ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
برخی از سالکان و سرسپردگان به شخصیّتهای عرفانی یا علاقمندان و دلباختگان به آنها، چه در عرصة عقیدهمندی و تبعیّت خویش از آن شخصیّتها و چه در مقام اثبات حقّانّیت و علوّ مقام و مکانت شخصیّتهای مورد علاقه و اعتقاد خود برای دیگران و اثبات درستی راه و مرام خویش، یعنی باورمندی و پیروی از آن شخصیّتها، کشف و کراماتی را به آنان نسبت میدهند و وجود آن کشف و کرامتها را دلیل تردید ناپذیری برای عظمت و شایستة سرسپاری بودن آن شخصیّتها میشمارند. این رویّه از دیرباز تاکنون در بین مریدان و علاقمندان به شخصیّتهای عرفان و تصوّف رایج بوده و کتابهای بسیاری حاوی داستانهای کشف و کرامات عارفان، از قرون گذشته تا عصر ما به رشتة تحریر درآمده است.
در بعضی موارد نیز سالک مکاشفات خود و یا تواناییهای روحی به دست آمدة خویش در انجام خوارق عادات و کرامات را دلیل حقّانیّت راه و راهبر خود تلقّی کرده و به اعتبار آنها، بر ایمان و ثبات قدمش در آن راه افزوده میشود.
صرف نظر از آن دسته از کشف و کرامات و خوارق عادات که ناسازگار و معارض با عقل و وحی است و بیشک چیزی جز افسانهپردازیهای مرید برای جلب و جذب مریدان تازه برای پیر و مرشد خود نیست و چه بسا روح آن پیر و مرشد هم از چنین افسانههایی که حول شخصیّت او ساخته و به او نسبت دادهاند بیخبر بوده و قلباً از این سخنان بیزار باشد، در زمینة کشف و کرامات باید به نکات زیر توجّه داشت.
سرزدن کرامات و خوارق عادات و دست دادن مکاشفات و شهود باطنی را به هیچ وجه دلیل حقّانیّت و صحّت راه شخص و وجود وجهة ربوبی و شمول توفیقات و تأییدات الهی برای وی نمیتوان به حساب آورد و هر شخصی را که دارای کشف و کراماتی بود الزاماً نمیتوان عارف شمرد. باید دانست که برخی از مکاشفات، چیزی جز تصویر نفس خود شخص در فضای خیال او نیست و چنین مکاشفات انعکاسی به هیچ وجه بیانگر حقایق عالم نبوده و تلازمی با حقّانیّت الهی عقاید و روش شخص ندارند. همچنین انجام کارهای خارقالعاده از طریق توسعة قدرتهای روحی حاصل از تمرینات و ریاضات، دلیل حقّانیّت فرد نیست؛ زیرا همان طور که از راه ریاضات رحمانی و انجام طاعات و عبادات شرعی، قوای روحی شخص بیدار و فعّال و بالنده میشود، با ریاضات شیطانی و غیرشرعی نیز میتوان قوای نفس را فعّال و تقویت نموده و با استفاده از آن، کارهای خارقالعاده انجام داد.
بنابراین همان گونه که در قدرتهای ظاهری، همچون قدرت بدنی یا توانمندی اقتصادی، یا قدرت نظامی و یا اقتدار سیاسی، هیچ تلازمی بین قدرت و حقّانیّت نیست و از راههای درست و نادرست و مشروع و نامشروع میتوان به آن قدرتها دست یافت و در نتیجه، داشتن چنان قدرتهایی دلیل بر صحّت سخن، اندیشه، عقیده، مرام و آیین شخص دارندة آن قدرتها نیست؛ در قدرتهای باطنی و روحی نیز چنین تلازمی وجود ندارد. بهترین شاهد بر این امر، خوارق عاداتی است که به دست مرتاضانی انجام میشود که به خدا و دین و معارف دینی بیاعتقاد بوده و بالتّبع تارک احکام الهی وحتّی بعضاً آلودة به اعمال زشت و پلید میباشند.
برخی طریقتهای عرفانی، با مطرح ساختن این که مَجاز پلی به سوی حقیقت است و برای رسیدن به حقیقت هر چیز باید از رقیقة آن کمک گرفت، لذا برای رسیدن به حقیقت عشق که همان عشق الهی است نیز باید از عشق مَجازی، یعنی عشقهای دنیوی، مدد جُست، به پیروان خود توصیه میکنند که معشوقی دنیوی و بشری برای خود بیابند تا با عشق ورزیدن به وی و تلاش برای جلب و جذب آن معشوق، راه عشق ورزیدن به خدا و جلب نظر الهی را یاد بگیرند. دل سپردن به خوبرویان و عشق باختن به مُغبچگان، سوژة اصلی داستانهای فراوانی در ادبیّات عرفانی است.