گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

مسجد جمکران

همان‌گونه که برخی انسان‌ها باصفا هستند، بعضی زمین‌ها و برخی خاک‌ها نیز همین صفا را دارند و مردم فراوانی را به خود جذب می‌کنند. مسجد مقدس جمکران، یکی از این مکان‌هاست. این زمین و خاک، به‌قدری صفا دارد که جمعیت بسیاری را هر هفته در خود جمع می‌آورد.نام آن برای آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)است و این سخنی درست است. سخن دیگر آن است که مکان مقدسی که عاشقان بی‌شماری را دور خود جمع می‌آورد، علت مقدس بودنش برای زمین و خاک آن است.

مسجد جمکران، سند جداگانه‌ای ندارد و مانند مساجد دیگر با بودجه و ابزار و وسایل مردم باصفا و صمیمی ساخته شده است. در یک روستا، پیرمردی باصفا خوابی می‌بیند و شروع به گفتن خواب خود به روستاییان می‌کند و آن‌ها به دلیل خواب آن پیرمرد، مسجدی می‌سازند و نام آن را مسجد امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)می‌گذارند.

این مانند آن است که افراد باصفا و صمیمی، با اِعلام شخصی عالِم یا دیدن رؤیای صادقی یا مشورت با دوستان خود، دست به ساخت مسجد می‌زنند و مسجد را به نام حضرت ابوالفضل علیه‌السلام یا حضرت علی اصغر علیه‌السلام ، یا امام حسین علیه‌السلام یا امیرالمؤمنین علیه‌السلام و یا مسجد طفلان مسلم نام‌گذاری می‌کنند.

نام‌گذاری مسجد، سند جداگانه و بیرون از طبیعت اجتماعی ندارد؛ بلکه امری طبیعی و معمولی در اجتماع مسلمانان است. ساخت مسجد نیز مسأله‌ای طبیعی در امور مسلمانان است که افراد باصفا و خالص، آن را پی‌گیری می‌کنند و مسجد جمکران از این جهت، سند غیر طبیعی ندارد.

برخی دربارهٔ مسجد جمکران عقاید ناموزونی دارند. روزی با اتوبوس به مسجد جمکران می‌رفتم. از دور، گنبد و منارهٔ مسجد معلوم شد، ناگهان مسافری گفت: «برای زیارت قبر آقا امام زمان صلوات!» و مردم صلوات فرستادند. با آن‌که او اشتباه کرده بود، باز مردم صلوات فرستادند و من خیلی تعجب کردم. در جامعه از این اشتباهات لفظی بسیار است؛ اما اعتقاد به مسجد جمکران باید سالم باشد تا کسی گمان نبرد آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) آن‌جاست یا در آن‌جا آرمیده است. واضح و روشن است مسجدی که به نام آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)ساخته‌اند، موجب زندانی شدن ایشان در آن‌جا نمی‌شود؛ بلکه امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در همهٔ مکان‌ها و همهٔ زمان‌ها ناظر بر اعمال شیعیان است، و از گناهان آنان ناراحت می‌شود و اگر مؤمنی به آن حضرت علیه‌السلام سلام دهد، ایشان پاسخ سلام او را می‌دهند. سلام، جایگاه و مکان خاصی ندارد و هر کس در هر جا که سلام دهد، به او پاسخ داده می‌شود؛ اما مکان‌های مقدسی هست که انسان با توجه بیش‌تر و حواس جمع‌تر و به اصطلاح با «استجماع» می‌تواند سلام دهد و با حضرت سخن گوید که یکی از این اماکن مقدس، مسجد جمکران است. مسجد جمکران، مانند مکهٔ مکرمه و خانهٔ کعبه می‌ماند که با آن‌که خدای‌تعالی همه‌جا هست، ولی در آن مکان و به آن جهت، استجماع ما بهتر است و برای ما مفیدتر می‌باشد.

آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در همهٔ مکان‌ها هستند، و به همهٔ عالم توجه دارند و هرجا سلامی دهیم، پاسخ ما را می‌دهند؛ هرچند ما به آن بی‌توجه باشیم. این که مسجد جمکران مقدس است، یا نام مسجد، برای امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است، سبب نمی‌شود بگوییم امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در آن‌جاست.

در این‌جا بیش‌تر به افرادی نظر داریم که برای زیارت به جمکران می‌روند و گاهی فراموش می‌کنند حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام را زیارت کنند. این کار برای افراد مشکل می‌آفریند. شخص حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام بر مسجد جمکران مقدم است؛ بنابراین افرادی که برای زیارت از شهرهای دور می‌آیند، در ابتدا بهتر است قصد خود را برای زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام تعیین کنند، و نخست زیارت آن حضرت علیهاالسلام را مقدم بدارند و سپس به زیارت مسجد مقدس جمکران بروند.

آیت الله محمدرضا نکونام

فدک سند فساد کودتاچیان


در نزدیکی خیبر حدود ۱۴۰ کیلومتری شهر مدینه، قریه ای بسیار سرسبز و پر محصول و یهودی نشین وجود داشت که دژ و برج و بارو و جمعیّت عظیم خیبر را نداشت. بعد از اینکه یهودیان خیبر با همه ی عظمّت و برج و بارویشان در مقابل سپاه اسلام نتوانستند مقاومت کنند و تن به شکست دادند، اهالی فدک که نه برج و بارویی داشتند و نه آن همه جمعیّت و توانمندی، با خود فکر کردند که چرا خودمان را به کشتن دهیم، وقتی خیبر نتوانست مقاومت کند و شکست خورد، شکست ما حتمی و یقینی است.       

آشنایی با شخصیت و زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

استاد مهدی طیب

MP3

موضوع: آشنایی با شخصیت و زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

آشنایی با شخصیت و زندگی  پیامبر اکرم  (ص)

دلایل صلح امام حسن علیه السلام

گمان نکنیم امام مجتبی علیه السلام سلحشور و رزمنده نبودند؛ راهی که امام مجتبی علیه السلام در ده سال امامتشان طی کردند، اباعبدالله علیه السلام هم در ده سال اوّل امامتشان همان راه را ادامه دادند. آنچه امام حسن علیه السلام کردند فرمانی بود که از جانب خدا برای ایشان آمد و حضرت به فرمان الهی صلح را پذیرفتند. همان طور که امام حسین علیه السلام به فرمان الهی به میدان نبرد رفتند و نهضت عاشورا را برپا کردند. "کلّهم نورٌ واحد" روح حاکم بر حرکت اهل بیت علیهم السلام یکی است؛ امّا در هر زمان تاکتیک مناسب را انتخاب می کردند...  

دانلود جلسات شرح عرفانی توحید صدوق-حضرت استاد مهدی احدی

بسم الله الرحمن الرحیم


دانلود جلسات شرح عرفانی توحید صدوق-آیت الله مهدی احدی


دانلود جلسات شرح توحید صدوق-استاد احدی
دانلود جلسات شرح توحید صدوق-استاد احدی

جلسات بسیار زیبای شرح کتاب توحید صدوق از استاد احدی…

موضوعات: توحید ناب، تفسیر کلمه‌ی لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وحدت وجود ( بهترین شرح مختصر و کامل وحدت وجود) و ….

دانلود جلسات به همراه متن کتاب در ادامه:

جلسات اول: جلسه‌ی ۱درباره‌ی توحید جلسه‌ی ۲لااله الا الله جلسه‌ی ۳وحدت وجود

دانلود همه‌ی جلسات :
شرح توحید صدوقجلسات ۱ تا ۵۰ شرح توحید صدوقجلسات ۵۱ تا ۱۲۴
دانلود با پسوند WMA :
جلسات ۱ تا ۵۰wma توحید صدوق جلسات ۵۱ تا ۱۰۰wma توحید صدوق جلسات ۱۰۱ تا ۱۲۴wma توحید صدوق

 

نقش بیدارگرانه ی قیام عاشورا

امام حسین علیه السّلام، خون قلبش را به آستان الهی هدیه کرد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت و گمراهی رهایی بخشد. یکی از درس ها و جنبه های قابل تأسّی در واقعه ی عاشورا و نهضت اباعبدالله الحسین علیه السّلام، بیدارگری و پیام رسانی این حرکت عظیم است که بسیار جای تأمّل و تعمّق دارد. یک پیام برای انتقال صحیح و تأثیرگذاری ژرف و درست، باید حائز خصوصیاتی باشد: اوّلین شرط اثرگذاری یک پیام، محتوا، غنا و حقّانیت پیام است.

دلالت حدیث غدیر بر ولایت امیر مؤمنان علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

دلالت حدیث غدیر بر ولایت امیر مؤمنان علیه السلام

 

معنای «مولی» به معنای «اولی» از دیدگاه اهل لغت

1 . الکلبی ، محمد بن السائب ، (متوفی 146 هـ)
2 . الفراء ، یحیی بن زیاد ، (متوفای 207هـ)
3 . أبی عبیدة ، معمر بن المثنی ، (متوفای 210هـ)
4 . الزجاج ، أبو اسحاق ، (متوفای 311هـ)
5 . أبو بکر الأنباری (متوفای 328هـ)
6 . أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقانی (متوفای 385هـ)
7 . الدقیقی النحوی (متوفای614هـ)
8 . إبن منظور الأفریقی (متوفای 711هـ)
9 . أبو البقاء الکفوی (متوفای 1094هـ)
10 . الحسینی الزبیدی (متوفای 1205هـ)

«مولی» به معنای «اولی» از دیدگاه مفسران

1 . محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای 256هـ)
2 . أبو عبد الرحمن سلمی (متوفای 412هـ)
3 . أبو القاسم القشیری (متوفای 465هـ)
4 . علی بن احمد واحدی (متوفای 468هـ)
5 . محمد بن فتوح حمیدی (متوفای 488هـ)
6 . ابن عطیه اندلسی (متوفای 546هـ)
7 . بیضاوی (متوفای 685هـ)
8 . أبو عبد الله قرطبی (متوفای 671هـ)
9. نسفی (متوفای 710هـ)
10 . علاء الدین خازن (متوفای 725هـ)
11 . سعد الدین تفتازانی (متوفای791هـ)
12 . فیروز آبادی ، متوفای 817هـ)
13 . ابن عادل حنبلی (متوفای880هـ)
14 . جلال الدین محمد بن احمد المحلی (متوفای 854هـ)
15 . محمد علی شوکانی (متوفای 1250هـ)
نتیجه

استنباط امامت از حدیث غدیر ، از دیدگاه علمای اهل سنت

1 . أبو حامد غزالی
2 . سبط ابن جوزی
3 . محمد بن طلحة شافعی (متوفای 658هـ)

 

کلمه «ولی» در حدیث غدیر

الف : روایت نسائی از زید بن ارقم
ب : بزار از سعد بن أبی وقاص
ج : ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب

معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا

 

1. ابوبکر و عمر خود را «ولی رسول خدا» می دانستند
2 . ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» می دانست
3 . انتصاب عمر به عنوان ولی
4 . عمر ، خود را «ولی امر مسلمین» می دانست
5 . آرزوی های عمر برای تعیین جانشین
6 . عمر ، ولایت بعد از خودش را به شوری واگذار کرد
7 . عبد الملک بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولی امر مسلمانان» می دانست
8 . انتصاب فرمانداران به عنوان والی

شواهدی محکم بر اراده ولایت از حدیث غدیر

شاهد اول : مقارنه ولایت رسول خدا و ولایت امیر مؤمنان علیه السلام
تفسیر« النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم » از نگاه مفسران اهل سنت
شاهد دوم : نزول آیه بلاغ قبل از قضیه غدیر
شاهد سوم : نزول آیه اکمال ، بعد از قضیه غدیر
شاهد چهارم : تبریک و تهنیت مردم به امیر مؤمنان علیه السلام
شاهد پنجم : استدلال امیر مؤمنان به حدیث غدیر
شاهد ششم : استدلال فاطمه زهرا (س) به حدیث غدیر
شاهد هفتم : حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر
شاهد هشتم : اهتمام خدا و رسول او (ص) به حدیث غدیر
شاهد نُهم : جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»

لینک فایل PDF

دختری به نام رقیّه (رنجنامه حضرت رقیه سلام الله علیها)

بسم الله الرحمن الرحیم


دختری به نام رقیّه (رنجنامه حضرت رقیه سلام الله علیها(

منبع: سلسله مقالات تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

پروانه نبودیم در این مشعله باری                 شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم

یکی از دختران سید الشهداء علیه السلام حضرت رقیه خاتون علیها السلام است

رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است. گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین علیه السلام کمتر به چشم می‏خورد. چنانچه در کتب تاریخی آمده است: در میان کودکان امام حسین علیه السلام دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین مادر بزرگوارشان حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به محبت و احترام پدرشان امام علی علیه السلام، وی را علی می‏نامید.

اگرچه بعضی از اصل در وجود چنین شخصی به عنوان دختر امام حسین علیه السلام تشکیک کرده اند، اما سیدنا الاستاد علامه طهرانی رحمة الله علیه می فرمودند:

از آثار بارگاه و حرم ایشان پیداست که شخصیت با عظمتی در اینجا مدفون هستند و ایشان نسبتِ حضرت رقیه را به سید الشهدا علیه السلام به عنوان دختر، تایید می کردند و از جاهایی که در سفر به شام همراه با حضرت حاج سید هاشم حداد اعلی الله مقامه الشریف به زیارت می رفتند، مزار خانم رقیه سلام الله علیها بوده است.

فرزند ارشد مرحوم علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف می فرمودند: یک روز در سوریه، به مناسبت از حضرت علامه طهرانی پرسیدم: درجه و مقام قرب جناب محیى‌الدّین عربى که او را شیخ‌العرفاء مى‌دانند و أعاظم از أهل عرفان به علوّ قدر و عظمت مقام او اعتراف دارند، بالاتر است یا بانو حضرت رقیّه سلام‌اللـه‌علیها؟

ناگهان ایشان متغیّر و برافروخته شده و فرمودند: «آقا! اینها أصلاً قابل‌مقایسه با یکدیگر نبوده و دو مقوله جدا از هم هستند. حضرت رقیّه سلام‌اللـه‌علیها از أولاد حضرت سیّدالشّهداء علیه‌السّلام بوده و نفس پاک و طاهر او حکایت از نفس نفیس حضرت أبى‌عبداللـه‌الحسین علیه‌السّلام دارد، و داخل در بیت آن حضرت مى‌باشد، ولى اینها (محیى‌الدّین و دیگر عرفاء) خارج از آن بیت بوده و خود را با عمل و مجاهده بدان بیت رسانده‌اند؛ و هرگز نمى‌شود آنان را با هم مقایسه کرد، چون از یک سنخ نمى‌باشند.» (کتاب نور مجرّد)

از حال و هوای این نازدانه دختر رنجنامه ها نوشته اند

در مقاتل وارد شده است که: در میان اسیران دختر خردسالی از امام حسین علیه السلام به نام فاطمه بوده که درد هجران بسیار بر ایشان گران بوده، و رابطه عاطفی زیادی بین او و سید الشهدا علیه السلام برقرار بوده است. پدر هم او را خیلی دوست می داشت، همیشه در کنار پدر می نشست، و حتی نقل شده که شب ها هم در بغل امام می خوابید... اما بعد از واقعه عاشورا پیوسته احوال پدر را می پرسید و گریه می کرد که: أینَ أبِی وَ وَالِدِی وَ المَحَامِی عَنِّی؟

(پدر و حمایت کننده من کجاست؟)

به هر نحوی بود زنها او را آرام می کردند، تا آنکه از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام رسیدند. تا آنکه... (سحاب رحمت: 767؛ ریاض القدس: 4/272.)

در روایت است: آن لحظه که اسیران را از کنار قتلگاه شهیدان و گودی قتلگاه عبور دادند، فرأین جثة بلا رأس فسقطن علیه و یکثرن البکاء و العویل...

(بدن های بی سر را دیدند، همه خود را از شتران به زمین انداختند و گریه و شیون نمودند)

سکینه خاتون خون از گلوی پدر می گرفت و موی پریشان خود را رنگین می کرد، حضرت زینب سلام الله علیها اشک می ریخت. در این حال دختر خردسال برادر را در دامن گرفته بود و با آستین پیراهن صورت دختر را گرفته بود که مبادا چشم آن معصومه به کشته به خون آغشته پدر بیفتد. آن دختر از آن عقل و شعوری که داشت می دانست که چه خبر شده و برای چه جلوی دیدگان او را می گیرند فرمود: واگذارید مرا تا بوسه از جمال پدر بردارم. (ریاض القدس: ج2، ص324.)

راوی می گوید: چون سر حسین علیه السلام را در مجلس یزید گذاشتند، آن حرامزاده شروع کرد به چوب زدن بر آن سر مقدس. دیدم دختر سه ساله را که در برابر یزید ایستاده بود و هر دفعه که آن ملعون چوب می زد، آن دخترک دستها را بالا می برد و بر سر و صورت خود می زد و می گفت: یا أبتاه! لیتنی کنت عمیاء و لا أراک بهذا الحال، یا أبتاه! لیتنی مت قبل هذا الیوم و لا أری رأسک مخضّباً بالدماء و مضروباً برُمح الأعداء

(ای پدر! کاش کور شده بودم و تو را با این حال نمی دیدم، ای پدر! کاش پیش از این مرده بودم و سر بریدۀ تو را نمی دیدم که دشمنان چوب و نیزه بر آن می زنند. و به این دل مارا بسوزانند و ما را در مجلس خوار و ذلیل نمایند.)

پرسیدم این دختر کیست؟ گفتند: این دختر امام حسین علیه السلام است.

دیدم در پهلوی او زنی را که با دست بسته و چشم گریان ایستاده و با سوز دل می نالد و اشک حسرت از دیده می بارد و آهسته آهسته می گوید: ای برادر! کاش خواهرت زینب مرده بود و تو را با این حال مشاهده نمی کرد.

چون این احوال را از آن اسیران مشاهده نمودم، دلم سوخت و نتوانستم صبر کنم، از مجلس بیرون رفتم.( سحاب رحمت: 728)

حکایتی شگفت راجع به حضرت رقیه سلام الله علیها

عالم بزرگوار ملامحمد هاشم خراسانی معروف به ثقة الاسلامی  می‌نویسد: عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود: جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیه‌السلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»

دختر به سیّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.

صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.

حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.

سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. 

سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.

وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.

آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.

این قضیه در سال 1242 هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»

پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.
فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند به گونه‌ای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام می‌شود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده‌اند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانه‌ روز است

شهادتنامه حضرت رقیه سلام الله علیها

شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین علیه السلام چنین است:عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب سلام الله علیها نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم ختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند( نفس المهموم، ص: 456 - الدمع الساکه، ص: 141)

چراغــــــــان کــــرده ای ویـــرانه را ای مـــــاه دلـــجویم

قدم بگذار بر چشمم رهت با اشـــــــک می شــویــم

تـوانــی نیـــست در جــــانم که پیــــش پـات برخـــیــزم

ز بــــس آزار دیــــدم ای پــــدر ســــست است زانـــویم

کنـون فهمیده ام بابا چــرا زهــــــرام می خـواندی

نفس چون می کشم خون می چکد از زخم پهلویم

ســـــه ساله نیــــستم آری زمــــانه ایــن چنینــــم کرد

کمــــــانی قد گــــیسویم سپیــــــد و ارغـــــوان رویــم

فـــــراموشم شـــــده دیگر چگـــونه راه رفتــن را

کمـــک از عمــه مـی خواهم که گیـرد زیــر بازویم

اگـــر نشنـــاختی ایـن خســــته را حــــق داری ای بابا

نمانــــده از گذشـــــته یــک نشـــــان بر روی نیــــکویم

چــــه آمــــد بر ســـرم باشـــد برای فرصتـــــی دیــــگر

نمـــی گــویم چــــه شد بابا ولی آنقدر می گویم:

مــیان راه خصــمت آنچنان این خسته را مـی برد

که مشـــتش بود پـــر از تـارهــای خــونی مویــم

چه گذشت بر قلب زینب شکور...

هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام و همراهان در روز اربعین، به کربلا آمدند، حضرت زینب در کنار قبر برادر، درد دلها کرد، و گفتار جانسوزی گفت؛ از جمله به یاد رقیّه علیهاالسلام افتاد و زبان حالش این بود:

برادر جان! همه کودکانی را که به من سپرده بودی، به همراه خود آوردم، مگر رقیّه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپردم! (زندگانی حضرت رقیه سلام الله علیها: ص47)

من ز شام و کوفه با چشم گهربار آمدم                         دیده گریان بر مـزار شـاه ابـرار آمدم

مدّتی از هم جواری تو بــودم ناامید                             حالیا اندر جـوارت بهر دیـدار آمدم

از سفر آورده ام جمــع یتیـمان تو را                           جز رقیّه آنکه از داغش کمانوار آمدم

تا بماند یادگاری از تو در شـام خراب                                     نوگلت بنهادم و تنها به گـلزار آمدم

من سفیری از تو در شـام بلا بگذاشتم                          از سفارتــخانه اینک به درگاه آمدم


منبع: goharemaerefat.ir

سالروز میلاد سلطان عشق خجسته باد

مشهورترین تاریخ ولادت امام حسین علیه السلام، سوم شعبان سال چهارم هجری قمری، نقل شده است. در روایت معتبری آمده که چون امام حسین علیه السلام متولد شد، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به اسماء بنت عمیس فرمود: ای اسماء، فرزند مرا بیاور و اسماء آن حضرت را در جامه ی سفیدی پیچیده و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند. حضرت این نوزاد مبارک را در آغوش گرفت و در گوش راست اذان و در گوش چپش اقامه گفت.  

خجسته باد میلاد حورای هستی، بهانه ی آفرینش

بعد از آنکه خدیجه-سلام الله علیها- با پیامبر-صلی الله علیه و آله- ازدواج کرد، زنهای مکه از او دوری می جستند و دیگر به خانه او نمی آمدند و در هنگام ملاقات با خدیجه سلام الله علیها، از سلام کردن به او خودداری می کردند و از ورود زنان به خانه او جلوگیری می نمودند و از این جهت قلب خدیجه سلام الله علیها را غم و وحشت فرا می گرفت. هنگامی که خدیجه سلام الله علیها به فاطمه سلام الله علیها باردار شد، حضرت فاطمه سلام الله علیها در بطن او، با مادر سخن می گفت و تا هنگام ولادتش، این کار ادامه داشت وحضرت مونس و هم صحبت مادر بود تا وقت میلادش نزدیک شد.