گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

می‌خواهم از عشق بگویم، ولی با چهره‌ای خونین

می‌خواهم از عشق بگویم، ولی با چهره‌ای خونین. می‌خواهم روضه حسینی داشته باشم. وقتی از عشق سخن می‌گویم، ماتم حسین علیه‌السلام همه دلم را فرا می‌گیرد. عشق زجر و سوز و غم دارد. عشق بلاخیز و عاشق‌کش است، ولی اگر حسین علیه‌السلام عاشق میدان باشد، خداوند را هم از عشق خود به وجد می‌آورد. حسین علیه‌السلام نه تنها از تمامی بلاها استقبال کرد، بلکه بلا را به تسلیم کشاند و با دادن اصغر خود، گویی خداوند را به ناسوت کشید. او وفادار خدای خویش ماند، بلکه پس از شهادت خود نیز خانواده خویش را برای اسارت داد. عشق پاک چنین است که در جایی برش ندارد و به خواهش و التماس نمی‌نشیند. خداوند حسین را به کربلا مبتلا کرد. خیمه‌هایش را آتش زدند، خودش را سر بریدند، فرزندانش را آماج تیر و تیغ نمودند، گلوی نازک و لطیف طفلش را به تیر سه شعبه دریدند و هر یک از یارانش را سر بریدند و پاره پاره ساختند و به آن حضرت بی‌حرمتی‌ها نمودند، ولی آن حضرت هرچه به ظهر عاشورا نزدیک‌تر می‌شده صورتش سفیدتر، نورانی‌تر و زیباتر می‌گردیده است. امام حسین علیه‌السلام در آن روز خدا را به ناسوت کشید و خاک‌نشین نمود؛ زیرا امام حسین علیه‌السلام هرچه از دست می‌داده، خدا جای آن را پر می‌نموده است. هیچ کس حتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام چنین توفیقی نیافتند که خداوند را این‌طور به خاک ناسوت بکشانند؛ از این رو می‌گوییم حضرت امام حسین علیه‌السلام پیامبر عشق است و در این زمینه حتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام امت او هستند؛ چنان‌که آمده است: «أنا من حسین».
در مورد حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام گفته می‌شود خداوند برای آنان مائده آسمانی به زمین نازل نمود، ولی باید گفت پایین کشیدن خوراکی چیزی نیست، این که کسی خدا را که صاحب غذاست به خاک ناسوت بکشد بسیار گواراست. آن هم با بدنی پاره پاره از انبوه تیرها، نیزه‌ها، شمشیرها و سم ستوران. آیا آدمی می‌تواند به چنان قدرت فهم و درکی برسد که دریابد امام حسین علیه‌السلام با حضرت حق چه کرده است؟ بیش‌تر، از این می‌گویند که حضرت حق با امام حسین علیه‌السلام چه کرده است؟ به آن سوی ماجرای نینوا که عشق است باید نگاه کرد! باید «چشم نگاه» داشت هم‌چون حق تعالی! نینوایی که نمی‌تواند در زمانه دیگر تکرار گردد:
«منم راه تو و هستی تو راهم
تویی چشم من و من خود نگاهم
شده دیدار تو کار من مست
منم نقش و تو هستی بارگاهم»(1)
________________________________________
1. کلیات دیوان نکو : چشم نگاه، ص 42

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

بسم الله الرحمن الرحیم

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

منبع: امام شناسى جلد ‏15 صفحه : 312 تالیف علامه طهرانی ره

برخى از بى خردان مى ‏پندارند: وقایع روز عاشوراء بر سیّد الشهداء علیه السّلام امرى عادى بوده است. رنج و زحمت و عَطَش و جَرْح و قَتْل و أسْر همه آنها امورى بسیار سهل و آسان بوده است. چون براى امام علیه السّلام که روحش ملکوتى مى‏باشد، عطش و گرسنگى و زخم و آفتاب و شمشیر برّان اثرى ندارد. وى با وجود نورانى و تجرّدى خود در برابر همه اینها به عنوان برخورد باحَلْوا و شیرینى و امثالها مواجه مى‏ شود. آنگاه تعجّب مى‏ کنند که: چگونه حضرت على اکبر عرضه داشت: عطش مرا کشت، و سنگینى زره مرا بیتاب نمود؟!

آنگاه در جواب مى ‏گویند: پدرش با نهادن زبان خود، و یا انگشترى خود در دهان او، او را سیراب کرد، و مراد از سنگینى آهن، سنگینى زره نیست بلکه کنایه از عظمت لشگر آهن پوش و شمشیر به دست آنهاست که در برابر حمله او ممانعت به عمل مى ‏آورند. [1]

این برداشت، برداشت نادرستى مى ‏باشد. سیّد الشهداء علیه السّلام بشر بوده است، و داراى بدن و جسم طبیعى بوده است. عطش را خوب ادراک مى ‏نموده است. زخم و جراحت را خوب مى ‏فهمیده است. ناله الْعَطَش أطفال و نوحه و زارى زنان حرم را خوب مى ‏دانسته است. بلکه از أمثال ما صدها برابر بیشتر. زیرا او انسان کامل بوده است، و به مقتضاى کمال در انسانیّت، ظهور و بروز محبّت و مودّت به مخلوقات الهى و ادراک لوازم بدنى و طبیعى که لازمه مقام جمع الجمعى مى ‏باشد، در وى عمیق‏تر و ریشه ‏دارتر بوده است.

آرى عشق به خدا، و تفانى در قرآن و سنّت پیغمبر، و روش و منهاج ولایت علوى، و بصیرت و عمق درایت او به انحراف تاریخ و تفسیر و حدیث و غصب خلفاى بیگانه از متن دین و معارف دین که نوبت را به یزید تبهکار رسانیدند، چنان عرصه را بر او تنگ نموده بود که جز شهادت و جراحت و اسارت را داروى مفیدى براى هشدارى مردم نمى‏ یافت، و لهذا عاشقانه این برنامه را پى ریزى کرده و براى سرنگونى حکومت جبّاره بنى امیّه حرکت کرد، حرکتى لَا یَتَوَقَّفْ و بدون بازگشت، گرچه در میان راه صحنه‏ اى همچون زمین طفّ و واقعه کربلا پیش آید فَسَلَامٌ عَلَیْهِ ثُمَّ سَلَامٌ عَلَیْهِ ثُمَّ سَلَامٌ عَلَیْهِ. و اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ.

اینک مى ‏بینید: شهادت دو جگر گوشه وى: على اکبر و طفل شیرخوار چطور بر او اثر گذارده است، و دنیا را در برابر چشمانش سیاه نموده است. اما چون لِلّهِ وَ فِى سَبِیلِ اللهِ وَ إلَى اللهِ مى‏باشد عاشقانه آنها را مى‏ پذیرد و در آغوش مى ‏کشد.

پی نوشت: 

[1] مرحوم محدّث قمى در «نفثة المصدور فى تجدید أحزان یوم العاشور»، ص 25 قضیّه توجیه آهن را به لشگر ذکر نموده است.


منبع: goharemaerefat.ir