ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
نویسنده: آیت الله علی رضائی تهرانی
منبع: کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) صفحه625 تا633
به این عبارات توجه فرمایید:
۱. عارف کامل و فقیه گرانقدر مرحوم آیتالله حاج ملا حسینقلی همدانی در نامهای به یکی از علمای تبریز مینویسد:
«مخفی نماند بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلّمات و لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الملوک جل جلاله نیست و به خرافات ذوقیّه، اگر چه ذوق در غیر این مقام خوب است، «کما هو دأب الجهّال و الصوفیّة خذلهم الله جل جلاله»؛ («آنچنان که روش نادانان و صوفیان ـ که خدای بزرگ خوارشان سازد ـ میباشد»)، راه رفتن «لایوجب الا بُعداً»؛ («جز مایة دوری نیست»). حتی شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمة اطهار: آورده باشد، باید بفهمد از حضرت احدیت دور خواهد شد [۱] و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادات المعصومین: «به جز آنچه که از پیشوایان معصوم وارد شده است» عمل نماید[۲] .
۲. عارف کامل آیتالله حاج سید علی آقا قاضی در نامهای به شاگردش، عارف سینهچاک [۳] آیتالله حاج سید محمدحسن طباطبایی تبریزی مینویسد:
«با دراویش و طریق آنها کاری نداریم، طریقه، طریقۀ علما و فقهاست. با صدق و صفا»[۴].
۳. سالک شهید مرحوم آیتالله شیخ مرتضی مطهری میگوید:
«از قرن نهم هجری به بعد، به نظر ما عرفان شکل و وضع دیگری پیدا میکند. تا این تاریخ شخصیتهای علمی و فرهنگی عرفانی همه جزء سلاسل رسمی تصوفند و اقطاب صوفیه شخصیتهای بزرگ فرهنگی عرفان محسوب میشوند و آثار بزرگ عرفانی از آنهاست. از این به بعد شکل و وضع دیگری پیدا میشود.اوّلاً: دیگر اقطاب متصوفه همه یا غالباً، آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشتهاند، ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعتهایی که ایجاد کرده است، میشود.
ثانیاً: عدهای که داخل در هیچیک از سلاسل تصوف نیستند، در عرفان نظری محیالدینی متخصص میشوند، که در میان متصوفه رسمی نظیر آنها پیدا نمیشود.
ثالثاً: از قرن دهم به بعد ما به افراد و گروههایی برمیخوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بودهاند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کردهاند بدون آنکه در یکی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را کلاً یا بعضاً تخطئه میکردهاند. از خصوصیّات این گروه که ضمناً اهل فقاهت هم بودهاند وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقهیه است» [۵].
از عبارات نقل شده، به روشنی به دست میآید که راه صحیح عرفان مغایر با راه تصوف منحرف است و متصوفه، بهخصوص از قرن نهم به بعد، گرفتار آدابی ساختگی و بعضاً خلاف شریعت شدند، ولی از طرفی دیگر عارفانی بوده و هستند که هیچ ارتباطی در افکار و رفتار با صوفیان نداشته، بلکه آنان را تخطئه میکردهاند، ولی در اوج عرفان و سلوک سیر کردهاند و فقه و عرفان را چون شیر و شکر ممزوج ساخته و غذای جان ساختهاند. اینجاست که باید گفت:
نه هر که چهره بـر افروخت دلبری داند | نه هر که آینه سازد سکندری داند | |
نه هرکه طرفِ کُلَه کج نهاد و تند نشست | کـلاهداری و آیین سـروری داند | |
هـزار نکتـة بـاریکتـر ز مـو اینجاست | نه هر کـه سر بتراشد قلندری داند [۶] |
تصوف منحرف و عرفان صحیح شاخصههایی دارند که بازشناسی این دو از یکدیگر را آسان میسازد.
به چند نمونه اشاره میکنیم:
تصوف منحرف در صدد تقویت نفس است و عرفان صحیح در پی فنای نفس. ممکن است در تصوف هم بر فنا تاکید شود، ولی در عمل، هدف تقویت نفس است.
تصوف منحرف، گرفتار آداب و عادات ساختگی است، همانند:
الف. کوتاه نکردن موی سر و صورت
تراشیدن موی سر مستحب است و نیز کوتاه کردن نوک شارب و محاسن به مقدار یک قبضه از ذَقَن (چانه)، مستحب مؤکد است. بلند کردن موی سر اگر مایة تشبّه مرد به زن گردد، به فتوای فقهای شیعه حرام است. برخی مشایخ تصوف در ایران، کتابی به نام «رفع شبهات» نوشتهاند و ادلهای بر جواز بلند کردن سبیل ذکر کردهاند که نه فقیه، بلکه عامی را به خنده وا میدارد.
ب. حرکات غیر عادی بدن در حال اذکار و اوراد:
قرآن به مؤمنین میگوید:
«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَة إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»[۷] ؛
«پروردگار خود را به زاری و نهانی بخوانید که او از حدّ گذرندگان را دوست نمیدارد».
و به پیامبرش دستور میدهد:
«وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَة وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» [۸] ؛
«و در دل خویش، پروردگارت را با تضرّع و ترس، بیصدای بلند، یاد کن».
صوفیه در پارهای اوراد خود بدن را چنان به حرکت در میآورند که مایه تعجّب است.
ج. رقص و سماع
رقص مطلقاً حرام است، مگر رقص زن برای شوهر خود و موسیقی به فتوای برخی فقها مطلقاً حرام است [۹] و احتیاط که باید شعار عملی سالک باشد، اقتضا میکند از آن اجتناب شود.
البته این مشکل گاه در برخی از سالکان که اهل تصوف هم نیستند، دیده میشود که آفتی است و باید آن را درمان کرد.
از ثمرات تلخ این انحراف، احساس بینیازی از تقلید از مرجع أعلم است. صوفیه به امر تقلید بیاعتنا یا کماعتنا هستند. با اینکه رجوع به متخصص در هر مسأله حکم عقل و دین و وجدان است و فقیه، متخصصِ در شریعت است، همانگونه که استاد سلوک متخصصِ در طریقت است.
البته استادمیفرمود:
اگر مرجع تقلید آدمی استاد طریقت هم باشد، بسیار خوب است و نیز میفرمود از شرایط افتاء (فتوا دادن)، گذشتن از جزئیت و رسیدن به کلیّت است و معتقد بودند که این شرط از متن دین قابل استخراج است [۱۰].
البته اعتقاد داشتند که لله الحمد تا به حال مراجع تقلید شیعه همه دارای صفای نفس و بعضاً اهل کرامت و مجاهدت در راه إعلای کلمة اسلام بودهاند.
بدعت به معنای وارد کردن «چیزی که از دین نیست در دین» است؛ عرفان بر التزام به شریعت تاکید میورزد، زیرا طریقت را جز در سایة شریعت نمیفهمد، ولی تصوف منحرف، اموری را به دین نسبت میدهد که در دین نیست، مانند التزام به نزدن شارب، التزام به حضور در خانقاه در برابر مسجد و امثال اینها.
عارف عرفان را در کنار حضور و حماسه میبیند و پرداختن به هر کدام را مانع دیگری نمیداند و لذا حتّی عزلت را تفسیری ایجابی میکند، ولی تصوف منحرف از هرگونه کار اجتماعی مثبت سر باز میزند و آن را مانع رشد و تعالی میداند. یکسویه نگری در دین مانند ایمان ببعض الکتاب ثمرهای جز دور ماندن از حقیقت دین و تحجّر و محرومیت از کمال در پی ندارد. تصوف منحرف از برخی عبادات مانند جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، جمعه و جماعات به دور است و این خود ثمرهای تلخ بر این یکسویهنگری است.
البته این یکسویهنگری به دین از سوی اقشار دیگر همچون برخی فقها، متکلمان، فلاسفه و ... هم دیده شده و میشود که ثمرات تلخی به بار میآورد. راقم این سطور اعتقاد دارد که دین یک مجموعة نظاممند و سیستماتیک است که جز با نگاه سیستماتیک قابل تفسیر نیست [۱۱].
برخی گمان کردهاند که پیر و مرشد بودن مانند سلطنت ارثی است و لذا گاه دیده شده با فوت استادی فرزند ناشایسته او را، فقط به خاطر ارادت و محبّت به پدرش و یا به دلیل عدم جابهجایی مقرّ ریاست و آقایی، بر تخت استادی نشانده و به او سرسپردهاند که این از مهلکترین انحرافات تصوف منحرف است.
مبالغههای بیجا نسبت به مشایخ از انحرافات تصوف منحرف است. بخشی از این مبالغهها را در کتاب تذکرة الأولیاء شیخ عطار میتوان دید.
ظاهراً بیشترین مبالغه در حق شیخ عبدالقادر گیلانی صورت گرفته است. این سخنان ناروا دیگران را به هرگونه گرایش باطنی بدبین میسازد.
تذکّر
مرحوم فیض کاشانی در بعضی آثار خود از پارهای انحرافات تصوّف منحرف پرده برداشته است. نیز مرحوم صدرالمتألهین در رسالة کسر اصنام الجاهلیّة پارهای از انحرافات عقیدتی آنها را برشمرده و نقد کرده است. دغدغة این استاد و شاگرد نشان میدهد که جداسازی عرفان راستین از آموزههای تصوّف منحرف، باید جدّی گرفته شود. بسی جای تاسّف است که بعضی کوتهنظران عارفانی اینچنین را به تصوّف منحرف منسوب کردهاند.
۱. در اینجا مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی حاشیهای دارند به این صورت: «مطلقاً معلوم نیست». شاید مراد آن مرحوم جایی است که جهل قصوری و یا استضعاف در کار باشد.
۲. تذکرى المتقین، ص۱۹۱.
۳. این تعبیر، عبارت استاد حسنزاده آملی دربارة ایشان است.
۴. صفحات من تاریخ الاعلام فی النجف الاشرف، ج۱، ص۲۱۴.
۵. شهید مطهری، علوم اسلامی، بخش عرفان، ص۱۲۱.
۶. دیوان حافظ.
۷. اعراف/۵۵.
۸. اعراف/۲۰۵.
۹. از این فقیهانند حضرت آیتالله حاج سید محمدرضا گلپایگانی و حضرت استاد. اعلی الله مقامهما.
۱۰. برای تفصیل: ر.ک: کتاب ولایت فقیه حضرت استاد.
۱۱. ر.ک: عبدالحمید واسطی، نگرش سیستمی به دین.