ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
انسان مدرن یک انسان اجتماعی است. اما اجتماعی بودن انسان مدرن، با اجتماعی بودن انسان سنتی، بسیار فرق دارد. زیرا از طرفی زندگی پیچیده تر از گذشته شده است و از طرف دیگر جامعه به معنی امروزی کلمه، از حد یک روستا یا یک شهر گذشته در تلاشی است برای جهانیشدن! یعنی انسان امروزی مرزها را پشت سر می گذارد و دلش می خواهد در یک جامعه ی جهانی زندگی کند. ما این تمایل را در زندگی کشورهای پیشرفته ی مغرب زمین عملاً ملاحظه می کنیم.
این کار دیر یا زود اتفاق می افتد و مردم جهان در دهکده ی کوچکی که در سطح کره ی زمین ایجاد شده، به صورت یک جامعه ی واحد زندگی خواهند کرد.
برای روشن شدن مطلب، به این نکته باید توجه داشت که جهانیشدن، یعنی به سوی یک جامعه ی جهانی گام برداشتن. جهانیشدن روز به روز پیش می رود و انسانها به زندگی در جامعه ی جهانی نزدیکتر می شود. زیرا جهانیشدن بر اساس عناصری از قبیل ارتباطات، آگاهی و انتخاب اصلح انسان به تدریج پیش می رود. یعنی دنیای ما دنیایی است که شرق و غرب آن به هم وصل شده و به صورت یک دهکده ی کوچک در آمده است. مردم این دهکده از همدیگر و دار و ندار هم خبر دارند. در چنین شرایطی همه ی انسانها از هر آنچه در دنیا هست آگاه می گردند و می توانند انتخاب کنند. بنابراین پدیده ها و موضوعاتی که شایسته ی مقبولیت همگانی باشند، همه ی مردم آنها را انتخاب می کنند و بدینسان آنها جهانی می گردند مانند جهانیشدن برق، اتومبیل، تلفن، کامپیوتر، اینترنت و... این جهانیشدن در اختیار این قدرت یا آن قدرت نیست. یعنی جهانیشدن تلویزیون یا اینترنت، نه نتیجه ی فرمان یک قدرت است و نه یک قدرت می تواند از جهانیشدن آنها جلوگیری کند. اخلاق و رفتار و فکر و فرهنگ نیز در جهان کنونی، در معرض ارزیابی و انتخاب اند. یعنی هر فکر و فرهنگی را همه ی انسانها به تدریج بررسی کرده و ارزیابی نموده و سرانجام فکر و فرهنگ برتر را انتخاب می کنند. بدینسان فکر و فرهنگ نیز مانند برق و اینترنت، جهانی می شود. در اینجا باید از یک توهم نادرست دوری جست و آن اینکه جهانیشدن به این معنا نیست که فکر و فرهنگ یک قوم یا قدرتی جهان را تسخیر می کند. بلکه به این معناست که یک حقیقت را همه ی انسانها می پذیرند یا یک چیز سودمند را همه ی انسانها انتخاب می کنند. برای مثال برق مال یک قدرت نیست که به دیگران تحمیل کرده باشد. آزادی انسانها فکر یک فرهنگ ویژه نیست که به انسانهای دیگر تحمیل شده باشد بلکه خواسته ی همه ی انسانهاست. یعنی چیزی است که همه ی انسانها آن را به دلخواه انتخاب می کنند. و اگر از انتخاب او جلوگیری هم بکنند، تلاش می کند که روزی بتواند آن چیز خوب و سودمند را انتخاب کند. طرفدار حقیقت بودن و اشیا و روشهای سودمند را برگزیدن، براساس عقل و خرد انسانهاست. نه به خاطر اینکه آنها به قوم یا فرهنگ ویژه ای تعلق دارند یا قدرت ویژه ای به دنبال جهانی کردن آنهاست! ریاضیات مال همه ی انسانهاست و فیزیک مال همه ی انسانهاست و همه ی انسانها آزادی، رفاه و آسایش می خواهند و همه ی انسانها به دنبال یک معنویت درست و سودمند! بنابراین نگرش انسان مدرن به عرفان و رابطه ی او با عرفان چندان جدی نخواهد بود. زیرا اگر بخواهند عرفان را جهانی بکنند با مشکل روبرو خواهند بود. زیرا عرفان جدی یعنی حالات و تجربه هایی که یک شخص در اثر سلوک و ریاضت به دست می آورد. این حالات اگرچه برای او مایه ی خرسندی خاطر بوده و بسیار گرانقدر اند اما دریغا که آن شخص این تجربه ها را نمی تواند با دیگران به اشتراک بگذارد. به سه دلیل:
الف-یکی اینکه تجارب عرفانی و آنچه انسان با کشف و شهود به آن می رسد غیر قابل انتقال اند. یک بیت منسوب به شمس تبریزی بیانگر حال و احساس همه ی کسانی است که از تجربه ی عرفانی برخوردارند و آن بیت اینکه:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
ب-دیگر اینکه تجربه های عرفانی مانند تجربه های حوزه ی علوم تجربی نیستند که به آسانی برای دیگران هم قابل تکرار باشند. یعنی اگر یک عارف به تجربه ای دست یافته است، نمی توان از دیگران هم انتظار داشت که به چنان تجربه ای دست یابند.
ج-مقامات عرفانی همیشه در معرض ادعا و تقلب اند! یعنی هرکسی می تواند به دروغ ادعا کند که من به تجربه های عرفانی دست یافته ام. عرفان در طول تاریخ خود، همیشه با این ادعاها روبرو بوده است که به قول مولوی:
از هزاران اندکی زین صوفیند باقیان در دولت او میزیند
برای اینکه ادعا بسیار آسان است و برای هیچکس هم درستی یا نادرستی آن قابل بررسی نیست!
بنابراین دنیای جدید از هر جهت براساس عقل و اندیشه استوار است. زیرا انسانها در مسائل عقلی میتوانند به تفاهم برسند. چنانکه در حوزه ی علوم به چنین توافقی رسیده اند و همه ی مردم دنیا در ریاضیات و فیزیک و شیمی و امثال اینها با هم اختلافی ندارند. همچنین در دستاوردهای فرهنگی نیز می توانند براساس عقل به توافق برسند. چنانکه در مسائلی از قبیل دموکراسی و شیوه ی انتقال قدرت، عقلای جهان به توافق رسیدهاند. نتیجه آنکه انسان مدرن نمی تواند عرفان را محور کار خود قرار دهد. بلکه باید براساس دانش و اندیشه، جهانیشدن را تحقق بخشد.