میخواهم از عشق بگویم، ولی با چهرهای
خونین. میخواهم روضه حسینی داشته باشم. وقتی از عشق سخن میگویم، ماتم
حسین علیهالسلام همه دلم را فرا میگیرد. عشق زجر و سوز و غم دارد. عشق
بلاخیز و عاشقکش است، ولی اگر حسین علیهالسلام عاشق میدان باشد، خداوند
را هم از عشق خود به وجد میآورد. حسین علیهالسلام نه تنها از تمامی بلاها
استقبال کرد، بلکه بلا را به تسلیم کشاند و با دادن اصغر خود، گویی خداوند
را به ناسوت کشید. او وفادار خدای خویش ماند، بلکه پس از شهادت خود نیز
خانواده خویش را برای اسارت داد. عشق پاک چنین است که در جایی برش ندارد و
به خواهش و التماس نمینشیند. خداوند حسین را به کربلا مبتلا کرد.
خیمههایش را آتش زدند، خودش را سر بریدند، فرزندانش را آماج تیر و تیغ
نمودند، گلوی نازک و لطیف طفلش را به تیر سه شعبه دریدند و هر یک از یارانش
را سر بریدند و پاره پاره ساختند و به آن حضرت بیحرمتیها نمودند، ولی آن
حضرت هرچه به ظهر عاشورا نزدیکتر میشده صورتش سفیدتر، نورانیتر و
زیباتر میگردیده است. امام حسین علیهالسلام در آن روز خدا را به ناسوت
کشید و خاکنشین نمود؛ زیرا امام حسین علیهالسلام هرچه از دست میداده،
خدا جای آن را پر مینموده است. هیچ کس حتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
و حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام چنین توفیقی نیافتند که خداوند را اینطور
به خاک ناسوت بکشانند؛ از این رو میگوییم حضرت امام حسین علیهالسلام
پیامبر عشق است و در این زمینه حتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت
امیرمؤمنان علیهالسلام امت او هستند؛ چنانکه آمده است: «أنا من حسین». در
مورد حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام گفته میشود
خداوند برای آنان مائده آسمانی به زمین نازل نمود، ولی باید گفت پایین
کشیدن خوراکی چیزی نیست، این که کسی خدا را که صاحب غذاست به خاک ناسوت
بکشد بسیار گواراست. آن هم با بدنی پاره پاره از انبوه تیرها، نیزهها،
شمشیرها و سم ستوران. آیا آدمی میتواند به چنان قدرت فهم و درکی برسد که
دریابد امام حسین علیهالسلام با حضرت حق چه کرده است؟ بیشتر، از این
میگویند که حضرت حق با امام حسین علیهالسلام چه کرده است؟ به آن سوی
ماجرای نینوا که عشق است باید نگاه کرد! باید «چشم نگاه» داشت همچون حق
تعالی! نینوایی که نمیتواند در زمانه دیگر تکرار گردد: «منم راه تو و هستی تو راهم تویی چشم من و من خود نگاهم شده دیدار تو کار من مست منم نقش و تو هستی بارگاهم»(1) ________________________________________ 1. کلیات دیوان نکو : چشم نگاه، ص 42