گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

آنچه امروز در خاورمیانه می گذرد به دلیل خواب عقلانی و روحانی جامعه بشری است

آیت الله العظمی جوادی آملی در پیامی به کنفرانس سالانه مسلمانان آمریکای شمالی؛
آنچه امروز در خاورمیانه می گذرد به دلیل خواب عقلانی و روحانی جامعه بشری است
 
 
به گزارش خبرنگار اسراء نیوز: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در پیامی به کنفرانس سالیانه مسلمانان آمریکای شمالی به تبیین و تشریح مقوله بیداری معنوی و لزوم اهتمام به آن پرداختند.
ایشان در فرازی از پیام خود با بیان این مطلب که "جریان بیداری, مربوط به معرفت روح و آشنایی با اوصاف و اسمای حُسنای روح است" مرقوم فرمودند: قرآن کریم افراد غیر موحّد را مُرده می‌داند، کسانی را که مُلحدانه می‌اندیشند، آنها را زنده نمی‌داند؛ کسانی که از وحی و نبوّت طرْفی نبسته‌اند، آنها را زنده نمی‌دانند؛ [بلکه] موحّدانی که از وحی و نبوّت طرْفی بسته‌اند، آنها را زنده می‌داند و انسان موحّدی که عقل‌مدار و عدل‌محور باشد، را سالم می‌داند...

متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین سیّما خاتم الأنبیاء و خاتم الأوصیاء(علیهما آلاف التحیّة و الثناء) بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّیء الی الله».

مقدم فرهیختگان, بزرگواران علمی و عملی را گرامی می‌داریم، از حضور شما حق‌شناسی می‌کنیم و از برگزارکنندگان این همایش وزین سپاسگزاریم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که توفیق بیداری را به همه ما مرحمت کند!

جریان بیداری, مربوط به معرفت روح و آشنایی با اوصاف و اسمای حُسنای روح است، آن‌که انسان را در بدن خاص و مادّی می‌پندارد، خواب و بیداری را هم این‌چنین تفسیر می‌کند; ولی قرآن کریم که کلام انسان‌آفرین است، چون انسان را مرکّب از روح و بدن می‌داند و اصالت را از آنِ روح می‌شمرد، آنچه اوصاف روح است؛ گاهی با تحلیل عقلی, گاهی با تمثیل عادی و مادی تبیین می‌کند، می‌فرماید: همان‌طوری که بدن، یا زنده است یا مُرده: بر فرض که زنده باشد: یا سالم است یا مریض, یا خواب است یا بیدار, یا بیناست یا نابینا یا شنواست یا ناشنوا و مانند آن، همه این اوصاف را درباره روح بیان می‌کند که روح؛ گاهی زنده است و گاهی مُرده؛ گاهی سالم است و گاهی بیمار؛ گاهی خواب است و گاهی بیدار؛ گاهی کور است و گاهی بینا؛ گاهی شنواست و گاهی ناشنوا. قرآن کریم افراد غیر موحّد را مُرده می‌داند، کسانی را که مُلحدانه می‌اندیشند، آنها را زنده نمی‌داند؛ کسانی که از وحی و نبوّت طرْفی نبسته‌اند، آنها را زنده نمی‌دانند؛ موحّدانی که از وحی و نبوّت طرْفی بسته‌اند، آنها را زنده می‌داند و انسان موحّدی که عقل‌مدار و عدل‌محور باشد، او را سالم می‌داند که ﴿إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾؛[1] چه اینکه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را هم به عنوان ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ﴾[2] معرفی می‌کند و کسانی که گرفتار مشکلات علمی و عملی‌ هستند، یا بیراهه می‌روند و یا راه دیگران را می‌بندند، از آنها به عنوان بیمار یاد می‌کنند که ﴿فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً﴾،[3] یا ﴿فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾،[4] یا ﴿فَتَرَی الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾[5] این‌گونه از آیات نشان می‌دهد انسانی که عقل‌مدار و عدل‌محور نیست مریض است. همچنین تعبیر بینا و نابینا دارند که در سوره «حج» فرمود برخی از افراد چشم باطنشان کور است: ﴿لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ﴾.[6] امّا بیداری و «یقظان» بودن عبارت از آن است اگر انسان چیزی تهیه کرد، یا در صَدد تهیه چیزی است که ماندنی است به همراه خود می‌‌برد و آثار خوب او می‌ماند؛ معلوم می‌شود چنین انسانی بیدار است، یک؛ و کارهای او کارهای انسان بیدار است، دو؛ و اگر کسی تلاش و کوشش او برای چیزی است که ماندنی نیست, به همراه نمی‌برد و آثار سویی برای دیگران باقی می‌گذارد، معلوم می‌شود او خواب است و بیدار نیست.

انسانِ خواب چیزهایی را می‌بیند، وقتی که بیدار شد دستش تهی است و چیزی از آنها حاصل نیست. این «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا»[7] که از غُرَر روایات اخلاقی ماست، معارف فراوانی را در بردارد؛ یکی از آنها این است اگر کسی خواست ببیند بیدار است یا خواب, اگر آنچه تهیه کرده است ماندنی است و به همراه آن هجرت می‌کند، معلوم می‌شود او داراست و بیدار و اگر آنچه تهیه کرده است باید بگذارد و تنها با دست تهی و با مسئولیت آن برود، معلوم می‌شود که خواب است. انسانِ خوابیده، در رؤیا چیزهایی می‌بیند، وقتی بیدار شد هیچ سهمی از آنها ندارد: «النّاسُ نِیامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا». بسیاری از افراد خیال می‌کنند دارند و دارایند؛ ولی هنگام مرگ می‌بینند با تهیدستی باید هجرت کنند که ﴿یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾؛[8] معلوم می‌شود چیزی فراهم نکردند, معلوم می‌شود در این مدت خواب می‌دیدند که فلان چیز برای من است, فلان کار برای من است, این سِمت از آن من است. پس بیداری و یقظه را از این راه باید تشخیص داد که چه چیز بیداری است, چه چیزی خواب و چه کسی بیدار است و چه کسی خواب, این طلیعه بحث بود.

خدای سبحان خود را به عنوان بیدارِ محض معرفی کرد که ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ﴾.[9] علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) فرشتگان را به عنوان موجودات منزّه از خواب معرفی کرد که «لا یَغشَاهُم نَومُ»،[10] این‌گونه از تعریف‌ها و بحث‌ها برای آن است که هم متخلّق به اخلاق الهی بشویم، از گزند خواب بپرهیزیم و هم فرشتهمنش باشیم و نخوابیم؛ یعنی نه بخوابیم و نه کسی را بخوابانیم؛ نه غافل باشیم و نه مردم را به غفلت دعوت کنیم.

مطلب سوم آن است که بیداری؛ گاهی مربوط به مسائل شخصی است که انسان در مسائل عادی و شخصی خود منزّه از عصیان و امثال اینها باشد, گاهی بیداری اجتماعی است که در شهر خود, در کشور خود, در قارّه خود, در روی کُره زمین، نه بخوابد و نه اجازه بدهد کسی بخوابد و نه اجازه بدهد که کسی به خوابیده‌ها حمله کند. این بیداری الآن برای جهان بشریّت ضروری و برای مسلمین ضروری‌تر است. در این بیداری‌ها انسان باید بداند که از کجا آمد و به کجا می‌رود، ره‌توشهٴ ماندنیِ او چیست و مانند آن. وجود مبارک علی‌بن‌ابی‌طالب(صلوات الله و سلامه علیه) به ما فرمود: کاری کنید که نخوابید. آن کاری که مانع خوابیدن است، یک؛ یا خوابیده‌ها را بیدار می‌کند، دو؛ آن نسیم تقواست، فرمود: «وَ أیقَظُوا بِها نَومَکُمْ»؛[11] با پرهیزکاری جلوی خواب خود را بگیرید «دفعاً و رفعاً». اگر کسی تاکنون نخوابید خدا را شکر کند و با تقوا جلوی خواب را بگیرد و اگر خدای ناکرده غفلتی داشت آسیب خواب او را فراگرفت، باید با نسیم تقوا او را بیدار کرد، فرمود: با تقوا بیدار می‌شوید. آنچه الآن شما می‌بینید که در خاورمیانه به صورت جنگ‌های نیابتی و مانند آن می‌گذرد، انسان خیال می‌کند با ظلم, با تجاوز, با غارتگری و مانند آن طَرْفی می‌بندد، وقتی بیدار شد می‌بیند که همه اینها سمّ است و در برابر اینها باید پاسخگو باشد که مقدورش نیست.

بنابراین اگر کسی خواست بیدار باشد، باید که بیداری جهانی را هدف نهایی بداند, بیداری اسلامی را هدف میانی بداند, بیداری‌های مکتبی و مذهبی و خاصّ خود را در محدوده‌های جزیی اجرا کند. سخنان نورانی امیر بیان(سلام الله علیه) وقتی به حکومت رسید، جامعه را به بیداری سیاسی دعوت کرد, به بیداری اجتماعی دعوت کرد, نامه‌ای برای مردم مصر نوشت که «مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ»[12] شما اگر بخوابید دشمنِ بیدار می‌تازد. به ما فرمودند شما در میدان نبرد و در جریان جهاد هرگز نخوابید: «وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً»؛[13] همان‌طوری که یک انسان روزه‌دار وقتی وضو می‌گیرد، آب را در دهن مضمضه می‌کند؛ نه می‌نوشد و نه می‌چشد، فرمود شما در زمان سیاست که حمله‌های بیگانه مطرح است، وقتی جامعه ناامن است، خواب را به چشمانتان راه ندهید، فقط مضمضه کنید؛ خواب سیاسی در حدّ مضمضه جایز است؛ خواب اخلاقی در حدّ مضمضه جایز است؛ نه نوشیدن و نه چشیدن، نه خوردن و نه چشیدن, نه ذُق و نه شُرب. فرمود: «وَ لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً»؛ تقوا جلوی این خواب را می‌گیرد.

بیداری اسلامی آن است که انسان خودش نخوابد و نگذارد دیگران بخوابند و جلوی تهاجم مزاحمان را هم بگیرد و نگذارد عده‌ای حمله کنند؛ آن‌گاه جامعه, جامعه عدل و اَمن است که بهترین راه انتظار ظهور خاتم اوصیای الهی همین است. آن عصر, عصر بیداری است، کسی که خواب است منتظر بیدار و بیداری نخواهد بود. در آن عصر که عدل حاکم است, عقل حاکم است, معرفت‌شناسی روحانی و عقلی حاکم است، جا برای خواب نیست؛ لذا قرآن کریم هم جهل را, هم سهو را, هم نسیان را, هم عصیان را، همه اینها را خواب می‌داند و می‌فرماید: انسان وقتی باید بیدار شود: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ ... أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمِکَ یَقَظَةٌ»[14] بنابراین آنچه فعلاً در خاورمیانه یا در جهان می‌گذرد، قسمت مهمّ آن یا همه آن مربوط به خواب عقلانی و روحانی جامعه بشری است که امیدواریم با بیانات قرآن کریم و سخنان نورانی اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) جامعه بیدار بشود هم زنده شود: ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛[15] هم حیات خود را در سایه معارف علمی و عملی تجربه کند که ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾[16] و هم جامعه را به عقل و عدل دعوت کند که «وَ أیقَظُوا بِها نَومَکُمْ»؛ یعنی با تقوا, تقوای سیاسی و جامعه و کمالات دیگر هرگونه خواب را برطرف کنید. آن‌گاه چنین انسانی وقتی رحلت می‌کند، با همه ره‌توشه‌های خود رحلت می‌کند که ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی﴾.[17]

امیدواریم ذات اقدس الهی توفیق بیدار شدن و بیدار ماندن را به همه ما مرحمت کند و به همه شما بزرگواران توفیق «یَقظه» را عنایت فرماید و از برگزارکنندگان این همایش وزین حق‌شناسی می‌کنیم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم جامعه بشری را به عقل و عدل هدایت کند، تا ظلم و تعدّی از همه منطقه‌ها که ناامن است، برطرف شود!

«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


........................................................................
[1]. سوره شعراء, آیه89.
[2]. سوره صافات, آیه84.
[3]. سوره بقره, آیه10.
[4]. سوره احزاب, آیه32.
[5]. سوره مائده, آیه52.
[6]. سوره حج, آیه46.
[7]. مرآة العقول، ج8، ص293.
[8]. سوره انفال, آیه50؛ سوره محمد، آیه27.
[9]. سوره بقره, آیه255.
[10]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه1.
[11]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه191.
[12]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه62.
[13]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), نامه11.
[14]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه223.
[15]. سوره یس, آیه70.
[16]. سوره انفال, آیه24.
[17]. سوره بقره, آیه197.

۵۰ سال تذکر دادم این مطالب ننگین را روی منابر و صدا و سیما بازگو نکنید

حضرت آیت‌الله فاطمی نیا:

شما فکر می‌کنید شخصی که به جای احادیث معتبر، مشتی احادیث جعلی که هیچ منبع و مصدری برایشان وجود ندارد برای این مردم عاشق معارف بگوید و عمر و اوقات پربهای آنها را پر‌کند چه جوابی به خدا خواهد داد؟

این حدیث جعلی که در هیچ منبعی وجود ندارد

به‌عنوان مثال عرض می‌کنم، در بعضی منابع گفته می‌شود روزی یزید ملعون به امام سید‌الساجدین(ع) گفت حالا که من پدر تو را کشته‌ام چه عملی انجام دهم تا خدا مرا بیامرزد؟ امام فرمود نماز غفیله بخوان. حضرت زینب(س) که به تصدیق امام زمانش علم لدنی داشت گفت یادگار برادرم! چرا یادش می‌دهی؟ فرمود عمه‌ جان! موفق نمی‌شود. لذا آن ملعون هرگاه می‌خواست نماز غفیله بخواند دل‌درد می‌گرفت و نمی‌توانست نماز بخواند!

  ملاحظه بفرمائید این حدیث جعلی که در هیچ منبعی وجود ندارد چگونه یک امام معصوم را می‌کوبد که گناه کشتنش با یک غفیله آمرزیده می‌شود و این دین با عظمت را چگونه سطحی و بی‌ارزش نشان می‌دهد که در این دین کشتن یک معصوم چقدر ساده است. بنده به جوانان می‌گفتم که اگر بزرگ‌ترین گناه با یک غفیله آمرزیده شود، پس چرا وجود نازنین امام حسین(ع) قیام کرد. می‌توانست یک اعلامیه منتشر کند و بگوید مردم! اگر گناهی را دلتان می‌خواهد مرتکب شوید و شب‌ها یک غفیله بخوانید و بخوابید! اکنون بسیاری از مجالس پشتوانه علمی ندارند و فقط احساس است.

  ۵۰ سال تذکر دادم این مطالب ننگین را روی منابر و صدا و سیما بازگو نکنید

احساس یک اندازه‌ای دارد. اگر کسی علوم اولین و آخرین را داشته باشد و حال نداشته باشد یک عباسی نمی‌ارزد. اگر کسی حال و احساس داشته باشد و پشتوانه علمی نباشد هم همین‌طور. نمی‌خواهم بگویم همه علامه شوند ولی احساسات ما باید به یک حدیث یا آیه‌ای، مبنای پشتوانه‌ای داشته باشند. نه اینکه فقط از روی احساس باشند.

خدا شاهد است الان در تهران هم چنین مجالسی برگزار می‌شود. خیلی ببخشید نواری را آورده بودند که در قسمتی از آن بنده خدایی که می‌خواند می‌گفت بله، امام حسین به قمر بنی‌هاشم گفت شب عاشورا اگر تو هم می‌خواهی بروی برو! بعد می‌گفت عباس آمد زینب کبری را پیدا کرد و گفت به داداش حسین یک چیزی بگو! آخر این حرف شد! این‌ چیزها، درد‌دل من است؛ مواردی که در پایتخت شیعه خوانده می‌شود، بعد در قالب نوار پخش می‌شوند و مشتری هم دارند. نزدیک ۵۰ سال تذکر دادم این مطالب ننگین را روی منابر و رسانه ها بازگو نکنید. فکر می‌کردم موثر واقع شود ولی نشد. حتی متاسفانه از صدا‌و‌سیما هم گاهی شنیده می‌شود.

برخی از دین مشتی جملات مقدس‌مآبانه را ردوبدل می‌کنند

نیاز جامعه امروز نوع نگرشی است که بعضی به اسلام دارند. یعنی نگاهی که گاهی خیلی سطحی و عوامانه است و تحقق دینداری منحصر در چند دستور خلاصه می‌شود. مثلا چیدن شارب (موی پشت لب بالایی که به لب زیرین برسد)، کوتاه کردن ناخن‌ها، کیپ کردن یقه‌ و امثالهم. عمده این موارد حفظ ظواهر است و مشتی جملات مقدس‌مآبانه که افراد با هم ردوبدل می‌کنند. خدای نکرده اشتباه نشود. ما به تمام سنن و آداب اسلام عزیز ارج می‌نهیم. گرفتن شارب یا ناخن‌ها و امثال آن از سنن اسلام است اما این سنن همه اسلام نیست. یا اینکه دعاها بدون توجه و صرفا برای ثواب خوانده می‌شوند.

سال‌ها دعا می‌خوانند بدون اینکه یک سطر از آن درس گرفته باشند

سال‌ها دعای شریف کمیل را می‌خوانند بدون اینکه یک سطر از آن درس گرفته باشند. ۴۰ سال شخص دعای کمیل خوانده و این جمله را صدها بار تکرار کرده: «کم من قبیح تسترته». یعنی خدایا! چه بسیار عیب و گناهان ما را پوشاندی. اما همین که از مراسم کمیل به خانه برگشتیم هنوز اشک‌مان خشک نشده شروع به کشف اسرار مردم و آبرو بردن می‌کنیم! یا طول دادن بیش از حد مجالس احیا را ملاحظه بفرمائید.

  در تمام سال‌ها ما یک شب داریم که فضلیت آن واقعا از عقول ما خارج است اما در مجالس آنقدر مراسم را طولانی می‌کنند که مردم خسته می‌شوند! وقتی رمق دعا کردن از مردم گرفته شد، تازه می‌گویند قرآن‌ها را بیاورید. من قبلا در جاهای دیگر عرض کرده‌ام، تاکید روایات بر این است که ما به نشاط نگاه کنیم. ان‌شاءالله شب‌های قدر نزدیک است. حالا هیچکس به این حدیث عمل نمی‌کند. جلسه‌های احیا را پنج الی شش ساعت خواهیم داشت. دعای کمیل‌مان که باید ۲۰ دقیقه طول بکشد، معمولا دو ساعت و نیم، سه ساعت زمان می‌برد. اینها روز قیامت جواب دارد. اگر صاحب شریعت بگوید چرا لطائف و ظرائف شریعت ما را در ذهن مردم ثقیل جلوه دادید، چه جواب خواهیم داد؟ یک جوان می‌خواهد برود دعای کمیل یا مراسم احیا اما می‌داند که رفتنش با خودش است برگشتنش با کرام‌الکاتبین! آخر شش ساعت هم احیا می‌شود؟! آخر چه کسی گفته؟

 دین بدون پشتوانه علمی ارزش ندارد

 در همین قم طلبه‌ای بود که بعضی ریاضت‌ها را بر خودش تحمیل کرده بود که حتما نماز شب و روزی سه جزء قرآن بخواند و اعمال دیگر به جا آورد. اما چون پشتوانه علمی نداشت یکدفعه بریده بود. بعد آمده بود و می‌گفت ما یک‌ زمانی بیکار بودیم و نماز شب می‌خواندیم. چرا؟ برای اینکه پشتوانه علمی نداشت. نشاط هم نداشت. در صورتی که حاج‌آقا حسین فاطمی(ره) و مرحوم آیت‌الله العظمی اراکی قریب به یک قرن نماز شب خواندند و سیر نشدند. امام و دیگر بزرگان هم همین‌طور. یا اینکه ما عادت کرده‌ایم همه چیز را برای ثوابش انجام دهیم. استادی داشتم که می‌گفت شما برای فهمیدن بخوانید؛ ثواب با پای خودش می‌آید.

 این بد است که ما این‌گونه تربیت شده‌ایم. یعنی الان می‌خواهیم عمره برویم، اولین چیزی که در ذهن خطور می‌کند ثواب است. اعتکاف که می‌رویم، اولین چیزی که به ذهن خطور می‌کند ثواب است. اعتکاف فلسفه‌اش چیست؟ اعتکاف از عَکَفَ مشتق است. عُکوف یعنی یک جا ایستادن. اعتکاف رمزش این است که شما همیشه پیش خدا بمانید. حج هم رمزش همین است. عمره رمزش دور خدا چرخیدن است اما ما همه را برای ثوابش انجام می‌دهیم. اگر انسان بی برخوردار از علل به مجلسی برود و بگوید حالی پیدا کردیم، این حال چون بدون پشتوانه است اثری ندارد چرا‌که فقط احساس است و احساس زودگذر.

انحرافات در متون درسی 1

انحرافات در متون درسی 1


دانلود فایل پی دی اف

 بسم الله الرّحمن الرّحیم‏

الحمد للّه ربِّ العالمین و صلّى اللهُ على أشرف خلقِه‏ و سیّد بَریّتِه محمّدٍ و آله أجمعین‏

مقدّمه

دین مبین اسلام و تعالیم بلند عرفانی آن سراسر زندگی انسانی را در برگرفته و مهم‌ترین زمان برای فراگیری این تعالیم را نیز ـ به نص شریف: الْعِلْمُ فِی الصِّغَرِ کَالنَّقْشِ فِی الْحَجَرِ[1]؛ ـ در کودکی و عنفوان جوانی دانسته است.

لذا چنانچه از نقش حیاتی این دوران غافل بوده و یا درست برنامه ریزی ننمائیم در قبال نسل های آیندۀ انسانی که به واسطه دور شدن از مبانی دقیق و روح بخش اسلام به انحطاط کشیده می شوند مسئول خواهیم بود.

لذا بر آن شدیم که پاره ای از بی توجهی ها و سهل انگاری ها که موجب انحرافاتی عظیم در حوزه تعلیم و تربیت می شود را برجسته نمائیم. باشد که متصدیان امور آموزشی و پرورشی با نگاه واقع بینانه و منصفانه در صدد اصلاح و جبران مافات برآمده و دورنمائی از انحرافاتی که سر انجام به دین گریزی و فاصله گرفتن از حقیقت شریعت قرّاء نبوی صلّی الله علیه و آله و سلم که ضامن سعادت دین و دنیای بشر است منجر می شود پیدا نمایند و این مسئولیت بزرگ الهی که امروز بر دوش ما گذارده شده است را به سر منزل مقصود برسانیم. این امور خلاف و آموزه های انحرافی را می توان به طور خلاصه در چند دسته مورد لحاظ قرار داد و آنگاه به نقد و بررسی آنها پرداخت.

دسته اوّل: تعظیم و بزرگ جلوه دادن سنن ملی و قومیتی در مقابل سنت های الهی و دینی

دسته دوّم: ارائه الگوهایی که صرفاً خیالی بوده یا انحرافات انسانی و اخلاقی و دینی آنها محرز بوده و اهداف شوم بسیاری از آنها بر فرهیختگان و اهل تحقیق پوشیده نیست.

دسته سوّم: انحرافات اجتماعی که کیان و اساس خانواده را متزلزل نموده و این کانون گرم را به تاریکی و انحراف می کشد.

دسته چهارم: واژگونی خط و زبان عربی در متون که مسلّم به عربی زدائی و فاصله گرفتن از فرهنگ قرآنی منجر می شود.

دسته پنجم: ترویج برخی مسائل خلاف آموزه های دینی.

دسته ششم: ترویج برخی مسائل خلاف آموزه های شیعی.

از آنجا که این انحرافات بسیار ماهرانه و دقیق کارگذاری شده لذا برای بررسی دقیق آنها و جستجو پیرامون موارد بر آن شدیم که نگاهی به طراحی جلدها و صفحات، گزینش تصاویر و عکس ها، انتخاب عناوین و واژه ها که در تدوین کتب درسی نقش اساسی داشته اند بیندازیم. آنگاه به بررسی محتوائی و معنوی متون توجه نمائیم که در این اثناء دریافتیم که چه بسا بسیاری از مطالب درصدد اشاعه فرهنگ غربی که بر محوریت ماده و مادیات می چرخد می باشند. لذا بر آن شدیم که به دفاع از قربانیان استعمار فرهنگی و انحراف دینی به مقابله با آموزه هایی که روح و حقیقت دین و دین مداری را به چالش می کشد برآئیم.

نکته قابل توجه و برجسته‌ای که وجود دارد این است که به نص شریف: کُلُّکُمْ‏ رَاعٍ‏ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه[2]‏؛ متصدیان امور تربیتی نمی‌توانند از این امر خطیر شانه خالی کرده و مسئولیت انحراف و إغوای کودکان و نوجوانان را از گردن خویش سلب نمایند.

چه اینکه به نص شریفه: ﴿قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً﴾[3] باید به بررسی و کنکاش آموزه های مختلفی که ساختار شخصیتی افراد را تشکیل می دهد پرداخته و صحیح و سقیم را پیدا نموده و ایشان را از موارد انحرافی اجتناب دهند. زیرا در فرهنگ دینی متصدیان امور تعلیم و تعلم به منزله پدران و مادران روحانی نوآموزان و دانش آموزان قلمداد شده و باید مشفقانه و دلسوزانه به اصلاح ایشان اقدام نمایند.

انحرافات در متون درسی، دسته اوّل:

تعظیم و بزرگ جلوه دادن سنن ملی و قومیتی در مقابل سنت های الهی و دینی:

الف) نوروز و سفره هفت سین و تأکید بر مذهبی بودن آن با قرار دادن قرآن در سفره هفت سین و تصاویر قرآن خواندن در لحظه تحویل سال.

ب) شاهنامه و تأکید بر آن. در دروس همه سال‌های تحصیلی لا اقل یک مرتبه از شاهنامه مثال آورده شده است، حتی در کتاب فارسی کلاس دوم پدر یک پرنده برای عبرت او شعری از شاهنامه می‌خواند. شمردن شاهنامه در زمره کتب مرجع.

ج) ملی گرائی و تعصب ملی: شعارهای ملی. اعتقاد به پرچم. وطن پرستی. تاریخ نگاری افتخارات ملی. سرود ملی. اداره حکومت خلفای بنی عباس توسط ایرانیان. زبان ملی فارسی است. ایران شناسی تاریخی. خدمات ایران برای اسلام. سبک زندگی ما اسلامی ـ ایرانی است. هویت ایرانی قبل و بعد از اسلام.

د) اهمال در باب غدیر خم: به حساب نیاوردن غدیر در ضمن درس روزهای مهم سال. به حساب نیاوردن غدیر در درس عید مسلمانان. عید غدیر یکی از عیدهای مسلمانان است. در روز غدیر به دیدن سادات می‌روند.بیان داستان غدیر بدون اشاره به لقب امیرالمؤمنین.

ه‍) تقویم شمسی و تأکید بر روزهای مهم سال: روز قدس، نوروز، 13 آبان، 22 بهمن و نادیده گرفتن تاریخ هجری قمری.

از آنجا که فرهنگ و سنن قومی و پرداختن به ترویج آن در قالب ناسیونالیسم، فرهنگ ناب و اصیل اسلامی را تحت الشعاع قرار می دهد و موجب نادیده گرفتن الگوها و شاخصه های معرفتی ما که مبیّن فرهنگ اصیل می باشند لذا پرداختن به نوروز و سفره هفت سین و تاکید بر مذهبی بودن آن و قرار دادن تصاویر قرآن خواندن بر سر سفرهفت سین[4] و پرداختن به داستان عمو نوروز که در واقع نمادی از بابا نوئل مسیحی‌ها می باشد[5] و طرح این مطلب که نوروز و نو شدن یکی از نشانه های قدرت الهی است.[6]

آنگاه تاکید بر شاهنامه و پرداختن به شخصیت های خیالی و وهمی آن[7] و در ادامه تصویر سازی از شخصیت های شجاع و بدون مایه های دینی و الهی که صرفا نگاهشان به کشور گشائی و ابراز و اظهار خویش در میان دیگران است،[8] چیزی جز ماتریالسم دینی را به دنبال نخواهد داشت.

آنجایی که نقد می‌نمودیم به شاه معدوم که به جای اینکه بگویی کوروش آسوده بیارام که ما ایستاده ایم باید می‌گفتی سلمان فارسی آسوده بیارام که ما از رهروان واقعی مسیری هستیم که تو پیمودی. حال چه شده است ما را که به مطرح کردن قومیت و ملیت و حس واهی و خیالی حمیت منهای دین می‌پردازیم.[9]

برای آشنائی با کیفیت مواجهه توحید قرآنی، شریعت نبوی و سیره علوی به مسئله قومیت گرائی و نژاد پرستی خوب است به برخی آیات الهی و روایات اهل بیت علیم السّلام نیز توجه نماییم.

اما آیات الهی:

الف) ﴿وَ کَذلِکَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ فی‏ قَریَةٍ مِن نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُترَفوها إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى‏ آثارِهِم مُقتَدون﴾ و به همین منوال هیچ رسولى قبل از تو به سوى اهل قریه‏اى گسیل نداشتیم، مگر آنکه عیاشان آن قریه گفتند: «ما پدران و نیاکان خود را بر این راه و روش یافتیم و البتّه ما از آثار آنها تبعیّت خواهیم نمود.»[10]

ب) ﴿وَ قالوا رَبَّنا إِنّا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلّونا السَّبیلاَ﴾ مى‏گویند: بار پروردگارا ما از بزرگان و رؤساى خود تبعیت نمودیم و آنها راه را بر ما گم نمودند.[11]

ج) ﴿إذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَروا فی‏ قُلوبِهِمُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجاهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسولِهِ وَ عَلَى المُؤمِنینَ وَ أَلزَمَهُم کَلِمَةَ التَّقوى‏ وَ کانوا أَحَقَّ بِها وَ أَهلَها وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلیماً﴾؛ در آن زمانى که کفّار در دل خود عصبیّت جاهلیّت را راه دادند و از آن حمیه پیروى کردند، و خداوند آرامش و اطمینان خود را بر پیامبرش و بر مومنین فرستاد و ایشان را ملازم با کلمه تقوا نمود و ایشان سزاوارترین کس به آن بودند و اهلیت آن را داشتند و خدا به هر چیزى دانا است‏.[12]

د) ﴿اعلَموا أَنَّما الحَیاةُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکُم وَ تَکاثُرٌ فی الأَموالِ وَ الأَولادِ﴾ این زندگى دنیا مرکّب است از لَعِب: بازى بدون خواهش نفسانى، و لَهْو: کارهائى که انسان روى تمایلات نفسانى انجام مى‏دهد و غرض عقلائى صحیحى بر آن مترتّب نیست، و زینَة: روى باطل و اعتبارات را به لباس حقیقت پوشانیدن و امور فانیه را بصورت امور باقیه جلوه دادن، و خودپسندى نمودن و بر اساس تفاخر و مباهات امور زندگى خود را بنا نهادن، و پیوسته بدنبال زیاد نمودن مقدار اموال و تعداد اولاد بر آمدن.[13]

ه‍) ﴿إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُختالٍ فَخورٍ﴾؛ خدا خودپسندان گردن فراز و فخرفروشان را دوست نمى‏دارد.[14]

و) ﴿قالوا وَجَدنا آباءَنا لَها عابِدینَ * قالَ لَقَد کُنتُم أَنتُم وَ آباؤُکُم فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ﴾؛ در پاسخ گفتند: پدران ما چنین مى‏کردند. ابراهیم گفت: هم شما و هم پدرانتان همگى در ضلالت و جهالت آشکارى بوده‏اید.[15]

ز) ﴿وَ لا تَتَّبِعوا أَهواءَ قَومٍ قَد ضَلّوا مِن قَبلُ وَ أَضَلّوا کَثیراً وَ ضَلّوا عَن سَواءِ السَّبیلِ﴾؛ و پیروى مکنید از آراء و اهواء گروهى که قبلاً گمراه شده‏اند، و جماعتى بسیار را نیز گمراه کردند، و از طىّ راه مستقیم و صراط مستوى به دور و بر کنار افتاده و در راه کج و معوج طىّ طریق نمودند.[16]

اما روایات:

الف) امام باقر علیه السّلام فرمودند: إِنَّ ناساً أَتَوا رَسولَ الله صلی الله علیه و اله و سلم بَعدَ ما أَسلَموا فَقالوا یا رَسولَ الله أَ یُؤخَذُ الرَّجُلُ مِنّا بِما کانَ عَمِلَ فی الجاهِلِیَّةِ بَعدَ إِسلامِهِ فَقالَ لَهُم رَسولُ الله صلی الله علیه و اله و سلم مَن حَسُنَ إِسلامُهُ وَ صَحَّ یَقینُ إِیمانِهِ لَم یُؤاخِذهُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالَى بِما عَمِلَ فی الجاهِلِیَّةِ وَ مَن سَخُفَ إِسلامُهُ وَ لَم یَصِحَّ یَقینُ إِیمانِهِ أَخَذَهُ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالَى بِالأَوَّلِ وَ الآخِرِ؛

از امام باقر علیه السّلام که مردمى نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، پس از آنکه مسلمان شدند و گفتند: یا رسول الله! آیا کسى از ماها بدان چه در جاهلیت خود کرده است پس از اینکه مسلمان شده مؤاخذه شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ آنها فرمود: هر که از دل، مسلمان شده و یقین ایمانش درست است، خدا تبارک و تعالى او را بدان چه در زمان جاهلیت کرده است مؤاخذه نکند و هر که از دل، مسلمان نشده و یقین ایمانش درست نیست، خدا تبارک و تعالى او را از اول تا آخر مؤاخذه نماید.[17]

ب) امام صادق علیه السّلام فرمودند: مَن تَعَصَّبَ أَو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَد خَلَعَ رِبقَةَ الإِیمانِ مِن عُنُقِهِ‏؛

هر که تعصّب ورزد یا براى او تعصّب ورزیده شود، رشته ایمان را از گردن خود باز کرده است.[18]

ج) امام صادق علیه السّلام فرمودند: قالَ رَسولُ الله صلی الله علیه و اله و سلم مَن کانَ فی قَلبِهِ حَبَّةٌ مِن خَردَلٍ مِن عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ تَعالَى یَومَ القیامَةِ مَعَ أَعرابِ الجاهِلِیَّةِ؛

هر که به اندازه یک دانه خردل تعصّب در دل دارد، خدا روز رستاخیز او را با عرب‌هاى زمانِ جاهلیت مبعوث کشد.[19]

کلام بزرگان:

1ـ در کتاب شریف نور ملکوت قرآن، جلد 3، صفحه 163 این قومیت پرستی و ملیت گرایی را از دسیسه‌های انگلیس برای ایجاد تفرقه و تشتت در میان جامعه مسلمانان می‌دانند:

«به وضوح روشن است که مقصد انگلستان، تفرّق و تشتّت مسلمین است که به هر صورت و به هر شکل در هر زمان آن را عمل می‌کند. و سیّد جمال الدّین این واقعیّت را به خوبى ادراک نموده بود و براى گریز از آن، جز اتّحاد مسلمین و تشکیل جبهه‏هاى حرب ـ در صورت ضرورت ـ براى حفظ کیان اسلام و برگردانیدن عزّت آنها را به کانون اصلى و محور حقیقى خویش، چاره‏اى نمی‌دید.

بنابراین، آنچه امروزه در میان اقوام مختلف دائر است از رواج اندیشه قومیّت‏پرستى و ملّیّت‏پرستى که به آن ناسیونالیسم گویند، در شکل‌ها و قالب‏هاى پان ایرانیسم، پان عربیسم، پان ترکیسم، و پان هندوئیسم و غیرها که در کشورهاى اسلامى با وسوسه استعمار و تبلیغ ایادى و بلندگوهاى آنان ترویج می‌گردد، و همچنین تشدید و تقویت نزاع‌هاى مذهبى شیعه و سنّى، و ایضاً قطعه قطعه نمودن سرزمین اسلامى و کشور پهناور عثمانى به صورت کشورهاى کوچک و رقیب با یکدیگر، همه براى مبارزه با آن اندیشه و فکر ریشه کن کننده استعمار، یعنى اتّحاد اسلام و به روى کار آمدن قرآن است‏.»

2ـ همچنین در کتاب نور ملکوت قرآن جلد 3 صفحه 127 می‌فرمایند:

«سیاست انگلستان در هر کشورى، دعوت به ملّیّت گرایى است‏:

پس از غلبه متّفقین بر متّحدین، دولت عثمانى را تجزیه، و بر نوزده کشور کوچک تقسیم کردند و سیاست تفکیک در عقائد و اخلاق و رسوم، براى مقابله با وحدت اسلامى با شدّت هر چه بیشترى عملى شد. در هر یک از این نقاط، مردم را به سُنن ملّى همان منطقه گرایش دادند، و به نام ملّیّت گرایى، مبارزه با اسلام نمودند.

در کشور ترکیّه برنامه فرهنگى سیاست، این فکر را منتشر ساخت، و در کتاب‌هاى درسى تزریق مى‏نمودند که: ملّت اصلى قدیمى در آسیا قومى بودند به نام «حَتّ» که همه از خود شجاعت‌ها به یادگار ملّت گذاردند. افراد کشور باید آن اصالت نیاکان خود را حفظ کنند، و تابع آن سنن و آداب باشند.»

ایشان در ادامه، در تعلیقه می فرمایند:

احمد امین مصرى در کتاب «یوم الإسلام» ص 150 و 151 گوید: مصطفى کمال در ملّت، روح جدیدى دمید و ایشان را به جاى عزّت طلبى به دینشان، به عزّت طلبى به قومیّتشان دعوت کرد. و در ملّتش عزّت و افتخار را از آن دانست که از اولاد تورانیان هستند، همچنان‌که بعضى از داعیان در مصر، مردم را فرا می‌خواندند که به احفاد فراعنه بودنِ خود عزّت بجویند. مصطفى کمال این فکر ضعیفى را که اندکى از اروپاییان بدان معتقدند که: لغت سومریّین که منشأ تمدّن بابلیان قدیم است، در رشته خود به ترکىّ متّصل است؛ تقویت و تأیید نمود. این فکر قائل است به آنکه اکتشافات واقع شده در آناضول نشان می‌دهد که: ملّت‏هاى آسیاى صغیر (ترکیّه) تمدّنشان از تمدّن حیثیّین که آنها نیز از بابلیّین گرفته‏اند مى‏باشد، و سپس ملّت‏هاى آسیاى صغیر که داراى تمدّن بوده‏اند، جنس اروپاییان تمدّن خود را از آنان اخذ کرده‏اند. بنابراین، بر گمان آنها اصل تمدّن‌ها به تمدّن ترک بر می‌گردد.

مصطفى کمال لغت ترکى را از بسیارى از کلمات عربى و فارسى جدا کرد، و به جاى آنها کلمات تورانى قدیم را نهاد. حتّى در اعلام تصرّف نموده، مصطفى کمال را به کلمات دیگر مانند آتاترک تغییر داد. او در سنه 1928 میلادى یک هیئت مؤتلفه موسیقى براى تدریس در معهد موسیقى اسلامبول تشکیل داد، تا عنصر موسیقى اروپایى را در عنصر موسیقى وارد سازند.

سپس در ادامه مطلب چنین می فرمایند:

«در کشور سوریّه چنین ترویج نمودند که: قوم اصلى شام و لبنان، آرامى و فینیقى بودند.

آرامیان براى آداب زندگى خویش، خطّ و لغت آرامى را در اطراف آشور و جنوب لبنان پخش کردند. فینیقیان مردمانى جنگى در دریا پرورش می‌دادند و در تکمیل حروف هجاء سهمى خاصّ داشتند.

لشکر فینیقى در دریا با دولت رُم غربى جنگید، سواحل تونس و شمال آفریقا را فتح نمود، و شهر و بنادر کارتاژ را تسخیر کرد. و در فتوحات ساحلى پیشرفت کرد و سواحل اسپانیا و پرتغال را دور زد و حکمرانى را به خود اختصاص داد تا جایی‌که به ساحل جنوبى جزیره بریتانیا رسید و از آن قوم و دیار باج گرفت. و تمام این افتخارات را به خود اختصاص داد که همه متعلّق به ملّت لبنان است.

در کشور عراق می‌گفتند: شما از همه اقوام برتر هستید. قوم آشور در شجاعت، فتح و گسترش کشور چنان صحنه‏اى نشان داد تا آنجا که بر ملّت آرامى و قسمتى از ایران بخش کردستان و لرستان حکومت می‌نمود.

قوم آکاریان پیش از زمان آشورى بر مقاطعات وسط عراق ـ پیش از همه ـ اوّلین دولت را در عراق تأسیس نمود. سپس بُختُ نَصَّر نفوذ دولت را تا فلسطین پیش برد؛ شهر قدس را خراب کرد، مردان را کشت و زنان را به اسارت خود به بابل در عراق آورد. سپس قوم سومار بر دولت آکاد مستولى و تا منطقه خوزستان و بختیارى جلو رفت.

در کشور ایران با آنکه از قطعات قسمت شده عثمانى نبود، مجد و عظمت دوران جمشید شهنشاه پارس را یاد آور مى‏شدند که: شما از دیگران هنرمندترید. فتوحات شما از فارس تا به بابل و سوریّه و شمال عراق، و تا غرب رود نیل تا حدود تونس رسید. و در این بلاد حکومت‌هایى تشکیل داده، از امراء محلّى رئیسى بر منطقه خود ایالت تعیین، دولتى تابع امپراطورى ایران برقرار کرده، قانون اوّلى حقوق بشر را ترویج، امر تجارت و زراعت را به مردم هر ایالت واگذار، و زیر حکومت مرکزى در شوش قدیمى اداره می‌نمودند.

همین‌طور به مردم حجاز و یمن و مصر با سلسله تاریخ‌هاى مفصّل، عظمت و برترى قومیّت آنها را بر تمام افراد و ملل دنیا نشان داده و چنین وانمود می‌کردند که باید براى ترقّى و پیشرفت، از این آداب و عادات پیروى کرد.[20] شرح و تفصیل آن بسیار به درازا می‌کشد. اجمالاً براى درهم شکستن حکومت اسلام و پاره کردن مرکزیّتِ واحد آن، چه از نقطه نظر مکان و چه از نقطه نظر أفهام و اندیشه‏ها، چنان‌که دیدیم به حدّ اعلاى از جدّیّت و کوشش، مساعى خود را به خرج دادند.

آنگاه دول استعمارچى بر سر هر یک از این کشورهاى قطعه قطعه شده کوچک، یکى از نوکرهاى خود را گذاردند. و براى اداره امور، خودشان به وسیله‏ مشاورین خارجى که می‌فرستادند، زیر نظر این نوکرها کشورها را نگه مى‏داشتند.»

3ـ در جلد 24 از مجموعه آثار شهید مرتضی مطهری صفحه 40 آمده است:

«رواج اندیشه قومیّت‏پرستى و ملّیت‏پرستى و به اصطلاح «ناسیونالیسم» که به صورت‌هاى پان‏عربیسم، پان‏ایرانیسم، پان‏ترکیسم، پان‏هندوئیسم و غیره در کشورهاى اسلامى با وسوسه استعمار تبلیغ شد، و همچنین سیاست تشدید نزاع‌هاى‏ مذهبى شیعه و سنى، و همچنین قطعه‏قطعه کردن سرزمین اسلامى به صورت کشورهاى کوچک و قهراً رقیب، همه براى مبارزه با آن اندیشه ریشه‏کن کننده استعمار یعنى «اتحاد اسلام» بوده و هست.»

در آخر نیز برای حسن ختام به اشعاری از جناب مولانا اشاره می کنیم:

چند بت بشکست احمد در جهان

تا که یا ربّ گوی گشتند مردمان

گر نبودی کوشش احمد تو هم

می‌پرستیدی چو اجدادت صنم

این سرت وارست از سجدۀ صنم

تا بدانی حق او را بر امم[21]


پاورقی‌ها



[1]. کنز الفوائد، ج 1، ص 319، به نقل از امیرالمؤمنین علیه السّلام.

[2]. مجموعه ورّام، ج 1، ص 6.

[3]. سوره تحریم (66) آیه 6.

[4]. فارسی بخوانیم اوّل دبستان، ص 23؛ فارسی بخوانیم دوّم دبستان، ص 92؛ مطالعات اجتماعی ششم، ص 102؛ مطالعات اجتماعی هفتم، ص 145؛ فارسی سوّم دبیرستان، ص 62 و موارد بسیار دیگر.

[5]. فارسی بخوانیم دوّم دبستان، ص 99.

[6]. مطالعات اجتماعی هفتم، ص 145.

[7]. فارسی بخوانیم اوّل، ص 75؛ فارسی بخوانیم دوّم، ص 72؛ فارسی خوانداری چهارم، ص 54؛ فارسی خوانداری پنجم، ص 14؛ رزم رستم و اشکبوش؛ رزم رستم و اسفندیار؛ رزم رستم و سهراب.

[8]. فارسی خوانداری پنجم، ص 130؛ داستان‌های کشور گشایی‌ها در درس‌های تاریخ.

[9]. فارسی بخوانیم اوّل، ص 111؛ فارسی بخوانیم دوّم، ص 86؛ فارسی بخوانیم سوم، ص 79. مطالعات اجتماعی چهارم، تاریخ نگاری و افتخارات ملّی؛ فارسی خوانداری ششم، ص 23؛ مطالعات اجتماعی ششم، ص 48؛ تفکر و سبک زندگی هفتم، ص 52؛ جامعه شناسی سوّم دبیرستان، ص 68.

[10]. سوره زخرف (43) آیه23.

[11]. سوره احزاب (33) آیه67.

[12]. سوره فتح (48) آیه 26.

[13]. سوره حدید (57) آیه 20.

[14]. سوره لقمان (31) آیه 18.

[15]. سوره انبیاء (21) آیات 53 و 54.

[16]. سوره مائده (5) آیه 77.

[17]. الکافی، ج 2، ص 461.

[18]. الکافی، ج 2، ص 307.

[19]. الکافی، ج 2، ص 307.

[20]. مدارک نامبرده عبارت است از: «الحربُ العامّة الأولى و الثانیة»، «خاطرات مصطفى کمال»، «قیام عبد القادر بن عبد الکریم الجزائرى»، «سعد زغلول پاشا»، «مجلّة المختار»، «النّظرات» شیخ محمّد عبده، «العروة الوثقى» سیّد جمال الدّین اسدآبادى، «تاریخ الدّولة الصفویّة»، «قیام مصطفى آتاترک»، «تمدّن اسلام» گوستاولوبون، «کلّیّات تاریخ تمدّن جدید» عبّاس اقبال آشتیانى «تاریخ روابط سیاسى انگلیس و ایران در قرن نوزدهم» تألیف محمود محمود؛ و مشاهدات خود در قیام ملّت شریف ایران عهد نوین اسلامى مقدّس‏. [تعلیقه کتاب نور ملکوت قرآن]

[21]. مثنوی معنوی، دفتر دوّم

دخترم گل است (ارزشمند بودن دختران در فرهنگ اسلام)

 بسم الله الرحمن الرحیم 

دخترم گل است (ارزشمند بودن دختران در فرهنگ اسلام)

منبع: سلسله مقالات تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ (سوره مبارکه فرقان، آیه 74)

(پروردگارا، ما را زنان و فرزندانى مرحمت فرما که مایه چشم روشنى ما باشند)

ادامه مطلب ...

چگونه ائمه اطهار با وجود دارا بودن مقام عصمت مطلقه به خود نسبت گناه می دهند

_______________________________________________________________


مقاله پیش روگزیده ایست از فرمایشات حضرت آیت الله حاج سیدمحمد محسن طهرانی 


در کتاب حیات جاوید در ارتباط با اینکه چگونه ائمه اطهار علیهم السلام با وجود دارابودن

مقام عصمت مطلقه به خود نسبت گناه می دهند ،  ایشان در ابتدا به تبیین و نقد برخی

از دیدگاه ها و نظرات در ارتباط با این مساله پرداخته
و در نهایت نظر بدیع و دقیق خود را
در حل این عویصه و مشکل بر اساس مبانی دقیق
 عرفانی و فلسفی بیان می فرمایند .

_______________________________________________________________

 دانلود فایل پی دی اف دانلود پی دی اف موبایل
ادامه مطلب ...

مشکلات ناشی از عدم تحول در علوم انسانی

عدم تحول در علوم انسانی، مشکلات گوناگونی را در جامعه پدید می‌آورد. زندگی پیچیده‌ی امروز، نیازمند علوم انسانی امروز است، وگرنه مشکلات و گرفتاری‌های جامعه‌هایی که از نظر علوم انسانی تحول نیافته‌اند، اجتناب‌ناپذیر خواهند بود. ما در این نوشته یکی از این مشکلات را مطرح کرده و در حد توان، راه چاره و پیشنهادی را مطرح خواهیم کرد:

فاصله‌ی علم ما از عمل


در روزنامه­ ی خراسان به تاریخ سوم مرداد 1394 مطلبی عنوان شده با این مضمون که: هم اینک ایران جزو پنج کشور اول دنیا و نیز اولین کشور آسیا در عرصه فناوری لیزر است که پا به پای کشورهای آمریکا، فرانسه، آلمان و روسیه در زمره­ ی کشورهای پیشرو در این زمینه فعالیت می­ کند، ولی با این وجود اکنون 100 درصد لیزرهای مصرفی کشور، وارداتی است.


آری! این مشکل ماست. اما نه تنها در لیزر بلکه در همه‌ی مسائل جامعه‌مان. چرا ما چنینیم؟!


در این نوشته می‌خواهم به پاسخ این پرسش بپردازم که چرا ما تلاش می‌کنیم و به نتیجه‌هایی می‌رسیم، اما آن نتیجه‌ها در زندگی ما ظهور پیدا نمی‌کند. ما نه تنها از نظر لیزر بلکه از نظر دانش به طور کلی رتبه‌ی خوبی در جهان داریم، اما شرایط زندگی‌مان و وضعیت کشورمان چنین رتبه‌ای ندارد و این یعنی این‌که دانش ما در زندگی ما اثر نمی‌گذارد.


ما سال‌هاست که فریاد می‌زنیم که دیانت ما از سیاست ما جدا نیست و از طرف دیگر می‌دانیم که دین اسلام به عنوان دین خاتم و جاودانه، با ارزش‌ترین رهنمودها را در مسائل مربوط به اندیشه و زندگی انسان برای بشریت به ارمغان آورده است. اما بیش از سه دهه از استقرار نظام جمهوری اسلامی در جامعه‌مان می‌گذرد و با این‌که اسلام کامل‌ترین دین است و مردم ما عالی‌ترین درجه‌ی نثار و ایثار را در راه استقرار این نظام به عمل آورده‌اند، می‌بینیم که جامعه‌ی ما از نظر ارزش‌های اسلامی و پیشرفت‌های اقتصادی و صنعتی و کشاورزی و حتی در زمینه‌ی مسائل فرهنگی، جایگاه شایسته‌ی خود را ندارد. این نشان می‌دهد که ما مسلمانان انتزاعی هستیم اما هنوز مسلمان عملی نشده‌ایم، یعنی نتوانسته‌ایم یک نظام اسلامی سرشار از برابری و عدالت و ایمان و اندیشه‌ی درست و به دور از فساد و تباهی و فحشا و منکر سامان دهیم! چرا چنینیم؟


به نظر من ریشه‌ی همه‌ی این‌ها در اینجاست که ما از نظر علوم انسانی تحول پیدا نکرده‌ایم. یکی از موارد تحول در علوم انسانی همین است که ما موجودات انتزاعی نباشیم بلکه موجوداتی باشیم واقعیت‌گرا. اما متأسفانه ما با واقعیت کاری نداریم و همه‌ی مسائل را در ذهن خود حل و فصل می‌کنیم. ما در ذهن خود جبرگرا نیستیم اما در عمل جبرگراییم. در ذهن خود از تبعیض و ستم بیزاریم اما در عمل غرق در تبعیض و تجاوزیم. ما در ذهن خود جهان را می‌شناسیم اما در عمل از پیش‌پاافتاده‌ترین مسائل جهان خبر نداریم. خوشحالیم که کتاب فلسفی ترجمه کردیم یا نوشتیم و بحث فلسفی داریم اما در زندگی‌مان اثری از این مباحث نمی‌بینیم. و سرانجام به صورت ذهنی و انتزاعی از ضرورت تحول در علوم انسانی سخن می‌گوییم، اما حتی در بیشتر موارد معنای تحول در علوم انسانی را نمی‌دانیم! و عملاً کوچک‌ترین اقدام در جهت تحول علوم انسانی را تحمل نمی‌کنیم.


اگر در علوم انسانی تحول داشتیم، حتماً به هزاران نتیجه‌ی سودمند می‌رسیدیم که یکی از آن‌ها همین است که در گفتار و تلاش خود، واقعیت را در نظر می‌گرفتیم و بر آن می‌کوشیدیم تا هر سخنی می‌گوییم با واقعیت بیگانه نباشد و هرگونه اندیشه و تلاش ما سرانجام به چرخه‌ی زندگی ما بازگردد و به سود جامعه‌ی ما تمام شود. اما به خاطر عدم تحول در علوم انسانی، متأسفانه ما از این نکته روشن یعنی از ارتباط علم با عمل و اندیشه با زندگی غافلیم و این غفلت ما درجات متفاوتی دارد که من به تعدادی از این درجه‌ها اشاره می‌کنم:


1- گاهی ما چنان انتزاعی و بی‌توجه به واقعیت سخن می‌گوییم که حتی معنی سخن خود را نمی‌دانیم. ما خواهان تحول در علوم انسانی هستیم اما از همان کسی که دو ساعت درباره‌ی تحول علوم انسانی و ضرورت آن سخن می‌گوید اگر بپرسیم که آقا تحول علوم انسانی یعنی چه؟ و یعنی چه کار کنیم؟ با اطمینان می‌گویم که پاسخ درستی نخواهد داد، یا از کسانی که چند دهه است درباره‌ی وحدت مسلمانان، مرکز باز کرده و بودجه می‌گیرند، بپرسیم که تعریف شما از وحدت چیست بعید است که پاسخی بشنویم.


2-­ گاهی از چیزهایی سخن می‌گوییم بی‌آنکه بتوانیم نمونه‌ای نشان دهیم. مثلاً یکی از افراد سرشناس در کنگره‌ی بزرگداشت علامه، از اهمیت تفسیر قرآن با قرآن، دادِ سخن می­ داد اما هیچ نمونه‌ای مطرح نکرد. پس از آن‌که سخنرانی‌اش تمام شد من به او گفتم: بسیار سخنرانی خوبی داشتید اما لطف کنید یک نمونه از این‌گونه تفسیر را برای من توضیح دهید. ایشان گفتند: من تا حال به چنین نمونه‌ای فکر نکردم! و در اینجا شاید جالب باشد یادآور شوم که یکی از بزرگان که از علم حضوری دفاع می‌کند، در برابر این پرسش که ما با علم حضوری از روح و جسم خود چه­ ها می‌دانیم؟ ایشان پاسخ می‌دهند که همه چیز می‌دانیم اما نمی‌دانیم که می‌دانیم!! یعنی ما گاهی آن­قدر انتزاعی فکر می‌کنیم و انتزاعی حکم می‌کنیم که ناچار می‌شویم بگوییم که حتی خودمان هم از واقعیت حکممان خبر نداریم.


3-­ گاهی معنا و تعریف مطلب را می‌دانیم اما از کارآیی آن در واقعیت خبر نداریم. مثلاً ما می‌دانیم که باید در نظام اسلامی، ربا نداشته باشیم اما جامعه غرق در ربا می‌شود و ما اصلاً خبر نداریم و بی‌خیال می‌مانیم.


4-­ گاهی ما از این هم خبردار می‌شویم که خواسته‌ی ما در جامعه ظهور ندارد و اجرا نمی‌شود، اما این را نمی‌دانیم که چه علل و عواملی در جامعه هستند که تلاش ما و نظرات ما اجرایی نمی‌شوند. مثلاً ما می‌خواهیم قاچاق و دزدی و رشوه در جامعه نباشد، اما کم و بیش می‌دانیم که هست. اما ذهن انتزاعی ما، به ما اجازه نمی‌دهد که از خود بپرسیم که چرا به نتیجه نمی‌رسیم.


چه باید کرد؟


به نظر من، ما با این مشکلات درگیر خواهیم بود و درگیر خواهیم ماند تا آن‌که بدانیم که باید از تکیه مطلق بر ذهن و انتزاعیات دست برداریم و به واقعیت بازگردیم و به نظرسنجی و اطلاعات و آمار روی آوریم و از آزمون و خطا غفلت نکنیم.


انسان‌های آگاه از دیرباز متوجه شدند که در استفاده از واژه‌ها بی‌دقتی می‌کنند. مثلاً ما بسیار راحت می‌گوییم سرد یا گرم، اما درجه‌ی حرارتی را که دقیقاً سرد باشد یا گرم نمی‌دانیم. ما به تکرار، از فلسفه بحث می‌کنیم اما معنی دقیق آن را نمی‌دانیم. از آزادی سخن می‌گوییم و از عدالت اجتماعی دم می‌زنیم اما هیچ تعریف درستی از آن‌ها نداریم. این بی‌دقتی و به تعبیر دیگر این کلی‌گویی‌ها، ما را از تکامل فکری و تحول عملی بازمی‌دارد. اما اگر دقت کنیم و به محتوا و ساز و کار و چگونگی تحقق واژه‌ای که به کار می‌بریم توجه داشته باشیم. می‌توانیم کار را مدیریت کنیم.


مثلاً همه می‌خواهیم فساد مالی در جامعه نباشد اما به تعریف موضوع و به ساز و کار تحقق آن اصلاً توجه نداریم، به همین دلیل به نتیجه هم نمی‌رسیم و نمی‌توانیم تحولی در جامعه ایجاد کنیم. اما اگر به جای این کلی‌گویی فساد را تعریف کنیم و طبقه‌بندی کنیم و ساز و کار و چگونگی مبارزه با آن را تشخیص دهیم، و این مبارزه را به صورت علمی و دقیق مدیریت کنیم و به موقع و مرحله به مرحله پیشرفت خود را در مبارزه با فساد معین، بر اساس اطلاعات و آمار ارزیابی کنیم، آن­گاه اگر پیشرفتی در کار بود ادامه دهیم وگرنه برگردیم به ساز و کارها و چگونگی مدیریت این مبارزه، دقت مجدد کرده و آن‌ها را یکایک بررسی و ارزیابی کنیم و پس از اصلاح کاستی‌ها و حذف ناکارآمدها و دخالت دادن عوامل جدید و کارآمدتر، کار خود را ادامه دهیم، بی‌تردید با موفقیت و کامیابی روبرو خواهیم شد و فساد را اگر ریشه‌کن هم نکنیم به حداقل می‌رسانیم.


و همین طور در مسائل و مشکلات دیگر جامعه باید از برخورد انتزاعی صرفه نظر کنیم، زیرا با برخورد انتزاعی، هم خود را فریب می‌دهیم و هم مردم را. در نتیجه نه تنها کاری از پیش نمی‌بریم بلکه روز به روز بر مشکلات جامعه می‌افزاییم.


چنان‌که گفتیم یکی از آثار تحول در علوم انسانی همین است که از تفکر انتزاعی خود بکاهیم و بر واقع‌گرایی خود بیفزاییم. اگر چنین باشیم حتماً دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی ما با نظام سیاسی و مدیریتی و نیز با اقتصاد و تکنولوژی ما ارتباط پیدا می‌کنند و سازمان‌های مدیریتی و اقتصادی ما و نیز کشاورزی و صنعت ما از دانشگاه‌ها بیگانه نمی‌مانند. ما شاید چندین برابر تعدادی که لازم داریم فارغ‌التحصیل کشاورزی داریم، اما وضع کشاورزی ما به‌ گونه‌ای است که واقعاً مایه‌ی تأسف است. ما شاید چندین برابر تعداد لازم، مراکز دینی، فلسفی و کلامی و عرفانی داریم، اما جامعه‌ی ما از این جهت آشفتگی‌هایی دارد که همگان از آن باخبرند. اساس حل مشکلات ما آن است که در علوم انسانی تحول پیدا کنیم. تحول در علوم انسانی یعنی تحول در اندیشه و تحول در روش اندیشه و سرانجام تحول در تمامی جهات زندگی و جامعه‌مان. 

 

دکتر سید یحیی یثربی

دلنوازان (علامات صحّت طریق الی الله)

بسم الله الرحمن الرحیم

دلنوازان (علامات صحّت طریق الی الله)

منبع: یادداشتی از حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

در این برهه از زمان که نفوس در یک حیرت و سرگردانی و نگرانی به سر می برند، هنوز مومنین و مومناتی هستند که بر اساس عنایات خاصه مقام ولایت کلیه الهیه، انوار رحیمیت پروردگار بر دلهایشان تابیدن گرفته و با قلبی صاف و آکنده از شوق و شعف و لطافت آن را دریافت می نمایند و از درِ انصاف وارد می شوند؛ ایشان بدانند که انصاف کلید سعادت است و چون علامت صحّت و سلامت قلب است، حق را بر قلب وارد می کند و « لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا » شاملشان خواهد بود انشاء الله.

ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست                                  بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست

این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی                                        این فتنه دگر چیست که از خواب گران جست

من بودم و دل بود و کناری و فراغی                                       این عشق کجا بود که ناگه به میان جست

کسانی که همت را متعالی کرده و از سرِ صدق و صفای دل خدا را طلب می کنند و قلبشان را برای دریافت حقیقت و انوار تابناک معرفت توحیدی گشاده می دارند، یقینا دستگیری می شوند که این وعده قرآن است

لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمیعادَ. (الزمر : 20)

(لیکن آنان که راه تهذیب و تزکیه نفس را برای وصول به مراتب عالیه معرفت و تقوا برگزیدند براى آنها در بهشت رضوان و باغ فردوس جاویدان کاخ و عمارتها بالاى یکدیگر بنا شده است که در جلو آن عمارات نهرهاى آب جارى است. این وعده خداست که خدا هرگز بر خلاف وعدۀ خود رفتار نمی کند)

باید دانست خدا به چنین قلبی خیانت نمی کند و بر این اساس غیر حق بر دل طالب خدا وارد نمی شود؛ محال است کسی جویای حق و حقیقت باشد، طالب و مشتاق خدا باشد و به او خیانت شود این عالم در زیر چتر ولایت خداست مدیر اوست مدبر اوست مربی اوست ولی و صاحب اختیار اوست

اللَهُ وَلِىُّ الَّذِینَ ءَامَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَتِ إِلَى النُّور... (آیه 257، از سوره 2: البقرة)

(خداوند است وَلىّ و صاحب اختیار کسانى که ایمان آورده‏اند ایشان را از ظلمتها به سوى نور بیرون مى‏کشاند)

در دستگاه خلافت و ولایت خدا خلاف و خیانت ابدا راه ندارد و محال است.

وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ. (الحج : 10)

(خدا هرگز به هیچ کدام از بندگانش خیانت و ظلم روا نمی دارد)

امام صادق علیه السلام فرمود: لا یَسْتَیْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا یَسْتَیقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا  (تفسیر عیاشی ، ج 2 ، ص 53 ح 39)

(هرگز دل و قلب (سلیم) به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمى کند.)

بر همین اساس بود که وقتی از سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف درباره استاد و دستگیری در راه خدا سوال شد فرمودند: اگر کسی در باطن طالب باشد و در طلبش صادق باشد خدا هدایت خاصش را شامل حالش می کند و دستش را در دست ولیّ خدا می گذارد.

آر ی،

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد                      ای خواجه درد نیست گرنه طبیب هست

گاهی ممکن است انسان در برداشت و بینش و طریق و سلوکش شک نماید اولا، این طبیعی است چرا که این امر بر شیطان گران است و او از هیچ کاری برای وسوسه و انحراف او خودداری نمی کند ثانیا، شک و شبهه موجب تقویت و تثبیت راه می شود چون انسان را به تفکر و تحقیق و جستجو وا می دارد و اگر طریق صحیح بود مبانی آن را می یابد و با چشمی باز حرکت می کند که این حرکت و سیر اولی الالباب است ثالثا، که از همه مهمتر است اینکه باید دانست کسی که امر هدایتش را به خدا بسپرد خدای علیم و حکیم هرگز باطل را حق جلوه نمی دهد

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ. (آل‏عمران : 171)

(مومنین کسانی هستند که دلشادند به نعمت و فضل خدا و این که خداوند اجر اهل ایمان را هرگز ضایع نمی گذارد)

جز در عشق به هر در که شدم خوار شدم                    خار بودم همه از عشق تو گلزار شدم

امام صادق علیه السلام با قاطعیت بیان می دارند:

اَبَى اللّه ُ اَنْ یُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّه َ اَنْ یَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَکَّ فیهِ وَ اَبَى اللّه ُ اَنْ یَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـکافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَکَّ فیهِوَ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ هذا هکَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ. (محاسن، ج 1 ص 277)

(خداوند اِبا دارد از این که باطلى را حق معرفى نماید، خداوند اِبا دارد از این که حق را در دل مؤمن، باطلى تردید ناپذیر جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از این که باطل را در دل کافر حق ستیز به صورت حقى تردید ناپذیر جلوه دهد، اگر چنین نمى کرد، حق از باطل شناخته نمى شد.)

حضرت در انتها می فرمایند: اصلا علامت تشخیص حق از باطل این است که به جایگاهش نظر شود اگر در قلب صاف و صادق و خالص است حق است و الا باطل است

یکی از مسائل بسیار متعالی دین اسلام و مکتب قرآن این است که همیشه از روی یقین و اطمینانِ از صحت طریق، انسان را دعوت به مطلوب می کند و در این بینش اصلا و ابدا سلوک و رفتار بر اساس غیر علم و گمان را تجویز نمی نماید

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ. (الحجرات : 12)

(هان اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى گمانها اجتناب کنید)

چرا که ظنّ و گمان کاشف از حق و حقیقت نیست

وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً. (النجم : 28)

(به هیچوجه ظن و گمان حق را به شما معرفی نمی کند)

علت انحرافات بشر در هر راه و طریقی، آنجایی رقم می خورد که تبعیت از غیر علم صورت گرفته باشد و اطمینان از صحت طریق حاصل نشده است

سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ. (الأنعام : 148)

(کسانى که شرک آورده‏اند خواهند گفت اگر خدا مى‏خواست نه ما و نه پدرانمان شرک نمى‏آوردیم و چیزى را حرام نمى‏کردیم، کسانى که پیش از آنان بودند نیز چنین تکذیب کردند تا عذاب ما را چشیدند بگو مگر پیش شما علم و اطلاعى هست اگر هست آن را درآورید و به ما نشان دهید، شما جز پیروى گمان نمى‏کنید و جز تخمین نمى‏زنید)

یکی از بزرگان طریق می فرمود: تمام انحرافات بشر در دیروز و امروز تبعیت و رفتار از روی گمان است که اگر بر اساس منطق قرآن و فقط و فقط بر علم و یقین تکیه می شد این همه خیانت و جنایت فردی و گروهی روی نمی داد

بر این اساس قبل از هر قدم و اقدامی مخصوصا در سیر الی الله باید از صحت و سلامت آن طریق اطمینان حاصل نمود

امیر المومنین علیه السلام به جناب کمیل علیه الرحمة می فرمایند: ای کمیل هیچ راهی نیست الا اینکه باید قبل از قدم گذاشتن در آن از صحت آن اطمینان حاصل نمایی

خدای متعال در آیه شریفه مى‏فرماید:

ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ* وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ. (سوره آل عمران (3) آیه 79 و 80)

(این اجازه به هیچ فردى داده نشده است که از ناحیه خداوند به او کتاب و حکم (ادراک حقّ و باطل و تمییز بین آن دو) و نبوّت اعطاء شده، و او مردم را بسوى خویش دعوت کند و افراد را بنده و مطیع خود در قبال پروردگار گرداند، و بر اطاعت و انقیاد در برابر اوامر الهى و خواست حضرت حقّ ترجیح دهد. ولیکن راه حقّ و صحیح آنست که این افراد باید ربّانى باشند؛ یعنى منتسب به ربّ باشند و حقیقت وجود آنانرا ربّ اشباع کرده باشد و جز ربّ هیچ تعلّقى و میلى و خواستى و خطورى در نفس آنان وجود نداشته باشد. زیرا اینان‏اند که کتاب الهى و قوانین او را به مردم مى‏آموزند و درس مى‏دهند.

و نیز هیچگاه خود پروردگار امر نمى‏کند که در مقابل او و در کنار او ملائکه و انبیاء به عنوان ربّ و جایگاه امر و نهى قرار گیرند. آیا ممکن است که او شما را امر به کفر کند پس از اینکه اسلام آورده‏اید؟)

در این آیه خدای متعال تنها علامت صحت طریق از افراد را در دو چیز می داند: اول اینکه ربانی باشند، یعنی تمام وجود آنان را خدا و انوار او پر کرده باشد که دیگر جایی برای خودنمایی باقی نگذارده باشد

تا درون آمد غمش ازسینه بیرون شد نفس                     نازم این مهمان که بیرون کرد صاحب خانه را

دوم : اینکه دعوتشان دعوت به الله باشد و بس نه دعوت به نفس که در واقع این امر لازمه امر اول است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

دنبال کسی باشید که ظاهرش شما را متذکر به عالم توحید نماید کلامش ادراکات و شعور و فهم و بینش شما را تغییر داده و اصلاح در روش را در پی داشته باشد و انسان را دستگیری کرده به اصل که جز بندگی نیست برساند و دیگر اینکه عمل و کردارش شما متوجه منزلگاه حقیقی و آخرت گرداند.

در صحت و سلامت مسیر اولیای الهی و علمای ربانی همین بس که ادراک محضر آنان و آثار و انوارشان هم فرقان حق از باطل است و هم روشنگر مسیر و صراط مستقیم است هم راه نشان می دهد هم راه می برد و همین امر است که هر تشنه کام و جویای حقیقتی را به دنبال خود می کشاند

من نه به اختیار خود می‌روم از قفای تو                       کان دو کمند عنبرین می‌کشدم کشان‌کشان

این همان حالی است که سیدنا الاستاد وقتی محضر علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه را ادراک کردند و جان خود را از آن منبع و ینبع ملکوت و معرفت و ولایت سیراب نمودند ابراز می کردند و در جایی دیدم که از ایشان به مولانا الاعظم تعبیر آوردند و می فرمودند:

حقّاً اگر ما بچنین مردى (علامه طباطبایی) برخورد نکرده بودیم، خَسِرَ الدُّنیا و الآخِرَة، دستمان از همه چیز خالى بود؛ فَلِلَّهِ الْحَمْدُ وَ لَهُ الْمِنَّة.

سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف درباره برخی از علائم صحت بیاناتی دارند که حقیر معتقدم هر سالکی باید آن را هر روز مرور کند و با تامل، مدتی در حول آن بنگرد که مرکبِ راه صد ساله است؛ می فرمودند:

علامت صحّت طریق این است که، انسان در خودش، در باطن خودش، در نفس خودش هى ببیند به آن عالم میلش بیشتر است، به عالم معنا، به عالم حقیقت، به عالم نور، به عالم پاکى، به عالم صدق، به عالم خلوص، و از این عالم‏ کثرت و دار غرور، اعتبارات، مصلحت اندیش‏ی هاى بى ‏خود، این جنگ و نزاعى که میان نفوس هست براى اینکه بر یکدیگر غلبه کنند و این او را بکوبد و این او را بکوبد، و این مقامش بالاتر بشود و او مقامش بالاتر بشود، و این مال زیادتر بدست بیاورد و این حرفها، تا اینکه بالاخره انسان بمیرد، اینها نباید باشد؛ علامت صحّت طریق این است که توجّه انسان به آن عالم زیادتر بشود و از این عالم هى پهلو تهى کند، هى پهلو تهى کند و قبل از اینکه آن موت برسد، انسان مستعدّ کند، یعنى حرکت به سوى عالم مجرّدات را، حرکت به سوى عالم قدس و عالم خلوص را، قبل از اینکه مرگ برسد، این علامت صحّت طریق است، ...

مسأله عرفان، مسأله دقیق و لطیف و ظریف و حساب شده و بر اساس توّهم و تخیّل و ساختگى و تصنّع نیست، یک مسأله‏اى است متحقّق به حقّ، چون حرکت به سوى حقّ است، لذا از هر چه در او شائبه موهومات و خرافات و اضافات و تعیّنات پست و تقیّدات است، از اینها خارج مى‏ کند و تمام این افکار و تخیّلات کوچک و دَنِىّ را مى ‏سوزاند و حرکت مى‏ کند در یک عالم عالى، در یک فکر عالى، در یک نیّت عالى و در یک صراط عالى، این مال عرفان است؛ پس انسان در این مسأله خوب باید دقّت داشته باشد که اطاعت براى خداست‏. (متن سخنرانی های علامه طهرانی، کیمیای سعادت)

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند:

یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه ُ وَ الشَّیْطانُ وَ الْحَقُّ وَ الْباطِلُ وَالْهُدى وَالضَّلالَةُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَىُّ وَ الْعاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ الْعاقِبَةُ وَ الْحَسَناتُ وَ السَّیِّئاتُ فَما کانَمِنْ حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما کانَ مِنْ سَیِّئاتٍ فَلِلشَّیْطانِ لَعَنَهُ اللّه ُ(کافی ج 2 ص 16 ح 2)

(اى مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است وضلالت، رشد است و گمراهى، دنیاست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبىاست از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شیطان ملعون است.)

سیدنا الاستاد در جای دیگری یکی از علائم صحت طریق را اینگونه بیان می دارند:

از صحت طریق ما (مکتب توحید و ولایت) همین بس که رفقاى ما و کسانی که با ممشای ما آشنا می شوند بدون اینکه ما از آنها دعوتی کرده باشیم میل به علم و معرفت و کسب علوم الهی پیدا می کنند

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد                            که بود ساقی و باده از کجا آورد

فقط و فقط قلب سلیم و دل خالص و صادق است که به حرم اولیای الهی راه پیدا می کند راهی که از باطن است چون طلب از باطن بوده خدا هم از باطن که همان قلب بوده دستگیری می نماید

حقیر تمام کسانی را که به محضر اولیای الهی مخصوصا سیدنا الاستاد رسیدند در یک امر (البته در ابتدای راه) مشترک می دانم و آن خواست صادقانه قلبی و از روی همت که مشتاق به سوی مبدا اعلی بودند اگرچه برخی در وسط راه از ادامه مسیر باز ماندند که باز بازگشتش به دور شدن از صفای قلب و دل بوده است یعنی قلب کم کم از خدا محوری به خود محوری برگشته است دیگر آن میل و رغبت از بین رفته لذا قلب را سخت و غیر منعطف می گرداند که ریشه تمام این پس رفت ها را در حب دنیا باید جستجو کرد و بس چنانچه فرمود: حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة. («الکافى» 2/ 315)

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ (بخشی از آیه 43 سوره مبارکه أعراف)

اللهم صل علی محمد و آل محمد

 



برگرفته شده از goharemaerefat.ir

دوستم از من پرسید: چرا ما باید از یک عرب پیروی کنیم در حالی که ما ایرانی هستیم؟ نمی‌دونم چه جوابی بهش بدم!

ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: درست نمی‌گوید، اما راست گفته است. اگر ملاک علم، معرفت و شناخت، "ملیت" و تعصبات قومی و نژادی باشد، ایرانی باید فقط علم ایرانی را قبول کند، عرب علم عرب را، امریکایی نیز علم امریکایی را و ...؛ درست مثل تولید و مصرف کالا و محدودیت‌هایی چون: "گمرکات، تحریم اقتصادی و ...". مبادا زبان انگلیسی بیاموزند و برای تحصیل (به ویژه در علوم انسانی) به کشورهای خارجی سفر کنند، یا حتی کتب ترجمه‌ شده آنان را بخوانند. نمی‌شود که وقتی سخن در نفی و انکار خدا و معاد است، چنان نام داروین و فروید و هاوکینگ را بیاورند که گویی پسر خاله‌های‌شان است، و وقتی سخن از وحدانیت خدا، اسلام و قرآن به میان می‌آید، ایرانی و عرب بگویند!

آیا "ما ایرانی هستیم"، یعنی:

 *- ما چه کار داریم که بشر امروز در علوم متفاوت تجربی و غیر تجربی، از ریاضیات محض گرفته، تا علوم پزشکی، تا روانشناسی، جامعه‌شناسی، تئوری‌های اقتصادی، مدیریت، حقوق بشر، تا فلسفه و ...، به چه دستآوردی‌هایی رسیده است؟ ما ایرانی هستیم!

*- به ما چه که افلاطون و ارسطوی یونانی چه گفته‌اند؟ منتسکیو چه گفته است؟ هگل، مارکس، چگوارا ... یا بودریار و باومن و سایر پست مدرن‌ها چه گفته و می‌گویند؟ ما ایرانی هستیم؟!

*- اصلاً به ما چه که اروپایی‌ها، امریکایی‌ها، ژاپنی‌ها و ...، اغلب مسیحی، یهودی، مسلمان و بودایی و  هندو هستند که آورندگان هیچ یک از این ادیان و مکاتب، هم وطن و هم ملیتی آنها نبوده است و اصلاً کاری ندارند که آورنده دین یا مکتب منتخب‌شان کجایی بوده، ما ایرانی هستیم؟!

*- اینجا واسطه‌ را هم قبول نداریم. یعنی اگر دانشمند امروز فرانسوی یا آلمانی، دین فلان پیامبر فلطسینی و یا نظریه‌ی فلان دانشمند یونانی یا امریکایی را قبول کرده، به ما چه؟ ما حتی اگر دانشمندان ایرانی (ملاصدرا، بوعلی سینا، فارابی و ...) و حتی بزرگان شعر و ادبمان (سعدی، حافظ، مولوی و ...)، دین یک پیامبر غیر ایرانی را با ادله عقلی قبول و معرفی کرده باشند نیز قبول نداریم، چون ما یک ایرانی هستیم!

*- اساساً "عقل" ما ایرانی‌ها تعطیل است و فقط به شناسنامه و ملیت نگاه می‌کنیم، اگر گوینده و دعوت کننده ایرانی بود، حرفش درست، صحیح و منطقی است و مورد قبول و تبعیت قرار می‌گیرد، حال چه گفته باشد یا بگوید! اما اگر ایرانی نبود، اصلاً به ما چه که چه گفته است، حق گفته است یا باطل، درست گفته یا غلط، ما نمی‌پذیریم، چون ما یک ایرانی هستیم؟! البته اصلاً هم دلیلی ندارد که دقت کنیم، این طرز تفکر را غیر ایرانی‌ها به ما القا کرده و می‌کنند یا نه؟ بالاخره چون کلمه "ایرانی" توش آمده و تعصب ملی ما را غلغلک می‌دهد، کافیست. حتی اگر با همین کلمه، ما را فریب داده و به استثمار بکشند هم اشکالی ندارد.

آیا این است تعریف از یک فرد ایرانی؟! مثلاً این نمود و بروز شخصیت، هویت و حیثیت عقلی و علمی یک ایرانی است؟! این که بینش، دانش و منش جاهلیت بوده و هست. آیا آنان که به نام ایرانی، این چنین به عقل و شعور ایرانی‌های گذشته و حال اهانت می‌کنند، واقعاً ایرانی هستند و اگر (به لحاظ شناسنامه) هستند، تعقل و تفکری هم می‌کنند؟!

الف - خداوند متعال، که خالق و هدایت کننده‌ی عالَم هستی و بشر است، و برای او هیچ فرقی بین ایرانی و چینی و امریکایی وجود ندارد، همه را خودش خلق کرده است، در آیات بسیاری فرمود: این جاهلین هر گاه پیامبری برای هدایت آنها آمد و حق را بیان داشت و راه درست و طریق رشد را برایشان ترسیم کرد، گفتند: ما قبول نداریم، پدران ما چنین نگفته‌اند، ما پیروان همان آباء و اجداد خود هستیم ...؛ و خداوند می‌پرسد: حتی اگر آنها جاهل بوده باشند؟

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ» (البقره، 170)

ترجمه: و چون به آنها گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده پیروى کنید، گویند: (نه)، بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم پیروى مى‏کنیم. آیا (پیروى مى‏کنند) هر چند پدرانشان چیزى را تعقّل نمى‏کردند و (به راهى) هدایت نمى‏یافتند؟

ب - خداوند متعال به انسان "عقل" را موهبت و عطا نموده است و از انسان خواسته که پیرو عقل باشد. پس اگر کسی پیرو عقل نشد، دیگر فرقی ندارد که پیرو ایرانی باشد، یا عرب یا چینی؟ در هر حال بی‌خردی می‌کند. اگر مسلمان شود نیز از نوع داعشی‌ و یا خرافاتی‌اش می‌شود – اگر ایرانی باشد نیز از نوع عوام و جاهلش و خائنش می‌شود.

ج - بدیهی است که وقتی "عقل" تعطیل شد، "نفس" و گرایش‌ها و تمایلات نفسانی (و حیوانی) جایگزین می‌گردد. حال در این چالش، یکی می‌گوید: "پیرو فرمان شهوت هستم" – دیگری می‌گوید: "پیرو مال و منال و تقویت بنیه‌ی اقتصادی هستم" – دیگری می‌گوید: "پیرو قدرن هستم" – دیگری می‌گوید: "پیرو ملیت هستیم" - دیگری می‌گوید: "پیرو هیچی نیستیم [که البته خیال می‌کند، بلکه او نیز تابع هوای نفس است] ... و بدین ترتیب ادیان کاذب، مکاتب یا به قول امروزی‌های "ایسم"ها [مثل: اومانیسم، فرویدیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم، فمینیسم، نهیلیسم، لیبرالیسم ... و دیگر ایسم‌ها] به وجود می‌آیند و اینجا دیگر حتی پیروان ایرانی‌شان، "عرب و عجم" نمی‌کنند، بلکه چشم بسته تقلید و پیروی می‌کنند، چرا که عقل تعطیل است.

د – وقتی انسان پرده بر عقل کشید و عَبد نفس گردید، ابلیس و سایر سپاهیان جنّ و انس‌اش، از همین راه نفس وارد می‌شوند و محبت‌های نفسانی را إله، معبود و ربّ [کاذب و بدلی] معرفی می‌کنند؛ و البته از قوی‌ترین گرایشات، کشش‌ها، میل‌ها و محبت‌ها، حب وطن است و حب شهوت. برای همین بیشتر از همین دو راه وارد می‌شوند.

ببینید که فرعون، وقتی با دعوت عقلانی و وحیانی حضرت موسی علیه السلام مواجه شد، معجزه‌ی عینی او را نیز به چشم دید، به اطرافیان چه گفت و درباریان او چه گفتند؟ از همین راه ملیت و تعصبات قومی وارد شد:

«قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى» (طه، 63)

ترجمه: [فرعونیان‏] گفتند: این دو (موسی و هارون علیهماالسلام) هر آینه جادوگرند که مى‏خواهند شما را به جادوى خویش از سرزمینتان بیرون کنند و آیین برتر شما را از میان ببرند.

"اسم" پرستی:

وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام به عمویش آذر و قوم او گفت که چرا بت و مجسمه می‌پرستید؟ گفتند: چون پدرانمان نیز همین‌ها را می‌پرستیدند؛ دین و فرهنگ و باور اجدادمان همین بود:

«إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِینَ»

ترجمه: آن گاه که به پدر خود (عمو، که به او پدر می‌گفتند) و قومش گفت: «این مجسمه‏هایى که شما ملازم آنها شده‏اید چیستند؟ * گفتند: «پدران خود را پرستندگان آنها یافتیم. » (الأنبیاء، 52 و 53)

انبیای الهی نیز در نهایت فرمودند که شما فقط "اسم" می‌پرستید [به قول امروز، فقط ایسم می‌پرستید]، اسم‌هایی که خودتان و پدرانتان گذاشته‌اید و هیچ حقیقتی ندارند، همه تابع و پیرو ظنّ و نظریه هستید که بارِ علمی و عقلی ندارد. آری، وقتی "عقل" تعطیل شد و نفس حکمفرما شد، چنین می‌شود:

« إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» (النّجم، 23)

ترجمه: [این بتان‏، ایسم‌ها، ظنّ‌ها و ...] جز نام‌هایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامگذارى کرده‏اید [و] خدا بر [حقّانیت‏] آنها هیچ دلیلى نفرستاده است. [آنان‏] جز گمان و آنچه را که دلخواهشان است پیروى نمى‏کنند، با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است.

ﻫ – چرا خداوند متعال با تأکید و تشریح فرمود که کرامت، بزرگی و ارزش، به رنگ و زبان و نژاد و ملیت و قومیت و مرزهای جغرافیایی و ... نیست، حتی به آلاف و الوف دنیا نیز نیست، بلکه به تقوای شماست؟ چرا که این حکم عقل و وحی است که منطبق با حکمت الهی و نظام آفرینش است.

پس هر کس چنین گفت، بفرمایید: اصلاً لازم نیست که تابع یک ایرانی، یا تابع یک عرب، یا تابع الگوهای غربی‌ و شرقی باشید، بلکه لازم است که تابع "عقل" باشید و اگر عقل گواهی داد که باید "توحید و معاد" را بشناسید، باور کنید و ایمان بیاورید، آن وقت می‌فهمید که دین، نبوت و شریعت الهی، منطبق بر عقل است و نه مرزهای متغیر جغرافیایی.

شهادت غریبانه ی صادق آل پیامبر صلی الله علیه و آله تسلیت باد-دانلود سخنرانی استاد مهدی طیّّب

امام صادق علیه السّلام در ۲۵ شوّال سال ۱۴۸ هجری قمری در شصت و پنج سالگی به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ی ستمگر عبّاسی و به وسیله ی سمّی که به آن بزرگوار خورانده شد، به شهادت رسیدند. به مناسبت فرا رسیدن سالروز شیخ الائمّه، امام صادق علیه السّلام، احادیثی را از گنجینه ی پربار ششمین اختر تابناک ولایت و برای عرض ارادت به محضر نورانی آن امام همام، مرور می نماییم. امام صادق علیه السّلام  رغبت و تمایل به دنیا مایه ی غم و اندوه و زهد و بی میلی به دنیا سبب راحتی قلب و بدن است.  

شبهه تناسخ و نظر اسلام-دانلود سخنرانی استاد مهدی طیب

تناسخ در لغت، از ماده نسخ به معنای انتقال، یا زایل کردن چیزی به وسیله چیزی  دیگر است که جایگزین آن می‌شود. ولی در اصطلاح به انتقال روح، از بدنی به بدن دیگرگفته می‌شود. با گذشت اعصار و به تدریج، نظریه‌ی تناسخ توجه بسیاری از مردم را به خود جلب کرد و حتی کسانی به عنوان یک عقیده‌ی مذهبی به آن دل بستند. اسلام، بازگشت ارواح به دنیا در قالب یک شخص دیگر، یک موجود جاندار، نباتات و... برای رسیدن به تکامل را صریحاً رد می‌کند. از نظر آیات و روایات روح انسان پس مرگ، از بدن جدا شده و در عالم برزخ دارای حیات برزخی می‌شود و در روز قیامت که به فرمان الهی همه‌ی انسان‌ها زنده می‌شوند؛ این روح مجدداً به بدن برمی‌گردد و انسان برای رسیدگی به اعمالش با همین بدن وارد محشر می‌گردد. دلایل عقلی نیز دال بر بطلان نظریه‌ی تناسخ دارد، زیرا چیزی که به فعلیت رسیده نمی‌تواند مجدداً به حالت بالقوه درآید...   

همرهیِِ خضر(۲) (ضرورت استاد در سیر الی الله و راه شناخت آن)

بسم الله الرحمن الرحیم

همرهیِ خضر (ضرورت استاد در سلوک و راه شناخت آن)

منبع: سلسله مقالات تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

قسمت دوّم

مناسب این مقام است آنچه را که سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی رحمة الله علیه در باب لزوم استاد در کتاب روح مجرد در جواب کسانی که مدعی بودند راه خدا را با وجود امام زمان علیه السلام و بدون نیاز به استاد می شود پیمود، مرقوم داشتند ؛ می فرمایند:

پس از ارتحال حضرت انصارى قدَّس اللهُ تربتَه میان رفقاى طهرانى از ارادتمندان ایشان اختلاف شدیدى به میان آمد.

حقیر اصرار داشتم که: براى سیر این راه از «استاد» گریزى و گزیرى نیست، و وادى ‏هاى عمیق مهلک و کریوه‏ هاى صعب و سخت را جز استاد نمى ‏تواند عبور دهد؛ و خودسرانه راه پیمودن، جز شقاوت و هلاکت و گرفتار شدن در وادى ابلیس و پیچ و خم‏ هاى نفس امّاره و لِه شدن و لگدکوب گشتن در زیر پاى شیطان رجیم نتیجه ‏اى ندارد.

یک نفر از مریدان و رفت و آمد کنندگان به محضر مرحوم انصارى (قدّه) که قبلًا هم نزد مرحوم قاضى (قدّه) تردّد داشته است، ولى عمدةً شاگرد و ملازم مرحوم آقا سیّد عبد الغفّار مازندرانىّ در نجف بوده است به نام ... که اینک هم بحمد الله در قید حیات مى ‏باشند با پیشنهاد حقیر بناى مخالفت را نهادند؛ و در مجالس و محافل انس دوستان با بیانى جذّاب و چشمگیر که به آسانى و سهولت میتوانست افکار سُلّاک بالاخصّ افراد درس نخوانده و تحصیل نکرده را به خود جلب کند، اصرار و ابرام بر عدم نیاز به استاد را مطرح کردند. و مجموع بیان ها و گفتگوهاى ایشان در اطراف و گرداگرد چند مطلب دور میزد:

پنج دلیل بعضى از مدّعیان، بر عدم لزوم استاد در سیر و سلوک إلى الله

اوّل: استاد حقیقى، امام زمان عجَّل اللهُ فرجَه الشَّریف، حاضر و ناظر است؛ و او زنده و احاطه به عالم ما سوى دارد، و از حالات و جریانهاى هر شخص سالک مطّلع و بنحو اکمل و اتمّ وى را به نتائج سلوک میرساند. ما شیعیان که در أدعیه و زیارات موظّفیم او را یاد کنیم و سلام کنیم و عرض حاجت نمائیم، براى همین سبب است. و در صورت اعتقاد به امام زنده و امید تعجیل فرج او، آیا حاجت خواستن از غیر و استمداد از استاد غلط نیست؟! با وجود امام واقعى و حقیقى که داراى ولایت کلّیّه الهیّه است، آیا دست نیاز برآوردن به استادى که همچون خود انسان خطا میکند و اشتباه مى‏ نماید شرم آور نیست‏!؟

دوّم: آنچه استاد به انسان تعلیم میدهد ظهورات نفس اوست؛ مگر کسى میتواند از حیطه نفس خود قدمى فراتر نهد؟! بنابراین تبعیّت از استاد، یعنى از افکار و آراءِ او پیروى نمودن و در راه و طریق نفسانى او جارى شدن. و این صد در صد غلط است. چون خداوند انسان را که آفرید به او نیروى استقلال و خود اندیشى داد. حیف نیست که انسان این نیرو را در هم شکند و عزّت و استقلال خدادادى را از بین ببرد و تابع شخصى شود که او هم همچون خود اوست‏!؟

سوّم: خداوند به انسان نیروئى داده است که با آن میتواند با عالَم غیب متّصل شود و حوائج خود را از آنجا اخذ نماید. از راه مکاشفات باید انسان به حقائق برسد. فلهذا تبعیّت از علماء هم غلط است. آنها احکام را از جمع و تفریق و از ضرب و تقسیم به دست مى‏ آورند، و از راه فرمول سازى جعل حکم مى ‏کنند؛ پیروى از ایشان شخص را به حقیقت نمى ‏رساند. آن عالمى که خودش علم ندارد و راه صرف وجوه شرعیّه را در مظانّ خود نمیداند، چگونه‏ مردم به او رجوع مى‏ کنند و وجوهات خود را بدو مى ‏سپارند. هر کس باید با تزکیه و اخلاق انسانى و اسلامى خودش به ملکوت راه یابد و احکام لازمه خود را از آنجا اخذ کند.

چهارم: روح مرحوم أنصارى زنده است، و او به درد رفقا و عاشقان راه و طریق خدا میرسد و بدانان اعانت مى ‏نماید. روح انصارى پس از مردن قدرتش بیشتر است، چون از لباس عالم کثرت و غشّ طبیعت خلع شده و به تجرّد صِرف ابدى رسیده است. در اینصورت بهتر و بیشتر و عالى‏ تر در صدد تکمیل رفقاى سلوکى خود بر مى ‏آید. آیا وى که در زمان حیاتش با آن سعه و گسترش، مراقب و مواظب حال رفقا در خواب و بیدارى، در حضور و پنهان، در غیب و عیان، در سفر و حضر بود، با آنکه گرفتار عالم طبع و بدن و طبیعت بود، بعد از مرگش که مسلّماً تجرّدش قویتر و احاطه‏ اش افزونتر و علمش فراوانتر است، بهتر و بیشتر رفقا را اداره نمى ‏کند؟! در این صورت رجوع به غیر انصارى، هتک حرم انصارى و شکستن حریم اوست که گناهى است نابخشودنى‏.

پنجم: خود مرحوم انصارى استاد نداشت، و همه شنیده ‏اند که میفرمود: من استاد نداشتم و این راه را بدون مربّى و راهنما پیمودم. و در صورتیکه خود آن مرحوم که همه شما به استاد بودن و بالاخصّ به آدم شناس بودن او اعتراف دارید، اینچنین بود؛ چگونه شما استاد میخواهید؟! مگر کاسه از آش داغ‏تر ممکن است؟!

... حقیر سنّم در زمان رحلت آیة الله انصارى سى و پنج سال بود، و آنان نسبت به من حکم پدر مرا داشتند و بسیار مسنّ‏تر و پیرتر بودند، و از طرفى در مجالس هم غالباً سکوت اختیار میکردم و فقط گوش میدادم و اصولًا حال و مجال جنجال را نداشتم، و شاید هم قدرى نسبت به آنان روى حساب سابقه، احترام قائل مى ‏شدم؛ ... اجمالًا تذکّر میدادم که: این سبک صحیح نیست؛ و نیاز به استاد، و داشتن ذکر و فکر و مراقبه، از ارکان سلوک است و بدون آن قدمى را نمى ‏توان فراتر نهاد. و شب تا به صبح را دور هم جمع شدن و به خواندن اشعار حافظ و ذکر خوبان و سرگذشت طالبان و گرم کردن مجالس را به این نحو، و سپس شام خوردن و باز مشغول بودن به همین گونه امور تا پاسى طولانى از شب برآمدن، و بدون تهجّد خوابیدن و تنها به نماز صبح فریضه قناعت نمودن، دردى را دوا نمى ‏کند، و مانع و سدّى را از جلو پاى سالک بر نمیدارد.

البتّه این مجالس خوب است در صورتیکه توأم با دستورات عمیق سلوکى از مشارطه و مراقبه و محاسبه باشد، بطوریکه سالک را در بازار و کنار ترازو، و در معاملات تجارتى و سائر امور، همچون این مجالس با نشاط و مراقب گرداند؛ نه آنکه بدون تعهّد و التزام باطنى، صبح دنبال کار رود، و با بعضى از معاملات ربوى و بانکى و عمل به چک و سفته، و یا خداى ناکرده عدم عمل صحیح و راستین در هنگام کار و گیرودار بازار، خود را به دریا زده و هر گونه کارى را با فعّالیّت خود انجام دهد؛ آنگاه به حضور در جلسه شبها دلخوش باشد. این راه غلط است و جز اتلاف عمر و سرگرمى به بعضى از امور دلپسند همانند سائر طبقات، حاوى هیچگونه مزیّتى و فضیلتى نیست.

پاسخ از «اشکال اوّل: عدم احتیاج به استاد با وجود امام زمان عجّل اللهُ فرجَه»

درست است که امام زمان عجَّل اللهُ تعالَى فرجَه الشّریف زنده و حاضر و ناظر به همه اعمال است، و طبق عقیده و ایمان شیعه، داراى ولایت کلّیّه الهیّه است، و تکویناً و تشریعاً در مصدر ولایت و آبشخوار احکام و جریان امور مى‏ باشد؛ ولى آیا این اعتقاد و عقیده باید راه ما را به استاد ببندد؟! و بدون هیچ دستور و تبعیّتى از ارشادات او در راه سیر و سلوک خود به مقصد برسیم؟! و فقط و فقط از امام زمان که غائب از نظر ماست و به صورت ظاهر هم به او دسترسى نداریم استمداد نمائیم؟!

چرا ما در سائر امور این کار را نمى ‏کنیم؟! چرا در خواندن حدیث و تفسیر و فقه و اصول و تمام علوم شرعیّه از حکمت و اخلاق دنبال استاد میرویم و بهترین و عالى‏ترین استاد ذى فنّ را اختیار مى‏ن مائیم، و سالهاى سال بلکه یک عمر در تحت تعلیم و تدریس او بسر می بریم؟!

اگر وجود امام زمان ما را از استاد بى نیاز میکند، چرا در این علوم بى نیاز نمى‏ کند؟ شما که معتقدید و ادّعا مى‏ کنید: امام زمان به تمام جهان و جهانیان و جمیع علوم و أسرار و به غیب ملک و ملکوت احاطه علمیّه بلکه احاطه وجودیّه دارد، چرا در اینگونه از علوم وى را فاقد احاطه مى ‏پندارید؟! آنگاه با هزاران رنج و شکنجه و سفرهاى طولانى به نجف اشرف، و زندگی هاى ساده‏ خرد کننده، و گذراندن سالیان متمادى در گرماى سوزان نجف، و تنفّس عَجِّه‏ها و بادهاى مسموم که طبقات رَمْل و ماسه بادى را از زمین بر میدارد و بر روى هوا حمل میکند و آسمان را غبار آلود و مانند شب سیاه تاریک مى‏ نماید، و با زندگى در سردابهاى عمیق چهل پلّه‏اى و بیست و پنج پلّه‏اى و دوازده پلّه‏اى بسر میبرید و تحصیل علم مى ‏کنید تا متخصّص و مجتهد و فیلسوف و مفسّر و محدّث و ادیب بارع گردید؟!

شما در خانه‏ هاى خود بنشینید و از راه توسّل به امام زمان کسب اینگونه علوم را بنمائید! بسیار بهتر و ساده‏ تر و آسانتر است. آیا علوم باطنیّه و عقائد و معارف و اخلاق، و کریوه‏ هاى صعب العبور عالم توحید، و نشان دادن منجیات و مهلکات راه و ارائه طرق تسویلات شیطانیّه و کیفیّت تخلّص از آن، و شناخت حقیقت ولایت و درجات و مراتب توحید در ذات و اسم و صفت و فعل و أمثالها مهم‏تر است، یا خواندن صرف و نحو و ادبیّات و فقه و تفسیر و حکمت؟! همه میگوئید: آنها مهم‏تر است، زیرا تمام سعادت و تمام شقاوت انسان به آنها وابسته است.

در اینصورت مى‏ پرسیم: چگونه از امام زمان، کار در این امور غیر مهمّه و این علوم ظاهرى و سطحى بر نمى ‏آید، و براى آن شما مدرسه ‏ها و مسجدها و کتابخانه ‏ها مى ‏سازید و رنج سفرهاى خطیره را بر خود مى‏ کشید، و امّا از او در آن امور أهمّ و أدَقّ و أعظم کار ساخته است، و بدون هیچ سبب و وسیل ه‏اى شما بدان فائز می گردید! هیچ چاره‏اى ندارید که یا باید بگوئید: در هر دو جا کارى از امام زمان ساخته نیست، و یا در هر دو جا ساخته است؟!

امّا حلّ مسأله اینست که: همه امور و شؤون بدست مبارک اوست، ولى این امر، سنّت اسباب را تعطیل نمى ‏کند؛ همچنانکه همه امور بدست خداست و این مستلزم تعطیل سلسله اسباب و مسبّبات نیست. زیرا خود اسباب و مسبّبات هم تحت احاطه گسترده عالم توحید و ولایت است. دنبال علم رفتن چه در امور ظاهریّه فقهیّه و چه در امور باطنیّه وجدانیّه، هر دو تحت احاطه تکوینیّه و تشریعیّه مى ‏باشند.

علیهذا دنبال استاد رفتن، و در تحت سیطره و تربیت وى درآمدن، نه آنکه منافاتى با ولایت آن حضرت ندارد، بلکه مؤیّد و ممدّ و امضا کننده آن نهج و آن طریقه نزول نور از عالم توحید به این عالم است.

اگر بى نیاز بودن از استاد در علوم معرفتى با منطق شما تمام بود، لازم بود در جمیع صنایع و حِرَف از نجّارى و بنّائى و پزشکى و دارو سازى و معدن شناسى و سائر علوم طبیعى، مردم به دنبال استاد نروند، و با توجّه به حیطه عظیمه ولائیّه امام زمان رفع مشاکل خود را بنمایند. آیا هیچ انسانى حتّى وحشى‏ هاى جنگل، بدین سخن ملتزم مى ‏شوند و میتوانند آنرا برنامه زندگى خود قرار دهند!؟

پاسخ از «اشکال دوّم: تبعیّت از استاد، پیروى از ظهورات نفسانى اوست»

امّا پاسخ اشکال دوّم: درست است که هر کس در تبعیّت استاد درآید، در راه و مَجرى و ممشاى نفس او در مى‏ آید؛ ولى اگر خود بخود کارى را بکند، از ممشى و مجراى نفس خودش کارى را کرده است. حال سخن فقط در اینست که: کدامیک افضل است و انسان را به مقصود میرساند؟

ولایت و نفس استاد، روحانى و ملکوتى است؛ و نفس سالک راه نرفته، آلوده و خراب. اگر در ولایت استاد درآید، نفس استاد در وجود سالک رهبر مى‏ شود؛ و اگر به اراده و اختیار خود عمل نماید، خودش با همین آلودگى رهبر خودش است. و فرض اینست که: سالک است نه مرد کامل، راه رو است نه راه رفته؛ بنابراین خواسته هایش طبق نفس أمّاره و تسویلات شیطانى است.

غرور و استقلال وى همچون غرور و استقلال نفس بهیمیّه است که میزند و مى ‏برد و مى‏ شکند و خراب میکند، همچون ستور و اسب بدون افسار؛ ولى‏ استاد به او دهنه میزند، لگام میزند، پالان مى‏ نهد، رکاب درست میکند؛ آماده براى سوارى‏.

نرُن‏ها، شاپور ذوالاکتاف‏ها، هیتلرها، بلعم باعورها، و بالاخره مستکبران هر عصر و زمان به نیروى استقلال نفسانى خود کار کردند، و از تبعیّت استاد و مربّى اخلاقى بیرون بودند و جهانى را به آتش و خون و نفس امّاره و جهنّم گداخته کشیدند. امّا همین ‏ها که در تحت ولایت و مجراى نفسانى استاد در آمدند، غرورشان شکست، استبدادشان در هم فرو ریخت؛ مانند سلمان فارسى و رُشَید هَجَرى و إبراهیم أدهم و أمثالهم درآمدند. معاویه با حُجْر بن عَدىّ هیچ فرقى نداشت، جز آنکه او به اراده خود مستقلّا کار میکرد و این خود را در تحت تربیت استاد قرار داد. آن شد دوزخ، و این شد رضوان.

آیا مسأله شیطان و غرور و جهنّم و آیات قرآنیّه، غیر از مسأله استقلال طلبى و یا در تحت تعلیم و تربیت درآمدن است!؟

پاسخ از «اشکال سوّم: خداوند در انسان نیروى اتّصال به ملکوت را قرار داده است»

امّا پاسخ اشکال سوّم: درست است که خداوند بالغریزه و بالفطره نیروئى در انسان نهاده است که میتواند با عالم غیب متّصل شود و رابطه بر قرار نماید، ولى آیا این نیرو در جمیع مردم عالم بالفعل موجود است؟! و یا باید در اثر تربیت و تعلیم استاد، این قابلیّت به فعلیّت رسد؟ و این استعداد بروز و ظهور نماید؟ و این غنچه نهفته تو در توى عمیق، شکوفا گردد؟

آیا همه مردم جهان از عالم و عامى، عالى و دانى، داراى این قدرت هستند که بتوانند از عالم غیب حقائق را بگیرند؟ یا نه! در میلیونها نفر یک نفر هم پیدا نمى ‏شود؟ در اینصورت إحاله به عالم غیب، غیر از احاله به شیطان و خاطرات ابلیسیّه در طىّ طریق و به اوهام و افکار جنّیان متمرّده و تسویلات ضالّه و مضلّه نفس امّاره، ثمر دیگرى در بردارد؟!

راه کسب احکام در زمان غیبت، طریقه مألوفه فقهاست؛ و باید عامّه مردم از راه تعلیم و تعلّم و تدریس و تدرّس و بیان روایات أئمّه معصومین، احکام را اخذ کنند و به اعمال و وظائف خود رفتار نمایند. طبق أدلّه قطعیّه و شواهد یقینیّه مطلب از اینقرار است، و به ضرورت مُسَلَّمیّتِ اجماع مسلمین و همه شیعه، راه منحصر به فرد است. براى عامّه مردم ابداً چاره‏اى جز رجوع به علماء و فقهاء نیست، و گرنه در کام شیطان فرو رفته و لقمه چربى براى یکبار بلعیدن او مى‏ شوند.

پاسخ از «اشکال چهارم: کفایت روح مرحوم آیة الله انصارى در تربیت شاگردان»

امّا پاسخ اشکال چهارم: این استدلال صد در صد همان استدلال عُمر است که گفت: پس از رسول خدا، احتیاج به امام زنده نداریم. سنّت رسول خدا در دست است، و کتاب خدا براى ما بس است: حَسْبُنا کِتابُ اللَهِ، کَفانا کِتابُ اللَه. اگر روح انصارى پس از مرگ در تدبیر امور عالم ظاهر کافى بود، و نیاز به استاد زنده وارسته پیراسته از هواى نفس گذشته نبود، چرا رسول خدا صلّى الله علیه و آله این همه توصیه و سفارش و بیان و خطبه درباره رجوع به حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام ایراد فرمود؟ چرا آن گروه انبوه را در مراجعت از حِجّة الوَداع در هَجیر تابستان در جُحْفَه در سرزمین غدیر خمّ معطّل کرد و آن خطبه غرّا و شیوا را قرائت فرمود؟ آیا روح آیة الله انصارى قوى‏تر است یا روح رسول الله؟!

چرا أمیر المؤمنین علیه السّلام وصیّت به امام حسن مجتبى علیه السّلام نمود؟ و چرا هر یک از امامان وصیّت به امام زنده ‏اى نمودند، و تا امروز هم ما قائل به امام زنده هستیم؟ و برآورده شدن حاجات و توسّلات و تدبیر امور عالم به دست ولىّ الله المُطلق الاعظم حجّة بن الحسن العسکرىّ أرواحنا فداه مى ‏باشد؟ بطوریکه توسّل به هر امام و هر ولىّ متوفّى به آنحضرت بر میگردد، و رتق و فتق امور به ید مبارک اوست. چرا هر پیامبرى براى خود جانشین معیّن نمود؟ کافى بود که به تمام امّت بگوید: من که از دنیا رفتم، روحم قوى‏ تر مى ‏شود، نفسم‏ مجرّدتر میگردد، و بهتر از زمان حیات به درد شما مى ‏رسم و شما را در معارج و مدارج کمال بالا میبرم. شما حقّ ندارید به احدى از اعاظم معنوى و روحى امّت من رجوع کنید! بلکه دعا کنید تا من زودتر بمیرم و تجرّدم افزون گردد، تا بهتر و صاف‏تر و پاکیزه‏تر شما را تربیت کنم!

شما را بخدا سوگند! مگر مُفاد و مرجع آن گفتار غیر از این است؟! مگر لُبّ و شکافته سخن عمر غیر از این بود؟!

عزیزم! به أدلّه فلسفیّه و براهین حِکَمیّه و مشاهدات عینیّه و روایات و احادیث وارده، ثابت است و قابل تردید نیست که تمام مردگان بدون استثناء پس از مرگ تجرّدشان بیشتر مى ‏شود، یعنى بیشتر در فناى توحید در ذات متوغّل میگردند؛ و این مستلزم انصراف از عالم طبیعت است، و حتّى از عالم مثال و صورت.

به همین جهت برهان قطعى قائم بر لزوم امام زنده و مربّى زنده است تا روز قیامت. تا شما با مربّى زنده تماسّ نداشته باشید و طبق دستورات وى رفتار ننمائید، و تا روز قیامت به انتظار آن بنشینید که روح حضرت موسى بن جعفر علیهما السّلام شما را تربیت کند، دست خالى و حسرت زده و ندامت کشیده از دنیا میروید! کال و ناپخته مى‏ مانید! و ناخود آگاه در کام نفس امّاره و شیطان فرومیروید! و مى‏ پندارید ترقّى کرده اید! امّا گرفتار عقوبت خداوندى در دنیا: سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ [آیه 44، از سوره: 86 القلم] خواهید شد! (ما رفته رفته بدون آنکه خودشان بفهمند، آنانرا از درجات پائین میبریم.)

شما چرا پس از رحلت مرحوم انصارى قدَّس الله نفسَه منتظر افادات و افاضات وى مى‏ باشید؟! مگر از زمان هبوط حضرت آدم على نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام هیچ روحى بهتر و قوى‏تر و مجرّدتر نیامده است؟! چرا به حضرت نوح نمى‏ گرائید و نمى‏ گوئید: او تجرّدش پس از مرگ بهتر است، ما را بهتر اداره میکند، چه نیازى به مربّى زنده داریم؟! چرا به حضرت موسى و حضرت عیسى متوسّل نمى‏ شوید؟! مگر آنان از پیامبران أُولوا العَزم نبوده‏ اند؟!

دلیل روشن و قطعى بنده اینست که: از زمان ارتحال آیة الله انصارى که در دوّم ذو القعده 1379 هجریّه قمریّه واقع شد، تا امروز که روز بیست و چهارم شهر رجب المرجّب سنه 1412 مى‏ باشد و سى و سه سال میگذرد، آیا براى نمونه یک نفر شخص موحّد تربیت کرده‏ اید؟! یکنفر کسى که از عالم مثال و عقل عبور نموده و به تجلّیات ذاتیّه رسیده باشد تربیت کرده ‏اید؟! لطفاً نشان دهید، که بسیارى از شیفتگان وادى حقیقت اینک در به در و کوى به کوى دنبال یک چنین انسانى میگردند! پس بدانید که این راه، راه غلط است؛ و این طریق جز راه ظلمت چیزى نیست! مسؤولیّت جمعى را بر عهده گرفتن، و آنان را یله و رها ساختن، و بدون مربّى و آموزنده به دست اختیار و اراده خویشتن سپردن، جز تضییع نفوس قابله، و باطل ساختن موادّ مستعدّه، آیا چیز دگرى مى‏تواند همراه خود داشته باشد!؟

پاسخ از «اشکال پنجم: استاد نداشتن مرحوم آیة الله انصارى‏

و امّا پاسخ اشکال پنجم: از بیانات حضرت آقاى انصارى استفاده مى ‏شود که خدمت بزرگانى رسیده‏ اند، از جمله مرد شوریده‏ اى که به همدان مى‏ آمده و از کوه الوند گیاه هاى خاصّى را مى‏ چیده و جمع آورى مى‏ نموده است. و نزد بعضى از شاگردان مرحوم آیة الله حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى قدَّس اللهُ تربتَه همچون حاج آقا سیّد حسین فاطمى و آقا حاج سیّد محمود رفته و مذاکراتى داشته است.

مرحوم انصارى در زمان سلوک خود، نیازمند به استاد بود

علاوه، طریق آن مرحوم در بَدو امر صحیح نبوده است؛ خود ایشان به حقیر فرمودند: من که به قم براى تحصیل مشرّف شدم، بنایم مبارزه با اهل عرفان بود، و با یک نفر از معروفین همدان که مدّعى این مطالب بود سخت درافتاده بودم. چون به قم رفتم مدّتى براى تسخیر ارواح و تسخیر جنّیان ریاضت کشیدم، ولى خداوند مرحمت فرمود و مرا در میان راهِ گمراهى نجات داد، و به سوى حقّ و حقیقت و عرفان الهى رهنمائى فرمود. این خواست خدا بود که بر این بنده ضعیف منّت نهاد. و اضافه فرمودند: هر کس با جنّیان سر و کار داشته باشد، گرچه با مسلمانان آنها باشد، بالاخره کافر از دنیا خواهد رفت.

میفرمودند: پس از آنکه خداوند مرا نمایانید که آن روش غلط است و راه حقّ، عشق به خدا و عبودیّت اوست، من دست تنها ماندم. هیچ چاره‏اى نمیدانستم. صبحها به کوهها و بیابانها میرفتم تا غروب آفتاب تنها و تنها. مدّت چهل و پنجاه روز بدین منوال متحیّر و سرگردان بودم، تا اضطرار به حدّ نهایت رسید و خواب و خوراک را از من ربود؛ در اینحال بود که بارقه رحمت بر دلم خورد و نسیم زلال از عالم ربوبى مرا نوازش داد، تا توانستم راه را پیدا کنم.

تازه این ابتداى پیدا نمودن راه بود که باب مکاشفات بر ایشان باز شد، و بالاخره به مقصد رسیده و داراى توحید ذاتى الهى شدند.

ولى با چه خون دلها و مشکلات که فقط رفقا و ارادتمندان همدانى ایشان میدانند؛ تازه ایشان در عنفوان رشد و کمال روحى و تازه به ثمر نشستن درخت‏ تجرّد تامّ و توحید کامل یعنى در سنّ 59 سالگى رحلت نمودند، که تحقیقاً اگر در سلوک خود به استاد کاملى میرسیدند، تمام این مشکلات را از جلوى راه ایشان بر میداشت، و مرگشان را مانند سائر بزرگان مانند مرحوم آخوند ملّا حسینقلى همدانى و حاج شیخ محمّد بهارى همدانى و آقا حاج میرزا على آقا قاضى از هفتاد به بالا و هشتاد میرسانید.

مشکلات مرحوم انصارى ایشان را از پاى درآورد، و در 59 سالگى رحلت نمودند

بهترین دلیل بر لزوم استاد اینست که خود آن مرحوم میفرمود: من در قم هر چه دنبال استاد گشتم، استاد کامل و واردى را که به درد من برسد و راه چاره را به من نشان دهد نیافتم، فلهذا بیچاره شدم، و بیچارگى و اضطرار دست مرا گرفت.

اگر در آنوقت در بلده طیّبه قم استادى را مى‏ یافت، بدون تأمّل به او رجوع میکرد. خود آن مرحوم میفرمود: در آن هنگام مرحوم آیة الله حاج میرزا جواد آقا از دنیا رحلت نموده بودند.

و اگر استاد لازم نبود، چطور خود مرحوم انصارى خود را استاد طریق میدانست و دستور میداد؟! به حقیر دستوراتى در نجف اشرف- که براى زیارت مشرّف بودند- دادند. و در مدّت اقامت حقیر در نجف پس از زیارت ایشان که چهار سال طول کشید، و پس از مراجعت حقیر به طهران که تا ارتحالشان سه سال طول کشید، پیوسته به حقیر دستوراتى میدادند؛ حتّى از أوراد وارده که جز به مرحوم آیة الله حاج شیخ حسنعلى نجابت و حجّة الإسلام آقاى سیّد عبد الله فاطمى شیرازى به کسى نداده‏ اند به حقیر داده‏ اند ( روح مجرد، ص: 39)

اللهم صل علی محمد و آل محمد

ادامه دارد...



برگرفته شده از goharemaerefat.ir

همرهی خضر(۱) (ضرورت استاد در سیر الی الله و راه شناخت آن)

بسم الله الرحمن الرحیم

همرهیِ خضر (ضرورت استاد در سلوک و راه شناخت آن)

منبع: سلسله مقالات تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

قسمت اول

از مهمترین و حتمی ترین لوازم سلوک و طی مدارج عرفان عملی، استاد است چنانچه سید العارفین مرحوم آقای قاضی رحمة الله علیه می فرمودند: اگر سالکی ثلث از عمرش را به دنبال استاد کامل باشد و به او برسد، به مقصد رسیده است.

سیدنا الاستاد حضرت علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف لزوم استاد را از مسلّمات عقل و کتاب و سنت می دانستند و در کتاب رساله لب اللباب و روح مجرد بر آن تاکید اکید کرده اند.

قطعا پیمودن راه خدا و طیّ مسیر عبودیت که از مسیر پر پیچ و خم نفس می گذرد و تهذیب و تزکیه نفس را لازم دارد، لازمه اش اموری است که جز استاد خبیر و مطلع بر نفوس کسی از عهده آن بر نمی آید.

من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه                      قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

امام باقر علیه‏السّلام خطاب به أبى حمزه ثمالى مى‏فرمایند: یا أبا حَمزةَ! یَخرجُ أحدُکم فَراسخَ فیَطلبُ لنفسِه دلیلًا و أنتَ بِطُرُق السّمآء أجهلُ مِنک بطُرقِ الأرضِ؛ فَاطلُب لِنفْسِکَ دَلیلًا. (کافى، ج 1، ص 184)

(اى أبا حمزه! اگر فردى از شما بخواهد مسافتى چند فرسخ را بپیماید براى این منظور دلیل و راهنمائى مى ‏طلبد، و تو راه‏ هاى آسمانى و حجابهاى عوالم غیب را کجا تشخیص مى‏ دهى درحالیکه نادانى و جهالت تو به این عوالم بسیار بیشتر از جهالت تو به راه ‏ها و طرق زمین مى‏ باشد؛ حال که چنین است بر تو باد که براى سیر و سفر به سوى حضرت حقّ دلیل و راهنمائى درخور اعتماد و وثاقت جستجو نمایى و زمام امور خود را بدو بسپارى.)

یکبار که سیدنا الاستاد علامه طهرانی عمل شبکیه چشم که از سخت ترین و دقیقترین جراحی های چشم است انجام داده بودند، می فرمودند: این عمل هفت ساعت طول کشید و جناب پروفسور دکتر سجادی که از بهترین أطباء چشم پزشکی دنیاست گفته بود: یک ساعت از این هفت ساعت اگر یک چند میلی متر دستم تکان می خورد، چشم کور بود؛ بعد ایشان می فرمودند: کار استاد از آن عمل جراحی دقیقتر است، دقایق و ظرایف نفس آن قدر پیچیده است که اگر انسان کاملی دستگیر نباشد، انسان بیچاره است.

قطع این مرحله بی همرهی خضر نکن                        ظلمات است بترس از خطر گمراهی

مضافا بر اینها استاد، سیر سالک را سریع می کند و او را از ماندن در اعتباریات و تخیلات که منازل دنیایی هستند باز می دارد و از درّه های هولناک عالم نفس و نفسانیات عبور می دهد و به سلامت به منزل مقصود که لقاء خدا هست می رساند چرا که سینه اولیای الهی منزل و مهبط علوم و اسرار الهی است و نفس مصاحبت و بودن با آنان انسان را سیر می دهد و بر دقایق عالم توحید مطلع می نماید و خود به خود بودن و مجالست با آنان برای قلب طهارت و نورانیت می آورد که این امور به تنهایی هرگز به دست نمی آید.

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند                       پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در وصف ایشان می فرماید:

یجلس إلیهم قوم مقصرون مثقلون من الذنوب فلا یقومون من عندهم حتى ینظر إلیهم فیرحمهم ویغفر لهم ذنوبهم لکرامتهم على الله. (نور مجرد، ص 544)

(مردمانی که در طریق عبودیت و بندگی کوتاهی کرده و پشت آنان از بار گناهان سنگین شده با آنان مجالست و همنشینی می کنند و از نزد آنان بر نمی خیزند مگر اینکه خداوند از سر رأفت و مهر به آنان نظر انداخته و باران رحمت خود را بر این قوم گناهکار می باد و آنان را از کدورات معاصی پاک کرده و مورد آمرزش قرار می دهد و همه اینها به خاطر کرامت و علو شانی است که این اولیا در پیشگاه خداوند دارند)

آن پریشانی شب های دراز و غم دل               همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

سیدنا الاستاد درباره مرحوم آقای حاج حسنعلی نخودکی رحمة الله علیه می فرمودند: ایشان در راه خدا بسیار زحمت و ریاضت کشیدند گاهی یک شب را با رکوع و یک شب را در سجده به صبح می رساندند، ولی چون استاد کاملی نداشتند آن حظّ و بهرۀ توحیدی را نبردند و اگر دست ایشان به کسی مثل مرحوم قاضی و مرحوم حداد می رسید، مسلّما به عالم توحید راه می یافتند

البته حقیر از فرزند مرحوم علامه شنیدم: مرحوم نخودکی می فرمودند: من عارف نیستم اگر عارف می خواهید بروید پیش سید علی قاضی.

در طریقت گر نداری راهبر                         کی خبریابی ز حق ای بی خبر

مرحوم علامه می فرمودند: کسی که به استاد رسید نصف راه را طی کرده است. و اگر کسی نصف عمر را صرف پیدا کردن استاد نماید ارزش دارد.

خیلی ها سال ها با مجاهدت دنبال استاد هستند اما حکمت و مصلحت خدا اقتضا ندارد که در ظاهر دستشان در دست استادی باشد و با همین حال از دنیا می روند

در دلم بود که بی دوســـت نباشم هــرگز                       چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

کسانی که به آسانی و بدون مشقت و زحمت خداوند این نعمت را روزیشان نموده باید قدر دانسته و شاکر باشند

البته سیدنا الاستاد در مورد آن کسانی که به دنبال استاد بودند و بدون دسترسی از استاد از دنیا می روند، می فرمودند: در عالم برزخ تحت تربیت مولی امیر المومنین علیه السلام قرار گرفته و مدارج کمال را طی می کنند و با این حال وارد عالم قیامت می گردند و می فرمودند: سیر در عالم برزخ برای سالکینی که در راه خدا بودند و اجل آنها را برای ادامه سیر مهلت نداده و ناقص از دنیا می روند، ادامه دارد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد



برگرفته شده از goharemaerefat.ir

دانلود سخنرانی حضرت استاد محمود امجد در ماه رمضان سالهای قبل

 آیت الله امجد از نگاه بزرگان:

 سخن آیت الله بهجت در مورد آیت الله امجد: ایشان کسی است که باید دست سالکین الی الله را بگیرد و به خدا برساند.

سخن آیت الله فاطمی نیا در مورد آیت الله امجد: والله ایشان از اولیای خداست و سیر و سلوک او در همین سینه زدن هاست.

DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب اول (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب اول (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب اول (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوم (5)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سوم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سوم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سوم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سوم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سوم (5)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب چهارم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب چهارم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب پنجم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب پنجم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب پنجم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب پنجم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب ششم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب ششم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب ششم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب ششم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفتم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفتم (2)

 

DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفتم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفتم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفتم (5)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هشتم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هشتم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هشتم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب نهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب نهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب نهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دهم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب یازدهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب یازدهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب یازدهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب یازدهم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوازدهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوازدهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوازدهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب دوازدهم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سیزدهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سیزدهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سیزدهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب سیزدهم (4)

 

DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب چهاردهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب چهاردهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب چهاردهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب چهاردهم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب پانزدهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب پانزدهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب پانزدهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب پانزدهم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب شانزدهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب شانزدهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب شانزدهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب شانزدهم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب شانزدهم (5)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب شانزدهم (6)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفدهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفدهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفدهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفدهم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفدهم (5)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هفدهم (6)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هجدهم (1)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هجدهم (2)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هجدهم (3)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هجدهم (4)
DownloadPlayاستاد امجدسخنرانی شب هجدهم (5)

 

خاطره استاد الازهر مصر از حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی

اسراءنیوز:شیخ الهلالی، عضو شورای مرکزی جبهه بیداری اسلامی و مفتی کل سابق استرالیا، که از اساتید به نام الازهر و نیز عضو شورای دارالتقریب اسلامی قاهره است در گفتگو با خبرگزاری حوزه به ذکر خاطره دیدار خود با حضرت آیت الله العظمی جوادی املی پرداخت و گفت: هنگامی که به چهره علامه آیت الله جوادی آملی نگاه کردم، دریایی از عرفان را در وجود ایشان مشاهده کردم که حکمت از آن جاری است و چشمه های علوم تفسیر و عرفان حقیقی از لب های ایشان می تراود. 
به گزارش خبرنگار اسراء نیوز: شیخ تاج الدین الهلالی در گفتگو با خبرگزاری حوزه در پاسخ به این سوال که "تا چه حد در امر یادگیری اصول فقه از کتب علمای شیعه استفاده کرده اید؟" پاسخ داد: به سوال خوبی اشاره کرده اید. من می خواهم به جهان اسلام و علما و طلاب اهل سنت تاکید کنم که رهبری و ریاست و مرجعیت فقهی و اصولی و حدیثی در قم موجود است. قم شهر علم و علماست که اجداد شما اشاعره آن را تاسیس کردند، این شهر اکنون به راستی مرکز واقعی سنت نبوی است و هرکس بخواهد سنت نبوی قابل اعتماد و صحیح را بدون فریب و تحریف و نگرانی و تردید و بدون دستکاری و تحریف اُموی ها و یزیدیان فرا بگیرد، باید متوجه علما و مراجع قم شود. 

وی ادامه داد: 
در این صورت می بینید هر کدام از آنها کوهی بلند از علم و دانش است. من این را بدون ریا و تملق و نفاق میگویم و در این روزهای پایانی عمر خود خداوند را شاهد می گیرم که هنگامی که به چهره علامه آیت الله جوادی آملی نگاه کردم، دریایی از عرفان را در وجود ایشان مشاهده کردم که حکمت از آن جاری است و چشمه های علوم تفسیر و عرفان حقیقی از لب های ایشان می تراود. 

همچنین مراجع هفت گانه موجود در قم گنج هایی علمی هستند که باید از آنها استفاده شود؛ گنج هایی فکری ، فقهی و اصولی و به نظرم بزرگ ترین ظلم و ستم این است که امت اسلام از این گنجینه فقهی و علمی محروم باشد. 

شیخ تاج الدین الهلالی اذعان داشت: 
بنده هم طبعاً از کتب علمای شیعه در اصول فقه بسیار استفاده کرده ام ، با اینکه از علمای اهل سنت می شنیدیم که فقه جعفری چیزی ندارد و معنای تشیع فقط مخالفت با سنت است. من تلاش کردم که در این باره تحقیق کنم و با خودم گفتم حال که پیامبر میفرماید «انا مدینة العلم و علی بابها» آیا قابل باور است که فرزندان و پیروان باب علم و حکمت هیچ بهره ای از آن نبرده باشند؟! خداوند در قرآن میفرماید: «إن الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین». آیا میشود خداوند، فرزندان انبیا را برگزیند اما فرزندان پیامبر ما محمد(ص) را رها کند و این ها هیچ حضور و جایگاهی در امت نداشته باشند؟ پس فهمیدم که امام صادق (ع)نیز فتوا می داده و فتواهای ایشان در اصول اربع مأة ثبت شده که از امام صادق علیه السلام نقل شده و پس از آن فقه اهل بیت از طریق کتب اربعه شیعه (من لایحضره الفقیه، سپس استبصار و تهذیب و کافی) تدوین شده و سپس کتاب های شروح نوشته شده است.

دانلود توضیح المسائل حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی

 به گزارش خبرنگار اسراء نیوز: جهت سهولت دسترسی مقلدین حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی و سایر علاقمندان متن کامل کتاب توضیح المسائل معظم له (جلد اول) به صورت pdf در اختیار کاربران گرامی قرار می گیرد. 


متن کامل توضیح المسائل معظم له را می توانید از ایـــنــجــا مشاهده و دانلود کنید. 


همچنین کاربران محترم می توانند سوالات شرعی خود را از طریق سامانه پیامکی پاسخگویی به مسائل شرعی دفتر آیت الله العظمی جوادی آملی به شماره 10007233 ارسال و پاسخ خود را دریافت نمایند.