گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

غفلت تا چند؟


منبع :  مرغ سلیمان ص  95    لینک به متن کتاب

به راستى چه شود آدمى را که راه راست و گمراهى را بر او نمودند و بر نهاد او نیز نشان‏گر بودند، و براى راهنمایى رسولان فرستادند، و فطرتاً در نهادش آرزوى کمال و سعادت طلبى موجود بود اما صفیر شیطان او را کار ساز افتاد و از راه بدر رفت. بدان اى عزیز ! که آن روز روزِ فصل است: «اِنَّ یَومَ الفَصلِ میقاتَهُم اَجمَعین».(1) «به راستى که روز جدایى وعده گاه همگى شماست». آن جا که پرده‏ها برگیرند و بواطن به ظهور نشینند، بینى که بین دو آدم، فاصله از زمین تا کهکشان است. اگر این‏جا همگى از مظاهر طبیعت و حیات یک گونه بهره مى‏برند، آن جا روز سقوط و رفعت است. یکى را بینى با هزار ناز بر سریر سلطنت نشسته و دیگرى با هزار نیاز در عذاب غل و زنجیر گرفتار. با آن که در این جا بازار اکتساب به روى همگان باز بود.


1 - سوره دخان، آیه 40.
«... قُل هَل یَستَوِى الاَعْمى وَ البَصیر اَم هَل تَستَوِى الظُلُمات وَ النُّور...».(1) «بگو آیا برابرند کور و بینا؟ یا مساوى است تاریکى‏ها و نور؟» با چشم، آیات آفاقى و قرآنى را توان دید و به صاحب آیات رسید. چون چشم بود و آیات را ننگریست در حقیقت کور است.
 چشم را، فایده آن است که دلبر بیند  ور نبیند، چه بود فایده بینایى را؟

(حافظ)

و آن تشنه دیدار، هزار چشم مى‏خواهد تا در هر لحظه تشنگى جانش را با نوش هزار ساغر، از خم‏استان وجود فرو نشاند، و با او همه دم این زمزمه است که:

  

 با صد هزار جلوه، برون آمدى که من  با صد هزار دیده، تماشا کنم تو را

(فروغى بسطامى)

و یا آن کس که در ظلماتِ لجّه عالمِ کثرت، غوطه خورد و تا پایانِ عمر دستش به ساحلِ نجات نرسید، همچون آن سالک ره جویى است که از سر چشمه نورِ وحدت، چراغ داشت و ره یافت و خود را به منزل رساند؟ این عدمِ تساوى را در این آیه به تماشا نشین: «اَفَمَن کانَ مُؤمِناً کَمَن کانَ فاسِقاً لایَسْتَوُونَ».(2) 1 - سوره رعد، آیه 16. 2 - سوره سجده، آیه 18. «آیاآن‏که گروید همچون بنده‏فاسق است؟ هرگز چنین‏نیست». آیا ره یافته به توحیدِ پروردگار، و سالکِ واجد برنامه سعادت و به کار گیرنده آن، همچون آن بنده بى پروایى است که با هزاران آلوده، خود آلود و بر خالق و ربّ خویش پشت نمود؟؟! هرگز در پیشگاه خداوند حکیم چنین نیست!. «لا یَستَوِى القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنین غَیرَ اُولِى الضّرَر وَ المُجاهِدُونَ فى سَبِیلِ اللّه‏ِ بِأَموالِهِم وَ اَنفُسَهُم. فَضَّلَ اللّه‏ُ المُجاهِدِینَ بِأَموالِهِم وَ اَنْفُسَهُم عَلَى القاعِدِینَ دَرَجةً وَ کُلاً وَعَدَاللّه‏ الحُسنى... ».(1) «هرگز برابر نیستند مؤمنانِ آرمیده راحت طلب بى هیچ آسیبى، با آنان که در راه خداوند با مالها و جانشان کوشیدند. خداوند برترى بخشید کوشندگان به مال و جان را بر آرمیدگان، در مقام و درجه‏شان و خداوند همگىِ اینان را وعده داده به نیکى». «قُل لا یَستَوِى الخَبیث وَ الطَّیِّب وَلَو اَعجَبکَ کَثرَة الخَبِیث...».(2) «بگو: هرگز برابر نیست، آلوده و پاک. و گرچه کثرتِ آلوده تو را به شگفت اندازد».


1 - سوره نساء، آیه 95. 2 - سوره مائده، آیه 100.
در این آیه دقت کن، که مبادا ارزش کارها را به کثرت کارگزاران، سنجى. که زشت‏ترین ضرب المثلِ عوام، که بر سر اکثر زبان‏هاست جمله: «خواهى نشوى رسوا ـ همرنگ جماعت شو»! مى‏باشد، که تو را این برنامه پیش پاى نهد که آن بوقلمونى باش که در هر اجتماع و مجلس به رنگ ساکنان آن درآیى. در مسجد با نماز خوانان تکبیر گویى، در قمارخانه‏باقماربازان و در خرابات باخراباتیان ساغر گیرى. «اَفَمَن أَسَّسَ بُنیانَهُ عَلى تَقوى مِنَ اللّه‏ وَ رِضوانِ خَیرٌ اَم مَن اَسَّسَ بُنیانَهُ عَلى شَفاجُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِهِ فى نارِ جَهَنَّم... ».(1) «آیا آن که بنا نهاده باشد اساس زندگى را بر تقواى الهى و خشنودى او بهتر، یا آنکه بنا نهاده کارش را بر کنار سیل‏گاهى فرو ریخته و از پاى درآمده، که فرو ریزدش در آتش دوزخ؟!». اى عزیز ! پیامبر فرمود: «الدُّنیا مَزرَعَةُ الاخِرَة». «دنیا کشتزار آخرت است». بنگر که امروز چه بذرى مى‏افشانى؟
 دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر:  کاى نور چشم من بجز از کشته ندروى

(حافظ)


1 - سوره توبه، آیه 109.
«لا تَعتَذِروا الْیَومَ اِنَّما تُجزَونَ ما کُنتُم تَعمَلُون».(1) «عذرى نیارید! امروز این عذاب که بینید، بذر افشانده خودتان است». «... ثُمَّ تُوّفِى کُلُّ نَفسٍ ما کَسَبَت... ».(2) «به کمال دریافت کند هر شخص آن چه کسب کرده است». حضرت رحمن براى بندگانش هرگز آتشى نیفروخته و عذابى آماده نکرده است، جهنم را آتش‏افروز خود ما هستیم. نهاد همچون ذغال گنه‏کاران است. چه اینها آتش‏افروز جهنم‏اند. آنان که دل‏هاى نرم و لطیف خود را با گناه، همچون صخره‏هاى سرسخت کردند و حتّى فرمود از آن سخت‏تر: «اَو اَشَدُّ قَسوَة». بر این آیه بنگر: «... فَاتَّقُوا النّارَ الَّتى وَقُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَة».(3) «بپرهیزید از آن آتش که آتش‏گردانه آن، سنگ‏ها و مردم‏اند». و فرمود: «یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً وَ ما عَمِلَت مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَو اَنّ بَینَها وَ بَینَهُ اَمداً بَعیداً...».(4) «روزى که بیابد هر شخصى، هر آنچه از خوبى انجام داده در پیشگاه خود حاضر، و آنچه را از بدى که کرده، آرزو کند که اى

1 - سوره تحریم، آیه 7. 2 - سوره بقره، آیه 281. 3 - سوره بقره، آیه 24. 4 - سوره آل عمران، آیه 30.
کاش! میان او و آن (عمل) فاصله‏اى بس دور بود». مرد را از زن گریز تواند بود و زن را از شوهر، پدر و مادر را از فرزند گریز توان بود و فرزند را از پدر و مادر، از کسانت، از شهرت، از خانه‏ات همه را گریز توانى، اما از کردارت هرگز گریز نباشد! نه در دنیا و نه در آخرت: «قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم اَئِن ذُکِّرتُم...».(1) «فال بدِ شما با شماست گر بدانید». دفتر اعمال، بر جان تو هم اکنون منقوش است، اما تو هرگز به مطالعه آن ننشستى. در قیامت این دفتر را بر تو مى‏گشایند و سطور آن را یک یک بر تو مى‏نمایند و بر تو این ندا دهند، که: «لَقَد کُنتَ فى غَفلَةٍ مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءُکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید».(2) «هر آینه بودى در غفلت از این دفتر. امروز پرده غفلت را از تو برگرفتیم و بر تو آشکار شد، چه در این زمان، چشمانت بس تیزبین است». دانى که أکل مردار، درون را فاسد کند و آتش زند و کلام غیبت را خداوند، أکل مردار فرمود:
1 - سوره یس، آیه 19 2 - سوره ق، آیه 22.
«... وَ لا یَغْتَب بَعْضُکُم بَعْضاً اَیُحِبُّ اَحَدَکُم اَنْ یَأْکُلَ لَحمَ اَخیهِ مَیِّتاً فَکَرِهتُمُوهُ...».(1) «و نباید غیبت نماید بعضى از شما بعضى را. آیا احدى از شما دوست دارد که بخورد گوشت برادر مرده خود را؟ از این کار همه بیزارید...». در نتیجه ملکوت این کار، آتش کشیدن به اندرون خود است. «...ما یَأکُلُونَ فى بُطُونِهِم اِلاّ النّار...».(2) و همچنین فرمود: «ملکوت اکل مال یتیم خوردن آتش است». «اِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ اَمْوالَ الیَتامى ظُلْماً اِنَّما یَأکُلُونَ فى بُطُونِهِم ناراً...».(3) «به راستى آنان که مى‏ خوردند اموال یتیمان را از روى ستم، نمى ‏خورند جز این که آتش بر درون خود مى ‏زنند». پس مى‏بینى که در روز رستاخیز، پاداش، ظهور ملکوت عمل است، که بذر ستم و زشتى و پلیدى و تجاوز نیست جز ظهور همین کشت. و از کشتزار، عدل و جمال و پاکى نروید، جز گلستان و بوستان. و زندگانى دیگر نیست جز ظهور اعمال زندگانى دنیا. حال که این مطلب بدانستى، بکوش تا در این سراى موقت و فنا پذیر، ساز و برگ آخرت تهیّه کنى، که آن جا براى ابد درمانده
1 - سوره حجرات، آیه 12. 2 - سوره بقره، آیه 174. 3 - سوره نساء، آیه 10.
نباشى. تفسیر آن حدیث تمام شد. اما دریغم آمد، به دنبال آن مطلب، از تفسیر این حدیث قدسى صرفنظر کنم: «اَکثِرْ مِنَ الزّادِ فَاِنّ الطَّریقُ بَعیدٌ بَعید، وَ جَدّد السَّفینَةُ فَاِنّ البَحْرَ عَمیقٌ عَمیق، وَ اَخلَصَ العَمَل فَاءِنّ النّاقِد بَصیرٌ بَصیر، وَ اَخِّر نَوْمُکَ اِلَى الْقَبرِ وَ فَخْرکَ اِلَى الْمیزان وَ شَهوَتِکَ اِلَى الجَنَّةِ وَراحَتِک اِلَى ‏الاخِرَة وَ لَذَّتک اِلَى الحُورُ العینِ وَ کُن لى اَکُن لَکَ وَ تَقَرّب اِلَىّ بِاسْتِهانَةِ الدُّنیا وَ تَبَعّد عَنِ النّارِ لِبُغضِ الفُجّار وَ حُبّ الاَبْرار فاِنّ اللّه‏َ لا یَضیعُ اَجْر المُحسِنین».(1) «بر توشه راهت بیفزاى، همانا که راهى در پیش دارى که بس طولانى است. کشتى را از نو بساز، چرا که دریا بس ژرفناک است. عملت را خالص‏کن، که عمل‏سنج بس دقیق و بیناست. خواب را براى آرامگاه گذار. و افتخارت را براى آنگاه که عملت را سنجند. و تمایلاتت را براى بهشت گذار. راحت و آرامش را براى آخرت و لذتت را براى دیدار حور. تو مرا باش، تا من تو را باشم. به من نزدیک شو، با کوچک شمردن دنیاو دور شو از آتش، با کینه ستمکاران و عشق نیکان. (و بدان) که خداوند پاداش نیکان را ضایع نگذارد».

1 - حدیث قدسى.

علّت اشتهار امام رضا علیه السلام به امام غریب

بسم الله الرحمن الرحیم


 

چند چیز شاید در اتّصاف حضرت به اسم و صفت غریب و غربت تأثیر داشته باشد :

اوّل عنوان ولایت فی حدّ نفْسِها که از دسترس بشر دور ، و به مقام قرب و حرم خاصّ خدا نزدیک ، و لازمه این حقیقت عدم انس و آشنائی قاطبه مردم با آثار و خواصّ ولایت و صفات ولیّ اللـه است . چون در ظهور ولایت نسبت به  مردم ، هم بسط و گشایش وجود دارد و هم قبض و گرفتگی ، هم رحمت و هم غضب ، هم جزای نیک و هم انتقام و نکال و عقوبت . فلهذا مردم درباره آثار ولایت که سبکی و مِهر و جمال باشد آن را می‌پسندند و دوست دارند ، و درباره آثاری که در آن قهر و شدّت و جلال باشد آن را مکروه می‌دارند و از سر کینه وسختی و مبارزه برمی‌خیزند . أنبیای عظام که فعل آنها فعل خداست تا در پرده خلوت و مناجات مستورند و از حالات درونی آنها کسی مطّلع نمی‌باشد ، کسی در صدد تعرّض به آنها برنمی‌آید ؛ ولی همین که از جانب خداوند مأمور به ارشاد و تبلیغ می‌گردند و می‌خواهند مردم را از آداب ملّی خود و سنن جاهلی دیرین به آداب عقلانی و رسوم و آداب تکمیلی درصراط مستقیم و منهج قویم سوق دهند ، از هر گوشه و کنار دانسته و ندانسته به جنگ آنها قیام می‌کنند ، و از قتل و غارت و نَهـْب و أسْـر و شکنـجه و تعـذیب دریـغ نمی‌دارند ، و تا خـون آنـها را نریزند از عطش شهوت و غضب و اوهام و غرائز خودپسندی و خودکامی‌ و  خود محوری سیراب نمی‌شوند .

شخص متّصف به ولایت ، پیوسته در خود منغمر و در عالم عزّ خود مستغرق و در غیبت است ، چه ظاهراً ظاهر باشد و چه نباشد ؛ و معلوم است که : عامّه که افکارشان از مشتهیات نفسانیّه و لذائذ خسیسه طبیعیّه تجاوز نمی‌کند ، چه اندازه از آن عالم جان و حقیقت جان و لطافت انوار ملکوتیّه قدسیّه دور بوده ؛ و عدم تسانخ عالم کثرت و آثار آن ( از پابند بودن به آداب و رسوم اجتماعیّه و مرسومات زائده و مصلحت اندیشی‌های بی‌فائده و اعتباریّات تو خالی و بدون محتوی ) با عالم وحدت و آثار آن ( از گسستن زنجیرهای اسارت هوی و هوس و عبور از مراحل لذائذ طبیعیّه و منازل وهمیّه  خیالیّه اعتباریّه ) به مقام ولایت عنوان عزّت ، و بالملازمه از جانب مردم صَلای غربت داده است . بر این اساس است که انبیاء و اولیاء پیوسته در این  عالم غریب بوده و بطور غربت و عدم همبستگی با جامعه‌های جبّار و ستمکار  گذرانیده‌اند .

مُحِبُّ اللـهِ فـی الدُّنْیا سَقیمٌ

 

تَطاوَلَ سُقْمُهُ فَدَاوهُ داهُ (1)

سَقاهُ مِنْ مَحَبَّتِهِ بِکَأسٍ

 

فَأرْواهُ الْمُهَیْمِنُ إ ذْ سَقاهُ (2)

فَهامَ بِحُبِّهِ وَ سَما إلَیْهِ

 

فَلَیْسَ یُریدُ مَحْبوبًا سِواهُ (3)

کَذاکَ مَنِ ادَّعَی شَوْقًا إلَیْهِ

 

یَهیمُ بِحُبِّهِ حَتَّی یَراهُ (4)1

1ـ دوستدار خدا در دنیا حکم مریضی را دارد که مرضش بطول انجامیده است ؛ و دارو و درمـان او همــان دردی است کـه بـر او عـارض شـده است. (کـه آنقدر باید این درد بطول انجامد تا نفْس او را پاک و عشق جانسوز او هستی او را  محترق گرداند.)

2ـ محبوب ازلیِ مهیمن و مراقب بر امور ، به وی از محبّت خودش یک کاسه شراب عشق خود را چشانید . و بنابراین ، خداوند مهیمن با همین  چشانیدن شراب ازلی او را سیراب نمود .

3ـ بنابراین ، این سالک راه او ، گیج و سرگشته محبّت او شد و به سوی او حرکت نمود ، و درعالم هیچ محبوبی را غیر او نخواست .

4ـ آری همینطور است حال کسی که ادّعای شوق و عشق او را بنماید ؛ که به محبّت او سرگشته و دچار می‌گردد ، تا زمانی که او را دیدار کند .

و دیگر ، جهات خصوصی که در حضرت ثامن الحجج علیه‌‌السّلام   موجب غربت شده است و آن چند چیز است :

اوّل : ای لای آن حضرت به سیاست شیطانیّه مأمون الرّشید ؛ چون بانقشه‌ای عجیب آن حضرت را تحت الحفظ از مقرّ و وطن مألوف خود ، جوار قبر   جدّش رسول اکرم حرکت داد ، و زیر نظر خود تمام حالات و گزارشات را  ملحوظ ، و در ولایت مَرو در حقیقت زندانی و تبعید و نفی وطن و حبس نظر نمود ؛ و در ظاهر آن حضرت را به خلعت حکم و ولایت مخلّع ، و در باطن   آن حضرت را از همه شؤون جدا و عزل نموده ، اجازه فتوی و خواندن نماز جمــعه و عیـد نمی‌دهد . و با نکـات دقیــق و أنظـار خفیّـه خود، و بـا نقـشه‌های محتالانه و زیرکانه هر لحظه زهر جانکاه به کام آن حضرت می‌ریزد ، در حالی که   مردم می‌پندارند او کمال فدویّت و اخلاص را در بوته صدق و صفا گذارده وتقدیم آن حضرت می‌کند و آن حضرت را مطلق الجناح و مبسوط الید درجمیع امور و در رَتْق و فَتْق امور لشکری و کشوری قرار داده است . و در ظاهر کنیزکی زیبا از  نصاری را می‌گمارد ، و خَدَم و حَشَم و غِلمان را در اطراف می‌گمارد ؛ ولی از  آوردن اهل و عیال و فرزند دلبندش حضرت أبوجعفر أمام محمّد تقی   علیه‌السّلام عملاً منع می‌کند ، بطوری که وحیداً غریباً در حجره در بسته به زهر جفا شهید می‌شود . و خود در تشییع جنازه پیرهن چاک می‌زند ، و اشکش سرازیر ، و مجالس فاتحه و تعزیه دائر و بطور معروف برای بزرگداشت و تجلیل از آن حضرت عزای عمومی‌ و تعطیل رسمی‌ اعلام می‌کند ؛ و مردم بخت برگشته جاهل هم توهّم می‌کنند این کارها بر اساس اخلاص و مودّت است . وَ بِمِثْلِ هذا عَمِلَ‌ السّیاسیّونَ. فَهُوَلَعَنَهُ اللـهُ رَئیسُهُمْ‌وَقآئِدُهُم لِهَذِهِ الطَّریقَةِ، وَأعْلَمُ مِن أبیهِ هَرونَ‌ الَّذی اشْتَبَهَ فـی‌سیاسَةِ مَدینَتِهِ‌‌ بِقَتْلِ‌ أبیهِ موسَی بْنِ جَعْفَرٍعَلَیْهِماالسَّلامُ مَسْجونًا بَعْدَ‌سِنینَ عَدیدَةٍ  جِهارًا .

دوّم آن که : به عوض آن که پس از شهادت پدرش موسی بن جعفر   علیهماالسّلام در زندان سِنْدی بن شاهِک (رئیس شرطه بغداد) طرفداران و  موالیان و سرسپردگان و وکلای پدرش ، یکباره اطراف او را بگیرند و امامت او را  گردن نهند و او را تجلیل و تکریم نمایند و تمام شیعیان پدرش را به او دعوت کنند و اموال خطیری که به عنوان وکالت از پدر آن حضرت از مردم گرفته‌اند به  آن حضرت بسپارند و ارکان ولایت و دعائم امامتش را تقویت و تأیید و تسدید  کنند ، این بی‌انصافها تصدیق نکردند ، و حاضر نشدند تسلیم شوند و پولها را بسپارند ، و جاه و اعتباری را که از برکت پدرش کسب کرده بودند به مبدأش و   محورش و قطبش برگردانند .

 

هر یک از وکلای مهمّ برای خود عنوانی و شخصیّتی و رفت و آمدی و  رتق و فتقی و إفتاء و قضاوتی و روایت أحادیث و أخباری و تفسیر آیه و سوره‌ای داشته ، و با مصرف پول کلان امام موسی علیه‌السّلام در أهواء و آراء شخصیّه و طرفدارانشان ، حاضر نشدند سر تسلیم و اطاعت نسبت به امام زمانشان فرود آورند . همه از حضرت رضا علیه‌السّلام برگشتند و گفتند که : موسی بن جعفر  نمرده است و زنده است . مانند کیسانیّه که قائل به حیات محمّد بن حنفیّه شدند برای آن که تسلیم امام زنده خود حضرت سجّاد زین العابدین نشوند ؛ ومانند عُمَر که در رحلت رسول خدا فریاد می‌زد محمّد نمرده است ، چهل روز دیگر برمی‌گردد و با منافقین جنگ می‌کند ، برای آن که أبوبکر که در خارج مدینه در سُنْح2 بود به مدینه برسد و مردم فوراً با أمیرالمؤمنین بیعت نکنند ، و همین که ابوبکر رسید و گفت : رسول خدا مرده است ، عمر گفت : محمّد مرده است .

باری ، وکلای موسی بن جعفر بعد از شهادتش گفتند : امامت به همین امام ختم شده است و دیگر امامی‌ نیست . و لذا آنها را « واقفیّه» گویند . و علناً ،  جُحوداً و استکباراً‌ حجّت خدا علیّ بن موسی الرّضا را انکار کردند و او را که والی این ولایت بود تکذیب نمودند . چه غربتی از این بالاتر ؟

و نه تنها خودشان تسلیم نشدند ، بلکه شیعیان پدرش حضرت موسی بن  جعفر علیهماالسّلام را نیز به خود دعوت نموده و از پیروی حضرت ثامن الأئمّه منع کردند ؛ و برای خود حزب و دسته‌ای تشکیل داده و بدعت در دین گذارده ، و جماعت واقفیّه از اسلام فرقه خاصّی تشکیل دادند .

یکی از بزرگان و وکلای حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام و از دعائم فرقه واقفیّه ، علیُّ بنُ أبی حَمْزة بطآئنی است کـه مـا بـرای شاهـد و نـمونـه  مطالبی را اجمالاً در باره او در اینجا ذکر می‌کنیم :

در رجال مامقانی فرموده است که ایشان پدرش سالم است . شیخ طوسی او را از اصحاب حضرت صادق و حضرت کاظم علیهما السّلام شمرده و گفته  است که او از واقفیّه است .

وَ قالَ النَّجاشیُّ : رَوَی عَن أبـی الْحَسَنِ مُوسی عَلَیهِ‌السّلامُ وَ رَوَی عَنْ أبـی عَبْدِاللـهِ عَلَیهِ‌السّلامُ ، ثُمَّ وَقَفَ ؛ وَ هُوَ أحَدُ عُمُدِ الْواقِفَةِ .

وَ مِثلُهُ فـی « الْخُلاصَةِ» مُضیفًا إلَی ذلِکَ قَوْلَهُ : قالَ الشَّیْخُ الطّوسیُّ (ره) فـی عِدَّةِ مَواضِعَ : إنَّه واقِفیٌّ . وَ قَالَ أبوالْحَسَنِ عَلیُّ بْنُ  الْحَسَنِ بْنِ فَضّالٍ : عَلیُّ بْنُ أبـی حَمْزَةَ کَذّابٌ مَتَّهَمٌ مَلْعونٌ . قَد رَوَیْتُ عَنهُ أحادیثَ کَثیـرَةً وَ کَتَبْتُ عَنهُ تَفْسیـرَ الْقُرْءَ‌انِ مِن أوَّلِهِ إلَی ءَ‌اخِرِهِ ، إلاّ أنّی لاأسْتَحِلُّ أ نْ أ رْوَی عَنهُ حَدیثًا واحِدًا .

وَ قالَ ابْنُ الْغَضآئِریِّ : عَلیُّ بْنُ أبـی حَمْزَةَ لَعَنَهُ اللـهُ أصْلُ الْوَقْفِ وَأشَدُّ الْخَلْقِ عَداوَةً لِلْمَوْلَی یَعْنـی الرَّضا عَلَیهِ‌السّلامُ بَعْدَ أبـی إبْراهیمَ   عَلَیهِ‌السّلامُ ـ انتهی ما فـی « الـخُلاصة» . ـ انتهی موضعُ الحاجة .

و سپس روایاتی را شاهد بر مطلب می‌آورد که ما بعضی از آنها را در اینجا  می‌آوریم ؛ و این روایات در « رجال کشّی» است .

مِنْهَا مَا رَوَاهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ ، قَالَ : حَدَّثَنِی أبُو عَلِیٍّ الْفَارِسِیُّ  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ فَقَالَ : مَاتَ عَلِیُّ بْنُ أبِی حَمْزَةَ ؟! قُلْتُ : نَعَمْ !‌ قَالَ : قَدْ دَخَلَ  النَّارَ . فَفَزِعْتُ مِنْ ذَلِکَ . قَالَ : أمَا إنَّهُ سُئِلَ عَنِ الإمَامِ بَعْدَ مُوسَی عَلَیهِ‌السَّلاَمُ ، فَقَالَ : إنَّی لاَ أعْرِفُ إمَاماً‌ بَعْدَهُ ، فَضُرِبَ فِی قَبْرِهِ ضَرْبَةً اشْتَعَلَ قَبْرُهُ نَارًا .

« روایـت است از یـونس بـن عبـدالرّحـمن کـه گفت: من بـر حضرت رضا علیه‌السّلام وارد شدم . فرمود : علیّ بن أبی حمزه مُرد ؟! گفتم : آری !‌ فرمود :داخل در جهنّم شد . من از این کلام حضرت به دهشت افتادم . فرمود : آگاه باش   که چون از امام پس از موسی علیه‌السّلام از وی پرسیدند گفت :‌ من امامی‌ را پس از او نمی‌شناسم ، لهذا یک ضربه‌ای به قبرش زدند که از آن آتش بالا گرفت .»

وَ مِنْهَا مَا رَوَاهُ عَنْ حَمْدَوَیْهِ ، قَالَ : حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنِ مُوسَی عَنْدَاوُدِ بْنِ مُحَمََّنْعَنْ أحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بْنِ أبِی نَصْرٍ قَالَ : وَقَفَ   أبُوالْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ فِی بَنِی زُرَیْقٍ ، فَقَالَ لِی وَ هُوَ رَافِعٌ  صَوْتَهُ : یَا  أحْمَدُ ! قُلْتُ : لَبَّیْکَ ! قَالَ : إنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللـهِ صَلَّی اللـهُ عَلَیْهِ وَ ءَ‌الِهِ وَ سَلَّمَ جَهَدَ النَّاسُ فِی إطْفَآءِ نُورِ اللـهِ فَأبَی اللـهُ إلاَّ أنْ یُتِمَّ نُورَهُ   بِأمِیـرِالْمُؤْمِنِیـنَ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ ؛ فَلَمَّا تَوَفَّی أبُو الْحَسَنِ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ جَهَدَ عَلِیُّ   ابْنُ أبِی حَمْزَةَ فِی إطْفَآءِ نُورِ اللـهِ ، فَأبَی اللـهُ إلاَّ أنْ یُتِمَّ نُورَهُ .

وَ إنَّ أهْلَ الْحَقِّ إذَا دَخَلَ فِیهِمْ دَاخِلٌ سُرُّوا بِهِ ، وَ إذَا خَرَجَ مِنْهُمْ   خَارِجٌ لَمْ یَجْزَعُوا عَلَیْهِ ؛ وَ ذَلِکَ أنَّهُمْ عَلَی یَقِیـنٍ مِنْ أمْرِهِمْ . و إنَّ أهْلَالْبَاطِلِ إذَا دَخَلَ فِیهِمْ دَاخِلٌ سُرُّوا بِهِ ، وَ إذَا خَرَجَ مِنْهُمْ خَارِجٌ جَزِعُواعَلَیْهِ ؛ و ذَلِکَ أنَّهُمْ عَلَی شَکٍّ مِنْ أمْرِهِمْ . إنَّ اللـهَ جَلَّ جَلاَلُهُ یَقُولُ : فَمُسْتَقَرٌّ  وَ مُسْتَوْدَعٌ .3

قَالَ : ثُمَّ قَالَ أبُو عَبْدِاللـهِ 4 عَلَیهِ‌السَّلاَمُ: الْمُسْتَقَرُّ الثَّابِتُ ، وَالْمُسْتَوْدَعُ الْمُعَارٌ.

« و روایت است از أحمد بـن محمّد بـن أبی نـصر کـه گفت: حضرت امــام أبوالحسن الرّضا علیه‌السّلام در میان طائفه بنـی زُرَیق ایستادند ، و در حالی که   صدای خود را بلند نموده بودند به من گفتند : ای احمد ! گفتم : لبّیک ! فرمود : چون رسول خدا صلّی اللـه علیه و آله و سلّم رحلت نمودند ، مردم برای  خاموش کردن نور خدا کوشیدند ؛ امّا خداوند إبا نمود مگر از اینکه نور خود را  تمام کند به أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام . و چون أبوالحسن موسی بن جعفر  علیهما السّلام وفات نمود ، علیّ بن أبی حمزه در خاموش کردن نور خدا د ،ید ،  امّا خداوند إبا نمود مگر اینکه نور خود را تمام کند .

اهل حقّ چنانند که : اگر یکی بر آنان وارد شود و به جمعیّتشان افزوده گردد خوشحال می‌شوند و اگر یکی از میانشان خارج شود و از جمعیّتشان کم گردد جزع و فزع نمی‌کنند ؛ چرا که ایشان امرشان بر یقین استوار است . و اهل  باطل چنانند که : اگر یکی بر آنان افزوده شود خوشحال می‌گردند ، و اگر یکی از  میانشان خارج شود جزع و فزع می‌کنند ؛ چرا که ایشان امرشان بر شکّ و تردید سوار است . خداوند جلّ جلاله می‌گوید : فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ . ( ایمان بردوگونه است : مستقرّ و مُستَودع .)

سپس گفت : مصنّف این کتاب می‌گوید : علیّ بن أبی حمزه پس از وفات امام موسی انکار این مطلب را نمود ، و اموال را به حضرت امام رضا علیه‌السّلام نداد .»

باری ، با مطالعه احوال واقفیّه و عناد رؤسای آنان نسبت به حضرت امام رضا علیه‌السّلام ، غربت آن حضرت در آن عصر شدّت که عصر هارون الرّشید و  سپس مأمون الرّشید است خوب ظاهر می‌گردد .

سوّم : انکار امامت فرزندش محمّد بن علیّ است ، بلکه انکار فرزندی او را سلامُ اللـه علَیهما . و این نه تنها از غریب صورت گرفته ، بلکه أقوام نزدیک مانند أعمام و بنی أعمام آن حضرت امامت و وصایت آن نورِ دیده را انکار کردند ،  مانند مخالفت هائی که با خود آن حضرت می‌نمودند ، همچون مخالفت برادرش  زید النّار .

و در « بحارالأنوار» روایت مفصّلی را راجع به آمدن هشتاد نفر از علمای بغداد و سائر شهرها به قصد حجّ بیت اللـه الحرام روایت می‌کند که اوّل در مدینه  وارد شدند برای آن که حضرت أبو جعفر علیه‌السّلام را دیدار کنند . و در این روایت است که : در آن مجلس که در خانه حضرت امام صادق علیه‌السّلام  تشکیل شد ، عبداللـه بن موسی که عموی حضرت جواد است وارد شد ودر صدر نشست ، و شخصی ندا در داد که : این است فرزند رسول خدا ؛ هر کس سؤال دارد بنماید . حضّار سؤال کردند و جواب عبداللـه کافی نبود . تا آن که حضرت جواد الأئمّه علیه‌السّلام که طفلی هفت ساله بود وارد می‌شود و حضّار سؤال می‌کنند و پاسخ کافی و وافی می‌شنوند بطوری که همه آنها خوشحال می‌شوند و   بـر آن حضـرت دعـا کـرده و درودها فرستادند و سپس گفتند : عموی شما عبداللـه چنین و چنان فتوی داده است . حضرت رو به عموی خود کرده فرمودند :

لاَ إلَهَ‌ إلاَّ اللـهُ . یَا عَمِّ ! إنَّهُ عَظِیمٌ عِنْدَ اللـهِ أ نْ تَقِفَ غَدًا بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَقُولَ لَکَ : لِمَ تُفْتِی عِبَادِی بِمَا لَمْ تَعْلَمْ وَ فِی الاُمَّةِ مَنْ هُوَ أعْلَمُ مِنْکَ ؟!

« لا إله‌ إلاّ اللـه. ای عموجان من !‌ حقاً بزرگ است در نزد خداوند آن که فردا تو در پیشگاه او بایستی و خداوند به تو بگوید : چرا در میان بندگان من به چیزی که ندانسته‌ای فتوی داده‌ای درحالی که در میان امّت من از تو داناتر وجود داشت ؟!»

تا آخر روایت حاوی مطالب نفیسه است . و این روایت را مرحوم مجلسی رضوان اللـه علیه از کتاب « عیون المعجزات» روایت نموده است .5

و مرحوم شیخ انصاری در « مکاسب محرّمه» درباب حرمة القیافة روایتی  نقل کرده است که شایسته دقّت است :

عَنِ « الْکَافِی» عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَی بْنِ النُّعْمَانِ الصًّیْرَفِیِّ قَالَ : سَمِعْتُ   عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ یُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ : وَ اللـهِ  لَقَدْ نَصَرَ اللـهُ أبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ . فَقَالَ الْحَسَنُ : إی وَ اللـهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ ؛ لَقَدْ بَغَی عَلَیْهِ إخْوَتُهُ . فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ : إی وَ اللـهِ ؛ وَ   نَحْنُ عُمُومَتُهُ بَغَیْنَا عَلَیْهِ . فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ کَیْفَ صَنَعْتُمْ ؟ فَإنِّی لَمْ أحْضُرْکُمْ . قَالَ : فَقَـالَ لَـهُ إخْـوَتُهُ وَ نَحْـنُ أیْضًـا : مَـا کَــانَ فِینَــا إمـامٌ قَـطُّ حَآئِلُ اللَوْنِ6 .

فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا : هُوَ ابْنِی . فَقَالُوا : إنَّ رَسُولَ اللـهِ صَلَّی اللـهُ عَلَیْهِ وَ ءَ‌الِهِ وَ سَلَّمَ قَضَی بِالْقَافَةِ7 ، فَبَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ الْقَافَةُ . فَقَالَ : ابْعَثُوا أنْتُمْ إلَیْهِمْ وَ   أمَّا أنَا فَلاَ . وَ لاَ تُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ إلَیْهِ ، وَ لْـتَکُونُوا فِـی بُیُـوتِـکُـمْ !

فَلَمَّا جَآءُ‌وا وَ قَعَدْنَا فِی الْبُسْتَانِ وَ اصْطَفَّ عُمُومَتُهُ وَ إخْوَتُهُ وَ  أخَوَاتُهُ ، وَ أخَذُوا الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ وَ ألْبَسُوهُ جُبَّةً مِنْ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةً وَوَضَعُوا عَلَی عُنُقِهِ مِسْحَاةً وَ قَالُوا لَهُ : ادْخُلِ الْبُسْتَانَ کَأنَّکَ تَعْمَلُ فِیهِ ! ثُمَّجَآءُ‌وا بِأبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ وَ قَالُوا : ألْحِقُوا هَذَا الْغُلاَمَ بِأبِیهِ ! فَقَالُوا : لَیْسَ لَهُ هُنَا أبٌ ؛ وَ لَکِنْ هَذَا عَمُّ أبِیهِ ، وَ هَذَا عَمُّهُ ، وَهَذِهِ عَمَّـتُهُ ، وَ إ نْ یَکُنْ لَهُ هُنَا أبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُستَانِ ؛ فَإنَّ قَدَمَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ وَاحِدَةٌ .

فَلَمَّا رَجَعَ أبُوالْحَسَنِ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ قَالُوا : هَذَا أبُوهُ .

فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ : فَقُمْتُ وَ مَصَصْتَ رِیقَ أبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ‌السَّلاَمُوَ قُلْتُ لَهُ : أشْهَدُ أنـَّکَ إمَامِی‌ عِنْدَ اللـهِ . فَبَکَی الرِّضَا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ : یَا عَمِّ ! ألَمْ تَسْمَعْ أبِی وَ هُوَ یَقُولُ : قَالَ رَسُولُ اللـهِ صَلَّی اللـهُ عَلَیْهِ وَ ءَ‌الِهِ وَ سَلَّمَ : بِأبِی ابْنُ خِیَرَةِ الإمَآءِ ! ابْنُ النُّوبِیَّةِ الطَّیـِّبَةِ الْفَمُ ، الْمُنْـتَجَبَةِ الرَّحِمُ .وَیْلَهُمْ ؛ لَعَنَ اللـهُ الاُعَیْبِسَ وَ ذُرِّیَّتَهُ صَاحِبَ الْفِتْنَةِ ؛ وَ یَقْتُلُهُمْ سِنِیـنَ وَ شُهُورًا   وَ أیَّامًا یَسُومُهُمْ خَسْفًا وَ یَسْقِیهِمْ کَأسًا مُصْبِرَةً .

وَ هــُوَ الـطَّـرِیـدُ الـشَّـرِیدُ الْـمَوْتـُورُ بِأبیـهِ وَ جَـدِّهِ 8صَاحــِبُ الْغَیْبَةِ، یُقَـــالُ:مَاتَ أ وْ هَلَکَ ، أیَّ وَادٍ سَلَکَ ؟ أفَیَکُونُ هَذَا یَا عَمَّ إلاَّ مِنِّی ؟! فَقُلْتُ : صَدَقْتَجُعِلْتُ فِدَاکَ !

« از کتاب « کافی» از زکریّا بن یحیی بن نعمان صیرفیّ روایت است که  گفت : شنیدم علیّ بن جعفر را که با حسن بن حسین بن علیّ بن حسین گفتگو داشت و می‌گفت : تحقیقاً خداوند أبوالحسن الرّضا علیه‌السّلام را یاری کرد . حسن گفت : آری سوگند به خدا ، فدایت شوم ؛ برادران او با او از در بغی و ستم   وارد شدند .

علیّ بن جعفر گفت : آری سوگند به خدا ؛ و ما هم که عموهای وی  محسوب می‌شدیم با او ستم نمودیم .

حسن گفت : فدایت شوم ، شما با او چکار کردید ؟ برای من بازگو کنید ،زیرا که در مجلس شما حضور نداشتم .

علیّ بن جعفر گفت : برادران امام رضا و همچنین ما عموهایش ، همگی به او گفتیم : تا به حال در میان ما امامی‌ با چهره تند و سیاه رنـگ نـیامـده اسـت .

امام رضا به آنها گفت : او پسر من است . آنها گفتند : رسول خدا صلّی اللـه  علیه و آله و سلّم به حکم قیافه‌شناسان تن در داده است ، اینک قاضی و حاکم میان ما و میان تو قیافه‌شناسان هستند . حضرت فرمود : شما بفرستید به دنبالشان بیایند ، و امّا من نمی‌فرستم . آنان را از مطلب و مرادتان با خبر نکنید ،   و شما در خانه‌های خود بمانید !

چون قیافه‌شناسان آمدند ، و ما در بستان نشستیم و عموهای حضرت و برادرانش و خواهرانش صفّ بستند ، و به حضرت امام رضا علیه‌السّلام جُبّه‌ای پشمینه پوشاندند و یک کلاه ( قَلَنْسُوَه ) برزگری و کار بر سرش نهادند و برگردنش یک بیل نهادند ، و به او گفتند : تو داخل بستان برو بطوری که خود را نشان دهی که چون کارگر عمله در آنجا بـه کار اشتغال داری ! و سپس حضرت أبوجعفر امــام محمّد تقی را آوردند و به قیافه‌شناسان گفتند : این طفل را به پدرش ملحق کنید ! آنها گفتند : از میان این جمعیّت هیچکس پدر او نیست ؛ ولیکن این عموی پدر  اوست ؛ این عموی اوست ؛ این عمّه اوست . و اگر در اینجا پدری برای او باشد  همانا صاحب بستان است ؛ به علّت اینکه قدمهای او با قدمهای وی یکسان است .

و چون حضرت أبوالحسن امام رضا علیه‌السّلام از میان بستان به سوی ایشان باز آمدند ، گفتند : این است پدر این طفل .

علیّ بن جعفر می‌گوید : من که این واقعه را مشاهده کردم برخاستم و آب دهان حضرت أبوجعفر را مکیدم و به او گفتم : شهادت می‌دهم که تو امام من در نزد خدا می‌باشی . پس حضرت رضا علیه‌السّلام گریستند و گفتند : ای  عمو جان من ! آیا نشنیدی که پدرم می‌گفت : رسول خدا صلّی اللـه علیه و آله  و سلّم می‌گفت : پدرم به فدای پسر بهترین کنیزان باد ! او پسر کنیزی است از بلاد نُوبَه ، که دهانش پاک و طیّب است ، و رحمش برگزیده و اختیار شده است .  ای وای بر این مردم ! لعنت خداوند بر اُعَیْبِس و ذرّیّه او باد. اوست صاحب فتنه که آنها را در سالهائی و ماههائی و روزهائی می‌کشد و ایشان را به خاک مذلّت می‌نشاند و از کاسه تلخ زهرآلود به آنان می‌آشاماند .

و آن پسر ، فراری و سرگردان در بیابانهاست ، و هنوز خونخواهی پدرش و جدّش را نکرده است . صاحب غیبت است بطوری که درباره‌اش می‌گویند : او مرده است و یا هلاک شده است ، و یا در کدام وادی و درّه و بیابان رفته و ناپدیدگردیده است ؟ ای عمو جان ! مگر این پسر ممکنست وجود داشته باشد مگر از ذرّیّه من ؟! من گفتم : راست می‌گویی ؛ من به فدایت !»

این روایت را مرحوم انصاری تا أشْهدُ أنَّکَ أمَامِی‌ روایت نموده ، و ماتتمّه آن را از « کافی» جلد أوّل اصول، کتاب الـحجّه، بـابُ الأشاره و النّـــصّ علَی أبی جعفرٍ الثّانی علیه‌السّلام ، ص 322 و 323 آوردیم .

و در « کافی» این روایت را از علیّ بن ابراهیم از پدرش و علیّ بن محمّد القاسانی جمیعاً از زکریّا بن یحیی الصّیرفیّ روایت می‌کند .

پس در این صورت آیا امامی‌ که برای معرّفی فرزند خود به برادران و   أعمامش که نزدیکترین افراد به او هستند مجبور به گریه می‌شود و دلش می‌شکند ، و به قول قیافه‌شناسان که خود بدان راضی نیست ، و این عمل را  رسول خدا منع فرموده است تن در می‌دهد ، آیا غریب نیست ؟!

و یکی دیگر از جهات غربت امام رضا علیه‌السّلام آن است که : مطالبی بس نفیس و عالی در باب معرفت و توحید ذات مقدّس تعالی بیان فرموده است که در « عیون أخبارالرّضا» و سائر کتب مسطور است ، و روی این روایات باید  بحث‌ها و دقّت‌ها شود و در حوزه‌های علمیّه، مدارسی برای تحلیل و تجزیه و تفهیم این معانی بوجود آید ؛ ولی مع الأسف هیچ بحثی نشده ، و حقائق این معانی در بوته خفاء مانده ، و مستور از أفهام طلاّب است . و این غربت از همه  مراتب غربتِ گذشته شدیدتر است . صلوات اللـه علیه .

(برگرفته از کتاب روح مجرد)

پاورقی


1ـ این اشعار درباره کنیزکی است بنام تحفه که عاشق خدا شده است و داستان عجیب او را جامی‌ در « نفحات الانس » در ضمن عنوان ذکرُ النّسآء العارِفات الواصِلات إلَی مَراتبِ  الرّجال ، در ص 623 به بعد ( از طبع انتشارات اطّلاعات ) آورده است ، فَراجعْ .  

2ـ  با سین مهموسة مضمومه و بعدها النّون السّاکنة و الحاء‌ الـمهملة : محلّی است در  یک فرسخی مدینه که اهل ابوبکر آنجا بودند و برای ملاقاتشان می‌رفت .

3ـ آیة 98 از سورة 6 : الأنعام: وَ هُوَ الَّذِی أنشَأکُمْ مِن نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْفَصَّلْنَا ألأیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ .

4ـ در تعلیقه اینچنین تصحیح شده است : ثُمَّ قالَ : قالَ أبو عَبْدِاللـهِ (م) 

5ـ « بحار الأنوار» طبع کمپانی ، ج 12 ، در تاریخ أبی جعفر حضرت جواد علیه‌السّلام ، بابٌ فـی فَضآئِلهِ و أحْوالِ خُلَفآءِ زَمانِهِ و أصْحابِه ، ص 124 عن « عیون المعجزات » : لَمّا قُبِضَ الرِّضا عَلَیهِ‌السَّلاَمُ کانَ سِنُّ أبـی جَعْفَرٍ عَلَیهِ‌السَّلاَمُ نَحْوَ سَبْعِ سِنیـنَ ، فَاخْتُلِفَ الْکَلِمَةُ مِنَ النّاسِ بِبَغْدادَ وَ فـی ألأمْصار ـ الرّوایةَ و کانتْ طَویلةً . ( ترجمة این روایت بطورل دمل در جلد سوّم « امام شناسی» از دورة علوم و معارف اسلام ، در ضمن بحث لزوم متابعت از أعلم در درس سی و یکم آمده است . ـ )                                    

6ـ حالَ لَونُه : تَغیَّر وَ اسوَدَّ .

7ـ القافَةُ : جـمع القآئِف ، و هو الّذی یَعرِف الأثارَ و الأشیاهَ و یَحکمُ بالنَّسبِ .

8ـ در « أقرب الموارد» آورده است: وَ تَرَه (از باب‌ ض)یَتِرُه وَترًا وَتِرَةً: أصابَه بذُخلٍ أو ظُلم فیه. وفـی« الأساس»: وَتَرْتُ الرَّجلَ: قَتلْتُ حَمِیمَهُ فَأفْرَدْتُهُ مِنه. الْمَوتورُ: اسمُ مفعولٍ: یُقال: فُلانٌ مَوفورٌ غیـر مَوتورٍ . وَ مَن قُتِل له قتیلٌ فلم یُدرکْ بِدَمه .


اگر انسان به کمتر از بار یابی لقاءالله تن دهد مغبون است

علامه جوادی آملی:اینکه می‌بینید در هیچ جای قرآن به فرشته و غیر فرشته چنین خطابی نشده که تو به لقاءالله می‌رسی، معلوم می‌شود این خصیصه در انسان است و بازگشت ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ این است که انسان می‌تواند به لقای الهی بار یابد و این برای همه انسان‌ها ست.اما اینکه لقای الهی درجات و مراتبی دارد مسئله دیگر است ولی انسان این توان را دارد که به لقای الهی بار یابد و اگر خود را به کمتر از این فروخت مغبون شده است.لذا در دو روایت دارد که بدن شما و روح شما به اندازه بهشت می‌ارزد و اگر کمتر از بهشت فروختید ضرر کرده اید:«إنّ أبدانکم لیس لها ثمنٌ إلاّ الجنّة فلا تبیعوها بغیرها»،«لیس لأنفسکم ثمن الاّ الجنّة فلا تبیعوها الاّ بها»
حضرت آیت الله جوادی آملی ،درس اخلاق11/7/92

دانلود کتابهای مرحوم علامه تهرانی رضوان الـله علیه


کتابهای حضرت علامه آیت الـله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (رضوان الـله علیه)

اسم کتاب دریافت فایل PDF
0 سالک آگاه
1 مطلع انوار جلد اول
2 مطلع انوار جلد دوم
3 مطلع انوار جلد سوم
4 مطلع انوار جلد چهارم
5 مطلع انوار جلد پنجم
6 مطلع انوار جلد ششم
7 مطلع انوار جلد هفتم
8 مطلع انوار جلد هشتم
9 مطلع انوار جلد نهم
10 مطلع انوار جلد دوازدهم
11 تفسیر آیه نور
12 آیین رستگاری
13 اجتهاد و تقلید
14 مهرتابناک 
15 سرالفتوح ناظر برکتاب پرواز روح
16 انوار ملکوت جلد اول
17 انوار ملکوت جلد دوم
18 الـله شناسی جلد اول
19 الـله شناسی جلد دوم
20 الـله شناسی جلد سوم
21 امام شناسی جلد اول
22 امام شناسی جلد دوم
24 امام شناسی جلد سوم
24 امام شناسی جلد چهارم
25 امام شناسی جلد پنجم
26 امام شناسی جلد ششم
27 امام شناسی جلد هفتم
28 امام شناسی جلد هشتم
29 امام شناسی جلد نهم
30 امام شناسی جلد دهم
31 امام شناسی جلد یازدهم
32 امام شناسی جلد دوازدهم
33 امام شناسی جلد سیزدهم
34 امام شناسی جلد چهاردهم
35 امام شناسی جلد پانزدهم
36 امام شناسی جلد شانزدهم و هفدهم
37 امام شناسی جلد هجدهم
38 معادشناسی جلد اول
39 معادشناسی جلد دوم
40 معادشناسی جلد سوم
41 معادشناسی جلد چهارم
42 معادشناسی جلد پنجم
43 معادشناسی جلد ششم
44 معادشناسی جلد هفتم
45 معادشناسی جلد هشتم
46 معادشناسی جلد نهم
47 معادشناسی جلد دهم
48 ولایت فقیه در حکومت اسلام جلد اول
49 ولایت فقیه در حکومت اسلام جلد دوم
50 ولایت فقیه در حکومت اسلام جلد سوم
51 ولایت فقیه در حکومت اسلام جلد چهارم
52 نور ملکوت قرآن جلد اول
53 نور ملکوت قرآن جلد دوم
54 نور ملکوت قرآن جلد سوم
55 نور ملکوت قرآن جلد چهارم
56 وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت  اسلام
57 توحید علمی و عینی
58 مهرتابان
59 روح مجرد
60  کاهش جمعیّت ضربه‌ای سهمگین بر پیکر مسلمین
61  نگرشی بر مقاله قبض و بسط تئوریک شریعت
62  رساله لبّ ‌اللباب فی سیر و سلوک أولی ‌الألباب
63  رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم
64 لمعات الحسین
65 رساله نوین
66 رساله بدیعه
کتابهای حضرت آیت الـله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی (حفظه الـله)
م اسم کتاب  دریافت فایل PDF
1 حیات جاوید
2 گلشن اسرار
3 طهارت انسان
4 اسرار ملکوت جلد اول
5 اسرار ملکوت جلد دوم
6 اسرار ملکوت جلد سوم
7 مهرفروزان
8 عنوان بصری ج1
9 حریم قدس
10 اربعین در فرهنگ شیعه
11 اجماع از منظر نقد و نظر
12 افق وحی
13 نوروز در اسلام

علت محرومیت انسانها از احساس و ادراک ملکوت و باطن عـالَم

پیامبر اکرم‌ صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم می‌فرمایند: لولا تزیید فی حدیثکم و تمریج فی قلوبکم،‌ لرأیتم ما أری و لسمعتم ما اسمع: اگر پرگویی در کلامتان و آمیختگی ـ شکّ و یقین ـ در قلب‌هایتان نبود،‌ هر آینه آنچه را من می‌بینم، شما هم می‌دیدید و آنچه را من می‌شنوم، شما هم می‌شنیدید.محیی‌‌‌الدّین بن عربی،‌ فتوحات مکّیّه، ج 1، ص 147، ج 3، ص 13 و 131

خصوصیات اولیاء خدا

در ((مزامیر العاشقین))از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روایت شده است که :
هرگاه حالت اشتغال به من بر بنده ام غالب آمد، هم و لذت او را در یاد خودم قرار مى دهم ، و چون هم و لذت او را در یاد خودم قرار دادم عاشق من مى شود و من نیز به او عشق مى ورزم . و چون عاشق او شوم حجاب میان خودم و او را بر مى دارم ، آن گاه که مردم به سهو و غفلت گذرانند او سهو و غفلت نخواهد داشت ، اینانند که کلامشان کلام انبیاست ، حقا اینان ابدالند، اینانند که چون بخواهم اهل زمین را عقوبتى کنم یا عذابى بر آن ها فرستم ایشان را در میان آنان یاد کنم پس عذاب و عقوبت را به خاطر ایشان از اهل زمین باز گردانم .


نظری اجمالی بر زندگی انسان از منظر توحید افعالی-استاد مهدی طیب

بسم الله الرحمن الرحیم


MP3

موضوع: نظری اجمالی بر زندگی انسان از منظرتوحید افعالی