گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

بسم الله الرحمن الرحیم

احساسات و عواطف سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا

منبع: امام شناسى جلد ‏15 صفحه : 312 تالیف علامه طهرانی ره

برخى از بى خردان مى ‏پندارند: وقایع روز عاشوراء بر سیّد الشهداء علیه السّلام امرى عادى بوده است. رنج و زحمت و عَطَش و جَرْح و قَتْل و أسْر همه آنها امورى بسیار سهل و آسان بوده است. چون براى امام علیه السّلام که روحش ملکوتى مى‏باشد، عطش و گرسنگى و زخم و آفتاب و شمشیر برّان اثرى ندارد. وى با وجود نورانى و تجرّدى خود در برابر همه اینها به عنوان برخورد باحَلْوا و شیرینى و امثالها مواجه مى‏ شود. آنگاه تعجّب مى‏ کنند که: چگونه حضرت على اکبر عرضه داشت: عطش مرا کشت، و سنگینى زره مرا بیتاب نمود؟!

آنگاه در جواب مى ‏گویند: پدرش با نهادن زبان خود، و یا انگشترى خود در دهان او، او را سیراب کرد، و مراد از سنگینى آهن، سنگینى زره نیست بلکه کنایه از عظمت لشگر آهن پوش و شمشیر به دست آنهاست که در برابر حمله او ممانعت به عمل مى ‏آورند. [1]

این برداشت، برداشت نادرستى مى ‏باشد. سیّد الشهداء علیه السّلام بشر بوده است، و داراى بدن و جسم طبیعى بوده است. عطش را خوب ادراک مى ‏نموده است. زخم و جراحت را خوب مى ‏فهمیده است. ناله الْعَطَش أطفال و نوحه و زارى زنان حرم را خوب مى ‏دانسته است. بلکه از أمثال ما صدها برابر بیشتر. زیرا او انسان کامل بوده است، و به مقتضاى کمال در انسانیّت، ظهور و بروز محبّت و مودّت به مخلوقات الهى و ادراک لوازم بدنى و طبیعى که لازمه مقام جمع الجمعى مى ‏باشد، در وى عمیق‏تر و ریشه ‏دارتر بوده است.

آرى عشق به خدا، و تفانى در قرآن و سنّت پیغمبر، و روش و منهاج ولایت علوى، و بصیرت و عمق درایت او به انحراف تاریخ و تفسیر و حدیث و غصب خلفاى بیگانه از متن دین و معارف دین که نوبت را به یزید تبهکار رسانیدند، چنان عرصه را بر او تنگ نموده بود که جز شهادت و جراحت و اسارت را داروى مفیدى براى هشدارى مردم نمى‏ یافت، و لهذا عاشقانه این برنامه را پى ریزى کرده و براى سرنگونى حکومت جبّاره بنى امیّه حرکت کرد، حرکتى لَا یَتَوَقَّفْ و بدون بازگشت، گرچه در میان راه صحنه‏ اى همچون زمین طفّ و واقعه کربلا پیش آید فَسَلَامٌ عَلَیْهِ ثُمَّ سَلَامٌ عَلَیْهِ ثُمَّ سَلَامٌ عَلَیْهِ. و اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَّعْنُ عَلَى عَدُوِّهِ.

اینک مى ‏بینید: شهادت دو جگر گوشه وى: على اکبر و طفل شیرخوار چطور بر او اثر گذارده است، و دنیا را در برابر چشمانش سیاه نموده است. اما چون لِلّهِ وَ فِى سَبِیلِ اللهِ وَ إلَى اللهِ مى‏باشد عاشقانه آنها را مى‏ پذیرد و در آغوش مى ‏کشد.

پی نوشت: 

[1] مرحوم محدّث قمى در «نفثة المصدور فى تجدید أحزان یوم العاشور»، ص 25 قضیّه توجیه آهن را به لشگر ذکر نموده است.


منبع: goharemaerefat.ir

حیات و شهادت حضرت على اکبر علیه السّلام‏ به قلم علامه طهرانی رحمت الله علیه

حیات و شهادت حضرت على اکبر علیه السّلام‏ به قلم علامه طهرانی ره

بسم الله الرحمن الرحیم

حیات و شهادت حضرت على اکبر علیه السّلام‏ به قلم علامه طهرانی ره

منبع: کتاب امام شناسى، جلد ‏15، صفحه 319 تالیف علامه طهرانی با تلخیص

آنچه مسلّم است (حضرت علی اکبر علیه السلام از) بزرگترین فرزندان حضرت بوده است و بیست و پنج سال از عمرش مى ‏گذشته است و داراى زن و فرزند بوده است [1] و در شکل و شمایل، و در اخلاق و رفتار، و در گفتار و کلام شبیه ‏ترین مردم به جدّش رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم بوده است.

در «ارشاد» مفید است: مادرش لَیْلى دختر أبو مُرَّةِ بن عُرْوَةِ بْنِ مسعود ثَقَفى از طائفه بنى ثقیف است. جدّش عروة بن مسعود یکى از چهار مرد بزرگوار در اسلام و یکى از دو مرد عظیم مى ‏باشد که در گفتار خداوند حکایت از کفّار قریش شده است: وَ قَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیم [2] «و مشرکین مکّه گفتند: چرا این قرآن بر یکى از دو مرد عظیم از دو قریه مکّه و طائف نازل نگردید؟!»

و اوست که کفّار قریش وى را به سوى پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در روز حُدَیْبِیَّه فرستادند و در حالى که کافر بود با پیامبر عقد صلح را بست. و سپس در سنه نهم از هجرت پس از مراجعت مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم از طائف، اسلام گزید، و از آن حضرت اجازه خواست تا به میان اهل و اقوامش برگردد. و برگشت و قومش را به اسلام دعوت کرد. یکى از ایشان وى را به تیرى نشانه گرفت در حالى که مشغول اذان نماز بود، و کشته شد. و چون این خبر به رسول الله رسید فرمود: مَثَل عُرْوَه مثل صاحب یس است که قوم خود را به خدا فرا خواند و آنان او را کشتند.

این طور در شرح شمائل محمّدیه وارد است در شرح گفتار رسول الله: و دیدم عیسى بن مریم علیه السّلام را، و دیدم نزدیکترین کسى را که به او شباهت داشت عروة بن مسعود ثقفى بود

جَزَرى در «اسدالغابة» از ابن عباس روایت کرده است که گفت: رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: أرْبَعَةٌ سَادَةٌ فِى الإسْلَامِ: بِشْرُ بْنُ هِلَالٍ عَبْدِى، وَعَدِىُّ بْنُ حَاتَمِ طائى، وَ سُرَاقَةُ بْنُ مَالِکِ مُدْلَجِى، وَ عُرْوَةُ بْنُ مَسْعُود ثَقَفِى. این چهار بزرگواران در اسلام هستند.

و در «ملهوف» گوید: مِنْ أصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أحْسَنِهِمْ خُلْقاً، فَاسْتَأْذَنَ أبَاهُ فِى الْقِتَالِ، فَأذِنَ لَهُ، ثُمَّ نَظَرَ إلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ وَ أرْخَى علیه السّلام عَیْنَهُ وَ بَکَى.

«او (على اکبر علیه السّلام) از نیکو صورت‏ترین و زیبا خلقت‏ترین و از پسندیده اخلاق‏ترین مردم بود، وى از پدرش اجازه جنگ خواست، و پدر به او اجازه داد، آنگاه با حالت ناامیدى به وى نگریست و چشم خود را به زیر انداخت و گریه کرد.»

و محمد بن أبى طالب در مقتل خود روایت کرده است که: إنَّهُ علیه السّلام رَفَعَ شَیْبَتَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَهُمَّ اشْهَدْ عَلَىَ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إلَیْهِمْ غُلَامٌ أشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ. کُنَّا إذَا اشْتَقْنَا إلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إلَى وَجْهِهِ.

اللَهُمَّ امْنَعْهُمْ بَرَکَاتِ الارْضِ، وَ فَرِّقْهُمْ تَفْرِیقاً، وَ مَزِّقْهُمْ تَمْزِیقاً، وَ اجْعَلْهُمْ طَرَائِقَ قِدَداً، وَ لَا تُرْضِ الْوُلَاةَ عَنْهُمْ أبَداً! فَإنَّهُمْ دَعَوْنَا لِیَنْصُرُونَا ثُمَّ عَدَوْا عَلَیْنَا یُقَاتِلُونَنَا.

«آن حضرت علیه السّلام محاسن خود را به سوى آسمان بلند کرد، و عرضه داشت: بار خداوندا! گواه باش بر این قوم، که تحقیقاً جوانى به جهت مبارزت با ایشان بیرون رفت که از جهت خلقت و از جهت اخلاق، و از جهت گفتار، شبیه‏ترین مردم به پیغمبر توست، به طورى که ما هر گاه مشتاق دیدار پیغمبرت مى‏ شدیم به صورت او نظر مى ‏کردیم.

بار خداوندا برکات زمین را از آنان بازدار! و آنها را به شدت پراکنده ساز! و میان ایشان شکاف و پارگى سخت را حکم فرما کن! و والیان امور را هرگز از ایشان راضى مگردان! زیرا ایشان جِدّاً ما را به سوى خود دعوت نمودند تا ما را یارى نمایند، و اینک بر ما تاختند و به کارزار پرداخته اند!»

و پس از آن على روانه شد و حضرت به عمر بن سعد صیحه زد: مَالَکَ؟ قَطَعَ اللهُ رَحِمَکَ، وَ لَا بَارَکَ اللهُ لَکَ فِى أمْرِکَ، وَ سَلَّط عَلَیْکَ مَنْ یَذْبَحُکَ بَعْدِى عَلَى فِرَاشِکَ کَمَاقَطَعْتَ رَحِمِى وَ لَم تَحْفَظْ قَرابَتِى مِنْ رَسُولِ اللهِ صلى الله علیه و آله و سلم. ثُمَّ رَفَعَ صَوْتَهُ وَ تَلَا: إنَّ اللهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ. ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. [3]، [4]

«چکار مى ‏کنى؟! خداوند رَحِم تو را قطع کند و در امورت هیچگاه امرى را بر تو مبارک نگرداند، و بر تو بگمارد پس از من کسى را که تو را در رختخوابت سر ببرد، همانطور که رحم مرا قطع کردى و پاس قرابت مرا با رسول خدا رعایت ننمودى! پس از آن صدایش را بلند کرد، و این آیه را تلاوت نمود: حقّاً خداوند برگزیده است آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان، آنها ذرّیّه ‏اى هستند که بعضى از بعض دگرند (همگى از یک جنس هستند) و خداوند سمیع و علیم است.»

و از «أمالى» صدوق و «روضة الواعظین» ابن فَتَّال مستفاد مى ‏گردد که: على اکبر پس از عبد الله بن مسلم بن عقیل به مبارزت بیرون رفت پس حسین علیه السّلام بگریست و گفت: اللَهُمَّ کُنْ أنْتَ الشَّهِیدَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ بَرَزَ إلَیْهِمُ ابْنُ رَسُولِکَ وَ أشْبَهُ النَّاسِ وَجْهاً وَ سَمْتاً بِهِ!

«خداوندا تو شهید و شاهد باش بر این قوم که الآن به مبارزت آنان رفته است پسر پیامبرت، و شبیه ‏ترین مردم به او از جهت چهره و سیما، و از جهت روش و منهاج و خوى و اخلاق!»

على اکبر علیه السّلام شروع کرد به رَجَز خواندن و مى‏ گفت‏:

أنَا عَلِىُّ بْنْ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىّ                           نَحْنُ وَ بَیْتِ اللهِ أوْلَى بِالنَّبِىِّ 1

مِنْ شَبَثٍ وَ شَمِرٍ ذَاکَ الدَّنِىّ                           أضْرِبُکُمْ بِالسَّیْفِ حَتَّى یَنْثَنِى 2

ضَرْبَ غُلَامٍ هَاشِمِىٍّ عَلَوِىّ                            وَ لَا أزَالُ الْیَوْمَ أحْمِى عَنْ أبِى 3

تَاللهِ لَا یَحْکُمُ فِینَا ابْنُ الدَّعِىّ 4

1- «من علىّ بن الحسین بن على: مى‏باشم! قسم به خانه خدا: ما به پیغمبر سزاوارتریم،

2- از شَبَث و شمر آن مردپست. من آنقدر بر شما شمشیر مى ‏زنم تا شمشیر بپیچد و بتابد.

3- شمشیر زدن جوان هاشمى از اولاد على، و پیوسته و به طور مداوم امروز من از پدرم حمایت مى ‏کنم.

4- سوگند به خدا که: نباید در میان ما ابن زیاد زنازاده حکم کند!»

و چندین بار بر سپاه دشمن بتاخت- و در «روضة الصَّفا» گوید: دوازده بار- تا جمع بسیارى را از آنان بکشت تا به جائى که مردم از کثرت کشتگان به فغان و خروش درآمدند. و روایت شده است که: على اکبر علیه السّلام با آن شدّت تشنگى یک صد و بیست تن از آنان را کشت. و در «مناقب» آمده است که: از آن لشگر هفتاد مرد مبارز را کشت. و در حالى که جراحات فراوانى بر او وارد آمده بود به نزد پدر بازگشت و گفت‏: یَا أبَهْ! الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِى وَ ثِقْلُ الْحَدِیدِ أجْهَدَنِى، فَهَلْ إلَى شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ سَبِیلٌ أتَقَوَّى بِهَا عَلَى الاعْداءِ؟!

«اى پدر جان! تشنگى مرا کشت، و سنگینى آهن تاب از من ببرد. آیا شربت آبى هست تا با نوشیدن آن بر دشمنان قوّت یابم؟!»

فَبَکَى الْحُسَیْنُ علیه السّلام وَ قَالَ: وَ اغَوْثَاهْ! یَا بُنَىَّ قَاتِلْ قَلِیلًا! فَمَا أسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّکَ مُحَمَّداً صلى الله علیه و آله و سلم فَیَسْقِیَکَ بِکَأسِهِ الاوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أبَداً!

«حسین علیه السّلام بگریست و گفت: وَاغَوْثَاهْ! اى نور دیده، پسرک من! اندکى جنگ کن به زودى جدّ خویش را دیدار مى ‏کنى، وجدّت محمّد صلى الله علیه و آله و سلم با جام پر و سرشار خود تو را سیراب خواهد کرد! و چنان سیراب مى ‏گردى که پس از آن أبداً تشنه نخواهى شد. على به سوى میدان بازگشت و مى ‏گفت‏

الْحَرْبُ قَدْ بَانَتْ لَهَا الْحَقَایِقُ             وَ ظَهَرَتْ مِنْ بَعْدِهَا مَصَادِقُ 1

وَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ لَا نُفَارِقُ             جُمُوعَکُمْ أوْ تُغْمَدَ الْبَوَارِقُ 2

1- «جنگ است که گوهر مردان را آشکار مى‏ کند، و راستى و درستى دعاوى پس از پایان آن روشن مى ‏گردد.

2- و سوگند به خدا پروردگار عرش که از این دسته ‏هاى سپاه جدا نمى ‏شویم مگر اینکه شمشیرها در نیام برود!»

و پیوسته کارزار مى ‏کرد تا مجموع کشتگان وى به دویست تن رسید، و اهل کوفه از کشتن او پرهیز مى ‏کردند.

پس مرّة بن مُنْقِذ بن نُعْمان عَبْدِى لَیْثِى او را بدید و گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من گذرد و همین کار را بکند و من پدرش را به داغ او ننشانم! پس بر او بگذشت و با شمشیر مى ‏تاخت.

در «ارشاد» و طبرى آمده است: مُرَّة راه را بر او بگرفت، و بر او نیزه زد و او را بینداخت. مردم گرد او را گرفتند فَقَطَّعُوهُ بِأسْیَافِهِمْ إرْباً إرْباً. «على اکبر را با شمشیرهایشان پاره پاره نمودند.»

و أبو الفرج گوید: پى در پى حمله مى‏ کرد تا تیرى افکندند، و در گلوى او آمد و بشکافت و على در خون خود بغلطید و فریاد زد: یَا أبَتَاهْ! عَلَیْکَ السَّلَامُ! اى پدر خداحافظ! این جدّ من رسول خداست صلى الله علیه و آله و سلم تو را سلام مى ‏رساند و مى ‏گوید: بشتاب نزد ما بیا وَ شَهِقَ شَهْقَةً فَارَقَ الدُّنْیَا «نعره‏اى کشید و از دنیا رفت.»

و در بعضى از مقاتل آمده است: مُنْقِذ بن مُرَّة عَبْدى- لعنه الله- بر فرق سر او ضربه‏اى زد که روى زمین بیفتاد و مردم با شمشیرهایشان او را مى ‏زدند. پس از آن على اکبر دست به گردن اسب خود انداخت و اسب او را در میان لشکر دشمنان‏ مى ‏برد فَقَطَّعُوهُ بِسُیُوفِهِمْ إرْباً إرْباً. فَلَمَّا بَلَغَتِ الرُّوحُ التَّرَاقِىَ، قَالَ رَافِعاً صَوْتَهُ: یَا أبَتَاهْ! هَذَا جَدّى رَسُولُ اللهِ صلى الله علیه و آله و سلم قَدْ سَقَانِى بِکَأسِهِ الاوْفَى شَرْبَةً لَا أظْمَأُ بَعْدَهَا أبَداً وَ هُوَ یَقُولُ: الْعَجَلَ! الْعَجَلَ! فَإنَّ لَکَ کَأساً مَذْخُورَةً حَتَّى تَشْرَبَهَا السّاعَةَ!

«چون روح به ترقوه على رسید با صداى بلند گفت: اى پدر جان! اینک جدّم رسول الله است ... و مى‏ گوید: بشتاب! بشتاب! زیرا براى تو هم کاسه شرابى ذخیره شده است تا در این ساعت آن را بیاشامى‏».

حمید بن مسلم گوید: گوشه اى من در آن روز با حسین علیه السّلام بود که مى ‏گفت: قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوکَ یَا بُنَىَّ! مَا أجْرَأهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ. وَ انْهَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ: عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا! [5]

«بکشد خداوند گروهى را که تو را کشتند! اى نور دیده، پسرک من! چقدر جرأتشان بر خداوند رحمن و بر پاره کردن پرده ‏هاى حرمت رسول او شدید است؟! در این حال دو چشمان حضرت از سرشک سرازیر شد، و پس از آن گفت: بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگانى دنیا»!

محدّث قمى به نقل طبرى و أبو الفرج و ابن طاووس از شیخ مفید؛ آورده است که: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ اخْتُ الْحُسَیْنِ علیه السّلام مُسْرِعَةً تُنَادِى: یَا اخَیَّاهْ وَ ابْنَ اخَیَّاهْ! وَ جَاءَتْ حَتَّى أکَبَّتْ عَلَیْهِ. فَأخَذَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام بِرَأسِهَا فَرَدَّهَا إلَى الْفُسْطَاطِ وَ أمَر فِتْیَانَهُ فَقَالَ: احْمِلُوا أخَاکُمْ (و فى ط و ج) فَحَمَلُوهُ مِنْ مَصْرَعِهِ حَتَّى وَضَعُوهُ بَیْنَ یَدَىِ الْفُسْطَاطِ الَّذِى کَانُوا یُقَاتِلُونَ أمَامَهُ.

«و زینب خواهر حسین علیه السّلام با شتاب از خیمه بیرون شد، و ندا مى ‏کرد: اى نوردیده برادرم! و اى پسر نور دیده برادرم! و آمد تا آنکه خود را بر روى جسد على اکبر انداخت. حسین علیه السّلام او را گرفت و به خیمه بازگردانید و جوانان خود را امر نموده گفت: برادرتان على را بیاورید! ایشان او را از مقتل و محل به زمین افتادنش برداشته و آوردند تا در مقابل خیمه‏ اى که در جلوى آن جنگ مى ‏کردند گذاردند.»

و نیز مرحوم محدّث قمّى؛ پس از بحثى درباره آنکه: على اکبر علیه السّلام اوَّلین شهید از اهل بیت سیّد الشّهداء علیه السّلام است، و مختار طبرى و جَزَرى و اصفهانى و دینورى و شیخ مفید و سید بن طاووس و غیرهم را دلیل آورده است گوید: شاهد بر این در زیارت مشتمله بر اسامى شهدا آمده است:

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أوَّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلِیلٍ! [6]

«سلام بر تو باد اى اوّلین کشته از نسل بهترین اولاد آدم» و منظور از خیر سلیل، رسول اکرم هستند.

و أیضاً گوید: در عمر شریف او اختلاف است، و أصحّ و أشهر آن است که‏بزرگترین اولاد حضرت بوده است.

فَحْلُ الفقهاء شیخ أجلّ محمد بن ادریس حِلِّى در «سرائر» در خاتمه کتاب «حجّ» گوید: چون زیارت حضرت ابى عبد الله الحسین علیه السّلام را انجام دادى زیارت فرزندش: على اکبر را باید به جاى آورد. على علیه السّلام که مادرش لیلى دختر أبو مُرَّة بن عُرْوة بن مسعود ثقفى مى ‏باشد، او اوّلین قتیل در وقعه یوم طفّ از آل أبى طالب علیه السّلام است. على اکبر بن الحسین علیهما السّلام در زمان امارت عثمان متولّد گشت. و او از جدّش: على بن أبى طالب علیه السّلام روایت بیان مى‏ کند.

تا اینکه محدّث قمى گوید: و شاهد بر این مرام همچنین أبو الفرج اصفهانى است در روایتى که مى ‏گوید: از مُغیرَه وارد است که: معاویه گفت: مَنْ أحَقُّ النَّاسِ بِهَذَا الامْرِ؟! قَالُوا: أنْتَ!

قَالَ: لَا! أوْلَى النَّاسِ بِهَذَا الامْرِ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ:. جَدُّهُ رَسولُ اللهِ صلّى الله علیه و آله و سلم، وَ فِیهِ شَجَاعَةُ بَنِى هَاشِمٍ، وَ سَخَاءُ بَنِى امَیَّةَ، وَ زَهْوُ ثَقِیفٍ.

على اکبر علیه السّلام از دیدگاه معاویه‏

«معاویه از ندیمان خود پرسید: شایسته‏ ترین مردم براى خلافت کیست؟! گفتند: تو! گفت: نه، على بن الحسین بن على: به این امر اوْلى‏ است، که جدِّ او رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است، و در اوست شجاعت بنى هاشم، و سخاوت بنى امَیّه، و ناز و زیبائى ثقیف.»

این گفتار و آن ابیات فوق از شاعرى در علوِّ صفات، و کلام تحسین‏ آمیز معاویه که وى أحقّ مردم است اینک به خلافت رسول خدا، شاهد برآنند که: على اکبر هجده ساله نبوده است، چرا که براى طفلى بدین سن این گونه تعبیر ندارند.

أبو جعفر طبرى در منتخب «ذَیْلُ الْمُذَیَّل» در تاریخ صحابه و تابعین گوید: مادر على آمنه دختر أبو مُرَّة بن عُرْوَة بن مسعود است. و مادر آمنه دختر ابو سفیان مى ‏باشد. و حَسَّان بن ثابت در مدیح على اکبر گفته است‏:

طَافَتْ بِنَا شَمْسُ النَّهَارِ وَ مَنْ رَأى                    مِنَ النَّاسِ شَمْساً بِالْعِشَاءِ تَطُوفُ؟ 1

أبُو امِّهَا أوْفَى قُرَیْشٍ بِذِمَّةٍ                            وَ أعْمَامُهَا إمَّا سَألْتَ ثَقِیفُ 2

1- «خورشید روز بر سر ما دور زد، و کیست که ببیند خورشیدى در شب وقت عشاء دور مى ‏زند.

2- پدرِ مادرش وفا کننده ‏ترین قریش به پیمانها و عهدهاست. و عموهاى مادرش را اگر بپرسى، ثقیف هستند.»

و بعضى این دو بیت را به عُمَر بن رَبیعة نسبت دهند، و به جاى شَمْسُ النَّهَارِ، شَمْسُ الْعِشَاء روایت کنند [7]

و علیهذا معاویه- علیه الهاویة - برادر مادر لیلى، و دائى لیلى، و دائى مادر حضرت على اکبر علیه السّلام است، و یزید- علیه اللَّعنة بِمَا لَا مَزِید- دائى زاده لیلى و دائى زاده مادر حضرت على اکبر علیه السّلام است.

و روى همین اعتبار است که: معاویه چون حضرت على اکبر را از سه شاخه نسب منتسب مى‏ بیند او را سزاوار خلافت مى ‏داند. امّا سخاوت بنى امیّه را که او از فضایل آنان شمرده است کذب محض است. سخاوت دربست متعلّق به بنى هاشم بوده است و پولهاى بى اندازه‏اى را که معاویه از بیت المال مسلمین صرف حکومت و امارت شیطانیّه خود مى‏ نموده است، نباید به حساب سخاوت به شمار آورد.

بالجمله از آنچه در این بحث آورده شد، معلوم شد: حضرت على اکبر علیه السّلام ‏روئین تن نبوده است که شمشیر و نیزه بر او اثرى نگذارد، و در حرکت و شهادت هم اضطرار نداشته است که خود بخود دست به شمشیر بزند، و کفّار را قلع و قمع کند. خودش مى‏ گوید: پدر جان تشنگى مرا کشت و سنگینى زره مرا از طاقت برد. و پدر هم آبى ندارد به او بدهد. و نمى‏ خواهد بر خلاف سنَّت جهاد، و قتل فى سبیل الله، و فداى نفس در راه خدا، اعمال معجزه و کرامتى بفرماید، و گرنه به آسانى مى ‏توانست، ولى دیگر آن صحنه صحنه کربلاى بدین صورت نبود.

جائى که رسول خدا به حسین علیهما الصّلوة و السّلام مى ‏فرماید: وَ إنَّ لَکَ فِى الْجنَانِ لَدَرَجَاتٍ لَنْ تَنَالَهَا إلَّا بِالشَّهَادَةِ! [8]

«حقّاً در بهشت براى تو منزلت و درجتى است، که بدون شهادت بدان دست نخواهى یافت!» به معنى آن مى‏باشد که: وجب به وجب در تمام این سفر باید با اراده و اختیار و تحمّل مشاقّ و مصائب، و صبر در راه خدا و ایثار و فداى نفس و قربانى نمودن على اکبر آنهم بدین کیفیّت، به مقصود برسى!

و این آقازاده شاهزاده آزاده که مثال و نمونه پیامبر است باید با تو در این طریق به طورى رفیق گردد که هُو هُوِیَّت حقیقیّه از دو نفس روحانى شما براى همه اهل عالم متحقّق گردد، و ریشه اسلام که خشک شده است سیراب گردد، و حکومت و ولایت بنى امیّه: معاویه و یزید و بنى مروان برباد داده شود، و اثرى از آن به جاى نماند، و بر همه اهل این جهان و آن عالم ملکوتى روشن گردد که: حقّ غیر از باطل است.

على اکبر امید دل آن حضرت بود. هم شاخه از یک درخت، و هم پیوند از یک ساق بود، طرز تفکّر و مرام و مقصدش عین آن حضرت بود. کَأنَّهُ هُوَ، بَلْ إنَّهُ هُوَ در اینجا مصداق داردو لذا به میدان برگشت، و با آن بدن جریحه دار، و لبان و دهان و کبد خشکیده، در آن شدّت گرماى تابستان که براساس محاسبه نجومى بیست و پنجم سرطان، روز عاشورا بوده است، چنان کارزارى نمود که دوست و دشمن را به شگفت در آورد و مى‏گفت: أحْمِى عَنْ أبِى «به جهت حمایت از پدرم نبرد مى‏کنم».

لهذا در قیامت مقامى پیدا مى‏کند که شهدا و صدّیقین هم ندارند.

گفتگوى على اکبر علیه السّلام با امام حسین علیه السّلام درباره شهادت‏

محدّث قمى از «ارشاد» شیخ مفید نقل فرموده است که: در مسیر کربلا شبى در آخر شب حضرت امام حسین علیه السّلام امر فرمود تا آبگیرى کنند، و مشکها را از آب پر نمایند. پس امر به کوچ فرمود، و از قصر بنى مقاتل خارج شد. عَقَبَة بن سَمْعان مى ‏گوید: ساعتى با آن حضرت سیر کردیم و به آن حضرت پینگى و حالت چرتى بر همان کیفیّت که بر روى اسب روان بود دست داد، و سپس به انتباه آمد در حالى که مى ‏گفت: إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.

«تحقیقاً ما ملک طلق خدائیم، و ما به سوى او رجعت کنندگانیم. و حمد و سپاس اختصاص به خدا پروردگار عالمیان دارد.»

این عمل را حضرت دو بار یا سه بار تکرار نمود. در این حال فرزندش على بن الحسین علیهما السّلام که سوار بر اسبى بود به سوى وى آمد و گفت: بِمَ حَمِدْتَ اللهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ؟! «علّت حمد و استرجاع شما چه بود؟!»

حضرت فرمود: یَا بُنَىَّ! إنِّى خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ- أىْ ظَهَرَ- لِى فَارِسٌ عَلَى فَرَسٍ وَ هُوَ یَقُولُ: الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَسِیرُ إلَیْهِمْ. فَعَلِمْتُ: أنَّهَا أنْفُسُنَا نُعِیَتْ إلَیْنَا!

«اى نور دیده پسرک من! من که در راه مى‏آمدم، چرت مختصرى مرا گرفت، و براى من اسب سوارى که بر روى اسبى بود ظاهر شد، و او مى‏گفت: این قوم مى ‏روند، و مرگها هم به سوى ایشان مى ‏رود. بنابراین دانستم که: خبر مرگ ما به ما داده مى‏شود!»

فرزندش عرض کرد: یَا أبَهْ! لَا أرَاکَ اللهُ سُوءاً! ألَسْنَا عَلَى الْحَقِّ؟!

«اى پدر جان! خداوند براى تو روز بدى را پیش نیاورد! آیا ما بر حق نیستیم؟!»

حضرت فرمود: بَلَى وَالَّذِى إلَیْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ!

«بلى، و سوگند به آن کسى که بازگشت بندگان به سوى اوست، ما بر حق هستیم!»

على عرض کرد: فَإنَّنَا إذاً لَا نُبَالِى أنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ!

«پس در این صورت تحقیقاً ما باکى از مرگ نداریم با وجود آنکه مُحقّمى باشیم!»

حضرت فرمود: جَزَاکَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ! [9]

«خداوند تو را جزا بدهد جزاى فرزندى، به بهترین جزاى پسرى که از پدرش داده است!»

على اکبر علیه السّلام تربیت شده دو مکتب حسن و حسین علیهما السّلام‏

بارى از این عبارت مرحوم محدّث بر مى ‏آید که: حضرت على اکبر در دامان دو امام تربیت شده است، و مودّب به آداب هر یک از آن بزرگوار گردیده است، فلهذا حکم پسر هر دو امام را دارد، و شاهد، سلام بر اوست که در آن به ابْنُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن تعبیر گردیده است.

در اینجا مى ‏گوئیم: اگر تربیت هر دو امام و آداب هر دو امام صد در صد یکى بود، و أبَداً تفاوتى نداشت، این شرح و تفصیل موردى نداشت! و اگر حزن و غصّه در امام اثرى ندارد، و امرى است صورى، در این صورت محاسن بر روى دست گرفتن و به خدا پناه بردن و شکایت از قوم عنید را به او نمودن چه معنى دارد؟! نه! نه! البته این طور نیست، و امام را روئین تن دانستن، و بدون حواس بشرى فرشته‏ اى پنداشتن، و جنگ و زخم و أسْر و نَهْب را درباره او فقط امور شبیه به بازیچه و خیمه شب بازى تصوّر نمودن، چقدر از واقعیّت به دور مى ‏باشد. سیّد الشهداء علیه السّلام با جمیع امکانات و تعیّنات بشرى، و با تمام قوا و جوارح قابل ادراک لذّتهاى مادّى و طبیعى، و با وجود نفس وسیع و مُحِبّ ریاست غریزى صرف نظر از رضاى حقّ، از تمام این منازل و مراحل عبور نمود، و همه را به خاک نسیان سپرد، و همه را فداى محبوب کرد، و با عشق بازى خداوندى پشت پا بر همه عالم زد، و یک تنه تکسوار میدان به سوى خدا کوچ کرد، و خیمه و خرگاه خود را از دو جهان بربست، و با لباسى کهنه و پاره، و بدنى سراپا جراحت بار نیاز خود را در آستان قدس عزَّت ربوبى فرود آورد، صلّى الله علیک یا أبا عبد الله!

پی نوشت ها:

[1] «نفس المهموم» ص 192 و ص 193 و «دمع السّجوم» ص 164 و ص 165

[2] آیه 31، از سوره 43: زخرف.

[3] آیه 33 و 34 از سوره 3: آل عمران.

[4] گفتار ما در اینجا از «ارشاد» مفید تا مطلب أخیر از «نفس المهموم» ص 188 و ص 189 و «دمع السّجوم» ص 159 تا ص 161 مى‏باشد.

[5] «نفس المهموم» ص 189 تا ص 191 و «دمع السّجوم» ص 161 تا ص 163.

[6] در «اقرب الموارد» است: السَّلیل: الوَلَد.

[7] مجموع مطالب منقوله از محدّث قمى منتخباتى از «نفس المهموم» ص 191 تا ص 193 و از «دمع السجوم» ص 163 تا ص 165 مى‏باشد.

[8] « نفس المهموم» ص 44 از مجلسى در «بحار الانوار»، از محمد بن أبى طالب موسوى در ضمن بیان رویاى آن حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را.

[9] «نفس المهموم» ص 122 و ص‏ 321.


منبع: goharemaerefat.ir