اگر امام خمینی قدسسره یارانی کربلایی داشت تن به مذاکره نمیداد. ایشان مجبور شدند به تعبیر خود جام زهر صلح و سازش را سر کشند. هر کسی که یاران وی خالص نباشند همین فرجام را دارد. البته این بدان معنا نیست که امام خمینی قدسسره یارانی واقعی و مخلص نداشت، اما ایشان بسیاری از نابترین یاران خود را در طول زمان از دست دادند. ایشان اگر هفتاد مرد چون شهید چمران و یارانی ساده همچون رجایی داشتند که با وی با همان سادگی همراهی اطاعتپذیرانه داشتند، نتیجهٔ جنگ با همهٔ نبود امکانات و تحریمها چیز دیگری میشد.
قرآن کریم می فرماید: «فَلاَ تَهِنُوا، وَتَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ، وَأَنْتُمُ الاْءَعْلَوْنَ، وَاللَّهُ مَعَکمْ، وَلَنْ یتِرَکمْ أَعْمَالَکمْ»(1).
ـ پس سستی نورزید و کافران را به آشتی مخوانید که شما برترید و خدا با شماست و از ارزش کارهایتان هرگز نخواهد کاست.
بیان: مؤمن در دنیا نباید در برابر پیشامد مشکلات و سختیهایی که از ناحیهٔ بدخواهان به وی میرسد سست گردد و تسلیم شود و اگر در جنگ است نباید پیشنهاد صلح و مذاکره داشته باشد، باید شجاعانه ایستادگی و مقاومت نماید و بجنگد؛ همانطور که شعار زمان جنگ به رهنمود حضرت امام خمینی قدسسره «جنگ جنگ تا پیروزی» بود. حضرت امام قدسسره حسینیوار میجنگید و میخواست آن را حسینیوار ادامه دهد و کربلای ایران را محقق سازد اما به دلیل نبود همراهانی شجاع و فرماندهانی مقاوم که ناوهای آمریکایی را زیر نقشههای پارتیزانی و حملات ایذایی پیوستهٔ خود داشته باشند، از نظر خود بازگشتند و ایشان مجبور شدند به تعبیر خود جام زهر صلح و سازش را سر کشند. اگر فرماندهان آن روز به فرمودهٔ امام راحل عمل مینمودند، امروز کارشناسان سازمان انرژی هستهای به بهانهٔ بمب هستهای به پستوهای ایران سرک نمیکشیدند و ملتی را تحقیر نمیکردند.
آنان که کربلایی نبودند شب عاشورا از امام حسین علیهالسلام جدا شدند و اگر امام خمینی قدسسره نیز یارانی کربلایی داشت تن به مذاکره نمیداد. هر کسی که یاران وی خالص نباشند همین فرجام را دارد. البته این بدان معنا نیست که امام خمینی قدسسره یارانی واقعی و مخلص نداشت، اما ایشان بسیاری از نابترین یاران خود را در طول زمان از دست دادند. ایشان اگر هفتاد مرد چون شهید چمران و یارانی ساده همچون رجایی داشتند که با وی با همان سادگی همراهی اطاعتپذیرانه داشتند، نتیجهٔ جنگ با همهٔ نبود امکانات و تحریمها چیز دیگری میشد.
به هر روی، در میدان جنگ، نباید از صلح، سلم و سازش گفت و تنها باید جنگید.
جنگ همیشه آخرین گزینه است و اگر کار به آنجا کشید، دیگر نباید از صلح گفت. باید ایستاد و مردانه باید جنگید تا به یکی از دو نیکویی؛ یعنی پیروزی یا شهادت رسید.
همچنین قرآن کریم می فرماید: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا، وَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(2).
ـ و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست.
بیان: کافران حربی اگر بنای صلح و مسالمت داشته باشند، مسلمانان میتوانند صلح را بپذیرند. البته طبیعی است کافر حربی اگر قدرت داشته باشد تن به مصالحه نمیدهد و کافرانی حاضر به مذاکره میگردند که به ضعف و ناتوانی گراییده باشند. خداوند میفرماید میتوانید با آنان مذاکره داشته باشید اما باید بر خداوند توکل نمایید: «وَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ». توکل در اینجا به معنای افزایش قدرت و توان بازدارندگی است؛ چرا که کافران چون در موقعیتی ضعیف قرار گرفته و ناتوان شدهاند به مذاکره روی آوردهاند. آنان میخواهند با مذاکره، فرصتی به دست آورند تا خود را تقویت نمایند و از موضع ضعف خارج شوند، اما خداوند میفرماید شما با توکل، بر قدرت خود بیفزایید. شما مذاکره نمایید و قصد تجدید قوا را به رخ آنان نکشید و به آنان تهمت نزنید اما در اندیشهٔ تقویت نیروی خود باشید تا آنان همواره ضعیف باقی بمانند و معادلهٔ حاضر را همواره حفظ کنید و کفار را برای همیشه در ضعف قرار دهید. توکل در اینجا رها کردن کفار به حال خود نمیباشد. فراز «حَسْبَک اللَّهُ» در آیهٔ بعد نیز که به معنای کفایت خداوند است همین معنا را میرساند: «وَإِنْ یرِیدُوا أَنْ یخْدَعُوک فَإِنَّ حَسْبَک اللَّهُ، هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»(3)؛ و اگر بخواهند تو را بفریبند، یاری خدا برای تو بس است. همو بود که تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید.
کفایت نمودن خداوند همان توکلی است که بنده بر خداوند دارد که عبارت است از همان اقتدار و توان بالا؛ از این رو میفرماید: «هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ». تأیید خداوند همان قدرت و اقتدار دادن است.
وقتی مافیای زورگو و زرمدار که این همه اختلاس رقم زده است بر سرنوشت مردم چیره میشود و به آنها ظلم میکند و با آنها با دروغ و از سر تزویر مواجه میشود، نه تنها بلایای طبیعی فراگیر میشود، بلکه گسلهای اجتماعی نیز به لرزه میآید و دیگر کسی ملاحظه دیگری را ندارد و قتل و غارت فراگیر میشود.......
ادامه مطلب ...
همانگونه که برخی انسانها باصفا هستند، بعضی زمینها و برخی خاکها نیز همین صفا را دارند و مردم فراوانی را به خود جذب میکنند. مسجد مقدس جمکران، یکی از این مکانهاست. این زمین و خاک، بهقدری صفا دارد که جمعیت بسیاری را هر هفته در خود جمع میآورد.نام آن برای آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)است و این سخنی درست است. سخن دیگر آن است که مکان مقدسی که عاشقان بیشماری را دور خود جمع میآورد، علت مقدس بودنش برای زمین و خاک آن است.
مسجد جمکران، سند جداگانهای ندارد و مانند مساجد دیگر با بودجه و ابزار و وسایل مردم باصفا و صمیمی ساخته شده است. در یک روستا، پیرمردی باصفا خوابی میبیند و شروع به گفتن خواب خود به روستاییان میکند و آنها به دلیل خواب آن پیرمرد، مسجدی میسازند و نام آن را مسجد امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)میگذارند.
این مانند آن است که افراد باصفا و صمیمی، با اِعلام شخصی عالِم یا دیدن رؤیای صادقی یا مشورت با دوستان خود، دست به ساخت مسجد میزنند و مسجد را به نام حضرت ابوالفضل علیهالسلام یا حضرت علی اصغر علیهالسلام ، یا امام حسین علیهالسلام یا امیرالمؤمنین علیهالسلام و یا مسجد طفلان مسلم نامگذاری میکنند.
نامگذاری مسجد، سند جداگانه و بیرون از طبیعت اجتماعی ندارد؛ بلکه امری طبیعی و معمولی در اجتماع مسلمانان است. ساخت مسجد نیز مسألهای طبیعی در امور مسلمانان است که افراد باصفا و خالص، آن را پیگیری میکنند و مسجد جمکران از این جهت، سند غیر طبیعی ندارد.
برخی دربارهٔ مسجد جمکران عقاید ناموزونی دارند. روزی با اتوبوس به مسجد جمکران میرفتم. از دور، گنبد و منارهٔ مسجد معلوم شد، ناگهان مسافری گفت: «برای زیارت قبر آقا امام زمان صلوات!» و مردم صلوات فرستادند. با آنکه او اشتباه کرده بود، باز مردم صلوات فرستادند و من خیلی تعجب کردم. در جامعه از این اشتباهات لفظی بسیار است؛ اما اعتقاد به مسجد جمکران باید سالم باشد تا کسی گمان نبرد آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) آنجاست یا در آنجا آرمیده است. واضح و روشن است مسجدی که به نام آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)ساختهاند، موجب زندانی شدن ایشان در آنجا نمیشود؛ بلکه امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در همهٔ مکانها و همهٔ زمانها ناظر بر اعمال شیعیان است، و از گناهان آنان ناراحت میشود و اگر مؤمنی به آن حضرت علیهالسلام سلام دهد، ایشان پاسخ سلام او را میدهند. سلام، جایگاه و مکان خاصی ندارد و هر کس در هر جا که سلام دهد، به او پاسخ داده میشود؛ اما مکانهای مقدسی هست که انسان با توجه بیشتر و حواس جمعتر و به اصطلاح با «استجماع» میتواند سلام دهد و با حضرت سخن گوید که یکی از این اماکن مقدس، مسجد جمکران است. مسجد جمکران، مانند مکهٔ مکرمه و خانهٔ کعبه میماند که با آنکه خدایتعالی همهجا هست، ولی در آن مکان و به آن جهت، استجماع ما بهتر است و برای ما مفیدتر میباشد.
آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در همهٔ مکانها هستند، و به همهٔ عالم توجه دارند و هرجا سلامی دهیم، پاسخ ما را میدهند؛ هرچند ما به آن بیتوجه باشیم. این که مسجد جمکران مقدس است، یا نام مسجد، برای امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است، سبب نمیشود بگوییم امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) در آنجاست.
در اینجا بیشتر به افرادی نظر داریم که برای زیارت به جمکران میروند و گاهی فراموش میکنند حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام را زیارت کنند. این کار برای افراد مشکل میآفریند. شخص حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام بر مسجد جمکران مقدم است؛ بنابراین افرادی که برای زیارت از شهرهای دور میآیند، در ابتدا بهتر است قصد خود را برای زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام تعیین کنند، و نخست زیارت آن حضرت علیهاالسلام را مقدم بدارند و سپس به زیارت مسجد مقدس جمکران بروند.
آیت الله محمدرضا نکونام
در جامعهای که محرومیتها و ظواهر کاذب بر آن حاکم است و حسرتها سر به فلک کشیده و کاستیها دمار از روزگار همگان در آورده، دیگر جایی برای اجرای احکام و حدود الهی باقی نمیماند. در چنین جامعهای چه بسا کسی که حد میزند، خود گرفتار حدودی باشد که مگو و مپرس!....
زن و مردی که نیازمند همسرند و نمیتوانند نیاز خود را برطرف نموده یا بازگو نمایند، در جامعهای سالم زندگی نمیکنند. مردمی که واقعیتها را نپذیرفته و به آنها با دیده باز نمینگرند، هرگز نمیتوانند مردم صادق، سالم و درست کاری باشند.
اگر رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » توانست در مدّت کوتاهی، آن چنان جامعه پاک و سالم و پویا برپا کند، به این خاطر بود که دو چیز در آن زمان به عنوان اساس و پایه قرار گرفته بود که امروزه در میان مسلمین جای آن خالی است: یکی، اصل قرار دادن احکام الهی و دیگری، پذیرفتن واقعیتها.
گاه میشد که زنی به مسجد میآمد و در مقابل پیامبر و اصحابش، بدون این که بترسد یا شرم کند، میگفت: «یا رسول اللّه! زوّجنی»؛ مرا شوهر بده. پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » هم بیدرنگ در همان مجلس و مسجد او را شوهر میداد. در این جا مناسب است از روایتی در این باره یاد شود:
ـ عن محمّد بن مسلم، عن ابی جعفرٍ« علیهالسلام » قال: جاءت امرأةٌ الی النّبی« صلیاللهعلیهوآله » فقالت: زوّجنی. فقال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: من لهذه؟ فقام رجلٌ فقال: انا یا رسولاللّه« صلیاللهعلیهوآله » زوّجنیها. فقال: ما تعطیها؟ فقال: مالی شیءٌ. فقال: لا. قال: فاعادت فاعاد رسولاللّه« صلیاللهعلیهوآله » الکلام فلم یقم احدٌ غیر الرّجل ثمّ اعادت. فقال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » فی المرّة الثّالثة: اتحسن من القرآن شیئا؟ قال: نعم. فقال: قد زوّجتکها علی ما تحسن من القرآن فعلّمها ایاه؛(1)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: زنی به محضر پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » آمد و گفت: مرا شوهر بده. پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: چه کسی او را میخواهد؟ مردی برخاست و گفت: یا رسول اللّه! من؛ او را به ازدواج من درآور. پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » پرسید: مهر او را چه میپردازی؟ مرد گفت: چیزی ندارم. پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: خیر، نمیشود. آنگاه زن خواسته خود را تکرار کرد و پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » هم سخن خود را دوباره فرمود. در این حال، جز همان مرد کسی برنخاست. سپس زن برای بار سوم درخواستش را بر زبان آورد. اینبار، رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » به مرد فرمود: آیا چیزی از قرآن میدانی؟ مرد گفت: آری. پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: این زن را به همسری تو درآوردم که آنچه از قرآن میدانی، به او بیاموزی؛ پس بیاموز.»
در این حدیث جهاتی چند قابل توجّه است:
یک، آزادی و گشایشی که در میان جامعه اسلامی آن روز وجود دارد. زنی در مسجد و حضور پیامبر و مردم، به راحتی و بهطور مکرّر میگوید: «شوهر میخواهم» و کسی هم او را نکوهش نمیکند.
دو، مهر ضرورت دارد، ولی منحصر به مال نیست و میتوان به اندکی از دانش و آگاهی هم بسنده کرد و لازم نیست طلا باشد یا خروارها در نظر آید.
سه، تحقّق یک وصلت نه دنگ و فنگ لازم دارد، نه بریز و بپاش میخواهد و نه نیاز به پیاز داغ عقد و عبارت دارد. به راحتی میفرماید: «او را به نکاح تو درآوردم» و تمام! نه عروس را به دنبال گل میفرستد و نه برای یک ازدواج معرکه به راه میاندازند.
آری! چنین مردم و جامعهای میتوانند سالم و صادق باشند و در چنین وضعیتی میتوان احکام خدا را اجرا کرد و حدود الهی را برپا نمود. در جامعهای که محرومیتها و ظواهر کاذب بر آن حاکم است و حسرتها سر به فلک کشیده و کاستیها دمار از روزگار همگان در آورده، دیگر جایی برای اجرای احکام و حدود الهی باقی نمیماند. در چنین جامعهای چه بسا کسی که حد میزند، خود گرفتار حدودی باشد که مگو و مپرس!
پس نه میتوان از مردم و جامعه دست برداشت و آنها را رها کرد و نه میشود با ضرب و زور به اصلاح آنها پرداخت، بلکه تنها با بیان واقعیتها و اجرای تمامی احکام خدا بهطور باز و بیهیچگونه پنهان کاری و یا ترس و شرم میتوان جامعه و مردم را به سوی سلامت و سعادت رهبری نمود. در جامعه امروز مسلمین هم برای اصلاح و سالم سازی طرحی بهتر از الگو قرار دادن سیره و روش پیامبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » وجود ندارد و باید با تحقّق آن به نابسامانیهای فراوان پایان داد.
از سوی دیگر کسانی که در جوامع انسانی داعیه رهبری مردم را در سر میپرورانند، باید سالم و صادق بوده، به مردم دروغ نگویند و از ریا، عوامفریبی و سیاستبازی پرهیز کرده و خون خود را رنگینتر از خون مردم و گوشت خود را شیرینتر از گوشت آنها ندانند؛ نه آنکه خود و اطرافیانشان را پرورش داده و گوشتی به تن مردم باقی نگذارند و چنان از موضع قدرت برخورد نمایند که گویی خدایان عالم هستیاند؛ همچون سردمداران زر و زور و تزویر در جوامع شرکآلود و باطلپرور استبدادی و دیگر جوامع سالوسباز آزاد.
1- کافی، ج5، باب نوادر، ص380، ح5.
ذکر، هم دارای آثار خارجی است و هم ثمرات باطنی دارد. برخی ذکرها درست است که باطن را تصفیه میکند، اما بلاخیز است و هرگونه اشتغال خودسرانه به آن، خطرزاست و کمترین افراط و تفریط در آن،میتواند آسیبهای جبرانناپذیری داشته باشد. داشتن برخی ذکرها، حتی مشکلات ناموسی و زمینهٔ تجاوز به همسر یا دیگر وابستگان و گاه مرگ یکی از آنان را پیش میآورد. داشتن برخی خودذکریها سبب گرفتن جان عزیزی میشود، اما نه با آلت قتاله! بلکه با ذکری که در نهاد فرد نشسته یا بر زبان وی آمده است. برخی ذکرها نیز به سبب نداشتن تناسب، هیچ خاصیت و نتیجهای ندارد.
به هر روی، گزارهٔ بسیار مهم این مقدمه، این است که ذکر را باید از صاحبان ذکر گرفت و در این مسألهٔ بسیار مهم، نباید کمترین اهمال و مسامحهای داشت و نیز «به هر دستی نباید داد دست». گاه یک تجویز نادرست، میتواند یک زندگی را بسوزاند و فردی را برای همیشه از مسیر سلامت و سعادت خود باز دارد و ابد او را تاریک نماید.
به «ذکردرمانی» باید نگاه تخصصی داشت، نه نگاه عام؛ هرچند برخی از ذکرهای عام، مانند صلوات، خوراک عمومی جان و باطن آدمی میباشند. اگر از ذکرهای عام ـ حتی برای یک روز ـ استفاده نشود، پژمردگی و کرِختی باطن و خستگی نهاد، کمترین عارضی است که به فرد میرسد. وقتی میگوییم ذکرْ داروست، به این معناست که شفای خداوند میتواند از طریق داروهای شناختهشدهٔ گیاهی یا شیمیایی باشد و یا از باب ذکر و به آنچه دانش پزشکی امروز میگوید، منحصر نیست.