گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

تهمت به ابن عربی رحمة الله علیه-دیدن باطن شیعیان به صورت خوک


 

 منبع:کتاب شریف روح مجرد علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف


کلام‌ محدّث‌ نوری‌ و نقل‌ خبر رجبیّون‌ از محیی‌ الدّین‌ عربی‌

نکتۀ چهارم‌:

محدّث‌ نوری‌ رحمةُاللَه‌ علَیه‌ گفته‌ است‌:

ابن‌ عربیّ مالکیّ با آن‌ همه‌ نَصْب‌ و عداوتی‌ که‌ با إمامیّه‌ دارد حتّی‌ در مسامرۀ خود میگوید: رَجَبیّون‌ جمعی‌ از أهل‌ ریاضتند در ماه‌ رَجَب‌ که‌ اکثر کشف‌ ایشان‌ اینست‌ که‌: رافِضیان‌ را به‌ صورت‌ خوک‌ می‌بینند...[119]


ص 443

محیی‌ الدّین‌ عربیّ در «محاضرات‌ و مسامرات‌» میگوید:

خَبَرُ الارْبَعینَ الرَّجَبیّینَ وَ الابْدالِ:

بدانکه‌: خداوند چهل‌ مرد از مخلوقات‌ خودش‌ را دارد که‌ به‌ آنها نظر میکند، و از حرکات‌، آنها را می‌اندازد بطوریکه‌ می‌نشینند و هیچ‌ قدرتی‌ بر حرکت‌ در ماه‌ رَجَب‌ ندارند؛ از اوّل‌ ماه‌ رَجَب‌ تا آخر آن‌.

و در آن‌ نظر که‌ موجب‌ از بین‌ بردن‌ حرکات‌ آنها میشود، خودشان‌ از حالشان‌ و از واردات‌ روحی‌شان‌ خبر ندارند، غیر از آنچه‌ را که‌ خداوند در آن‌ حالِ عدم‌ تحرّک‌ به‌ آنها می‌فهماند. و این‌ قضیّه‌ در هر سال‌ واقع‌ می‌شود.

و چون‌ ماه‌ رجب‌ سپری‌ میگردد، برای‌ هیچیک‌ از آنان‌ خبری‌ باقی‌ نمی‌ماند غیر از آنچه‌ را که‌ خداوند فهمانده‌ است‌. و باقی‌ نمی‌ماند برای‌ او هیچ‌ کشفی‌ و نه‌ اطّلاعی‌ و نه‌ ندائی‌ از آن‌ عالم‌، و نه‌ هیچ‌ چیز دگری‌ تا اینکه‌ هلال‌ ماه‌ رجب‌ آتیه‌ طلوع‌ نماید؛ در اینصورت‌ آن‌ حالت‌ برای‌ ایشان‌ برمیگردد، و آن‌ حالت‌ برای‌ آنها پایدار می‌ماند تا انقضاء ماه‌ رجب‌؛ پس‌ می‌بینند از عجائب‌ کونیّه‌ بقدری‌ که‌ خداوند اراده‌ کند. مگر آنکه‌ برای‌ بعضی‌ از آنها یک‌ علامت‌ منحصری‌ در طول‌ سال‌ برای‌ ادراک‌ امری‌ از امور نه‌ غیر آن‌، باقی‌ می‌ماند.


ص 444

وَ قَدِ اجْتَمَعْنا بِرَجُلٍ مِنهُمْ فی‌ شَهْرِ رَجَبٍ وَ هُوَ مَحْبوسٌ فی‌ بَیْتِهِ، قَدْ حَبِسَتْهُ هذِهِ الْحالَةُ وَ هُوَ بآئِعٌ لِلْجَزَرِ وَ الْخُضْرِ الْعآمَّةِ. غَیْرَ أنّی‌ سَألْتُهُ عَن‌ حالَتِهِ فَأخْبَرَنی‌ بِکَیْفیَّتِها عَلَی‌ ما کانَ عِلْمی‌ فیها؛ وَ کانَ یُخْبِرُ بِعَجآئِبَ.

فَسَألْتُهُ هَلْ یَبْقَی‌ لَکَ عَلامَةٌ فی‌ شَیْءٍ؟! قالَ: «نَعَمْ! لی‌ عَلامَةٌ مِنَ اللَهِ فی‌ الرّافِضَةِ خآصَّةً؛ أراهُمْ فی‌ صورَةِ الْکِلابِ لا یَسْتَتِرونَ عَنّی‌ أبَدًا.» وَ قَدْ رَجَعَ مِنْهُمْ عَلَی‌ یَدِهِ جَماعَةٌ مَسْتورونَ لا یَعْرِفُهُمْ أهلُ السُّنَّةِ، إلاّ أنَّهُمْ مِنهُمْ عُدولٌ فَدَخَلوا عَلَیْهِ فَأعْرَضَ عَنهُمْ وَ أخْبَرَهُمْ بِأمْرِهِمْ فَرَجَعوا وَ تابوا وَ شَهِدوا عَلَی‌ أنفُسِهِمْ بِما أخْبَرَ عَنهُمْ مِمّا لَیْسَ عِندَ أحَدٍ مِن‌ غَیْرِهِمْ خَبَرُهُ.

«و ما در ماه‌ رجب‌ به‌ یک‌ مرد از آنان‌ که‌ در خانه‌اش‌ مقیّد و محبوس‌ شده‌ بود، و آن‌ حالت‌ او را در خانه‌اش‌ محبوس‌ و زندانی‌ نموده‌ بود برخورد کردیم‌. و او فروشندۀ هویج‌ و سبزیجات‌ عمومی‌ بود. مطلبی‌ میان‌ ما و او واقع‌ نشد مگر اینکه‌ من‌ از حال‌ او از او پرسش‌ نمودم‌، او به‌ من‌ از کیفیّت‌ حالش‌ خبر داد به‌ همانگونه‌ای‌ که‌ من‌ علم‌ داشتم‌؛ و آن‌ مرد خبر میداد مرا از عجائبی‌.

من‌ از وی‌ پرسیدم‌: آیا از آن‌ مشاهدات‌ برای‌ تو اینک‌ علامتی‌ دربارۀ چیزی‌ باقی‌ مانده‌ است‌؟! گفت‌: آری‌! برای‌ من‌ از جانب‌ خدا نشانه‌ای‌ است‌ دربارۀ رافضیان‌ به‌ خصوص‌، که‌ من‌ آنها را به‌ صورت‌ سگ‌ می‌بینم‌، و ابداً از من‌ پنهان‌ نمی‌باشند. (محیی‌الدّین‌ میگوید:) و جمعی‌ از آنها که‌ پنهان‌ بودند و اهل‌ سنّت‌ آنان‌ را نمی‌شناختند، به‌ دست‌ او برگشتند، إلاّ اینکه‌ در میان‌ ایشان‌ مردمان‌ عادلی‌ بودند که‌ چون‌ بر او وارد شدند و او از آنها إعراض‌ کرد و ایشان‌ را از امرشان‌ آگاه‌ ساخت‌، توبه‌ کردند و بازگشتند و گواهی‌ دادند به‌ صحّت‌ آنچه‌ را که‌ از ایشان‌ خبر داده‌ است‌ از مطالبی‌ که‌ یک‌ نفر از غیر آنان‌ آگاهی‌ از آن‌


ص 445

نداشت‌. [120]

و ما قبل‌ از آنکه‌ وارد در بحث‌ آن‌ شویم‌ که‌ مراد از رَوافِض‌ در این‌ حکایت‌ خَوارِج‌ میباشند نه‌ شیعۀ إمامیّه‌، لازم‌ است‌ در عبارت‌ محدّث‌ نوریّ بحث‌ کنیم‌ که‌: در این‌ جملات‌ کوتاهش‌ پنج‌ خطا و اشتباه‌ روشن‌ نموده‌ است‌:

اوّل‌ آنکه‌: محیی‌الدّین‌ را أهل‌ نَصب‌ شمرده‌ است‌. نصب‌ به‌ معنی‌ عداوت‌ و دشمنی‌ با اهل‌ بیت‌ و ذراری‌ رسول‌ الله‌ و امامان‌ معصومین‌ علیهم‌الصّلوة‌ و السّلام‌ میباشد. و ناصِبیّ به‌ کسی‌ گویند که‌ با این‌ خاندان‌ عداوت‌ داشته‌ باشد؛ مثل‌ مَروان‌ حَکَم‌ و عبدالله‌ بن‌ زُبَیر و اغلب‌ از بنی‌اُمیّه‌، و جمیع‌ خوارج‌. آیا این‌ نسبت‌ به‌ محیی‌الدّین‌ ناروا نیست‌ با آن‌ درجه‌ از وداد و محبّت‌ به‌ امامان‌ معصوم‌ و أهل‌ بیت‌ رسول‌ أکرم‌ صلّی‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌؟! و این‌ حقیقت‌ در همۀ کتابهای‌ او مشهود است‌ تا جائیکه‌ دیدیم‌ بسیاری‌ از أعاظم‌ و اساطین‌ مذهب‌، او را شیعه‌ دانسته‌اند و چنانکه‌ گذشت‌ او این‌ دو بیت‌ را در ولای‌ آل‌ ط'ه‌' سروده‌ است‌:

رَأیْتُ وَلآئی‌ ءَالَ طه‌ وَسیلَةً                                 لاِرْغِمَ أهْلَ الْبُعْدِ یورِثُنی‌ الْقُرْبَی‌

فَما طَلَبَ الْمَبْعوثُ أجْرًا عَلَی‌ الْهُدَی‌     بِتَبْلیغِهِ إلاّ الْمَوَدَّةَ فی‌ الْقُرْبَی‌[121] و [122]


ص 446

مرحوم‌ نوری‌ کدام‌ عبارت‌ و یا اشارتی‌ را در کتب‌ وی‌ دیده‌ است‌ که‌ دلالت‌ و یا ایماء به‌ نصب‌ او داشته‌ باشد؟

دوّم‌ آنکه‌: او را از اهل‌ عداوت‌ با امامیّه‌ شمرده‌ است‌. این‌ نیز اتّهامی‌ بیش‌ نیست‌. امامیّه‌ که‌ پیروان‌ و شیعیان‌ ائمّۀ دوازده‌گانه‌ میباشند مورد احترام‌ و توقیر اویند. از ائمّۀ شیعه‌ در بسیاری‌ از موارد یاد میکند، چه‌ در «فتوحات‌» و چه‌ در «محاضرات‌» خود. در اینصورت‌ نسبت‌ عداوت‌ با امامیّه‌ نسبتی‌ است‌ ناروا. و ایشان‌ برای‌ این‌ تهمت‌ نیز باید شاهد و دلیلی‌ از کتب‌ او بیاورند؛ وَ أنَّی‌ لَه‌ ذلِک‌؟ [123]

و معلوم‌ است‌ که‌: این‌ نسبت‌ نَصْب‌ و عداوت‌ با امامیّه‌ جدا از عبارت‌ اوست‌ دربارۀ رجبیّین‌ که‌ آنانرا آن‌ مرد رَجَبیّ به‌ صورت‌ کِلاب‌ دیده‌ است‌. چرا که‌ میگوید: «ابن‌ عربی‌ مالکی‌ با آنهمه‌ نصب‌ و عداوتی‌ که‌ با امامیّه‌ دارد حتّی‌ در


ص 447

مسامرۀ خود میگوید:...». از عبارت‌ «مسامره‌» بگذریم‌ که‌ روی‌ آن‌ بحث‌


ص 448

خواهیم‌ کرد، در کدام‌ عبارت‌ و در کدام‌ شعر و بیت‌ و در کدام‌ کتاب‌ از کتب‌


ص 449

عدیدۀ کثیرۀ محیی‌الدّین‌ عداوت‌ با امامیّه‌ به‌ چشم‌ میخورد؟ این‌ نسبت‌


ص 450

همچنین‌ نادرست‌ است‌.

بازگشت به فهرست


ص 451

تحریف‌ محدّث‌ نوری‌ در نقل‌ عبارت‌ محیی‌ الدّین‌ از «محاضرات‌»

سوّم‌ و چهارم‌ آنکه‌ میگوید: «رجبیّون‌ جمعی‌ از اهل‌ ریاضتند در ماه‌ رجب‌ که‌ اکثر کشفِ ایشان‌ اینست‌ که‌ رافضیان‌ را به‌ صورت‌ خوک‌ می‌بینند.» از این‌ عبارت‌ مشهود است‌ که‌: اوّلاً اکثر کشف‌ آنها اینست‌، یعنی‌ زیادترین‌ مکاشفاتی‌ که‌ در ماه‌ رجب‌ دارند اینست‌؛ و ثانیاً کشف‌ ایشان‌ یعنی‌ کشف‌ آنها و آن‌ جماعت‌ این‌ است‌؛ درحالیکه‌ ما در عبارت‌ منقوله‌ از محیی‌الدّین‌ دیدیم‌ که‌ او میگوید: من‌ فقط‌ با یک‌ نفر از آنها که‌ سبزی‌ فروش‌ بود برخورد کردم‌، و او هم‌ فقط‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از مشاهداتش‌ گفت‌: من‌ آنها را می‌بینم‌. یعنی‌ از میان‌ رجبیّون‌ که‌ چهل‌ نفرند، فقط‌ یک‌ تن‌ از ایشان‌، آن‌ هم‌ تنها در یک‌ کشف‌ دیده‌ است‌. و در عبارت‌ محدّث‌ نوری‌ یک‌ کشف‌، به‌ اکثر کشف‌، و آن‌ مرد واحد به‌ جماعت‌ ایشان‌ تحریف‌ شده‌ است‌.


ص 452

پنجم‌ آنکه‌: عبارت‌ آن‌ مرد رَجَبیّ در مکاشفه‌اش‌، مشاهدۀ روافض‌ را به‌صورت‌ کِلاب‌ (سگ‌) است‌ و محدّث‌ نوری‌ در نقل‌ به‌ صورت‌ خوک‌ آورده‌اند. و معلوم‌ است‌ که‌ خوک‌ بدتر و زشت‌تر و قبیح‌تر است‌. زیرا سگ‌ صفت‌ درندگی‌ دارد و خوک‌ صفت‌ بی‌غیرتی‌ و بی‌ناموسی‌ و شهوت‌ پرستی‌. و ترجمۀ کلاب‌ را به‌ خوک‌ در جائی‌ نیافته‌ایم‌.[124]

بازگشت به فهرست

مراد از روافض‌ در مکاشفۀ منقولۀ از «مسامرات‌» خوارج‌ هستند

اینک‌ نوبت‌ رسیده‌ است‌ به‌ اصل‌ مکاشفۀ آن‌ مرد رَجَبیّ که‌ رافضیان‌ را به‌ صورت‌ کلاب‌ می‌دیده‌ است‌. آن‌ مکاشفه‌ مکاشفۀ صحیح‌ است‌ نه‌ غلط‌. امّا مراد از روافِض‌، خوارج‌ می‌باشند نه‌ طائفۀ امامیّه‌. و معلوم‌ است‌ که‌ خوارج‌ دارای‌ صفت‌ سَبُعیّت‌ و درندگی‌ همچون‌ سگ‌ هستند؛ و در مکاشفۀ معنوی‌ به‌ صورت‌ واقعی‌ خودشان‌ برای‌ آن‌ مرد ظهور پیدا نموده‌اند.

دلیل‌ ما برای‌ اینکه‌ مراد از روافض‌ در این‌ عبارت‌ خوارج‌ است‌ سه‌ چیز می‌باشد:

اوّل‌: در بسیاری‌ از عبارات‌ اهل‌ عامّه‌ دیده‌ می‌شود که‌ روافض‌ را در خصوص‌ خوارج‌ بکار برده‌اند، نه‌ دربارۀ شیعه‌. و این‌ حقیقت‌ برای‌ افرادی‌ که‌ به‌ کتب‌ تاریخ‌ و سِیَر آنها اطّلاع‌ و ممارست‌ داشته‌ باشند مشهود است‌.

دوّم‌ آنکه‌: محیی‌الدّین‌ اهل‌ مغرب‌ بوده‌ است‌. میلادش‌ در إشْبیلیه‌ و أندلس‌ یعنی‌ اسپانیا بوده‌ است‌. و در آنجا جمعی‌ از خوارج‌ بلکه‌ کثیری‌ از آنها در الجزائر و مراکش‌ بسر میبردند بواسطۀ مسافرت‌ و اقامت‌ و دعوت‌ عَکْرَمَه‌ که‌


ص 453

غلام‌ عبدالله‌ بن‌ عبّاس‌ بود و بر او و بر عبدالله‌ بن‌ مسعود نسبت‌ کذب‌ به‌ رسول‌ خدا میداد. و مردی‌ دروغ‌باف‌ و لاف‌ زن‌ بود، و به‌ تاریخ‌ و حدیث‌ هم‌ اطّلاع‌ کافی‌ داشت‌، و به‌ تفسیر هم‌ وارد بود؛ امّا از دشمنان‌ سرسخت‌ أمیرالمومنین‌ علیه‌السّلام‌ بود، و برای‌ انحراف‌ مردم‌ از مقام‌ ولایت‌ و تبدیل‌ ولایت‌ حقّه‌ به‌ شجرۀ ملعونه‌ دستی‌ قوی‌ داشت‌. وی‌ بواسطۀ تحریف‌ روایات‌، و تحریف‌ در تفسیر آیات‌، جمعی‌ کثیر از اهل‌ مغرب‌ را به‌ عقیدۀ خوارج‌ سوق‌ داد بطوریکه‌ خوارجی‌ هم‌ که‌ امروزه‌ در آن‌ نواحی‌ میباشند از آثار شوم‌ و زشت‌ تربیت‌ عکْرَمَه‌ باقی‌ مانده‌اند.[125] ولیکن‌ تشیّع‌ در اوّل‌ امر در آن‌ نواحی‌ قدم‌ نگذارده‌ است‌.

و فتح‌ أندلس‌ هم‌ توسّط‌ بنی‌امیّه‌ و بقاء آن‌ هم‌ توسّط‌ آخرین‌ دودمان‌ آنها انجام‌ گرفت‌، و تا سالیان‌ درازی‌ أولاد مروان‌ حمار در آنجا حکومت‌ داشتند. اهالی‌ مغرب‌ زمین‌ مالِکی‌ مذهب‌ می‌باشند، و شیخ‌ محیی‌الدّین‌ هم‌ به‌ صورت‌ ظاهر مالکی‌ بوده‌ و در خاندان‌ مالکی‌ نشو و نما یافته‌ است‌. بنابراین‌ تعبیر از خوارج‌ با لفظ‌ روافض‌ در آن‌ بلاد غیر شیعه‌ نشین‌ قریب‌ به‌ واقع‌، بلکه‌ با این‌ قرائن‌ متعیّن‌ می‌باشد.

سوّم‌ آنکه‌: از همۀ کتابهای‌ محیی‌الدّین‌ هم‌ صرف‌نظر کنیم‌، در همین‌ کتاب‌ «محاضرات‌» وی‌ که‌ این‌ داستان‌ را محدّث‌ نوری‌ از آنجا نقل‌ کرده‌ است‌؛ بقدری‌ روایات‌ و حکایات‌ و شواهد تاریخی‌ بسیار است‌ که‌ با وجود آنها احتمال‌ حمل‌ روافض‌ بر طائفۀ شیعه‌ محال‌ می‌نماید.

یعنی‌ اگر کسی‌ «مسامرات‌» را مطالعه‌ کند و چون‌ بدینجا رسد و معنی‌ روافض‌ را شیعه‌ بپندارد، یک‌ مرتبه‌ در جای‌ خود خشک‌ می‌شود که‌ یعنی‌ چه‌؟! آخر او فقط‌ قبل‌ از چند ورق‌ میگوید:


ص 454

وَ لا کَریمَ أکْرَمُ مِنْ ءَالِ مُحَمَّدٍ؛ کُلُّهُمْ کَبیرٌ لَیْسَ فیهِمْ صَغیرٌ.

«بزرگوار و صاحب‌ مجدی‌ بزرگوارتر و گرامی‌تر از آل‌ محمّد نیست‌؛ همۀ ایشان‌ بزرگند و در میانشان‌ کوچکی‌ نیست‌.»

بازگشت به فهرست

مطالب‌ واردۀ در «محاضرات‌» دالّۀ بر خلوص‌ شیخ‌ محیی‌ الدّین‌

و این‌ عبارت‌ از خود محیی‌الدّین‌ است‌ که‌ در ضمن‌ داستانی‌ بدینگونه‌ بیان‌ نموده‌ است‌:

‎ خَلیفَةُ عَدلٍ، قَضآءُ واجِبٍ حَقٍّ و فَصْلٍ:

پیغمبری‌ پیش‌ از رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ بود که‌ به‌ وی‌ خالد بن‌ سَنان‌[126] می‌گفتند. چون‌ دختر او را رسول‌ خدا دیدند و دانستند که‌ دختر اوست‌، فرمودند: مَرْحَبًا بِابْنَةِ نَبِیٍّ أضَاعَهُ قَوْمُهُ. «مرحبا به‌ دختر پیامبری‌ که‌ قومش‌ حقّ آن‌ پیغمبر را ضایع‌ کردند.» و در اینجا پیامبر ما داستان‌ آن‌ پیمبر را بیان‌ کردند.

و رویّه‌ و عادت‌ رسول‌ خدا این‌ بود که‌ میفرمود: إذَا أَتَاکُمْ کَرِیمُ قَوْمٍ فَأَکْرِمُوهُ![127] «چون‌ مرد بزرگوار و صاحب‌ عزّتی‌ از هر قوم‌ و گروهی‌ باشد به‌ نزد


ص 455

شما بیاید، وی‌ را گرامی‌ بدارید و معزّز بشمارید!»

وَ لا کَریمَ أکْرَمُ مِنْ ءَالِ مُحَمَّدٍ؛ کُلُّهُمْ کَبیرٌ لَیْسَ فیهِمْ صَغیرٌ.

برای‌ ما از حدیث‌ عمران‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌: عیسی‌ حدیث‌ کرد برای‌ ما از ضُمَرَة‌ که‌ او گفت‌:

قالَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِالْعَزیزِ لِبَعْضِ وُلْدِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلیِّ بْنِ أبی‌طالِبٍ: لا تَقِفْ عَلَی‌ بابی‌ ساعَةً واحِدَةً إلاّ ساعَةً تَعْلَمُ أنّی‌ فیها جالِسٌ فَیُؤْذَنُ لَکَ عَلَیَّ وَقْتٌ تَأْتی‌. فَافْعَلْ، فَإنّی‌ أسْتَحی‌ مِنَ اللَهِ أنْ تَقِفَ عَلَی‌ بابی‌ فَلا یُؤْذَنُ لَکَ!

«عمر بن‌ عبدالعزیز به‌ بعضی‌ از اولاد حسین‌ بن‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ گفت‌: بر در خانۀ من‌ یک‌ ساعت‌ هم‌ درنگ‌ مکن‌ مگر آن‌ ساعتی‌ را که‌ بدانی‌ من‌ در آن‌ ساعت‌ جلوس‌ دارم‌، تا اینکه‌ برای‌ ملاقات‌ تو با من‌ اذن‌ گرفته‌ شود که‌ در همان‌ ساعت‌ بیائی‌ و ملاقات‌ کنی‌. زیرا که‌ من‌ از خدا حیا میکنم‌ تو درِ خانۀ من‌ توقّف‌ کنی‌ و اذن‌ ملاقات‌ به‌ تو داده‌ نشود!»[128]

و سوال‌ معاویه‌ را از ضِرار در وصف‌ علیّ علیه‌السّلام‌ که‌ ضِرار به‌ او میگوید: مرا از بیان‌ آن‌ مَعْفُوّ بدار! گفت‌: معفوّ نمیدارم‌. در اینحال‌ ضِرار میگوید: أمّا إذْ لابُدَّ، إنَّهُ وَ اللَهِ کانَ بَعیدَ الْمُدَی‌، شَدیدَ الْقُوَی‌ـ و یک‌ صفحه‌ از حالات‌ آنحضرت‌ را بیان‌ میکند و در آخر آن‌ میگوید: ءَاهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّریقِ! در اینحال‌ اشکهای‌ معاویه‌ فرو ریخت‌ و نتوانست‌ خودداری‌ کند، و با آستینش‌ خشک‌ می‌نمود، و گریه‌ گلوی‌ آن‌ جمعیّت‌ حضّار را گرفت‌؛ تا آخر داستان‌ را ذکر میکند. [129]


ص 456 (ادامه پاورقی)


ص 457

و انتقاد از معاویه‌ را به‌ صورت‌ گفتاری‌ که‌ واردین‌ بر او میکردند بیان‌ میکند. مثل‌ آنکه‌ با سند خود روایت‌ میکند از أبوبکره‌ که‌ بر او وارد شد و به‌ او گفت‌:

‎ اتَّقِ اللهَ یا مُعاویَةُ! وَ اعْلَمْ أنَّکَ فی‌ کُلِّ یَوْمٍ یَخْرُجُ عَنکَ وَ فی‌ کُلِّ لَیْلَةٍ تَأْتی‌ عَلَیْکَ، لا تَزْدادُ مِنَ الدُّنْیا إلاّ بُعْدًا وَ مِنَ الاخِرَةِ إلاّ قُرْبًا. وَ إنَّ عَلَی‌ أثَرِکَ طالِبًا لا تَفوتُهُ، وَ قَدْ نَصَبَ لَکَ عَلَمًا لا تَجوزُهُ. فَما أسْرَعَ ما تَبْلُغُ، وَ ما أوْشَکَ أنْ یَلْحَقَکَ الطّالِبُ! وَ أنا وَ مَن‌ نَحْنُ فیهِ وَ أنتَ زآئِلٌ؛ وَ الَّذی‌ نَحْنُ إلَیْهِ صآئِرونَ باقٍ. إنْ خَیْرًا فَخَیْرٌ وَ إنْ شَرًّا فَشَرٌّ! [130]

«ای‌ معاویه‌ از خدا بپرهیز! و بدانکه‌ هر روزیکه‌ از تو بگذرد و هر شبی‌ که‌ بر تو وارد شود، دوریت‌ از دنیا بیشتر و نزدیکی‌ات‌ به‌ آخرت‌ افزون‌تر میگردد. و در پشت‌ سر تو طالبی‌ است‌ که‌ میخواهد تو را دریابد و تو از دست‌ آن‌ نمی‌توانی‌ فرار کنی‌، و برای‌ تو نشانه‌ و علامتی‌ گذارده‌ است‌ که‌ از آن‌ نمی‌توانی‌ بگذری‌. پس‌ چقدر تو سریع‌ خواهی‌ رسید، و چقدر نزدیک‌ است‌ که‌ آن‌ جوینده‌ تو را دریابد و به‌ تو برسد! و من‌ و تو و آن‌ افرادیکه‌ با ما هستند همگی‌ زائل‌ و فانی‌ می‌باشیم‌؛ و امّا آن‌ کس‌ که‌ ما به‌ سوی‌ وی‌ خواهیم‌ گردید و منقلب‌ خواهیم‌ شد باقی‌ است‌. نتیجۀ کار خیر، خیر است‌ و نتیجۀ کار شرّ، شرّ است‌!»

بازگشت به فهرست

در «محاضرات‌» محیی‌ الدّین‌ از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ روایت‌ دارد

محیی‌الدّین‌ در «محاضرات‌» از حضرت‌ صادق‌ علیه‌السّلام‌ نیز روایت‌ دارد. او در تحت‌ عنوان‌ «مَنْ عَمِلَ عَلَی‌ قَوْلِهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ ] وَ ءَالِهِ [ وَ سَلَّمَ: کُلُّ أَمْرٍ لَا یُبْدَأُ فِیهِ بِذِکْرِ اللَهِ فَهُوَ أَجْذَمُ» میگوید:

ما از حدیث‌ دینَوری‌ روایت‌ شده‌ایم‌ که‌ گفت‌: محمّد بن‌ موسی‌، از


ص 458

پدرش‌ خبر داد به‌ ما که‌ گفت‌: سَمِعْتُ الاصْمَعیَّ یَقولُ: حمید طویل‌ گفت‌: من‌ هیچگاه‌ با ثابِت‌ بَنانیّ برای‌ انجام‌ حاجتی‌ همراه‌ نشدم‌ مگر آنکه‌ اوّلین‌ کاری‌ را که‌ بدان‌ ابتدا می‌نمود سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَ اللَهُ أَکْبَرُ بود؛ و پس‌ از آن‌ حاجتش‌ را به‌ زبان‌ می‌آورد.

و از حدیث‌ او همچنین‌ از یزید بن‌ إسمعیل‌، از قبیصة‌ از سفیان‌ ثوری‌ روایت‌ است‌ که‌:

إنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ قَالَ لَهُ: إذَا جَآءَکَ مَا تُحِبُّ فَأَکْثِرْ مِنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ إذَا جَآءَکَ مَا تَکْرَهُ فَأَکْثِرْ مِنْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللَهِ، وَ إذَا اسْتَبْطَأْتَ الرِّزْقَ فَأَکْثِرْ مِنَ الاِسْتِغْفَارِ!

قَالَ سُفْیَانُ: فَانْتَفَعْتُ بِهَذِهِ الْمَوَاعِظِ.

«جعفر بن‌ محمّد به‌ او گفت‌: زمانیکه‌ چیز پسندیده‌ و محبوبی‌ به‌ تو رسید الْحَمْدُ لِلَّهِ زیاد بگو، و زمانیکه‌ چیز ناپسند و مکروهی‌ به‌ تو رسید زیاد بگو: لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللَهِ، و زمانیکه‌ دیدی‌ روزی‌ تو دیر میرسد زیاد استغفار برزبان‌ جاری‌ کن‌!

سفیان‌ گفت‌: من‌ این‌ مواعظ‌ حضرت‌ را که‌ به‌ کار بستم‌ از آن‌ فائده‌ و نتیجه‌ بردم‌.»

و امّا مُسْلم‌ بن‌ حَجّاج‌ در صحیحش‌ آورده‌ است‌ که‌: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ [و آله‌] و سلّم‌ کَانَ یَقُولُ فِی‌ السَّرَّآءِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُنْعِمِ الْمُتَفَضِّلِ؛ وَ کَانَ یَقُولُ فِی‌ الضَّرَّآءِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی‌ کُلِّ حَالٍ.

«در وقت‌ گشایش‌ و مسرّت‌ می‌گفت‌: حمد از آنِ خدای‌ نعمت‌ بخشنده‌ و فضل‌ و رحمت‌ دهنده‌ است‌؛ و در وقت‌ گرفتاری‌ و شدّت‌ می‌گفت‌: حمد از برای‌ خداست‌ در هر حال‌.» [131]


ص 459

بالجمله‌ ما باید در گفتار و رفتار از تعصّب‌ نابجا دور باشیم‌ که‌ قرآن‌ از آن‌ تعبیر به‌ حمیّت‌ جاهلیّة[132]‌ فرموده‌ است‌. و همانطور که‌ شیعه‌ از تهمتها و بهتانهای‌ بیجای‌ عامّه‌ خسته‌ و منضجر است‌، عامّه‌ نیز از دعوای‌ بیجا و نسبت‌ ناروا خسته‌ و ملول‌ می‌شوند.

شیعه‌ به‌ هر مقداریکه‌ از تعصّب‌ جاهلی‌ خود را دور کند، به‌ همانقدر به‌ مکتب‌ أمیرالمومنین‌ علیه‌السّلام‌ نزدیک‌ شده‌ است‌. زیرا آن‌ مکتب‌، مکتب‌ حقّ است‌. از افراط‌ و تفریط‌ به‌ دور است‌. و خدای‌ ناکرده‌ اگر ما برای‌ اثبات‌ حقّانیّت‌ مکتبمان‌ حاضر به‌ تهمت‌ و ناسزا به‌ آنها شویم‌، به‌ همان‌ اندازه‌ سنّی‌ شده‌ایم‌؛ و اگر أحیاناً آنها در نسبت‌ به‌ ما دست‌ از بهتانشان‌ بردارند و عین‌ حقّ را بگویند و بنویسند، به‌ همان‌ اندازه‌ شیعه‌ شده‌اند.

اگر ما به‌ خاطر صاحب‌ ولایت‌ بخواهیم‌ دروغی‌ را بگوئیم‌ و به‌ آنها ببندیم‌، در اوّلین‌ موقف‌ عرصات‌ قیامت‌، خود صاحب‌ ولایت‌ از ما مواخذه‌ میکند تا چه‌ رسد به‌ آن‌ شخص‌ که‌ به‌ وی‌ نسبت‌ کذب‌ داده‌ایم‌.

باری‌، سخن‌ دربارۀ هویّت‌ و شخصیّت‌ محیی‌الدّین‌ طول‌ کشید، ولی‌ طولی‌ ممدوح‌ و پسندیده‌ بود؛ چرا که‌ این‌ مرد صاحب‌ فضیلت‌ در میان‌ ما مظلوم‌ واقع‌ شده‌ است‌. و این‌ مطالب‌ راهگشائی‌ برای‌ سروران‌ و بزرگان‌ نظاره‌کننده‌ بالاخصّ طلاّب‌ ذوی‌ العزّة‌ و الاحترام‌ خواهد شد که‌ به‌ عین‌ کرم‌ و رضا بنگرند و بر حقیر فقیر نیز خرده‌ نگیرند که‌:

وَ عَیْنُ الرِّضا عَنْ کُلِّ عَیْبٍ کَلیلَةٌ         وَلَکِنَّ عَیْنَ السُّخْطِ تُبْدی‌ الْمَساویا [133]

بازگشت به فهرست

پاورقی


[119] «نجم‌ ثاقب‌» طبع‌ سنگی‌، باب‌ هفتم‌، ص‌ 128 و 129؛ و نظیر این‌ نقل‌ را محدّث‌ نوری‌ در «خاتمۀ مستدرک‌» طبع‌ رحلی‌، ج‌ 3، الفائدة‌ الثّالثة‌ در ص‌ 422 ذکر کرده‌ است‌، در آنجا که‌ در مقام‌ ردّ حکیم‌ إلهی‌ صدر المتألّهین‌ شیرازی‌ کمر می‌بندد و آشوبی‌ بدون‌ محتوی‌ برپا میکند، میگوید:

چرا ملاّ صدرا از محیی‌الدّین‌ مدح‌ میکند مَع‌ أنَّه‌ لم‌ یَرَ فی‌ عُلمآءِ العآمَّةِ و نَواصِبهم‌ أشدَّ نَصبًا مِنه‌. «با آنکه‌ او در میان‌ دانشمندان‌ عامّه‌ و نواصب‌ آنها دشمن‌تر از او به‌ خاندان‌ اهل‌ بیت‌ ندیده‌ است‌.» ـ تا میرسد به‌ اینجا که‌ میگوید:

محیی‌الدّین‌ أیضاً تصریح‌ کرده‌ است‌ که‌: أصل‌ ضلالتها از شیعه‌ است‌؛ و در کتاب‌ «مسامرة‌ الابرار» تصریح‌ کرده‌ است‌ که‌: رجبیّون‌ جماعتی‌ میباشند که‌ به‌ ریاضتی‌ اشتغال‌ دارند و از آثارش‌ اینستکه‌ رافضیان‌ را بصورت‌ خنزیر می‌بینند. آری‌، و با آنچه‌ ما از «مسامرات‌» او در این‌ باب‌ می‌آوریم‌ معلوم‌ می‌شود که‌ این‌ نسبت‌ نادرست‌ است‌ و در کلام‌ او از پنج‌ جهت‌ نادرستی‌ پیداست‌. آری‌، در «فتوحات‌» محیی‌الدّین‌، ج‌ 2، ص‌ 8 که‌ ضمن‌ باب‌ 73 بیانی‌ دارد، عین‌ همان‌ گفتار خود را در «مسامرات‌» آورده‌ است‌؛ با این‌ تفاوت‌ که‌ آن‌ شخص‌ اهل‌ کشفی‌ را که‌ وی‌ به‌ او برخورد کرده‌ است‌ گفته‌ است‌: من‌ روافض‌ از اهل‌ شیعه‌ را در تمام‌ سال‌ بصورت‌ خنازیر می‌بینم‌. و با آنکه‌ خواهیم‌ گفت‌ مراد از روافض‌ خوارج‌ هستند بخصوص‌ که‌ در اینجا نمی‌گوید: شیعه‌ و روافض‌ را (بطور عطف‌) بلکه‌ میگوید: روافض‌ از شیعه‌ را، معلوم‌ میشود: مراد او از «روافضِ شیعه‌» گروهی‌ هستند که‌ از شیعه‌ جدا شده‌ و مذهب‌ انحراف‌ و نصب‌ را پیموده‌اند، و کاملاً بر خوارج‌ مغرب‌ زمین‌ قابل‌ انطباق‌ می‌باشد.

[120] «مُحاضرةُ الابرار و مُسامرةُ الاخیار» طبع‌ اوّل‌ (سنۀ 1324 هجریّه‌) مطبعۀ سعادة‌ ـمصر، ج‌ 1، ص‌ 245 و 246

[121] همین‌ کتاب‌ «روح‌ مجرّد» ص‌ 327 نقل‌ از «روضات‌ الجنّات‌» ج‌ 4، ص‌ 195، و اصل‌ آن‌ در «مجالس‌ المومنین‌» مجلس‌ ششم‌، ج‌ 2، ص‌ 281 می‌باشد که‌ قاضی‌ نور الله‌ چنین‌ آورده‌ است‌ که‌: و از اشعار شیخ‌ که‌ در مدائح‌ آل‌ طه‌ واقع‌ شده‌، این‌ دو بیت‌ در کتاب‌ «الإحیآء» مسطور است‌.

[122] بعضی‌ از دوستان‌ گفتند: بخاطر دارم‌ که‌ در کنار قبر محیی‌الدّین‌ قصیده‌ای‌ قاب‌ کرده‌ با شیشه‌ در دیوار منصوب‌ است‌ و این‌ دو بیت‌ از جملۀ آن‌ قصیده‌ می‌باشد.

123] ما در اینجا بجهت‌ دفاع‌ از محیی‌الدّین‌ در کثرت‌ مودّت‌ و ولاء به‌ اهل‌ بیت‌، فقط‌ مختصری‌ را از باب‌ بیست‌ و نهم‌ «فتوحات‌» که‌ از طبع‌ دار الکتب‌ العربیّة‌ ـ مصر، در ج‌ 1، ص‌ 195 تا ص‌ 199 ذکر کرده‌ است‌ حکایت‌ می‌نمائیم‌ تا عشق‌ و وَلَهِ او به‌ أهل‌ بیت‌ معلوم‌ گردد که‌ تا چه‌ حدّ رسیده‌ است‌؟ و این‌ مطلب‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ ملاّ محسن‌ فیض‌ کاشانی‌ که‌ در کتاب‌ «بشارة‌ الشّیعة‌» طبع‌ سنگی‌ ص‌ 152 در مقام‌ ردّ و تخطئة‌ ابن‌ عربی‌ برآمده‌ است‌ و سخت‌ به‌ او حمله‌ میکند، میگوید: و در این‌ باب‌ أیضاً در تفسیر آیۀ تطهیر اهل‌ بیت‌ مطالبی‌ را ذکر کرده‌ است‌ که‌ حکایت‌ آن‌ جائز نمی‌باشد بلکه‌ لازم‌ است‌ انسان‌ از آن‌ بگذرد و آنرا نادیده‌ گیرد. (لایَجوزُ أن‌ یُحکَی‌؛ بلْ یَجِب‌ أن‌ یُطوَی‌ و لا یُروَی‌.) و امّا خلاصه‌ و اجمال‌ مطلب‌ محیی‌الدّین‌، اینست‌ که‌ در معرفت‌ سرّ سلمان‌ که‌ پیامبر وی‌ را به‌ اهل‌ بیت‌ ملحق‌ نمودند میگوید:

بدان‌ أیّدک‌ الله‌! که‌ برای‌ ما از جعفر بن‌ محمّد از پدرش‌ محمّد بن‌ علی‌ از پدرش‌ علیّ ابن‌ الحسین‌ از پدرش‌ حسین‌ بن‌ علیّ از پدرش‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ از رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ وآله‌ و سلّم‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: مَوْلَـی‌ الْقَـوْمِ مِنْهُمْ. و ترمذی‌ از رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ تخریج‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: أهْلُ الْقُرْءَانِ هُمْ أهْلُ اللَهِ وَ خآصَّتُهُ. ـ تا میرسد به‌ اینجا که‌ میگوید:

و چون‌ رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ بندۀ محض‌ و خالص‌ خدا بوده‌ است‌، خدا او را و اهل‌ بیت‌ او را تطهیر کرده‌ و از هرگونه‌ رجس‌ و پلیدی‌ پاک‌ گردانیده‌ است‌. رجس‌ عبارت‌ است‌ از هر چیزی‌ که‌ موجب‌ عیب‌ و زشتی‌ آنها گردد. فرّاء گفته‌ است‌: در نزد عرب‌ رجس‌ را به‌ چیز قَدِز گویند؛ خدای‌ تعالی‌ گوید: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. بنابراین‌ بدیشان‌ چیزی‌ نسبت‌ داده‌ نمی‌شود مگر مطهَّر. زیرا مضاف‌ و منسوب‌ به‌ آنان‌ حتماً باید کسی‌ بوده‌ باشد که‌ با آنها شباهت‌ داشته‌ باشد. و آنها کسی‌ را به‌ خود منسوب‌ نمی‌سازند مگر آنکه‌ برای‌ او، حکم‌ طهارت‌ و تقدیس‌ آمده‌ باشد. و اینست‌ شهادت‌ رسول‌ اکرم‌ دربارۀ سلمان‌ فارسی‌ به‌ طهارت‌ و حفظ‌ إلهی‌ و عصمت‌؛ چون‌ دربارۀ او فرمود: سَلْمانُ مِنّا أهْلَ الْبَیْتِ. «سلمان‌ از زمرۀ ما خاندان‌ است‌.» و خداوند بر تطهیر و از میان‌ برداشته‌ شدن‌ پلیدی‌ و رجس‌ این‌ خاندان‌ گواهی‌ داده‌ است‌؛ و در جائیکه‌ منسوب‌ بدانها نمی‌شود مگر شخص‌ مُطهَّر و مقدّس‌ یعنی‌ کسیکه‌ به‌ مجرّد نسبت‌ و اضافه‌، عنایت‌ خداوندی‌ شامل‌ حال‌ او شده‌ باشد، با وجود این‌، گمان‌ تو چه‌ خواهد بود دربارۀ خود أهل‌بیت‌ در نفوس‌ خودشان‌ و ذات‌ خودشان‌؟! بناءً علیهذا ایشان‌ مطهَّر میباشند، بلکه‌ عین‌ طهارت‌ هستند. بنابراین‌، این‌ آیه‌ دلالت‌ دارد بر آنکه‌ خداوند أهل‌ بیت‌ را با رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ شریک‌ گردانیده‌ است‌ در مُفاد این‌ کلامش‌: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَهُ مَا تَقَدَّمَ مِن‌ ذَنبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ. «برای‌ آنکه‌ خداوند برای‌ تو از گناهان‌ پیشین‌ و پسین‌ تو در گذرد!» و کدام‌ قذارت‌ و چرک‌ و کثافت‌ از گناهان‌ پلیدتر است‌ و آلودگی‌ آن‌ ناهنجارتر و زشت‌تر است‌؟ براین‌ اصل‌، خداوند سبحانه‌ پیامبرش‌ را مورد غفران‌ قرار داده‌ است‌. ـ تا آنکه‌ میگوید:

و جمیع‌ شرفاء از اولاد فاطمه‌ و کسیکه‌ از اهل‌ بیت‌ است‌ مثل‌ سلمان‌ فارسی‌ تا روز قیامت‌ در غفرانِ وارد در این‌ آیه‌ داخل‌ میباشند. پس‌ ایشانند پاکیزه‌شدگان‌ و مُطهَّرون‌، بجهت‌ اختصاصی‌ که‌ از جانب‌ خدا آمده‌ است‌ و عنایتی‌ که‌ به‌ ایشان‌ از ناحیۀ شرافت‌ محمّد صلّی‌الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ و عنایت‌ خدا به‌ محمّد بوده‌ است‌. و حکم‌ این‌ شرف‌ برای‌ أهل‌بیت‌ ظاهر نمی‌شود مگر در روز قیامت‌ و دار آخرت‌؛ زیرا که‌ ایشان‌ با حال‌ مغفرت‌ و آمرزش‌ محشور میگردند. و امّا در دنیا، کسیکه‌ از آنها گناهی‌ کند که‌ حدّ بر او جاری‌ شود، مانند شخص‌ توبه‌کار است‌؛ در صورتیکه‌ جریان‌ امر او به‌ حاکم‌ برسد و زنا کرده‌ باشد و یا دزدی‌ نموده‌ باشد و یا شرب‌ خمر نموده‌ باشد که‌ حدّ بر وی‌ اقامه‌ گردیده‌ باشد، مغفوراً لهم‌ محشور میگردند؛ مانند مَاعِز و أمثال‌ او. و جائز نیست‌ کسی‌ او را مذمّت‌ کند. و سزاوار است‌ برای‌ هر مسلمان‌ با ایمانی‌ که‌ به‌ خدا و رسول‌ خدا و به‌ آنچه‌ خدا فرستاده‌ است‌ معتقدمیباشد، تصدیق‌ کند قول‌ خدای‌ متعال‌ را در گفتارش‌: لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا. و باور داشته‌ باشد که‌: خداوند جمیع‌ آنچه‌ را که‌ از أهل‌ بیت‌ صادر شده‌ است‌ آمرزیده‌ است‌. بناءً علیهذا سزاوار نیست‌ برای‌ هیچ‌ فردی‌ از افراد مسلمان‌، آنان‌ را مذمّت‌ نماید و نه‌ آنکه‌ آلوده‌ و معیوب‌ سازد آبروی‌ کسانی‌ را که‌ خداوند شهادت‌ بر طهارتشان‌ داده‌است‌ و هرگونه‌ رجس‌ و عیبی‌ را از آنان‌ زدوده‌ است‌؛ نه‌ بواسطۀ عملی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اند و نه‌ بواسطۀ خیری‌ که‌ پیش‌ فرستاده‌اند. بلکه‌ عنایت‌ خداوندی‌ بر ایشان‌ سبقت‌ گرفته‌ است‌؛ و ذَ'لِکَ فَضْلُ اللَهِ یُؤْتِیهِ مَن‌ یَشَآءُ وَ اللَهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.

و در صورتیکه‌ صحیح‌ است‌ خبری‌ که‌ دربارۀ سلمان‌ فارسی‌ وارد شده‌ است‌، بنابراین‌ وی‌ دارای‌ این‌ درجه‌ میباشد. و علیهذا اگر از سلمان‌ عملی‌ صورت‌ پذیرد که‌ ظاهر شرع‌ آنرا ناپسند می‌شمارد و به‌ عامل‌ آن‌ مذمّت‌ را روا میدارد، چون‌ او منسوب‌ میگردد به‌ أهل‌ بیتی‌ که‌ از آنان‌ رجس‌ و عیب‌ زدوده‌ شده‌ است‌، بر این‌ أساس‌ بر اهل‌ بیت‌ بقدر آن‌ رجسی‌ که‌ در سلمان‌ بوده‌ است‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود؛ در صورتیکه‌ بالفرض‌ أهل‌ البیت‌ با نصّ صریح‌، مطهّر و بدون‌ رجس‌ هستند و سلمان‌ هم‌ بدون‌ شکّ از ایشان‌ است‌. و بر این‌ اصل‌ است‌ که‌ من‌ امید دارم‌ این‌ عنایت‌ الهیّه‌ به‌ أعقاب‌ و ذرّیّۀ عَلیّ و سَلمان‌ برسد همچنانکه‌ به‌ اعقاب‌ و اولاد حسن‌ و حسین‌ و موالیان‌ أهل‌ بیت‌ رسیده‌ است‌. چرا که‌ ای‌ شخص‌ ولیّ، رحمت‌ خداوندی‌ گسترش‌ دارد؛ و با وجود آنکه‌ منزله‌ و مقام‌ مخلوقی‌ در نزد خداوند بدینگونه‌ باشد که‌ منسوبان‌ به‌ ایشان‌ را بواسطۀ ایشان‌ شرافت‌ بخشد درحالیکه‌ میدانیم‌ شرافت‌ خود آنها از ناحیۀ نفوسشان‌ نیست‌، بلکه‌ فقط‌ و فقط‌ خداوند است‌ که‌ آنان‌ را برگزیده‌ است‌ و حلّۀ شرف‌ در برشان‌ نموده‌ است‌، پس‌ ای‌ ولیّ، حکم‌ تو چگونه‌ خواهد بود راجع‌ به‌ آن‌ کسانیکه‌ با خودِ واجدِ حمد و مجد و شرف‌ و با ذات‌ او منسوب‌ هستند. پس‌ خداوند است‌ صاحب‌ مَجد سبحانه‌ و تعالی‌، و منسوبین‌ به‌ او بندگان‌ او میباشند؛ آنان‌ که‌ صبغۀ عبودیّت‌ گرفته‌اند، آنانکه‌ برای‌ أحدی‌ از مخلوقات‌ در روز قیامت‌ برای‌ آنان‌ سلطه‌ و اقتداری‌ نیست‌. خدا به‌ ابلیس‌ میگوید: إِنَّ عِبَادِی‌ لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَـٰنٌ، و عباد را نسبت‌ به‌ خودش‌ میدهد و «عبادی‌» میگوید. و ما در قرآن‌ مجید نمی‌یابیم‌ عبادی‌ را که‌ خداوند به‌ خود نسبت‌ داده‌ باشد مگر سعیدان‌ بالخصوص‌. و در غیر این‌ مورد به‌ «عباد» بدون‌ نسبت‌ وارد است‌. بنابراین‌ پندار تو دربارۀ معصومین‌ محفوظین‌ از آنها چه‌ خواهد بود؟! آنانکه‌ به‌ حدود سیّد و مولای‌ خود قیام‌ دارند و در مراسم‌ او وقوف‌ دارند. حتماً شرف‌ ایشان‌ أعلا و أتمّ خواهد بود و ایشانند أقطاب‌ بندگان‌ او در این‌ مقام‌. و از این‌ اقطاب‌ شرف‌ مقام‌ اهل‌ بیت‌ را سلمان‌ فارسی‌ ارث‌ برده‌ است‌. سلمان‌ فارسی‌ أعلم‌ مردم‌ بود به‌ حقوق‌ خدا بر بندگانش‌، و بر حقوقی‌ که‌ مردم‌ بر خود و بر مخلوقات‌ داشتند، و قوی‌ترین‌ مردم‌ بود بر أداء آن‌ حقوق‌؛ و دربارۀ اوست‌ که‌ پیامبر فرمود: لَوْ کانَ الإیمانُ بِالثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ فارِسٍ. «اگر ایمان‌ در ستارۀ ثریّا بود هرآینه‌ مردانی‌ از فارس‌ بدان‌ دست‌ می‌یافتند.» و اشاره‌ فرمود به‌ سلمان‌ فارسی‌. ـ تا میرسد به‌ اینجا که‌ میگوید:

و پس‌ از آنکه‌ منزله‌ و مقام‌ أهل‌ بیت‌ در نزد خدا برای‌ تو روشن‌ شد، و اینکه‌ بر هیچ‌ مسلمانی‌ روا نیست‌ که‌ در برابر افعالشان‌ آنان‌ را مورد مذمّت‌ قرار دهد چون‌ خداوند آنها را تطهیر کرده‌ است‌، بنابراین‌ کسیکه‌ ایشان‌ را مذمّت‌ کند باید بداند: مذمّت‌ او به‌ خود او بازگشت‌ میکند، و اگرچه‌ آنها به‌ او ستمی‌ نموده‌ باشند؛ زیرا که‌ آن‌ ظلم‌ در پندار او ظلم‌ میباشد نه‌ در حقیقت‌ و واقع‌ امر؛ و اگرچه‌ ظاهر شریعت‌ حکم‌ به‌ ادای‌ آن‌ کرده‌ باشد. بلکه‌ حکم‌ ظلم‌ ایشان‌ نسبت‌ به‌ ما شبیه‌ تقدیرات‌ خداوندی‌ در مال‌ و جان‌ به‌ سوختن‌ و غرق‌ شدن‌ است‌، و نظیر آن‌ از مهلکه‌هائی‌ که‌ انسان‌ بدانها رضایت‌ ندارد. اگر آتش‌ بگیرد و یا بمیرد یکی‌ از محبوبان‌ انسان‌ و یا مصیبتی‌ در نفس‌ خود انسان‌ پدیدار شود که‌ با قصد و نیّت‌ و خواستۀ انسان‌ موافقت‌ ندارد، بر او جایز نیست‌ که‌ قضا و قدر خدا را مذمّت‌ کند؛ بلکه‌ باید خود را در مرتبۀ تسلیم‌ و رضا درآورد و یا لاأقلّ در مرتبۀ صبر تنازل‌ دهد؛ و اگر از این‌ مرتبه‌ بالاتر رود، به‌ شکر دست‌ زند؛ برای‌ آنکه‌ اینها همه‌ نعمتهائی‌ بوده‌ است‌ که‌ از جانب‌ خدا رسیده‌ است‌. و اگر این‌ مرحله‌ را نپیماید ابداً در آن‌ خیری‌ نیست‌ و در پی‌ آمد آن‌ غیر از ملالت‌ و سخط‌ و غضب‌ و عدم‌ رضا و سوء ادب‌ با خدا چیزی‌ در میان‌ وجود ندارد. همینطور شخص‌ مسلمان‌ در جمیع‌ اموری‌ که‌ از اهل‌ بیت‌ بر او وارد می‌شود از برخورد در مال‌ و جان‌ و عِرض‌ و اهل‌ و اقرباء و خویشاوندان‌، باید در برابر جمیع‌ آنها با صبر و رضا و تسلیم‌ مقابله‌ نماید و ابداً و اصلاً بدیشان‌ مذمّتی‌ را نپسندد و روا ندارد؛ و اگرچه‌ أحکام‌ مقرّرۀ شرعیّه‌ باید بر آنان‌ اجرا گردد. ـ تا آنکه‌ میگوید:

محبّ صادق‌ گفت‌: هرچه‌ محبوب‌ بجا آورد محبوب‌ است‌ و به‌ نام‌ محبّت‌ تمام‌ میشود، پس‌ تا چه‌ رسد به‌ حال‌ مودّت‌؛ و از جملۀ بشارات‌، ورود اسم‌ وَدود است‌ برای‌ خدای‌ تعالی‌. و معنی‌ ثبوت‌ محبّت‌، حصول‌ اثر آن‌ می‌باشد در آخرت‌ و در آتش‌ برای‌ هر گروهی‌ نسبت‌ به‌ آنچه‌ را که‌ حکمت‌ خدا بدانها اقتضا نماید. دیگری‌ در اینباره‌ گفته‌ است‌:

اُحِبُّ لِحُبِّها السّودانَ حتَّی             ‌ اُحِبُّ لِحُبِّها سودَ الکِلابِ

«من‌ بجهت‌ عشق‌ با معشوقۀ سیاه‌ چهره‌ام‌ تمام‌ سیاهان‌ را دوست‌ دارم‌، تا بجائیکه‌ بجهت‌ محبّت‌ به‌ او به‌ سگهای‌ سیاه‌فام‌ محبّت‌ دارم‌.»

و خود ما راجع‌ به‌ این‌ مطلب‌ سروده‌ایم‌:

اُحِبُّ لِحبِّک‌ الْحُبْشانَ طُرًّا                 و أعْشِقُ لاِسْمک‌ البَدْرَ المُنیرا

«من‌ بجهت‌ محبّت‌ با تو تمام‌ سیاهان‌ حبشی‌ را دوست‌ میدارم‌، و بجهت‌ همنام‌ بودن‌ با تو بَدْرِ درخشان‌ را نیز دوست‌ میدارم‌!» ـ تا آنکه‌ میگوید:

و اگر من‌ تو را بر ضدّ این‌ حالت‌ با أهل‌ بیت‌ بنگرم‌ آن‌ أهل‌ بیتی‌ که‌ تو محتاج‌ ایشان‌ هستی‌ و محتاج‌ رسول‌ خدا میباشی‌ که‌ خداوند تو را بوسیلۀ او هدایت‌ کرده‌ است‌، پس‌ چگونه‌ من‌ به‌ مودّت‌ و محبّت‌ تو به‌ خودم‌ وثوق‌ داشته‌ باشم‌ آن‌ مودّتی‌ که‌ تو مدّعی‌ آن‌ هستی‌ که‌ دربارۀ من‌ شدید المحبّة‌ میباشی‌ و مراعات‌ حقوق‌ مرا به‌ طور أکمل‌ می‌نمائی‌ و از من‌ جانبداری‌ میکنی‌؛ درحالیکه‌ تو با اهل‌ پیامبرت‌ بدانگونه‌ هستی‌ و بدانها ضررها و مصائبی‌ را وارد می‌سازی‌؟! و سوگند بخدا آن‌ نمی‌باشد مگر از ضعف‌ ایمانت‌، و از مکری‌ که‌ خدا به‌ تو نموده‌ است‌، و از استدراجت‌ بطوریکه‌ آنرا درنیابی‌ و نفهمی‌! و صورت‌ مکر خداوندی‌ به‌ تو این‌ میباشد که‌ تو میگوئی‌ و بدان‌ اعتقاد داری‌ که‌ تو از دین‌ خدا و شریعت‌ خدا دفاع‌ میکنی‌ و دربارۀ طلب‌ حقّت‌ میگوئی‌: من‌ طلب‌ نمی‌کنم‌ مگر آنچه‌ را که‌ خداوند طلب‌ آنرا برای‌ من‌ مباح‌ کرده‌ است‌. امّا در صورت‌ این‌ طلب‌ مشروع‌، مندرج‌ میباشد مذمّت‌ و بغض‌ و سخط‌ و غضب‌ و برتر داشتن‌ و مقدّم‌ داشتن‌ خودت‌ را بر اهل‌البیت‌ بدون‌ آنکه‌ خودت‌ مشعر به‌ این‌ حقیقت‌ بوده‌ باشی‌! و داروی‌ شفابخش‌ برای‌ این‌ مرض‌ مهلک‌ آنستکه‌: برای‌ خودت‌ در برابر آنان‌ حقّی‌ را نبینی‌! و از حقّ خودت‌ تنازل‌ کنی‌ تا آنکه‌ در طلب‌ آن‌ حقّ، آنچه‌ برای‌ تو برشمردم‌ مندرج‌ نگردد.

و تو حاکم‌ مسلمین‌ نخواهی‌ بود مگر زمانیکه‌ متعیّن‌ گردد بر تو إقامۀ حدّی‌ و یا انصاف‌ مظلومی‌ و یا ردّ حقّی‌ را به‌ اهل‌ آن‌! بنابراین‌ اگر به‌ ناچار و لامحاله‌ حاکم‌ می‌باشی‌، پس‌ باید کوشش‌ و سعی‌ خویشتن‌ را در آن‌ مبذول‌ داری‌ تا صاحب‌ حقّ را به‌ رفع‌ ید از حقّش‌ تنازل‌ دهی‌ در صورتیکه‌ محکومٌ علیه‌ از اهل‌ بیت‌ است‌! و اگر با وجود این‌، محکومٌله‌ حاضر برای‌ رفع‌ ید از حقّش‌ نشد در اینصورت‌ میتوانی‌ حکم‌ شرع‌ را إجرا نمائی‌.

ای‌ ولیّ! هرآینه‌ اگر خداوند درجات‌ اهل‌ بیت‌ را در آخرت‌ برای‌ تو مکشوف‌ گرداند، تمنّا میکنی‌ که‌ ایکاش‌ من‌ هم‌ غلامی‌ از بردگان‌ آنان‌ بودم‌. خداوند به‌ ما راه‌ رشد و صلاحمان‌ را الهام‌ فرماید! پس‌ بنگر که‌ تا چه‌ حدّ منزلۀ سلمان‌ از جمیع‌ صحابه‌ أشرف‌ می‌باشد! ـ تااینکه‌ میگوید:

و از جملۀ أسرار أقطاب‌ آن‌ می‌باشد که‌: خداوند به‌ آنها علم‌ مکر را آموخته‌ است‌، آن‌ مکری‌ را که‌ خداوند دربارۀ بندگانش‌ در بغض‌ و عداوت‌ اهل‌ بیت‌ إعمال‌ میکند، با وجود ادّعای‌ آن‌ بندگان‌ محبّت‌ و مودّت‌ خود را دربارۀ رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ با فرض‌ آنکه‌ رسول‌ خدا از امّت‌ خود سوال‌ مودّت‌ دربارۀ ذوی‌ القربای‌ خود را نموده‌ است‌ و خود آن‌ حضرت‌ هم‌ از جملۀ أهل‌ البیت‌ می‌باشد. و علیهذا اکثریّت‌ از مردم‌ آنچه‌ را که‌ رسول‌ خدا به‌ امر خدا دربارۀ ذوی‌ القربی‌ و اهل‌ بیت‌ از آنها خواسته‌ است‌ بجای‌ نمی‌آورند، و در این‌ امر عصیان‌ خدا و رسول‌ خدا را می‌کنند. و از أقربای‌ رسول‌ خدا به‌ کسی‌ محبّت‌ ندارند مگر به‌ آن‌ کسانی‌ که‌ از وی‌ محبّت‌ و احسان‌ دیده‌ باشند. بنابراین‌، ایشان‌ به‌ أغراض‌ و مقاصد خود محبّت‌ دارند و به‌ نفوس‌ خود عشق‌ می‌ورزند نه‌ به‌ ذوی‌ القربی‌ و أهل‌ البیت‌. (و این‌ از زمرۀ مکرهائیست‌ که‌ مردم‌ بدان‌ دچار می‌باشند.)

باری‌، عقیدۀ ما آن‌ می‌باشد که‌: منظور از اهل‌ بیت‌، خصوص‌ چهارده‌ معصوم‌ علیهم‌السّلام‌ بوده‌ و آیۀ تطهیر دربارۀ ایشان‌ نازل‌ گردیده‌ است‌؛ و بنابراین‌، این‌ تفصیلات‌ وارده‌ در کلام‌ محیی‌الدّین‌ مورد ندارد. امّا از آنجا که‌ وی‌ أهل‌ البیت‌ را راجع‌ به‌ جمیع‌ اولاد و نسل‌ حسنین‌ و أمیرالمومنین‌ علیهم‌ السّلام‌ تا روز قیامت‌ میداند، ناچار چنین‌ بحث‌ مشروحی‌ را نموده‌ است‌. و اینک‌ شما بنگرید: آیا سزاوار است‌ به‌ چنین‌ کسی‌ که‌ مدّعی‌ است‌ تا روز قیامت‌ لازم‌ است‌ جمیع‌ افراد امّت‌ حقوق‌ سادات‌ را تا این‌ درجه‌ مراعات‌ نمایند و از حقوق‌ خود نسبت‌ بدیشان‌ کلاّ و طُرّاً درگذرند و افتخارشان‌ آن‌ باشد که‌ خود را غلام‌ و مملوک‌ سادات‌ بدانند، نسبت‌ ناصبی‌ بودن‌ و عداوت‌ با أهل‌ البیت‌ را داد؟! سُبْحَـٰنَکَ هَـٰذَا بُهْتَـٰنٌ عَظِیمٌ.

[124] در «فتوحات‌» ج‌ 2، ص‌ 8 آمده‌ است‌ که‌: آن‌ مرد رجبی‌، روافض‌ را بصورت‌ خنزیر می‌دیده‌ است‌. و بین‌ این‌ کلام‌ و کلامی‌ که‌ ما از «محاضرات‌» حکایت‌ نمودیم‌ اختلاف‌ است‌، و محطّ اشکال‌ ما بر حاجی‌ نوری‌ رحمة‌ الله‌ علیه‌ عبارت‌ منقولۀ او از «محاضرات‌» است‌ و وی‌ عبارتی‌ را از «فتوحات‌» نقل‌ نکرده‌ است‌. و در عبارت‌ «فتوحات‌» که‌ تعبیر به‌ خنازیر شده‌ است‌ این‌ إشکال‌ وارد نمی‌باشد، و امّا بنا بر نقل‌ او از «مسامرات‌» با وجودیکه‌ وی‌ خرّیت‌ فنّ حدیث‌ و نقل‌ و تاریخ‌ است‌ هر پنج‌ اشکال‌ وارد است‌.

[125] در درس‌ 40 تا 45 از جلد سوّم‌ «إمام‌ شناسی‌» از دورۀ علوم‌ و معارف‌ اسلام‌، ص‌ 210 تا ص‌ 214 تاریخ‌ و هویّت‌ عکرمه‌ بطور مختصر آمده‌ است‌.

[126] خالد بن‌ سنان‌ عبسی‌ را محیی‌الدّین‌ از پیمبران‌ میداند و گفته‌ است‌: او از اولاد حضرت‌ إسمعیل‌ است‌ و دخترش‌، پیامبر را ادراک‌ نموده‌ است‌. داستان‌ او را محیی‌الدّین‌ در «محاضرات‌» (محاضرة‌ الابرار و مسامرة‌ الاخیار) ج‌ 1، ص‌ 77 آورده‌ است‌.

[127] در «مستدرک‌ حاکم‌» ج‌ 4، ص‌ 291 و 292 وارد است‌ که‌:

جابر روایت‌ میکند که‌: جُرَیْر بر رسول‌ اکرم‌ صلّی‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ وارد شد و عِندهُ أصحابُه‌. أصحاب‌ او دریغ‌ کردند از اینکه‌ جای‌ خود را به‌ او بدهند. رسول‌ خدا ردای‌ خود را گرفت‌ و به‌ سوی‌ او انداخت‌ تا بر روی‌ آن‌ بنشیند. جُرَیْر با گردن‌ و صورت‌ خود ردا را گرفت‌ و بوسید و بر روی‌ دیده‌ نهاد و گفت‌: أکْرَمَکَ اللَهُ کَما أکْرَمْتَنی‌! «خدایت‌ بزرگوار بدارد همچنانکه‌ مرا مکرّم‌ داشتی‌!» و سپس‌ ردا را بر دوش‌ رسول‌ الله‌ گذارد، و رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود: مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ، فَإذا أتاهُ کَریمُ قَوْمٍ فَلْیُکْرِمْهُ. «کسیکه‌ به‌ خدا و روز قیامت‌ ایمان‌ دارد، چون‌ شخص‌ محترمی‌ به‌ سوی‌ او آید واجب‌ است‌ او را گرامی‌ بدارد.» (هَذا حدیثٌ صحیحُ الإسناد و لَم‌ یُخرِجاه‌ بهذه‌ السّیاقة‌.)

[128] «محاضرات‌» ج‌ 1، ص‌ 238

[129] «محاضرات‌» ج‌ 2، ص‌ 137؛ و کسانیکه‌ این‌ داستان‌ را از ضِرار نقل‌ کرده‌اند و در کتب‌ خود ثبت‌ نموده‌اند بسیارند، از جمله‌ سیّد هاشم‌ بحرانی‌ در «غایةُ المرام‌» باب‌ 131، ص‌ 673 از «نهج‌ البلاغة‌» از ضِرار بن‌ ضَمْرة‌ الضِّبابیّ، در حدیث‌ ششم‌، و از ابن‌ ابی‌ الحدید فی‌ «الشرح‌» از کتاب‌ عبدالله‌ بن‌ إسمعیل‌ فی‌ «التّنزیل‌ علی‌ نهج‌ البلاغة‌» از ضرار و نیز در حدیث‌ هفتم‌، از ابن‌ أبی‌ الحدید از ابن‌ عبدالبَرّ در کتاب‌ «استیعاب‌»؛ و نیز در باب‌ 132، ص‌ 674 از طریق‌ خاصّه‌ از ابن‌ شهر آشوب‌ در حدیث‌ دوّم‌ نقل‌ میکند؛ و أیضاً محمّد بن‌ طلحة‌ شافعی‌ در کتاب‌ «مطالب‌ السّـول‌» ص‌ 33؛ و زَرَنْدی‌ در کتاب‌ «نظم‌ دُرَر السِّمطین‌» در قسم‌ اوّل‌ از سِمط‌ اوّل‌ آن‌ کتاب‌ ص‌ 134 و 135 از أبوصالح‌؛ و أبونُعیم‌ در «حِلْیةُ الاولیآء» ج‌ 1، ص‌ 84 با اسناد خود از محمّد بن‌ سائب‌ کلبی‌ از أبوصالح‌؛ و شیخ‌ سلیمان‌ قُندوزی‌ حنفی‌ در کتاب‌ «ینابیع‌المودّة‌» باب‌ 50، ص‌ 144 و باب‌ 56، ص‌ 216؛ و شیخ‌ صدوق‌ در کتاب‌ «أمالی‌» طبع‌ سنگی‌، ص‌ 371؛ و مجلسی‌ در «بحار الانوار» طبع‌ حروفی‌ حیدری‌، ج‌ 41، ص‌ 120 از «إرشاد القلوب‌» دیلمی‌؛ و ابن‌ حَجَر هَیتمی‌ در کتاب‌ «الصَّواعقُ المحرقة‌» فصل‌ 3 از باب‌ 9، ص‌ 78؛ و ابن‌ عبدالبرّ در کتاب‌ «استیعاب‌» در ذکر أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ در رقم‌ 1855، ج‌ 3، ص‌ 1107 و 1108؛ جمیع‌ اینها از ضرار روایت‌ می‌کنند. فقط‌ محدّث‌ قمّی‌ در «سفینة‌ البحار» طبع‌ سنگی‌، ج‌ 2، ص‌ 170 از کتاب‌ «المحاسن‌ و المساوی‌» إبراهیم‌ بن‌ محمّد بیهقی‌ که‌ یکی‌ از أعلام‌ قرن‌ سوّم‌ است‌ ـ و این‌ کتاب‌ را در ایّام‌ مقتدر عبّاسی‌ نوشته‌ است‌ ـ از عدیّ بن‌ حاتم‌ طائی‌ روایت‌ کرده‌ است‌ بدینگونه‌ که‌:

رُویَ أنّ عَدیَّ بنَ حاتِمٍ دخلَ علَی‌ معاویةَ بنِ أبی‌ سُفیانَ. فَقال‌: یا عَدیُّ! أینَ الطَّرَفات‌؟! یعنی‌ بَنیه‌ طریفًا و طارِفًا و طَرْفَةً. قال‌: قُتِلوا یومَ صِفّین‌ بینَ یدَیْ عَلیِّ بنِ أبی‌ طالبٍ علیه‌ السّلام‌. فقال‌: ما أنصَفَکَ ابنُ أبی‌طالبٍ إذْ قدَّم‌ بَنیکَ و أخَّر بنیهِ! قال‌: بَل‌ ما نصَفتُ علیًّا إذ قُتِل‌ و بَقیتُ.

(دور از حریم‌ کوی‌ تو شرمنده‌ مانده‌ام‌             شرمنده‌ مانده‌ام‌ که‌ چرا زنده‌ مانده‌ام‌)

قال‌: صِفْ لی‌ عَلیًّا. ـ از اینجا تا آخر روایت‌ بعینه‌ با همان‌ عباراتی‌ است‌ که‌ دیگران‌ از ضمرة‌ نقل‌ نموده‌اند. و تمام‌ این‌ خبر را همانطور که‌ محدّث‌ قمّی‌ حکایت‌ نموده‌ است‌ بیهقی‌ در کتاب‌ «المحاسن‌ و المساوی‌» ج‌ 1، ص‌ 72 و 73 از طبع‌ مصر، مطبعۀ نهضت‌ آورده‌ است‌. و در پاورقی‌ آن‌ محقّق‌ و معلّق‌ آن‌: محمّد أبوالفضل‌ إبراهیم‌ گوید:

این‌ خبر را در کتاب‌ «الرّیاضُ النّضرة‌» ج‌ 2، ص‌ 212؛ و مسعودی‌ در «مُروج‌ الذّهب‌» ج‌ 2، ص‌ 433 آورده‌ است‌.

و نیز در همین‌ کتاب‌ ص‌ 70 و 71 همین‌ مضمون‌ را قدری‌ مختصرتر از ابن‌عبّاس‌ که‌ بر معاویه‌ داخل‌ شد نقل‌ کرده‌ است‌.

و حقیر آنرا مشروحاً در مواعظ‌ روز بیست‌ و ششم‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ سنۀ 1390 هجریّۀ قمریّه‌ در مسجد قائم‌ طهران‌، در ضمن‌ بحوث‌ قرآنیّه‌ در ص‌ 348 و 349 از نسخۀ خطّی‌ ذکر نموده‌ام‌ ولی‌ تا به‌ حال‌ توفیق‌ طبع‌ آن‌ در کتب‌ مطبوعه‌ همراه‌ نبوده‌ است‌؛ امید است‌ از این‌ به‌ بعد إن‌ شاء الله‌ تعالی‌ در جای‌ مناسبی‌ ذکر شود.

[130] «محاضرات‌» ج‌ 2، ص‌ 138

[131] «محاضرات‌» ج‌ 2، ص‌ 280 و 281

[132] صدر آیۀ 26، از سورۀ 48: الفتح‌: إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی‌ قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَـٰهِلِیَّةِ.

[133] «نگرش‌ و دیدار کسی‌ را از روی‌ رضا و محبّت‌، چشم‌ را از رؤیت‌ عیوب‌ او خسته‌میکند؛ ولیکن‌ نگرش‌ و دیدار از روی‌ سخط‌ و غضب‌، بدیهای‌ او را ظاهر می‌نماید.»