ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
جنید بغدادى (م. 298 ه ق) گفت: ((وقتى در شب به نماز مشغول شدم، هر چند جهد کردم، نَفس در یک سجده با من موافقت نکرد و هیچ تفکّر نیز نتوانستم کرد، دلتنگ شدم. خواستم از خانه بیرون آیم. چون در بگشادم، جوانى دیدم گلیمى پوشیده و بر در سراى، سر در گلیم کشیده. چون مرا دید گفت: ((تا این ساعت در انتظار تو بودم((. گفتم: پس تو بوده اى که مرا بى قرار کردى؟ گفت: ((آرى، مسأله مرا جواب ده. چه گویى در نفس که هرگز درد او داروى او گردد((؟ گفتم: گردد، چون مخالفت هواى خود کند. چون این بگفتم، به گریبان خود نگریست و گفت: ((اى نفس! چندین بار همین جواب از من شنیدى، اکنون از جنید بشنو)). برخاست و برفت و ندانستم که از کجا آمده بود و به کجا شد)).
http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-08/7-kashkool-keshmiri.html