گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

مشکل منشور حقوق شهروندی

پس از انتشار پیش­نویس منشور حقوق شهروندی از سوی جناب آقای روحانی و دعوت از علاقمندان و محققان به اظهار نظر تا حدودی نه تنها اصل منشور بلکه بسیاری از نوشته­ها را درباره­ی آن دیده­ام. در اظهار نظرها برخی مطالب عنوان می­شوند که به نظر من اگرچه خوبند اما نه ارزش منشور را می­افزایند و نه از آن می­کاهند. مانند پیشنهادهای مربوط به نواقص این منشور یا اشکالات مربوط به تکراری بودن آن!   

آن­چه در این میان برای من مهم بود،آن است که بیشتر کسانی که اظهار نظر می­کند نگران اجرای این منشورند. و همین اجراست که به منشور ارج و اعتبار می­بخشد یا آن را به کلی فاقد ارج و اعتبار می­سازد. نوشته­ی من به همین مشکل ارتباط دارد یعنی مشکل اجرا.


ما برای اجرا دو مشکل داریم:


یکی این­که اصلا به اجرا فکر نمی­کنیم.


 دیگر این­که در مقام اجرا متوجه مشکلات شده و عقب می­نشینیم.


اکنون با یک نگاه فلسفی به علت­یابی این دو مشکل می­پردازیم.


از دیرباز ارسطو تفکر انسان­ها را به دو گروه اساسی تقسیم کرده است: لوگیکوس و فوسیکوس.


او در انتقاد از افلاطونیان که در معرفت به مثل توجه داشتند نه به تجربه، می­گوید: اگر تجربه نداشته باشیم نمی­توانیم د رمورد واقعیت­ها دیدگاهی فراگیر داشته باشیم. آشنایی بهتر با طبیعت، ما را در وضع اصول فراگیر توانامی­سازد. اما بحث­های انتزاعی بصیرت ما را درباره­ی واقعیت ضعیف می­کند.میان پژوهش انتزاعی(لوگیکوس) و پژوهش واقع نگر(فوسیکوس)تفاوت بزرگی هست.[1]ارسطو در جایی دیگر فیثاغوریان را به خاطر در پیش گرفتن روش لوگیکوس یعنی ذهن­گرا و متمرکز بر انتزاعیات مورد انتقاد قرار داده و می­گوید: آن­ها براساس تبیین واقعیت­های مشاهده شده نظریه­پردازی نمی­کنند، بلکه مشاهدات خود را با کوشش زیاد با نظریه­ها و آراء خود تطبیق می­دهند.[2]


به نظر من مشکل اصلی مسئولان جامعه­­ی ما در این است که طبق سنت رایج­مان انتزاعی فکر می­کنند و ذهن­گرا هستند نه عین­گرا. و لذا به آسانی به دو کار دست می­زنند: یکی تهیه و تصویر آیین­نامه­ها و قوانین، دیگری تشکیل سمینارها و نهادها و کمیته­های گوناگون.


اما سرانجام کاری از پیش نمی­برند، داوطلبان ریاست جمهوری همیشه از آرمان­های بزرگ سخن می­گویند از عدالت، مبارزه با فساد و تورم، آزادی ، رفع تبعیض­ها و محرومیت­ها و ایجاد رفاه و آرامش. اما در پایان کار نه تنها به هدف­های خود نمی­رسند بلکه خودشان نیز از عوامل این مشکلات به شمار می­روند. یکی با شعار مبارزه با دزدی و اختلاس به میدان می­آید اما سرانجام خود و اطرافیانش نیز متهم به دزدی و اختلاس می­شوند!!


باید دید که چرا نمی­توانند و چرا متهم می­شوند؟ این دو سوال دو پاسخ متفاوت دارد. پاسخ سوال اول این است که داوطلبان ریاست جمهوری نیز مانند دیگران، از یک فرهنگ سنتی لوگیکوس برخوردارند. یعنی افکارشان انتزاعی است و ذهن­گرا هستند. همه­ی شعارهاشان از خیالات سرچشمه دارد. و هدفشان بیشتر بهره­گیری از احساسات و عقده­های مردم جامعه است اما وقتی که برسر کار می­آیند، موفق نمی­شوند.


بسیاری از طرح­هامان پس از انقلاب با مشکل اجرا روبه­رو شده است. از اسلامی کردن جامعه تا ترویج معنویت و از عدالت اجتماعی تا مبارزه با فساد و قاچاق و رانت­خواری و غیره. از حل مشکل بیکاری تا ازدواج به موقع جوانان، همه­ی این­ها بارها و بارها مطرح شده اند. از قرآن و تعالیم معصومین بگیر تا قانون اساسی، فرمان هشت ماده­ای و کتاب­های قطور در برتری حقوق بشر اسلامی بر حقوق بشر غربی.


در این مورد کافی است که مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی را از نظر بگذرانیم تا ببینیم که چه ها نوشته­ایم و تصویب و بایگانی کرده­ایم و نه­تنها به نتیجه نرسیده­ایم، بلکه روز­به روز نیز وضع ما بدتر شده است. اساس همه­ی این مشکلات آن است که ما هنوز چنان فکر می­کنیم که اگر چیزی را بگوییم و بنویسیم، دیگر کار تمام است. آری در روزگاران گذشته چنین بود! علمای دین احکام شرع را می­گفتند و معلمان اخلاق، درس اخلاق می­دادند و این مردم بودند که باید این دستورات را شنیده و اجرا کنند. اما امروزه به خاطر پیچیدگی­های بسیار سخت و دشوار زندگی اجتماعی و سیاسی بشر، دیگر گفتن و نوشتن کافی نیست، بلکه باید  با روش فوسیکوس آشنا شد و با این روش به اجرای آن نوشته­ها و گفته­ها اقدام کرد. باید زمینه­ها را شناخت و علل و عوامل مشکلات را دریافت و اصول و قواعد تدبیر علمی جامعه را جدی گرفت. آن­گاه خواستن برابر با توانستن خواهد بود و مصوبات اجرا خواهند شد. برای نمونه در سی­سال گذشته برای مبارزه با مواد مخدر بسیار هزینه کردیم. نه تنها از دارایی جامعه، بلکه از جان و آبروی جامعه هم هزینه کردیم اما به نتیجه نرسیده­ایم.چرا؟ برای این­که به اجرای این خواسته، درست فکر نکرده­ایم و برنامه­ریزی لازم را انجام نداده­ایم. ما گفته­ایم قاچاق­چی مفسد است و کیفر آن اعدام! اما هرگز به این فکر نیفتاده­ایم که چرا نتیجه نمی­گیریم؟ و علل رویکرد جوانان به اعتیاد را نشناخته­ایم و اگر هم شناخته­ایم ،جدی نگرفته­ایم. پس گرایش به اعتیاد ادامه یافته و وجود معتاد به ترویج قاچاق کمک کرده است. بنابراین در منشور آقای روحانی نیز ما باید به  سراغ مشکلات اجرا برویم و مصوبه­ای بر مصوبه­ها و کمیته­هایی بر کمیته­های بی­شمار پیشین نیافزاییم.


و مشکل دوم این­که بازهم همیشه وعده می­دهیم. وعده­ی ارزانی و رفاه و عدالت و رعایت حقوق و... چرا پس همیشه وعده می­دهیم؟ تکرار این وعده­ها به وسیله­ی نامزدها دو عامل دارد: یکی فکر انتزاعی نامزدها که توضیح دادیم و دیگری بهره­گیری از حالت اپوزوسیونی  با تکیه به آرزوها و عقده­های مردم. چون یک رییس­جمهور نمی­تواند به وعده­ی خود وفا کند و متهم نیز واقع می­شود، نامزد بعدی از آرزوهای برآورده نشده­ی مردم و احساسات و عقده­ی آنان برای به دست آوردن رای لازم بهره می­گیرد. و بار دیگر همه­ی آرزوها را شعار خود قرار می­دهد و رییس پیشین را مسئول همه­ی مشکلات قلمداد می­کند و هم­چنین... .


در پایان باید به ریشه­یابی این مسئله بپردازیم. مردم در این­گونه موارد، با یک تحلیل ساده، کار را تمام می­کنند و آن این­که هر نامزد ریاست جمهوری، برای این­که رای مردم را به دست آورد، برابر آرزوهای مردم و عقده­های آنان سخن می­گوید! و اما توان خود را در بر آوردن این نیازها، نادیده می­گیرد. او می­گوید بگذار مردم رای بدهند، اگر من انتخاب شوم دیگر کار تمام است.  زیرا او هدفی جز انتخاب شدن ندارد و در این مسیر از هر وسیله­ی ممکن بهره می­گیرد. مانند آن طلبه­ی نیازمندی که محکم ضریح حضرت معصومه را گرفته بود و می­گفت: خانم به حق فلان و فلان امروز صدتومان به من بده، فردا دویست تومن میارم و پس می­دهم! رفیقش که در کنار او ایستاده و گریه و زاری او را می­شنید آهسته در گوشش گفت: این چه حرفیست که می­گویی؟ تو دویست­تومانت کجا بود که بیاری و به حضرت معصومه، بدهی؟ او گریه­کنان با آرنج خود به سینه­ی رفیقش زد و گفت: تو چه کار داری حالا بگذار بدهد!!!


 اما به نظر من اگر مردم این­گونه فکر کنند، مقصر نیستند، بلکه مقصر ماهستیم که در حدود یک قرنی که برای داشتن جامعه­ی مدنی، تلاش می­کنیم هنوز نتوانسته­ایم نهادهای لازم این جامعه­ی مدنی را فراهم آوریم!


بارها گفته­ام که ما اگر می­خواهیم ماشین و هواپیمای غرب را داشته باشیم، باید موتور آن را هم داشته باشیم، فقط بدنه­ی هواپیما یا ماشین کافی نیست. ما پس از استقرار مشروطیت، همیشه با انتخابات سرو کار داشته­ایم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز چند برابر سال­های پیش با انتخابات درگیر هستیم، اما هنوز حزبی نداریم! در صورتی که حزب برای انتخابات به اندازه­ی موتور برای ماشین ضرورت دارد. داشتن حزب به معنی درست و جدید، نتیجه­ی یک نگاه علمی به حاکمیت است . یعنی مدیریت جامعه، براساس برنامه و قوانین علمی شناخته­ شده­ی امروز. بنابراین برای این­که ما از مشکلات متعدد انتخابات­مان از جمله از مشکلات وعده­های عجیب و غریب نامزدها، رها شویم، باید دو چیز را جدی بگیریم:
1. نگاه تدبیری نه تسخیری به وزارت و وکالت: باید کاری کنیم که به مسئولیت‌های جامعه، نگاه تدبیری داشته باشیم نه نگاه تسخیری! یعنی برنامه‌ی علمی و راهکارهای اجرایی آن برنامه اساس انتخابات باشد، نه حضور یک شخص به عنوان قهرمان و منجی! بنابراین هر کس که داوطلب ریاست جمهوری می‌گردد، باید بر اساس یک کارشناسی علمی و برنامه و راهکارهای اجرایی معرفی شود، نه بر اساس تمایل گروهی برای تسخیر قدرت و با تکیه بر فضایل و مناقب و وعده­های رویایی اشخاص.


2-تاسیس حزب: برای تحقق این هدف، ما باید در جامعه‌مان دو حزب اصلی داشته باشیم. چنان‌که می‌دانیم در جامعه‌های پیشرفته با گذر از مراحل مختلف تکاملی، چند حزب اصلی بر اساس کارشناسی، عهده‌دار تدبیر علمی جامعه‌اند. ما نیز که جمهوریت را به عنوان قالبی برای محتوای اسلامی نظام پذیرفته و انتخابات را به عنوان یک عامل کارآمد برای ارزیابی کارکردها و انتقال قدرت برگزیده‌ایم، باید از شرایط ضروری و لازم آن غفلت نکنیم و دو حزب یا جمعیت اصلی تشکیل دهیم.


ما با داشتن یک نگاه تدبیری به سیاست جامعه و با تکیه بر اصول و قوانین علمی اگر دو یا چند حزب جدی داشته باشیم، از جهات مختلف، سودمند بوده و نتایج گرانقدری به دست می­آوریم. از جمله :


 این دو حزب چند هدف اصلی را دنبال کنند:
یکی خروج جامعه از حالت زیانبار «دولت- اپوزیسیون» سنتی و ورود آن به وضعیت مقبول و منطقی «دولت- ملت» و مبارزات حزبی.
دیگری سامان‌دهی کارشناسی. با تشکیل دو حزب و جمعیت در حقیقت ستاد کارشناسی و هدایت علمی جامعه فراهم می­آید. حزب یا جمعیت سیاسی، عامل اسارت مردم نیست، بلکه ستاد کارشناسی و آگاهی و هدایت علمی آنان است. چنان‌که جراحی قلب را نمی‌توان به مردم ارجاع داد، تدبیرهای جامعه را نیز نمی‌توان از هرکسی انتظار داشت. توده‌ی مردم یک کشور پیشرفته، فعالیت‌های جهانی آن کشور را تعیین نمی‌کنند، بلکه ستادهای کارشناسی احزاب و مراکز قدرت هستند که تدبیر کار را بر عهده دارند.


سوم داشتن یک پشتوانه­ی مسئول، برای رفتار قوه­ی مجریه. اگر در فرانسه، رییس جمهور درست عمل نکند، احزاب، یعنی ستادهای کارشناسی، او را راهنمایی می­کنند و اگر نپذیرفت، با او درگیر می­شوند! و اگر فرضا یک رییس جمهور خائن، پس از خیانت به مدیریت کشور، پا به فرار هم بگذارد، این حزب  با تمام وابستگانش همانند نمایندگانش در مجلس­ها و شوراها در جای خود باقی مانده و پاسخ­گوی مشکلات خواهند بود. اما اگر این حزب­ها و جمعیت­ها را نداشته باشیم، هرکسی به دلخواه خود کار خواهد کرد و پس از چهار یا هشت سال کار را رها می­کند و کسی هم مسئول کار او نخواهد بود.


 البته چنان­که گفتیم، ما باید به معنی درست و علمی کلمه حزب داشته باشیم نه از این­گونه که داریم! مانند جناح راست یا چپ! یا اصولگرایان و اصلاح­طلبان و امثال این­ها! اینها را نمی­توان به حساب حزب گذاشت و کاری را که حزب می­تواند بکند از اینان انتظار داشت. یک حزب کارآمد باید دارای شرایط اصلی زیر باشند:
الف) هر دو جمعیت، اولا اصول و چهارچوب اصلی نظام سیاسی کشور را بپذیرند و ثانیاً برنامه‌ی کلان جامعه را بر پایه‌ی کارشناسی علمی قبول کنند. این اصول بر پایه‌ی باورها و آرمان‌های جامعه استوارند. و این برنامه‌ی کلان علمی بر کارشناسی علمی استوار است که متن سیاست جامعه را تشکیل می‌دهد و هر حزبی نیز به نوبه‌ی خود برای اجرای هرچه بهتر آن برنامه‌ی کلان تلاش کند. بدیهی است که پیشنهادها و تلاش‌های هر حزبی در چهارچوب همان برنامه‌ی کلان خواهد بود.
 اما دریغا که ما به هنگام انتخابات می‌بینیم که افراد مختلفی در همان فصل وارد میدان می‌شوند بی‌آن‌که یک سابقه‌ی کارشناسی شده‌ی ثابت داشته باشند. از اینجاست که در داوطلبان ما همیشه شخص و برنامه‌های شخصی مطرحند، نه یک برنامه‌ی سابقه‌دار و شناخته‌شده  و قابل ارزیابی و بازخواست.
ب) هر دو حزب بر اساس باورهای درست و برنامه‌های عملی هماهنگ­شان از مشروعیت برخوردار بوده و بدون شک و تردید و نگرانی، امکان دست‌یابی به حاکمیت جامعه را داشته باشند.
ج) هر دو حزب از حق مبارزه و امکانات لازم آن بهره‌مند باشند؛ یعنی هر دو حزب با تبلیغات و تلاش قانونی بتوانند با جلب آراء مردم به قدرت برسند.
د) هر دو حزب با هم در تعامل و تبادل اطلاعات مستمر باشند و هر حزبی حاکم شد، کارشناسان و مدیران حزب دیگر به صورت دولت سایه در کنار حزب حاکم بوده و با مراکز مدیریت در ارتباط دائم باشند.
هـ) هر دو حزب با تکیه بر آگاهی و عقلانیت مردم، با
  منطق و استدلال به نقد طرف مقابل پرداخته و از رفتارهای متکی بر احساس و عواطف توده و تخریب و تحریم طرف مقابل و تندروی و خشونت بپرهیزند.
و) احزاب باید مدت‌های طولانی فعال باشند تا مردم از برنامه‌های آنان باخبر گردند. احزاب، با سابقه‌ی ده‌ها یا صدها ساله می‌توانند با مردم رابطه برقرار کنند، نه احزاب و جمعیت‌های مقطعی و خلق الساعه.


ما با داشتن چنین حزبی بسیاری از مشکلات کنونی جامعه را نخواهیم داشت. وجود احزاب، نه تنها مشکلات سیاسی و اقتصادی جامعه حل می­­کند بلکه به رفع مشکلات فرهنگی و اخلاقی جامعه نیز یاری می­­رساند.


بنابراین مسئولان دلسوز جامعه باید به جای صدور فرمان یا  تصویب منشور و آیین­نامه، به نهادهای لازم یه جامعه­سیاسی سالم فکر کنندتا به نتیجه­ی مطلوب برسند و وقت مردم و بودجه­ی مملکت را بی­جا هزینه نکنند ما قانون و آیین­نامه کم نداریم اما در مرحله­ی اجرا کم می­آوریم!و این است مشکل امروزی ما!


والسلام سید یحیی یثربی


                                                                                                                    7 /10/92





[1]-ارسطو، درباره کون و فساد،1،2،316آ.




[2]-ارسطو درباره آسمان،2،13،293آ.