برخی طریقتهای عرفانی، با مطرح ساختن این که مَجاز پلی به سوی حقیقت است و برای رسیدن به حقیقت هر چیز باید از رقیقة آن کمک گرفت، لذا برای رسیدن به حقیقت عشق که همان عشق الهی است نیز باید از عشق مَجازی، یعنی عشقهای دنیوی، مدد جُست، به پیروان خود توصیه میکنند که معشوقی دنیوی و بشری برای خود بیابند تا با عشق ورزیدن به وی و تلاش برای جلب و جذب آن معشوق، راه عشق ورزیدن به خدا و جلب نظر الهی را یاد بگیرند. دل سپردن به خوبرویان و عشق باختن به مُغبچگان، سوژة اصلی داستانهای فراوانی در ادبیّات عرفانی است.
آیا روایتی صحیح داریم که در آن ائمه و امامان اهل بیت (علیهم السلام) به قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا امام علی (علیه السلام) توسل کرده باشند؟
برای دریافت فایل pdf کتاب بر روی تصویر کتاب کلیک کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
منبع:کتاب فریاد جرس ص 172 تا 177
«إقْتَرِبْ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ مُعْرِضونَ.»(1)
«حساب مردم نزدیک شد و ایشان در غفلت و اعراضند.»عجب است از آدمى که احتمال حیات فردا را ندهد و از ساعت اجل خویشتن خبر ندارد معذالک براى تا ده سال دیگر نقشه کشیده.
«لَوْ ظَهَرَتِ الآجالُ إفْتَضَحَتِ الآمالُ.»(2)
«اگر مرگها چهره نمایند آرزوها به ر سوایى کشند.»«ذَرْهُمْ یَأْکُلوا وَ یَتَمَتَّعوا وَ یُلْهِهِمُ الأمَلُ.»(3)
«رها کن ایشان را که بخورند و بهره برند، آرزوها ایشان را به هلاکت کشد.»در گورستان کمى تأمل کن، از خفتگان در گور بپرس که چه آرزوها را در کنار خود دفن کردید؟ چه نقشهها را پیاده نکرده به باد دادید؟ چه معامله و تجارتها را انجام نداده واگذاشتید، چه ساختمانها را تمام نکرده رها کردید، چه دختران را شوهر نداده ترک نمودید تو را گویند: چون اجل آمد، ما را فرصت کلامى و سلامى هم نبود.
1 . سوره انبیاء، آیه 1.
2 . حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام .
3 . سوره حجر، آیه 3.
جهان همیشه به پیر و جوان نخواهد ماند | به جز خداى جهان در جهان نخواهد ماند |
اگر چه مرگ جوان داغ مىکند دل پیر | مدار غصّه که پیر و جوان نخواهد ماند |
اجل چو در رسد، از هیچ در امان مطلب | که هیچ کس زاجل درامان نخواهد ماند |
مکوش در طلب عمر و عیش جاویدان | که هیچ کس به جهان جاودان نخواهد ماند |
مچین بساط تنعم که در بسیط زمین | نشاط عیش بر اهل زمان نخواهد ماند |
برآستان رضا سربنه به حکم قضا | که هیچ سر، بر این آستان نخواهد ماند |
(صادق سرمد)
غایات اگر چه در وجود خارج واپسیناند، اما در وجود ذهنى آغازین مىباشند و همواره مشوّق و محرک انسانند، براى یک دانشجوى پزشکى باز کردن مطب و بر کرسى طبابت نشستن اگرچه بعد از سالها به چنگ آید، لیکن از آن ساعت که خود را براى کنکور آماده مىسازد در ذهن است و این آرزوست که او را به مطالعه و شب نشینى و مجاهدت وا مىدارد و این آرزو یا به دست آید و یا به دست نیاید، و اگر هم به دست آید در روز مرگ باید آن را واگذاشت و این است سرنوشت تمام آرزوها.
اما آن را که آرزو لقاى پروردگار و وصال اوست، نه تنها در طول سلوک
«مَنْ کانَ یَرْجوا لِقاءَ اللّهِ فَإنَّ أجَلَ اللّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.»(1)
«آن کس که امید دارد ملاقات پروردگار را به راستى که آن وعده آمدنى است و هم او شنوا و دانا است.»در راز و نیاز سالکى که بر این رهگذار امید بسته او شنوا است و راز دار هم اوست و بر حال او به آرزویش هم او دانا است.
و نیست ایده و آرزویى چنین براى هیچ امیدوارى جز آنکه دل با خداى خویش بسته و امید و آرزوهاى دیگر پایبند این راهاند.
«ذَرْهُمْ یَأْکُلوا وَ یَتَمَتَّعوا وَ یُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمونَ.»(2)
«واگذار اینان را تا بخورند و بهره جویند از آرزوهاى خویش، همین آرزوها ایشان را مشغول کند و به غفلت اندازد و نتیجه این پندارها را به زودى بدانند.»اى عزیز ! دل در جاودانگىها بند تا روزى به هجر دلبند ننشینى.
«ألْمالُ وَ الْبَنونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقیاتُ الصالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوابا وَ خَیْرٌ أمَلاً.»(3)
«مال و فرزند، زیب و زینت حیات دنیاست؛ اعمال نیک که جاودانگى است در نزد پروردگارت از راه پاداش و دلبستن1 . سوره عنکوبت، آیه 5.
2 . سوره حجر، آیه 3.
3 . سوره کهف، آیه 46.
«وَ اعْلَموا عِبادَ اللّهِ إنَّ الأمَلَ یُذْهِبُ الْعَقْلَ وَ یُکَذِّبُ الْوَعْدَ وَ یَحُثُّ عَلَى الْغَفْلَةِ وَ یُورِثُ الْحَسْرَةَ فَاکذِبوا الأمَلَ فَإنَّهُ غُرورٌ وَ اَنَّ صاحِبَهُ مازُوِر.»(1)
«بندگان خدا! بدانید که آرزو عقل را بر باد دهد، وعدهاش دروغ است غفلت آورد، و سرانجام باعث حسرت گردد؛ پایبند آرزو نشوید که آرزو فریب و آرزومند بندهاى گنهکار است.زندگى فرزانگان هدفمند است. و هدف آدمى را آرزومند کند، اما باید دید که آرزو چیست؟ مسلّم اگر امرى نیک باشد تو را براى وصول به نیکى بسیج کند ولو به آرزو نرسى در راه خدا گام برداشتهاى.
«مَنْ یَخْرُجَ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرا إلى اللّهِ وَ رَسولِه ثُمَّ یُدْرِکُهُ الْمَوتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرَهُ عَلَى اللّهِ.»(2)
«هر کس از خانهاش بیرون آید به قصد مهاجرت به سوى خدا و رسولش، سپس مرگ او را دریابد، مسلّم اجر او با خداست.»و اگر خداى نکرده هدف، امرى دنیایى و ناصواب است، ولو آن را در نیابى در راه ناصواب عمر باختهاى.
1 . نهج البلاغه، خطبه دیبا ج.
2 . سوره نساء، آیه 100.
«لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوّا فِى الأرْضِ وَ لا فَسادا.»(1)
«براى آنان که در زمین اراده برترىطلبى و فساد نمىنمایند.»اى عزیزان!
«إنَّ الدّارَ الآخِرَةِ لَهىَ الْحَیَوانُ لَوْ کانوا یَعْلَمونَ.»(2)
«به راستى که سراى آخرت سراى زندگى است، اگر بدانید.»دنیا که آن را سراى کون و فساد گفتهاند، شادیش با غم و سلامتیش با درد و غنایش با فقر و خندهاش با گریه و عملش با جهل آمیخته است، اما سراى آخرت یکسره سراى حیات ناب است، آنجا سراى علم محض است که واقعیتها با حقیقت یکى است، طبعا اولیاى خداوند که آرزوى لقاى حق دارند، دیدگاه آنها در زندگى جز آن خانه نیست و زین رو حیات آنها حیاتى سود آور است.
«إنّا أخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدّارِ.»(3)
«به راستى که ما آنها را خالص نمودیم با ذکر آن سراى.»اگر با چشمى به دنیا مىنگریستند با دیگر چشم نظر به آن سراى داشتند و اگر با دستى توشه این دار کسب مىکردند با دست دیگرشان اکتساب زینت آن خانه بود؛ در گوشى اصوات مردمان دنیا داشتند، اما گوش دیگرشان در استماع حقایق آن جهانى بود.
یکى با ابوذر گفت: چگونه است که تو را از مرگ هراسى نیست و حتى
1 . سوره قصص، آیه 83.
2 . سوره عنکبوت، آیه 64.
3 . سوره ص، آیه 46.
از این رو بود که حضرت سید الموحدین مىفرماید:
«وَ اللّهِ لإبْنِ أبى طالِبِ آنَسَ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ.
«به خدا سوگند که پسر ابى طالب انسش با مرگ بیش از انس کودک با پستان مادر است.»
و چون چشمانش به طلیعه گذرگاه لقا افتاد، فرمود:
«فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ.»
وصول به این دیدگاه میسر نیست جز براى آن کسان که خداوند در همین جهان پرده از جمال دلربایش براى آنها برداشته، و در برابر جلالش همه دم خاشعند و وعده وصالش را نصب العین دارند، و عطشزدگان و چشم دوخته به باران رحمتش هستند. بارى تا وعده به سر نیامده قلبت را در مسیر باران رحمتش قرار ده تا باشد که ابرى از آن دریاى رحمت برخیزد و بر تو ببارد، بسا آلودگىها را بشوید. و با پروردگارت این زمزمه را سرده:
یا رب از ابر هدایت برسان بارانى | پیشترزانکه چو گردى زمیانبرخیزم |
(حافظ)
در دلم بـود که آدم شوم؛ امّا نشدم در دلـــــــم بــــــــود که آدم شوم؛ امّا نشدم
|
بــــىخبر از همه عالم شوم؛ امّا نشدم
|
بـــــــر درِ پیــــــرِ خــــــرابــــات نهم روى نیاز
|
تا بــه این طایفه محرم شوم؛ امّا نشدم
|
هجرت از خویش کنم، خانه به محبوب دهم
|
تا بـــه اسمـــــاء معلّم شوم؛ امّا نشدم
|
از کف دوست بنوشم همه شب باده عشق
|
رستــــه از کوثر و زمزم شوم؛ امّا نشدم
|
فــــــــــارغ از خـویشتن و واله رخسار حبیب
|
همچنــــان روح مجسم شوم؛ امّا نشدم
|
سر و پا گوش شوم، پاى به سر هوش شوم
|
کـــــز دَم گرم تو مُلهَم شوم؛ امّا نشدم
|
از صفــــــا راه بیابــــــم به ســــــــوى دار فنا
|
در وفــــا یــــــار مسلّم شوم؛ امّا نشدم
|
خواستم بر کنم از کعبه دل، هر چه بت است
|
تــــا بــــرِ دوست مکرّم شوم؛ امّا نشدم
|
آرزوهــــا همـــــه در گور شد اى نفس خبیث
|
در دلــــم بــــود کـه آدم شوم؛ امّا نشدم منبع |
چرا قرآن غیر مسلمانان را با اوصاف: فاسق، فاجر، بیعقل، نادان و پستتر از حیوان معرفی میکند؟ آیا این همه توهین و افتراء به غیر مسلمانان عادلانه است و مجوز ناسزاگویی را از جانب خداوند صادر نمیکند؟ آیا تمام غیر مسلمانان چنیناند؟
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: اگر کسی قبول ندارد که قرآن کریم وحی و "کلام الله" است، نباید بیخود در آن "چون و چرا" کند! اما اگر قبول دارد، آیا گمان میکند که علم و عدل خودش به حدی رسیده که اکنون عدالت خدا را به محاکمه میکشد و در نهایت خدا را به اهانت، افترا و ناسزاگویی به بندگانش متهم میکند و او را غیر عادل میخواند؟! آیا این داوری راجع به خداوند سبحان (منزه از هر عیب و نقص)، ناعادلانه نیست؟! و این همه جسارت در مقابل حق تعالی، متکبرانه نیست؟! پس باید خیلی دقت کنیم. او خالق ماست، ما در محضر اوییم و او به تمامی اسرار و احوال آشکار و نهان ما آگاه است.
«لاَ جَرَمَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» (النّحل، 23)
ترجمه: بىگمان خداوند آنچه را پنهان مىدارند و آنچه را آشکار مىسازند، مىداند و حقّا که او مستکبران را دوست ندارد.
الف – آیا خداوند متعال، [العیاذ بالله]، اهانت میکند، فحش و ناسزا میگوید، تهمت میزند، افترا میبندند و از عدالت خارج میشود؟! مگر هم قد و هم کلاسی و همکار مخلوقاتش میباشد؟!
ب – اگر خدایی که خالق و ربّ است، و علیم به احوال درونی و بیرونی مخلوقاتش است، فرمود: آن را گاو آفریدم، این را خر آفریدم، این را آدم آفریدم ...، کسی میتواند بگوید که چرا افترا زدی و اهانت کردی؟! گاهی بشر به خدا افترا میبندد و گاو، فرعون، یا هوای نفس خودش را شریک او قرار میدهد و از این جهل و بیعدالتی خودش ناراحت نمیشود، اما اگر خداوند متعال بفرمایید: حیوان این کار را نمیکند که تو از روی بیعقلی میکنی، معترض میشود که "چرا به من اهانت شد و ناسزا گفته شد؟!" این هم جلوهای دیگر از "تکبر" است.
نکته: مکرر بیان شد که همیشه و در هر موردی، به ویژه اگر به مباحث اعتقادی مربوط شود و بالاخص اگر راجع به خداوند سبحان باشد، اول باید ببینیم آن چه گمان کردیم، آن چه مدعیاش شدیم و آن چه نسبت میدهیم درست است یا خیر؟ و بعد بپرسیم چرا چنین و چنان است؟
اگر یکی به شما بگوید: چرا دروغ گفتید، چرا دزدی کردید، چرا آدم کشتید و ...؟ چه پاسخی خواهید داد؟ به طور حتم میگویید: اول شما ثابت کن که من این کارها را کردم، بعد بپرس چرا؟
پس دقت کنیم (اخیراً بیشتر رایج شده) که ابتدا یک صورت مسئلهی غلطی را طرح میکنند، یک تفسیر یا حتی ترجمهی غلطی ارائه میدهند، یک داوری نادرستی انجام میدهند؛ بعد همان را به خدا یا اسلام یا قرآن نسبت داده و بعد میپرسند: چرا؟! اول خدای عزّوجلّ را (العیاذ بالله) به ظلم "متهم" و به داوری خودشان محکوم میکنند و بعد میپرسند: چرا؟
ج – آیا خداوند متعال در قرآن کریم، همه غیر مسلمانان را فاسق و فاجر و پستتر از حیوان خوانده است؟ [هر چند که اگر بخواند، حق با اوست، چون او میشناسد و اوست که انسان و حیوان را خلق کرده است و به صفات هر کدام اعلم میباشد]. ولی راجع به هر غیر مسلمانی چنین نفرموده است:
«الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَـئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمن یَکْفُرْ بِهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (البقره، 121)
ترجمه: کسانى که به آنها کتاب (آسمانى) دادهایم (مانند یهود و نصارى) و آن را به شایستگى تلاوت مىکنند (بدون تحریف و با تدبّر و عمل)، آنهایند که به آن ایمان مىآورند، و کسانى که بدان کفر ورزند آنهایند که زیانکارند.
«وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَن یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلّهِ لاَ یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَـئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ» (آلعمران، 199)
ترجمه: و البته از اهل کتاب کسانى هستند که به خدا و بدانچه به سوى شما نازل شده (قرآن) و به آنچه به سوى آنها نازل شده (کتابهاى آسمانى پیشین) ایمان مىآورند در حالى که در برابر خدا فروتن بوده، با (تحریفِ) آیات خداوند بهاى اندکى به دست نمىآورند، آنها پاداشى درخور مقامشان در نزد پروردگار خود دارند بىتردید خداوند زودرس به حساب است.
دستهبندیهای انسان در قرآن:
دستهبندی انسانها در کلام وحی متفاوت است، چنان چه در میان ما نیز متفاوت است. ما گاهی مردم را به لحاظ سنّ، گاهی به لحاظ ملیت، گاهی به لحاظ صنف و ... دستهبندی میکنیم؛ خداوند متعال نیز بندگانش را گاهی به لحاظ چگونگی ایمان و اعتقادات، گاهی دین، گاهی اخلاق و رفتار و ... دستهبندی میکند. در آیهی ذیل تمامی موحدین و اهل کتاب، چه مسلمان و چه غیر مسلمان در یک دسته و تمامی مشرکین در دستهی دیگر قرار گرفتهاند:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (الحج، 17).
ترجمه: کسانى که (به حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و کتاب او) ایمان آوردند و کسانى که یهودى شدند و صابئىها و مسیحیان و زرتشتیان؛ و کسانى که شرک ورزیدند، البته خدا روز قیامت میانشان داورى خواهد کرد، زیرا خدا بر هر چیزى گواه است.
انسان و حیوان:
انسان تعاریف متفاوتی دارد. تمامی مکاتب بشری (یا به تعبیری ادیان غیر الهی، که سعی دارند بگویند: ما با دین مخالفیم، اما خودشان نوعی دین هستند)، "انسان" را گونهای از "حیوانات" بر شمردهاند – حیوان دوپا، حیوان راست قامت، حیوان ناطق، حیوان با هوش در ابزارسازی ... تعاریف و توصیفات مکاتب از "انسان" میباشد؛ – نهایت احترام به مقام و شأن انسان در مکاتب بشری، از کارل است که گفت: "انسان موجود ناشناخته" – مابقی همه انسان را حیوان خواندند. و اصلاً هم کسی به آنها معترض نمیشود که این اهانت، افترا و ناسزا میباشد(؟!)
اما خداوند علیم و حکیمی که خالق حیوان و انسان است، همگان را "حیوان" نخوانده است. بلکه میفرماید: انسان مسیر رشدی از جمادی به نباتی – از نباتی به حیوانی و از حیوانی به انسانی دارد و البته رشد او در مراتب کمالیِ انسانی محدود نمیباشد و حتی میتواند از ملائک نیز پیشیگیرد. از این رو میفرماید: برخی به رغم آن که به شکل انسان و برخوردار از قابلیتها و استعدادها و امکانات انسانی خلق شدهاند، پایشان را از مرحلهی "حیوانی" فراتر نمیگذارند، پس هم چنان حیوان باقی میمانند و یا به مراتب پستتر. چرا که به او عقل، قلب، شعور، بصیرت، اختیار، وحی و امام داده شده تا رشد کند، اما همه اینها را تعطیل کرده و از این نعمات غافل شده و فقط تابع "نفس حیوانی" خود میباشد:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف، 179)
ترجمه: و حقّا که ما بسیارى از جن و انس را (گویى) براى دوزخ آفریدهایم، زیرا که دلها دارند ولى (حقایق را) بدان نمىفهمند، و چشمها دارند ولى بدان (به عبرت) نمىنگرند و گوشها دارند ولى بدان (معارف حقّه را) نمىشنوند آنها مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند و آنها همان غافلانند.
خب، حالا این فحش و ناسزا و تهمت و افتراست، یا "انسانشناسی" و تعریف انسان در حالات و مواضع متفاوت اوست. اگر کسی با چشم بسته در خیابان راه برود و به زمین بیافتد و مجروح یا حتی کشته شود، شما بفرمایید: بسیار احمق و نادان بود که چشم داشت، اما باز نمیکرد تا ببیند، فحش و ناسزا و افترا و بدور از عدالت است؟!!
فسق و فجور:
*- فسق یعنی خارج شدن از پوسته یا قالب – مثل هستهای که از داخل خرما خارج میشود و آن بخش مغذی، مقوی و نگهدارندهاش را رها میکند – از این رو خداوند متعال هر کسی را که از قالب اصلی خود، که همان قالب بندگی و اطاعت میشود، خارج گردد را "فاسق" میخواند. از این رو در ادبیات قرآنی، فاسق به «مَن خَرَجَ مِن طاعَةِ الله – کسی که از اطاعت خدا خارج شده است» اطلاق میگردد. پس مسلمان و غیر مسلمان ندارد، هر کس و در هر موردی که از اطاعت معبود خارج شود، در آن مورد و یا به طور کلی فاسق شده است، چنان چه ولایتپذیریِ کفار را ناشی از بیایمانی و "فسق" قلمداد مینماید. خواه پذیرنده مسلمان باشد، یا اهل کتاب یا کافر:
«وَلَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِیِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاء وَلَـکِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ» (المائده، 81)
ترجمه: و اگر آنها به خدا و پیامبر و آنچه بر او فرود آمده ایمان داشتند آنها را (مشرکان را) دوست و سرپرست نمىگرفتند، و لکن بسیارى از آنها نافرمانند.
*- فجور نیز معنی نزدیکی به فسق دارد. از ماده (فَجَرَ) است به معنای باز شدن در آلودگی به گناه. مثل این است که بیرون آمده از قالب و پوسته، فاسد و تباه و پراکنده شود. از این رو به اهل گناهان کبیره و کسانی که قبحشان در گناه ریخته شده، "فاجر" میگویند. چنان چه در معنی فاجر گفتهاند: «هرزه، عیاش، فاسد، خراب، زناکار، دروغ گو، بیحیا، بیشرم، وقیح و گستاخ».
«إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا» (نوح، 27)
ترجمه: چرا که اگر تو آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مىکنند و جز پلیدکارِ ناسپاس نزایند.
حال اگر خدایی که او خلق کرده و برای انسان در درون و برون تبیین کرده که چه چیزی ایمان و تقواست و چیزی فسق و فجور است، بگوید: فلان قشر فاسد، ظالم، فاسق و فاجر هستند، افترا و ناسزا و به دور از عدالت تلقی میگردد؟!
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (الشَمس، 7)
ترجمه: و سوگند به نفس (آدمى) و به آن که او را راست و درست کرد * سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد.
افترا و ناسزا:
افترا دروغ بستن به دیگران است. پس اگر کسی به فاسق، فاسق بگوید و یا به فاجر، فاجر بگوید که افترا، ناسزا، اهانت و فحش نیست. بیان واقعیت اوست. و خدا اعلم به احوال و اوصاف بندگان خویش میباشد.
چرا در احکام "غیبت" که آن همه بر پرهیز از آن تأکید شده، بیان شده که «فسق آشکار غیبت ندارد»؟ یعنی مثلاً اگر کسی شرابخواری یا زناکاری خود را پنهان نکرد و اهل فسق و فجور بود، حال دیگران بگویند که فلانی شرابخوار یا زناکار است، دیگر غیبت محسوب نمیشود؟ چون همینطور هست و بیان و شرح حال اوست.
حال خدایی که بشر را میشناسد، تعریف میکند که ایمان چیست و کفر کدام است – تقوا چگونه است و شاخصههای فسق و فجور چیست و چه کسانی با چه اعتقادات یا رفتارهایی در کدام قشر قرار میگیرند.
*- آیا این یک تبیین و تعلیم هدایتی نیست؟ آیا میتوان با خدا و کلام او، برخوردی شعاری، ژورنالیستی و احساسی کرد و [العیاذ بالله] گفت: «وا! چرا خدا ناسزا گفت؟ چرا اهانت کرد؟ چرا افترا بست و ...؟»؛ یا باید دید که در بیان خداوند خالق و ربّ، انسان مؤمن، متقی، صالح، عاقل، عالِم ... – با انسان کافر، مشرک، منافق، فاسق، فاجر و حیوان صفت، هر کدام چه ویژگیها و شاخصهها و رفتارهایی دارند و چه تفاوتهایی با هم دارند؟
اگر اینها را ندانیم، چگونه تعاریف حق و باطل، خوب و بد و دوست و دشمن را تشخیص خواهیم داد و چگونه مصادیق آنها برایمان قابل شناسایی خواهد شد؟!
پس چرا به جای آن که این معارف را بیاموزیم، باید چنین تعبیر کنیم که تعاریف ارائه داده شده، صدور مجوز ناسزاگویی از جانب خداوند سبحان است؟!
آیا اینگونه حرفها، توصیفات و داوریها، خود افتراها و اهانتها به ساحت مقدس او و به دور از نگاهی عادلانه نمیباشد؟!
تذکر:
یک موقع کسی (به هر دلیلی)، کافر و منکر خداست – هر چند که نشان از نادانی و بیعقلی اوست – او حسابش جداست؛ اما یک موقع کسی خدا را قبول دارد، اما مرتب به او بدگمان است و ذهنش دائم مشغول متهم نمودن، افترا و اهانت به اوست! خب چرا؟! این را باید در خود ریشهیابی کنیم و مراقب باشیم.
چرا به جای آن که خدای خود را بندگی کنیم، او را بشناسیم و به او عشق بورزیم، به جنگ او برویم؟! سببها کدام است و نتیجه چیست؟
سؤال شیرین و حیاتبخش است، اما چرا باید شیرینی سؤال، آن هم در مورد خداوند عزّوجلّ را به زهر سوء ظنّ و تهمت و افترای به او تلخ و کَشنده کنیم؟!
چرا وقتی شناخت بیشتری (هر چند اندک) حاصل شد، نگوییم:
«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ» (الأعراف، 43)
ترجمه: ستایش و سپاس از آن خدایى است که ما را به این راهنمایى کرد، و اگر خدا ما را رهنمون نمىشد ما هرگز راه نمىیافتیم.
و چرا وقتی دم به دم شاهدیم که به جای عدلش، نسبت به ما با فضل و رحمتش رفتار مینماید، ما نیز عاشقانه و بندهوار استغفار نکنیم و سر به سجده نگوییم: «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»؟!
فایل های صوتی از سخنرانی های کوتاه استاد فروغی که در طی سال 1389 در شهر قم قابل دانلود میباشد
دانلود فشرده مجموعه با حجم 676MB
بسم الله الرحمن الرحیم
عمل وقتی خالص است که منظور انسان این نباشد کسی از او تعریف کند(نگوید که
از ما تشکری نکردند) حیف است انسان عمل عبادی خالص انجام بدهد، آنگاه از
دیگران توقع تشکر داشته باشد. حیف است که انسان آن مقام عظیم و بلند را با
این توقع پست تنزّل دهد. انسان ممکن است در جبهه ها شرکت کند و کشته هم
بشود، ولی کشته شدن خیلی سخت نیست، «اخلاص العمل لله» سخت است. رام کردن
دیو نفس و شیطان درون سخت است.
کتاب حکمت عبادات، حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، ص72