بی‌نیازی از کتاب‌های معمولی عرفان را موجب می‌شود و دودیگر آن‌که حقیقت‌طلبان پی‌گیر و پی‌جوی آن می‌شوند و مورد توجه عرفان‌پژوهان و معنویت‌طلبان و باطن‌گرایان قرار می‌گیرد. هر کس در این مورد کاری انجام بدهد، خداوند بر او منت نهاده و توفیقش را شامل حالش کرده است. اجرایی شدن این طرح، بسیار لازم و ضروری است. در غیر این صورت، مشکلات زیادی در عرصه علم عرفان به وجود خواهد آمد.

کتاب مصباح نیز پر از حقایق علمی است که در زمان مناسب و به تدریج، آن‌ها را بیان کرده‌ایم. البته همین حقایق علمی، دارای اشکالاتی است که نیاز به تحقیق و تصحیح دارد. ما می‌خواهیم عرفان محبوبان را تبیین کنیم. قصدمان، شناسایی و شفاف کردن زوایای مختلف این دانش معرفتی و ولایی است. وقتی نام کتاب مصباح برده می‌شود، در ذهن‌ها، یک رستم یال و دم و شکم‌دار، در عرفان تصور و تداعی می‌شود. درست است مباحث این کتاب، بسیار سخت و دشوار است؛ اما بسیاری از گزاره‌های آن غلط است. مباحث این کتاب، با بیان ما و با شرحی که بر این کتاب داشته‌ایم بسیار ساده و آسان شده است. دشواری مباحث این کتاب، غیر قابل انکار است. طلبه‌های قدیمی، حتی جرات و جسارت این را نداشتند که کتاب مصباح را به دست بگیرند. در زمان قدیم، افراد را در خانه حبس می‌کردند و آن‌ها را می‌آزمودند و سپس به خواندن کتاب مصباح مشغول می‌شدند. هرگز امکان نداشت، شخصی ادعای فهم کتاب مصباح را بکند. در زمان قدیم، در حوزه علمیه، انگار برای خواندن کتاب مصباح، قایم‌موشک‌بازی می‌کردند. در کلاس را می‌بستند و هر شخصی، برای ورود، باید اجازه می‌گرفت؛ اما ما روش تازه‌ای را اجرا کردیم. گفتیم این حرف‌ها و رفتارها را فراموش کنید. همگان آزادند از مباحث کلاس استفاده کنند. نیازی به اجازه گرفتن نیست و هیچ قانون خاصی وجود ندارد. اگر مباحث کتاب، فهمیده نمی‌شود، دلیلش غلط بودن عبارت است و ربطی به فهم و هوش جویای آن ندارد. ما تمامی گزاره‌های این کتاب سنگین را شرح و تبیین و بررسی و نقد کرده‌ایم. پیش‌بینی می‌شود شرح این کتاب به بیش از پانزده جلد برسد که به ضمیمه دیگر کتاب‌های عرفانی، مجموع آن به یکصد جلد می‌رسد.

منبع

هوا درمانی

استفاده از هوای آزاد در درمان برخی از بیماری‌ها مؤثر است. دانش امروز «آب درمانی» را قاعده‌مند نموده است اما هنوز «هوا درمانی» را ارج نمی‌نهد. هوا نسبت به آب دارای قدرت نفوذ بیش‌تری است و در درمان بیماری‌ها می‌تواند کارآمدتر باشد.

متأسفانه امروزی‌ها چندان به سلامت هوا و هوای پاک اهمیت نمی‌دهند. آنان از سوء تغذیه می‌گویند اما سوء تنفس را فراموش کرده‌اند. امروزی‌ها به هر چیزی که برای آن پول می‌دهند و هزینه می‌کنند مانند غذا اهمیت می‌دهند؛ اما به هوا و آب چندان اهمیت نمی‌دهند؛ در حالی که آب از غذا و هوا از آب مهم‌تر است. انسان می‌تواند تا مدتی بدون آب و غذا زنده بماند ولی بدون هوا تنها دقایقی بسیار کوتاه زنده می‌ماند و این امر اهمیت آن را می‌رساند.

نوع هواهایی که تنفس می‌شود تازه و ترد نیست و کربنی که با بازدم بیرون داده شده است دوباره با اندکی اکسیژن فرو داده می‌شود. باید در مسیر وزش باد نفس کشید تا کربنی که از دهان بیرون می‌آید با وزش ملایم باد و حرکت آن برود و باید گیاه و درختی داشت تا آن گیاه روزها کربن بازدم آدمی را استفاده کند و به وی اکسیژن نو و تازه دهد.

باید گفت اولین داروی عمومی لازم – حتی برای حیوانات – تنفس پاک است. تنفسِ هوای پاک، با طول عمر آدمی ارتباط مستقیم دارد. نوع قفسه‌های سینه دارای اشکال است؛ زیرا تنفس سالم وجود ندارد، یا نیمه‌نیمه و ناقص نفس می‌کشند؛ مثل انسانی که می‌دود. این نوع تنفس، موجب کدر شدن رنگ و چروکی پوست، دردمندی قلب و دل‌پیچه می‌شود. تنفس باید کشیده باشد.

قطعاً کسی که ورزش نکند، قادر به تنفس کشیده نخواهد بود. بیش‌تر مردم تنفس کشیده ندارند. برای رفع این مشکل، باید حدود پانزده تا سی‌دقیقه در روز ورزش نمود تا بدن به تنفسِ کشیده عادت کند. انسانی که ورزش ندارد، نمی‌تواند تنفس صحیح و کشیده داشته باشد. بیش‌تر افراد به صورت ناسالمی می‌نشینند که باعث می‌شود ریه‌ها جمع و چروکیده شوند. تعجبی ندارد که ایشان تنفس نیمه‌نیمه داشته باشند که ممکن است منجر به بالا رفتنِ فشار خون، دگرگونی عروق و اعصاب، احساس درد در قلب و کند شدن دهلیزهای قلب شود.

بسیاری از بیماری‌ها – نظیر غمباد، ضعف و وسواس – در اثر تنفس‌های نارسا و غیرکشیده، ایجاد می‌شود. آن‌قدر باید تمرین کرد تا این نوع تنفس، در ما غیرارادی شود.

تنفس کشیده، بدون هوای سالم ممکن نیست. در جایی که هوا آلوده است و تازه نیست، نباید تنفس عمیق داشت. برای دریافت میزان آلودگی‌ها، باید از بالا به یک مکان نگریست تا میزان آلودگی مشخص شود.

تنفسِ آلوده، تزریق میکروب به بدن است و روش درمان آن، تنفس عمیق در هوای باز و پاک است. تنفس عمیق در شهرهای شلوغ، به علت آلودگی هوای آن، درست نیست؛ چون تنفس عمیق، میکروب‌ها را به اندرون انسان می‌فرستد؛ اما حداقل با تنفس نیمه‌نیمه، میکروب‌ها وارد و خارج می‌شوند.

با تنفس عمیق و سالم، معده‌های خود را باز کنید؛ مثل باد کردن بادکنک. طول عمر به اندازهٔ گشایش معده، روده، عروق و اعصاب است. چرا در گذشته مردم بیش‌تر عمر می‌کرده‌اند؟! معده، روده، عروق و اعصاب، باید مثل جفتی که در شکم مادر زندگی می‌کند، ملاحظه شوند تا با تنفس کشیده و سالم، عمر انسان طولانی گردد.

همچنین برای داشتن صوت مناسب، باید تنفس صحیحی داشت. اگر کسی شیوه تنفس خود را با ورزش‌های لازم و تمرین‌هایی که مراکز متولی آن در اختیار دارند، تصحیح نکند، موزونی صوت وی شکل درست خود را نمی‌یابد. برای داشتن تنفس صحیح باید ورزش را در برنامه روزانه خود داشت. از خواص ورزش این است که شش را باز و تخلیه می‌کند و همه زواید آن را دور می‌ریزد و صوت را صاف می‌سازد

در سلوک نیز چنین است کسی که از هوای آزاد و پاک بهره می‌برد روحی آزاد و زنده دارد؛ برخلاف کسی که هوای پخته مصرف می‌کند که او با تأثیرپذیری از همان هوا روحی مرده و مغزی خفته می‌یابد.

ما در کتاب دانش سلوک معنوی گفتیم سالک تا می‌شود باید از هوای آزاد استفاده نماید و بهره بردن از هوای پاک و آزاد، نیمی از مشکل غذایی سالک را برطرف می‌نماید. بنابراین یکی از ارکان برانگیزندهٔ روح برای سلوک، استفاده از هوای آزاد و پاک است که سبب سلامتی نفس می‌گردد. من همواره بیش‌ترین وقت خود را حتی در زمستان‌ها پشت‌بام یا در بهارخواب، زیر آسمان گذرانده ام. کسانی که توان استفاده از هوای آزاد زمستان را ندارند بهتر است تا می‌شود از بخاری و لوازم گرمایشی کم‌تری استفاده کنند تا با هواهای مرده و پخته هم‌نفس نشوند.

هواهای کثیف، پخته، بسته، کهنه و بودار ذهن آدمی را کور و سرچشمه اندیشه را خشک می‌سازد. شایسته است انسان معنوی تا می‌تواند در فضایی طبیعی که زیر آسمان است زندگی کند و تا می‌تواند از تنفس زیر سقف پرهیز نماید و هرچه بیش‌تر، چشم در آسمان داشته باشد. عارف باید همانند عروسی زیبا و خوش‌برخورد باشد، نه این که زاویه‌نشین گردد و سر به خاک گذارد و سبوح و قدوس بگوید. عالم و مؤمن نیز باید چنین زیستی داشته باشند.

هوایی که سالک استنشاق می‌نماید لازم است نه مرطوب باشد و نه خشک. دمای آن نه پایین باشد و نه بالا، بلکه باید هوایی سبک باشد. بدیهی است ما از هوای پاک و غیرآلوده سخن می‌گوییم و هوا نباید آلوده، دودی، سربی، غباری و عفونی باشد. اگر آلودگی وارد بدن شود معلوم نیست به‌راحتی از آن بیرون آید. فرو بردن هوا آسان است ولی خارج نمودن آلودگی‌های همراه آن آسان نیست و گاه مدت‌ها به درازا می‌کشد. باید به شدت مراقب تهویه‌ها بود تا هوا تمیز و خام باشد و رطوبت اثر نگذارد.

تنفس در دستشویی‌های امروزی که محیطی بسته دارد روح را می‌کشد. متأسفانه در رساله‌های عملیه هست که گفتن ذکر در این حالت مستحب است؛ در حالی که روایات آن برای زمانی است که توالت‌ها سقف نداشته و هوا آزاد بوده است. در شرایط فعلی که توالت‌ها دارای سقف‌هایی کوتاه است باید در هنگام تخلی نفس نکشید و دهان را باز نکرد وگرنه فضولات فراوانی وارد بدن می‌شود و ذکر گفتن در این حالت به تضعیف روح می‌انجامد. در این حالت، تنها می‌شود ذکر خفی داشت که برای کسی حاصل می‌گردد که شرایط آن را داشته باشد.

مراکزی که محل رفت و آمد عمومی و تجمع است هوایی آلوده و گاه مسموم دارد. کسانی که در آن فضا تنفس می‌کنند سردی و گرمی هوا را خوب متوجه می‌شوند اما مرده یا زنده بودن هوای آن‌جا را توجه ندارند. همان‌طور که کم‌تر کسی حاضر می‌شود از نیم خوردهٔ دیگری بخورد، تنفس در فضای پرجمعیت، خوردن از نیم‌خورده‌های مسموم یا استفراغ‌های آنان است که گاه دهان به دهان چرخیده است.

منبع:http://yalda15.ir/index.php

سیاست، عشق و اولیای الهی

متأسفانه در طول تاریخ چنین بوده است که کم‌توجهی و بی‌رغبتی اهل حق به دنیای سیاست یا ساده‌انگاری بسیاری از توده‌ها، موجب لیدر شدن اهل باطل در بسیاری از امور گردیده است.

امروزه اقتصاد، سیاست، موسیقی و هر ابزار کارآمد دیگری در دست دشمنان است و مسلمانان خلع سلاح شده و بسیاری از امور را از دست داده‌اند. بیگانگان از دین، این امور را در تبلیغات گسترده، با دست پس می‌زنند، اما آن را برای خود با پا پیش می‌کشند و میدان‌دار صحنه سیاست می‌شوند و مردم با دیدن آنان و کنار رفتن اهل حق، معانی واژه‌ها را فراموش می‌کنند؛ از این روست که سیاست به معنای زرنگی و بازی و فریب شده است.

وقتی سیاست از دست اولیای الهی گرفته شود، نباید جز این انتظاری داشت. وقتی عشق از دست یوسف گرفته شد، نازل آن را باید در لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و خسرو و شیرین جست‌وجو کرد.

http://eshghemardom.org