گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

دروغ و شایعه سلاح همیشگی ملحدان

دروغ و شایعه سلاح همیشگی ملحدان

photo_2016-11-12_02-09-15

  1. دروغ اول:
    نویسنده کلمه اباعبدالله به امام حسین ترجمه کرده در حالی در روایات شیعه اباعبدالله به امام صادق (امام ششم) اطلاع می شود.
  2. دروغ دوم:
    ملحدان از عربی ندانستن مردم سوء استفاده کرده و با نشان دادن یک متن عربی، هر دروغی را به آن نسبت می دهند تا به اهداف خود برسند، از این متن عربی از کتاب سفینه البحار است و چند جمله اول از امام نقل شده (نَحْنُ قُرَیشٌ وَ شِیعَتُنَا الْعَرَبُ وَ عَدُوُّنَا الْعَجَمُ) و بقیه به نقل از عمربن خطاب است یعنی عبارت ” ایرانی‌ها را باید دستگیر کرد و… ” به نقل خلیفه دوم است نه امام
  3. دروغ سوم:
    عجم به معنی ایرانی نیست بلکه کاربرد آن برای انسانها به معنی کسی میشود که زبانش عربی نیست یعنی همه زبان ها، نه ایرانی پس معنی صحیح آن میشود
    “ما قریش هستیم، شیعیان ما عرب هستند و دشمنان ما عجم (غیر عرب زبان) هستند”

مردود بودن این روایت از نظر سند

در سند این روایت عثمان بن جبله قرار گرفته که مجهول است و همچنین سلمه بن الخطاب در سند او هست که نجاشی متخصص فن رجال، می گوید: او در حدیث ضعیف است .
از این روی این روایت هیچ اعتباری ندارد و نمی شود آن را به امام نسبت داد.

دلایل عقلی بر رد صحت این روایت :

دو طایفه اصلی قریش، بنی هاشم و بنی امیه هستند که دشمنان اصلی ائمه معصومین بنا بر تاریخ و نقل خود معصومین از بنی امیه هستند مانند ابوسفیان، معاویه، یزید و حکومت بنی امیه، پس بخشی از قریش دشمنان اصلی مکتب امام بودند پس ایشان هیچگاه بر قریشی بودند تاکید نمی کرد و اگر قرار بود امام دشمنان خود را نام ببرد اول بخش از قریش یا بنی امیه را نام می برد همانطور که در روایات صحیح دیگر نام برده اند

این دستگاه معاویه و بنی امیه بود که بر قریشی بودن خود میبالید و سعی داشت برای عوام فریبی، خود را منسوب به خاندان پیامبر نشان دهد و در زمان حکومتشان بسیار از این روایات جعل کردند تا حکومت خود را مشروع جلوه دهند و همچنین برای ائمه دشمن تراشی کنند

بر همگان واضح است که اکثریت پیروان اهل بیت از ابتدا تا انتهای ها، غیر عرب زبانان بودند که در زمان مختار که خون خواه امام حسین بود دو سوم از سپاهینانش غیر عرب تشکیل میداد و بعد از آن نیز هر روز بر مشتاقان اهل بیت در غیر عرب زبانان بیشتر میشد پس به سادگی می توان فهمید که عاقلانه نیست انسانی اکثریت پیروان مشتاق خود را دشمن بنامد بلکه کاملا واضح است کار دشمنان امام است تا از سیل مشتاقان ایشان بکاهد

دلیل قرآنی بر رد صحت این روایت :

بر طبق فقه شیعه هر روایتی تضاد با قرآن داشته باشد مردود بوده .
قرآن می فرماید : گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شما است (حجرات ۱۳)
و پیامبر اکرم در تفسیر این آیه فرموده: پروردگار شما یکى است و پدر شما یکى و دین شما یکى و پیامبرتان یکى. هیچ عربى را بر هیچ عجمى برترى نیست و هیچ عجمى را بر هیچ عربى و…. مگر به تقوا (کنز العمال ح ۵۶۵۵)

دلیل روایی بر رد صحت این روایت :

نکته جالب اینجاست که کاملا خلاف این روایت، در روایتی از امام سجاد آمده، انگار ایشان برای دفع اینگونه روایات جعلی آن را گفته اند :

الإمامُ زینُ العابدینَ: لا حَسَبَ لِقُرَشیٍّ و لا عَرَبیٍّ إلّا بِتَواضُعٍ، و لا کرَمَ إلّا بِتَقوى.
هیچ افتخارى براى فرد قریشى و یا عرب نیست، مگر به فروتنى و هیچ برتری نیست مگر به تقوا.
(بحار الأنوار: ۷۰/ ۲۸۸)

منبع:

http://bavarbaran.ir

شرح کتاب مصباح الهدی، نگرش و روش عرفانی اهل محبّت و ولاء (2)

استاد مهدی طیب


MP3

موضوع: شرح کتاب مصباح الهدی، نگرش و روش عرفانی اهل محبّت و ولاء (2)  

ادامه مطلب ...

شرح کتاب مصباح الهدی، نگرش و روش عرفانی اهل محبّت و ولاء (1) - استاد مهدی طیب

بسم الله الرحمن الرحیم

شرح کتاب مصباح الهدی، نگرش و روش عرفانی اهل محبّت و ولاء 

ادامه مطلب ...

آیا قرآن زمین را مسطح (غیر کروی ) میداند ؟!!

پاسخ :

خیر . قرآن هیچ گاه زمین را مسطح ( غیر کروی ) ندانست. 

مقدمه :

زمین آنقدر وسیع است که در هر قسمتی از آن قرار گیریم، سطحی پهناور برای ما تداعی می گردد. قرآن نیز بارها و بارها پهناوری و وسعت بسیار زیاد زمین را به عنوان نشانه ای محسوس و قابل درک به انسان ها یادآور شد تا از این رهگذر بشریت را به سوی یگانه خدای جهان آفرین هدایت کند. لیکن برخی از دشمنان لجباز بر اساس آیاتی از قرآن مدعی شده اند که الله تعالی زمین را غیر کروی دانسته است ! در این مقاله آیات مورد ادعای آنان را بررسی کرده و اثبات می کنیم که در هیچ آیه ای از قرآن ، زمین مسطح ِ غیر ِ کروی دانسته نشده است.

نکته :

1. دشمنان اسلام ، برداشت های سطحی خود را نقد می کنند، سپس می گویند : قرآن را نقد کردیم !!! این نیز از عجائب روزگار است. 

2. قرآن کتاب فیزیک و شیمی و ریالضیات نیست. بلکه کتاب هدایت بشر به سوی رستگاری مادی و معنوی است. پس نباید ازقرآن انتظار داشت که به حل معادلات ریاضی و فیزیک و ... بپردازد. گرچه ممکن است قرآن مواردی از مسائل علمی را نیز بیان کرده باشد اما وظیفه ای بر دوشش نیست.

زمین

بررسی آیاتی که برخی مدعی هستند بر غیر کروی بودن زمین دلالت می کند :


وَ إِلىَ الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت‏ [ غاشیه : 20 ]

ترجمه : و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است؟

بررسی : سطحت به معنی گستردگی همراه با همواری است. کجای آن دلالت می کند که زین غیر کروی است ؟ چه بسا اجرام کروی که به دلیل وسعت ، سطحش گسترده و هموار (صاف) است. ( توجه قرآن علاوه بر هموارهای زمین به ناهمواری های آن نیز اشاره کرده است : 27 فاطر )

همچنین شاید برخی گمان کنند که « سطح » در اصطلاح نوین هندسی در مقابل کره یا قوس و ... قرار می گیرد. اما باید توجه داشت که در ادبیات عربی این مسئله وجود ندارد. قرآن هم لزوماً قرار نیست از اصطلاحات دانشمندان قرن 21 استفاده کند !

 

وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکمُ‏ُ الْأَرْضَ بِسَاطًا [ آیه 19 نوح ] 

ترجمه : و خداوند زمین را براى شما فرش گسترده‏اى قرار داد .

بررسی : این تشبیه است. اگر در مناطق جلگه ای ( که ناهواری وجود ندارد ) بنگریم ، زمین به واقع شبیه به فرشی گسترده است.و ابداً دلالت بر غیرکروی بودن زمین ندارد. علاوه بر اینکه اجرام کروی نیز قابل پوشانیدن ( با فرش و پارچه و ... ) هستند.

 

وَ یَوْمَ نُسَیرُِّ الجِْبَالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنهُْمْ أَحَدًا [آیه 47 کهف ]

ترجمه : و روزى را به خاطر بیاور که کوه‏ها را به حرکت درآوریم و زمین را آشکار و مسطح مى‏بینى و همه آنان [انسانها] را برمى‏انگیزیم، و احدى از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد.

بررسی : منظور از « بارزة » مسطح به معنی « غیر کروی » نیست بلکه به معنی « بدون پستی و بلندی » است. متأسفانه دشمنان اسلام بدون دقت در معانی کلمات عربی و صرفاً بر اساس تعابیر ازخودبافته قضاوت می کنند.

 

الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ ... [ آیه 53 طه ]

ترجمه : همان خداوندى که زمین را براى شما محل آسایش قرار داد و راه‏هایى در آن ایجاد کرد و از آسمان، آبى فرستاد،  که با آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاک تیره) برآوردیم.

بررسی : کجای این آیه دلالت بر غیرکروی بودن زمین دارد؟؟؟ در شگفتیم از برداشت های عجیب دشمنان اسلام از قرآن ...

 

أَ لَمْ نجَْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا وَ الجِْبَالَ أَوْتَادًا [ آیه 6 و 7 سوره نبأ ]

ترجمه : آیا زمین را محل آرامش قرار ندادیم؟ و کوه‏ها را همچون میخها ؟

بررسی : باز هم در عجب مانده ایم که به راستی کجای این آیات دلالت بر غیرکروی بودن زمین می کند؟

 

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَالِکَ دَحَئهَا اخْرَجَ مِنهَْا مَاءَهَا وَ مَرْعَئهَا [ آیه 30 و 31 نازعات ]

ترجمه : و زمین را بعد از آن گسترش داد، و از آن آب و چراگاهش را بیرون آورد...

بررسی : و ایضاً ! کجای این آیات دلالت بر غیرکروی بودن زمین دارد ؟؟؟ « دحیها » به معنی گستردگی  پهناوری است. چه بسا اجرام کروی که سطحشان گسترده و پهناور باشد.

 

وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسىِ‏َ وَ أَنهَْارًا  وَ مِن کلُ‏ِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَینْ‏ِ اثْنَینْ‏ِ  یُغْشىِ الَّیْلَ النهََّارَ  إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون‏ [ آیه 3 رعد ]

ترجمه : و او کسى است که زمین را گسترد و در آن کوه‏ها و نهرهایى قرار داد و در آن از تمام میوه‏ها دو جفت آفرید (پرده سیاه) شب را بر روز مى‏پوشاند در اینها آیاتى است براى گروهى که تفکر مى‏کنند.

بررسی : باز هم کجای این آیه شریف دال بر غیرکروی بودن زمین است ؟ گستردگی زمین به معنی غیرکروی نیست. همچون موراد بالا ، چه بسا اجرام کروی که سطحشان گسترده (وسیع) باشد.


الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ  فَلَا تجَْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَ أَنتُمْ تَعْلَمُون‏ [سوره بقره آیه 22]

ترجمه : آن کس که زمین را بستر شما، و آسمان را همچون سقفى بالاى سر شما قرار داد و از آسمان آبى فرو فرستاد و به وسیله آن، میوه‏ ها را پرورش داد تا روزى شما باشد. بنا بر این، براى خدا همتایانى قرار ندهید، در حالى که مى‏ دانید (هیچ یک از آنها، نه شما را آفریده‏ اند، و نه شما را روزى مى‏ دهند).

بررسی : اولاً تشبیه آسمان به سقف ، یک تمثیل درست است. جو زمین مانع ورود بسیاری از امواج و اشعه های خطرناک می شود، پس محافظ اهل زمین است. همچنین واژه ی فراش در آیه به معنی بستر گسترده است. از همین روی به فرش ، فرش میگوییم . زمین واقعاً بستری گسترده است. اما آیا این به معنی غیرکروی بودن زمین است ؟؟؟ خیر. چه بسا اجرام کروی همچون زمین که هم بستر است و هم گسترده و در عین حال کروی هم هستند. گذشته از اینکه ممکن است سطح اجرام کروی نیز به وسیله فرش یا پارچه یا ... گسترده و پهن شود.

پرتقال

به راستی آیا تشبیه پوسته ی پرتقال به عنوان یک شیء کروی به فرش روی پرتقال جالب نیست ؟


حَتىَّ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فىِ عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا  قُلْنَا یَاذَا الْقَرْنَینْ‏ِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا[آیه 86 کهف]

ترجمه : تا به غروبگاه آفتاب رسید. و در نظرش مجسّم شد که خورشید در چشمه تیره و گل ‏آلودى فرو مى ‏رود و در آن جا قومى را یافت. گفتیم: اى ذو القرنین؛ آیا مى‏ خواهى (آنان) را مجازات کنى، و یا روش نیکویى در مورد آنها انتخاب نمایى؟

بررسی : قرآن نمیگوید خورشید در چشمه ( یا دریا ) فرو رفت. بلکه میگوید ذوالقرنین چنین گمان کرد ! در نظر او چنین مجسم شد ... یعنی قرآن تصور ذوالقرنین را بیان کرد.

 

حَتىَّ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلىَ‏ قَوْمٍ لَّمْ نجَْعَل لَّهُم مِّن دُونهَِا سِترًْا [آیه 90 کهف]

ترجمه : ذوالقرنین حرکت کرد تا به خاستگاه خورشید رسید (در آن جا) دید خورشید بر جمعیّتى طلوع مى‏کند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانى نداشتند)

بررسی : مطلع الشمس یعنی مشرق . کجای آن دلالت بر غیرکروی بودن زمین دارد ؟؟

 

لَا الشَّمْسُ یَنبَغِى لهََا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا الَّیْلُ سَابِقُ النهََّارِ  وَ کلُ‏ٌّ فىِ فَلَکٍ یَسْبَحُون [آیه 40 سوره یس]

ترجمه : نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى‏گیرد و هر کدام در مسیر خود شناورند ...

بررسی : منظور از شناور بودن خورشید در فلک خود حرکت آن همراه با منظومه شمسى و همراه با کهکشانى که ما در آن قرار داریم مى‏باشد چه اینکه امروز ثابت شده است که منظومه شمسى ما جزئى از کهکشان عظیمى است که به دور خود در حال گردش است. این آیه هم دلالت نمی کند که زمین کروی نیست.

جالب است وقتی یکی از اسلام ستیزان از استدلال معقول برای اثبات توهمش عاجز میشود چنین دست و پا میزند :

« با مدل مسطح زمین منطبق است زیرا  از وجود شب و روز به طور همزمان در کره زمین که به علت چرخش کره زمین رخ می دهد پشتیبانی نمی کند و وجود این پدیده را رد می کند این ایه وجود اختلاف زمانی  مناطق مختلف زمین را نفی می کند. »

عجیب است که این افراد چگونه به زور سرنیزه میخواهند چیزی را به قرآن بچسبانند. اینکه در آن واحد شب از روز سبقت نمیگیرد. دلالت بر نظم می کند. ( یعنی این آیه در مقام بیان نظم حاکم بر جهان هستی است ) ابتدای خلقت شب بود و سپس با آفرینش خورشید، روز پدیدار شد. پس همواره شب قبل از روز است ( در هر افقی ) گذشته از اینکه آیه 40 معارج نشان میدهد زمین دارای مشارق و مغارب :» مشرق ها و مغربها است . یعنی یک نقطه میتواند مشرق ( اشراق گاه خورشید ) و نسبت به نقطه ای دیگر محل غروب خورشید باشد. که میتواند نشان دهنده  وجود شب و روز به طور همزمان در کره زمین باشد. ( همزمان بخشی از کره زمین شب و بخشی دیگر روز باشد. گرچه شب مقدم بر روز است.)


حَتىَّ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَالَیْتَ بَیْنىِ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَینْ‏ِ فَبِئْسَ الْقَرِین‏ [آیه 38 سوره زخرف]

ترجمه : تا زمانى که (در قیامت) نزد ما حاضر شود مى‏ گوید: اى کاش میان من و تو فاصله دو مشرق. بود چه بد همنشینى بودى‏...

بررسی : اسلام ستیزان می گویند که این آیه با مدل مسطح زمین منطبق است زیرا اشاره به طلوع و غروب خورشید در یک نقطه دارد .

پاسخ ما به این سخن عجیب  و نادرست !

همانگونه که روشن است وقتی بدکاران در قیامت به هم می رسند آرزو میکنند که ای کاش در دنیا میان ما بیشترین فاصله بود تا هیچ گاه به هم نمی رسیدیم . ( آیه هم همین را میگوید ) دقت کنیم : بیشترین فاصله میان دو نقطه = دو مشرق ! یعنی دو نقطه را در زمین در نظر بگیریم. که دورترین فاصله را به هم دارند. جالب است که این دو هر دو مشرق نامیده شدند. به تعبیر علمی یعنی هم مدار صفر درجه ( گرینویچ )  مشرق است و هم دورترین مدار از گرینویچ ! و این یعنی زمین کروی و شبیه به آن است نه مسطّح غیر کروی ...

 

 

وَ الشَّمْسُ تجَْرِى لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا  ذَالِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم‏ [آیه 38 یاسین]

ترجمه : و خورشید (نیز براى آنها آیتى است) که پیوسته بسوى قرارگاهش در حرکت است این تقدیر خداوند قادر و داناست‏...

بررسی : بله اینطور هست.خورشید و منظومه شمسی هم در حال حرکت اند. این آیه هم ادعای ( کروی نبودن زمین ) را ثابت نمی کند.


أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَرًا وَ جَعَلَ لهََا رَوَاسىِ‏َ وَ جَعَلَ بَینْ‏َ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا  أَ ءِلَاهٌ مَّعَ اللَّهِ  بَلْ أَکْثرَُهُمْ لَا یَعْلَمُون[آیه 61 نمل]

یا کسى که زمین را آرامشگاه قرار داد، و میان آن نهرهایى روان ساخت، و براى آن کوه‏هاى ثابت و پابرجا ایجاد کرد، و میان دو دریا مانعى قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند با این حال) آیا معبودى به همراه خداست؟ نه، بلکه بیشتر آنان نمى‏ دانند (و جاهلند)

اینکه زمین محل آرامش یا بهتر است بگوییم مایه ی آرامش است ( یا حتی خود زمین آرام است ) ، یعنی مسطح غیرکروی است ؟؟؟ آیا اجرام کروی نمی توانند آرام باشند ؟ یا مایه مایه باشند ؟؟؟

 

لینک مرتبط :

پاسخ به شبهه : زمین مثل فرش است ؟

ساعات و لحظات آخر حیات پیامبراکرم1

              بسم الله الرحمن الرحیم

  

شیخ کبیر، مفسّر عظیم صاحب «مجمع البیان»: امین الاسلام ابى‏ على فضل بن حسن طَبْرسى ـ قدّس الله نفسه ـ در کتاب نفیس و ممتّع خود «اِعلام الورى» گوید: علىّ بن ابیطالب‏ علیه السلام سر رسول خدا را در دامن خود گذارد. رسول خدا بیهوش شد و فاطمه با تمام وجود خود بدو روى آورده در سیمایش نگاه میکرد و ناله مینمود و میگریست و میگفت:

 

وَ أبْیَضَ یُسْتَسْقَى الْغَمَامَ بِوَجْهِهِ                     ثِمَالُ الْیَتَامَى عِصْمَةٌ لِلأرَامِلِ

 

«او سپیدروئى است که از برکت سیماى او از ابر، باران طلب میشود. اوست ملاذ و پناه یتیمان، و حافظ و پاسدار بیوه‏ گان و ضعیفان.»

رسول خدا صلى الله علیه وآله چشمان خود را گشود و با آواز ضعیف و آرامى فرمود:

 

یَا بُنَیّةُ ! هَذَا قَوْلُ عَمّکِ أبِى طَالِبٍ، لَا تَقُولِیهِ! وَلَکِنْ قُولِى: وَ مَا مُحَمّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرّسُلُ أفَإنْ مَاتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أعْقَابِکُمْ. 

 

«اى نور چشمم، دخترکم! این سخن عمویت ابوطالب است، آن را مگو، ولیکن بگو: و نیست محمّد مگر فرستاده‏ اى از جانب خدا که پیش از وى فرستادگانى آمده‏ اند و گذشته ‏اند، پس اگر بمیرد و یاکشته شود آیا شما به همان جاهلیت و دوران بربریّت پیش خود بازگشت میکنید‏؟ !»


 

لحظات آخر عمر رسول خدا و وصیت به فاطمه (ع)

 

فاطمه گریه‏ اى طولانى نمود. رسول خدا به او اشاره کرد که جلو بیا. فاطمه نزدیک پیامبر شد و رسول خدا با او در پنهانى رازى گفت که چهره ‏اش برافروخته و خوشحال شد. [1] و در این حال که دست راست امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در زیر حَنَک رسول خدا بود، رسول خدا جان داد و امیرالمؤمنین‏ علیه السلام نفس رسول ‏خدا را که بیرون آمد به سوى چهره خود برده و صورت خود را با آن مسح نمودند. و سپس جسد او را مستقیم و راست نموده و چشمانش را بهم نهادند، و اِزارش را بر رویش گستردند و مشغول امر تجهیزات از غسل و کفن او شدند .

چون از فاطمه علیها السلام پرسیدند: رسول خدا به تو چه گفت که غصّه‏ ات زدوده شد و خوشحال شدى؟! فاطمه گفت: پدرم به من خبر داد که: تو اوّلین کسى میباشى از اهل ‏بیت من که به من ملحق میشود و بعد از من مدّت زیادى عمر نخواهى کرد تا به من میرسى. این خبر رسول خدا بشارتى بود براى من که مرا خوشحال نمود [2].

در اینجا معلوم‏ است‏ که رسول ‏خدا نمیخواهد فاطمه را از حقیقت و مفاد آن‏ شعر راقى و عالى ابوطالب‏ علیه السلام منع کند. میخواهد بفهماند که روزگار خطیرى در پیش ‏دارى و به عقب برگشتگان از اسلام طبق این آیه تو را میکشند و حقّت و حقّ شوهرت را غصب میکنند و همه آنها به بربریّت و جاهلیّت بازمیگردند و تو و علىّ‏ بن ابیطالب از شاکرین هستید و ذیل آیه وَسَیَجْزِى اللهُ الشّاکِرِینَ براى شما خواهد بود.

چگونه متصوّر است رسول خدا دخترش را از شعر یگانه حامى و مُعین و ناصرش در مکّه منع کند در حالى که خودش وقتى که یاد این شعر أبوطالب نمود به قدرى فرحناک شد که از شدّت فرح خندید؟

 

اشعار ابی طالب در مدح رسول خدا (ص)

 

علىّ ‏بن عیسى اِربلى درباب معجزات رسول خدا آورده است که: از جمله معجزات، آمدن باران است به دعاى رسول ‏الله‏ صلى الله علیه وآله در وقتى که اهل مدینه را خشکى رسید، و از وى طلب باران کردند و شکایت به سوى او بردند. آن حضرت دعا فرمود، باران آمد به حدّى که ترسیدند خانه‏ هایشان خراب شود.

دوباره از او خواستند تا دعا کند و باران بایستد. آن حضرت به خدا عرض کرد: 

 

اللّهُمّ حَوَالَیْنا وَ لَا عَلَیْنَا. فَاسْتَدارَ حَتّى صَارَ کَالإکْلِیلِ وَ الشّمْسُ طَالِعَةٌ فِى الْمَدِینَةِ، وَ الْمَطَرُ یَجِى‏ءُ عَلَىَ مَا حَوْلَهَا . یَرَى ذَلِکَ مُؤمِنُهُمْ وَ کَافِرُهُمْ.

 

 «بار پروردگارا، این باران بر اطراف ما ببارد نه برما. در این حال ابرها کنار رفتند و به صورت دائره‏ اى شکل همچون تاجْ اطراف مدینه را إحاطه کردند، و در مدینه خورشید درخشان بود، و در حومه مدینه باران میبارید. و این داستان را مؤمن و کافر مشاهده نمودند.»

در این حال رسول ‏خدا خندید و گفت لِلّهِ دَرّ أبِى طَالِبٍ لَوْ کَانَ حَیّاً قَرّتْ عَیْنَاهُ.

 

 «خدا رحمتش را بر ابوطالب بریزد، اگر زنده بود چشمانش خنک و روشن میشد.»

 

امیرالمؤمنین علىّ بن ابیطالب‏ علیه السلام برخاست و گفت: یا رسول الله! گویا مراد تو این شعر ابوطالب بوده است:

 

وَ أبْیَضَ یُسْتَسْقَى الْغَمَامَ بِوَجْهِهِ                         ثِمَالُ الْیَتَامَى عِصْمَةٌ لِلأرَامِلِ

یَطُوفُ بِهِ الْهُلاّکُ مِنْ آلِ هَاشِمٍ                 فَهُمْ عِنْدَهُ فِى نِعْمَةٍ وَ فَوَاضِل [3]

 

 

«او سپیدروئى است که از برکت سیماى او از أبرها طلب باران میشود و اوست پناه و ملجأ یتیمان و پاسدار و محافظ ضعیفان و مستمندان و بیوه‏ گان. تمام آل هاشم از مردمان مستمند و از دست رفته به گرداگرد وجود او دور مى‏زنند، و از ناحیه برکات او از نعمت‏ها و بهره ‏هاى سرشار متمتّع میگردند.»

بخارى در «صحیح» خود از عبدالله بن عمر تخریج کرده است که او گفت: چه بسا از اوقات به یاد می ‏آورم گفتار ابوطالب را در حالى که من نظر میکردم به چهره رسول خدا صلى الله علیه وآله که بر فراز منبر باران میطلبید و هنوز از منبر فرود نیامده بود که از ناودانهاى مدینه از هر سو، آب فراوان میریخت‏:

 

وَ أبْیَضَ یُسْتَسْقَى الْغَمَامَ [4] بِوَجْهِهِ                 ثِمَالُ الْیَتَامَى عِصْمَةٌ لِلأرَامِلِ [5]

 

 

و بیهقى در «دلائل النّبوّة» از انس روایت کرده است که: یک مرد أعرابى به حضور رسول خدا آمده و گفت: مَا لَنَا بَعِیرٌ یَنَطّ [6] وَ لَا صبِىّ یَصِیحُ «دیگر از شدّت خشکسالى در میان ما شترى نمانده است که بتواند به صحرا رود و کودکى نمانده است که گریه و صدا کند.»

رسول خدا صلى الله علیه وآله برمنبر بالا رفتند و دست هاى خود را بلند نموده، عرضه داشتند :

 

اللّهُمّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً، مَرِیّاً مَرِیعاً، غَدَقاً طَبَقاً،عاجِلاً غَیْرَ رَابِثٍ [7] ، نَافِعاً غَیْرَ ضَارّ! 

 

«بار خدایا! باران عامّ و شامل خود را برما ببار که ما را سیراب کند، باران فراوان و حاصل دهنده آباد کننده، سرشار و شیرین، فراگیر و گسترده، فورى و بدون درنگ، و سودمند بدون ضرر.»

هنوز رسول خدا دستهاى بالا برده خود را تا گردن خود پائین نیاورده بود که ابرهاى پشت سر هم در آسمان پیدا شدند و چنان بارانى آمد که آمدند و با ضَجّه و التماس میگفتند : الغَرَقَ الغَرَقَ «در سیلاب آب غرق خواهیم شد.»

رسول خدا صلى الله علیه وآله به طورى خندید که دندانهاى کرسى ‏اش ظاهر شد و فرمود:

 لِلّهِ دَرّ أبِى‏طَالِبٍ لَوْ کَانَ حَیّاً قَرّتْ عَیْنَاهُ. مَنْ یُنْشِدُنَا قَوْلَهُ؟ ! 

 

«خداوند رحمت سرشار و فائض خود را بر أبوطالب بریزد، اگر زنده بود دو چشمانش روشن میشد‏ . کیست که اینک سخن او را براى ما انشاد کند؟!»

على ‏علیه السلام برخاست و گفت: یا رسول الله! گویا شما منظورتان این اشعار اوست که میگوید :

 

وَ أبْیَضَ یُسْتَسْقَى الْغَمَامَ بِوَجْهِهِ                         ثِمَالُ الْیَتَامَى عِصْمَةٌ لِلأرَامِلِ

یَلُوذُ بِهِ الْهُلاّکُ مِنْ آلِ‏هَاشِمٍ                         فَهُمْ عِنْدَهُ فِى نِعْمَةٍ وَ فَوَاضِل[8]

 

و نیز سیوطى گوید: این بیت از قصیده أبوطالب است که رسول خدا صلى الله علیه وآله را در آن مدح میکند‏، و دشمنى و عداوت قریش را با او توصیف میکند، و أوّل آن این است:

 

و لَمّا رَأیْتُ الْقَوْمَ لَا وُدّ فِیهِمُ                             وَ قَدْ قَطَعُوا کُلّ الْعُرَى وَ الْوَسَائِلِ

 

 

«و چون من دیدم که در میان قبیله قریش و اولاد عبدمناف یک نفر نیست که با محمّد دوست یگانه باشد و قریش تمام دستاویزهاى یگانگى را بریده‏ اند و جمیع اسباب اتّصال و پیوند را گسیخته ‏اند...»

تا مى‏رسد به این ابیات که مى‏گوید:

 

کَذَبْتُمْ وَ بَیْتِ اللهِ نُبْزِى مُحَمّداً                     وَ لَمّا نُطَاعَنْ حَوْلَهُ وَ نُنَاضَلِ

وَ نُسْلِمُهُ حَتّى نُصَرّعَ حَوْلَهُ                      وَ نَذْهَلَ عَنْ أبْنَائِنَا وَ الْحَلَائِلِ

 

 

«سوگند به بیت ‏الله الحرام که شما دروغ میگوئید که بتوانید ما را وادار کنید که محمّد را مقهور و ذلیل نموده و ما براى حفظ و مصونیّت او با تیرهاى خود پیوسته گرداگرد او نگردیده و تیر و نیزه نزنیم و با تیرها و کمانهاى خود به دفاع برنیامده و آنچه را که در ترکِش داریم به سوى شما پرتاب ننمائیم!»

و دروغ میگوئید که بتوانید ما را مجبور کنید که او را به شما تسلیم نمائیم و ما براى پاسدارى و نگهدارى او آغشته به خون در خاک نیفتیم، و فرزندان و زنهاى خود را در راه او فراموش ننمائیم!»

تا میرسد به این بیت که میگوید‏:

 

و مَا تَرْکُ قَوْمٍ لَا أبَا لَکَ سَیّداً                     یَحُوطُ الذّمَارَ فِى مِکَرّ وَ نَائِلِ [9]

 

 

«اى بى ‏پدران! سبب آن چیست که قومى و گروهى سیّد و سالار خود را ترک کرده ‏اند؟ سیّد و سالارى مثل محمّد که پیوسته متعهّد در حمایت و حفظ حقوق ذوى الحقوق و ذوى ‏الحمایت است، در مرّات عدیده و کرّات کثیره، در کارهاى معروف و پسندیده؟!»

و علاّمه امینى پس از دو بیت : وَ أبْیَض، وَ یَلُوذُ بِهِ الْهُلاّکُ این بیت را هم اضافه دارد:

 

و مِیزَانُ عَدْلٍ لَا یَخِیسُ شَعِیرَةً                 وَ وَزّانُ صِدْقٍ وَزْنُهُ غَیْرُ هَائِلِ [10]

 

 

«محمّد ترازوى عدلى است که به قدر وزن یک دانه جو انحراف ندارد و میزانگر راستینى است که وزن او صحیح بوده و به هیچ‏ وجه در آن جاى نگرانى نیست.»

از این مطالب روشن میشود‏ که رسول خدا صلى الله علیه وآله به حضرت أبوطالب کمال علاقه را داشته است، و به شعرش کمال توجّه و عنایت را داشته است، اما در این وهله و مرحله خطیر، رسول خدا در بستر مرگ وقایعى را مشاهده میکند که به قدرى نگران کننده است که شعر أبوطالب فراموش میشود. [11]

آیا خطرى از آن بالاتر متصوّر است که به رسول خدا نسبت هذیان و یاوه‏ گوئى دهند؟ و براى ریاست و زعامت بر مسلمین، ولىّ والاى دین: علىّ مرتضى سیّدالوصیّین را که یکى از دو ثقل است، خانه‏ نشین کنند؟ و چون رسول خدا کتف و دوات میخواهد تا امر على را محکم کند، و وصایتش را ـ گذشته از خطبه ‏ها و خطابه‏ هاى شفاهى ـ اینک با دستور أکید کتباً به مردم اعلان نماید، او را منسوب به یاوه سرائى و هذیان گوئى نمایند؟ و با بلند کردن صدا به کَفَانَا کِتَابُ الله و ایجاد مغلطه و هیاهو و اضطراب، جنجال به راه اندازند؟ و رسول خدا را آزرده و دل‏شکسته نمایند، تا در پى بیست و سه سال تحمّل نبوّت الآن با یک دنیا غم و غصّه، و اندوه و حُزن رخت از جهان بربندد؟

 

امر رسول خدا به سد ابواب و آوردن کاغذ و قلم برای نوشتن وصیت

 

میرخواند که خود سنّى مذهب است در کتاب «روضَةُ الصّفا» آورده است که: اُمّ‏سَلَمَة گوید که: رسول الله در حین مرض ، عِصابه ‏اى بر سر مبارک بسته، بر بالاى منبر رفت و نخست جهت شهداى احد آمرزش طلبید، بعد از آن فرمان داد که أبواب بیوت أصحاب را که به طرف مسجد مفتوح بود مسدود گردانند، الاّ دَرِ خانه على. و فرمود که: مرا از صحبت او گریز نیست و او را از صحبت من.

عمر گفت: یا رسول الله! مرا رخصت فرماى تا آن مقدار سوراخى بگذارم که برون آمدن تو را از خانه به مسجد از آن شکاف ببینم!

حضرت تجویز این معنى نفرمود. یکى از یاران گفت: یا رسول الله! مراد به فتح أبواب چه بود؟! و سبب مسدود ساختن آنها چیست؟!

پیغمبر فرمود که: نه گشادن به فرمان من بود و نه بستن.

(تا آنکه گوید:) علماء سیَر روایت کرده ‏اند که: در زمانى که مرض رسول ‏الله اشتداد یافت و أصحاب در حجره همایون او مجتمع بودند فرمود که: دوات و صحیفه را بیاورید تا از جهت شما چیزى بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید. ایشان اختلاف کردند. بعضى گفتند که آنچه فرموده بدان عمل باید کرد، و برخى گفتند که: آیا این سخنان مثل آن سخنانى است که در شدّت مرض گویند، یا از سرجدّ میگوید؟ عمر گفت: درد و ألَم بر رسول الله مستولى شده و قرآن در میان ماست که ما را پسندیده است. و جمعى با عمر در این باب اتفاق کردند و زمره‏اى بر مخالفت اصرار نمودند و گفتند: آنچه فرمود حاضر باید کرد؛ و مهمّ به خصومت و نزاع انجامیده، در مجلس همایون اصوات مرتفع شده و اختلاف از حد اعتدل تجاوز نمود.

پس حضرت مقدس نبوى‏ صلى الله علیه وآله فرمود که: برخیزید از پیش من که لایق نیست منازعت در حضور هیچ پیغمبرى! و معذلک گفت: سه وصیّت میکنم شما را: یکى آنکه مشرکان را از جزیره عرب إخراج کنید! دیگر آنکه وفود عرب که نزد شما آیند، ایشان را جوایز و صِلات بدهید چنانچه من به آن جماعت میدادم.

سلیمان این حکایت را از سعید بن جبیر روایت کرده و میگوید: نمیدانم‏ که وصیّت سیّم را سعیدبن جبیر مصلحت گفتن ندید، یا آنکه گفت و عَناکِب نسیان در خاطر من تنید؟

ابن ‏عبّاس گوید: مصیبت عظیم آن بود که بعضى از أصحاب نگذاشتند که رسول ‏الله وصیّت نامه نویسد [12] . (تا آنکه گوید:)

أمیرالمؤمنین على ‏علیه السلام گوید که: پیغمبر در مرض موت وصیّت فرمود و چون از آن امر فارغ گشت سوره اِذَا جَاءَ نَصْرُالله نازل شد. گفتم: یَا رَسُولَ اللهِ! این وصیّت به وصیّت وداع کنندگان مینماید‏!

فرمود: آرى اى على! دل من از این عالم به تنگ آمده. آنگاه تکیه کرده، لحظه ‏اى چشم بر هم نهاد و چون بیدار شد گفت: اى جبرئیل! مرا دریاب و به وعده‏ اى که نموده ‏اى وفا نماى ! بعد از آن مرا پیش خود طلبید و سر مبارک برکنار من نهاد و رنگ رخسار همایونش متغیّر گشت، و جَبین مُبینش غرق عرق شد.

 

حزن و اندوه فاطمه علیها السلام در رحلت پدر

 

فاطمه که این حالت مشاهده کرد از بى‏ طاقتى برجست، و دست حسن و حسین گرفته افغان برآورد که: یَا أبَتَاهْ بعد از این برحال دختر تو فاطمه نظرِ مرحمت که اندازد؟! و به تیمار فرزندان تو حسن و حسین که پردازد؟! و به صیانت طبقات اُمم که از أطراف آفاق بیایند که اهتمام نماید؟! یَا أبَتَاه جان من فداى تو باد! واى بر گوش من که گفتار شیرین تو را نشنود و چشم من رخسار رنگین تو را نبیند!

حضرت مقدس نبوى‏ صلى الله علیه وآله چون نوحه و زارى فاطمه را شنید، دیده‏ ها بگشاد و او را نزد خود آواز داد، دست مبارک برسینه فرزند ارجمند خود نهاده فرمود: بارخدایا، فاطمه را صبرى کرامت فرماى! بعد از آن فرمود: اى فاطمه بشارت باد تو را که پیش از همه به من خواهى پیوست!

على‏ علیه السلام گوید: گفتم که: فاطمه خاموش باش و نمک بر جراحت رسول الله مپاش! آن سرور فرمود که: بگذار آب چشم خود بر پدر خویش بریزد! بعد از آن دیده ‏هاى خسته بر هم نهاد. فاطمه با حسن و حسین گفت: برخیزید و پیش پدر مهربان خویش آئید! شاید که شما را نصیحتى کند که موجب آرام دل شما شود. و دو قرّة العین به قول مادر نزد رسول‏ الله آمدند، حسن گفت: اى پدر مصابرت بر مفارقت تو چگونه توان نمود؟! و راز خاطر پریشان پیش که توان گشود؟! و بعد از تو به مراسم مهربانى من و برادر و پدرم که پردازد؟!...

علىّ ‏بن أبیطالب گوید که: من از بی ‏طاقتى گریان شدم... [13]

رسول خدا به عائشه فرمود که: اى عائشه بر شما باد که کنج خانه ‏هاى خویش بنشینید، و دست در عروة الوثقى صبر و ستر و صیانت زنید چنانچه حق تعالى مى‏فرماید: وَ قَرْنَ فِى بُیُوتِکُنّ [14] « و در خانه ‏هاى خود مستقر باشید!»

این سخن گفته، چنان گریست که از آب دیده آن حضرت آتش مصیبت در کانون همگان اشتعال یافت . اُمّ سَلِمَه گفت: چون مجموع جرایم تو مغفور است، سبب این گریه از چیست؟!

فرمود: إنّمَا بَکَیْتُ رَحْمَةً لِاُمّتِى ؛ یعنى گریه من جز براى اُمّت نیست، بعد از آن فاطمه را بشارت داد. فاطمه پرسید که: در روز فَزَع أکْبَر تو را کجا یابم؟! آن حضرت جواب داد که: بر در جنّت در زیر لواء الْحَمْد مرا دریابى، در آن زمان که من از رحمت رحمن به استغفار جرایم اُمّتان مشغول باشم...

عِزرائیل به صورت أعرابى به در حجره همایون رسول ‏الله به ایستاد و گفت: السّلامُ عَلَیْکَ یا أهْلَ بَیْتِ االنّبُوّةِ و مَوْضِعَ الرّسَالَةِ! رخصت میفرمائید که درآئیم که رحمت خدا بر شما باد؟!

در آن حین فاطمه زهراء بر بالین آن حضرت نشسته، جواب داد که: رسول الله به حال خود مشغول است و اکنون ملاقات با او میسّر نیست.

بار دیگر مَلَک الموت رخصت طلبیده جواب أوّل شنید. در بار سیّم آواز خویش چنان بلند برداشت و رخصت طلبید که هر که در منزل مقدّس بود از هیبت آن بر خویش بلرزید.

در آن أثناء حضرت رسالت ‏صلى الله علیه وآله که بیهوش شده بود، به حال خود بازآمده، چشمهاى مبارک باز کرده استفسار نمود که: چه میشود‏؟! صورت واقعه معروض داشتند. فرمود که: اى فاطمه! دانستى که با که سخن میکردى؟! جواب داد که: اَللهُ وَ رَسُولُهُ أعْلَمُ.

فرمود که: این مَلَک الموت است هادِمُ اللّذّات است و قاطع آرزوها و متمنّیات است، مفرّق جماعات، بیوه کننده زنان و یتیم سازنده فرزندان.

فاطمه که این حدیث استماع نمود گفت: یَا مَدِینَتَاهْ! خَرِبَتِ المَدِینَةُ «اى واى بر شهر مدینه؛ شهر مدینه خراب شد.»

آنگاه رسول خدا دست فاطمه را گرفته بر سینه مبارک خویش ضمّ نمود، و زمانى ممتدّ چشمهاى خود نگشود چنانچه حاضران تصوّر کردند که مرغ روحش بر فراز کنگره عرش پرواز نموده. فاطمه سر در پیش گوش آن سرور برده گفت: یَا أبْتَاهْ! هیچ جوابى نشنید. گفت: جان من فداى تو باد! به حال من نظر کن و یک سخن با من بگوى!

حضرت مقدّس نبوى چشمها باز کرده فرمود: اى دختر من! گریه را موقوف دار که حَمَله عرش بر بُکاء تو میگریند‏ و به دست خود قطرات عبرات از رخسار آن فرزند ارجمند پاک کرد و در تسکین خاطر فاطمه زهراء کوشیده او را بشارتها داد و گفت: بارخدایا وى را در فرقت من صبر کرامت فرماى! و با وى گفت: چون روح مرا قبض کنند بگوى: إنّا لِلّهِ و إنّا إلْیهِ راجِعُونَ اى فاطمه هر مصیبتى که به کسى رسد در برابر آن عوضى خواهد یافت.

فاطمه گفت: یا رسول ‏الله! کدام کس و کدام چیز تو را عوض تواند بود؟! بعد از آن، حضرت باز دیده‏ هاى مبارک بر هم نهاده، فاطمه گفت: وَاکَرْبَاهْ! رسول الله فرمود که: هیچ کَرْب و غم بعد از این بر پدر تو نخواهد بود. یعنى اندوه و پریشانى که بر افراد انسان روى مینماید به واسطه تعلّقات جسمانى است و اکنون قطع علایق بشریّت دست داد، نداى اِرْجِعِى إلَى رَبّکِ رَاضِیَةً مرضیّة به گوش جان رسید. جان نازنین به جوار رحمت ربّ العالمین خواهد شتافت. همه رَوْح و ریحان و جنّت و نعیم مشاهده گشت، هیچ حسرت و اندوه و ألَمْ باقى نخواهد ماند [15] .

میرخواند مطلب را دنبال میکند تا میرسد‏ به اینجا که: چون رسول خدا را دفن کردند و جمله یاران از سر خاک برگشتند نخست به در خانه فاطمه زهرا علیها السلام آمده، شرائط تعزیت بجاى آوردند.

قرّةالعین رسول‏ الله از ایشان پرسید که: پیغمبر را دفن ‏کردید؟! جواب‏ دادند که: آرى! فرمود که: چون از دل خود رخصت یافتید که خاک بر آن حضرت پاشیدید؟! آخر او نَبِىّ ‏الرّحْمَة بود! گفتند: اى دختر رسول خداى! خاطر ما نیز از این صورت ملول و محزون است، اما نسبت به حکم بارى سبحانه و تعالى جز انقیاد أمر تصوّر نمیگردد.

و در «مَقْصَد أقْصَى» مذکور است که: فاطمه هر ساعت در روى حسن و حسین نگاه میکرد‏ و بر یتیمى خود و نامرادى فرزندان خویش ناله و آه میکرد، به طورى که آتش از دل خویش می انگیخت و خون دل از دیده مردم میریخت، همه أحباب و أصحاب به موافقت ایشان می ‏گریستند و در مخاطبه خواجه کاینات و خلاصه موجودات این أبیات می ‏خواندند:

   اى‏ خواجه! زین‏ شکسته‏ دلان‏ تاچه‏ دیده‏اى       کز ما رمیده جاى دگر آرمیده‏اى؟                     

   نشناختیم قدر تو اى سایه خداى                          ان روى سایه از سر ما درکشیده‏اى  

   این تنگناى فرش چو در خور تو نبود                         تو مرغ آشیانه قدسى! غریب نیست

  بى بدرقه به کوى وصالش گذشته‏اى                     بى‏واسطه به حضرت خاصش رسیده‏اى

تو مرغ آشیانه قدسى! غریب نیست                           گرباز ازین قفس سوى گلشن پریده‏اى

ما را شمامه‏اى بفرست اى گل اُمید                           زان شمّه کز ریاض حقایق شنیده‏اى

در کام جان تشنه‏دلان جرعه‏اى بریز                         زان خمرِ بى‏خمار که از حقّ چشیده‏اى [16]   

  

 

اهمیت مقام ولایت و جانشینی رسول خدا

 

بارى گرفتارى و شدّت حال رسول خدا در مرض مرگ، عمده به واسطه رحمتى بود که بر مسلمین داشته و اُمّت را بدون حامى و سرپرست میدیده و نقشه‏ هاى از پیش طرح شده براى به عُزلت درآوردن و خانه‏ نشین نمودن أمیرالمؤمنین ‏علیه السلام و بدون إمام و ولى گذاردن امّت را خوب ادراک میکرده و میدانسته است.

پیامبر مانند آفتابِ روشن ملاحظه مینموده است که: بقاء و پاسدارى نبوّت خویشتن و برقرارى و استحکام قرآن فقط منوط و مربوط به وجود علىّ ‏بن‏ابیطالب است، و اینک سران و سرشناسان با نقشه‌هاى مرموز کمر بسته‏ اند تا این درخت را از ریشه برکنند و خود در مقام و مسند امامت بنشینند. و واى به حال اُمّت بخت برگشته اگر شخص غیر بصیر و مطّلع، زمام امورشان را به دست گیرد، و در این گلستان نور و وحدت و عرفان و معرفت بخواهد زاغ و زغن برشاخسار بلبل قرار گیرد و طوطى شکرخاى بوستان علم و درایت و بصیرت در کنج قفس با بال و پر شکسته زندانى گردد، و جلاّدان و صیّادان تیغ بر کف به نام یار و حامى و معین و ناصح و دلسوز و حمیم بر أریکه امر و نهى و حکومت تکیه زده و نبوّت را به حکومت و ریاست ظاهرى تبدیل کنند.

أبوبکر و عُمَر و عُثْمان و عُبَیْدة بن جَرّاح و مُغِیرَة بن شُعْبَة و اُسَیْدبن حُضَیر و خالدبن ولید و قُنفذبن عُمیر و سالم مولى أبى‏حذیفه از أفراد معروفى بوده‏اند که براى درهم کوبیدن نور ولایت، دیوانه‏ وار سر از پا نشناختند [17] 

 

 

[1] بخارى در «صحیح» خود، طبع بولاق ج 6 باب مرض النبى از کتاب النبى ص 10 با سند خود از عائشه روایت مى‏کند که پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه وآله در آن مرضى که به رحلتش انجامید فاطمه‏علیها السلام را به نزد خود خواست و با او در پنهانى راز گفت. فاطمه گریه کرد، و سپس او را خواند و با او در پنهانى راز گفت، و فاطمه‏علیها السلام خندید، وما از فاطمه علّتش را جویا شدیم. فاطمه گفت: پیامبر به من در پنهانى گفت من در این مرض مى‏میرم و من گریه کردم و سپس به من در پنهانى گفت: من اوّلین کسى هستم از اهل بیت او که به دنبال او مى‏روم و من خندیدم.

[2] إعلام الورى بأعلام الهدى» ص.143 و این داستان را نیز شیخ مفید در «ارشاد» طبع حروفى اسلامیّه سنه 1364، در ص 173 ذکر نموده است. و ابن سعد در «طبقات» ج‏2، ص‏193، با سند خود از ابن عباس آورده است که چون سوره إذا جاء نصرالله و الفتح نازل شد رسول الله‏صلى الله علیه وآله فاطمه راطلب کردند و به او گفتند خبر مرگ من به من داده شده است. فاطمه مى‏گوید: من گریه کردم، رسول خدا فرمود: گریه مکن چون تو اولین کسى هستى که به من ملحق مى‏شوى! فاطمه مى‏گوید: من خندیدم و رسول‏الله فرمود: «اذا جاء نصر الله و الفتح» و جاء اهل الیَمن وَ هُم أرقّ أفئدة و الایمانُ یَمانٍ، و الحکمة یمانیّةٌ. «زمانى که نصرت و ظفر خداوند بیاید...» و در این حال اهل یمن بیایند که ایشان داراى عواطف لطیف هستند و ایمان از مردم یمن است و حکمت از ناحیه یمن مى‏باشد «تو حاضر براى ارتحال به سوى خدایت باش، و با حمد و ستایش پروردگارت تسبیح گوى که حقّاً او بسیار قبول کننده توبه و رجعت به سوى اوست.»

[3] کشف الغمّة» طبع سنگى، ص.9

[4] در «جامع الشواهد» گوید: غمام منصوب است به نزع خافض. یعنى من الغمام ـ انتهى. و بنابراین بوجهه نائب فاعل براى فعل مجهول یستسقى خواهد شد.

[5] شرح شواهد المغنى» جلال الدین سیوطى، ج‏1، ص.398 باید دانست که ابن‏هشام صاحب کتاب «مغنى اللبیب» این بیت را در مغنى در باب اوّل حرف رُبّ آورده است و گفته است که: و أبیضَ در اینجا مجرور است به ربّ محذوف یعنى و ربّ ابیض. و ربّ در اینجا به معناى تقلیل است. و برهمین نهج در «جامع الشواهد» این بیت را با ضمیمه دو بیت ذکر کرده است. امّا سیوطى در «شرح شواهد مغنى» گوید: أبیض در اینجا منصوب است بنابر عطف بر گفتار سَیّداً و مجرور نیست به ربّ محذوف، و واو در اینجا واو عطف است نه واو ربّ. و از کسانى که متوجه این امر شده‏اند یکى دمامینى است و یکى ابن‏حجر در شرح بخارى ـ (انتهى). أقول: این کلام وقتى تمام است که سیّداً در بیتِ قبل از بیت و أبیض بوده باشد و اما بنا بر فرض بعد بودن همان‏طور که از عبارات سیوطى پیداست تمام نیست.

[6] در «أمالى» مفید: یئطّ است، و أطّ الإبل: حنّت. یعنى ناله کرد.

[7] در «أمالى» مفید: غیر رائث است، و راث: أبطأ. یعنى تأخیر کرد.

[8] شرح شواهد المغنى» سیوطى، ج 1، ص.398

[9] شرح شواهد المغنى» سیوطى، ج 1، ص 395 تا ص.398

[10] الغدیر» ج‏7، ص 346 از «شرح صحیح بخارى» قسطلانى، ج 2، ص 227، و المواهب اللّدنّیة» ج‏1، ص 48، و «الخصائص الکبرى» ج‏1، ص 86 و 124، و «شرح بهجة المحافل» ج‏1، ص 119، و «السیرة الحلبیة» ج‏1، ص 125، و «السیرة النبویّة» زینى دحلان در حاشیه حلبیّه، ج‏1، ص 87، و «طلبة الطالب» ص.42

[11] و شاهد و دلیل روشن بر آنکه منظور حضرت رسول‏اکرم‏صلى الله علیه وآله از نخواندن شعر ابوطالب و خواندن این آیه، عطف توجّه مسلمین را به ارتداد و کفر صحابه ریاست طلب بوده است، آنست که در قرآن کریم آیات بسیارى در مقام و شأن و عظمت پیغمبر و مؤمنین واقعى وارد شده است مثل آیه 29، از سوره 48: فتح: محمّدٌ رسول الله و الّذین معه أشداء على الکُفّار رُحَمَاءُ بینهم تَرَیهِمِ رُکّعاً سُجّداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناً سیماهم فى وجوههم من أثر السّجود ـ تا آخر آیه، و مثل آیه 2 از سوره 47: محمدصلى الله علیه وآله: والذین آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزّل على محمّد و هو الحقّ من ربّهم کَفّرعنهم سَیّئَاتهم و أصلح بالَهم. در این صورت چه داعى براى رسول خدا بود که از خواندن این آیات صرف نظر کند و آیه‏اى را که دلالت بر ارتداد و کفر اصحاب پس از رحلت خود مى‏کند، بخواند؟

[12] تمام مطالب میرخواند را در اینجا که در «روضة الصفا» است خواند میر در «حبیب السّیر» ج‏1، ص 419 آورده است. و نیز گوید: عقیده علماى شیعه آن است که سبب عدم رضاى اصحاب به تحریر آن کتاب، آن بود که رسول‏صلى الله علیه وآله مى‏خواست که در باب ولایت امیرالمؤمنین علىـ کرّم الله وجهه ـ وصیّت نامه‏اى قلمى گرداند و این دو بیت که در «کشف الغمّة» ثبت شده مشعر به این معنى است. شعر

أوصى النّبىّ فقال قائلهم                         قد ضلّ یهجر سیّد البشر

وادى أبابکر اَصاب و لم                           یهجر و قد أوصى إلى عمر

[13] سلیم بن قیس در کتاب خود طبع سوّم نجف ص 213 از ابن عبّاس آورده است که از على‏علیه السلام حدیثى شنیدم که معنى و مفادش را نفهمیدم. شنیدم که مى‏گفت: ان رسول الله أسَرّ إلَىّ فى مرضه و عَلّمنى مفتاح ألف باب من العلم یفتح کلّ باب ألف باب. و إنّى لجالس بذى‏قار فى فسطاط عَلِىّ و قد بعث الحسن و عَمّاراً یستنفران النّاس اذ أقبل علىّ‏علیه السلام فقال: یابن عباس! یَقْدم علیک الحَسَن و معه أحد عشر ألف رجل غیر رجل او رجلین. فقلت فى نفسى: إن کان کما قال فهو من تلک الألف باب. فلمّا أظلّنا الحسن بذلک الجند استقبلتُ الحسن، فقلت لکاتب الجیش الذّى معه أسماؤهم: کم رجل معکم؟ فقال: أحد عشر ألف رجل غیر رجل او رجلین.

«رسول خداصلى الله علیه وآله در مرض خود با من به پنهانى راز گفت و هزار باب علم بر من گشود که از هر یک آنها هزار باب گشوده مى‏شود. من در ذى قار در خیمه على نشسته بودم و این هنگامى بود که حسن و عمّار را فرستاده بود تامردم را براى جنگ با معاویه حرکت دهند. در این حال على آمد و گفت: اى ابن عبّاس! حسن اینک بر تو وارد مى‏شود و با او یازده هزار مرد غیر از یکى یا دو نفر مى‏باشد. من با خود گفتم: این جیش اگر طبق سخن او باشد، بدون شکّ از همان هزار باب از علم است. چون حسن با آن سپاه وارد شد من به استقبالش رفتم و از لشگرنویس که مأمور نوشتن اسامى سپاه بود پرسیدم چند تن با شماست؟! گفت: یازده هزار نفر غیر از یکى یا دو نفر.»

[14] 143) آیه 33 از سوره 33: أحزاب: و قَرْنَ فِى بیوتکنّ و لاتَبَرّجْنَ تبرّج الجاهلیّة الاُولى. «و در خانه‏هاى خود متمکّن و مستقر گردید و مانند دوران جاهلیت با خود آرایى بیرون مشوید.» این آیه خطاب به زنهاى رسول خداصلى الله علیه وآله است و رسول خدا با نصیحت به عائشه اشاره مى‏فرماید که تو را با جنگ جَمَل و شتر سوارى در میدان جنگ به عنوان سر کرده سپاه چکار؟! اى زن در خانه خود بنشین و بر اساس شهوت و حبّ ریاست و کینه دیرینه با على‏علیه السلام از قعر خانه خود بیرون مشو!

[15] بیان علامه سید شرف الدین در فضیلت حضرت زهرا (ع)

آیة الله سیّد شرف الدّین عاملى در کتاب ارزشمند خود «النصّ و الاجتهاد» طبع دوم ص‏93 تا ص 95 در متن و تعلیقه مطالبى آورده است که حاصلش این است: أوّلاً فاطمه زهراء سلام‏الله علیها هموزن و هم مقام حضرت مریم دختر عمران است به دلالت نصوص صریحه در اخبار متظافره صحیحه، از جمله روایتى است که ابن عبدالبر در «استیعاب» و غیر او از اعلام صاحب نظران عامّه آورده‏اند که رسول خداصلى الله علیه وآله به دیدن فاطمه‏علیها السلام در حالى که فاطمه مریض بود به عیادت رفت و فرمود: اى نور چشم من! اى دخترک من! حالت چطور است؟! فاطمه گفت: دردناکم و علاوه طعامى ندارم که بخورم. رسول خدا فرمود: اى دخترکم! آیا راضى نیستى که سیّده و سرور و سالار زنان جهانیان باشى؟! گفت: اى پدر جان! پس مریم بنت عمران کجاست؟! فرمود او سید و سالار زنان عالم خود است و تو سیّد و سرور زنان عالم خودت هستى! آگاه باش که من تو را به شوهرى دادم که او سیّد و سالار است در دنیا و آخرت ـ تا آخر روایت. ثانیاً فاطمه سلام الله علیها از مریم افضل است و افضلیت او بر مریم نزد أئمه عترت طاهره و اولیاء آنها چه از امامیّه و غیر امامیّه مسلّم است. و بر افضلیّت وى بر سایر زنان حتى سیّده مریم بسیارى از محقّقین اهل سنّت و جماعت تصریح کرده‏اند مانند تقى سبکى، و جلال سیوطى، و بدر، و زرکشى، و تقى مقریزى، و ابن أبى داود، و مناوى بنابر آنچه علّامه نبهانى در کتاب «الشرف المؤبّد» در فضایل زهراء ص 59 آورده است. ثالثاً فاطمه و مریم و خدیجه و آسیة افضل زنان اهل بهشتند. و این خبر را امام أحمد از حدیث ابن‏عبّاس در ص 293 از ج‏1 «مسند» خود آورده و أبو داود در ترجمه خدیجه از «استیعاب» و قاسم بن محمّد در ترجمه زهراء ایضاً از «استیعاب» روایت نموده است رابعاً فاطمه و آن سه زن بزرگوار سیّده و بهترین زنان جهانیان هستند. این خبر را ابوداود در ترجمه خدیجه با اسناد خود به انس در «استیعاب» آورده است. و عبدالوارث بن سفیان در ترجمه زهراء و خدیجه ایضاً در «استیعاب» روایت کرده است. خامساً فاطمه سیده زنان مؤمنین و یا سیده زنان این امّت است. و این خبر را بخارى در ص 64 از جزء 4 از «صحیح» خود و مسلم در باب فضایل زهراء از جزء دوم از «صحیح» خود، و ترمذى در «صحیح» خود، و صاحب «جمع بین صحیحین» و صاحب «جمع بین صحاح ستّه» و امام أحمد از حدیث زهراء ص 282 از جزء ششم از «مسند» خود، و ابن عبدالبرّ در ترجمه زهراء از «استیعاب» خود، و محمدبن سعد در ترجمه زهراء از جزء هشتم از «طبقات» خود، و أیضاً در «طبقات» در باب ما قاله النبى فى مرضه، در مجلّد ثانى آورده‏اند. و ما اینک این خبر را با لفظ بخارى در آخرین ورقه از کتاب استیذان از جزء چهارم از «صحیح» او در اینجا مى‏آوریم: حدیث کرد براى ما موسى از أبوعوانه از فراس از عامر از مسروق که گفت: اُمّ المؤمنین عائشه براى ما روایت کرده و گفت: ما همگى زنان پیغمبر در نزد او جمع بودیم و هیچ یک از ما نبود که نباشد. در این حال فاطمه روى‏آورد و سوگند به خدا که راه رفتنش عین راه رفتن رسول خدابود. رسول خدا چون وى را دید، مرحبا گفت: آنگاه در طرف راست و یا چپ خود بنشاند. و سپس با فاطمه به طور پنهانى راز گفت. فاطمه گریه شدیدى کرد. چون رسول خدا وى را گریان یافت، براى بار دوم راز گفت و فاطمه بخندید. من از میان زن‏هاى رسول خدا به او گفتم: رسول خدا از میان ما همه زنان تو را اختصاص به راز داده است و در عین حال گریه مى‏کنى؟ چون رسول خدا برخاست، من از او پرسیدم: رازى که به تو گفت چه بود؟! فاطمه گفت: من راز رسول خدا را افشا نمى‏کنم! چون رسول خدا رحلت نمود من به او گفتم: به حقّى که من بر تو دارم، رازى که به تو گفت، چه بود؟! فاطمه گفت: اینک من به تو مى‏گویم. أما رازى را که در مرتبه اوّل گفت آن بود که جبرئیل در هر سال یکبار قرآن را بر من عرضه مى‏داشت و در این سال دو بار عرضه داشته است و من چنین مى‏دانم که اجل من نزدیک شده است، پس اى فاطمه خود را به خدا بسپار و صبر را پیشه کن، زیرا که من سلف خوبى بودم و براى تو هستم! فلهذا من گریه کردم گریه‏اى را که تو دیدى. رسول خدا چون مرا گریان دید براى مرتبه دوّم به من راز گفت و چنین فرمود: یا فاطمة ألاترضین أن تکونى سیدة نساءالمؤمنین، او نساء هذه الاُمة؟! و من خندان شدم. باید دانست که این دو روایت را سیّد شرف‏الدین در کتاب دیگر خود که به نام «الکلمة الغرّاء» است در ص 242 و ص 243 ایضاً آورده است.

[16] روضة الصفا» طبع سنگى، جلد دوم، باب رحلت رسول خداصلى الله علیه وآله. و نیز خواند میر در «حبیب السّیر» ج‏1، ص 419 تا ص 422 حالات آن حضرت را در ایّام مرض موت ذکر کرده است.

[17] شیخ مفید در «امالى» طبع جامعةالمدرّسین ص 49 و ص 50 با سند متصل خود روایت مى‏کند از مروان بن عثمان که گفت: چون مردم با ابوبکر بیعت کردند على‏علیه السلام و زبیر و مقداد داخل خانه فاطمه‏علیها السلام شدند و از خروج امتناع نمودند. عمربن خطّاب گفت: اضرموا علیهم البیت ناراً «خانه را بر سرشان آتش زنید». زبیر با شمشیر بر آنها خروج نمود. ابوبکر گفت: علیکم بالکلب «این سگ را بگیرید». همه متوجه زبیر شدند پاى زبیر بلغزید و روى زمین افتاد و شمشیر از دستش رها شد. ابوبکر گفت: شمشیر را به سنگ بزنید، آنقدر آن را به سنگ زدند تا شکست. و على بن ابیطالب‏علیه السلام از منزل بیرون آمده و به سمت عالیه روان شد (نواحى اطراف مدینه را از قراء و قصبات تا برسد به تهامه از جانب نجد عالیه گویند و اطراف پائین‏تر از آن را سافله نامند). در راه او را ثابت بن قیس بن شمّاس دیدار کرد و گفت: ما شأنک یا أباالحسن؟! «وضعیّتت چطور است اى أبوالحسن؟!» حضرت فرمود: أرادوا أن یُحرقوا عَلَىّ بیتى و ابوبکر على المنبر یُبایَعُ و لایَدفع عن ذلک و لاینکره! «خواستند خانه ام را بر سرم آتش زنند، و ابوبکر بر روى منبر است و مردم با او بیعت مى‏کنند، و از آتش زدن خانه منعى نمى‏نماید و آ ن را ناپسند نمى‏دارد!» ثابت بن قیس به حضرت گفت: لاتفارق کفّى یَدَکَ حتّى اُقْتَل دونک! «من دستم را از دست تو جدا نمى‏کنم تا در نصرت تو کشته شوم!» هر دو به مدینه برگشتند که دیدند فاطمه‏علیها السلام درِ خانه خود ایستاده است و خانه خالى است و هیچ یک از آن قوم در منزل نیست و مى‏گفت: لاعَهْدَ لى بقوم اسوأ محضراً منکم، ترکتم رسول الله‏صلى الله علیه وآله جنازةً بین أیدینا و قطعتم أمرکم بینکم لم‏تستأمرونا و صنعتم بنا ما صنعتم و لم‏تروا لنا حقّاً «من هیچ به یاد ندارم گروهى را که حضورشان و برخوردشان از شما زشت‏تر باشد! شما جنازه رسول خداصلى الله علیه وآله را بر روى دست ما گذاردید و امر امارت را خودتان در میان خود بریدید و قاطعانه تحکیم نمودید بدون آنکه از ما امیرى بخواهید (و یا با ما در این امر مشورت نمائید) و با ما این گونه عمل کردید که کردید و حقّى براى ما ندیدید.»

اهمیت و ضرورت امامت از نظر اهل سنت

اهمیت و ضرورت امامت از نظر اهل سنت:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5376

امامت از اصول دین در نزد شیعه و اهل سنت:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5370

روایات اهل سنت در انتصابی بودن امامت:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5317

بررسی معنای لغوی و اصطلاحی «امامت» و «خلافت»

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5379

ادله نقلی «نصب امام» توسط خداوند (امامت عامه):

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=6336

عضویت در کانال سخن عرفان


 

جهت عضویت در کانال «سخن عرفان» در تلگرام که اخبار سایت استاد آیت الله حسن رمضانی را نیز پوشش می‌دهد، بعد از به روز رسانی تلگرام خود، از طریق لینک زیر عضو شوید.

 

https://telegram.me/sokhanerfan

 

 یا از طریق :

sokhanerfan@

رفع خشونت و پاسداشت حق آزادی


 «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الاْءَرْضِ هَوْنا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَما»(1فرقان / 63.).

این آیه از بندگان خدای رحمان می‌گوید. مردان راست قامتی که آرام حرکت می‌کنند. قهرمانان و پهلوانانی که از قدرت پر هستند و احساس ضعف و کمبود در شخصیت و خالی بودن به آنان دست نمی‌دهد تا برای جبران آن به شیطنت رو آورند.

 «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الاْءَرْضِ هَوْنا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَما»(1فرقان / 63.).

این آیه از بندگان خدای رحمان می‌گوید. مردان راست قامتی که آرام حرکت می‌کنند. قهرمانان و پهلوانانی که از قدرت پر هستند و احساس ضعف و کمبود در شخصیت و خالی بودن به آنان دست نمی‌دهد تا برای جبران آن به شیطنت رو آورند. فرد قدرتمند آرام است و تندی و خشونت ندارد. بخشی از شیطنت بچه‌ها برای آن است که احساس ضعف دارند. جوانانی که فکری ناآرام دارند و دل‌نگران درآمد، آزادی عمل و ضعف مدیریت خود هستند و نمی‌توانند نیازهای زندگی را برطرف کنند و به والدین یا قدرت‌ها وابسته می‌شوند به گونه‌ای به تخریب و فساد رو می‌آورند. جوانانی که بیکار هستند بیش‌ترین انحراف را پیدا می‌کنند و ذهن ناآرام آنان، فردی تنش‌زا و جنجالی از او می‌سازد. جامعه در صورتی به آرامش می‌رسد که به افراد آن قدرت و توانایی داده شود و ضعف مالی یا سیاسی و احساس کمبود، از هر نوعی باشد، حتی احساس کمبود آزادی، خشونت‌زاست. محیط‌های اختناقی فرد را خشن  تربیت می‌کند. هم‌چنین دولت‌های ضعیف هستند که مردم خود را قوی نمی‌خواهند و می‌پندارند قوت مردم سبب آشوب و ناآرامی می‌شود؛ از این رو آزادی را از آنان می‌گیرند. بنا به تصریح این آیهٔ شریفه، فرد قوی بی‌آزار می‌شود و این انسان ضعیف است که به آزار دادن دیگران و ظلم به آن‌ها و حتی سادیسم مبتلا می‌شود. انسانی که از ضعف مالی و فقر و از ضعف سیاسی و اختناق و از ضعف مدیریت و نابسامانی و دزدی‌های آبرومند رنج می‌برد.

رفع خشونت با دادن توانمندی به مردم و پاسداشت حق آزادی آن‌ها ممکن می‌شود. خشونت را نمی‌توان با خشونت پاک کرد؛ همان‌طور که خون با خون شسته نمی‌شود. این لطف، کرم، مهربانی، محبت و آزادی است که خشونت‌ها را از روح و روان افراد جامعه می‌زداید. با فرد خشن باید نرم بود و همانند آب با او رفتار کرد. آب حتی صخرهٔ سخت‌دل را قطره قطره سوراخ می‌کند و در آن نفوذ می‌نماید. بر چنین صخره‌ای اگر میخ آهنین گذاشته شود، به‌کلی متلاشی می‌شود. مسلمان باید بداند تا فقر، ضعف و ناتوانی را از خود دور نسازد نمی‌تواند نرم و ملایم با خود و دیگران زندگی کند.

دانلود جلسات شرح عرفانی توحید صدوق-حضرت استاد مهدی احدی

بسم الله الرحمن الرحیم


دانلود جلسات شرح عرفانی توحید صدوق-آیت الله مهدی احدی


دانلود جلسات شرح توحید صدوق-استاد احدی
دانلود جلسات شرح توحید صدوق-استاد احدی

جلسات بسیار زیبای شرح کتاب توحید صدوق از استاد احدی…

موضوعات: توحید ناب، تفسیر کلمه‌ی لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وحدت وجود ( بهترین شرح مختصر و کامل وحدت وجود) و ….

دانلود جلسات به همراه متن کتاب در ادامه:

جلسات اول: جلسه‌ی ۱درباره‌ی توحید جلسه‌ی ۲لااله الا الله جلسه‌ی ۳وحدت وجود

دانلود همه‌ی جلسات :
شرح توحید صدوقجلسات ۱ تا ۵۰ شرح توحید صدوقجلسات ۵۱ تا ۱۲۴
دانلود با پسوند WMA :
جلسات ۱ تا ۵۰wma توحید صدوق جلسات ۵۱ تا ۱۰۰wma توحید صدوق جلسات ۱۰۱ تا ۱۲۴wma توحید صدوق

 

دنیا؛ دشمن راه عدالت و مرحمت


مشکلاتی که برای جامعه امروز مسلمین به وجود آمده است، تاوان معصیتی است که پیشینیان آنان در مورد ولایت امیر مؤمنان مرتکب شدند. مصیبتهای امروز کشورهای مسلمان، نتیجه شکست شدن پهلوی فاطمه علیها السلام و خانه نشین شدن صاحب ولایت علی علیه السلام است. حتی در مسأله گردآوری قرآن کریم، به امیر مؤمنان علیه السلام گفتند به تو نیازی نداریم. روزی در سفارتخانه ایران در سوریه، برای جمعی سخنرانی می کردم، در آنجا که شیعه و سنی جمع بودند گفتم: تا به راه علی برنگردیم، پیروز نمی شویم؛ آن هم به راه علی، نه حرف علی؛ وگرنه سوریه هم از دست خواهد رفت و کشتار و قتل جمعی مسلمانان آن هم به دست خودشان ادامه خواهد داشت.

آیت الله نکونام: دنیا، دنیا، دنیا، دشمن راه عدالت و مرحمت.

باید همان راهی را در عمل رفت که امیرمؤمنان علیه السلام در چهار سال حکومت خود ترسیم نمود و پیمود؛ یعنی راه عدالت و مرحمت. عایشه بعد از فتنه گری و شکست در فتنه جمل، حضرت او را بخشید و احترام و حرمت او را محفوظ داشت. حاکم برای قضاوت مسیر عدالت و مرحمت، تاریخ امیر مؤمنان است. مرحمت و اقتدار آن حضرت به گونه ای بود که حتی دشمنانی هم چون معاویه و عایشه به آن اقرار و اعتراف داشتند. عایشه به هنگام مرگ، عشق پیامبر اکرم صل الله علیه و آله را در دل خود داشت و در حالی مرد که سر بر قبر پیامبر گذاشته بود؛ اما در کنار این عشق، به علی علیه السلام بغض داشت. ریشه آن نیز دنیاست، دنیا، دنیا. دنیا آدم را بدبخت می کند. ما از زندگی امروز غافل نشویم. بسیاری از آنان که با هم دعوا می کنند، دیروز با هم زندان بودند، با هم تبعید شده اند، کمک هم می کردند، مواظب هم بودند و زن و بچه های همدیگر را نگه می داشتند و بچه هایشان در خانه هم بزرگ شده اند، اما امروز چه شده است که با هم درگیرند؟ باید گفت: دنیا، دنیا و دنیا.

منبع



دانلود کتاب وهابیت استمرار فکر امویان

وهابیت استمرار فکر امویان

دانلود کتاب وهابیت استمرار فکر امویان


ترجمه و خلاصه کتاب معالم الاسلام الأموی


تاریخ :۱۳۹۲/۰۳/۰۲

 
عنوان :

تألیفات

نویسنده :

حضرت آیت الله سید کمال حیدری

ناشر :

جامعة المصطفی (ص)




ترجمه و خلاصه کتاب معالم الاسلام الأموی



  • مشاهده

  • دانلود