ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
انتخاب خدا
مقاصد انسان ها:
انسان ها دارای مقاصد مختلفی هستند و به اعتبار اختلاف مقاصد به چهار گروه تقسیم می شوند :
1. طالبان دنیا
این گروه کسانی هستند که به دنیا علاقه دارند. دین اسلام با داشتن ثروت مخالف نیست، بلکه با دلبستگی به دنیا مخالف است. چه زیبا و نیکوست که مومن در کسب روزی حلال تلاش کند و در نتیجه هم خود و عیالش را در رفاه قرار بدهد و هم بتواند به فقرا و مساکین احسان نماید.
" تا توانی به جهان همدم مسکینان باش به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی "
شارع مقدس به ما میگوید: در پی کسب روزی حلال باش، ولی در عین حال محبتش را به دل راه مده، زیرا دل حرم امن الهی است و نباید در حرم خدا جز خدا کسی را راه داد1.
2. طالبان آخرت
این ها کسانی هستند که به شرط ثواب و پاداش اخروی خدا را عبادت می کنند. عبادت ها باید برای امتثال امر خدا باشد نه به خاطر ثواب و ترس از عقاب. حضرت امام علی علیه السلام می فرماید:
اِلهی ما عَبَدتُکَ خَوفاً مِن نَارِکَ و لا طَمَعَاً فِی جَنَّتِکَ بَل وَجَدتُکَ اَهلاً لِلعبادَةِ فَعَبَدتُکَ.
" خدایا من از ترس جهنم و یا طمع بهشت تو را عبادت نکردم، بلکه تو را سزاوار پرستش یافتم و تو را خالصانه پرستیدم. "
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند
3. طالبان مقامات معنوی
این گروه کسانی هستند که عبادت هایشان را برای نیل به مقامات معنوی انجام می دهند که در نتیجه دچار شرک خفی می گردند.
حرم جویان دری را می پرستند فقیهان دفتری را می پرستند
بیفکن پرده تا معلوم گردد که یاران دیگری را می پرستند
4. طالبان حضرت الله جل جلاله
گروه چهارم طالبان حضرت حقٌ اند. عاشق و شیفته خدایند. دنیا و آخرت و مقامات آنها و هر چیز دیگر را رها کرده اند. و تنها به خدا می اندیشند.
" مذهب عاشق ز مذهب ها جداست عاشقان را مذهب و ملت خداست"
این گروه علاوه بر اینکه به خدا می رسند، برای آنها دنیا و آخرت و همچنین مقامات معنوی نیز مهیاست. حضرت رسول اکرم صل الله علیه و علی آله میفرمایند:
اِنَّ القُلوب ثَلاَثَهٌ : قلبٌ مشغُولٌ بِالدُّنیا، فَلَهُ الشِدَّهُ وَالعِنی وَ قَلبٌ مَشغُولٌ بِالعُقبی، فَلَهُ الدَّرَجاتُ العُلی وَ قَلبٌ مَشغُولٌ بِالمولی، فَلَهُ الدُّنیا و العُقبی وَ المَولی.
همانا قلوب سه دسته است: قلبی که مشغول به دنیاست، که حاصل آن درد وغم و رنج و بلاست. دلی که مشغول به آخرت است، و از امتیازات معنوی بسیاری برخوردار است. و قلبی که مشغول به خداست، که برای آن، هم دنیاست، هم آخرت و هم خود خدا.
بنابراین بر سالک لازم است که قبل از هر چیز دل از غیر خدا بگرداند و دل را تنها متوجه حضرت حق کند. چشم از دنیا، آخرت و مقامات معنویی که در این مسیر است بپوشاند و فقط به عشق خدا و به شوق لقای حضرتش در این راه قدم بردارد. حضرت امام زین العابدین علیه السلام در دعای شریف ابوحمزه ثمالی می فرمایند:
وَ أَنَّ الرَّاحِلَ اِلَیکَ قَرِیبُ المَسَافَةِ.
راه کسی که به سوی تو کوچ می کند کوتاه است.
و همچنین در جای دیگر می فرمایند:
وَ عَلِمتُ اَنَّ اَفضَلَ زادِ الرَّاحِلِ اِلَیک عَزمُ اِرادَةٍ یَختارُکَ بِها عَلی غَیرِکَ.
و دانستم بهترین توشه کسی که به سوی تو کوچ می کند یک تصمیم جدی است که تو را بر دیگران برگزیند.
در این مرحله انسان هدف و مقصود خلقت را یافته و روی جان را به سوی مقصد اعلی جهت گیری کرده است و نود درصد راه را رفته است.
در دعای جوشن کبیر آمده است :
یا خَیرَ المَطلوُبینَ، یا خَیرَ المَقصوُدینَ، یا خَیرَ المحبوُبینَ.
ای بهترین خواسته شده ها، ای بهترین مقصود ها، ای بهترین محبوب ها
شمس مغربی در اوایل سلوکش در تبریز به جوانی برخورد کرد که چهره ای زیبا و صدایی خوش داشت و این شعر را بلند می خواند :
چنین معشوقه ای در شهر و دیدنش ممکنهر آن کز پای بنشیند به غایت بی بصر باشد
شمس مغربی منقلب شد و پای در وادی طلب نهاد و عاقبت به کمال رسید.
ملای رومی می فرماید:
ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
گر بود فکر تو گل، تو گلشنی ور بود فکر تو هیمه، گلخنی
و نیز همو در دیوان شمس تبریزی می فرماید:
آنان که طلبکار خدایید، خود آیید حاجت به طلب نیست شمایید، شمایید
ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید معشوقه همین جاست بیایید، بیایید
مرحوم فیض کاشانی می فرماید :
بی دل و جان به سر شود، بی تو به سر نمی شود
بی دو جهان به سر شود، بی تو به سر نمی شود
بی سر و پا به سر شود، بی تو به سر نمی شود
بی من و ما به سر شود، بی تو به سر نمی شود
درد مرا دوا تویی، رنج مرا شفا تویی
تشنه ام و سقا تویی، بی تو به سر نمی شود
در دل و جان من تویی، گنج نهان من تویی
جان و جهان من تویی، بی تو به سر نمی شود
یار من و تبار من، مونس غم گسار من
حاصل کار و بار من، بی تو به سر نمی شود
جان به غمت کنم گرو، تن شود ار فنا بشو
هر چه به جز تو گو برو، بی تو به سر نمی شود
غیر تو گر رود زیاد، غیر تو گو برو زیاد
بی تو مرا دمی نباد، بی تو به سر نمی شود
کوثر و حور گو مباش، قصر بلور گو مباش
حله نور گو مباش، بی تو به سر نمی شود
کوثر و حور من تویی، قصر بلور من تویی
حله نور من تویی، بی تو به سر نمی شود
آب حیات من تویی، فوز و نجات من تویی
صوم و صلات من تویی، بی تو به سر نمی شود
عمر من و حیات من، بود من و ثبات من
قند من و نبات من، بی تو به سر نمی شود
هول ندای کن کنَد، نخل مرا ز بیخ و بن
هجر مرا تو وصل کن، بی تو به سر نمی شود
گر ز تو رو کنم به غیر، ور به تو رو کنم ز غیر
جانب توست هر دو سیر، بی تو به سر نمی شود
گر ز برت جدا شوم، یا ز غمت رها شوم
خود تو بگو کجا روم، بی تو به سر نمی شود
"فیض" ز حرف بس کند، پنبه در این جرس کند
ذکر تو بی نفی کند، بی تو به سر نمی شود
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله شوشتری