وقتی مافیای زورگو و زرمدار که این همه اختلاس رقم زده است بر سرنوشت مردم چیره میشود و به آنها ظلم میکند و با آنها با دروغ و از سر تزویر مواجه میشود، نه تنها بلایای طبیعی فراگیر میشود، بلکه گسلهای اجتماعی نیز به لرزه میآید و دیگر کسی ملاحظه دیگری را ندارد و قتل و غارت فراگیر میشود.......
ادامه مطلب ...
من بیش از چهل و پنج سال در حوزه علمیه قم درس گفتهام. در تمامی این سالها به قدر دویست سال درس گفتهام؛ زیرا به هیچ کار دیگری جز تحقیق و تدریس و نگارش نپرداختهام. به جرأت میتوانم بگویم در این چند دهه، کسی در حد بنده برای تدریس در حوزهٔ علمیه نه وقت گذاشته، نه فکر کرده، نه دردش را داشته است. در تمامی این سالها نیز صاحبان قدرت یعنی همان ظاهرگرایان ما را کوبیدند؛ آنقدر که بعضی از آنها خسته شدند یا گاهی از اینکه با ما درگیر شدهاند و تبعات منفی بسیاری برای آنان داشته است، پشیمان شدهاند. البته من صلح کل هستم و تا زمانی که موضوع بدخواهیها شخصی باشد، به هیچوجه ناراحت نمیشوم؛ حتی اگر بدخواه من مانند شمر عمل کرده باشد. من همه حتی بدخواهان خود را دوست دارم. تمامی اینها بندگان خدای من هستند. آنها برای من فامیلتر از همه هستند؛ وگرنه رزق ما نمیشدند. البته این بدان معنا نیست که برخی مسئولیتی در قبال درسهای ما ندارند. من فقط یک تدریس و یک تحقیق و نوشتن داشتهام و نتوانستند امنیت مرا در این خصوص تأمین کنند و عوامل آن، خود عامل ناامنی و حرمتشکنی و مزاحمت ما شدند.
زیر آسمان قم، تنها درس خارجی که سالها با جمعیت فراوان اما بدون پول برقرار بوده است، درس ما بوده است. من در این درسها حیاتم را به حاضران اهدا میکردهام، بنابراین دیگر پول معنایی ندارد. من در طول عمرم هیچگاه دنبال پول نبودهام. هیچ وقت نیز نیازمند نبودهام. من چون اعتقادی به پول نداشتم، هیچ یک از کارهای خود مانند تحقیق و تدریس را به پول نیالودهام. همیشه هم منتم را کشیدهاند که جایی رفتهام. من به هیچ یک از شاگردانم پول ندادهام. یکی از همین طلبههای ما برای تبلیغ ماه مبارک رمضان به صورت مستقل به دانشگاه اصفهان رفته بود؛ نه از طرف ما. در آنجا آخوندی نیز از طرف یکی از دفاتر و به سفارش بیوت برای تبلیغ آمده بود و از آنان معرفی کتبی داشت که او نمایندهٔ ویژهٔ ماست. این شاگرد ما برای دانشجویان، افکار و اندیشههای ما را بیان کرده بود و خیلی مورد استقبال آنها قرار گرفته بود؛ اما آن آخوند در تبلیغ خود موفق نبود. آن آخوند به این طلبه گفته بود من برای منافع خودم در این بیت هستم؛ وگرنه اعتقادی به شخص وی ندارم. یعنی پشت سر همان آقایی که از او نامه داشت، بد گفته بود. اما طلبهٔ ما گفته بود من ایشان را قبول دارم؛ اما آن آخوند نمیتوانست چنین اعتقادی را باور کند. من به این طلبه گفتم: ببین پدرجان، اگر من هم مثل آن آقا به تو پول داده بودم، تو هم میگفتی این شخص هم مانند دیگران است، ولی چون درس و بحث و کار در اینجا پولی نبوده است، شما سالم ماندهاید. دنیا گوی تخریب در خودش هست یا لازم ذاتی و جداناپذیر آن است. در سیاست هم گفته میشود قدرتی که برای طبقهای خاص رفاه میآورد، توسط همان طبقه از بین میرود. دنیا چنین خاصیتی دارد که خرابکردن در نهاد آن است و هرجا به دنیا آلوده شود، همانجا فساد و تخریب سیستمیک مییابد. این تفکر طبقهٔ چیره است که هر چیزی را به پول آلوده و محک ارزش افراد یعنی اعتقاد آنان را به پول میسنجد. البته اینها اینقدر نمیفهمند که ما یک طلبهٔ مستقل هستیم که شبانهروز درس و بحث داریم، دیگر درآمدی نداریم تا بخواهیم پولی به کسی بدهیم. ضمن آنکه اعتقادی هم به خاصیت دنیا و اعجاز پول نداریم. پول، نه تنها اعجازی ندارد، بلکه فساد و تخریب همراه همیشگی آن است. ما به تعبیر عرفی خودم مولایی زندگی میکنیم و به تعبیر مشهدیها ـ هرچند دور از نزاکت است، اما در برابر این دستگاههای نظارتی میگویم که تمامی ساختمان ما و طلبههای وابسته به ما را شخم زدند ـ پول و درآمدش خودش از آسمان چر میشود. به هر حال هر چیزی در کنار آثار مثبتی که دارد، منفیهایی نیز با آن است. هر گلی، یک خاری نیز با خود دارد و باید همه چیز را روی هم رفته ملاحظه کرد. دنیامداری برای برد کوتاه، آثاری دارد، ولی دیگر حالت ملکوتی، قداست، سعادت و سلامت با آن نمیماند و در برد بلند، به مَثَلها «تف سربالا میشود». ضمن آنکه مرگ و حسابدهی بعد از آن نیز میباشد دنیامدار با نکبتهایی که از مال حرام و مصرف حرام جمع کرده است، از دنیا میرود. به هر حال، مردم آگاه و هوشیار متوجه میشوند و اگر ملاحظه میکنند، از نجابت آنان است. آنان میفهمند که این سیستم پولی یک کار اشتباه است.
به هر روی، کسانی که به درسهای ما میآمدند، همه طلبههای فاضل، انقلابی و آگاه بودهاند که همهٔ درسها را تست کرده بودند و نهایت با آگاهی، درس ما را برمیگزیدند. ما برای این درسها سر و صدا و تبلیغاتی نداشتهایم. ضمن آنکه همواره طلبهها را از آمدن به درس ما میترساندهاند و اگر میدانستند طلبهای فاضل درس ما میآید، برای او تحقیقات و آمار میگذاشتند. حتی با برخیها تماس میگرفتند و آنان را به صورت صریح از آمدن به این کلاسها منع میکردند. اگر برای امتحان نیز میرفتند، به عمد نمرههای آنان را کم میدادند. اینها چنین کارهایی را میکردند، که من امتحانات شفاهی حوزه را غیرشرعی میدانستم. با همهٔ این کارها دیدند روز به روز این درسها شلوغتر میشود بهگونهای که مدرس بزرگی مانند مدرس امام از جمعیت پر میشد و برخی از طلبهها به ناچار در ورودی این مدرس برای شنیدن درس مینشستند. مانعان و ظاهرگرایان و چیرگان که احساس خطر کردند، چارهای بهجز تعطیلی این درسها ندیدند و آن را تعطیل کردند.
من از جوانی در حوزهٔ علمیهٔ قم درس داشتهام؛ یعنی بیش از چهل سال در این حوزهها درس گفتهام. در آن اوایل استادی بودم که زلف و فکل داشتم، دمپایی ابری پا میکردم و شلوار پاچهتنگ میپوشیدم. فردی همان زمانها به من التماس میکرد و میگفت شما که درس میگویید و طلبههای معمم به درس شما میآیند، بهتر است معمم شوید. خوب نیست این طلبهها درس شما بیایند و شما با موهای بلند درس میگویی. بله، من از نوزدهسالگی در فیضیه درس داشتهام و از همان زمان تمام این انگشتها به سوی من اشاره میرفت و مثل شب اول ماه که همه به آن اشاره دارند، میگفتند این است که از تهران آمده است و غوغایی در درسها ایجاد کرده است. طلبههایی که به درسهای من میآمدند از من بزرگتر بودند؛ اما این سالهای آخر که نگاه میکردم، میدیدم طلبههایی که به درس میآیند به صورت غالبی از من کوچکتر هستند. گاهی میترسیدم و میگفتم تو هم آفتاب لب بام شدهای و دیگر باید ماجراهای خونین پایانی ما که برای آن حکم داریم، بیاید و چهرهٔ پنهان و در کمون ظالمِ تابوتی هم آفتابی شود.
از ویژگی درسهای من این بوده است که تمامی روزهای هفته حتی پنجشنبه و جمعه را نیز درس داشتهایم. من حتی در تابستانها و نیز در ماه مبارک رمضان و در ایام تعطیلی محرم و صفر نیز درس داشتهام و همیشه شاگردانی داشتهام که برای آنها در این روزها درس گفتهام. در تمامی درسها نیز پیگیر مشکل اصلی جهان اسلام یعنی مهندسی دین و سبک اجتهاد بودهام.
من در این چهل سال گذشته که به تدریس مشغول بودهام، کوشیدهام بحثهای مورد نیاز مردم و جامعه را مطرح میکنم و به موضوعاتی بپردازم که به ترمیم نیاز داشته و گرفتار مشکل محتوایی و پیرایه بوده است. مسایلی مانند زن، موسیقی، قمار، حکومت، اختیارات و وظایف ولی فقیه و نیز اقتصاد اسلامی را طرح کردهام. این که گفته میشود فقیه حق ولایت دارد، مسألهای کلی است. ما وارد تفصیل این موضوع شده و زوایای آن را با صراحت و دقت روشن کردهایم.
به هر حال این درسها که از لحاظ محتوایی از منبع معرفت و قرب محبوبی تغذیه میشد، با آنکه ممانعت چیرگان و مافیای قدرت را دارد و به صورت شکلی و ظاهری تعطیل شده است، اما روح این محتوا در جامعه در حال گسترش است. این بحثها افراد آگاه و دانشمند جامعه در سطح اساتید دانشگاهها و بسیاری از حوزویان و طلاب فاضل را به خود جذب کرده است و این محتوا هماکنون در مدارس مجازی در سطحی عالی به مغزهای بسیار هوشمند آموزش داده میشود و اساتید، کتابهای شاخص ما را به عنوان متن اصلی کلاسهای خود تدریس میکنند. تمامی این امور با اینکه نیازمند امنیت میباشد و با ممانعت طیف مذهبی مدعی و افراطی مواجه است، اما حتی در بعضی از مساجد و هیأتهای وابسته به همین طیف، مطالب کتابهای ما با ملاحظات امنیتی گفتهشده، محور فعالیتهای فرهنگی آنان قرار گرفته است؛ چرا که حرف حق و درست مانند آب روان، راه خود را باز میکند؛ بهگونهای که روزی که ما نیستیم، این حقیقت ماندگار میماند و بخش وسیعی از همین مانعان امروز را در خود خواهد گرفت و البته منکران لجوجی را که به هیچ وجه زیر بار حق نمیروند، در لهیب خود خواهد سوزاند و آنان را به گرداب عاقبت بداندیش خود گرفتار میکند و به مرداب رسوایی و به تابوت جهنم خود فرو میبرد و چیرگی ظالمانهٔ آنان را محو میسازد.
ترویج خشونت در کتابها
اول العلم معرفه الجبار و الاخر العلم تفویض الامر علیه حرف درستی نیست. اول العلم معرفه الجبار نیست بلکه بسم الله الرحمن الرحیم است. اول العلم معرفه الجمال، معرفه الکمال، معرفه الرحمان، معرفه الرحیم، معرفه الله است. قرآن را ببینید با بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد الله، الف لام میم شروع میکند نه جبار. جبار و قاسم الجبارین در آخر میآید. یا ضرب ضربا ضربوا که در صرف و نحو میآورند اینها همه ترویج روحیه خشونتطلبی در ماست. کسانی که از ضرب ضربا شروع به صرف کردن نمودند یا خودشان مشکل داشتهاند یا کار را مشکل دار کردند و یا میخواستند آبروی ما را لکهدار کنند. چه کسی این شعر جبار و بزن بزن را در دهان مردم گذاشت؟!.
حوزه و جامعه
مدارک حوزوی
کتاب درسی شرائع الاسلام
عملکرد حوزه
حوزه و علوم مدرن
حوزه؛ خطرات و آسیب ها
حوزه و احیاگران
حوزه و قرآن کریم
حوزه و صدق
حوزه و امام صادق علیه السلام
حوزه و جهان امروز
حوزه های علمیه
تعطیلات فراوان حوزه و مشکلات اسلام
اخوان المسلمین
پی ریزی فلسفه نوین
علم کاربردی
حکمت گرایان
برای عملهای جراحی بیهوشی عمومی یا موضعی لازم است وگرنه کسی تحمل درد عمل جراحی و جدا شدن عضوی از خود را ندارد؛ حتی اگر عمل، برای بیرون آوردن میخک پا باشد. عمل جراحی ظرافتهای خاص خود را دارد و تخصصی است که پزشکان کمتری بر آن دست مییابند. عمل جراحی مثالی است برای کار عالم ربانی که میخواهد مزهٔ ناسوت و دنیا را از دل بیماری که به آن وابسته است بیرون آورد.
آیا تاکنون اندیشیدهاید راهکار عالمان ربانی برای اینکه دنیا را از دل طلبههای جوان بزدایند چیست بدون آنکه آنان دردی را احساس کنند؟ چگونه میشود کسی را به مسلخ برد و سر از بدن وی جدا نمود؟ چگونه میتوان تمامی دنیا با همهٔ زر و زیور و جلوههایی که دارد را از قلب فردی جدا کرد بدون آنکه وی سخنی برای گفتن داشته باشد؟ واضح است صدای نالهٔ چنین فردی دنیا را به لرزه میآورد؛ ولی او آرام و بیصداست و در بیصدایی خود است که اشک بر گونههای او غلطان میباشد. استادی که میخواهد بر بیماری دنیامداری عمل جراحی انجام دهد، از مادهای به نام «عشق» برای بیهوشی استفاده میکند و چنان به فرد مورد نظر خود محبت میکند تا او تلاش کند دنیا را فراموش کند و از آن جدا شود. استاد پس از آن است که چاقوی جراحی و پنس را دست خود فرد میدهد و میگوید: من نگران شما هستم؛ ولی در این کوره و مسیر سخت خیر فراوانی است. هر کدام از شما باید این آتش را بگذرد و این گذشتن از آتش، امری اجباری است. من فقط شما را دارم، نگران شما هستم؛ ولی سختیهایی که در این کوره وجود دارد، راه طلبگی و سعادت را به شما نشان میدهد. من برای شما دعای عافیت نمیکنم؛ بلکه هر لحظه منتظرم تا شما را در آن سوی آتش ببینم و برای شکفتن شما لحظهشماری میکنم. این عشق است که بسیار قویتر از داروی مست کننده و بیهوش کننده کاربرد دارد و ناراحتی برای این عمل را دور میسازد و با این کیمیاست که میتوان ناسوت را از دل جدا کرد. عمل جراحی دل، مانند عمل جراحی کلیه یا قلب نیست که با چند ساعت کار و سه روز مراقبتهای ویژه بهبودی حاصل گردد؛ بلکه عمل جراحی دل، سالها طول میکشد. برخی به دو سال، چهار سال، و هفت سال و برخی را هرچه عمل کنیم درمان نمیشوند؛ زیرا سن که گذشت، حرکت هم کند میشود و دیگر فرد طاقت عمل را ندارد. عشق فراوانی میخواهد تا باغبان گلی را به ثمر رساند، اما خزانی که خود اوست همهٔ گلها را خشک میکند! آیا در این ماجرای حزنانگیز خریدار خداست یا دیگری؟
چگونه امام موسی بن جعفر علیهالسلام از خود بریده میشود و چنین دعا میکند که ای خدای شکافندهٔ دانه و...؛ همچنین حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام با آن عظمتی که دارد مینالد و در وصیت خود میفرماید: خداوند مرا از شما بگیرد و بدتر از من را بر شما مسلط کند و شما را از من بگیرد و بهتر از شما را نصیب من گرداند. چهطور خدای تعالی در ناسوت این بزرگان را به فشار میآورد و طاقت ایشان را میکاهد تا جایی که به مرگ زود هنگام خود راضی میشوند و مرگ خود را میطلبند.
خدای تعالی همه را قربانی میکند و تمام ناسوت را از دل آنان و حتی از جوارح و اعضای ایشان جدا میکند و خالص آن را برای خود برمیگزیند. جدا کردن و عمل جراحی ناسوت مشکل است؛ ولی خدای تعالی در کار خود مهارت دارد. در این مسیر، کسانی هستند که به تیغ جراحی خداوند راضی میشوند و برخی خود، تیغ جراحی حق تعالی میگردند. گروه اخیر بسیار شیدا هستند؛ وگرنه جدایی از ناسوت، ناسوتی که ذره ذرهٔ بدن و تمامی نفسهای ما از آن است، آسان نیست. خدای تعالی، چنان ناسوت را از پوست، گوشت و فرزندان حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام که صاحب ذوالفقار حیدری است، جدا میکند که ریسمان به گردن او میاندازند و همسر ایشان را محاصره مینمایند و تیغ به گردن نیمه جان ایشان که نقش زمین شده بود، میگذارند. ناسوت به هر چیز و هر کس فشار میآورد؛ به کوه و یا به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام .
---------------------------------------------
منبع : روشنای دنیاداری و دنیامداری