هو العلیم
غزل شیوای حافظ شیرازی دربارۀ حضرت صاحب الزّمان ارواحنا فداه
_______________________________________________________________
این غزل را در وصف حضرت صاحب الزّمان سروده، و از غیبت و انتظار وی یاد کرده، و خود را از مشتاقان و شیفتگانش معرّفی نموده است؛ ولیکن با چه عبارات نمکین، و اشارات دلنشین، و کنایات و استعاراتی که حقّاً بیاختیار بر زبان انسان جاری میشود که او لسان الغیب است:
سَلامُ اللَهِ ما کَرَّ اللَیالی وَ جاوَبَتِ الْمَثانی وَ الْمَثالی (1)
عَلی وادی الاراکِ وَ مَن عَلَیْها وَ دارٍ بِاللِوَیفَوْقَ الرِّمالِ (2)
دعاگوی غریبان جهانم وَ أدْعو بِالتَّواتُرِ وَ التَّوالی (3)
به هر منزل که رو آرد خدا را نگه دارش به لطف لایزالی (4)
منال ای دل که در زنجیر زلفش همه جمعیّت است آشفته حالی (5)
ز خَطّت صد جمال دیگر افزود که عمرت باد صد سال جلالی (6)
تو میباید که باشی ورنه سهل است زیانِ مایۀ جانیّ و مالی (7)
بدان نقّاش قدرت آفرین باد که گِرد مَه کشد خطّ هِلالی (8)
فَحُبُّکَ راحَتی فی کُلِّ حینٍ وَ ذِکْرُکَ مونِسی فی کُلِّ حالِ (9)
سویدای دل من تا قیامت مباد از شور سودای تو خالی (10)
کجا یابم وصال چون تو شاهی من بد نام رِند لااُبالی (11)
خدا داند که حافظ را غرض چیست
وَ عِلْمُ اللَهِ حَسْبی مِن سُؤالی
و در تعلیقه گوید: این بیت هم در آن غزل است و گویا از خواجه باشد:
أموتُ صَبابَةً یا لَیْتَ شِعْری مَتَی نَطَقَ الْبَشیرُ عَنِ الْوِصالِ (13)
در بیت اوّل و دوّم می گوید: سلام خدا باد پیوسته و همیشه تا وقتیکه شبها مرتّباً یکی پس از دیگری میآیند و میروند، و طلوع و غروب موجب پیاپی در آمدن آنهاست، تا زمین و خورشید و ماه و ستارگان باقی است، و تا وقتیکه رشتههای دو صدایه و سه صدایۀ تارها و نغمهها و آهنگهای چنگها و سازها مینوازند و قدرت و تاب و توانشان برای بلند داشتن این سرود باقی است (زیرا مثانی به معنی صداهای دوبارهای است که تار و چنگ می دهد، و مَثالی در أصل مَثالِث بوده است یعنی صداهای سه باره که از آنها شنیده میشود.) بر وادی اراک که منزلگاه حضرت حجّت است (زیرا سرزمین اراک سرزمین حجاز است که در آنجا فقط درخت اراک وجود دارد.) و بر آن کسیکه برفراز آن زمین سکونت دارد و بر خانه ای که در قسمت نهائی در آن بالای رَمْلها و شنها بنا شده است.
سپس در بیت سوّم میگوید: دعاگوی غریبان جهانم، و بطور تواتر و پشت سر هم من دعا می کنم و دعاگو هستم؛ که باز روشن است: آن غریب جهانی که از شدّت غربت و تنهائی ظهور نمیکند غیر از حضرت حجّت کسی نیست.
و در بیت چهارم می رساند: او که محلّ ثابتی ندارد ـ گرچه اصلش از مکّه و از وادی الاراک است ـ و دائماً در عالم در گردش است، ای خداوند مهربان از تو درخواست مینمایم تا با لطف دائمی خودت او را در هر منزلی که وارد میشود و در آن مسکن میگزیند نگهداری کنی.
و در بیت پنجم می گوید: ای دل ! در فراق او ناله مکن، چرا که گرچه در غیبت است و چهره و رخساره اش را از نمایاندن مخفی می دارد، ولیکن بواسطۀ گیسوان و زلف سیاه او ـ که کنایه از هجران و غیبت است ـ آشفته حالان می توانند کسب جمعیّت کنند و به مقصود نائل آیند.
و در بیت ششم می گوید: اینک که رشد و بروز جمال در تو فزونی یافته است، خداوند عمر تو را طویل گرداند و از گزند حوادث مصون بدارد.
و در بیت هفتم می گوید: توئی ولیّ والای ولایت که قوام کون و مکان بر تو قائم است؛ و تو باید بر قرار و مقرون به بقاء و صحّت و آرامش بوده باشی، چرا که در رأس مخروطی، و بر همۀ ماسوی' حکومت داری. و در برابر این امر مهمّ و ارزشمند، زیانهای جانی و ضررهای مالی هر چه هم فراوان باشد، به من و یا به جهانیان برسد، مهمّ نیست بلکه خیلی سهل و آسان است.
و در بیت هشتم می گوید: آفرین بر دست قدرت پروردگار که تو را در این چندین قرنی که تا به حال گذشته، حفظ و نگهداری نموده است؛ همان نقّاش قدرت که بر گرد ماه بر فراز آسمان خطّی به شکل هلال میکشد تا مردم ماه را ببینند، با آنکه بدون شکّ تمام کرۀ ماه موجود است، امّا کسی آنرا نمیبیند، و در غیبت و پنهانی می گذارد، و فقط از این کرۀ آسمانی به قدر هلالی نمایان است بطوری که اگر کسی نظر کند میپندارد کره ای نیست، فقط هلالی بر آسمان موجود است. امام زمان هم موجود است همچون کرۀ تامّ و تمام، امّا کسی آنرا نمیبیند و ادراک نمیکند و فقط به قدر ضخامت هلالی از آثار او در جهان مشهود است و مردم از آن منتفع می گردند، ولی باید ظهور کند و از پردۀ خفا برون آید و چون بَدْر و ماه شب چهاردهم نور دهد و همۀ جهان را منوّر کند.
خوب توجّه کنید: اگر این بیت را این طور معنی نکنیم، معنی آن چه می شود؟! تعریف کردن از ماه آسمانی به پنهانی، و خطّ هلالی در شبهای نخستین طلوع آن بر گرد آن کشیدن چه مدحی را متضمّن است؟!
و اگر مراد از ماه را سیما و چهرۀ محبوب فرض کنیم و خطّ هلالی را هم محاسنش بدانیم که بر گرد آن روئیده است، با آنکه این استعاره با آن استعارۀ قرص ماه آسمان و اختفای آن در شبهای نخستین جز بمقدار هلالی که نمایان است، دو مفاد است معذلک این استعاره نیز منافاتی با وجود حضرت صاحبالزّمان ندارد؛ زیرا آن انسانی که در خارج بر گرد صورتِ چون ماهش محاسن روئیده است، با توصیف غربت و ولایت و سروری و پادشاهی و سائر اوصافی که در این غزل آمده است، غیر از آنحضرت نمیتواند مراد و مقصود باشد.
و در بیت نهم می گوید: من پیوسته با تو سر و کار دارم. محبّت توست که راحت دل من است در هر حال، و ذکر توست که أنیس من است بطور پیوسته ومدام.
گرچه نظیر این مضمون در سائر غزلهای حافظ موجود است و آنها راجع به خود ذات أقدس حقّ تعالی است، ولیکن در این غزل به قرینۀ سائر ابیات غیر از حضرت حجّت نمیتواند بوده باشد. پس ضمیر مخاطب ذِکْرُکَ و حُبُّکَ راجع به اوست.
و به همین طریق مفاد بیت دهم است که در دعا می گوید: دریچۀ قلب من که مملوّ از خون حیات بخش من است، و پیوسته آن خون در جنبش و حرکت و ضربان و خروش است، هیچگاه از معامله و سر و کار داشتن و تلاش برای بدست آوردن محبّت و رضای تو خالی نباشد.
و در بیت یازدهم مخاطب خود را شاه، و خودش را رِند و گدای لااُبالی خوانده است؛ و وصال این درجۀ پست و زبون را با آن شاه با عظمت و با تقوی و دارای عصمت و طهارت، بعید به شمار آورده است. در این بیت هم معلوم است که: مراد وی از «چون تو شاهی» غیر آن صاحب ولایت کلّیّۀ إلهیّه نمیباشد.
و در بیت دوازدهم خیلی روشن و واضح از سخنان و تخاطب فوق بطور رمز و اشاره، پرده بر می دارد که: اینها که گفتم همه اشاره و کنایه و استعاره و رمز بود که چه میخواهم بگویم؛ صراحت نبود و من نمیخواستم یا نمیتوانستم آن وجود أقدس را چنانکه باید و شاید معرّفی کنم، و عشق سوزان خود را برای لقاء و دیدارش در قالب غزل آورم؛ امّا خداوند علیم و خبیر میداند که در دل من چه مراد بوده است، و او کفایت میکند از کلام و سؤالی که من بخواهم آنرا برزبان آورم.
و در بیت إلحاقی میگوید: من از شدّت عشق و آتش وَجْد بالاخره خواهم مرد، و در انتظار فرج او جان خواهم سپرد؛ و مانند یعقوب در فراق یوسف کور خواهم شد و چشمم پیوسته بر در است که چه موقع بشیر، بشارت از لقاء وصال میدهد؛ و یوسف گمگشتۀ بیابانی در چاه غربت در افتاده، غریب و تنها، سرگشته و متحیّر مرا بشارت دیدار میدهد، و با فرج او و لقای او چشمانم بینا میگردد، و چون مرده از قبر برخاسته زنده میگردم و حیات نوین مییابم.(1)
1. روح مجرد ص 519.
بسم الله الرحمن الرحیم
استاد مهدی طیب |
نقش موسیقی در سلوک (4مرداد86) | 32:52 | |
پاسخ به سؤالی در مورد شعر و موسیقی (17تیر89) | 5:14 |
بسم الله الرحمن الرحیم
بیایید همه توبه کنیم.سخنان استاد مهدی طیّب پیرامون گناه و توبه از آن:
آیت الله العظمی جوادی آملی در دومین اجلاسیه اساتید رشته های تخصصی حوزه های علمیه قم: |
برای گسترش عدالت باید عقلانیت جامعه را ارتقاء داد |
اسراء نیوز: آیت الله العظمی جوادی آملی در دومین اجلاسیه اساتید رشته های تخصصی حوزه های علمیه قم، به رسالت حقیقی عالمان دینی اشاره کردند و فرمودند: رسالت اصلی علمای ربانی این است که ابتدا مردم را از عقل و علم خود بهره مند سازنند و سپس عدل و داد را در جامعه برقرار کنند. |
به گزارش خبرنگار اسراء نیوز: حضرت آیت الله العظمی
جوادی آملی در دومین اجلاسیه اساتید رشته های تخصصی حوزه های علمیه قم که
در سالن اجتماعات مدرسه عالی دارالشفاء برگزار شد، به رسالت حقیقی عالمان
دینی اشاره کردند و فرمودند: رسالت اصلی علمای ربانی این است که ابتدا مردم
را از عقل و علم خود بهره مند سازنند و سپس عدل و داد را در جامعه برقرار
کنند. رسالت اصلی ائمه طاهرین(ع) هم همین بود یعنی ابتدا مردم از عقل و علم
خود سیراب می کردند و دست ولائی خود را بر سرمردم می کشیدند و آنها را اهل
درک و علم بار می آوردند و سپس در میان آنها عدل و داد برقرار می کردند.
ایشان اظهارداشتند: ملتی حقیقتاً عادل و دادگر است که ابتدا عاقل و عالم باشد؛ زیرا عدل و قسط از علم و عقل نشأت می گیرد و به همین دلیل معصومین(ع) تمام تلاش خود را به کار می بستند که ابتدا عقلانیت مردم را ارتقاء دهند. این مفسر بزرگ قرآن کریم ضمن اشاره بر تاکید قرآن به اندیشیدن و عقلانیت، بیان داشتند: قرآن کریم آمده تا راه را به مردم نشان بدهد و تاکید دارد که با محوریت «تعقلون» و «یعلمون» امور به سرانجام می رسد و جامعه به حرکت در می آید. حضرت آیت الله جوادی آملی ابراز داشتند: در جهان کنونی اصل منبع وحیانی و الهی مورد غفلت واقع شده است، آنها مواد و مبانی حقوقی را از خود می گیرند چون اعتقادی به معاد و روز رستاخیز ندارند و مرگ را تنها یک گودال و پوسیده شدن می دانند . ایشان با نقد تفکر اومانیستی رایج در جهان کنونی خاطرنشان کردند: ریشه گرفتاری جهان کنونی این است که بین جانشینی خدا و جایگزین شده خدا تفاوتی قایل نشده است؛ در حالی که انسان آمده تا جانشین خدا باشد نه جایگزین او. حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی اذعان داشتند: خدای عالم و انبیاء الهی ساختار عالم را در سه ضلع فروعات، مبانی و منبع بیان می کنند که مراد از منبع همان علوم وحیانی و الهی است لذا وظیفه عالمان دین همین است که فروعات فقهی را ابتدا از مبانی و سپس از منبع اصلی بگیرند و استخراج کنند. ایشان در فراز دیگری از سخنان خود به تبیین وظیفه عالمان دینی در عصر حاضر به ویژه در جهت حفظ و حراست از انقلاب اسلامی پرداختند و فرمودند: امروز به برکت نظام و انقلاب تحولی عظیم درجهان ایجاد شده و جهان منتظر است که ببیند شما عالمان دین چه حرف و سخنی برای گفتن و اساسا چه پیامی برای حفظ ونگهداری انقلاب و اسلام دارید؟ یکی از کارهای شما این است که بتوانید علوم مختلف و مبانی دینی را از منبع وحیانی استخراج کنید و به جهانیان نشان دهید که اسلام دینی جهانی و همگانی است و متعلق به همه زمانها و عصرها است. حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی ادامه دادند: یکی از وظائف علمای دین این است که به جهانیان بفهمانند که از طریق دین هم می توان حکومت برپا کرد و آن را اداره نمود. مانند نمونه هایی که قرآن بیان می کند و می فرماید پیامبرانی در میان مردم زندگی می کردند که از قدرتمند ترین و با نفوذ ترین انسانها بودند و همه چیز در اختیار آنها بود ولی هرگز از قدرت خود برای کشتن بشر استفاده نکردند، این پیام دین و مکتب اسلام ناب به همه ظالمان و مستبکران دنیا است. حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در فراز پایانی سخنان خود اظهار داشتند: امروز یکی از وظائف مهم حوزه های علمیه شناسایی استعداد های برتر و درخشان است. اگر خدا به کسی نعمت درخشان استعداد را داده باشد و آن را در راه حوزه و مجتهد شدن هزینه نکند، و در مسیر دیگر به کار بگیرد مسئول خواهد بود. ایشان افزودند: حوزه ها نهال فروشی نکنند بلکه استعداد درخشان را در راه اعتلاء و زنده نگه داشتن اسلام و دین و تقویت رهبری و مرجعیت بکار بگیرند تا آینده حوزه از هر لحاظ تأمین باشد. طلاب مستعد باید با استعداد خود شرق و غرب عالم را از علم درخشان خود فروزان کنند وجوابگوی احتیاجات علمی و دینی مردم جهان باشند. انتهای پیام |
بسم الله الرحمن الرحیم
در اواخر کتاب عرشیه ملاصدرا مطلبی برای سالکین راه خدا بیان شده که اینجا میآوریم:
ای بنده خدا به خدایت روی آور، و از خانه حجاب نفست بیرون آی، و به نزد خدا و رسولش مهاجرت نمای تا از عجایب ملکوت و ایات جبروت الهی به آن مقدار که چشمی ندیده و گوشی نشنیده دست یابی، پس اگر در مسیر این راه مرگ مهلت نداد بدان که به اجرت رسیدهای و اوست اجر دهنده. قرآن الهی میفرماید: «وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ …»( بخشی از آیه ۱۰۰ سوره نساء، و کسی که از خانه اش به عنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او بیرون رود سپس مرگش فرا رسد پاداش او بر خدا است) هر کس به مقصد خدا و پیامبرش هجرت کند و مرگ او را فرا رسد اجرش با خدای اوست.
سپس ملاصدرا میفرماید: چنانچه برهان نور الهی را خداوند در قلب مومن بیندازد بصیرتش نورانی شده، و اشیاء عالم را با همان حقیقتش میبیند همچنانکه در دعا آمده: «اللهم ارنا الاشیاء کما هی» خداوندا موجودات عالم را آنچنان به ما نشان بده که در واقع میباشند، و این معانی به دست نمیآید مگر با التماس از انوار مشکات نبوت و باطن ولایت، پس بر تو باد که دل را از علایق دنیوی به نحو اتم مجرد کنی، و سر باطن را در نهایت طهارت پاک کن و از عالم کثرت و خلق خدا خود را جدا کنی، و مناجاتهای زیادی را با خدا در خلوتها داشته باشی، و از ریاست و شهوتها و اغراض حیوانی روگردان، آن هم با نیت صد در صد صادقانه و خالصانه، و بدان نفس عملت همان نفس پاداش توست. پس بر حذر باش از این که دوست داشته باشی آنچه را که برای تو در آخرت محقق نمیشود و یا تو به آن دست نمییابی چون با این وضعیت به آتش سوزنده سوخته و یا به درّه ای عمیق پرت خواهی شد و این مقصد مهم به دست نمیآید مگر با اندیشه و فکر عملی پی در پی نه فقط با حرکتهای عبادتی خشک بدن که هیچ حاصلی از آن نخواهد بود به جز خستگی و رنج این سفر بدون آن که توشهای و زادی بر داشته باشی برای معاد خود همچنانکه در حدیث شریف آمده تفکر ساﻋﺔ خیر من عبادﺓ ستین سنه، باز دهی یک ساعت فکر و اندیشه را به کار گرفتن از عبادت شصت سال بیشتر و بهتر است.
از کشکول المطالب جلد اول
امام حسین علیه السلام در مورد علّت رفتنشان به کربلا به هـر کـس مطـابق عقلـش چیزی فرمود، ولی علّت اصلی اش معلوم نشد؛ امام حسین علیه السلام بـه خداونـد گفـت مـن میخواهم قربان شما بشوم.
استاد مهدی طیب |
مجموعه سخنرانی در ماه مبارک رمضان
برای دانلود کردن سخنرانی های فوق،
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود