در یکی از پایگاههای مخالفان عرفان ضمن عبارات زشتی به کار مرحوم علامه طباطبائی که عطر را ترک کرده بودند اعتراض کرده و نوشته است:
«از حضرت رضاعلیه السلام:
«لا ینبغی للرجل أن یدع الطیب فی کل یوم؛ برای مرد، شایسته نیست که بوی خوش را هر روز وانهد» [۱]
پس چرا عطر را نه روزها که سالها وانهاد؟ برای مرگ یک استاد؟ یا به سوگ یک بُت که افتاد؟
از طهرانی، شاگرد طباطبایی:
«من یک روز به ایشان عطر تعارف کردم ایشان عطر را بهدست گرفته و تأملی کردند و گفتند: دو سال است که استاد ما مرحوم قاضی رحلت کردهاند و من تابهحال عطر نزدهام و تا همین زمان اخیر نیز هروقت بنده به ایشان عطری دادهام در آن را میبستند و در جیبشان میگذاردند و من ندیدم ایشان استعمال عطر کنند با اینکه از زمان رحلت استادشان سیوشش سال است که میگذرد»[۲]
صرف نظر از عبارات زشت آن آیا اصل اشکال به حضرت علامه وارد است؟
بیان این دست مطالب سببی جز بیتقوائی و جهالت ندارد و اگر نویسندگان این مطالب لااقل ذرهای حیاء یا تقوا یا علم میداشتند کار به اینجا نمیرسید که زبان به جسارت به اولیاء خدا و خاصان درگاه ربوبی باز نموده و خون به دل حضرت صاحب الأمر علیه السلام نمایند. و عجیب اینجاست که در لباس پیرو مکتب تشیع و دوستدار اهل بیت علیهم السلام ظاهر شده و در سایه نام حضرت صاحب الزمان علیه السلام این سخنان باطل را نوشته و ترویج فساد مینمایند.
اولاً در کجای این عبارات آمده که مرحوم علامه ترک سنت میکردند؟ آنچه سنت است استعمال طیب است نه استعمال عطری که در شیشه میریزند و هدیه میدهند.طیب مصادیقی دارد که اقل آن شستشوی با آب است و در روایات همین را کافی شمرده اند:
در بحار از قرب الاسناد روایت میکند عَنْ هَارُونَ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و.آله و سلم: کَفَى بِالْمَاءِ طِیباً و نیز روایت میکند از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام: تَنَظَّفُوا بِالْمَاءِ مِنَ الرِّیحِ الْمُنْتِنِ الَّذِی یُتَأَذَّى بِهِ وَ تَعَهَّدُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ الْقَاذُورَةَ الَّذِی یَتَأَنَّفُ بِهِ مَنْ جَلَسَ إِلَیْهِ وَ قَالَ علیه السلام اتَّخَذُوا الْمَاءَ طِیباًو در صفات برخی از مؤمنین آمده که عطر آنان ماء است چنانکه صدوق به سند خود از آن حضرت روایت میکند که خطاب به نوف بکالی فرمود:
قَالَ یَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَةِ أُولَئِکَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِیباً وَ الْقُرْآنَ دِثَاراً وَ الدُّعَاءَ شِعَاراً وَ قُرِّضُوا مِنَ الدُّنْیَا تَقْرِیضاً عَلَى مِنْهَاجِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ علیهما السلام [۱]و نظیر این مضمون در روایات متعدد آمده است.
و یکی از مصادیق آن استفاده از عود و بخورات است که فضا و لباس را معطر مینماید و یکی از مصادیق آن استفاده از گلاب است که هر یک از اینها در ابواب عطور در بحار بابی دارد.
آنچه در شرح حال مرحوم علامه طباطبائی آمده است فقط ترک عطرهای متعارف است زائد بر قدر نیاز و نه ترک گلاب و بخورات و عود که استفاده از آنها در میان اهل سلوک در هنگام نماز و اذکار متعارف است.
ایشان صرفاً زائد بر قدر نیاز در انجام مستحب خود را معطرتر و خوشبوتر نمینمودند جهت یادآوری مصیبت رحلت ولیی از اولیاء خداوند و شیعهای از خواص حضرت بقیۀ الله علیه السلام که باب تشرفش به محضر آن حضرت گشوده بود و هر گاه یکی از شاگردان ایشان هم اراده تقاضای تشرف مینمودند به برکت ارشاد ایشان به تشرف حقیقی خارجی موفق میشدند.
ثانیاً فرض کنیم مرحوم علامه بنا بر توهم این شخص جاهل تمام اقسام عطر و طیب را ترک نموده بودند آیا جای اعتراض داشت؟
مسلما اگر کسی حالش چنین باشد و از شدت حزن بر ولی خدا چنین کند جای اعتراضی به وی نیست.
در روایات آمده است که حضرت امام عسکری در مصیبت حضرت هادی علیه السلام لباس خود را پاره نمودند و چون شخصی جاهل اعتراض نمود به فعل پیامبر خدا حضرت موسی استدلال نمودند و فرمودند: ای احمق تو چه میدانی! موسی بر برادر خود هارون لباس خود را پاره کرد. [۲]
و آمده است: عَنْ خَالِدِ بْنِ سَدِیرٍ أَخِی حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ رَجُلٍ شَقَّ ثَوْبَهُ عَلَى أَبِیهِ أَوْ عَلَى أُمِّهِ أَوْ عَلَى أَخِیهِ أَوْ عَلَى قَرِیبٍ لَهُ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِشَقِّ الثَّوْبِ قَدْ شَقَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَى أَخِیهِ هَارُونَ عَلَیْهِمَا السَّلَام [۳]و آمده است بر حضرت سید الساجدین علیه السلام به واسطه گریه زیاد اعتراض کردند حضرت فرمودند حضرت یعقوب دوازده پسر داشت و یکی از ایشان غائب شد و میدانست که زنده است ولی آن چنان گریه کرد و من پدر و برادر و عمو و هفده نفر از خاندانم در برابر دیدگانم شهید شدند چگونه اندوهم پایان پذیرد:
وَیْحَکَ إِنَّ یَعْقُوبَ النَّبِیَّ علیه السلام کَانَ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَیَّبَ اللَّهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنْ کَثْرَةِ بُکَائِهِ عَلَیْهِ وَ احْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَانَ ابْنُهُ حَیّاً فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا نَظَرْتُ إِلَى أَبِی وَ أَخِی وَ عَمِّی وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مَقْتُولِینَ حَوْلِی فَکَیْفَ یَنْقَضِی حُزْنِی [۴]از سنن انبیاء عطر است و انبیاء سابق بر آن مداومت مینمودند ولی در روایات شیعی آمده است که حضرت یوسف در فراق پدر بیست سال نه عطر زد و نه سرمه کشید و نه روغنی بر خود مالید و نه خندید و نه زنی را مس نمود ( و همه این سنن را ترک نمود) تا آنکه خداوند میان وی و پدرش جمع نمود:
العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ فِی تَتِمَّةِ الْخَبَرِ الْأَوَّلِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ فَصَارُوا تِسْعَةَ أَیَّامٍ إِلَى مِصْرَ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى یُوسُفَ فِی دَارِ الْمَلِکِ اعْتَنَقَ أَبَاهُ فَقَبَّلَهُ وَ بَکَى وَ رَفَعَهُ وَ رَفَعَ خَالَتَهُ عَلَى سَرِیرِ الْمُلْکِ ثُمَّ دَخَلَ مَنْزِلَهُ فَادَّهَنَ وَ اکْتَحَلَ وَ لَبِسَ ثِیَابَ الْعِزِّ وَ الْمُلْکِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا رَأَوْهُ سَجَدُوا جَمِیعاً لَهُ إِعْظَاماً لَهُ وَ شُکْراً لِلَّهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ إِلَى قَوْلِهِ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی قَالَ وَ لَمْ یَکُنْ یُوسُفُ فِی تِلْکَ الْعِشْرِینَ السَّنَةَ [سَنَةً] یَدَّهِنُ وَ لَا یَکْتَحِلُ وَ لَا یَتَطَیَّبُ وَ لَا یَضْحَکُ وَ لَا یَمَسُّ النِّسَاءَ حَتَّى جَمَعَ اللَّهُ یَعْقُوبَ ع شَمْلَهُ وَ جَمَعَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ یَعْقُوبَ وَ إِخْوَتِهِ [۵] قصص الأنبیاء علیهم السلام بِالْإِسْنَادِ إِلَى الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَال... فَلَمَّا دَخَلُوا اعْتَنَقَ یُوسُفُ أَبَاهُ وَ رَفَعَ خَالَتَهُ ثُمَّ دَخَلَ مَنْزِلَهُ وَ ادَّهَنَ وَ لَبِسَ ثِیَابَ الْمُلْکِ فَلَمَّا رَأَوْهُ سَجَدُوا شُکْراً لِلَّهِ وَ مَا تَطَیَّبَ یُوسُفُ فِی تِلْکَ الْمُدَّةِ وَ لَا مَسَّ النِّسَاءَ حَتَّى جَمَعَ اللَّهُ لِیَعْقُوبَ شَمْلَهُ [۶]آیا اگر کسی به سنت این پیامبر الهی اقتداء کند جای اعتراض دارد؟ آیا به صرف خواندن چند روایت بدون تدبر و دقت میتوان زبان به اعتراض بر اولیاء خدا گشود؟
و نیز در روایات شیعی آمده است که اهل بیت پس از حادثه عاشوراء تا زمانی که سر ابن زیاد به مدینه نیامده بود نه روغن و نه سرمه به کار گرفتند و نه موئی شانه کردند و تمام این سنن را به جهت رحلت آن حضرت رها نمودند:
الْحِمْیَرِیُّ فی کامل الزیاراتٌ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا زُرَارَةُ ... وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَیْنِ وَ مَا اخْتَضَبَتْ مِنَّا امْرَأَةٌ وَ لَا ادَّهَنَتْ وَ لَا اکْتَحَلَتْ وَ لَا رَجَّلَتْ حَتَّى أَتَانَا رَأْسُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ مَا زِلْنَا فِی عَبْرَةٍ بَعْدَهُ وَ کَانَ جَدِّی إِذَا ذَکَرَهُ بَکَى حَتَّى تَمْلَأَ عَیْنَاهُ لِحْیَتَهُ وَ حَتَّى یَبْکِیَ لِبُکَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ [۷]و امثال این مطالب در رفتار مصیبتزدگان در فقدان عزیزان بسیار است و اگر آن عزیز از دست رفته از اولیاء خدا بوده و به خاطر خداوند انسان برای او چنین کند از دیدگاه شریعت هرگز مورد مذمت و سرزنش نیست.
آری مشکل مخالفان اولیاء خدا فقط بی تقوائی و بی حیائی نیست. از مشکلات مهم ایشان بیگانگی با روایات اهل بیت علیهم السلام و قیاس نمودن کلمات و افعال اولیاء خدا با خود است و اگر جهالت نباشد کار بدینجا نمیرسد که فرمودند: الجهل اصل کل شرّ
بیان این دست مطالب سببی جز بیتقوائی و جهالت ندارد و اگر نویسندگان این مطالب لااقل ذرهای حیاء یا تقوا یا علم میداشتند کار به اینجا نمیرسید که زبان به جسارت به اولیاء خدا و خاصان درگاه ربوبی باز نموده و خون به دل حضرت صاحب الأمر علیه السلام نمایند. و عجیب اینجاست که در لباس پیرو مکتب تشیع و دوستدار اهل بیت علیهم السلام ظاهر شده و در سایه نام حضرت صاحب الزمان علیه السلام این سخنان باطل را نوشته و ترویج فساد مینمایند.
اولاً در کجای این عبارات آمده که مرحوم علامه ترک سنت میکردند؟ آنچه سنت است استعمال طیب است نه استعمال عطری که در شیشه میریزند و هدیه میدهند.طیب مصادیقی دارد که اقل آن شستشوی با آب است و در روایات همین را کافی شمرده اند:
در بحار از قرب الاسناد روایت میکند عَنْ هَارُونَ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و.آله و سلم: کَفَى بِالْمَاءِ طِیباً و نیز روایت میکند از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام: تَنَظَّفُوا بِالْمَاءِ مِنَ الرِّیحِ الْمُنْتِنِ الَّذِی یُتَأَذَّى بِهِ وَ تَعَهَّدُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ الْقَاذُورَةَ الَّذِی یَتَأَنَّفُ بِهِ مَنْ جَلَسَ إِلَیْهِ وَ قَالَ علیه السلام اتَّخَذُوا الْمَاءَ طِیباًو در صفات برخی از مؤمنین آمده که عطر آنان ماء است چنانکه صدوق به سند خود از آن حضرت روایت میکند که خطاب به نوف بکالی فرمود:
قَالَ یَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَةِ أُولَئِکَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِیباً وَ الْقُرْآنَ دِثَاراً وَ الدُّعَاءَ شِعَاراً وَ قُرِّضُوا مِنَ الدُّنْیَا تَقْرِیضاً عَلَى مِنْهَاجِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ علیهما السلام [۱]
و نظیر این مضمون در روایات متعدد آمده است.
و یکی از مصادیق آن استفاده از عود و بخورات است که فضا و لباس را معطر مینماید و یکی از مصادیق آن استفاده از گلاب است که هر یک از اینها در ابواب عطور در بحار بابی دارد.
آنچه در شرح حال مرحوم علامه طباطبائی آمده است فقط ترک عطرهای متعارف است زائد بر قدر نیاز و نه ترک گلاب و بخورات و عود که استفاده از آنها در میان اهل سلوک در هنگام نماز و اذکار متعارف است.
ایشان صرفاً زائد بر قدر نیاز در انجام مستحب خود را معطرتر و خوشبوتر نمینمودند جهت یادآوری مصیبت رحلت ولیی از اولیاء خداوند و شیعهای از خواص حضرت بقیۀ الله علیه السلام که باب تشرفش به محضر آن حضرت گشوده بود و هر گاه یکی از شاگردان ایشان هم اراده تقاضای تشرف مینمودند به برکت ارشاد ایشان به تشرف حقیقی خارجی موفق میشدند.
ثانیاً فرض کنیم مرحوم علامه بنا بر توهم این شخص جاهل تمام اقسام عطر و طیب را ترک نموده بودند آیا جای اعتراض داشت؟
مسلما اگر کسی حالش چنین باشد و از شدت حزن بر ولی خدا چنین کند جای اعتراضی به وی نیست.
در روایات آمده است که حضرت امام عسکری در مصیبت حضرت هادی علیه السلام لباس خود را پاره نمودند و چون شخصی جاهل اعتراض نمود به فعل پیامبر خدا حضرت موسی استدلال نمودند و فرمودند:
ای احمق تو چه میدانی! موسی بر برادر خود هارون لباس خود را پاره کرد. [۲]
و آمده است:
عَنْ خَالِدِ بْنِ سَدِیرٍ أَخِی حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ رَجُلٍ شَقَّ ثَوْبَهُ عَلَى أَبِیهِ أَوْ عَلَى أُمِّهِ أَوْ عَلَى أَخِیهِ أَوْ عَلَى قَرِیبٍ لَهُ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِشَقِّ الثَّوْبِ قَدْ شَقَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَى أَخِیهِ هَارُونَ عَلَیْهِمَا السَّلَام [۳]
و آمده است بر حضرت سید الساجدین علیه السلام به واسطه گریه زیاد اعتراض کردند حضرت فرمودند حضرت یعقوب دوازده پسر داشت و یکی از ایشان غائب شد و میدانست که زنده است ولی آن چنان گریه کرد و من پدر و برادر و عمو و هفده نفر از خاندانم در برابر دیدگانم شهید شدند چگونه اندوهم پایان پذیرد:
وَیْحَکَ إِنَّ یَعْقُوبَ النَّبِیَّ علیه السلام کَانَ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَیَّبَ اللَّهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنْ کَثْرَةِ بُکَائِهِ عَلَیْهِ وَ احْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَانَ ابْنُهُ حَیّاً فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا نَظَرْتُ إِلَى أَبِی وَ أَخِی وَ عَمِّی وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مَقْتُولِینَ حَوْلِی فَکَیْفَ یَنْقَضِی حُزْنِی [۴]از سنن انبیاء عطر است و انبیاء سابق بر آن مداومت مینمودند ولی در روایات شیعی آمده است که حضرت یوسف در فراق پدر بیست سال نه عطر زد و نه سرمه کشید و نه روغنی بر خود مالید و نه خندید و نه زنی را مس نمود ( و همه این سنن را ترک نمود) تا آنکه خداوند میان وی و پدرش جمع نمود:
العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ فِی تَتِمَّةِ الْخَبَرِ الْأَوَّلِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ فَصَارُوا تِسْعَةَ أَیَّامٍ إِلَى مِصْرَ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى یُوسُفَ فِی دَارِ الْمَلِکِ اعْتَنَقَ أَبَاهُ فَقَبَّلَهُ وَ بَکَى وَ رَفَعَهُ وَ رَفَعَ خَالَتَهُ عَلَى سَرِیرِ الْمُلْکِ ثُمَّ دَخَلَ مَنْزِلَهُ فَادَّهَنَ وَ اکْتَحَلَ وَ لَبِسَ ثِیَابَ الْعِزِّ وَ الْمُلْکِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا رَأَوْهُ سَجَدُوا جَمِیعاً لَهُ إِعْظَاماً لَهُ وَ شُکْراً لِلَّهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ إِلَى قَوْلِهِ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی قَالَ وَ لَمْ یَکُنْ یُوسُفُ فِی تِلْکَ الْعِشْرِینَ السَّنَةَ [سَنَةً] یَدَّهِنُ وَ لَا یَکْتَحِلُ وَ لَا یَتَطَیَّبُ وَ لَا یَضْحَکُ وَ لَا یَمَسُّ النِّسَاءَ حَتَّى جَمَعَ اللَّهُ یَعْقُوبَ ع شَمْلَهُ وَ جَمَعَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ یَعْقُوبَ وَ إِخْوَتِهِ [۵] قصص الأنبیاء علیهم السلام بِالْإِسْنَادِ إِلَى الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَال... فَلَمَّا دَخَلُوا اعْتَنَقَ یُوسُفُ أَبَاهُ وَ رَفَعَ خَالَتَهُ ثُمَّ دَخَلَ مَنْزِلَهُ وَ ادَّهَنَ وَ لَبِسَ ثِیَابَ الْمُلْکِ فَلَمَّا رَأَوْهُ سَجَدُوا شُکْراً لِلَّهِ وَ مَا تَطَیَّبَ یُوسُفُ فِی تِلْکَ الْمُدَّةِ وَ لَا مَسَّ النِّسَاءَ حَتَّى جَمَعَ اللَّهُ لِیَعْقُوبَ شَمْلَهُ [۶]آیا اگر کسی به سنت این پیامبر الهی اقتداء کند جای اعتراض دارد؟ آیا به صرف خواندن چند روایت بدون تدبر و دقت میتوان زبان به اعتراض بر اولیاء خدا گشود؟
و نیز در روایات شیعی آمده است که اهل بیت پس از حادثه عاشوراء تا زمانی که سر ابن زیاد به مدینه نیامده بود نه روغن و نه سرمه به کار گرفتند و نه موئی شانه کردند و تمام این سنن را به جهت رحلت آن حضرت رها نمودند:
الْحِمْیَرِیُّ فی کامل الزیاراتٌ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا زُرَارَةُ ... وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَیْنِ وَ مَا اخْتَضَبَتْ مِنَّا امْرَأَةٌ وَ لَا ادَّهَنَتْ وَ لَا اکْتَحَلَتْ وَ لَا رَجَّلَتْ حَتَّى أَتَانَا رَأْسُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ مَا زِلْنَا فِی عَبْرَةٍ بَعْدَهُ وَ کَانَ جَدِّی إِذَا ذَکَرَهُ بَکَى حَتَّى تَمْلَأَ عَیْنَاهُ لِحْیَتَهُ وَ حَتَّى یَبْکِیَ لِبُکَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ [۷]و امثال این مطالب در رفتار مصیبتزدگان در فقدان عزیزان بسیار است و اگر آن عزیز از دست رفته از اولیاء خدا بوده و به خاطر خداوند انسان برای او چنین کند از دیدگاه شریعت هرگز مورد مذمت و سرزنش نیست.
آری مشکل مخالفان اولیاء خدا فقط بی تقوائی و بی حیائی نیست. از مشکلات مهم ایشان بیگانگی با روایات اهل بیت علیهم السلام و قیاس نمودن کلمات و افعال اولیاء خدا با خود است و اگر جهالت نباشد کار بدینجا نمیرسد که فرمودند: الجهل اصل کل شرّ