گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

دانلود کتاب ارزشمند در امتداد شوکران

کتاب درامتداد شوکران در راستای ترویج معارف ناب علوی در حوزه علوم انسانی گرد آوری شده است . این کتاب در 26 فصل تنظیم شده است و در هرفصل، به یکی از مسائل مطروح در برنامه تلویزیونی شوکران می پردازد . دراین کتاب بخشی از  عظمت علمی، فقیه حکیم ، فیلسوف متاله، عارف محبوبی ،نابغه دهر ، صاحب علوم بدیع ولوی ، مرجع عالی قدر آیت الله محمدرضا نکونام حفظه الله می پردازد .

علاقه مندان به علوم فلسفی - جامعه شناختی - روانشناسی - فقه و عرفان می توانند این کتاب را به صورت رایگان از اینجا دانلود کنند

سلامت جامعه در ترویج عشق عفیف-حضرت آیت الله نکونام

سلامت جامعه در ترویج عشق عفیف

روان‌کاوی هنوز بر این مساله دقیق نشده است که عشق سبب صفای فراوانی می‌شود. بسیاری از امراضی که امروزه رایج شده از نبود عشق و صفاست.

عشق نه تنها باطن را صاف و بی‌پیرایه، بلکه حتی بدن را صاف و شفاف می‌کند. عشق از حیات است و حیات در عشق است و عمر را طولانی می‌کند. عشق اعصاب را قوی می‌کند.

جامعه‌ای که عشق در آن ضعیف شود انواع بیماری‌ها؛ هم‌چون خباثت، بخل، عناد، ضعف ایمان و ناهنجاری‌های جنسی فراوان می‌شود. بنابراین سلامت جامعه در ترویج عشق عفیف است.

 آیت الله العظمی محمد رضا نکونام

سلامت جامعه در ترویج عشق عفیف

سلامت جامعه در ترویج عشق عفیف

روان‌کاوی هنوز بر این مساله دقیق نشده است که عشق سبب صفای فراوانی می‌شود. بسیاری از امراضی که امروزه رایج شده از نبود عشق و صفاست. 

عشق نه تنها باطن را صاف و بی‌پیرایه، بلکه حتی بدن را صاف و شفاف می‌کند. عشق از حیات است و حیات در عشق است و عمر را طولانی می‌کند. عشق اعصاب را قوی می‌کند.

جامعه‌ای که عشق در آن ضعیف شود انواع بیماری‌ها؛ هم‌چون خباثت، بخل، عناد، ضعف ایمان و ناهنجاری‌های جنسی فراوان می‌شود. بنابراین سلامت جامعه در ترویج عشق عفیف است.

 برگرفته از سایت "آیت الله نکونام"
Nasimeeshgh.com

موسیقی درمانی و ذکر درمانی

موسیقی  درمانی و ذکر درمانی


کسی که در دستگاه زابل می‌خواند می‌تواند کسی را که در اندوه، یأس و حسرت و ناامیدی است، در کم‌ترین زمان به نشاط و امید وا دارد و او را از قرص‌های مرگ موشی برخی از روان‌پزشکان بی‌تجربه برهاند؛ قرص‌هایی که هر یک از آن می‌تواند فیلی را بخواباند؛ ولی متأسفانه چون موسیقی در جامعه ما به پیرایه‌ها آلوده شده و پالایش نشده و دستخوش حوادث گردیده است، از امور مفید و درمانی آن هم‌چون استفاده از خواص درمانی دعاها و اسمای حسنای الهی غفلت شده و مورد استفاده بهینه قرار نگرفته است.


عروق و اعصاب آدمی در دستگاه زابل تحریک می‌شود و با حرکت آن، نشاط ایجاد می‌شود و شخص برای آغاز زندگی امیدوارانه و برای ادامه کار از جا برمی‌خیزد. گاه استفاده از این گونه نسخه‌ها برای برخی از افراد واجب می‌شود ولی درک و پذیرش این سخن در جوامع بدوی آسان نیست. جوامعی که گاه برای شش میلیارد آدم یک حکم یا دارو داده می‌شود. در حالی که در جامعه پیشرفته برای یکی گوش دادن به دستگاه زابل واجب و برای دیگری مستحب است و گاه برای شخصی حرام است و موسیقی نسبت به هر فردی می‌تواند حکمی بپذیرد و نمی‌توان برای اجتماع و به تبع مردم همه جهان یک حکم داد. 

 آیت الله العظمی محمد رضا نکونام

 کتاب ” تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام “


http://telegram.me/nekuoname

نظر آیت الله نکونام درباره مذاکره با کفار


حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدظله العالی)

اگر امام خمینی قدس‌سره یارانی کربلایی داشت تن به مذاکره نمی‌داد. ایشان مجبور شدند به تعبیر خود جام زهر صلح و سازش را سر کشند. هر کسی که یاران وی خالص نباشند همین فرجام را دارد. البته این بدان معنا نیست که امام خمینی قدس‌سره یارانی واقعی و مخلص نداشت، اما ایشان بسیاری از ناب‌ترین یاران خود را در طول زمان از دست دادند. ایشان اگر هفتاد مرد چون شهید چمران و یارانی ساده هم‌چون رجایی داشتند که با وی با همان سادگی همراهی اطاعت‌پذیرانه داشتند، نتیجهٔ جنگ با همهٔ نبود امکانات و تحریم‌ها چیز دیگری می‌شد.

 

قرآن کریم می فرماید: «فَلاَ تَهِنُوا، وَتَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ، وَأَنْتُمُ الاْءَعْلَوْنَ، وَاللَّهُ مَعَکمْ، وَلَنْ یتِرَکمْ أَعْمَالَکمْ»(1).

ـ پس سستی نورزید و کافران را به آشتی مخوانید که شما برترید و خدا با شماست و از ارزش کارهایتان هرگز نخواهد کاست.

بیان: مؤمن در دنیا نباید در برابر پیشامد مشکلات و سختی‌هایی که از ناحیهٔ بدخواهان به وی می‌رسد سست گردد و تسلیم شود و اگر در جنگ است نباید پیشنهاد صلح و مذاکره داشته باشد، باید شجاعانه ایستادگی و مقاومت نماید و بجنگد؛ همان‌طور که شعار زمان جنگ به رهنمود حضرت امام خمینی قدس‌سره «جنگ جنگ تا پیروزی» بود. حضرت امام قدس‌سره حسینی‌وار می‌جنگید و می‌خواست آن را حسینی‌وار ادامه دهد و کربلای ایران را محقق سازد اما به دلیل نبود همراهانی شجاع و فرماندهانی مقاوم که ناوهای آمریکایی را زیر نقشه‌های پارتیزانی و حملات ایذایی پیوستهٔ خود داشته باشند، از نظر خود بازگشتند و ایشان مجبور شدند به تعبیر خود جام زهر صلح و سازش را سر کشند. اگر فرماندهان آن روز به فرمودهٔ امام راحل عمل می‌نمودند، امروز کارشناسان سازمان انرژی هسته‌ای به بهانهٔ بمب هسته‌ای به پستوهای ایران سرک نمی‌کشیدند و ملتی را تحقیر نمی‌کردند.

آنان که کربلایی نبودند شب عاشورا از امام حسین علیه‌السلام جدا شدند و اگر امام خمینی قدس‌سره نیز یارانی کربلایی داشت تن به مذاکره نمی‌داد. هر کسی که یاران وی خالص نباشند همین فرجام را دارد. البته این بدان معنا نیست که امام خمینی قدس‌سره یارانی واقعی و مخلص نداشت، اما ایشان بسیاری از ناب‌ترین یاران خود را در طول زمان از دست دادند. ایشان اگر هفتاد مرد چون شهید چمران و یارانی ساده هم‌چون رجایی داشتند که با وی با همان سادگی همراهی اطاعت‌پذیرانه داشتند، نتیجهٔ جنگ با همهٔ نبود امکانات و تحریم‌ها چیز دیگری می‌شد.

به هر روی، در میدان جنگ، نباید از صلح، سلم و سازش گفت و تنها باید جنگید.

جنگ همیشه آخرین گزینه است و اگر کار به آن‌جا کشید، دیگر نباید از صلح گفت. باید ایستاد و مردانه باید جنگید تا به یکی از دو نیکویی؛ یعنی پیروزی یا شهادت رسید.

همچنین قرآن کریم می فرماید: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا، وَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(2).

ـ و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست.

بیان: کافران حربی اگر بنای صلح و مسالمت داشته باشند، مسلمانان می‌توانند صلح را بپذیرند. البته طبیعی است کافر حربی اگر قدرت داشته باشد تن به مصالحه نمی‌دهد و کافرانی حاضر به مذاکره می‌گردند که به ضعف و ناتوانی گراییده باشند. خداوند می‌فرماید می‌توانید با آنان مذاکره داشته باشید اما باید بر خداوند توکل نمایید: «وَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ». توکل در این‌جا به معنای افزایش قدرت و توان بازدارندگی است؛ چرا که کافران چون در موقعیتی ضعیف قرار گرفته و ناتوان شده‌اند به مذاکره روی آورده‌اند. آنان می‌خواهند با مذاکره، فرصتی به دست آورند تا خود را تقویت نمایند و از موضع ضعف خارج شوند، اما خداوند می‌فرماید شما با توکل، بر قدرت خود بیفزایید. شما مذاکره نمایید و قصد تجدید قوا را به رخ آنان نکشید و به آنان تهمت نزنید اما در اندیشهٔ تقویت نیروی خود باشید تا آنان همواره ضعیف باقی بمانند و معادلهٔ حاضر را همواره حفظ کنید و کفار را برای همیشه در ضعف قرار دهید. توکل در این‌جا رها کردن کفار به حال خود نمی‌باشد. فراز «حَسْبَک اللَّهُ» در آیهٔ بعد نیز که به معنای کفایت خداوند است همین معنا را می‌رساند: «وَإِنْ یرِیدُوا أَنْ یخْدَعُوک فَإِنَّ حَسْبَک اللَّهُ، هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»(3)؛ و اگر بخواهند تو را بفریبند، یاری خدا برای تو بس است. همو بود که تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید.

کفایت نمودن خداوند همان توکلی است که بنده بر خداوند دارد که عبارت است از همان اقتدار و توان بالا؛ از این رو می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ». تأیید خداوند همان قدرت و اقتدار دادن است.

  1. محمد/ 35.
  2. انفال / 61.
  3. انفال / 62.
  4. برگرفته از کتاب شهر آیین سیاست

  5. http://library.ayatollahnekounam.com/index.php/human/siyasat/600-shahraeen-siasat?showall=

نان گدایی، معلومات اکتسابی کپک زده و گسل‌های اجتماعی

وقتی مافیای زورگو و زرمدار که این همه اختلاس رقم زده است بر سرنوشت مردم چیره می‌شود و به آن‌ها ظلم می‌کند و با آن‌ها با دروغ و از سر تزویر مواجه می‌شود، نه تنها بلایای طبیعی فراگیر می‌شود، بلکه گسل‌های اجتماعی نیز به لرزه می‌آید و دیگر کسی ملاحظه دیگری را ندارد و قتل و غارت فراگیر می‌شود.......

  

ادامه مطلب ...

نادرستی اجرای احکام و حدود الهی در جامعه بسته

فقه حکمت گرا

در جامعه‌ای که محرومیت‌ها و ظواهر کاذب بر آن حاکم است و حسرت‌ها سر به فلک کشیده و کاستی‌ها دمار از روزگار همگان در آورده، دیگر جایی برای اجرای احکام و حدود الهی باقی نمی‌ماند. در چنین جامعه‌ای چه بسا کسی که حد می‌زند، خود گرفتار حدودی باشد که مگو و مپرس!....

زن و مردی که نیازمند همسرند و نمی‌توانند نیاز خود را برطرف نموده یا بازگو نمایند، در جامعه‌ای سالم زندگی نمی‌کنند. مردمی که واقعیت‌ها را نپذیرفته و به آن‌ها با دیده باز نمی‌نگرند، هرگز نمی‌توانند مردم صادق، سالم و درست کاری باشند.

اگر رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » توانست در مدّت کوتاهی، آن چنان جامعه پاک و سالم و پویا برپا کند، به این خاطر بود که دو چیز در آن زمان به عنوان اساس و پایه قرار گرفته بود که امروزه در میان مسلمین جای آن خالی است: یکی، اصل قرار دادن احکام الهی و دیگری، پذیرفتن واقعیت‌ها.

گاه می‌شد که زنی به مسجد می‌آمد و در مقابل پیامبر و اصحابش، بدون این که بترسد یا شرم کند، می‌گفت: «یا رسول اللّه! زوّجنی»؛ مرا شوهر بده. پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » هم بی‌درنگ در همان مجلس و مسجد او را شوهر می‌داد. در این جا مناسب است از روایتی در این باره یاد شود:

ـ عن محمّد بن مسلم، عن ابی جعفرٍ« علیه‌السلام » قال: جاءت امرأةٌ الی النّبی« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فقالت: زوّجنی. فقال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: من لهذه؟ فقام رجلٌ فقال: انا یا رسول‌اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » زوّجنیها. فقال: ما تعطیها؟ فقال: مالی شی‌ءٌ. فقال: لا. قال: فاعادت فاعاد رسول‌اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » الکلام فلم یقم احدٌ غیر الرّجل ثمّ اعادت. فقال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فی المرّة الثّالثة: اتحسن من القرآن شیئا؟ قال: نعم. فقال: قد زوّجتکها علی ما تحسن من القرآن فعلّمها ایاه؛(1)

امام صادق« علیه‌السلام » می‌فرماید: زنی به محضر پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » آمد و گفت: مرا شوهر بده. پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود: چه کسی او را می‌خواهد؟ مردی برخاست و گفت: یا رسول اللّه! من؛ او را به ازدواج من درآور. پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » پرسید: مهر او را چه می‌پردازی؟ مرد گفت: چیزی ندارم. پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود: خیر، نمی‌شود. آن‌گاه زن خواسته خود را تکرار کرد و پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » هم سخن خود را دوباره فرمود. در این حال، جز همان مرد کسی برنخاست. سپس زن برای بار سوم درخواستش را بر زبان آورد. این‌بار، رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » به مرد فرمود: آیا چیزی از قرآن می‌دانی؟ مرد گفت: آری. پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود: این زن را به همسری تو درآوردم که آن‌چه از قرآن می‌دانی، به او بیاموزی؛ پس بیاموز.»

در این حدیث جهاتی چند قابل توجّه است:

یک، آزادی و گشایشی که در میان جامعه اسلامی آن روز وجود دارد. زنی در مسجد و حضور پیامبر و مردم، به راحتی و به‌طور مکرّر می‌گوید: «شوهر می‌خواهم» و کسی هم او را نکوهش نمی‌کند.

دو، مهر ضرورت دارد، ولی منحصر به مال نیست و می‌توان به اندکی از دانش و آگاهی هم بسنده کرد و لازم نیست طلا باشد یا خروارها در نظر آید.

سه، تحقّق یک وصلت نه دنگ و فنگ لازم دارد، نه بریز و بپاش می‌خواهد و نه نیاز به پیاز داغ عقد و عبارت دارد. به راحتی می‌فرماید: «او را به نکاح تو درآوردم» و تمام! نه عروس را به دنبال گل می‌فرستد و نه برای یک ازدواج معرکه به راه می‌اندازند.

آری! چنین مردم و جامعه‌ای می‌توانند سالم و صادق باشند و در چنین وضعیتی می‌توان احکام خدا را اجرا کرد و حدود الهی را برپا نمود. در جامعه‌ای که محرومیت‌ها و ظواهر کاذب بر آن حاکم است و حسرت‌ها سر به فلک کشیده و کاستی‌ها دمار از روزگار همگان در آورده، دیگر جایی برای اجرای احکام و حدود الهی باقی نمی‌ماند. در چنین جامعه‌ای چه بسا کسی که حد می‌زند، خود گرفتار حدودی باشد که مگو و مپرس!

پس نه می‌توان از مردم و جامعه دست برداشت و آن‌ها را رها کرد و نه می‌شود با ضرب و زور به اصلاح آن‌ها پرداخت، بلکه تنها با بیان واقعیت‌ها و اجرای تمامی احکام خدا به‌طور باز و بی‌هیچ‌گونه پنهان کاری و یا ترس و شرم می‌توان جامعه و مردم را به سوی سلامت و سعادت رهبری نمود. در جامعه امروز مسلمین هم برای اصلاح و سالم سازی طرحی بهتر از الگو قرار دادن سیره و روش پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » وجود ندارد و باید با تحقّق آن به نابسامانی‌های فراوان پایان داد.

از سوی دیگر کسانی که در جوامع انسانی داعیه رهبری مردم را در سر می‌پرورانند، باید سالم و صادق بوده، به مردم دروغ نگویند و از ریا، عوام‌فریبی و سیاست‌بازی پرهیز کرده و خون خود را رنگین‌تر از خون مردم و گوشت خود را شیرین‌تر از گوشت آن‌ها ندانند؛ نه آن‌که خود و اطرافیانشان را پرورش داده و گوشتی به تن مردم باقی نگذارند و چنان از موضع قدرت برخورد نمایند که گویی خدایان عالم هستی‌اند؛ هم‌چون سردمداران زر و زور و تزویر در جوامع شرک‌آلود و باطل‌پرور استبدادی و دیگر جوامع سالوس‌باز آزاد.

1- کافی، ج5، باب نوادر، ص380، ح5.

مقالات دیگر...

  1. آداب نقد
  2. بیش از چهل و پنج سال تدریس در حوزه علمیه قم
  3. مافیای زور و زر نهروانی
  4. رسوایی ؛ عاقبت انقباض ظاهرگرایی و جولان تزویر دغل
  5. گزارشی از بزرگ ترین تحقیق علمی حوزوی و برخوردهای سلبی با آن

آسیب‌های خودذکری

ذکر، هم دارای آثار خارجی است و هم ثمرات باطنی دارد. برخی ذکرها درست است که باطن را تصفیه می‌کند، اما بلاخیز است و هرگونه اشتغال خودسرانه به آن، خطرزاست و کم‌ترین افراط و تفریط در آن،می‌تواند آسیب‌های جبران‌ناپذیری داشته باشد. داشتن برخی ذکرها، حتی مشکلات ناموسی و زمینهٔ تجاوز به همسر یا دیگر وابستگان و گاه مرگ یکی از آنان را پیش می‌آورد. داشتن برخی خودذکری‌ها سبب گرفتن جان عزیزی می‌شود، اما نه با آلت قتاله! بلکه با ذکری که در نهاد فرد نشسته یا بر زبان وی آمده است. برخی ذکرها نیز به سبب نداشتن تناسب، هیچ خاصیت و نتیجه‌ای ندارد.

به هر روی، گزارهٔ بسیار مهم این مقدمه، این است که ذکر را باید از صاحبان ذکر گرفت و در این مسألهٔ بسیار مهم، نباید کم‌ترین اهمال و مسامحه‌ای داشت و نیز «به هر دستی نباید داد دست». گاه یک تجویز نادرست، می‌تواند یک زندگی را بسوزاند و فردی را برای همیشه از مسیر سلامت و سعادت خود باز دارد و ابد او را تاریک نماید. 

 

به «ذکردرمانی» باید نگاه تخصصی داشت، نه نگاه عام؛ هرچند برخی از ذکرهای عام، مانند صلوات، خوراک عمومی جان و باطن آدمی می‌باشند. اگر از ذکرهای عام ـ حتی برای یک روز ـ استفاده نشود، پژمردگی و کرِختی باطن و خستگی نهاد، کم‌ترین عارضی است که به فرد می‌رسد. وقتی می‌گوییم ذکرْ داروست، به این معناست که شفای خداوند می‌تواند از طریق داروهای شناخته‌شدهٔ گیاهی یا شیمیایی باشد و یا از باب ذکر و  به آن‌چه دانش پزشکی امروز می‌گوید، منحصر نیست.

مطالب پیشنهادی:

خاطرات آیت الله نکونام از چهل و پنج سال تدریس در حوزه علمیه قم


حضزت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام ( مد ظله العالی)


من بیش از چهل و پنج سال در حوزه علمیه قم درس گفته‌ام. در تمامی این سال‌ها به قدر دویست سال درس گفته‌ام؛ زیرا به هیچ کار دیگری جز تحقیق و تدریس و نگارش نپرداخته‌ام. به جرأت می‌توانم بگویم در این چند دهه، کسی در حد بنده برای تدریس در حوزهٔ علمیه نه وقت گذاشته، نه فکر کرده، نه دردش را داشته است. در تمامی این سال‌ها نیز صاحبان قدرت یعنی همان ظاهرگرایان ما را کوبیدند؛ آن‌قدر که بعضی از آن‌ها خسته شدند یا گاهی از این‌که با ما درگیر شده‌اند و تبعات منفی بسیاری برای آنان داشته است، پشیمان شده‌اند. البته من صلح کل هستم و تا زمانی که موضوع بدخواهی‌ها شخصی باشد، به هیچ‌وجه ناراحت نمی‌شوم؛ حتی اگر بدخواه من مانند شمر عمل کرده باشد. من همه حتی بدخواهان خود را دوست دارم. تمامی این‌ها بندگان خدای من هستند. آن‌ها برای من فامیل‌تر از همه هستند؛ وگرنه رزق ما نمی‌شدند. البته این بدان معنا نیست که برخی مسئولیتی در قبال درس‌های ما ندارند. من فقط یک تدریس و یک تحقیق و نوشتن داشته‌ام و نتوانستند امنیت مرا در این خصوص تأمین کنند و عوامل آن، خود عامل ناامنی و حرمت‌شکنی و مزاحمت ما شدند.

زیر آسمان قم، تنها درس خارجی که سال‌ها با جمعیت فراوان اما بدون پول برقرار بوده است، درس ما بوده است. من در این درس‌ها حیاتم را به حاضران اهدا می‌کرده‌ام، بنابراین دیگر پول معنایی ندارد. من در طول عمرم هیچ‌گاه دنبال پول نبوده‌ام. هیچ وقت نیز نیازمند نبوده‌ام. من چون اعتقادی به پول نداشتم، هیچ یک از کارهای خود مانند تحقیق و تدریس را به پول نیالوده‌ام. همیشه هم منتم را کشیده‌اند که جایی رفته‌ام. من به هیچ یک از شاگردانم پول نداده‌ام. یکی از همین طلبه‌های ما برای تبلیغ ماه مبارک رمضان به صورت مستقل به دانشگاه اصفهان رفته بود؛ نه از طرف ما. در آن‌جا آخوندی نیز از طرف یکی از دفاتر و به سفارش بیوت برای تبلیغ آمده بود و از آنان معرفی کتبی داشت که او نمایندهٔ ویژهٔ ماست. این شاگرد ما برای دانشجویان، افکار و اندیشه‌های ما را بیان کرده بود و خیلی مورد استقبال آن‌ها قرار گرفته بود؛ اما آن آخوند در تبلیغ خود موفق نبود. آن آخوند به این طلبه گفته بود من برای منافع خودم در این بیت هستم؛ وگرنه اعتقادی به شخص وی ندارم. یعنی پشت سر همان آقایی که از او نامه داشت، بد گفته بود. اما طلبهٔ ما گفته بود من ایشان را قبول دارم؛ اما آن آخوند نمی‌توانست چنین اعتقادی را باور کند. من به این طلبه گفتم: ببین پدرجان، اگر من هم مثل آن آقا به تو پول داده بودم، تو هم می‌گفتی این شخص هم مانند دیگران است، ولی چون درس و بحث و کار در این‌جا پولی نبوده است، شما سالم مانده‌اید. دنیا گوی تخریب در خودش هست یا لازم ذاتی و جداناپذیر آن است. در سیاست هم گفته می‌شود قدرتی که برای طبقه‌ای خاص رفاه می‌آورد، توسط همان طبقه از بین می‌رود. دنیا چنین خاصیتی دارد که خراب‌کردن در نهاد آن است و هرجا به دنیا آلوده شود، همان‌جا فساد و تخریب سیستمیک می‌یابد. این تفکر طبقهٔ چیره است که هر چیزی را به پول آلوده و محک ارزش افراد یعنی اعتقاد آنان را به پول می‌سنجد. البته اینها این‌قدر نمی‌فهمند که ما یک طلبهٔ مستقل هستیم که شبانه‌روز درس و بحث داریم، دیگر درآمدی نداریم تا بخواهیم پولی به کسی بدهیم. ضمن آن‌که اعتقادی هم به خاصیت دنیا و اعجاز پول نداریم. پول، نه تنها اعجازی ندارد، بلکه فساد و تخریب همراه همیشگی آن است. ما به تعبیر عرفی خودم مولایی زندگی می‌کنیم و به تعبیر مشهدی‌ها ـ هرچند دور از نزاکت است، اما در برابر این دستگاه‌های نظارتی می‌گویم که تمامی ساختمان ما و طلبه‌های وابسته به ما را شخم زدند ـ پول و درآمدش خودش از آسمان چر می‌شود. به هر حال هر چیزی در کنار آثار مثبتی که دارد، منفی‌هایی نیز با آن است. هر گلی، یک خاری نیز با خود دارد و باید همه چیز را روی هم رفته ملاحظه کرد. دنیامداری برای برد کوتاه، آثاری دارد، ولی دیگر حالت ملکوتی، قداست، سعادت و سلامت با آن نمی‌ماند و در برد بلند، به مَثَل‌ها «تف سربالا می‌شود». ضمن آن‌که مرگ و حساب‌دهی بعد از آن نیز می‌باشد دنیامدار با نکبت‌هایی که از مال حرام و مصرف حرام جمع کرده است، از دنیا می‌رود. به هر حال، مردم آگاه و هوشیار متوجه می‌شوند و اگر ملاحظه می‌کنند، از نجابت آنان است. آنان می‌فهمند که این سیستم پولی یک کار اشتباه است.

به هر روی، کسانی که به درس‌های ما می‌آمدند، همه طلبه‌های فاضل، انقلابی و آگاه بوده‌اند که همهٔ درس‌ها را تست کرده بودند و نهایت با آگاهی، درس ما را برمی‌گزیدند. ما برای این درس‌ها سر و صدا و تبلیغاتی نداشته‌ایم. ضمن آن‌که همواره طلبه‌ها را از آمدن به درس ما می‌ترسانده‌اند و اگر می‌دانستند طلبه‌ای فاضل درس ما می‌آید، برای او تحقیقات و آمار می‌گذاشتند. حتی با برخی‌ها تماس می‌گرفتند و آنان را به صورت صریح از آمدن به این کلاس‌ها منع می‌کردند. اگر برای امتحان نیز می‌رفتند، به عمد نمره‌های آنان را کم می‌دادند. این‌ها چنین کارهایی را می‌کردند، که من امتحانات شفاهی حوزه را غیرشرعی می‌دانستم. با همهٔ این کارها دیدند روز به روز این درس‌ها شلوغ‌تر می‌شود به‌گونه‌ای که مدرس بزرگی مانند مدرس امام از جمعیت پر می‌شد و برخی از طلبه‌ها به ناچار در ورودی این مدرس برای شنیدن درس می‌نشستند. مانعان و ظاهرگرایان و چیرگان که احساس خطر کردند، چاره‌ای به‌جز تعطیلی این درس‌ها ندیدند و آن را تعطیل کردند.

من از جوانی در حوزهٔ علمیهٔ قم درس داشته‌ام؛ یعنی بیش از چهل سال در این حوزه‌ها درس گفته‌ام. در آن اوایل استادی بودم که زلف و فکل داشتم، دمپایی ابری پا می‌کردم و شلوار پاچه‌تنگ می‌پوشیدم. فردی همان زمان‌ها به من التماس می‌کرد و می‌گفت شما که درس می‌گویید و طلبه‌های معمم به درس شما می‌آیند، بهتر است معمم شوید. خوب نیست این طلبه‌ها درس شما بیایند و شما با موهای بلند درس می‌گویی. بله، من از نوزده‌سالگی در فیضیه درس داشته‌ام و از همان زمان تمام این انگشت‌ها به سوی من اشاره می‌رفت و مثل شب اول ماه که همه به آن اشاره دارند، می‌گفتند این است که از تهران آمده است و غوغایی در درس‌ها ایجاد کرده است. طلبه‌هایی که به درس‌های من می‌آمدند از من بزرگ‌تر بودند؛ اما این سال‌های آخر که نگاه می‌کردم، می‌دیدم طلبه‌هایی که به درس می‌آیند به صورت غالبی از من کوچک‌تر هستند. گاهی می‌ترسیدم و می‌گفتم تو هم آفتاب لب بام شده‌ای و دیگر باید ماجراهای خونین پایانی ما که برای آن حکم داریم، بیاید و چهرهٔ پنهان و در کمون ظالمِ تابوتی هم آفتابی شود.

از ویژگی درس‌های من این بوده است که تمامی روزهای هفته حتی پنج‌شنبه و جمعه را نیز درس داشته‌ایم. من حتی در تابستان‌ها و نیز در ماه مبارک رمضان و در ایام تعطیلی محرم و صفر نیز درس داشته‌ام و همیشه شاگردانی داشته‌ام که برای آن‌ها در این روزها درس گفته‌ام. در تمامی درس‌ها نیز پی‌گیر مشکل اصلی جهان اسلام یعنی مهندسی دین و سبک اجتهاد بوده‌ام.

من در این چهل سال گذشته که به تدریس مشغول بوده‌ام، کوشیده‌ام بحث‌های مورد نیاز مردم و جامعه را مطرح می‌کنم و به موضوعاتی بپردازم که به ترمیم نیاز داشته و گرفتار مشکل محتوایی و پیرایه بوده است. مسایلی مانند زن، موسیقی، قمار، حکومت، اختیارات و وظایف ولی فقیه و نیز اقتصاد اسلامی را طرح کرده‌ام. این که گفته می‌شود فقیه حق ولایت دارد، مسأله‌ای کلی است. ما وارد تفصیل این موضوع شده و زوایای آن را با صراحت و دقت روشن کرده‌ایم.

به هر حال این درس‌ها که از لحاظ محتوایی از منبع معرفت و قرب محبوبی تغذیه می‌شد، با آن‌که ممانعت چیرگان و مافیای قدرت را دارد و به صورت شکلی و ظاهری تعطیل شده است، اما روح این محتوا در جامعه در حال گسترش است. این بحث‌ها افراد آگاه و دانشمند جامعه در سطح اساتید دانشگاه‌ها و بسیاری از حوزویان و طلاب فاضل را به خود جذب کرده است و این محتوا هم‌اکنون در مدارس مجازی در سطحی عالی به مغزهای بسیار هوشمند آموزش داده می‌شود و اساتید، کتاب‌های شاخص ما را به عنوان متن اصلی کلاس‌های خود تدریس می‌کنند. تمامی این امور با این‌که نیازمند امنیت می‌باشد و با ممانعت طیف مذهبی مدعی و افراطی مواجه است، اما حتی در بعضی از مساجد و هیأت‌های وابسته به همین طیف، مطالب کتاب‌های ما با ملاحظات امنیتی گفته‌شده، محور فعالیت‌های فرهنگی آنان قرار گرفته است؛ چرا که حرف حق و درست مانند آب روان، راه خود را باز می‌کند؛ به‌گونه‌ای که روزی که ما نیستیم، این حقیقت ماندگار می‌ماند و بخش وسیعی از همین مانعان امروز را در خود خواهد گرفت و البته منکران لجوجی را که به هیچ وجه زیر بار حق نمی‌روند، در لهیب خود خواهد سوزاند و آنان را به گرداب عاقبت بداندیش خود گرفتار می‌کند و به مرداب رسوایی و به تابوت جهنم خود فرو می‌برد و چیرگی ظالمانهٔ آنان را محو می‌سازد.

تفاوت عشق و هوس

 

تفاوت هوس و عشق

حفظ آبرو، احترام، داشتن کارهای خیر، خدمت به مردم، خشنود نمودن همسر و فرزندان و تأمین نیازها و رفع کمبودهای آنان، هرچند همه نیکوست، همگی در دایرهٔ هوس است؛ چرا که اگر هوس نبود، آدمی نباید میان فرزند خود و فرزند دیگری تفاوت می‌گذاشت.

محب وصف: «وَیؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»(2) دارد تا چه رسد به عاشق. این محب است که هرچند در خود احتیاجی داشته باشد، دیگری را بر خود مقدم می‌دارد. عاشق، خودی نمی‌بیند و غرق در معشوق است. کسی که عشق دارد، به آتش آن سوخته است و چیزی نمی‌خواهد. او هرچه را دارد به دیگران می‌دهد؛ زیرا متاعی به کار او نمی‌آید.

  1. فرقان / 44.
  2. حشر / 9

مطالب پیشنهادی:

خردگرایی جمعی؛ راه مبارزه با سیاست تخریب چهره ها

حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدظله العالی)

امروزه پیشرفت و کارآمدی در توفیق بر تحقیقات جمعی است. جمع‌گرایی به‌ویژه در روحانیت شیعه بر پایه یک قانون اساسی، بهترین راه مبارزه با مافیای زور و گروه‌هایی است که سیاست تخریب نام‌آوران علمی را دارند و می‌خواهند با گذاردن داغ پرونده‌های ساختگی و جعلی بر پیشانی آن‌ها، این افراد آزاده و آگاه را از مسیر خود بزدایند.......  

ادامه مطلب ...

شیوه مصرف، فواید و خواص زعفران

استفاده از چاشنی‌ها در غذا، مشاعر انسان را باز می‌کنند و منجر به سلامتی می‌گردند. از جمله چاشنی ها نمک، زعفران، سیر، پیاز و غیره هستند که نخوردن و زیاد خوردن آن، باعث مرگ می‌شود. لذا این غذاها باید به اندازه خورده شوند. پس زعفران اگرچه خوب و لذیذ است؛ اما این امر مجوز آن نمی‌شود که فرد هرچه می‌تواند زعفران بخورد؛ چرا که مصرف بیش از اندازه آن، فرد را به آسیب‌های روانی دچار می‌سازد و گاه او را به خنده‌های غیر اختیاری وا می‌دارد؛ بنابر این باید مرزهای استفاده از هر چیزی را شناخت.

می توان یک‌مثقال زعفران را  در مدتی طولانی مانند شش‌ماه مصرف کرد؛ از این‌رو، گران تمام نمی‌شود. چای و زعفران تا شش‌ماه و برنج تا یک سال سالم باقی می‌مانند. تغذیه‌های فانتزی باید هر روز مصرف شوند. می‌توان یک پرِ زعفران را در قوری چای، پلو، و یا آبگوشت ریخت و روزانه مصرف کرد. خوردن چای به تنهایی نیز خوب نیست و بهتر است گلاب، زعفران یا دارچین با آن همراه شود.

همچنین می‌شود به جای زعفران، از ریشهٔ آن، که سبک‌تر از خود زعفران است، مثلاً در آب‌گوشت استفاده نمود. مصرف زعفران، خواب را کم و خوراک را تنظیم می‌کند. البته باید توجه داشت که زعفران باید دست‌کم نیم‌ساعت در آب بماند تا در آن حل شود.

خوردن زعفران، آب عدس، آب نخود و نیز استفاده‏ ى فراوان از پیاز براى بدن مناسب است، به ‏خصوص بوى آن براى اعصاب بسیار خوب است و اگر معده تربیت شود، بوى آن هم از بین مى ‏رود.

استفاده از چاشنی‌ها در غذا سبب جلوگیری از رنگ‌پریدگی، چرت، سیاهی و چروک پوست می‌شود. از بهترین چاشنی‌ها می‌توان نبات، گلاب، زعفران و ادویه‌جات را نام برد. عدم مصرف زعفران، رنگ پوست را کدر و سیاه می‌کند.

دست‌کم باید در هر شش ماه مثقالی از زعفران را مصرف نمود. انرژی این چاشنی به اندازه‌ای است که می‌توان مثقالی از آن را با چند کیلو گوشت برابر دانست. افزون بر زعفران، پسته هم بسیار مفید است.

البته بسیاری از خوراکی‌ها به‌ویژه در افراد گرم مزاج سبب تحریک می‌شود. زعفران، گلاب و آب هویج از این نمونه است و مردانگی و نعوظ مرد را شدت می‌بخشد و او را در بهره‌بری از همسر و نیز بهره دادن به او توانا می‌سازد. استفاده از محرک‌های جنسی و تقویت‌کننده‌ها در صورتی حرام است که بر مورد حرام و فساد تحریک آوری داشته‌باشد.

همچنین رعایت تناسب غذایی با ذکر، البته  بعد از صفای باطن و حلال‌درمانی، لازم است. ذکر برای توانمند شدن و قدرت استجابت یافتن، به تغذیهٔ مناسب نیاز دارد. بر این پایه، برای ذکرپرداز، هم کم‌خوردن مُضر می‌باشد و هم پرخوری و وی باید اندازه‌خوری را به دست آورد. استفاده از چاشنی‌هایی مانند زعفران، دارچین و زنجبیل و در برخی مواقع ترکیب آن‌ها با عسل، به دفع زواید و جبران کاستی‌ها می‌انجامد. دریافت تناسب غذایی، نیاز به ویزیت مستقیم شخص دارد.

http://yalda15.ir

مهندسی عرفان شیعی و معضلات آن

متن بعضی کتاب‌های حوزوی، بسیار دشوار و سنگین است. مصباح الانس، یکی از دشوارترین کتاب ها در عرفان، بلکه در عالم آخوندی است. ضمن این‌که، بسیاری از عبارت‌های کتاب، افزون بر دشواری، اشتباه است.

آن‌چه که در عرفان شیعه باید پی‌گیری شود، عرفان عصمتی است؛ یعنی همان عرفانی که ما در شرح و تصحیح کتاب منازل، تمهید، فصوص، و مصباح دنبال کرده‌ایم. ما در این زمینه، تمام تلاش و توانمان را به کار گرفتیم. بحث‌های مربوط به شرح و تصحیح کتاب فصوص، هزار و یکصد و شصت جلسه شده است. هزار جلسه از این نوارها، حاوی نقد گزاره های محیی‌الدین است. باقیمانده نیز مربوط به متن کتاب است. اگر خداوند توفیق بدهد و فصوص جدیدی که توسط ما نوشته شده، تبیین بشود، متن آن تصحیح و ویراستاری شده، مطالب طبقه‌بندی شده و تبدیل به متن علمی بشود و مطالب آن اصل و ریشه‌یابی، قاعده‌یابی و قانومند بشود، دانش عرفان محبی موجود را به جایگاه خود می‌آوریم؛ به گونه‌ای که در عرصه عرفان، نیازی به علم و کتاب دیگری نمی‌باشد و طالبان حقیقت را هم برای وصول علمی و هم وصول عینی همین متن‌ها کافی است. کتاب‌های دیگر عرفانی نیز به همین سبک، شرح و تصحیح شده است. مانند کتاب منازل السائرین. سبک تدریس من، در قم و از همان آغاز همین بوده است. البته مقداری از بحث‌ها ضبط نشد و از بین رفت که اجرش عندالله محفوظ است. من نسبت به این بحث‌های ازدست‌رفته، احساس حسرتی ندارم. تدریس آن بحث‌ها، خودش توفیق می‌خواهد. خیر و مصلحت، در این بوده است که تنها، این مقدار از بحث‌ها ضبط شده و باقی بماند. البته همین بحث‌های باقیمانده هم به قول معروف روی زمین مانده و از آن استفاده نمی‌شود که هیچ، بلکه آن را به تعطیلی کشانده‌اند. آن بحث‌های از دست رفته که دیگر، روی هوا می‌ماند. در آن زمان، انسان با آزادی بیش‌تری صحبت می‌کرد، مستانه، سخن می‌گفت. آدمی، درس را که در آن زمان‌ها می‌گفت، گویا تمام ملائک، عروسانی بودند که به رقص درمی‌آمدند. حوزه‌های علمیه، امروز آن درس‌ها را از دست داده است، بلکه همه چیز از جمله معنویت و باطن‌گرایی را با چیرگی ظاهرگرایان رو به تحلیل است. چیزهایی به جا مانده که همین‌هاست. بحث‌های عرفانی ما، عرفان امیرمؤمنان را احیا کرده است؛ یعنی همان عرفان عصمتی و ولایی که کربلا را قیام بخشید. این بحث‌ها نیز حقیقت‌طلبان را گرد هم می‌آورد و نهضت‌آفرینی علمی خواهد کرد و حقیقتی که امروزه با بند و بست و در این زیرزمین گفته می‌شود روزی بر بام جهان با افتخار فریاد می‌شود. به هر روی، با وجود این عرفان، دیگر لازم نیست سر سفره عرفان افرادی محبی آن هم از اهل‌سنت بنشینیم و به کتاب‌هایشان چنگ بیندازیم. در سابق، در زمینه دانش عرفان، کم و کاستی داشتیم و مجبور می‌شدیم از آن‌ها پیروی کنیم، ولی اگر عرفانی که ما پایه‌ریزی و ترسیم کرده‌ایم، تبدیل به متون علمی و برهانی بشود، دیگر از کتاب‌های عرفانی اهل‌سنت، به صورت کامل بی‌نیاز و مستقل می‌شویم. البته این که این امر توسط چه کسی و چگونه اجرایی بشود، از عهده و توان ما خارج است. تقریر عرفانی که اکنون رایج است، در نهایت به شیخ و شاگردش قونوی می‌رسد. قونوی، شاگردی وارسته و توانا و پهلوانی قدرتمند بوده است. متوجه بحث‌های بی‌ربط استادش شده و عرفان نیکوتری را تقریر کرده است. قونوی، در عرفانش بسیاری از نظریات شیخ را بیان نکرده است. در واقع، عرفان قونوی، عرفانی معقول و متعارف است؛ هرچند باز هم دارای اشکالاتی است. سطح عرفان موجود، متوسط و محبی است. عرفانی معمولی که توسط شیخ قونوی و شیخ اکبر، یعنی محیی‌الدین تقریر شده است. مراد از شیخ، قونوی و لقب محیی‌الدین، شیخ اکبر است. عرفان موجود، به این دو شیخ منتهی می‌شود. عرفانی که ما داعیه آن را داریم، عرفان عصمتی محبوبی است. ما بحث و تحقیق در مورد این عرفان را پی‌گیری می‌کنیم و قصد داریم، اگر خداوند توفیق بدهد، تمام زوایای علمی آن را شناسایی کرده و اشکالاتش را برطرف کنیم. عرفان عصمتی، عرفانی است که از دو لب مبارک حضرات معصومین علیهم‌السلام بیان شده است و برهانی و منطقی می‌باشد. عرفان محبوبی عصمتی همراه همیشگی عقل و خرد بوده و ساحت غیب را نیز در بر دارد. اگر این عرفان، در مکتب شیعه نهادینه شود، دو نتیجه به دنبال دارد: یکی آن‌که بی‌نیازی از کتاب‌های معمولی عرفان را موجب می‌شود و دودیگر آن‌که حقیقت‌طلبان پی‌گیر و پی‌جوی آن می‌شوند و مورد توجه عرفان‌پژوهان و معنویت‌طلبان و باطن‌گرایان قرار می‌گیرد. هر کس در این مورد کاری انجام بدهد، خداوند بر او منت نهاده و توفیقش را شامل حالش کرده است. اجرایی شدن این طرح، بسیار لازم و ضروری است. در غیر این صورت، مشکلات زیادی در عرصه علم عرفان به وجود خواهد آمد.

کتاب مصباح نیز پر از حقایق علمی است که در زمان مناسب و به تدریج، آن‌ها را بیان کرده‌ایم. البته همین حقایق علمی، دارای اشکالاتی است که نیاز به تحقیق و تصحیح دارد. ما می‌خواهیم عرفان محبوبان را تبیین کنیم. قصدمان، شناسایی و شفاف کردن زوایای مختلف این دانش معرفتی و ولایی است. وقتی نام کتاب مصباح برده می‌شود، در ذهن‌ها، یک رستم یال و دم و شکم‌دار، در عرفان تصور و تداعی می‌شود. درست است مباحث این کتاب، بسیار سخت و دشوار است؛ اما بسیاری از گزاره‌های آن غلط است. مباحث این کتاب، با بیان ما و با شرحی که بر این کتاب داشته‌ایم بسیار ساده و آسان شده است. دشواری مباحث این کتاب، غیر قابل انکار است. طلبه‌های قدیمی، حتی جرات و جسارت این را نداشتند که کتاب مصباح را به دست بگیرند. در زمان قدیم، افراد را در خانه حبس می‌کردند و آن‌ها را می‌آزمودند و سپس به خواندن کتاب مصباح مشغول می‌شدند. هرگز امکان نداشت، شخصی ادعای فهم کتاب مصباح را بکند. در زمان قدیم، در حوزه علمیه، انگار برای خواندن کتاب مصباح، قایم‌موشک‌بازی می‌کردند. در کلاس را می‌بستند و هر شخصی، برای ورود، باید اجازه می‌گرفت؛ اما ما روش تازه‌ای را اجرا کردیم. گفتیم این حرف‌ها و رفتارها را فراموش کنید. همگان آزادند از مباحث کلاس استفاده کنند. نیازی به اجازه گرفتن نیست و هیچ قانون خاصی وجود ندارد. اگر مباحث کتاب، فهمیده نمی‌شود، دلیلش غلط بودن عبارت است و ربطی به فهم و هوش جویای آن ندارد. ما تمامی گزاره‌های این کتاب سنگین را شرح و تبیین و بررسی و نقد کرده‌ایم. پیش‌بینی می‌شود شرح این کتاب به بیش از پانزده جلد برسد که به ضمیمه دیگر کتاب‌های عرفانی، مجموع آن به یکصد جلد می‌رسد.

منبع