توحید ربوبیت بعد دارد: یکی بعد علمی، یکی بعد عینی یعنی شهودی دیدنی.
یک وقت از انسان می داند، همانطور که قبلا باز کردیم توحید ربوبیت را یعنی همین طور که انسان با این حرف ها و صحبت ها بداند که موثری در وجود غیر از خدا نیست هیچ کس غیر از خدا اثری در عالم ندارد، اثر ها مال خداست. نگاه نکنید که چه کسی چه کار می کند، نمک چه جوری است، شکر چه جوری است. آیات در یک جا اثر را به موجود نسبت میدهد، در جایی دیگر اثر را به خدا نسبت می دهد.
یک وقت دارد می فرماید: عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى، جبرئیل قرآن را به پیغمبر یاد داد؛ الرحمن علم القرآن، خدا خودش قرآن را به پیغمبر یاد داد؛ یک جا دارد می فرماید: یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ؛ عزرائیل جان شما را میگیرد، یکجا می فرماید: الله یتوفی الانفس خدا جان شما را می گیرد؛ خیلی جاها به همین ترتیب است، یکجا می فرماید: و لقد أضلّ منکم جبلاًّ کثیرًا، شیطان بسیاری از شما را گمراه کرد، گروه های بسیاری از مردم را گمراه کرد. یکجا می فرماید: اضلهم الله، خدا گمراه می کند. فعل شیطان، اثر شیطان را خدا به خودش نسبت میدهد. یکجا می فرماید پیغمبر هدایت می کند، یکجا می فرماید خدا هدایت می کند.
بنابراین در بسیاری از آیات قرآن به همین ترتیب است. هیچ اثری را به یک موجود، اثر عزرائیل چه است؟ گرفتن جان؛خداوند این اثر را به خودش نسبت میدهد، می گوید خدا جان گرفت. اثر جبرئیل چه هست؟ تعلیم قرآن، خدا همین اثر را به خودش نسبت میدهد. میگوید الرحمان علم القرآن، اثر شیطان چه هست؟ گمراه کنندگی، خداوند هم این را به خودش نسبت میدهد، می گوید خدا گمراه می کند. پیغمبر اثرش چه هست؟ هدایت کنندگی، خداوند همین اثر را به خودش نسبت میدهد. این توحید ربوبیت است، که در قرآن آیات بسیاری دارد. حتی افعال اینها خداوند به خودش نسبت می دهد. أانتم تزرعون ام نحن زارعون، شما فکر میکنید این کشاورز است که دارد زراعت می کند، نه این خدا است که دارد زراعت می کند. ببینید حتی اثر کشاورز را که زراعت کنندگی است و خداوند به خودش نسبت میدهند. نحن زارعون. أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ: شما خیال میکنید که ابر باران را می باراند، نه من خدا باران را می بارانم. ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمى، تو نیستی که تیر می اندازد خداوند است که تیر می اندازد. پس ببینید پیغمبر تیر می اندازد، میگوید خداست. ما زراعت می کنیم می گوید خدا زراعت می کند. ابر باران می فرستد می گوید خداوند باران می فرستد.جبرئیل تعلیم قرآن می کند می گوید خدا تعلیم قرآن می کند. عزرائیل جان را میگیرد می گوید خدا جان را می گیرد. شیطان گمراه میکند میگوید خدا گمراه می کند. همه اینها همان لا اله الا الله است.
یعنی عزرائیل یک آینه است، یعنی ممیت بودن خدا، این صفت ممیت بودن خدا در عزرائیل می تابد و و جان مرا میگیرد. صفت تعلیم دهنده گی خداوند می تاباند در جبرئیل و از جبرئیل به پیامبر. صفت گمراه کنندگی از خداوند می تابد به شیطان و از شیطان می تابد به می تابد به مردم و آنها را گمراهشان می کند. صفت زراعت کنندگی از خداوند می تابد به کشاورز و از کشاورز می تابد به زمین و کشاورزی می کند. همه اینها آینه هایی هستند این لا اله الا الله، این موثر فی وجود الله. این یک مرحله ش؛ این یک مرحله علمی است؛ ما با حرفها و صحبتها پیدا می بریم پی میبریم به این مطلب که یک موثر در عالم هست و هیچ اثری غیر از او نیست.این کار فیلسوفان است فلاسفه از این راه وارد میشوند.
اما عارفان الهی از راه شهود وارد میشوند. یعنی آنها جانشان را قوت می دهند و تزکیه وجود می کنند و پرواز میکند و میرود و اصلا خدا را میبیند و می بیند که یک موثر در وجود است و او خداست. این جا است که می گوید الذی هو یطعمنی ویسقین وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ که کلام حضرت ابراهیم است که به عنوان یک عارف بالله خدا را شهود می کند و می گوید اگر گرسنه شوم خداست که مرا اطعام می کند، اگر تشنه شوم خداست که مرا سیراب می کند، اگر مریض میشوم و شفا پیدا می کنم خداست که مرا شفا میدهد، به همین جور مرا می میراند و مرا زنده می کند. همه این ها را عارف از خدا می بیند و از انسان های دیگر و یا موجودات دیگر نمی بیند. این این توحید ربوبیت مرحله شهودی است. حالا مرحله شهودی اش که واقعا مشکل است برای ما به دست بیاید. حالا در مرتبه علمی اش حداقل برای ما معلوم باشد.
لا اله الا الله بحث توحید ربوبیت و توحید موثریت را بیان میکند لا موثر فی الوجود لا الله.
**************************************************************************************
پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق
علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله
استاد، آیت الله رمضانی درباره مرحوم «حیدر آقا معجزه تهرانی» مطلبی نقل کرده اند که برای آشنایی با شخصیت ایشان بسیار مفید است.
استاد در کتاب عرفان علامه طباطبایی نقل کرده اند: «روزی حضرت آیت الله جوادی آملی از بنده خواستند تا حیدر آقا معجزه را بیشتر به ایشان معرفی کنم که در پاسخ گفتم:
خاطره ای را نقل می کنم که برای حضرتعالی از این خاطره خیلی از مسائل روشن می شود: خاطره این بود که حیدر آقا معجزه (ره) می فرمود: من با مرحوم آیت الله شاه آبادی (استاد امام خمینی) ارتباط داشتم و از ایشان استفاده می کردم و بهره می بردم.
آرزو داشتم یک سفر به مشهد مقدس داشته باشم که تا آن زمان، به علت مشکلات مالی و فقر، توفیق دست نداده بود. بر اثر عشق به حضرت رضا علیه السلام به میدان خراسان می رفتم که اتوبوس های مشهد مقدس از آنجا حرکت می کردند. به اتوبوس ها نگاه می کردم و گریه می کردم و گاهی گرد و غبار آنها را دست می کشیدم و به سر و صورت خود می مالیدم و تبرک می کردم. تا اینکه مقدمات تشرف ما به مشهد فراهم شد و یک نفر هزینه سفر ما را فراهم کرد.
خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و با خوشحالی تمام عرض کردم آقا من می خواهم مشهد بروم. فرمایش و سفارشی دارید، بفرمایید.
مرحوم آیت الله شاه آبادی فرموده بود: چون اولین بار است که با این عشق و علاقه به مشهد مشرف می شوید یقیناً برای حضرت رضا علیه السلام عزیزید. لذا هر چه می خواهی بخواه منتها مواظب باش «چیز» بخواهی نه «ناچیز»! (مثلا امور دنیوی نخواه).
حیدر آقا معجزه می گفت: به مشهد مشرف شدم و بالا سر حضرت رضا علیه السلام که رسیدم یاد فرمایش آقای شاه آبادی افتادم. به امام رضا عرض کردم آقا، آقای شاه آبادی فرمودند از شما چیزی بخواهم که ارزش داشته باشد. ناچیز نخواهم. آقا من می خواهم هر کتابی را که باز کردم بفهمم. این را از شما می خواهم.
سپس زیارت را شروع کردم و نماز زیارت را خوانده بودم و سر به سجده بودم که حالت خاصی به من دست داد؛ دیدم آقا تشریف می آورند به طرف من و دو نفر خادم هم حضرت را همراهی می کنند.
جلو آمدند و آن دو خادم یک ظرف بزرگ پاتیل را آوردند و گذاشتند کنار من که صدایش مرا متوجه به خود کرد. نگاه کردم دیدم داخلش پر از کره است. از طرفی هم حضرت ایستادند و مرا نگاه میکنند. من هم اصلا نمی توانستم حرف بزنم.
حضرت دستشان را به جیب کردند و مقداری اسکناس در آوردند و شروع به ورق زدن کردند. وسط آنها یک اسکناس مچاله شده و کهنه یک تومانی در آوردند و به من دادند و رفتند. من هم همانطور مانده بودم که این چه بود و چی شد و … که از این حالت به حالت طبیعی برگشتم.
سفر ما به انجام رسید و برگشتیم تهران و خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و واقعه را خدمت ایشان عرض کردم.
آیت الله شاه آبادی فرمود: آن پول یک تومانی مچاله شده، حظّ تو از علم رسمی است. از علم رسمی قیل و قال، بهره ات همان اندازه است. و اما آن کره که داخل ظرف بود لبّ علم است. لبّ علم توحید را به تو دادند».
آیت الله رمضانی می فرمود: مسائل علمی عمیق توحیدی را که از ایشان می پرسیدیم چنان عالمانه حل می کرد و توضیح می داد که تعجب می کردیم.
جهت عضویت در کانال «سخن عرفان» در تلگرام که اخبار سایت استاد آیت الله حسن رمضانی را نیز پوشش میدهد، بعد از به روز رسانی تلگرام خود، از طریق لینک زیر عضو شوید.
https://telegram.me/sokhanerfan
یا از طریق :
sokhanerfan@
تعجب
است از کسانی که در گوشه و کنار یافت میشوند و ادعای عرفان آنان شهرهٔ
کشوری و بین المللی مییابد و از قدرتهایی که دارند برای خودنمایی هزینه
میکنند؟! چنین هزینههایی با آن ادعاها سازگاری ندارد؛ چرا که اگر کسی اهل
معرفت باشد، کمترین هزینهای از آن ندارد. کسی که بیمحابا چیزی از قدرت
خود را در کف دست خلق اللّه میگذارد پر واضح است که اهل راه نیست، بلکه
دکانی دارد که برای کاسبی گشوده است و قدرت او پشتوانهٔ معرفت و قرب به حق
تعالی را ندارد، بلکه از او بسیار دور است. متأسفانه
جامعهٔ ما در زمینهٔ عرفان اطلاعات چندانی ندارد و سادهانگارانه هر کسی
را به عنوان عارف واصل میپذیرد و کراماتی دمدستی را ترویج و دنبال
میکند. اولیای خدا از قدرت کرامت خود هزینه نمیکنند و همان حالت «یأْکلُ
الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الاْءَسْوَاقِ»(1) را
دارند به گونهای که اگر کسی آنان را ببیند میگوید وی نیز همانند خود
ماست، اما آن که به عرفان و ولایت شهره شده است گاه حتی بیش از پیامبر اکرم
صلیاللهعلیهوآله خرج میکند. او کاسبی است که بالای در مغازهٔ خود
مینویسد: ولی اللّه و اگر او صداقت در کاسبی داشت و مینوشت: الکاسب حبیب
اللّه، کمتر عقوبت داشت. کسی ولی خداست که توحید را دنبال میکند و برای
وصول به آن کتمان دارد. بله، اولیای کمّل گاه به صورت نادر اظهاراتی از
قدرت خود داشتهاند اما در حالت عادی نبوده است. ________________________________ 1. فرقان / 7.
حاج سیّد هاشم میفرمود: روزی برای دیدن فلان، در کاظمین که بودم به مسافرخانهاش رفتم، دیدم خود با زوجهاش ایستادهاند و چمدانها و اسباب را
ص 672
بسته و عازم مسافرت به حجّ هستند پس از کرّات و مرّاتی که حجّ رفته بود، و شاید تعدادش را غیر از خدا کسی نداند. به وی نهیب زدم: تو که هر روز کربلا میروی، مشهد میروی، مکّه میروی! پس کی به سوی خدا میروی؟!
وی حقّ سخن مرا خوب فهمید و ادراک کرد، امّا به روی اندیشۀ خود نیاورد و خود را به نادانی و غفلت زد، و خندهای به من نمود و خداحافظی کرد و گفت: دعای سفر برای من بخوانید؛ و چمدانها را دست گرفته بیرون میبرد تا به حرکت درآید.
حضرت حاج سیّد هاشم میفرمود: دیده شده است بعضی از مردم حتّی افراد مسمّی به سالک و مدّعی راه و سبیل إلی الله، مقصود واقعیشان از این مسافرتها خدا نیست؛ برای اُنس ذهنی به مُدرَکات پیشین خود، و سرگرمی با گمان و خیال و پندار است؛ و بعضاً هم برای بدست آوردن مدّتی مکان خلوت با همراه و یا دوستان دیرین در آن أماکن مقدّسه میباشد.
و چون دنبال خدا نرفتهاند و نمیروند و نمیخواهند بروند و اگر خدا را دودستی بگیری ـ و العیاذ بالله ـ مثل آفتاب نشان دهی باز هم قبول نمیکنند و نمیپذیرند، ایشان ابداً به کمال نخواهند رسید. فلهذا در تمام این أسفار از آن مشرب توحید چیزی ننوشیده و از ماءِ عذبِ ولایت جرعهای بر کامشان ریخته نشده، تشنه و تشنه کام باز میگردند، و به همان قِصَص و حکایات و بیان احوال اولیاء و سرگرم شدن با اشعار عرفانی و یا أدعیه و مناجاتهای صوری بدون محتوا عمر خودشان را به پایان میرسانند.
پایگاه علوم و معارف اسلام، حاوی مجموعه تالیفات حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدسسره
منبع: دیوان اشعار مرحوم الهی قمشه ای. نغمه حسینی
دین مقدّس اسلام براساس توحید است؛ توحید در ذات و توحید در صفات و توحید در أفعال. توحید در ذات یعنی در تمام عوالم
وجود، یک وجود مستقلّ قائم بالذّات بیش نیست و آن وجود، ذات مقدّس حضرت مُعطِی الوجود جلّ و علا است، و بقیّۀ موجودات وجودشان ظِلّی و تبَعی است و معلولی و ناقص و ممکن.
توحید در صفات یعنی در تمام عوالم وجود و هستی یک علم مطلق و حیات مطلقه و قدرت مطلقه بیش نیست و همچنین سائر صفات؛ و این صفات اختصاص به ذات مقدّس حضرت حیّ قدیم عالِم قادر دارد، و صفاتی که از علم و قدرت و حیات در بقیّۀ موجودات مشاهده میگردد همه از پرتو علم و قدرت و حیات حضرت واجب الوجود است، و آنها استقلالی ندارند بلکه نسبت به صفات الهیّه در حکم سایه و صاحب سایه و در حکم پرتو مُشعشع از منبع روشنائی و قدرت و علم و حیات است.
و توحید در افعال یعنی در تمام جهان هستی و عالم وجود یک فعل مستقلّ قائم بالذّات بیش نیست، و تمام افعالی که از موجودات ممکنه صورت میگیرد همه پرتو آن فعل مستقلّ بالذّات که قائم به وجود واجب الوجود است بوده، و در عین آنکه نسبت با ممکنات دارد نسبت با حضرت پروردگار جلّ وعزّ دارد.
یعنی کاری که از موجودات سر میزند ظهور و طلوعی است از فعل حضرت ربّ عزّوجلّ، و آن کار حقیقةً متعلّق به خداست، و به امر خدا و اذن خدا در آن موجود به ظهور میپیوندد و طلوع میکند، و بر این اساسِ ظهور، با آن موجود نیز نسبت پیدا میکند.معاد شناسی ص 205 و 206
لینک های مرتبط:
در نظریه وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوهها و سایههایی از حضرت حق هستند. در نتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوهها است.
این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابر این نظریه هیچ گاه یک انسان، خدا خوانده نمیشود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوهای است از حضرت حق.
بسم الله الرحمن الرحیم
از باب اختصار به چند نمونه از استدلالهای داعش در خصوص توجیه کارشان ذکر کرده و پاسخ می دهیم
1- یکی از آیاتی که به آن استناد می کنند آیه « فَإِذَا لَقِیتُمُ
الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ..» است با استناد به این آیه گردن
زدن مسمان را جایز می دانند
در پاسخ باید بگوییم:
اولا: این آیه در خصوص جنگ با کفاری و مشرکینی نازل شده است که بت را می
پرستند و مراد کفاری است که با اسلام مخالفت کنند آنهم نه هر کفاری بلکه
کافر و مشرکی که با اسلام عهد و پیمان نبسته باشد
همچنانکه قرطبی از ابن عباس چنین نقل می کند: الکفار المشرکون عبدة الأوثان
وقیل : کل من خالف دین الإسلام من مشرک أو کتابی إذا لم یکن صاحب عهد ولا
ذمة
تفسیر القرطبی ج 16 ص 225
ثانیا: مراد از (فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ)
بدیهى است گردن زدن کنایه از قتل است، بنا بر این ضرورتى ندارد که جنگجویان
کوشش خود را براى انجام خصوص این امر به کار برند، هدف این است که دشمن از
پاى درآید، ولى چون گردن زدن روشنترین مصداق قتل بوده روى آن تکیه شده
است.
و به هر حال این حکم مربوط به میدان نبرد است زیرا« لقیتم» از ماده« لقاء»
در این گونه موارد به معنى« جنگ» است، قرائن متعددى در خود این آیه مانند
مساله اسارت اسیران و واژه حرب (جنگ) و شهادت در راه خدا که در ذیل آیه
آمده است گواه بر این معنى است یعنی کفاری که در میدان جنگ با شما جنگ
کردند چنین کنید حال سوال این است داعش و این تکفیریها که به مناطق مسلمان
نشین حمله می کنند و یا حتی به مناطقی که غیر مسمانان نشین نیز حمله می
کنند اصلا مخاطب آیه «فضَرْبَ الرِّقَابِ» می شوند؟!!!
ثالثا: مگر در خود قرآن نیامده است که هرکس اظهار اسلام کرد باید حرف او را قبول کرد و جان و مال او در امان است
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ
فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ
مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ
مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ
عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً
اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که در راه خدا گام بر مىدارید (و به
سفرى براى جهاد مىروید) تحقیق کنید و به کسى که اظهار صلح و اسلام مىکند
نگوئید مسلمان نیستى بخاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنائمى) بدست
آورید، زیرا غنیمتهاى بزرگى در نزد خدا (براى شما) است، شما قبلا چنین
بودید و خداوند بر شما منت گذارد (و هدایت نمود) بنا بر این (بشکرانه این
نعمت بزرگ) تحقیق کنید، خداوند به آنچه عمل مىکنید آگاه است.سوره النساء
آیه 94
این مربوط به کفاری است که اظهار اسلام بکند حال مسلمانی که خود در هر روز
شهادتین دراذان و نماز می گوید و در منطقه خود مسجد دارد که نشانه اسلام
اوست آیا کسی حق کشتن او را دارد؟! آیا نباید حرف او و اعمال او را در
خصوص اسلامش پذیرفت؟!!!
رابعا: مگر در روایت نیامده است یکی از مسمانان کافری را که شهادتین گفت او را کشت اما پیامبر (ص) ناراحت شد و او را توبیخ کرد
« أخبرنا أبو ظَبْیَانَ قال سمعت أُسَامَةَ بن زَیْدٍ رضی الله عنهما یقول
بَعَثَنَا رسول اللَّهِ إلى الْحُرَقَةِ فَصَبَّحْنَا الْقَوْمَ
فَهَزَمْنَاهُمْ وَلَحِقْتُ أنا وَرَجُلٌ من الْأَنْصَارِ رَجُلًا منهم
فلما غَشِینَاهُ قال لَا إِلَهَ إلا الله فَکَفَّ الْأَنْصَارِیُّ عنه
فَطَعَنْتُهُ بِرُمْحِی حتى قَتَلْتُهُ فلما قَدِمْنَا بَلَغَ النبی فقال
یا أُسَامَةُ أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ ما قال لَا إِلَهَ إلا الله قلت کان
مُتَعَوِّذًا فما زَالَ یُکَرِّرُهَا حتى تَمَنَّیْتُ أَنِّی لم أَکُنْ
أَسْلَمْتُ قبل ذلک الْیَوْمِ»
اسامه بن زید می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله ما را بسوی قبیلة
حُرقات فرستاد. صبح زود بر آنان یورش بردیم و آنها را شکست دادیم. من و یک
انصاری به مردی از آنان رسیدیم. هنگامی که بر او مسلط شدیم، لا إله إلا
الله گفت. پس مرد انصاری، دست نگه داشت ولی من آنقدر به او نیزه زدم که
کشته شد. هنگامی که به مدینه آمدیم و خبر به نبی اکرم صلی الله علیه و آله
سلم رسید، فرمود: ای اسامه! بعد از اینکه لا إله إلا الله گفت، او را
کشتی؟ گفتم: او برای نجات اش، شهادت آورد. سپس رسول خدا آنقدر این جمله را
تکرار کرد که من آرزو کردم ای کاش! قبل از آن روز، مسلمان نشده بودم
بخاری، محمد، صحیح البخاری، ج 4 ص 1555
2- اما در خصوص روایاتی که داعش برای ذبح مردم به آن تمسک می جویند چند مورد را نقل می کنیم:
روایت در مسند احمد چنین آمده است:
یا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ أَمَا والذی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بیده لقد جِئْتُکُمْ بِالذَّبْحِ فَأَخَذَتِ الْقَوْمَ کَلِمَتُهُ
مسند أحمد بن حنبل ج 2 ص 218
با استناد به این روایت گویند پیامبر (ص) به کفار گفت شما را ذبح می کنم
اما در پاسخ می گوییم:
اولا: مخاطب این کلام قریش و امثال ابوجهل هستند که با حضرت دشمنی کرده و ایشان را اذیت می کردند
فقام رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما قضى صلاته مر بهم وهم جلوس فی ظل
الکعبة فقال یا معشر قریش أما والذی نفسی بیده ما أرسلت الیکم إلا بالذبح
وأشار بیده إلى الحلق فقال له أبو جهل یا محمد ما کنت جهولا فقال رسول الله
صلى الله علیه وسلم انت منهم
مجمع الزوائد ج 6 ص 16
ثانیا: مراد از ذبح کنایه از قتل است نه سربریدن همچنانکه در قرآن آمده است «یذبحون أبناءکم» سمعانی در ذیل این آیه گوید:
ومعنى قوله : ( یذبحون أبناءکم ) أی : یقتلون
تفسیر السمعانی ج 1 ص 77
با این بیان برداشت آنها از این عبارت غلط است بویژه اینکه گوینده این عبارت خود پیامبر (ص) است که پیامبر و مجری دین است
3- روایت دیگری که استدلال می کنند: درباره مردی است که با زن پدرش ازدواج
کرد که سرش را به خدمت پیامبر آوردند: امْرَأَةَ أبیه أَنْ آتِیَهُ
بِرَأْسِهِ
سنن الترمذی ج 3 ص 643
اما در خصوص این شخص باید بگوییم : این شخص حکم خدا را زیر پا گذاشته و مرتد شده بود همچنانکه ابن کثیر گوید:
فمن تعاطاه بعد هذا فقد ارتد عن دینه فیقتل
تفسیر ابن کثیر ج 1، ص 469
شوکانی نیز گوید این دلیل بر این است که امام می تواند امر به کشتن کسی
بدهد که یکی از ضروریات دین را مخالفت کند و آن را حلال بداند مثل همین شخص
که ازدواج با زن پدر را حلال می دانست
فیه دَلِیلٌ على أَنَّهُ یَجُوزُ لِلْإِمَامِ أَنْ یَأْمُرَ بِقَتْلِ من
خَالَفَ قَطْعِیًّا من قَطْعِیَّاتِ الشَّرِیعَةِ کَهَذِهِ الْمَسْأَلَةِ
فإن اللَّهَ تَعَالَى یقول ) وَلا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آبَاؤُکُمْ من (
النِّسَاءِ 52 وَلَکِنَّهُ لا بُدَّ من حَمْلِ الحدیث على أَنَّ ذلک
الرَّجُلَ الذی أَمَرَ صلى الله علیه وسلم بِقَتْلِهِ عَالِمٌ
بِالتَّحْرِیمِ وَفَعَلَهُ مُسْتَحِلًّا وَذَلِکَ من مُوجِبَاتِ الْکُفْرِ
وَالْمُرْتَدُّ یُقْتَلُ لِلْأَدِلَّةِ الْآتِیَةِ
نیل الأوطار ج 7 ص 286
حال این روایت چه ربطی به کشتن افراد بی گناه مسلمان دارد و اگر از آنها
کسی نیز مرتکب حرامی شود مگر داعش امام هستند که بخواهند در خصوص کسی حکمی
بدهند
بنابراین طبق مبنای خودشان مشخص شد که استناد آنها به یک سری از آیات برای
توجیه کارهای خود و مشروعیت بخشیدن به جنایات خودشان است والا در روایات
آمده است خون مسمان احترام دارد و در روز قیامت اولین چیزی است که در خصوص
آن حکم میشود خون است
حدثنا عُثْمَانُ بن أبی شَیْبَةَ وإسحاق بن إبراهیم وَمُحَمَّدُ بن عبد
اللَّهِ بن نُمَیْرٍ جمیعا عن وَکِیعٍ عن الْأَعْمَشِ ح وحدثنا أبو بَکْرِ
بن أبی شَیْبَةَ حدثنا عَبْدَةُ بن سُلَیْمَانَ وَوَکِیعٌ عن الْأَعْمَشِ
عن أبی وَائِلٍ عن عبد اللَّهِ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم
أَوَّلُ ما یُقْضَى بین الناس یوم الْقِیَامَةِ فی الدِّمَاءِ . صحیح مسلم
ج 3 ص 1304
همچنین اکثر مردمی را که داعش ذبح می کند ، اسیر هستند یعنی بعد از اینکه
آنها را گرفتند انها را با بدترین وضع می کشند اگر واقعا آنها مقید به یک
سری روایات هستند و طبق دین مثلا دارند عمل می کند مگر همین دین اسلام
نگفته است باید با اسیر خوب برخورد شود
هیثمی روایتی را در خصوص برخورد با اسیر چنین آورده است
وعن أبی عزیز بن عمیر أخی مصعب بن عمیر قال کنت فی الأسرى یوم بدر فقال
رسول الله صلى الله علیه وسلم استوصوا بالأسارى خیرا وکنت فی نفر من
الأنصار فکانوا إذا قدموا غداءهم وعشاءهم أکلوا التمر وأطعمونی البر لوصیة
رسول الله صلى الله علیه وسلم رواه الطبرانی فی الصغیر والکبیر وإسناده حسن
مجمع الزوائد ج 6 ص 86
حال کسی قبول می کند که داعشی ها چیزی از دین ودیانت می دانند؟!!!!!