بیشتر، زنان به مردان سلام میکنند و تنها اندکی از مردان گاهی به زنان سلام میکنند و کم پیش میآید که مردی به زنی سلام کند؛ اگرچه در این زمان این امر در فیلمها، به عنوان اصلی رعایت میشود، ولی آیا مردان این گونهاند؟ و اساسا چه اشکالی دارد که خدای ناکرده مردهابه زنان سلام کنند؟ از یک طرف گفته میشود: بهتر است زن به کسی سلام نکند و از طرف دیگر گفته میشود خوب نیست مرد به زن سلام کند و از آن طرف هم گفته میشود زن باید به همسر خود سلام کند.
بسیاری از مردان در سلام گرفتن، دستور دادن، و بهانهگیری از زنان و فراوانی از کارهای دیگر، به نفع خود عمل میکنند برای زنان محدودیت قایل میشوند؛ به همین جهت است که نود درصد زنها از شوهران خود راضی نیستند و اگر عدهای هم راضی باشند، به خاطر این است که وقتی مردهای دیگر را میبینند که خیلی بدترند میگویند دستکم شوهر ما کمی نسبت به آن مردها قدری بهتر است.
آیا دین و آموزههای آن، مردسالارانه است؟ هرگز. اینها چیزهایی است که از سنتهای قومی و تاریخی در ما و بسیاری از ملتها پیدا شده است. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آموزههای بسیاری در این زمینه فرمودهاند که درک بیان آن سنگین است و باید تحلیلهای خود را پیدا کند و مورد بازیابی کامل قرار گیرد.
بیشتر، مردان به زنان زور میگویند. مرد به زن میگوید: برو آن جا! او میگوید: چشم، میگوید: نرو آن جا! میگوید: چشم. خودش هم هر جا بخواهد برود عیبی ندارد. سابقها زن را میزدند، آن هم با شلاق و امروزه این ناهنجاری کمتر پیش میآید یا تا حدودی تفاوت پیدا کرده است ولی گاه میشود که امروزه نیز او را در دل شب میزنند و میگویند: اگر صدایت درآید، با کارد به شکمت میزنیم. چنین مردانی را باید با سگ هملانه کرد؛ البته این هم از سر او زیاد است، حیف زن که به دست این مرد بدتر از جانور بیفتد. آن وقت اگر این مرد در کسوت فردی تحصیل کرده یا کسوتی آراسته باشد، باید او را به تیمارستان تحویل داد.
تلاش بسیاری لازم است تا مردها زور نگویند و زن را تا این حد تحقیر نکنند و او را پریشان نسازند و به آتش ستم خود نسوزانند. گاه مرد دست به کارهایی میزند که زن به خاطر خودِ وی پریشان میگردد؛ برای نمونه، چه بسیار مردانی که معتادند و زن بدبخت شب و روز بار غم اعتیاد وی را بر دوش میکشد؛ گویا که این مرد، بچهٔ اوست. زن میخواهد ببیند مرد او با چه کسی میرود، با چه کسی میآید؛ کجا میرود، چه میکند، چه کارش کنم، کجا بخوابانمش و چطور بیدارش کنم. هیچ دین و آیین توحیدی چنین چیزی را نمیپسند که زنی تا این اندازه مواظب و دلنگران مرد خود باشد. زن همواره غصّهٔ مرد را میخورد؛ در حالی که مرد باید بیش از خود دلنگران زن باشد. آیا امور گفته شده زور نیست؟ همهٔ این موارد از مصادیق زور است؛ حال با این پریشانیها در روزگار زنان، چگونه ممکن است دین به زنان سفارش نماید که باید از این قماش مردهای خود اطاعت کنند. عقل و خرد آدمی میگوید: اطاعت باید از مرد فهمیده و درست کردار باشد؛ نه از نامردی که دست خود را به گناه و ستم آلوده میکند که قهرا نسبت به چنین افرادی آن هم در زمینههای آلوده یا گناه، وجوب اطاعت نیست.
گاه درباره برخی از زنان گمان میشود اینان مظلومترین پدیدههای تاریخند. آنان پرسشهایی دارند که نمیتوان به آن پاسخ داد. احساس میشود زن چقدر میخواهد مطیع شوهر باشد تا نافرمانی و معصیت آموزههای دینی و خداوند را نکرده باشد در حالی که این مرد لیاقت چنین زنی را ندارد، البته دستهای از زنها رفتار شایسته با مردهای خود ندارند و یا زنی شایسته نیستند ولی بیان ما نسبت به غالب جامعهٔ زنان ایران است.
گفته میشود به طور نوعی مردها بهتر از زنها هستند. این ادعا را چگونه باید معنا کرد؟ از ویژگیهای مردان زورگویی آنهاست. البته برخی زنان در برابر مردها زورگو هستند و ایستادگی ناشایست دارند و کمترین انفعالی را بر نمیتابند. وقتی مردی زور میگوید، زنها هوس میکنند این طور شوند و میگویند: اگر ما این طور بودیم، این همه به ما ظلم نمیکردند؛ اگر بی آبرویی میکردم و چادرم را بر میداشتم و در کوچه و میان مردم داد میزدم، این نامرد مرا این گونه کتک نمیزد و چنین اذیت نمیکرد. راست هم میگوید. زنی میگفت: من مظلومم و هیچ نمیگویم، آنوقت شوهرم هر کاری دلش میخواهد، میکند، ولی هر گاه بخواهم در کوچه فریاد بر آورم تا آبرویش را بریزم، به التماس میافتد و خواهش میکند: تو را به خدا نرو. اینگونه مردان به واقع شایستهٔ چنین زنانی هستند. خوی زورگویی مردها باعث میشود زنهای خوب ومظلوم تشویق شوند که ظالمپیشه شوند و بگویند اگر این طور نشویم، نمیتوانیم حقّ خود را از مردان بگیریم.
اگر مردی این حسن و نیکویی را بیابد که به زن و بچهٔ خود زور نگوید، در ردیف بهترین پیروان اولیای خدا و پیغمبران است و چنانچه این حسن را نداشته باشد، هر حسن دیگری داشته باشد، همه ظاهری است و هیچ ارزشی ندارد. پارهای از روایات خوبیها را به خانه ویژگی داده است: «خیر رجالکم...» و کارهای بیرون از منزل را ملاک خوبی مردان ندانسته است؛ چرا که مردهایی که زور میگویند، زنهایشان زود فرتوت، ضعیف و سست میشوند؛ چون همیشه مضطرب و پنهان کارند و نوعی آلودگی در آنان پدید میآید.
وقتی زورمندی زور بگوید، خدا کسی را بر او مسلط مینماید که زورمندتر از اوست. این یک حقیقت است و هر مقدار که انسان به مظلوم زور بگوید، خدا هم کسی را مسلط میکند که به او ظلم کند، آن هم چند برابر، که امروزه زورگویی شیوهٔ رندانه پیدا کرده و جامعه، گرفتار انواع گوناگون آن شده است.
گاه دو خانواده چند سال کوشش میکنند تا یک زندگی را برای عروس و دامادی فراهم کنند، حال این مرد چگونه است و این زن چه تحفهای است، معلوم نیست! گویا دو سلطان میخواهند در این جا زندگی کنند. چنانچه مردی خانه و امکانات آن چنانی و گستردهای ندارد، دستکم باید به گونهای رفتار کند که اگر به زنش بگوید: آیا حاضری از من جدا شوی، از ژرفای دل بگوید نه؛ ولی گاه زنها به قدری تحت فشار قرار میگیرند که اگر در طویلهای با سگی باشند، میگویند به خدا قسم، این حیوان از شوهر من بهتر است. زنهای بسیاری هستند که به جهت بد رفتاری مردها گاهی آرزوی مرگ میکنند. برخی شوهران چون زنگ در را میزنند، لرزه به تن زن میافتد؛ زیرا وقتی وارد خانه میشود بهانه میگیرد و دعوا میکند و هرچه در جامعه تحقیر شده است میخواهد از زن خانه باز پس بگیرد.
زنی میگفت: شوهرم حسابی کتکم زده است که چرا وقتی من قرض دارم و پدرت در حساب خود پول دارد، آن را به من قرض نمیدهد؟ زن میگوید: بابای من کارگری بازنشسته است و مقداری پول در بانک دارد، از طرفی هزینههای بالای زندگی و عروس و داماد و مهمان دارد و شغلی نیز ندارد، حال شوهرم میگوید: برو پول وی را بگیر و بیاور به من بده؟!
این مرد باید خود از پدرخانمش درخواست قرض کند؛ چرا با همسرش دعوا میکند! چه ناپسند است که دختر کسی همسر چنین مرد ظالمی باشد.