گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

نقش بیدارگرانه ی قیام عاشورا

امام حسین علیه السّلام، خون قلبش را به آستان الهی هدیه کرد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت و گمراهی رهایی بخشد. یکی از درس ها و جنبه های قابل تأسّی در واقعه ی عاشورا و نهضت اباعبدالله الحسین علیه السّلام، بیدارگری و پیام رسانی این حرکت عظیم است که بسیار جای تأمّل و تعمّق دارد. یک پیام برای انتقال صحیح و تأثیرگذاری ژرف و درست، باید حائز خصوصیاتی باشد: اوّلین شرط اثرگذاری یک پیام، محتوا، غنا و حقّانیت پیام است.

می‌خواهم از عشق بگویم، ولی با چهره‌ای خونین

می‌خواهم از عشق بگویم، ولی با چهره‌ای خونین. می‌خواهم روضه حسینی داشته باشم. وقتی از عشق سخن می‌گویم، ماتم حسین علیه‌السلام همه دلم را فرا می‌گیرد. عشق زجر و سوز و غم دارد. عشق بلاخیز و عاشق‌کش است، ولی اگر حسین علیه‌السلام عاشق میدان باشد، خداوند را هم از عشق خود به وجد می‌آورد. حسین علیه‌السلام نه تنها از تمامی بلاها استقبال کرد، بلکه بلا را به تسلیم کشاند و با دادن اصغر خود، گویی خداوند را به ناسوت کشید. او وفادار خدای خویش ماند، بلکه پس از شهادت خود نیز خانواده خویش را برای اسارت داد. عشق پاک چنین است که در جایی برش ندارد و به خواهش و التماس نمی‌نشیند. خداوند حسین را به کربلا مبتلا کرد. خیمه‌هایش را آتش زدند، خودش را سر بریدند، فرزندانش را آماج تیر و تیغ نمودند، گلوی نازک و لطیف طفلش را به تیر سه شعبه دریدند و هر یک از یارانش را سر بریدند و پاره پاره ساختند و به آن حضرت بی‌حرمتی‌ها نمودند، ولی آن حضرت هرچه به ظهر عاشورا نزدیک‌تر می‌شده صورتش سفیدتر، نورانی‌تر و زیباتر می‌گردیده است. امام حسین علیه‌السلام در آن روز خدا را به ناسوت کشید و خاک‌نشین نمود؛ زیرا امام حسین علیه‌السلام هرچه از دست می‌داده، خدا جای آن را پر می‌نموده است. هیچ کس حتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام چنین توفیقی نیافتند که خداوند را این‌طور به خاک ناسوت بکشانند؛ از این رو می‌گوییم حضرت امام حسین علیه‌السلام پیامبر عشق است و در این زمینه حتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام امت او هستند؛ چنان‌که آمده است: «أنا من حسین».
در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام گفته می‌شود خداوند برای آنان مائده آسمانی به زمین نازل نمود، ولی باید گفت پایین کشیدن خوراکی چیزی نیست، این که کسی خدا را که صاحب غذاست به خاک ناسوت بکشد بسیار گواراست. آن هم با بدنی پاره پاره از انبوه تیرها، نیزه‌ها، شمشیرها و سم ستوران. آیا آدمی می‌تواند به چنان قدرت فهم و درکی برسد که دریابد امام حسین علیه‌السلام با حضرت حق چه کرده است؟ بیش‌تر، از این می‌گویند که حضرت حق با امام حسین علیه‌السلام چه کرده است؟ به آن سوی ماجرای نینوا که عشق است باید نگاه کرد! باید «چشم نگاه» داشت هم‌چون حق تعالی! نینوایی که نمی‌تواند در زمانه دیگر تکرار گردد:
«منم راه تو و هستی تو راهم
تویی چشم من و من خود نگاهم
شده دیدار تو کار من مست
منم نقش و تو هستی بارگاهم»(1)
________________________________________
1. کلیات دیوان نکو : چشم نگاه، ص 42

آیا شیعیان کوفه امام حسین علیه اسلام را شهید کردند؟

الشیعة لم تقتل الحسین علیه السلام بل آل معاویة قتلوه

 

الشیعة لم تقتل الحسین (ع) بل آل معاویة قتلوه

للشیعة صفات من لیس فیه هذه فلیس بشیعة

قتل الشیعة‌ وهدم دورهم فی الکوفة

قاتلوه معروفون ولیسوا بینهم شیعة

قتلة الحسین (ع)  من شیعة آل أبی سفیان

غارتگران خیمه حسینی از دشمنان حضرت بودند

قتلة الحسین من أعدائه ومبغضیه

قاتلوه من الخوارخ والنواصب

کسانی که به امام حسین  (ع)  نامه نوشتند

قاتلین مباشر امام حسین  (ع)

فرماندهان لشگر عمر سعد از صحابه بودند

پاسخ جدید

پاسخ‌ درست به شبهه

1 -  تفاوت مفهوم شیعه در صدر اسلام با مفهوم آن در عصر حاضر

قتل امام حسین  (ع) به دستور مستقیم یزید بوده

3 -  قتل امام حسین علیه السلام ، توسط شیعیان آل أبی سفیان

2 -  قتل امام حسین  (ع)  توسط نواصب و مبغضان حضرت علی  (ع)

4 -  حضور اصحاب رسول خدا (ص) در میان قاتلین امام حسین  (ع)

اصحابی که در سپاه عمر بودند و در قتل سید الشهداء شرکت داشتند:

1 . کثیر بن شهاب الحارثی

صحابی بودن او

2 . حجار بن أبجر العجلی

شرکت او در کربلا و فرماندهی یک هزار نفر

3. عبد الله بن حصن الأزدی

صحابی بودن او

اهانت او به امام حسین علیه السلام در کربلا

4. عبدالرحمن بن أبی سبرة الجعفی

صحابی بودن او

فرماندهی قبیله اسد و مشارکت او در کشتن امام حسین علیه السلام

5. عزرة بن قیس الأحمسی

صحابی بودن او

نامه نوشتن او برای امام حسین علیه السلام

فرمانده سواره نظام

حمل سر شهدا به سمت ابن زیاد

6 - عبـد الرحمن بن أَبْـزى

7 - عمرو بن حریث

از فرماندهان سپاه

8 - أسماء بن خارجة الفزاری

صحابی بودن او

مشارکت او در کشتن امام حسین

قلع و قمع شدن شیعه در کوفه  به دستور معاویه

اکثر کوفیان ، طرفداران خلیفه دوم بودند :

 

 

 

الشیعة لم تقتل الحسین (ع) بل آل معاویة قتلوه

16 -  در شبکه های ناصبی وهابی در این ایام ماه محرم بارها ادعا کردند که قاتلین امام حسین  (ع) خود شیعیان بودند که حضرت را دعوت کردند و عاقبت هم به قتل او اقدام کردند لطفا در این زمینه توضیح دهید

ان الشیعة هم الذین قتلوا الحسین، ذکر محسن الامین:  «ثم بایع الحسین من أهل العراق عشرون ألفا غدروا به وخرجوا علیه وبیعته فی أعناقهم وقتلوه». احسان الهی ظهیر ـ الشیعة وأهل البیت: 282، والنص فی اعیان الشیعة:  34.

فهؤلاء هم الشیعة وهذه معاملاتهم وأحوالهم مع أهل البیت الذین یدعون انهم یحبونهم وموالون لهم. احسان الهی ظهیر ـ الشیعة واهل البیت :  280 ـ 282.

 

أولاً: أن القول بأن الشیعة قتلوا الحسین علیه السلام فیه تناقض واضح، وذلک لأن شیعة الرجل هم أنصاره وأتباعه ومحبّوه، وأما قتلته فلیسوا کذلک، فکیف تجتمع فیهم المحبة والنصرة له مع حربه وقتله؟!

للشیعة صفات من لیس فیه هذه فلیس بشیعة

روی الکلینی: عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ × قَالَ: فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ  ... مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ .

الکافی ج : 2 ص : 74 ح 3 .

عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ × قَالَ: کَثِیراً مَا کُنْتُ أَسْمَعُ أَبِی یَقُولُ لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لَا تَتَحَدَّثُ الْمُخَدَّرَاتُ بِوَرَعِهِ فِی خُدُورِهِنَّ وَ لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَوْرَعُ مِنْهُ .

الکافی ج : 2 ص : 79 ح 15.

ولو سلَّمنا جدلاً بأن قتلة الحسین کانوا من الشیعة، فإنهم لما اجتمعوا لقتاله فقد انسلخوا عن تشیعهم، فصاروا من غیرهم، ثم قتلوه.

قتل الشیعة‌ وهدم دورهم فی الکوفة

وثانیا: أن الذین خرجوا لقتال الحسین علیه السلام کانوا من أهل الکوفة، والکوفة فی ذلک الوقت لم یکن یسکنها شیعی معروف بتشیعه، فإن معاویة لما ولَّى زیاد بن أبیه على الکوفة تعقَّب الشیعة وکان بهم عارفا، فقتلهم وهدم دورهم وحبسهم حتى لم یبق بالکوفة رجل واحد معروف بأنه  من شیعة علی علیه السلام.

قال ابن أبی الحدید المعتزلی: روى أبو الحسن علی بن محمد بن أبی سیف المدائنی فی کتاب الأحداث، قال: کتب معاویة نسخة واحدة إلى عُمَّاله بعد عام الجماعة: (أن برئت الذمّة ممن روى شیئا من فضل أبی تراب وأهل بیته). فقامت الخطباء فی کل کُورة وعلى کل منبر یلعنون علیًّا ویبرأون منه، ویقعون فیه وفی أهل بیته، وکان أشد الناس بلاءا حینئذ أهل الکوفة لکثرة ما بها من شیعة علی علیه السلام، فاستعمل علیهم زیاد بن سُمیّة، وضم إلیه البصرة، فکان یتتبّع الشیعة وهو بهم عارف، لأنه کان منهم أیام علی علیه السلام، فقتلهم تحت کل حَجَر ومَدَر وأخافهم، وقطع الأیدی والأرجل، وسَمَل العیون وصلبهم على جذوع النخل، وطردهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.

شرح نهج البلاغة ج 11 ص 44 الطبعة القدیمة ج 3 ص 15.

وأخرج الطبرانی فی معجمه الکبیر بسنده عن یونس بن عبید عن الحسن قال: کان زیاد یتتبع شیعة علی رضی الله عنه فیقتلهم، فبلغ ذلک الحسن بن علی رضی الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فإن القتل کفارة.

المعجم الکبیر للطبرانی ج 3 ص 68 .

قال الهیثمی: رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح.

مجمع الزوائد  ج 6 ص 266

وقال الذهبی: قال الحسن البصری: بلغ الحسن بن علی أن زیادا یتتبَّع شیعة علی بالبصرة فیقتلهم، فدعا علیه. وقیل: إنه جمع أهل الکوفة لیعرضهم على البراءة من أبی الحسن، فأصابه حینئذ طاعون فی سنة ثلاث وخمسین.

سیر أعلام النبلاء  ج 3 ص 496 .

وقال ابن الأثیر فی الکامل: وکان زیاد أول من شدد أمر السلطان، وأکّد الملک لمعاویة، وجرَّد سیفه، وأخذ بالظنة، وعاقب على الشبهة، وخافه الناس خوفا شدیدا حتى أمن بعضهم بعضا.

الکامل فی التاریخ  ج 3 ص 450.

قاتلوه معروفون ولیسوا بینهم شیعة

آیا در میان قاتلین امام حسین  (ع) از شیعیان معروف کسی به چشم می خورد یا خیر؟

ثالثا: أن الذین قتلوا الحسین علیه السلام رجال معروفون، ولیس فیهم شخص واحد معروف بتشیعه لأهل البیت علیهم السلام.

منهم: عمر بن سعد بن أبی وقاص، وشمر بن ذی الجوشن، وشَبَثِ بْنِ رِبْعِی‏، و سنان بن أنس وحَجَّارُ بْنُ أَبْجَر ، وحرملة بن کاهل،  وغیرهم. وکل هؤلاء لا یُعرفون بتشیع ولا بموالاةٍ لعلی علیه السلام.

قتلة الحسین (ع)  من شیعة  شیعه آل أبی سفیان

رابعا: أن الحسین علیه السلام قد وصفهم فی یوم عاشوراء بأنهم شیعة آل أبی سفیان، فقال علیه السلام : ویحکم یا شیعة آل أبی سفیان! إن لم یکن لکم دین، وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحرارا فی دنیاکم هذه، وارجعوا إلى أحسابکم إن کنتم عُرُبا کما تزعمون.

مقتل الحسین للخوارزمی ج 2 ص 38. بحار الأنوار ج 45 ص51. اللهوف فی قتلى الطفوف، ص 45.

کما أنّا لم نرَ فی کلمات غیره علیه السلام من وصفهم بهذا الوصف. وهذا دلیل واضح على أن هؤلاء القوم لم یکونوا من شیعة أهل البیت علیهم السلام، ولم یکونوا من موالیهم.

غارتگران خیمه حسینی از دشمنان حضرت بودند

خامسا: أن القوم کانوا شدیدی العداوة للحسین علیه السلام، إذ منعوا عنه الماء وعن أهل بیته، وقتلوه سلام الله علیه وکل أصحابه وأهل بیته، وقطعوا رؤوسهم، وداسوا أجسامهم بخیولهم، وسبوا نساءهم، ونهبوا ما على النساء من حلی... وغیر ذلک.

قال ابن الأثیر فی الکامل: ثم نادى عمر بن سعد فی أصحابه مَن ینتدب إلى الحسین فیُوطئه فرسه، فانتدب عشرة، منهم إسحاق بن حیوة الحضرمی، وهو الذی سلب قمیص الحسین، فبرص بعدُ، فأتوا فداسوا الحسین بخیولهم حتى رضّوا ظهره وصدره.

الکامل لابن الأثیر ج4 ص80.

وقال: وسُلِب الحسین ما کان علیه، فأخذ سراویله بحر بن کعب، وأخذ قیس بن الأشعث قطیفته، وهی من خز، فکان یُسمَّى بعدُ (قیس قطیفة)، وأخذ نعلیه، الأسود الأودی، وأخذ سیفه رجل من دارم، ومال الناس على الوَرَس (لباس) والحُلَل فانتهبوها، ونهبوا ثقله وما على النساء، حتى إن کانت المرأة لتنزع الثوب من ظهرها فیؤخذ منها.

الکامل لابن الأثیرج 4 ص 79 .

وقال ابن کثیر فی البدایة والنهایة فیما رواه عن أبی مخنف:  

وقال: وأخذ سِنان وغیره سَلَبَه، (جامه) وتقاسم الناس ما کان من أمواله وحواصله (زینت آلات، نقره‌جات) وما فی خبائه (خرگاه) حتى ما على النساء من الثیاب الطاهرة.

وقال: وجاء عمر بن سعد فقال: ألا لا یدخلن على هذه النسوة أحد، ولا یقتل هذا الغلام أحد، ومن أخذ من متاعهم شیئا فلیردّه علیهم. قال: فوالله ما ردَّ أحد شیئا.

البدایة والنهایة ج 8 ص190.

وکل هذه الأفعال لا یمکن صدورها إلا من حاقد شدید العداوة، فکیف یُتعقَّل صدورها من شیعی مُحِب؟!

قتلة الحسین من أعدائه ومبغضیه

17 -  علت و انگیزه شرکت مردم در قتل امام حسین  (ع) چه بوده است؟

قال ابن الأثیر  فلما کان من أمر الحسین ما کان دعا ابن زیاد عمر بن سعد وقال له سر إلى الحسین فإذا فرغنا مما بینا وبینه سرت إلى عملک فاستعفاه فقال نعم على أن ترد عهدنا فلما قال له ذلک قال أمهلنی الیوم حتى أنظر فاستشار نصحاءه فکلهم نهاه وأتاه حمزة بن المغیرة بن شعبة وهو ابن أخته فقال أنشدک الله یا خالی أن لا تسیر إلى الحسین فتأثم وتقطع رحمک فوالله لأن تخرج من دنیاک ومالک وسلطان الأرض لو کان لک خیر من أن تلقی الله بدم الحسین فقال أفعل وبات لیلته مفکرا فی أمره فسمع وهو یقول :

أأترک ملک الری والری رغبة * أم أرجع مذموما بقتل حسین

وفی قتله النار التی لیس دونها * حجاب وملک الری قرة عین

ثم أتى ابن زیاد فقال له إنک ولیتنی هذا العمل وسمع الناس به فإن رأیت أن تنفذ لی ذلک فافعل وابعث إلى الحسین من أشراف الکوفة من لست أغنی فی الحرب منه وسمی أناسا فقال له ابن یزید لست أستأمرک فیمن أرید أن أبعث فإن سرت بجندنا وإلا فابعث إلینا بعهدنا قال فإنی سائر .

الکامل فی التاریخ  ج 4 ص 53

قال الحموی: فغلبه حب الدنیا والریاسة حتى خرج فکان من قتل الحسین ، رضی الله عنه ، ما کان . معجم البلدان ج 3 ص 118

قاتلوه من الخوارخ والنواصب

سادسا: أن بعض قتَلَة الحسین قالوا له علیه السلام : إنما نقاتلک بغضا لأبیک.

ینابیع المودة، ص 346.

ولا یمکن تصوّر تشیع هؤلاء مع تحقق بغضهم للإمام علی بن أبی طالب علیه السلام !

وقال بعضهم: یا حسین، یا کذاب ابن الکذاب.

الکامل لابن الأثیر ج4 ص 67 .

وقال آخر: یا حسین أبشر بالنار.

الکامل لابن الأثیر ج 4 ص  66. البدایة والنهایة  ج 4 ص183.

وقال ثالث للحسین علیه السلام وأصحابه: إنها  یعنی الصلاة  لا تُقْبَل منکم.

البدایة والنهایة ج 8 ص 185.

وقالوا غیر هذه من العبارات الدالة على ما فی سرائرهم من الحقد والبغض لأمیر المؤمنین وللحسین علیهما السلام خاصة ولأهل البیت علیهم السلام عامة.

کسانی که به امام حسین  (ع)  نامه نوشتند

قالوا: وکتب إلیه أشراف أهل الکوفة شَبَثِ بْنِ رِبْعِیٍّ   الیربوعی، ومحمد بن عمیر بن عطارد بن حاجب التمیمی، وحجار بن أبجر العجلی، ویزید بن الحارث بن یزید بن رُوَیْم الشیبانی، وعَزْرَة بن قیس الأحمسی، وعمرو بن الحجاج الزبیدی: أما بعد فقد اخضر الجناب، وأینعت الثمار، وطمت الجمام، فإذا شئت فأقدم علینا فإنما تقدم على جند لک مجند، والسلام.

أنساب الأشراف  ج 1   ص 411 ، اسم المؤلف:  أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279 ، دار النشر :

 

قاتلین مباشر امام حسین  (ع)

قال ابن الأثیر: قتله سنان بن أنس النخعی وقیل قتله شمر بن ذی الجوشن وأجهز علیه خولی بن یزید الأصبحی وقیل قتله عمر بن سعد ولیس بشئ والصحیح انه قتله سنان بن أنس النخعی وأما قول من قال قتله شمر وعمر بن سعد لان شمرا هو الذی حرض الناس على قتله وحمل بهم إلیه وکان عمر أمیر الجیش فنسب القتل إلیه ولما أجهز علیه خولی حمل رأسه إلى ابن زیاد وقال أوقر رکابی فضة وذهبا * فقد قتلت السید المحجبا قتلت خیر الناس أما وأبا * وخیرهم إذ ینسبون نسبا.

أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 2 ص 21

وقیل إن سنان بن أنس لما قتله قال له الناس قتلت الحسین بن علی وهو ابن فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وسلم

أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 2 ص 21

قال ابن الأثیر: ولما قتل الحسین أمر عمر بن سعد نفرا فرکبوا خیولهم وأوطؤها الحسین وکان عدة من قتل معه اثنین وسبعین رجلا ولما قتل أرسل عمر رأسه ورؤس أصحابه إلى ابن زیاد فجمع الناس وأحضر الرؤس وجعل ینکت بقضیب بین شفتی الحسین فلما رآه زید بن أرقم لا یرفع قضیبه قال له أعل بهذا القضیب فوالذی لا اله غیره لقد رأیت شفتی رسول الله صلى الله علیه وسلم على هاتین الشفتین یقبلهما ثم بکى فقال له ابن زیاد أبکى الله عینیک فوالله لولا انک شیخ قد خرفت لضربت عنقک فخرج وهو یقول أنتم یا معشر العرب العبید بعد الیوم قتلتم الحسین بن فاطمة وأمرتم ابن مرجانة فهو یقتل خیارکم ویستعبد شرارکم وأکثر الناس مراثیه فما قیل فیه ما قاله سلیمان بن قبة الخزاعی.

أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 2 ص 22

وجهز ابن زیاد علیه خمسا وثلاثین ألفا ، فبعث الحر فی الف رجل من القادسیة ، وکعب بن طلحة فی ثلاثة آلاف ، وعمر بن سعد فی أربعة آلاف ، وشمر بن ذی الجوشن السلولی فی أربعة آلاف من أهل الشام ، ویزید بن رکاب الکلبی فی الفین والحصین بن نمیر السکونی فی أربعة آلاف ، ومضایر بن رهینة المازنی فی ثلاثة آلاف ونصر بن حرشة فی الفین ، وشبث بن ربعی الریاحی فی الف ، وحجار بن أبحر فی الف .

مناقب آل أبی طالب - ابن شهر آشوب - ج 3 ص 248

 

فرماندهان لشگر عمر سعد از صحابه بودند

سابعا: أن المتأمِّرین وأصحاب القرار لم یکونوا من الشیعة، بل کانوا من الصحابة

قال ابن حجر فی ترجمة کثیر بن شهاب الحارثی  یقال ان له صحبة ... قلت ومما یقوی ان له صحبة ما تقدم انهم ما کانوا یؤمرون الا الصحابة وکتاب عمر الیه بهذا یدل على انه کان أمیرا

الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 571 نشر : دار الجیل - بیروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی

 

ثامنا: أن یزید بن معاویة حمل (ابن مرجانة) عبید الله بن زیاد مسؤولیة قتل الحسین علیه السلام دون غیره من الناس.

 فقد أخرج ابن کثیر فی البدایة والنهایة، والذهبی فی سیر أعلام النبلاء وغیرهما یونس بن حبیب قال: لما قتل عبیدُ الله الحسینَ وأهله بعث برؤوسهم إلى یزید، فسُرَّ بقتلهم أولاً، ثم لم یلبث حتى ندم على قتلهم، فکان یقول: وما علیَّ لو احتملتُ الأذى، وأنزلتُ الحسین معی، وحکَّمته فیما یرید، وإن کان علیَّ فی ذلک وهن، حفظا لرسول الله صلى الله علیه وسلم ورعایة لحقه، لعن الله ابن مرجانة یعنی عبید الله  فإنه أحرجه واضطره، وقد کان سأل أن یخلی سبیله أن یرجع من حیث أقبل، أو یأتینی فیضع یده فی یدی، أو یلحق بثغر من الثغور، فأبى ذلک علیه وقتله، فأبغضنی بقتله المسلمون، وزرع لی فی قلوبهم العداوة.

سیر أعلام النبلاء ج 3 ص317. البدایة والنهایة ج 8 ص235. الکامل فی التاریخ ج 4 ص 87.

 

وأقبل عدوّ الله سنان بن أنس الإیادی وشمر بن ذی الجوشن العامری لعنهما الله فی رجال من أهل الشام، حتّى وقفوا على رأس الحسـین علیه السّلام...».

الأمالی ـ للشیخ الصدوق ـ : 226 المجلس 30.
أمّا «الحصین بن نمیر» فهو من أهل حمص. وأمّا من کان مع شمر، فهم خمسون من الرجّالة، ومنهم أبو الجنوب عبـد الرحمن الجعفی، وترجمته فی بغیة الطلب.

انظر: بغیة الطلب 10 / 4380.
وقد تقّدم سابقاً أنّه قد خرج ـ مع عبیـد الله لقتال المختار فی جیش الشام ـ رجالٌ من قتلة الحسـین، منهم:  عمیر بن الحباب، وفرات بن سالم،‌ ویزید بن الحضین، وأُناس سوى هؤلاء کـثیر. الأخبار الطوال: 293.
و «عمیر بن حباب» من عشیرة أبی الأعور السلمی صاحب معاویة.

أنساب الأشراف 13 / 331.
و «فرات بن سالم» الجزری، هو والد: نوفل بن فرات، ترجم له ابن منظور فی «مختصر تاریخ دمشق»، فقال: «ثـقـة».

مختصر تاریخ دمشق 20 / 261 رقم 95.
قـال ابن سـعد: «دعـا رجـل من أهـل الشام علیَّ بن حسـین الأکبـر ـ وأُمّه آمنة بنت أبی مرّة بن عروة بن مسعود الثقفی، وأُمّها بنت أبی سفیان ابن حرب ـ فقال: إنّ لک بأمیر المؤمنین قرابةً ورحماً، فإنْ شئت آمنّاک وامض حیث ما أحببت.
فقال: أما والله لقرابة رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم کانت أَوْلى أن تُرعى من قرابة أبی سفیان; ثمّ کـرّ علیه وهو یقول:
أنا علیُّ بن حسـین بن علی *** نحن وبیت الله أَوْلى بالنبی
من شمر وعمر وابن الدعی».

ترجمة الإمام الحسین (ع) - من طبقات ابن سعد - ص 73

 

 

پاسخ جدید

پاسخ‌ درست به شبهه

در رابطه با این شبهه که شیعیان قاتل امام حسین علیه السلام  بود پاسخ‌های متعددی داده شده که ما به برخی از آن‌ها  اشاره می‌کنیم:

1 -  تفاوت مفهوم شیعه در صدر اسلام با مفهوم آن در عصر حاضر

ابن تیمیه متوفای 728 در منهاج السنه در این باره می‌نویسد: وکانت الشیعة أصحاب علی یقدمون علیه أبا بکر وعمر وإنما کان النزاع فی تقدمه على عثمان ... .

در صدر اسلام شیعه به کسی گفته می‌شده است که ابوبکر و عمر را بر امیرمؤمنان علیه السلام برتری می‌دادند؛ اما تنها اختلاف در باره عثمان بود و آن‌ها امیرمؤمنان علیه السلام را از عثمان برتر می‌دانستند.

منهاج السنة النبویة  ج 2   ص 96 ، نشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم

و ابن حجر عسقلانی متوفای 852 نیز تصریح می‌کند: شیعیان کسانی هستند که امیرمؤمنان علیه السلام را دوست دارند و او را بر سایر صحابه مقدم می‌کنند؛ اما اگر بر ابوبکر و عمر مقدم بدانند، شیعه به حساب نمی‌آیند؛ بلکه باید به او شیعه غالی و رافضی گفت: والتشیع محبة على وتقدیمه على الصحابة فمن قدمه على أبی بکر وعمر فهو غال فی تشیعه ویطلق علیه رافضی وإلا فشیعی فإن اضاف إلى ذلک السب أو التصریح بالبغض فغال فی الرفض وإن اعتقد الرجعة إلى الدنیا فأشد فی الغلو.

هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ص 459،  نشر : دار المعرفة - بیروت - 1379 - ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی , محب الدین الخطیب .

بنابر این تعریف، مراد از شیعیانی که  قاتل امام حسین علیه السلام،‌ شیعیان دوازده امامی نبودند بلکه  همان اکثریت اهل سنت بودند که معتقد به محبت علی  (ع) و تقدیم ابوبکر و عمر  بر آن حضرت بودند!!

قتل امام حسین  (ع) به دستور مستقیم یزید بوده

طبق منابع اهل سنت قاتل امام علیه السلام ، یزید بن معاویه لعنة الله علیهما است: (به عنوان نمونه):

  قال ابن الأثیر المتوفی 630: أما قتلی الحسین فإنه أشار علی یزید بقتله أو قتلی فاخترت قتله

الکامل فی التاریخ  ج3 ، ص474، نشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقیق : عبد الله القاضی

  قال الذهبی المتوفی 748: قلتُ : ولما فعل یزید بأهل المدینة ما فعل ، وقتل الحسین وإخوته وآله

تاریخ الإسلام  ج 5   ص 30، نشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرى

قال ابن کثیر الدمشقی المتوفی 774: أنه قتل الحسین وأصحابه على یدى عبید الله بن زیاد

البدایة والنهایة  ج 8   ص 222 ،نشر : مکتبة المعارف – بیروت

3 -  قتل امام حسین علیه السلام ، توسط شیعیان آل أبی سفیان

طبق روایاتی که در برخی از مقاتل آمده است، امام حسین علیه السلام به دشمنان خود که در کربلا حاضر بوده‌اند «شیعیان آل أبی سفیان» اطلاق کرده است: خوارزمی می نویسد:  فصاح بهم : وَیْحَکُمْ ، یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ ، وَکُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ

مقتل الحسین خوارزمی ج 2 ص 38. بحار الأنوار ج 45 ص51. اللهوف فی قتلى الطفوف، ص 45.

2 -  قتل امام حسین  (ع)  توسط نواصب و مبغضان حضرت علی  (ع)

در برخی از کتب‌ اهل سنت آمده که قاتلین امام حسین  (ع) نواصب بودند که بغض و کینه حضرت علی  (ع) را به دل داشتند و فریاد زدند که ما تو را به خاطر دشمنی با پدرت می‌کشیم:  . فقالوا له : إنا نقتلک بغضا لأبیک!

ینابیع المودة لذوی القربى ، القندوزی ، ج3، ص80

4 -  حضور اصحاب رسول خدا (ص) در میان قاتلین امام حسین  (ع)

از پاسخهایی که وهابیون را زمین گیر کرده حضور صحابه در سپاه عمر سعد بوده که طبق منابع اهل سنت در میان  کسانی که نامه به امام حسین  (ع) نوشتند ودر  سپاه یزید در کربلا شرکت داشتند، تعدادی از صحابه به چشم می خورد  که اگر چنان که  این ها شیعه بودند پس ثابت می شوند در میان صحابه هم کسانی بودند که از شیعیان علی  (ع)  بودند و اگر چنان که این ها دشمن اهل بیت بودند پس ثابت می شود که در میان صحابه  دشمنان اهل و نواصب هم بودند و این پایه اعتقادی وهابیون واهل سنت را مبنی بر عدالت تمام صحابه واهل بهشت بودن آنان را متزلزل می کند.

ابو حامد غزالی، دانشمند نامدار اهل سنت تصریح می‌کند که واعظان نباید مقتل امام حسین علیه السلام را برای مردم بخوانند؛ زیرا باعث می‌شود که مردم از مشاجره و نزاع میان صحابه آگاه شوند و آگاهی از این قضیه سبب می‌شود که آن‌ها نسبت به صحابه بدبین شوند؛  ابن حجر مکی می نویسد: قال الغزالی وغیره ویحرم على الواعظ وغیره روایة مقتل الحسین وحکایاته وما جرى بین الصحابة من التشاجر والتخاصم فإنه یهیج على بغض الصحابة والطعن فیهم.

الصواعق المحرقة ج 2   ص 640 ، لابن حجر الهیثمی المتوفی  : 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة – لبنان.

اصحابی که در سپاه عمر بودند و در قتل سید الشهداء شرکت داشتند:

تعدادی از اصحاب در کربلا در سپاه یزیدی حاضر بوده‌اند که به ذکر نام چند نفر از آنان را ذکر می کنیم.

   1 . کثیر بن شهاب الحارثی

صحابی بودن او

قال أبو نعیم الأصبهانی المتوفی  : 430: کثیر بن شهاب البجلی رأى النبی(ص)

تاریخ أصبهان  ج 2   ص 136 ،    ، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت - 1410 هـ-1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سید کسروی حسن

قال ابن حجر: یقال ان له صحبة ... قلت ومما یقوی ان له صحبة ما تقدم انهم ما کانوا یؤمرون الا الصحابة وکتاب عمر الیه بهذا یدل على انه کان أمیرا.

الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 571 نشر : دار الجیل – بیروت.

2 . حجار بن أبجر العجلی

ابن حجر عسقلانی صحابی آن را نوشته و بلاذری نامه او را به امام حسین نقل می کند:

حجار بن أبجر بن جابر العجلی له إدراک.

الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 2   ص 167 رقم 1957 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت

قالوا: وکتب إلیه أشراف أهل الکوفة ... وحجار بن أبجر العجلی... .

أنساب الأشراف  ج 1   ص 411

شرکت او در کربلا و فرماندهی یک هزار نفر

قال أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : 279هـ): وسرح ابن زیاد أیضاً حصین بن تمیم فی الأربعة الآلاف الذین کانوا معه إلى الحسین بعد شخوص عمر بن سعد بیوم أو یومین، ووجه أیضاً إلى الحسین حجار بن أبجر العجلی فی ألف.

أنساب الأشراف  ج 1   ص 416

3. عبد الله بن حصن الأزدی

صحابی بودن او

قال ابن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی  المتوفی:  852: عبد الله بن حصن بن سهل ذکره الطبرانی فی الصحابة

الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 4   ص 61  رقم 4630،  ، دار النشر : دار الجیل - بیروت

اهانت او به امام حسین علیه السلام در کربلا

وناداه عبد الله بن حصن الأزدی: یا حسین ألا تنظر إلى الماء کأنه کبد السماء، والله لا تذوق منه قطرة حتى تموت عطشاً.

أنساب الأشراف  ج 1   ص 417

4. عبدالرحمن بن أبی سبرة الجعفی

صحابی بودن او

قال ابن عبد البر المتوفی 463: عبد الرحمن بن أبى سبرة الجعفى واسم أبى سبرة زید بن مالک معدود فى الکوفیین وکان اسمه عزیرا فسماه رسول الله صلى الله علیه وسلم عبد الرحمن ... .

الاستیعاب  ج 2   ص 834  رقم 1419، نشر : دار الجیل – بیروت.

فرماندهی قبیله اسد و مشارکت او در کشتن امام حسین علیه السلام

قال ابن الأثیر المتوفی:  630هـ : وجعل عمر بن سعد علی ربع أهل المدینة عبد الله بن زهیر الأزدی وعلی ربع ربیعة وکندة قیس بن الأشعث بن قیس وعلی ربع مذحج وأسد عبد الرحمن بن أبی سبرة الجعفی وعلی ربع تمیم وهمدان الحر بن یزید الریاحی فشهد هؤلاء کلهم مقتل الحسین.

الکامل فی التاریخ  ج 3   ص 417 ،  دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت

5. عزرة بن قیس الأحمسی

صحابی بودن او

قال ابن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی  المتوفی:  852:  عزرة بن قیس بن غزیة الأحمسی البجلی ... وذکره بن سعد فی الطبقة الأولى

الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 125  رقم 6431، نشر : دار الجیل – بیروت.

نامه نوشتن او برای امام حسین علیه السلام

قالوا: وکتب إلیه أشراف أهل الکوفة ... وعزرة بن قیس الأحمسی

أنساب الأشراف  ج 1   ص 411 .

فرمانده سواره نظام

وجعل عمر بن سعد ... وعلى الخیل عزرة بن قیس الأحمسی

أنساب الأشراف  ج 1   ص 419

حمل سر شهدا به سمت ابن زیاد

واحتزت رؤوس القتلى فحمل إلى ابن زیاد اثنان وسبعون رأساً مع شمر... وعزرة بن قیس الأحمسی من بجیلة، فقدموا بالرؤوس على ابن زیاد

أنساب الأشراف  ج 1   ص 424

6 - عبـد الرحمن بن أَبْـزى

له صحبة وقال أبو حاتم أدرک النبی صلى الله علیه وسلم وصلى خلفه

الإصابة - ابن حجر - ج 4 ص 239

قال المزّی: «سکن الکوفة واستُعمل علیها»، وکان ممّن حضر قتال الإمام علیه السلام بکربلاء،

تهذیب الکمال 11 / 90 رقم 3731.

7 - عمرو بن حریث

یکنى أبا سعید رأى النبی صلى الله علیه وسلم

أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 4 ص 97

از فرماندهان سپاه

ومن القادة: «عمرو بن حریث وهو الذی عقد له ابن زیاد رایةً فی الکوفة وأمّره على الناس.

بحار الأنوار 44 / 352.

وبقی على ولائه لبنی أُمیّة حتّى کان خلیفة ابن زیاد على الکوفة.

 أنساب الأشراف 6 / 376.

8 - أسماء بن خارجة الفزاری

صحابی بودن او

450 وقد ذکروا أباه وعمه الحر فی الصحابة وهو على شرط بن عبد البر

الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 1   ص 195 ، دار النشر : دار الجیل – بیروت

مشارکت او در کشتن امام حسین

دعا ابن زیاد ... وأسماء بن خارجة الفزاری، ... وقال: طوفوا فی الناس فمروهم بالطاعة ... وحثوهم على العسکرة. فخرجوا فعذروا وداروا بالکوفة ثم لحقوا به

أنساب الأشراف  ج 1   ص 416.

قلع و قمع شدن شیعه در کوفه  به دستور معاویه

طبق نقل ابن ابی الحدید به دستود معاویه  زیاد بن سمیه شیعیان کوفه را در زیر هر سنگ و کلوخی پیدا کرده  و می کشت ؛ و یا دست ها و پا های آنان بریده و چشم هایشان را کور کرده ؛ و بر تنه های درخت خرما به دار می کشید.

قال ابن أبی الحدید: فاستعمل علیهم زیاد بن سمیّة وضمّ إلیه البصرة فکان یتتبّع الشیعة وهو بهم عارف لأنّه کان منهم أیّام على علیه السلام، فقتلهم تحت کلّ حجر ومدر، وأخافهم، وقطع الأیدى والأرجل، وسمل العیون، وصلبهم على جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.

شرح نهج البلاغة ، ج11 ، ص 44 و النصایح الکافیة ، محمد بن عقیل ، ص 72 .

اکثر کوفیان ، طرفداران خلیفه دوم بودند :

از روایات و کلمات تاریخی را دلالت می کند که مردم کوفه تابع  خلفای قبل از علی علیه السلام بوده اند به طوری که وقتی امیر مومنان علیه السلام خلافت را در کوفه به دست گرفتند خواستند یکی از بدعت های عمر – نماز تراویح – را ریشه کن نمایند ؛ لذا به امام حسن علیه السلام دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با این عمل مخالفت نمودند ، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که "وای سنت عمر از دست رفت"

قال ابن ابی الحدید: «روی أنَّ أمیر المؤمنین (ع) لمّا اجتمعوا إلیه بالکوفة فسألوه أن ینصب لهم إماماً یصلّی بهم نافلة شهر رمضان، زجرهم وعرّفهم أنّ ذلک خلاف السنة، فترکوه واجتمعوا لأنفسهم وقدّموا بعضهم، فبعث إلیهم إبنه الحسن (ع)، فدخل علیهم المسجد ومعه الدرّة، فلمّا رأوه تبادروا الأبواب، وصاحوا:  وا عمراه». شرح نهج البلاغة 12: 283 ـ تلخیص الشافی 4: 52.

این ماجرا به حدی گسترده بود که حضرت در ضمن خطبه ای مفصل می فرمایند من از شورش عمومی و نیز از بر هم خوردن پایه های حکومت اسلامی در کوفه ترسیدم !!!این خود بیانگر آن است که بیشتر مردم کوفه از طرفداران خلیفه دوم بودند و این با شیعه بودن منافات دارد ؛ کلینی طی روایت مفصلی از حضرت امیر  (ع) نقل می کند:

وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ | لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّى أَبْقَى وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِیَ الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ إِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ | ... وَأَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِی النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یُقَاتِلُ مَعِی یَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُیِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ ... .

الکافی ج : 8 ص : 58، ح21  الاحتجاج ج : 1 ص : 263،  وسائل‏الشیعة ج : 1 ص : 457، کتاب‏ سلیم ‏بن ‏قیس ص : 718.


لینک های مرتبط:آیا خون حضرت علی اصغر علیه السلام به زمین باز نگشت؟
اسناد تاریخی در فرمان قتل امام حسین علیه السلام

 

خطبه حضرت سیّد الشّهداء در بیان علت قیام خود

بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسین علیه السلام ضمن اینکه گوشزد می ‏کنند که: مَجَارِى الامُورِ وَ الاحْکَامِ عَلَى أَیْدِى الْعُلَمَآءِ بِاللَهِ، الامَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ؛ چنین می گویند که:
اللَهُمَّ إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُسًا فِى سُلْطَانٍ، وَ لَا الْتِمَاسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ؛ وَ لَکِنْ لِنَرَى الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الإصْلَاحَ فِى بِلَادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَ یُعْمَلَ بِفَرَآئِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکَامِکَ.
فَإنْ لَمْ تَنْصُرُون وَ تُنْصِفُونَا قَوِىَ الظَّلَمَه عَلَیْکُمْ‏ وَ عَمِلُوا فِى إطْفَآءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ؛ وَ حَسْبُنَا اللهُ، وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا، وَ إلَیْهِ أَنَبْنَا، وَ إلَیْهِ الْمَصِیرُ.

«بار پروردگارا! حقّاً تو مى‏دانى که آنچه از ما تحقّق یافته (از میل به قیام و اقدام و امر به معروف و نهى از منکر و نصرت مظلومان و سرکوبى ظالمان) بجهت میل و رغبت رسیدن به سلطنت و قدرت مفاخرت انگیز و مبارات‏آمیز نبوده است؛ و نه از جهت درخواست زیادیهاى اموال و حُطام دنیا!
بلکه به علّت آنست که نشانه‏ها و علامت هاى‏ دین تو را ببینیم، و در بلاد و شهرهاى تو صَلاح و اصلاح ظاهر سازیم؛ و تا اینکه ستمدیدگان از بندگانت در امن و امان بسر برند، و به واجباتِ تو و سنّت‏هاى تو و احکام تو رفتار گردد.
پس هان اى مردم! اگر شما ما را یارى ندهید و از درِ انصاف با ما در نیائید؛ این حاکمان جائر و ستمکار بر شما چیره مى‏گردند، و قواى خود را علیه شما بکار مى‏بندند، و در خاموش نمودن نور پیغمبرتان مى‏کوشند.
و خدا براى ما کافى است، و بر او توکّل مى‏نمائیم، و به سوى او باز مى‏گردیم، و به سوى اوست همه بازگشت‏ها».

(منبع: لمعات الحسین، ص 12)

http://goharemaerefat.ir/

عاشورا در پرتو عقل و احساس

عاشورا در پرتو عقل و احساس

وقایع، هرچقدر که مهمّ باشند، نوع نگاه و شکل ترویج و نشر آن در اثربخشی و ماندگاری آن و دریافت هدف از آن نقشی بسزا دارند؛ نگاه منطقی و حقیقی آن را در مسیر خود جاودان و نگاه احساسی و خیالی آن را کمرنگ کرده و از هدف دور می سازد. در مقاله پیش رو، عاشورا از منظر عقل و احساس مورد توجّه قرار گرفته است.

 
ادامه مطلب ...

سید الشهداء علیه السلام فقط در حادثه کربلا تفسیر و خلاصه نمی‌شود

motaghin.com

سید الشهداء علیه السلام فقط در حادثه کربلا تفسیر و خلاصه نمی‌شود  

سید الشهداء فقط در حادثه کربلا تعریف و تفسیر نمی‌شود. حادثه کربلا یکی از هزاران هزار جلوه و ظهور اوست. مسأله کربلا با آن وسعت و عظمت و مراتبی که دارد (که حتّی در تصوّر و تخیّل کسی نمی‌گنجد) باز در مقایسه با منصب امامت و ولایت و شؤونات یک امام معصوم علیه السّلام یمی است از اقیانوس،‌ و قطره‌ای است از بحار رحمت و فیضان امام علیه السّلام.

اگر سید الشهداء علیه السّلام دارای افکاری همچو افکار ما، و روشی همچو روش و ممشای ما می‌بود، در همان هنگام که در مکّه معظّمه بسر می‌برد و شنیده بود که یزید عدّه‌ای را برای اغتیال و ترور او فرستاده است[7]، در مکّه می‌ماند و شهادت خود را با ریختن خون خود در حرم الهی و بیت الله الحرام رقم می‌زد تا بدینوسیله قباحت و وقاحت شخصیّت یزید پلید را هرچه بهتر و بیشتر به همه عالم اعلان کند و بگوید: این سفّاک جنایت پیشه آنقدر وقیح و بی‌شرم است که حاضر است حتّی به قیمت هتک حرم امن الهی و مهبط وحی، خون فرزند رسول خدا را بریزد و از هیچ ستم و ظلمی إبا نداشته باشد.

ولی باید دانست که سید الشهداء قبل از هر چیز یک امام است؛ آنهم امام معصوم که: الَّذینَ أذهَبَ اللهُ عَنهُم الرِّجْسَ أهلَ البیتِ و طَهَّرَهُم تَطهیرًا. و برای او احترام بیت الله الحرام و حفظ حرمت و حریم کعبه معظّمه و خانه خدا از این مقصد مهم‌تر و ارزشمندتر است. او در هر حادثه و پدیده‌ای اوّل خدا را می‌بیند و آخر نیز خدا را می‌بیند؛ بعکس ما که اوّل خود را می‌بینیم و شؤونات و شخصیّت خود را، و بعد با یک رنگ و لعاب الهی می‌خواهیم فعل و عمل خود را به او مرتبط کنیم، و خدا را به عنوان سپر بلا برای پیشبرد مقاصد و اهداف خود بکار گیریم. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

و یا همچون حضرت مجتبی علیه السّلام که به برادرش سیّدالشّهداء علیه السّلام وصیت فرمود: «راضی نیستم که قطره خونی در تشییع جنازه من ریخته شود». و اینست فرق بین امام علیه السّلام و غیر امام از سایر افراد.

و در اینجاست که دیگر حادثه کربلا صورت دیگری بخود می‌گیرد و از سایر حوادث مشابه ممتاز و جدا می‌گردد. حادثه‌ای با ویژگی‌های خاصّ خود که رهبری آنرا یک امام معصوم علیه السّلام بعهده گرفته است؛ امامی که با هر نفسش و با هر کلامش و با هر قدمش و با هر کردارش مظهر بروز و ظهور اسمی از اسماء کلیّه الهیّه است، و در هر جلوه‌اش جلوه ذات سرمدی نمودار است. و اوست که برای ابد باید اُسوه قرار گیرد، زیرا او خدای مجسّم و مجسّد است، و عبد باید از خدا اطاعت و انقیاد داشته باشد نه از کس دیگر. و از اینروست که حادثه عاشوراء اسوه و الگو است نه فقط در مورد جنگ و مبارزه‌اش، بلکه در هر دقیقه‌اش و هر لحظه‌اش، و در هر طور و جریانش.

مبارزه سید الشهداء با یزید مقدّمه إحیاء سنن و بیان معارف است 

سید الشهداء را باید در تمام لحظات حیات مشاهده نمود: در دوران طفولیّت، در دوران جوانی و شباب، در دورانی که با برادر بزرگوارش حضرت امام حسن علیه السّلام در مدینه بسر می‌بردند، و در دورانی که تحت حکومت جائرانه معاویه روزگار می‌گذراندند، و پس از آن تا لحظه شهادت را تماماً و تماماً باید در یک رشته و یک نسق مورد تفسیر و مداقّه قرار داد.

و لذا می‌بینیم که از تمامی معصومین علیهم السّلام نسبت به واقعه عاشوراء سخن بمیان آمده است، و همه‌ آنها به شیعیان در إحیاء این واقعه عظما و منحصر بفرد تاریخ توصیه‌ها و تأکیدهای بلیغ فرموده‌اند. با اینکه از صدر اسلام تا آن زمان و پس از آن وقایعی مشابه در جهاد با کفّار و مشرکین، و یا در معارضه و مقابله با حکّام و خلفاء‌ جور افراد بسیاری به فیض شهادت نائل آمده‌اند، امّا آنچه را که درباره شخصیّتهای این حادثه گفته شده است با آنان تفاوت چشمگیری داشته است.

آنچه در این نهضت باید مورد توجّه قرار گیرد و بنظر می‌رسد هر دو دیدگاه نسبت به آن غفلت ورزیده‌اند، جهت‌گیری و هدف این قیام و انقلاب است. در دیدگاه دوّم آنچه بیش از همه چیز در این نهضت شاخص و بارز است (بطوریکه سایر مسائل و مبانی فکری و اعتقادی را تحت الشّعاع قرار داده است) مبارزه با ظلم و ستم حکومت جائره بنی‌امیّه و مخالفت با خلافت یزید است؛ و این مسأله به عنوان اصل و هدف در این قیام بچشم می‌خورد. امّا در دیدگاه حقّ و تفسیر صحیح از این نهضت، موضوع معارضه و مخالفت با خلافت جائرانه بنی‌امیّه به عنوان مقدّمه و مَعبری برای وصول به قیام به شعائر دین و احیاء سنن و إعلاء رایت توحید و معرفت است.

پس غرض اصلی و مقصد امام علیه السّلام احیاء احکام و قوانین منسیّه در سنّت جدّش و پدرش می‌باشد و بس، نه چیز دیگر! نه چون حکومتهای جائرانه و غاصبانه بظاهر اسلامی چون خلفاء ثلاثه و بنی‌امیّه و بنی‌مروان و بنی‌عبّاس که هدف و مقصد أقصای آنان کشورگشائی و توسعه قلمرو حکومت و استیلاء بر مال و جان و ناموس رعایا و استلاب اموال و غنائم ملل می‌باشد.

در سایر حکومتهای اسلامی گرچه شعار، شعار توسعه و تبلیغ اسلام است، امّا آنچه در باطن و ضمیر سردمداران و زعمای آنان می‌گذرد همان چیزی است که گفته شد، و غیر از آن هدفی و مقصودی در سر ندارند و سودائی در ضمیر نمی‌پرورانند. و از اینجاست که ما می‌گوئیم: شیعه فقط باید به عاشوراء نظر بیندازد و عاشوراء را الگو برای تمام حرکات و سکنات و صلح‌ها و ستیزها و تندرویها و کندرویها و اقدامات و احتیاطات خود قرار دهد. و آنان که با چشمان دوبین و أحول خود بین این دو امام (حضرت مجتبی و سید الشهداء علیهما ‌السّلام) تفاوت می‌اندازند سخت در اشتباه و ضلالت افتاده‌اند و در حقّ این دو بزرگوار راه جفا و ستم پیموده‌اند.

در مورد إحیاء سنن می‌فرماید: إنّی لَم أخرُج أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا

خود آن حضرت در وصیّتش به محمّد بن حنفیّه هنگام خروج از مدینه می‌فرماید:

إنّی لَمْ أخرُجْ أشِرًا ‌و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا، و إنّما خَرجْتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فی اُمّةِ‌ جَدّی مُحمّدٍ صلّی الله علیه و آله؛ اُریدُ أن آمُرَ بالمَعروفِ و أنهَی عَنِ المُنکِر، و أسیرَ بسیرةِ‌ جَدّی و سیرةِ‌ أبی علیّ بنِ أبی‌طالبٍ علیه السّلام.[8]

«من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج، و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه و آله می‌باشد.

من می‌خواهم امر به معروف نمایم و نهی از منکر کنم و به سیره و سنّت جدّم، و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی‌طالب علیه‌ السّلام رفتار کنم.»

بدیهی است در یک چنین شرائطی هدف و غایت اقصای از خلقت و تربیت که وصول به معرفت حضرت حقّ و طلوع خورشید ولایت بر نفوس و قلوب بندگان است محقّق خواهد شد، و این همان چیزی است که سید الشهداء در حادثه عاشوراء به دنبال آن حرکت کرد؛ چنانچه خود حضرتش در این باره می‌فرماید:

در بیان معارف فرمود: أیّها النّاسُ! إنّ اللهَ ما خَلَقَ خَلْقَ اللهِ إلاّ لِیَعرِفوهُ

أیُّها النّاسُ! إنّ اللهَ ما خَلَقَ خَلْقََ اللهِ إلاّ لِیَعرِفوهُ؛ فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، و استَغْنوا بِعبادتِه عَن عبادةِ ما سِواهُ.

فقالَ رَجُلٌ: یابنَ رسولِ اللهِ! ما معرِفةُ اللهِ عَزّوجلَّ؟

فقالَ: معرفةُ‌ أهلِ کلِّ زمانٍ، إمامَهُ الذّی یجِبُ علیهِم طاعَتُهُ.[9]

«ای مردم! بدرستیکه خداوند خلق خود را نیافریده است مگر از برای آنکه به او معرفت و شناسائی پیدا کنند. پس زمانیکه او را بشناسند در مقام بندگی و عبودیّت او برمی‌آیند، و بواسطه عبادت و بندگی او از عبادت و بندگی غیر او از جمیع ماسوی مستغنی می‌گردند.

در اینحال مردی گفت: ای پسر رسول خدا! معرفت خداوند عزّوجلّ چیست؟

حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پیروی نمایند.»

و همین امتیاز و ویژگی است که موجب شده است شیعه مسأله عزاداری و اقامه مجالس ذکر أباعبدالله علیه السّلام را برای همیشه بعنوان یک شعار حفظ نماید، و از طرف معصومین بر آن تأکید شده باشد.

گرچه اقامه مجالس ذکر اهل بیت علیهم السّلام (چه در موالیدشان و چه در شهادتشان) به عنوان یک سنّت و دستور در فرهنگ تشیّع جای خود را دارد، امّا إقامه مجالس عزای سیّد و سالار شهداء حضرت أباعبدالله علیه السّلام در این میان از ویژگی‌ خاصّی برخوردار است، و همه معصومین علیهم السّلام بلا استثناء شیعیان را موظّف و مأمور به اقامه مجالس عزای آن حضرت نموده‌اند.

به نقل از کتاب اربعین تالیف حضرت آیة الله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی

پاورقی 

[7]ـ نفس المهموم، ص 163؛ مقتل الحسین علیه السّلام، مقرّم، ص 165

[8]ـ لمعات الحسین، ص 11

[9]ـ همان مصدر

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

بسم الله الرحمن الرحیم

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

منبع: امام شناسى جلد ‏15 صفحه : 312 تالیف علامه طهرانی ره

برخى از بى خردان مى ‏پندارند: وقایع روز عاشوراء بر سیّد الشهداء علیه السّلام امرى عادى بوده است. رنج و زحمت و عَطَش و جَرْح و قَتْل و أسْر همه آنها امورى بسیار سهل و آسان بوده است. چون براى امام علیه السّلام که روحش ملکوتى مى‏باشد، عطش و گرسنگى و زخم و آفتاب و شمشیر برّان اثرى ندارد. وى با وجود نورانى و تجرّدى خود در برابر همه اینها به عنوان برخورد باحَلْوا و شیرینى و امثالها مواجه مى‏ شود. آنگاه تعجّب مى‏ کنند که: چگونه حضرت على اکبر عرضه داشت: عطش مرا کشت، و سنگینى زره مرا بیتاب نمود؟!

آنگاه در جواب مى ‏گویند: پدرش با نهادن زبان خود، و یا انگشترى خود در دهان او، او را سیراب کرد، و مراد از سنگینى آهن، سنگینى زره نیست بلکه کنایه از عظمت لشگر آهن پوش و شمشیر به دست آنهاست که در برابر حمله او ممانعت به عمل مى ‏آورند. [1]

این برداشت، برداشت نادرستى مى ‏باشد. سیّد الشهداء علیه السّلام بشر بوده است، و داراى بدن و جسم طبیعى بوده است. عطش را خوب ادراک مى ‏نموده است. زخم و جراحت را خوب مى ‏فهمیده است. ناله الْعَطَش أطفال و نوحه و زارى زنان حرم را خوب مى ‏دانسته است. بلکه از أمثال ما صدها برابر بیشتر. زیرا او انسان کامل بوده است، و به مقتضاى کمال در انسانیّت، ظهور و بروز محبّت و مودّت به مخلوقات الهى و ادراک لوازم بدنى و طبیعى که لازمه مقام جمع الجمعى مى ‏باشد، در وى عمیق‏تر و ریشه ‏دارتر بوده است.

آرى عشق به خدا، و تفانى در قرآن و سنّت پیغمبر، و روش و منهاج ولایت علوى، و بصیرت و عمق درایت او به انحراف تاریخ و تفسیر و حدیث و غصب خلفاى بیگانه از متن دین و معارف دین که نوبت را به یزید تبهکار رسانیدند، چنان عرصه را بر او تنگ نموده بود که جز شهادت و جراحت و اسارت را داروى مفیدى براى هشدارى مردم نمى‏ یافت، و لهذا عاشقانه این برنامه را پى ریزى کرده و براى سرنگونى حکومت جبّاره بنى امیّه حرکت کرد، حرکتى لَا یَتَوَقَّفْ و بدون بازگشت، گرچه در میان راه صحنه‏ اى همچون زمین طفّ و واقعه کربلا پیش آید فَسَلَامٌ عَلَیْهِ ثُمَّ سَلَامٌ عَلَیْهِ ثُمَّ سَلَامٌ عَلَیْهِ. و اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ.

اینک مى ‏بینید: شهادت دو جگر گوشه وى: على اکبر و طفل شیرخوار چطور بر او اثر گذارده است، و دنیا را در برابر چشمانش سیاه نموده است. اما چون لِلّهِ وَ فِى سَبِیلِ اللهِ وَ إلَى اللهِ مى‏باشد عاشقانه آنها را مى‏ پذیرد و در آغوش مى ‏کشد.

پی نوشت: 

[1] مرحوم محدّث قمى در «نفثة المصدور فى تجدید أحزان یوم العاشور»، ص 25 قضیّه توجیه آهن را به لشگر ذکر نموده است.


منبع: goharemaerefat.ir

حیات و شهادت حضرت على اکبر علیه السّلام‏ به قلم علامه طهرانی رحمت الله علیه

حیات و شهادت حضرت على اکبر علیه السّلام‏ به قلم علامه طهرانی ره

بسم الله الرحمن الرحیم

حیات و شهادت حضرت على اکبر علیه السّلام‏ به قلم علامه طهرانی ره

منبع: کتاب امام شناسى، جلد ‏15، صفحه 319 تالیف علامه طهرانی با تلخیص

آنچه مسلّم است (حضرت علی اکبر علیه السلام از) بزرگترین فرزندان حضرت بوده است و بیست و پنج سال از عمرش مى ‏گذشته است و داراى زن و فرزند بوده است [1] و در شکل و شمایل، و در اخلاق و رفتار، و در گفتار و کلام شبیه ‏ترین مردم به جدّش رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم بوده است.

در «ارشاد» مفید است: مادرش لَیْلى دختر أبو مُرَّةِ بن عُرْوَةِ بْنِ مسعود ثَقَفى از طائفه بنى ثقیف است. جدّش عروة بن مسعود یکى از چهار مرد بزرگوار در اسلام و یکى از دو مرد عظیم مى ‏باشد که در گفتار خداوند حکایت از کفّار قریش شده است: وَ قَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیم [2] «و مشرکین مکّه گفتند: چرا این قرآن بر یکى از دو مرد عظیم از دو قریه مکّه و طائف نازل نگردید؟!»

و اوست که کفّار قریش وى را به سوى پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در روز حُدَیْبِیَّه فرستادند و در حالى که کافر بود با پیامبر عقد صلح را بست. و سپس در سنه نهم از هجرت پس از مراجعت مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم از طائف، اسلام گزید، و از آن حضرت اجازه خواست تا به میان اهل و اقوامش برگردد. و برگشت و قومش را به اسلام دعوت کرد. یکى از ایشان وى را به تیرى نشانه گرفت در حالى که مشغول اذان نماز بود، و کشته شد. و چون این خبر به رسول الله رسید فرمود: مَثَل عُرْوَه مثل صاحب یس است که قوم خود را به خدا فرا خواند و آنان او را کشتند.

این طور در شرح شمائل محمّدیه وارد است در شرح گفتار رسول الله: و دیدم عیسى بن مریم علیه السّلام را، و دیدم نزدیکترین کسى را که به او شباهت داشت عروة بن مسعود ثقفى بود

جَزَرى در «اسدالغابة» از ابن عباس روایت کرده است که گفت: رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: أرْبَعَةٌ سَادَةٌ فِى الإسْلَامِ: بِشْرُ بْنُ هِلَالٍ عَبْدِى، وَعَدِىُّ بْنُ حَاتَمِ طائى، وَ سُرَاقَةُ بْنُ مَالِکِ مُدْلَجِى، وَ عُرْوَةُ بْنُ مَسْعُود ثَقَفِى. این چهار بزرگواران در اسلام هستند.

و در «ملهوف» گوید: مِنْ أصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أحْسَنِهِمْ خُلْقاً، فَاسْتَأْذَنَ أبَاهُ فِى الْقِتَالِ، فَأذِنَ لَهُ، ثُمَّ نَظَرَ إلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أرْخَى علیه السّلام عَیْنَهُ وَ بَکَى.

«او (على اکبر علیه السّلام) از نیکو صورت‏ترین و زیبا خلقت‏ترین و از پسندیده اخلاق‏ترین مردم بود، وى از پدرش اجازه جنگ خواست، و پدر به او اجازه داد، آنگاه با حالت ناامیدى به وى نگریست و چشم خود را به زیر انداخت و گریه کرد.»

و محمد بن أبى طالب در مقتل خود روایت کرده است که: إنَّهُ علیه السّلام رَفَعَ شَیْبَتَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَهُمَّ اشْهَدْ عَلَىَ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إلَیْهِمْ غُلَامٌ أشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ. کُنَّا إذَا اشْتَقْنَا إلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إلَى وَجْهِهِ.

اللَهُمَّ امْنَعْهُمْ بَرَکَاتِ الارْضِ، وَ فَرِّقْهُمْ تَفْرِیقاً، وَ مَزِّقْهُمْ تَمْزِیقاً، وَ اجْعَلْهُمْ طَرَائِقَ قِدَداً، وَ لَا تُرْضِ الْوُلَاةَ عَنْهُمْ أبَداً! فَإنَّهُمْ دَعَوْنَا لِیَنْصُرُونَا ثُمَّ عَدَوْا عَلَیْنَا یُقَاتِلُونَنَا.

«آن حضرت علیه السّلام محاسن خود را به سوى آسمان بلند کرد، و عرضه داشت: بار خداوندا! گواه باش بر این قوم، که تحقیقاً جوانى به جهت مبارزت با ایشان بیرون رفت که از جهت خلقت و از جهت اخلاق، و از جهت گفتار، شبیه‏ترین مردم به پیغمبر توست، به طورى که ما هر گاه مشتاق دیدار پیغمبرت مى‏ شدیم به صورت او نظر مى ‏کردیم.

بار خداوندا برکات زمین را از آنان بازدار! و آنها را به شدت پراکنده ساز! و میان ایشان شکاف و پارگى سخت را حکم فرما کن! و والیان امور را هرگز از ایشان راضى مگردان! زیرا ایشان جِدّاً ما را به سوى خود دعوت نمودند تا ما را یارى نمایند، و اینک بر ما تاختند و به کارزار پرداخته اند!»

و پس از آن على روانه شد و حضرت به عمر بن سعد صیحه زد: مَالَکَ؟ قَطَعَ اللهُ رَحِمَکَ، وَ لَا بَارَکَ اللهُ لَکَ فِى أمْرِکَ، وَ سَلَّط عَلَیْکَ مَنْ یَذْبَحُکَ بَعْدِى عَلَى فِرَاشِکَ کَمَاقَطَعْتَ رَحِمِى وَ لَم تَحْفَظْ قَرابَتِى مِنْ رَسُولِ اللهِ صلى الله علیه و آله و سلم. ثُمَّ رَفَعَ صَوْتَهُ وَ تَلَا: إنَّ اللهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ. ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. [3]، [4]

«چکار مى ‏کنى؟! خداوند رَحِم تو را قطع کند و در امورت هیچگاه امرى را بر تو مبارک نگرداند، و بر تو بگمارد پس از من کسى را که تو را در رختخوابت سر ببرد، همانطور که رحم مرا قطع کردى و پاس قرابت مرا با رسول خدا رعایت ننمودى! پس از آن صدایش را بلند کرد، و این آیه را تلاوت نمود: حقّاً خداوند برگزیده است آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان، آنها ذرّیّه ‏اى هستند که بعضى از بعض دگرند (همگى از یک جنس هستند) و خداوند سمیع و علیم است.»

و از «أمالى» صدوق و «روضة الواعظین» ابن فَتَّال مستفاد مى ‏گردد که: على اکبر پس از عبد الله بن مسلم بن عقیل به مبارزت بیرون رفت پس حسین علیه السّلام بگریست و گفت: اللَهُمَّ کُنْ أنْتَ الشَّهِیدَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ بَرَزَ إلَیْهِمُ ابْنُ رَسُولِکَ وَ أشْبَهُ النَّاسِ وَجْهاً وَ سَمْتاً بِهِ!

«خداوندا تو شهید و شاهد باش بر این قوم که الآن به مبارزت آنان رفته است پسر پیامبرت، و شبیه ‏ترین مردم به او از جهت چهره و سیما، و از جهت روش و منهاج و خوى و اخلاق!»

على اکبر علیه السّلام شروع کرد به رَجَز خواندن و مى‏ گفت‏:

أنَا عَلِىُّ بْنْ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىّ                           نَحْنُ وَ بَیْتِ اللهِ أوْلَى بِالنَّبِىِّ 1

مِنْ شَبَثٍ وَ شَمِرٍ ذَاکَ الدَّنِىّ                           أضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ حَتَّى یَنْثَنِى 2

ضَرْبَ غُلَامٍ هَاشِمِىٍّ عَلَوِىّ                            وَ لَا أزَالُ الْیَوْمَ أحْمِى عَنْ أبِى 3

تَاللهِ لَا یَحْکُمُ فِینَا ابْنُ الدَّعِىّ 4

1- «من علىّ بن الحسین بن على: مى‏باشم! قسم به خانه خدا: ما به پیغمبر سزاوارتریم،

2- از شَبَث و شمر آن مردپست. من آنقدر بر شما شمشیر مى ‏زنم تا شمشیر بپیچد و بتابد.

3- شمشیر زدن جوان هاشمى از اولاد على، و پیوسته و به طور مداوم امروز من از پدرم حمایت مى ‏کنم.

4- سوگند به خدا که: نباید در میان ما ابن زیاد زنازاده حکم کند!»

و چندین بار بر سپاه دشمن بتاخت- و در «روضة الصَّفا» گوید: دوازده بار- تا جمع بسیارى را از آنان بکشت تا به جائى که مردم از کثرت کشتگان به فغان و خروش درآمدند. و روایت شده است که: على اکبر علیه السّلام با آن شدّت تشنگى یک صد و بیست تن از آنان را کشت. و در «مناقب» آمده است که: از آن لشگر هفتاد مرد مبارز را کشت. و در حالى که جراحات فراوانى بر او وارد آمده بود به نزد پدر بازگشت و گفت‏: یَا أبَهْ! الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِى وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ أجْهَدَنِى، فَهَلْ إلَى شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ سَبِیلٌ أتَقَوَّى بِهَا عَلَى الاعْداءِ؟!

«اى پدر جان! تشنگى مرا کشت، و سنگینى آهن تاب از من ببرد. آیا شربت آبى هست تا با نوشیدن آن بر دشمنان قوّت یابم؟!»

فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السّلام وَ قَالَ: وَ اغَوْثَاهْ! یَا بُنَىَّ قَاتِلْ قَلِیلًا! فَمَا أسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً صلى الله علیه و آله و سلم فَیَسْقِیَکَ بِکَأسِهِ الاوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أبَداً!

«حسین علیه السّلام بگریست و گفت: وَاغَوْثَاهْ! اى نور دیده، پسرک من! اندکى جنگ کن به زودى جدّ خویش را دیدار مى ‏کنى، وجدّت محمّد صلى الله علیه و آله و سلم با جام پر و سرشار خود تو را سیراب خواهد کرد! و چنان سیراب مى ‏گردى که پس از آن أبداً تشنه نخواهى شد. على به سوى میدان بازگشت و مى ‏گفت‏

الْحَرْبُ قَدْ بَانَتْ لَهَا الْحَقَایِقُ             وَ ظَهَرَتْ مِنْ بَعْدِهَا مَصَادِقُ 1

وَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ لَا نُفَارِقُ             جُمُوعَکُمْ أوْ تُغْمَدَ الْبَوَارِقُ 2

1- «جنگ است که گوهر مردان را آشکار مى‏ کند، و راستى و درستى دعاوى پس از پایان آن روشن مى ‏گردد.

2- و سوگند به خدا پروردگار عرش که از این دسته ‏هاى سپاه جدا نمى ‏شویم مگر اینکه شمشیرها در نیام برود!»

و پیوسته کارزار مى ‏کرد تا مجموع کشتگان وى به دویست تن رسید، و اهل کوفه از کشتن او پرهیز مى ‏کردند.

پس مرّة بن مُنْقِذ بن نُعْمان عَبْدِى لَیْثِى او را بدید و گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من گذرد و همین کار را بکند و من پدرش را به داغ او ننشانم! پس بر او بگذشت و با شمشیر مى ‏تاخت.

در «ارشاد» و طبرى آمده است: مُرَّة راه را بر او بگرفت، و بر او نیزه زد و او را بینداخت. مردم گرد او را گرفتند فَقَطَّعُوهُ بِأسْیَافِهِمْ إرْباً إرْباً. «على اکبر را با شمشیرهایشان پاره پاره نمودند.»

و أبو الفرج گوید: پى در پى حمله مى‏ کرد تا تیرى افکندند، و در گلوى او آمد و بشکافت و على در خون خود بغلطید و فریاد زد: یَا أبَتَاهْ! عَلَیْکَ السَّلَامُ! اى پدر خداحافظ! این جدّ من رسول خداست صلى الله علیه و آله و سلم تو را سلام مى ‏رساند و مى ‏گوید: بشتاب نزد ما بیا وَ شَهِقَ شَهْقَةً فَارَقَ الدُّنْیَا «نعره‏اى کشید و از دنیا رفت.»

و در بعضى از مقاتل آمده است: مُنْقِذ بن مُرَّة عَبْدى- لعنه الله- بر فرق سر او ضربه‏اى زد که روى زمین بیفتاد و مردم با شمشیرهایشان او را مى ‏زدند. پس از آن على اکبر دست به گردن اسب خود انداخت و اسب او را در میان لشکر دشمنان‏ مى ‏برد فَقَطَّعُوهُ بِسُیُوفِهِمْ إرْباً إرْباً. فَلَمَّا بَلَغَتِ الرُّوحُ التَّرَاقِىَ، قَالَ رَافِعاً صَوْتَهُ: یَا أبَتَاهْ! هَذَا جَدّى رَسُولُ اللهِ صلى الله علیه و آله و سلم قَدْ سَقَانِى بِکَأسِهِ الاوْفَى شَرْبَةً لَا أظْمَأُ بَعْدَهَا أبَداً وَ هُوَ یَقُولُ: الْعَجَلَ! الْعَجَلَ! فَإنَّ لَکَ کَأساً مَذْخُورَةً حَتَّى تَشْرَبَهَا السّاعَةَ!

«چون روح به ترقوه على رسید با صداى بلند گفت: اى پدر جان! اینک جدّم رسول الله است ... و مى‏ گوید: بشتاب! بشتاب! زیرا براى تو هم کاسه شرابى ذخیره شده است تا در این ساعت آن را بیاشامى‏».

حمید بن مسلم گوید: گوشه اى من در آن روز با حسین علیه السّلام بود که مى ‏گفت: قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوکَ یَا بُنَىَّ! مَا أجْرَأهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ. وَ انْهَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ: عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا! [5]

«بکشد خداوند گروهى را که تو را کشتند! اى نور دیده، پسرک من! چقدر جرأتشان بر خداوند رحمن و بر پاره کردن پرده ‏هاى حرمت رسول او شدید است؟! در این حال دو چشمان حضرت از سرشک سرازیر شد، و پس از آن گفت: بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگانى دنیا»!

محدّث قمى به نقل طبرى و أبو الفرج و ابن طاووس از شیخ مفید؛ آورده است که: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ اخْتُ الْحُسَیْنِ علیه السّلام مُسْرِعَةً تُنَادِى: یَا اخَیَّاهْ وَ ابْنَ اخَیَّاهْ! وَ جَاءَتْ حَتَّى أکَبَّتْ عَلَیْهِ. فَأخَذَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام بِرَأسِهَا فَرَدَّهَا إلَى الْفُسْطَاطِ وَ أمَر فِتْیَانَهُ فَقَالَ: احْمِلُوا أخَاکُمْ (و فى ط و ج) فَحَمَلُوهُ مِنْ مَصْرَعِهِ حَتَّى وَضَعُوهُ بَیْنَ یَدَىِ الْفُسْطَاطِ الَّذِى کَانُوا یُقَاتِلُونَ أمَامَهُ.

«و زینب خواهر حسین علیه السّلام با شتاب از خیمه بیرون شد، و ندا مى ‏کرد: اى نوردیده برادرم! و اى پسر نور دیده برادرم! و آمد تا آنکه خود را بر روى جسد على اکبر انداخت. حسین علیه السّلام او را گرفت و به خیمه بازگردانید و جوانان خود را امر نموده گفت: برادرتان على را بیاورید! ایشان او را از مقتل و محل به زمین افتادنش برداشته و آوردند تا در مقابل خیمه‏ اى که در جلوى آن جنگ مى ‏کردند گذاردند.»

و نیز مرحوم محدّث قمّى؛ پس از بحثى درباره آنکه: على اکبر علیه السّلام اوَّلین شهید از اهل بیت سیّد الشّهداء علیه السّلام است، و مختار طبرى و جَزَرى و اصفهانى و دینورى و شیخ مفید و سید بن طاووس و غیرهم را دلیل آورده است گوید: شاهد بر این در زیارت مشتمله بر اسامى شهدا آمده است:

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أوَّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلِیلٍ! [6]

«سلام بر تو باد اى اوّلین کشته از نسل بهترین اولاد آدم» و منظور از خیر سلیل، رسول اکرم هستند.

و أیضاً گوید: در عمر شریف او اختلاف است، و أصحّ و أشهر آن است که‏بزرگترین اولاد حضرت بوده است.

فَحْلُ الفقهاء شیخ أجلّ محمد بن ادریس حِلِّى در «سرائر» در خاتمه کتاب «حجّ» گوید: چون زیارت حضرت ابى عبد الله الحسین علیه السّلام را انجام دادى زیارت فرزندش: على اکبر را باید به جاى آورد. على علیه السّلام که مادرش لیلى دختر أبو مُرَّة بن عُرْوة بن مسعود ثقفى مى ‏باشد، او اوّلین قتیل در وقعه یوم طفّ از آل أبى طالب علیه السّلام است. على اکبر بن الحسین علیهما السّلام در زمان امارت عثمان متولّد گشت. و او از جدّش: على بن أبى طالب علیه السّلام روایت بیان مى‏ کند.

تا اینکه محدّث قمى گوید: و شاهد بر این مرام همچنین أبو الفرج اصفهانى است در روایتى که مى ‏گوید: از مُغیرَه وارد است که: معاویه گفت: مَنْ أحَقُّ النَّاسِ بِهَذَا الامْرِ؟! قَالُوا: أنْتَ!

قَالَ: لَا! أوْلَى النَّاسِ بِهَذَا الامْرِ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ:. جَدُّهُ رَسولُ اللهِ صلّى الله علیه و آله و سلم، وَ فِیهِ شَجَاعَةُ بَنِى هَاشِمٍ، وَ سَخَاءُ بَنِى امَیَّةَ، وَ زَهْوُ ثَقِیفٍ.

على اکبر علیه السّلام از دیدگاه معاویه‏

«معاویه از ندیمان خود پرسید: شایسته‏ ترین مردم براى خلافت کیست؟! گفتند: تو! گفت: نه، على بن الحسین بن على: به این امر اوْلى‏ است، که جدِّ او رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است، و در اوست شجاعت بنى هاشم، و سخاوت بنى امَیّه، و ناز و زیبائى ثقیف.»

این گفتار و آن ابیات فوق از شاعرى در علوِّ صفات، و کلام تحسین‏ آمیز معاویه که وى أحقّ مردم است اینک به خلافت رسول خدا، شاهد برآنند که: على اکبر هجده ساله نبوده است، چرا که براى طفلى بدین سن این گونه تعبیر ندارند.

أبو جعفر طبرى در منتخب «ذَیْلُ الْمُذَیَّل» در تاریخ صحابه و تابعین گوید: مادر على آمنه دختر أبو مُرَّة بن عُرْوَة بن مسعود است. و مادر آمنه دختر ابو سفیان مى ‏باشد. و حَسَّان بن ثابت در مدیح على اکبر گفته است‏:

طَافَتْ بِنَا شَمْسُ النَّهَارِ وَ مَنْ رَأى                    مِنَ النَّاسِ شَمْساً بِالْعِشَاءِ تَطُوفُ؟ 1

أبُو امِّهَا أوْفَى قُرَیْشٍ بِذِمَّةٍ                            وَ أعْمَامُهَا إمَّا سَألْتَ ثَقِیفُ 2

1- «خورشید روز بر سر ما دور زد، و کیست که ببیند خورشیدى در شب وقت عشاء دور مى ‏زند.

2- پدرِ مادرش وفا کننده ‏ترین قریش به پیمانها و عهدهاست. و عموهاى مادرش را اگر بپرسى، ثقیف هستند.»

و بعضى این دو بیت را به عُمَر بن رَبیعة نسبت دهند، و به جاى شَمْسُ النَّهَارِ، شَمْسُ الْعِشَاء روایت کنند [7]

و علیهذا معاویه- علیه الهاویة - برادر مادر لیلى، و دائى لیلى، و دائى مادر حضرت على اکبر علیه السّلام است، و یزید- علیه اللَّعنة بِمَا لَا مَزِید- دائى زاده لیلى و دائى زاده مادر حضرت على اکبر علیه السّلام است.

و روى همین اعتبار است که: معاویه چون حضرت على اکبر را از سه شاخه نسب منتسب مى‏ بیند او را سزاوار خلافت مى ‏داند. امّا سخاوت بنى امیّه را که او از فضایل آنان شمرده است کذب محض است. سخاوت دربست متعلّق به بنى هاشم بوده است و پولهاى بى اندازه‏اى را که معاویه از بیت المال مسلمین صرف حکومت و امارت شیطانیّه خود مى‏ نموده است، نباید به حساب سخاوت به شمار آورد.

بالجمله از آنچه در این بحث آورده شد، معلوم شد: حضرت على اکبر علیه السّلام ‏روئین تن نبوده است که شمشیر و نیزه بر او اثرى نگذارد، و در حرکت و شهادت هم اضطرار نداشته است که خود بخود دست به شمشیر بزند، و کفّار را قلع و قمع کند. خودش مى‏ گوید: پدر جان تشنگى مرا کشت و سنگینى زره مرا از طاقت برد. و پدر هم آبى ندارد به او بدهد. و نمى‏ خواهد بر خلاف سنَّت جهاد، و قتل فى سبیل الله، و فداى نفس در راه خدا، اعمال معجزه و کرامتى بفرماید، و گرنه به آسانى مى ‏توانست، ولى دیگر آن صحنه صحنه کربلاى بدین صورت نبود.

جائى که رسول خدا به حسین علیهما الصّلوة و السّلام مى ‏فرماید: وَ إنَّ لَکَ فِى الْجنَانِ لَدَرَجَاتٍ لَنْ تَنَالَهَا إلَّا بِالشَّهَادَةِ! [8]

«حقّاً در بهشت براى تو منزلت و درجتى است، که بدون شهادت بدان دست نخواهى یافت!» به معنى آن مى‏باشد که: وجب به وجب در تمام این سفر باید با اراده و اختیار و تحمّل مشاقّ و مصائب، و صبر در راه خدا و ایثار و فداى نفس و قربانى نمودن على اکبر آنهم بدین کیفیّت، به مقصود برسى!

و این آقازاده شاهزاده آزاده که مثال و نمونه پیامبر است باید با تو در این طریق به طورى رفیق گردد که هُو هُوِیَّت حقیقیّه از دو نفس روحانى شما براى همه اهل عالم متحقّق گردد، و ریشه اسلام که خشک شده است سیراب گردد، و حکومت و ولایت بنى امیّه: معاویه و یزید و بنى مروان برباد داده شود، و اثرى از آن به جاى نماند، و بر همه اهل این جهان و آن عالم ملکوتى روشن گردد که: حقّ غیر از باطل است.

على اکبر امید دل آن حضرت بود. هم شاخه از یک درخت، و هم پیوند از یک ساق بود، طرز تفکّر و مرام و مقصدش عین آن حضرت بود. کَأنَّهُ هُوَ، بَلْ إنَّهُ هُوَ در اینجا مصداق داردو لذا به میدان برگشت، و با آن بدن جریحه دار، و لبان و دهان و کبد خشکیده، در آن شدّت گرماى تابستان که براساس محاسبه نجومى بیست و پنجم سرطان، روز عاشورا بوده است، چنان کارزارى نمود که دوست و دشمن را به شگفت در آورد و مى‏گفت: أحْمِى عَنْ أبِى «به جهت حمایت از پدرم نبرد مى‏کنم».

لهذا در قیامت مقامى پیدا مى‏کند که شهدا و صدّیقین هم ندارند.

گفتگوى على اکبر علیه السّلام با امام حسین علیه السّلام درباره شهادت‏

محدّث قمى از «ارشاد» شیخ مفید نقل فرموده است که: در مسیر کربلا شبى در آخر شب حضرت امام حسین علیه السّلام امر فرمود تا آبگیرى کنند، و مشکها را از آب پر نمایند. پس امر به کوچ فرمود، و از قصر بنى مقاتل خارج شد. عَقَبَة بن سَمْعان مى ‏گوید: ساعتى با آن حضرت سیر کردیم و به آن حضرت پینگى و حالت چرتى بر همان کیفیّت که بر روى اسب روان بود دست داد، و سپس به انتباه آمد در حالى که مى ‏گفت: إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.

«تحقیقاً ما ملک طلق خدائیم، و ما به سوى او رجعت کنندگانیم. و حمد و سپاس اختصاص به خدا پروردگار عالمیان دارد.»

این عمل را حضرت دو بار یا سه بار تکرار نمود. در این حال فرزندش على بن الحسین علیهما السّلام که سوار بر اسبى بود به سوى وى آمد و گفت: بِمَ حَمِدْتَ اللهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ؟! «علّت حمد و استرجاع شما چه بود؟!»

حضرت فرمود: یَا بُنَىَّ! إنِّى خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ- أىْ ظَهَرَ- لِى فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هُوَ یَقُولُ: الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَسِیرُ إلَیْهِمْ. فَعَلِمْتُ: أنَّهَا أنْفُسُنَا نُعِیَتْ إلَیْنَا!

«اى نور دیده پسرک من! من که در راه مى‏آمدم، چرت مختصرى مرا گرفت، و براى من اسب سوارى که بر روى اسبى بود ظاهر شد، و او مى‏گفت: این قوم مى ‏روند، و مرگها هم به سوى ایشان مى ‏رود. بنابراین دانستم که: خبر مرگ ما به ما داده مى‏شود!»

فرزندش عرض کرد: یَا أبَهْ! لَا أرَاکَ اللهُ سُوءاً! ألَسْنَا عَلَى الْحَقِّ؟!

«اى پدر جان! خداوند براى تو روز بدى را پیش نیاورد! آیا ما بر حق نیستیم؟!»

حضرت فرمود: بَلَى وَالَّذِى إلَیْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ!

«بلى، و سوگند به آن کسى که بازگشت بندگان به سوى اوست، ما بر حق هستیم!»

على عرض کرد: فَإنَّنَا إذاً لَا نُبَالِى أنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ!

«پس در این صورت تحقیقاً ما باکى از مرگ نداریم با وجود آنکه مُحقّمى باشیم!»

حضرت فرمود: جَزَاکَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ! [9]

«خداوند تو را جزا بدهد جزاى فرزندى، به بهترین جزاى پسرى که از پدرش داده است!»

على اکبر علیه السّلام تربیت شده دو مکتب حسن و حسین علیهما السّلام‏

بارى از این عبارت مرحوم محدّث بر مى ‏آید که: حضرت على اکبر در دامان دو امام تربیت شده است، و مودّب به آداب هر یک از آن بزرگوار گردیده است، فلهذا حکم پسر هر دو امام را دارد، و شاهد، سلام بر اوست که در آن به ابْنُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن تعبیر گردیده است.

در اینجا مى ‏گوئیم: اگر تربیت هر دو امام و آداب هر دو امام صد در صد یکى بود، و أبَداً تفاوتى نداشت، این شرح و تفصیل موردى نداشت! و اگر حزن و غصّه در امام اثرى ندارد، و امرى است صورى، در این صورت محاسن بر روى دست گرفتن و به خدا پناه بردن و شکایت از قوم عنید را به او نمودن چه معنى دارد؟! نه! نه! البته این طور نیست، و امام را روئین تن دانستن، و بدون حواس بشرى فرشته‏ اى پنداشتن، و جنگ و زخم و أسْر و نَهْب را درباره او فقط امور شبیه به بازیچه و خیمه شب بازى تصوّر نمودن، چقدر از واقعیّت به دور مى ‏باشد. سیّد الشهداء علیه السّلام با جمیع امکانات و تعیّنات بشرى، و با تمام قوا و جوارح قابل ادراک لذّتهاى مادّى و طبیعى، و با وجود نفس وسیع و مُحِبّ ریاست غریزى صرف نظر از رضاى حقّ، از تمام این منازل و مراحل عبور نمود، و همه را به خاک نسیان سپرد، و همه را فداى محبوب کرد، و با عشق بازى خداوندى پشت پا بر همه عالم زد، و یک تنه تکسوار میدان به سوى خدا کوچ کرد، و خیمه و خرگاه خود را از دو جهان بربست، و با لباسى کهنه و پاره، و بدنى سراپا جراحت بار نیاز خود را در آستان قدس عزَّت ربوبى فرود آورد، صلّى الله علیک یا أبا عبد الله!

پی نوشت ها:

[1] «نفس المهموم» ص 192 و ص 193 و «دمع السّجوم» ص 164 و ص 165

[2] آیه 31، از سوره 43: زخرف.

[3] آیه 33 و 34 از سوره 3: آل عمران.

[4] گفتار ما در اینجا از «ارشاد» مفید تا مطلب أخیر از «نفس المهموم» ص 188 و ص 189 و «دمع السّجوم» ص 159 تا ص 161 مى‏باشد.

[5] «نفس المهموم» ص 189 تا ص 191 و «دمع السّجوم» ص 161 تا ص 163.

[6] در «اقرب الموارد» است: السَّلیل: الوَلَد.

[7] مجموع مطالب منقوله از محدّث قمى منتخباتى از «نفس المهموم» ص 191 تا ص 193 و از «دمع السجوم» ص 163 تا ص 165 مى‏باشد.

[8] « نفس المهموم» ص 44 از مجلسى در «بحار الانوار»، از محمد بن أبى طالب موسوى در ضمن بیان رویاى آن حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را.

[9] «نفس المهموم» ص 122 و ص‏ 321.


منبع: goharemaerefat.ir

اشعار عرفانی آیت الله الهی قمشه ای در مناجات امام حسین با خداوند

زمین خوردن اباعبدالله:
از بر زین چون شه عشق آفرین
کرد زمین مفخر عرش برین
با تن صد چاک و دل سوزناک
ناله همی کرد به یزدان پاک
گفت الاها ملکا داورا 
پادشها ذوالکرما یاورا
در رهت ای شاهد زیبای من  
شمع صفت سوخت سراپای من
عشق شده جان و تنم فی هواک 
نیست شده در نظرم ما سواک
جز تو جهان را عدم انگاشتم
غیر تو چشم از همه برداشتم
کرد ز دل عشق خط غیر پاک
ساخت غمت جامه تن چاک چاک
رفت سرم بر سر پیمان تو
محو توام واله و حیران تو
گر ارنی گوی به طور آمدم
خواستی ام تا به حضور آمدم
بالله اگر تشنه ام آبم تویی
بحر من و موج و حبابم تویی

******************
عشق تو شد عقل من و هوش من
گشته همه خلق فراموش من
مهر تو ای شاهد زیبای جان
آمده در پیکر من جای جان
وادی سینای تو شد سینه ام
پرتو عکس تو شد آیینه ام
ای سر من در هوس روی تو
بر سر نی ره سپر کوی تو
دید رخت دیده دل بی حجاب
لاجرم آمد به رهت پرشتاب
عشق تو گنجی است به ویرانه ام
غیر تو کس نیست به کاشانه ام
می زنم ار ناله هل من مغیث
من چو نی ام وز لب توست این حدیث
نیست کنون در رگ و شریان من
خون مگر آوای توای جان من
سر غم عشق تو شد رهبرم
گو برود در ره وصلت سرم

****************
ای دل و دلدار و دل آرای من
ای به رخت چشم تماشای من
نیست میان من و رویت حجاب
تافت به صحرای من آفتاب
خوش به تماشای جمال آمدم
غرقه دریای وصال آمدم
تشنه لبم تشنه دریای تو
لایم و آیینه الای تو
تشنه به معراج شهود آمدم
بر لب دریای وجود آمدم
تشنه لبم گرچه به وصل تو یار
بحر وجودم که ندارد کنار
چون تو تن آغشته به خون خواهیم
حکم تو را از دل و جان راضیم
راه تو پویند یتیمان من
کوی تو جوید سر و سامان من
چون نی ام از خود ز توام سر به سر
سر برود بر سر نی در به در 

******************
نقش همه جلوه نقاش شد
سر هو الله ز من فاش شد
آینه بشکست و رخ یار ماند
ای عجب این دل شد و دلدار ماند
منزل معشوق شد این دار من
نیست در این دار به جز یار من
هر چه ز من رفت تویی جای آن
دل به تو پرداخت ز سودای آن
آنچه به جا مانده ز جان و تنم
آن تو ای خار غمت گلشنم
گر سر من رفت به نوک سنان
هست سنان سایه سرو جنان
من گل بستان رضای توام
بلبل دستان قضای توام
نیست به جز مهر تو در باغ من
شاخ گل و سنبل سرو سمن
هر چه که خشنودی توست ای حبیب
با همه خشنودم و دارم شکیب
تا مگر از لطف شفیعم کنی
با رقم قرب رفیعم کنی
نوح شوم قوم به کشتی کنم
و ز کرمت خلق بهشتی کنم
کفر و گنه را خط باطل کشم
کشتی اسلام به ساحل کشم
تا دهم از غصه محشر نجات
امت پیغمبر ختمی صفات

منبع: دیوان اشعار مرحوم الهی قمشه ای. نغمه حسینی


برگرفته از ghasedoon.blog.ir

بریم مجلس امام حسین علیه السلام حاجت بگیریم!!!

به مجلس عزای امام حسین علیه السلام خوش آمدید

بُعد دیگر تحریف، بُعدی است که سال­های قبل به آن هم اشاره کرده ­ام؛

منتهی این داغ بر جگر ما مانده است و هر سال تازه ­تر می­ شود.

آن روحیه­ ی حاجت­ خواهی و حاجت­ طلبی در رفتن ­به مجالس حسینیع است؛

که هم منبری­ ها آن را تشویق می­کنند و هم مدّاح‌ها تحریض می­کنند.

اینکه برای حاجت گرفتن به مجالس حسینیع برویم!

مریض داریم، دکترها او را جواب کرده ­اند؛ به مجلس اباعبداللهع برویم و شفای مریضمان را بگیریم!

بیکاریم، به مجلس اباعبداللهعبرویم، تا شغلی برایمان جور شود!

بچّه­ دار نمی‌شویم، برویم از امام حسینع بچّه بگیریم!

خانه نداریم، برویم از امام حسینعخانه بگیریم! این رویکرد حاجت­طلبانه و مزد­گیرانه!

روی منبر و پشت میکروفن می‌گوید آقا ! امشب شب آخر مجلس است، شب مزد است!

ای داد بی­داد! خاک بر سر من!

امام حسینع تو را به خانه­ ی خودش راه داد، می­ خواهی از امام حسینع مزد بگیری؟

اگر معشوق به عاشق راه دهد، عاشق بعد از اینکه به دیدار معشوق نائل شد و به حضورش راه یافت،

زمانی‌که می­خواهد از معشوقش خداحافظی کند،

به او می­گوید: مزد من چقدر می­شود؟! مزدم را به من بده؟!

این رویکرد مزدخواهانه چیست که ما ایجاد کرده ­ایم؟!

این رویکرد حاجت­طلبانه چیست که ما در مجالس حسینیع دمیده ­ایم؟!

.

.


این چه آموزشی است که ما در این مجالس می­ دهیم؟!

نهضت اباعبدالله علیه السلام برای این است که خودت را فراموش کنی.

تو روضه می­ خوانی، می‌گویی حضرت علی­ اکبر ع را این‌گونه ارباً‌اربا کرده­ اند؛

آن‌وقت در این مصیبت سنگین، یاد این افتاده­ ای که شغل نداری؟ بیکاری، آمده ­ای شغل بگیری؟

عاشق این‌گونه است؟! انسان می­تواند عاشق باشد، و یاد غیر­معشوق هم باشد؟!

حضرت ابالفضلع در آب نگاه کردند، خودشان را ندیدند، امام حسین ع را دیدند!

آیا حضرت اباالفضل ع حاجت به آب نداشتند؟ تشنه نبودند؟ مشکل نداشتند؟ گرسنه، خسته و مجروح نبودند؟

همه ­ی اینها بود؛ امّا حضرت اصلاً یاد خودشان نبودند؛

   «فَذَکَرَ عَطَشَ‏ الْحُسَیْنِ»

استاد طیّب


eezishn.mihanblog.com