نخبگان چه کسانی هستند؟نخبگان کسانی هستند که با داشتن هوش و استعداد لازم و تلاش همیشگی در زمینهی علم و دانش، از دیگران پیش میافتند .
نخبگان به چه کار میآیند؟ کسانی که با دنیای جدید و تفکر جدید آشنا باشند، میدانند که نخبگان، از عوامل بنیادین تحولات در دانش وتمدن انسانها میباشند. پیدایش تمدن جدید و دانش و تکنولوژی جدید، دستاورد نخبگان است. نخبگان روشناندیش بودند که به نقد فکر و فرهنگ گذشته پرداخته و راه جدیدی پیش پای انسانها نهاده اند.
در دنیای گذشته قرنها بود که انسان میزان محدودی از دانایی را ،آخرین درجهی علم و دانش شمرده و به گرد آن میگشت .تعدادی از متون باقی مانده از ارسطو و دانشمندان دیگر یونان باستان را تنها منبع و منشا هرگونه علم و دانش می شمرد. اما نخبگان روشناندیش بر این منابع محدود و دانش ناچیز گذشتگان، با دیدهی ارزیابی و نقد نگاه کردند وبا تلاش و کوشش پیگیر برآن کوشیدند، تا طرح نو درافکنند و افقهای جدیدی پیش روی بشر بگشایند. طرفداران آن دانش محدود ،که میراث یونانیان بود، به این نخبگان و روشن اندیشان تاختند و آنان را مورد تعقیب وآزار قرار دادند. این نخبگان را شلاق زدند و زندانی کردند و گاهی هم درآتش سوزاندند. اما اینان از پای ننشستند ودر راه پدیدآوردن دانش و تمدن جدید، استوار ایستادند و با خرافه و نیرنگ حاکمان مستبد و کلیساییان بیرحم، مبارزه کردند و سرانجام با دستی تخت شاهان و با دست دیگر بساط کلیسا را به لرزه درآوردند و شکست دادند و سرانجام توانستند طرح نوعی دراندازند و دنیای دیگری با انسانهای دیگر پدید آورند .این ماجرا بر هیچ کس پنهان نیست .
در دنیای جدیدی که روشن اندیشان پدید آوردند، علم ودانش، محدود و ثابت نیست ،چنان که میزان ثروت و رفاه نیز محدود و ثابت نیست .هر جامعه ای با تلاش نخبگانش می تواند غرق در ثروت و نعمت گردد مانند ژاپن و کره جنوبی .و هر جامعه ای می تواند در هر روز و هر ساعت در زمینهی علم و دانش و تکنولوژی دستاورد جدیدی داشته باشد .
از این جاست که جامعه های پیشرفته، قدر نخبگان را می دانند و به آنان ارج و اعتبار می بخشند. نخبگان نیز در چنین جامعههایی می توانند رشد کنند و اثرگذار و ثمر بخش باشند .
اکنون با این مقدمه، به سراغ مشکلی میرویم که سالهاست گریبان گیر جامعه ی ما شده است. یعنی مشکل فرار نخبگان .مسئولان جامعه ی ما همه م دانند و نیز اقرار می کنند که تعداد زیادی از نخبگان، از جامعهی ما فرار کرده و به کشورهای پیشرفته می روند.اخیرا از رسانه ها شنیدم که در چهارده سال اخیر، شصت و دو درصد کسانی که در المپیادهای علمی مدال آوردهاند از این کشور خارج شدند و اینکه سالانه صدوپنجاه هزار نفر از این سرزمین، بیرون می روند ونیز شنیدیم که سالانه حدود صدو پنجاه میلیارد دلار به دلیل فرار نخبگان، از کشور ما خارج شده و به دارایی کشورهای دیگر افزوده میگردد .البته با توجه به این آمار غم انگیز از دو نکته ی دیگر هم نباید غفلت کنیم .یکی این که کشور ما برای این نخبگان تاکنون صدوپنجاه میلیارد دلار هزینه کرده است و ما آن را از دست میدهیم. غم انگیز ترآن که درختانی را که با هزینه صدوپنجاه میلیارد دلار پرورش داده و به بارآوری رسانده ایم، درست در لحظه ی بارآوری، آن ها را به باغ دیگران انتقال میدهیم تا از دست آوردآنان دیگران بهره مند شوند! نکته ی دیگر این که اگر شصت و دو درصد نخبگان ما به کشورهای دیگر می روند ،سی و هشت درصد دیگرآنان نیزدر این مملکت چنان که باید و شاید مورد بهره برداری قرار نمیگیرند و نمیتوانند در تحول فکر و فرهنگ و دانش و تکنولوژی کشورمان، اثر بگذارند و تحول ایجاد کنند.
راستی چرا چنین شده ایم ؟ هدف این نوشته پاسخ دادن به این سوال است. میخواهیم بدانیم که چرا از نخبگان ما تعدادی فرار می کنند و تعدادی دیگر که در این کشور میمانند مورد بهره برداری لازم قرار نمی گیرند و در تحول جامعه نقشی ندارند؟!
به نظر من فرار مغزها از طرفی و ناکارآمد بودن نخبگان باقی مانده در کشور از طرف دیگر، به خاطر شرایط ویژهی جامعهی ماست. است. این شرایط ویژه، نتیجهی عوامل زیر است:
1-علمی نبودن جامعه ، در جامعه ای که مدیریت، علمی نباشد و صنعت حالت مونتاژ داشته باشد ،نخبگان جایگاهی نخواهند داشت. زیرا در مدیریت سلیقهای محور کارها،سلیقهی مدیران است، نه برنامهریزی و تدبیر علمی. به همین دلیل، در مدیریت سلیقهای، نه تنها از نخبگان بهره نمیگیرند، بلکه فرصت اظهار نظر هم نمیدهند. به همین دلیل است که دانشگاههای ما، مرجع مراکز مدیریتی و صنعتی کشورمان نیستند. روسای دانشگاهها همیشه از این بابت گله دارند و دولتها همیه به ضرورت این ارتباط تاکید کردهاند، با این وصف هم چنان میان مراکز علمی ما با مراکز مدیریتی و صنعتی رابطهای وجود ندارند.
2-جدی نگرفتن تخصص، ما هنوز ارج و اعتبار تخصص علمی را درک نکردهایم، بلکه مانند جامعههای گذشته، تنها به ایمان و تعهد و وفاداری اشخاص فکر میکنیم. ما هنوز باور نکردهایم که برای مدیریت در عصر حاضر، داشتن تخصص اصلیترین شرط است و تعهد و دینداری در ردیف شرایط عمومی مسوولیت است. شرایط عمومی همانند داشتن عقل و بلوغ و هوشیار بودن و امثال اینها...
اینها شرط عامند، یعنی برای تصدی همهی مشاغل لازمند. همهی مسوولان باید عاقل و بالغ و دیندار باشند. عاقل و بالغ و دیندار بودن باعث تخصیص شغل نمیشود. برای تخصیص شغل و سپردن مسوولیت، شرایط عمومی کافی نیستند، بلکه باید شخص تخصص لازم را داشته باشد. اگر ما به یک خلبان یا وزیر کشاورزی نیازمندیم، نمیتوانیم هر کسی را تنها به دلیل عاقل و بالغ و دیندار بودن خلبان کنیم یا به وزارت کشاورزی بگماریم. بلکه باید در کار خود تخصص داشته باشد. و همینطور مسئولان مشاغل دیگر باید بر اساس تخصص که شرط خاص مسئولیت است منصوب شوند، نه بر اساس شرایط عام مانند عقل و بلوغ و ایمان. ما با کمرنگ کردن تخصص و محور قرار دادن تعهد از چند جهت به مدیریت جامعه آسیب میزنیم. از جمله :
- کارها شخص محور میشود نه برنامه محور.
- به توان کاری اشخاص توجه نمیشود و هرکسی میتواند هر شغلی را انتخاب کند یا بپذیرد و همزمان در چندین جا فعالیت داشته باشد.
- بیارتباط ماندن مدیریتها با مراکز علمی و پژوهشی و دهها اشکال دیگر.
روشن است که در جامعههای سنتی گذشته، کارها پیچیدگی نداشتند و با همین شرایط عمومی ادارهی کارها امکان داشت. اما در دنیای جدید، به خاطر پیچیدگی مسائل نمیتوان به شرایط عمومی قناعت ورزید بلکه باید کارها بر محور تخصص تقسیم شوند. چون جامعهی ما حال و هوای جامعههای سنتی را دارد، به همین دلیل به تخصص توجه نمیکند. و چون نخبگان تنها بهخاطر تخصصشان ارج دارند، در جامعهی ما ارج و اعتبار لازم را نخواهند داشت.
3-مدیریت غیر نخبگان، در جایی که مدیران،نخبه پرور باشند نه نخبه! ممکن است نخبگان را مورد لطف و عنایت قرار دهند اما به آنان مجال کار نخواهند داد.
ما به نخبگان وام میدهیم و یا کمک تحصیلی می پردازیم و از او تبعیت و تسلیم می خواهیم در صورتی که کشورهای پیشرفته به نخبگان ما، شغل می دهند و ازآنان تدبیر و ابتکار میخواهند. ما میخواهیم متخصصان دستیار و فرمانبر غیرمتخصصان باشند. در صورتیکه همین نخبگان متخصص باید طراح ، برنامهریز و مدیر باشند.
4- بی توجهی دانشگاهها به نیاز جامعه ،دانشگاههای ما به نیاز جامعه توجه ندارند ولذا فارغ تحصیلان آنان کاری پیدا نمی کنند و یا به کاری می پردازند که به استعداد و تحصیل آنان ارتباطی ندارد . اگر جامعه، از یک مهندسی علمی برخوردار بود، دانشگاهها، براساس نیاز جامعه، فعالیت میکردند و فازغتحصیل تحویل میدادند. جامعه هم بیدرنگ آن فارغتحصیلان را جذب میکرد چون به وجود آنان نیاز داشت. اما اگر مسئولان دانشگاهها، بدون توجه به نیاز جامعه، فارغتحصیلان زیادی داشته باشند، بدیهی است که این فارغتحصیلان که نخبگان هم در میان آنان هستند، جایگاهی در جامعه، نخواهند داشت.
5-تحقیر نخبگان ،وقتی همواره نخبه را اداره کنند و مدیریت را به او ندهند و علاوه بر این مدیران به گونه ای رفتار کنند که برخلاف میل و دانش و تشخیص نخبگان باشد ،به طور طبیعی نخبه تحقیر میشود و از زندگی و محیط کارش لذت نمی برد. بدین سان نخبگان میبینند که کار در دست کسانی است که نه از راه علمی بلکه از راه های دیگر به مقام رسیده اند ونیز کارشان رانت خواری و رشوه گیری است و همه ی تلاششان در جهت کسب مال و جاه است، اما نخبگان نه جایگاه شایسته ای دارند و نه درآمد رضایت بخشی . در نتیجه، احساس حقارت خواهند کرد و عملا تحقیر خواهند شد!
6-محدودیت های غیر منطقی، مثلا یک فرد نخبه می بیند که به دلخواه خود نمی تواند لباس بپوشد ،او می بیند که کسانی با حذف یقه از پیراهنشان افتخار کرده و خود را باشخصیت می شمارند . و او را به خاطر پوشیدن پیراهن آستین کوتاه، با چشم حقارت مینگرند! او میبیند که همین افراد ظاهرساز از نظر رفتار و اخلاق دهها مشکل دارند. به شدت به دنبال مال و جاهاند و دروغ میگویند و چاپلوسی میکنند و دهها کار دیگر.
اما افراد نخبه آننقدر شعور دارند که دنیا دوستی را هدف خود قرار ندهند و برای جاه و مال دست به ریا و چاپلوسی نزنند .از این رو از محدودیتهای ظاهری و ریاکارانه، رنج میبرند و شرایطی را آرزو میکنند که در آن به اینگونه رفتارهای ریاکارانه، مجبور نباشند.
این ها مواردی از شرایط نامناسب جامعه مان هستند که زمینه را برای فرار مغزهاآماده میسازند.
اما کشورهای دیگر چه می کنند ؟درآن کشورها کار تعریف شده است و نیازها معلوم اند ،به خاطر همین نیازها ،کسانی را که از عهده ی کار برآیند به سادگی می پذیرند و به آنان کار و اختیار می دهند ودر حد معمول از امکانات جامعه برخوردارش میسازند وسپس از او کار و ابتکار میخواهند و به نسبت همین کار و ابتکارش، او را بالا می برند و از امکانات بیشتر بهره مندش میسازند. امیدوارم روزی ما هم چنین باشیم . تا فرزندان دلبند این کشور که هریک در رشتهای میتوانند مشکلگشای جامعهمان باشند، مجبور به ترک وطن و یار ودیار خود نشوند و به جای ما روشنایی بخش محفل دیگران نگردند.
والسلام
28/10/92
http://yasrebi.org/