برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
سعدی
با تبریک سال جدید و آرزوی خوشبختی جامعه بشری، مخصوصاً جامعه ایران اسلامی؛
یکی از سنت های نوروز خانه تکانی است. به نظر من، به عنوان اهل فلسفه ضروری ترین نوع خانه تکانی برای جامعه امان، خانه تکانی ذهنی و فکری است. ما باید همراه با زندگی دوباره طبیعت، زندگی و حرکت دیگری در ذهنمان احساس کرده و از نظر فکر و فرهنگ گامی به جلو برداریم. نباید مانند کوته نظران از رسوبات غیرعقلانی و خرافی دوران گذشته عمر خود پاسداری کنیم، بلکه باید ذهن و اندیشه امان را از گرد و خاک وهم و خیال بتکانیم و از آلایش اسطوره و افسانه پاک سازیم و با روش درست اندیشه به بازسازی فرهنگ و زندگی مان بپردازیم. مخصوصاً، اساتید و دانشجویان فلسفه که باید حرکت آفرین بوده و زیربنای حرکت فکری را در جامعه سامان دهند، در این خانه تکانی به سراغ چیزهایی بروند که یادگارهای دوران باستان و زندگی ساده و غیرعلمی مردم آن دوره می باشند، همانند افلاک نه گانه، عقول ده گانه، حقیقت عقلی پدیده ها، جنس و فصل، جوهر و عرض و .... باید این گونه مفاهیم را کنار گذاشت و چشم به دنیای جدید باز کرد تا خبری از جهان ذرات و کهکشان ها بگیرند و با منطق نو و معرفت شناسی کارآمد و فلسفه ای حرکت آفرین به سامان دهی زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه بپردازند. به این ترتیب، هر روزمان از روز دیگر بهتر بوده و با روز نو و روزی نو پیشتاز عرصه فرهنگ و تمدن خواهیم بود.
آری، خانه تکانی فکری و ذهنی اساس همه خانه تکانی هاست. شایستگی کار و رفتار نیک و زندگی بسامان در هر جامعه ای، بستگی به میزان عقل و اندیشه آن جامعه دارد. خردورزی و درست اندیشی مردم هر جامعه نیز به میزان دوری آنان از خرافات بستگی دارد. بیماری کشنده ای که علاجش مشکل باشد، اگر مادرزادی و همگانی هم باشد، خطرناک تر خواهد بود. خرافه، بیماری خطرناکی برای جامعه است که هم موروثی و مادرزادی می باشد و هم فراگیر و همگانی! خرافه خطرناک ترین بیماری جامعه هاست که آثار زیانبار آن، تمامی جهات زندگی انسان ها را تحت تاثیر قرار می دهد، از اخلاق تا اقتصاد، ز دین و مذهب گرفته تا سیاست و مدیریت، همه و همه را!
خرافات چون موروثی اند، با شیر مادر به رگ های جان و روح ما راه می یابند و ندانسته و نسنجیده براساس تلقین و عواطف و احساسات گرفتار آن ها می شویم. سپس، ما را از درون پوسانده و تهی می سازند و سرانجام دچار ناتوانی شده و از هم می پاشیم. بیماری خرافه، چنان خطرناک است که اگر کسی از این بیماری سخن بگوید یا مردم را به مبارزه با آن فراخواند، به شدت مورد تعقیب و آزار قرار می گیرد و زندگیش به خطر می افتد! تنها دشمن حق و حقیقت و خرد و اندیشه خرافه است و بس!
بر اساس چنین باوری است که تصمیم گرفتم کتابی با نام فلسفه خرافات بنویسم تا با نگرشی فلسفی به مسئله خرافه پرداخته و با تحلیلی علمی و عقلانی درباره پیدایش، اقسام و آثار خرافه در جامعه بحث کند. با این امید و آرزو که در راستای روشن اندیشی و رهایی از خرافه گامی برداشته باشم. این کتاب توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است./
والسلام
The Definition of Intercession from the View Point of Lexicon Experts
ادامه مطلب ...استاد مهدی طیب |
مهر، محبت و عشق، گواراترین میوهای است که خداوند مهربان آفریده است. بشر، میوهای شیرینتر از محبت نچشیده است. مهر و محبت، لطف و دوستی نسبت به هر چیز و هر کس، شیرینی خاص خود را دارد؛ اما محبت به حقتعالی، طعم مخصوصی دارد و آب حیات آدمی و وجود و بقای انسان است.
کسی که دل وی از محبت خالی است، دل ندارد و بهرهای از آدمیت نبرده است و تنها ظاهری از بشر را داراست. علت حرکت و علت ایجاد هستی، محبت است. مهر و محبت، به آدمی طعمی میدهد که به هر مسلک و مرامی که باشد، دوست داشتنی است. کسی که دل وی آشنای مهر و محبت نباشد، از آدمی چیزی ندارد و از حقیقت بهرهای نبرده است و لطف زندگانی و ظرافت هستی را درک نمیکند. داشتن این کیمیای هستی، ربطی به دانش، علم، عنوان و کسوت ندارد و بدون داشتن این امور نیز میشود آدمی منبعی از مهر و محبت باشد؛ هرچند دانش، علم و معرفت، زمینهٔ خوبی برای درک موارد صحیح خوبیها و مهر و محبت به آن میباشد.
فرهنگ، اخلاق و بازیابی، بیشتر از یک زندگی درست میتواند در زمینههای اولی محبت نقش داشته باشد و این آگاهیهای فردی و عمومی است که خشونتهای جاهلانه را از آدمی دور میسازد.
تربیت نیز باید بر مسیر و حرکت طبیعی و بر محور عشق انجام گیرد و عاشقانه باشد، نه زور و تهدید و تطمیع در مسیری غیر طبیعی. مربی اگر آگاه و قوی باشد و مسیر طبیعی هر کسی را بداند، نیازی ندارد فریاد برآورد و چوب و شلاق دست گیرد؛ وگرنه مربی فردی جاهل، قلدرمآب، جبار و زورگوست.
تربیت معرکه عشق و محبت و حرکت بر مسیر بندگی و راه طبیعی و عاشقانه است نه میدان ضرب و زور. کسی که بخواهد بندگان خدا را با زنجیر به سوی بهشت بکشد، آنان را هدایت نکرده است، بلکه به بندگان خدا ستم روا داشته و آنان را از طبیعت خود دور داشته است.
در تربیت، باید طبیعت هر کسی را دید و او را به طبیعت خود رهنمون شد. همه پدیدهها بر عشق و بر طبیعت خود میروند. در تربیت و به ویژه تربیت فرزندان، اصل باید بر آزادی گذاشته شود و تربیتی عاشقانه باشد تا هر کسی خود باشد و خود شود. هر فرشی طرف خواب دارد وآن را باید به همان سمت خواباند و عکس آن ممکن نیست و مقاومت میکند، هر پدیدهای نیز طبیعتی دارد که باید آزاد گذاشته شود به سمت خواب خود حرکت کند و حرکت قسری، جز آسیب به زندگی و تضییع عمر وی و معیوب و و بیمار ساختن او پیآمدی ندارد.
هدف از سلوک، قرب الهی است که با فقر و نداری به دست میآید. رسیدن و وصول به ذات بهجتانگیز خداوند که یک شخص است و نه مفهومی کلی؛ آن گونه که در فلسفه میگویند. منطق مفهوم خداوند را کلی اما منحصر در فرد میداند. مفهوم کلی زیارت بر نمیدارد و نمیتوان در خارج از ذهن به سراغ آن رفت و با او همچون موسی به گفت و شنید نشست و رویت او را از حق تعالی خواست. به گفت و گوی طولانی حضرت موسی علیهالسلام گوش جان بسپارید که خداوند و حضرت موسی چگونه عاشقانه با هم سخن میگویند: «وَمَا تِلْک بِیمِینِک یا مُوسَی، قَالَ هِی عَصَای اَتَوَکاُ عَلَیهَا وَاَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمِی وَلِی فِیهَا مَآَرِبُ اُخْرَی. قَالَ اَلْقِهَا یا مُوسَی. فَاَلْقَاهَا فَإِذَا هِی حَیهٌ تَسْعَی. قَالَ خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الاْءُولَی. وَاضْمُمْ یدَک إِلَی جَنَاحِک تَخْرُجْ بَیضَاءَ مِنْ غَیرِ سُوءٍ آَیهً اُخْرَی. لِنُرِیک مِنْ آَیاتِنَا الْکبْرَی. اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی. قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی. وَیسِّرْ لِی اَمْرِی. وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی. یفْقَهُوا قَوْلِی. وَاجْعَلْ لِی وَزِیرا مِنْ اَهْلِی. هَارُونَ اَخِی. اشْدُدْ بِهِ اَزْرِی. وَاَشْرِکهُ فِی اَمْرِی. کی نُسَبِّحَک کثِیرا. وَنَذْکرَک کثِیرا. إِنَّک کنْتَ بِنَا بَصِیرا. قَالَ قَدْ اُوتِیتَ سُوْلَک یا مُوسَی. وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیک مَرَّهً اُخْرَی. إِذْ اَوْحَینَا إِلَی اُمِّک مَا یوحَی. اَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیمِّ فَلْیلْقِهِ الْیمُّ بِالسَّاحِلِ یاْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَیتُ عَلَیک مَحَبَّهً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَینِی. إِذْ تَمْشِی اُخْتُک فَتَقُولُ هَلْ اَدُلُّکمْ عَلَی مَنْ یکفُلُهُ فَرَجَعْنَاک إِلَی اُمِّک کی تَقَرَّ عَینُهَا وَلاَ تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسا فَنَجَّینَاک مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاک فُتُونا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی اَهْلِ مَدْینَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یا مُوسَی. وَاصْطَنَعْتُک لِنَفْسِی. اذْهَبْ اَنْتَ وَاَخُوک بِآَیاتِی وَلاَ تَنِیا فِی ذِکرِی. اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی. فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَینا لَعَلَّهُ یتَذَکرُ اَوْ یخْشَی. قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ اَنْ یفْرُطَ عَلَینَا اَوْ اَنْ یطْغَی. قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکمَا اَسْمَعُ وَاَرَی» (طه / 18 46).
باید باور داشت خدایی در بیرون هست که میتوان با او سخن گفت و با او عاشقانه همکلام شد و بارها و بارها خطاب به او عرض داشت: «إِیاک». کسی که بتواند مشکل توحید خود را حل نماید و آن را به باور خویش برساند و به آن ایمان آورد، در زمینه دیگر معارف مشکلی ندارد. کسی که نماز خود را نه برای تلقین و تسکین نفس میگزارد بلکه در پی آن است خلوتی به دست آورد تا با خداوند به مناجات و راز و نیاز و نجوا بنشیند و او را نه از سر طمع به بهشت و نه از ترس جهنم کرنش کند، بلکه بندگی او وجودی باشد که از عبادت عاشقانه برتر است؛ چنانکه مولا امیرمومنان علیهالسلام میفرماید: «إنّی وجدتک اهلاً للعباده».
http://mahbubi-nekunam.epage.ir/