گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

تقدیم به تکفیری ها

روزگارم بد نیست

تکه بمبی دارم ، خرده باروت ، سر سوزن موجی از خون

مادری دارم ، از جنس هوس

دوستانی ، بهتر از بوش

و خدایی که خودم ساختم

لای این وحشت ها ، پای آن کوه بلند

روی آگاهی تانک ، روی قانون حراص

من تکفیرم

قبله ام وحشت

جانمازم خون ، مهرم دروغ

کمربند سجاده ی من

من وضو با طپش جان می گیرم

در نمازم جریان دارد ریا ، جریان دارد جنگ

خیانت از پشت نمازم پیداست

همه ذرات نمازم خونی است

من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را کودک بی بابا ، گفته باشد سر گلدسته ی تزویر

من نمازم را ، پی « تکبیرة الاحرام » قتل می خوانم

پی « قد قامت » حمله

کعبه ام بر لب خون

کعبه ام زیر بمب ها

کعبه ام مثل قدیم ، می رود بت به بت، می رود ترس به ترس

« حجر الاسود » من ویرانی آشیانه هاست

اهل تکفیرم

پیشه ام وحشی گری است

گاه گاهی بمبی می سازم با دعا ، می گیرم جان

تا به آواز مسلمان که در آن حوالی است

عمرشان سر برسد

چه شعاری ، چه شعاری ، ... می دانم

پرده ام بی جان است

خوب می دانم ، حوض نقاشی من خیال است

اهل تکفیرم

نسبم شاید برسد

به مردی در غرب ، به زنی در شرق

نسبم شاید ، به زنی فاحشه در شهر تلاویو برسد

پدرم وحشی گری می کرد

کمربند هم می ساخت ، سر هم می زد

ریش خوبی هم داشت

من به مهمانی غارت رفتم

من به دشت سوریه

من به باغ عراق

من به جنگ با اسلام رفتم

رفتم از پله ی مذهب بالا

تا ته کوچه ی نیرنگ

چیزها دیدم در شام

کودکی دیدم بابا را بو می کرد

خانه ای بی در دیدم ، مردی بی سر پرپر می زد

من زنی را دیدم ،بی کس

من کتابی دیدم ، واژه هایش همه از جنس نفاق

کاغذی دیدم ، از سوی حجاز

مسجدی دور از خدا

سر بالین جوانی ، شمشیری دیدم پر از خون

قاطری دیدم از کاخ سفید

اشتری دیدم بارش همه از ریال

عارفی دیدم بارش لااله الله

اهل تکفیرم ، اما

شهرمن اینجا نیست

دینم گم شده است

من با جنگ ، من با قتل

خانه ای در طرف دیگر شب خرابش کردم

من در این شهر به گم نامی اسلام نزدیکم

من صدای نفس کودکان را می شنوم

و صدای غارت را ، وقتی از کوچه ای می گذرم

و صدای ، ویرانی ها را

و صدای کشتار، ترکش و بمب و خمپاره ها را

من صدای قدم خواهش می شنوم

و صدای ، پای بی قانونی خود در حلب

من صدای ، کفش ایمان وهابی ها را می شنوم

و صدای متلاشی شدن اسلام

پاره پاره شدن دین رسول

من ندیدم دو مسلمان را با هم دشمن

هر کجا هستم ، باشم ،

ناموس مردم مال من است

آرامش ، امنیت ، خدا ، دین، اسلام مال من است

چه اهمیت دارد

گاه اگر گردن می زنم

من نمی دانم

که چرا می گویند : داعشی وحشی است ، اسلام زیباست

و چرا در غرب داعشی ناپیداست

کاخ سفید چه کم از کعبه دارد

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید کشت

آیه ها را باید شست

آیه باید خود ساخت ، آیه باید خود نوشت

کمربندها را باید بست

در تجمع ها باید رفت

جان را ، عمر را ، زیر بمب باید برد

شعر از: محمد سلیمی