گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

دلایل حزن و اندوه در محرم وصفر از نظر شیعه

دلایل حزن و اندوه در محرم وصفر از نظر شیعه

1- ماه محرم

امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید:

شیعتنا جزء منا، خلقوا من فضل طینتنا، یسوؤهم ما یسوؤنا و یسرهم ما یسرنا.

شیعیان جزئی از ما هستند. از اضافه نور ما آفریده شده‌اند. آنچه که ما را ناراحت کند، شیعیان ما را هم ناراحت می‌کند و آنچه که ما را شادمان کند، موجب شادمان شیعیان ماست.

الأمالی للشیخ الطوسی، ص299 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج65، ص24 - بشارة المصطفى لمحمد بن علی الطبری، ص303

در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) است که به ریان بن شبیب می‌فرماید:

یا بن شبیب! إن سرک أن تکون معنا فی الدرجات العلى من الجنان، فاحزن لحزننا و أفرح لفرحنا.

اگر می خواهی فردا در بهشت همسایه و در جوار ما باشی، در ایام حزن ما، محزون باش، و به هنگام شادمانی ما، شاد باش.

الأمالی للشیخ الصدوق، ص193 - عیون أخبار الرضا (ع) للشیخ الصدوق، ج2، ص269 - وسائل الشیعة (چاپ آل البیت) للحر العاملی، ج14، ص503

ماه محرم، ماه حزن و اندوه اهل بیت (علیهم السلام) است.

امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید:

کان أبی إذا دخل شهر المحرم لا یری ضاحکا و کانت الکآبة تغلب علیه حتى تمضی عشرة أیام، فإذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه.

پدرم امام کاظم (علیه السلام)، وقتی ماه محرم می‌رسید، خنده بر لبهایش نمی‌نشست و کسی او را شاد نمی‌دید. غم و غصه و اندوه، بر سراسر وجود پدرم حکومت می‌کرد. هر روز که می گذشت، بر غم و اندوه او افزوده می‌شد و وقتی به روز دهم می‌رسید، روز مصیبت و حزن و گریه پدرم بود.

الأمالی لشیخ الصدوق، ص191 - وسائل الشیعة (چاپ آل البیت) للحر العاملی، ج14، ص505 - إقبال الأعمال للسید ابن طاووس، ج3، ص28

روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) است که می‌فرماید:

إن المحرم شهر کان اهل الجاهلیة یحرمون فیه القتال، فاستحلت فیه دماؤنا و انتهکت فیه حرمتنا و سبیت فیه ذرارینا و نساؤنا و أضرمت النیران فی مضاربنا و انتهبت ما فیه من ثقلنا و لم یرعوا لرسول الله (صلى الله علیه و آله) حرمة فی أمرنا. إن یوم الحسین أقرح جفوننا و أسبل دموعنا و أذل عزیزنا، بأرض کرب و بلاء، أورثتنا الکرب و البلاء إلى یوم الانقضاء، فعلى مثل الحسین فلیبک الباکون، فإن البکاء یحط الذنوب العظام.

ماه محرم، در دوران جاهلیت، ماهی بود که مردم احترام آن را نگه می‌داشتند و در این ماه، کشتار نمی‌کردند. در این ماه، بنی‌امیه، خون ما را حلال شمردند و احترام ما اهل بیت را هتک کردند و به اسارت بردند و در این ماه، خیمه‌های ما را به آتش کشیدند و ... . روز حسین، پلک‌های چشم ما را زخم کرده، اشک‌های ما را جاری ساخته، ... ، پس باید بر مانند حسین، گریه‌کننده‌ها گریه کنند و گریه بر حسین، گناهان بزرگ را از بین می‌برد.

الأمالی للشیخ الصدوق، ص190 - إقبال الأعمال للسید ابن طاووس، ج3، ص28 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج44، ص283

وقتی از امام سجاد (علیه السلام) سوال می‌کنند که چرا این‌قدر گریه می‌کنی و خودت را از بین می‌بری؟ حضرت فرمود:

لا تلومونی، فإن یعقوب فقد سبطا من ولده، فبکى حتى ابیضت عیناه و لم یعلم أنه مات و نظرت أنا إلى أربعة عشر رجلا من أهل بیتی ذبحوا فی غداة واحدة، فترون حزنهم یذهب من قلبی أبدا؟

مرا ملامت نکنید. حضرت یعقوب (علیه السلام) یک فرزند خودش را از دست داده بود و به قدری در فراق او گریه کرد تا چشمانش سفید شد و نورش را از دست داد. حال آنکه نمی‌دانست او مرده است یا نه. ولی من، 14 تن از عزیزانم را دیدم که جلوی چشمم در یک صبح‌گاه همه را ذبح کردند. آیا می‌خواهید حزن و اندوه آنها تا ابد از قلب من بیرون برود؟

تهذیب الکمال للمزی، ج20، ص399 - البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج9، ص125 - تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج41، ص386 - کشف الغمة للإربلی، ج2، ص314 - أعیان الشیعة للسید محسن الأمین، ج1، ص636 - شرح إحقاق الحق للسید المرعشی، ج12، ص92

پس، ماه محرم، ماه اندوه و عزا و مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) است و اگر ما بخواهیم شیعه بودن و علاقه‌مندی خودمان را به اهل بیت (علیهم السلام) ثابت کنیم، باید هم‌صدا با اهل بیت (علیهم السلام)، این ماه را ماه عزای خودمان قرار بدهیم، نه ماه شادی.

2- ماه صفر:

روز اول صفر، روز ورود رؤوس اهل بیت (علیهم السلام) و شهداء به شام بود. در بعضی از تواریخ آمده است که:

اتخذ بنی الامیه هذا الیوم عیدا ابتهاجا لقتل الحسین و وصول رأسه إلی الشام.

مردم شام، روز اول صفر را روز شادمانی قرار داده بودند، بخاطر شهادت امام حسین (علیه السلام) و رسیدن سر او به شام.

توضیح المقاصد، ص5 - مصباح کفعمی، ج2، ص596

روز سوم صفر، روز شهادت حضرت زید (علیه السلام) است که قلب مبارک امام صادق (علیه السلام) در شهادت حضرت زید (علیه السلام) درد گرفت و اشک چشمانش جاری شد.

عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص228 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج46، ص175

روز پنجم صفر، روز شهادت جانگداز حضرت رقیه بنت الحسین (سلام الله علیها) است و شهادت او، قلب همه را به درد آورده است. حتی در برخی از مقاتل آمده که:

امام سجاد (علیه السلام) در شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) خیلی بی‌تابی و گریه می‌کند. عرض کردند: یابن رسول الله! چرا این قدر گریه می‌کنی؟ فرمود: من به یاد مظلومیت این خواهر کوچکم افتادم که یک روز از گرسنگی بی‌تابی می‌کرد و با آن دست کوچکش، دست مرا گرفت و روی شکمش قرار داد و گفت: داداش! آیا از من گرسنه‌تر در این شام، کودکی یافت می‌شود.

روز هفتم صفر، بنا بر نقل بعضی بزرگان ما، روز شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. مرحوم شهید در کتاب دروس،‌ ج2، ص8 می‌گوید:

روز شهادت امام حسن (علیه السلام)، روز هفتم صفر است.

مصباح کفعمی، ج2، ص598 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج44، ص134

روز بیستم صفر، روز بازگشت اسراء اهل بیت (علیهم السلام) به کربلاء است و روز زیارتی امام حسین (علیه السلام) است.

مصباح المتهجد للشیخ الطوسی، ص188 - تهذیب الأحکام للشیخ الطوسی، ج6، ص52 - المزار للشیخ المفید، ص53

روز بیست و چهارم صفر، روز حدیث قرطاس است. روزی که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری فرمود:

هلموا اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی أبدا.

آن دسته از صحابه‌ای که با فرهنگ قرآن، انس نداشتند، قلب مقدس نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را شکستند. پیامبری که مفتخر به:

وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ (سوره قلم/آیه4)

است، فرمود:

قوموا عنی.

از خانه من، بیرون بروید.

روز بیست و هشتم صفر، روز رحلت جانگداز رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که بین شیعه، اتفاقی است.

الإرشاد للشیخ المفید، ج1، ص189 - تهذیب الأحکام للشیخ الطوسی، ج6، ص2 - کشف الغمة للإربلی، ج1، ص16

همچنین بنا بر قول مشهور، شهادت امام حسن (علیه السلام) روز 28 است.

مسار الشیعة للشیخ المفید، ص72 - مصباح المتهجد للشیخ الطوسی، ص790

روز سی­ام صفر، روز شهادت امام رضا (علیه السلام) است.

الکافی للکلینی، ج1، ص486 - اعلام الوری للشیخ الطبرسی، ج2، ص41 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج49، ص292

پس، اگر ما باشیم و وجدان و عقلمان، ایام صفر را هم، ایام حزن و اندوه و مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) می‌دانیم. از همان روز اول صفر تا آخر صفر، ایام مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) است.


لینک های مرتبط:

آیا در روایات اهل سنت، پاداشی برای گریه در عزای اهل بیت (علیهم السلام) بیان شده است؟ (جدید):

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=31882


آیا بر اساس منابع شیعه و اهل سنت پیامبر صلی الله علیه وآله برای امام حسین علیه السلام روضه خوانی کرده‌اند؟:

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=31880


گریه های رسول خدا (ص) در عزای امام حسین (ع):

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=86


ای ذات و صفات تو مبرا زعیوب


یک نام ز اسماء تو علام غیوب


رحم آر که عمر و طاقتم رفت بباد


نه نوح بود نام مرا نه ایوب

چرا باید کار خودسازی را هرچه سریعتر آغاز کرد؟

چرا باید کار خودسازی را هرچه سریعتر آغاز کرد؟
پاسخ از کتاب شراب طهور، ص 20 تا 21
راه خودسازى و نیل به قلّه هاى بلند کمال انسانى بسیار طولانى است و در مقایسه با آن، فرصت عمر انسان، حتّى اگر
عمر درازى باشد، بسیار اندک و کوتاه است؛ بنابراین فرصت اضافى براى هدر دادن و تلف کردن وجود ندارد. در نتیجه،
حتّى لحظه اى را نیز نباید از دست داد و باید بى درنگ کار خودسازى و تهذیب را آغاز کرد و گام در راه تعالى و تکامل
گذارد.
آنچه گفتیم در صورت اطمینان از در پیش داشتن عمرى دراز بود. امّا همه مى دانیم چنین اطمینان و تضمینى وجود ندارد
و چه بسا انسانهایى که قبل از رسیدن به کهنسالى، در نوجوانى، جوانى و یا میانسالى، عمرشان به پایان مىرسد و از کجا
معلوم ما از این گروه نباشیم و پیش از رسیدن به پیرى، طومار زندگى دنیوى ما درهم پیچیده نشود. در نتیجه، چه بسا
فرصت ما براى خودسازى و پیمودن راه تعالى و تکامل بسیار کوتاهتر از آن چیزى باشد که مىپنداریم. بنابراین فوریّت
آغاز کردن خودسازى بسیار زیاد است.
فرصت غنیمت است رفیقان در این چمن              فردا چو برگ گل همه بر باد رفته ایم
علاوه بر دلایل فوق، باید توجّه داشت که هرچه از عمر فرد بگذرد و سنّ جوانى به پیرى بگراید، شخصیّت جوان که
همچون مومى نرم و انعطافپذیر است و با اندک نیرو و مجاهدتى، به شکل دلخواه درمىآید؛ به شخصیّت بزرگسالى که
همچون سنگ سخت و تغییرناپذیرى است بدل مىشود و کوچکترین دگرگونى در آن، نیازمند صرف نیرویى بسیار و
تلاشى دشوار خواهد بود و این در حالى است که در سنّ جوانى، وجود شخص، سرشار از نیرو و توانایى است و با بالا
رفتن سن، این نیرو و توانایى رو به افول مىگذارد و جاى خود را به ضعف و ناتوانى مىدهد. در نتیجه، جریان زمان به دو
لحاظ به زیان شخص پیش مىرود؛ زیرا در جوانى، کار آسانتر و نیروى انجام آن بیشتر و در بزرگسالى و پیرى، کار
دشوارتر و نیروى انجام آن کمتر است.
تو که مى گویى که فردا، این بدان

که به هر روزى که مى آید زمان

آن درخت بد جوانتر مىشود

وین کَننده پیر و مضطر مىشود
خاربن در قوّت و برخاستن

خارکن در پیرى و در کاستن

خاربن هر روز و هر دم سبز و تر

خارکن هر روز زار و خشکتر

او جوانتر مىشود تو پیرتر
زود باش و روزگار خود مبر

با توجّه به آنچه گفتیم، مسلّم شد که کار خودسازى را باید هرچه سریعتر آغاز کرد و با امروز و فردا کردن، فرصت را از
دست نداد و کار را بر خود دشوار نکرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دراینباره مىفرمایند : اَلفُرَصُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ : فرصتها
همچون عبور ابرها میگذرد.1
منبع: سایت اهل ولا www.ahlevela.com
 


1. مجلسى، بحارالانوار، ج 47، ص 111

عنایت حضرت ابوالفضل علیه السلام به فرمانده روس

عالم ربانى مرحوم حاج ملا محمود زنجانى مشهور به حاج ملا آقا جان فرمود: پس از جنگ جهانى اول، براى زیارت ائمه عراق پیاده مسافرت مى‏نمودم، در شهر خانقین براى خواندن نماز به مسجد رفتم. در آنجا مرد بسیار سفید پوست و فربهى را دیدم که به طریق شیعه نماز مى ‏خواند، تعجب کردم که او اهالى شمال روسیه است. صبر کردم تا از نمازش فارغ شود. آنگاه نزدش رفتم و سلام کردم و از لهجه ‏اش دانستم که روسى است. از محل تولد و اسلامش پرسیدم. او گفت: من اهل لنینگراد هستم که در جنگ جهانى اول فرمانده هزار سرباز روسى بودم و مأموریت گرفتن کربلا را داشتم. درخارج شهر کربلا اردو زده و انتظار دستور حمله به شهر راداشتم که ناگهان شبى در عالم خواب شخصى بزرگوار را دیدم که به زبان روسى با من تکلّم نمود و فرمود: دولت روس در این جبهه شکست مى ‏خورد و فردا همین خبر منتشر مى ‏شود و همه سربازان روسى که در عراق مى ‏باشند به دست اعراب کشته مى ‏شوند. حیف است تو کشته شوى، بیا مسلمان شو تا ترا نجات دهم. گفتم: شما کیستید که مانند شما را در اخلاق و زیبایى و شجاعت ندیده ‏ام؟ فرمود: من ابوالفضل العبّاس هستم که مسلمان‏ها به من قسم مى ‏خورند. من مجذوب بیاناتش گردیدم و به تلقین او اسلام آوردم. آنگاه فرمود: از میان اردو بیرون برو!گفتم: به کجا بروم؟فرمود: نزدیکى خیمه تو اسبى است، سوارش شو، تو را به شهر پدرم (على علیه ‏السلام ) نزد وکیل ما سیّد ابوالحسن اصفهانى مى ‏برد. گفتم: مرا ده نفر سرباز مراقب هستند. فرمود: آن‏ها مست هستند و رفتن تو را احساس نمى ‏کنند. پس از خواب برخاستم و خیمه خود را منوّر و معطّر یافتم. به عجله لباس پوشیدم و بیرون آمدم، دیدم سربازان مراقب من همگى مست افتاده ‏اند، و اسبى آماده مى ‏باشد. سوار اسب شدم و با شتاب آن اسب حرکت کرد و پس از چند ساعت به شهرى وارد و از کوچه ‏ها گذشت و درب خانه ‏اى ایستاد. متحیّر بودم، که ناگهان دیدم درب منزلى باز شد و سیّد نورانى و پیرى با شیخى بیرون آمد که با زبان روسى مرا با تعارف به درون بردند. به شیخ گفتم: آقا کیست؟ گفت: همان کسى است که حضرت عباس علیه ‏السلام سفارش تو را به او نمود. پس به دست آقا (سید ابوالحسن اصفهانى مرجع تقلید) اسلام آوردم؛ و به دستور او آن شیخ احکام اسلام را مأمور شد به من تعلیم دهد. روز بعد خبر شکست دولت روس به گوش عرب‏ها رسید. تمام سربازان روسى به دست عرب‏ها نابود شدند؛ و جز من کسى جان به سلامت نبرد (ملا آقا جان گوید: ) گفتم: اینجا شهر موصل چه مى ‏کنى؟ گفت: هواى‏ نجف‏ گرم‏است. آیت ‏اللّه ‏اصفهانى ‏تابستان‏ها مرا اینجا مى ‏فرستد که هوایش نسبتا خنک است؛ و خرج مرا هم مى ‏دهد.

منبع:

http://golestanekeshmiri.ir

همچو سلمان در مسلمانی بکوش / ای مسلمان تا که سلمانت کنند...

سلمان فارسی از صحابه ی ایرانی مشهور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود. روح حقیقت جوی این صحابی بزرگوار و بی بدیل رسول الله صلی الله علیه و آله، زمانی که ایران را کفر و شرک فرا گرفته بود، در طلب حقیقت بوده و در این راه مجاهدت های فراوانی انجام داد. اسم های مختلفی برای قبل از مسلمان شدن ایشان بیان شده که مشهورترین آن روزبه است. نام پدر جناب سلمان بدخشان و از دهقانان زمان خویش بوده است.   

شاخص های توفیق در بهره مندی از محضر اولیای خدا

روایت شده است که روزی امام صادق علیه السّلام به یکی از شاگردانشان فرمودند: این همه سال پای صحبت من نشستی چه یاد گرفتی؟ عرضه داشت: ای مولای من! هشت نکته را از شما یاد گرفتم. امام صادق علیه السّلام فرمودند: آنها را برای من توضیح بده. گفت: اوّلین چیزی که از شما یاد گرفتم این بود: دیدم که هر محبوبی از حبیبش لحظه ی مرگ جدا می شود، پس همّت خود را به سوی چیزی قرار دادم که هیچ گاه من را ترک نخواهد کرد و در تنهایی مونس من خواهد بود و آن عمل خیر است.

جستاری کوتاه در باب نظر اسلام درباره‌ی مسیحیّت امروزی

           بسم الله الرّحمن الرّحیم

                    جستاری کوتاه در باب نظر اسلام درباره‌ی مسیحیّت امروزی
۱/مدرسه‌ی توحید و تسلیم کلاس‌های متعدّد دارد که معلّم آنها انبیا و متن درسی آنها کتب آسمانی است. بشریت شاگرد این مدرسه است و در طیّ تاریخ، با رشدی که می‌یافته، به کلاس‌های بالاتری که دروس آنها متناسب با نیاز جدید و بالاتر او باشند، احتیاج پیدا می‌کرده و خدا هم برای او کتاب و معلّم جدید می‌فرستاده و کلاس بالاتر را دائر می‌کرده است. بنابراین همه‌ی انبیا در یک راستا و جهت فعالیت می‌کرده‌اند و هیج اختلاف و تعارضی بین آنها و کتب و دینشان نیست؛ بلکه مکمّل برنامه‌ی یکدیگر بوده‌اند. قرآن کریم بارها بر این حقیقت تصریح نموده است. (سوره‌ی بقره، آیه‌های ۱۳۶ و ۲۸۵ و سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی ۸۴)

رشد بشر، هم در زمینه‌ی نیل به ظرفیّت درک معارف بلندتر و عمیق‌ترِ اعتقادی و هم در عرصه‌ی بالا رفتن ظرفیّت ضابطه‌پذیری و مراعات مقرّرات گسترده‌تر، جامع‌تر و حاوی جزئیّات بیشتر در زندگی عملی خویش، اقتضا کرده خداوند پی‌درپی پیامبرانی با تعالیمی متناسب با رشد انسان‌های هر دوره و عصر بفرستد و چون هر دین مربوط به مرحله‌ای از رشد بشر است و وقتی بشریت از آن دوره گذشت، دین مزبور، چه در زمینه‌ی معرفتی و اعتقادی و چه در عرصه‌ی دستورالعمل‌ها و احکام، دیگر پاسخگوی نیازهای او نخواهد بود، بشر در هر زمان باید از دین جدیدی که خداوند ‌فرستاده پیروی کند. بنابراین انسان‌ها در هر زمان موظّفند همواره به آخرین دین و پیامبر الهی بگروند.
پیروی از دینی که دوران آن گذشته و پس از آن دین دیگری از جانب خداوند آمده است، کاری نادرست و غیرمنطقی است؛ کما اینکه دانش‌آموزی که کلاس دوم را طی کرده است، معقول نیست مجدّداً سر کلاس دوم بنشیند؛ بلکه باید به کلاس سوم و معلّم و کتاب درسی آن مراجعه نماید و این واقعیت به‌هیچ‌وجه به‌معنای نفی و انکار ارزشمندی معلّم و کتاب و دروس کلاس دوم نیست.
در نتیجه با توجّه به آمدن پیامبر اسلام و تعالیم قرآن از جانب خداوند، پیروی از انبیا و کتاب‌های آسمانی قبل کاری خطا و ناموجّه بوده و مورد پذیرش خداوند نیست. قرآن کریم به این امر نیز تصریح نموده است. ( سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی ۸۵)  براین اساس تبعیّت از مسیحیّت در این عصر جایز نیست.

۲/ متأسفانه بشر جاهل دست به تحریف کتاب‌های آسمانی قبل زد. در نتیجه، آنچه امروز از کتاب‌های ادیان قبل از اسلام در دسترس است، آمیزه‌ای از حقایق آسمانی و خرافات و اباطیل بشری است.

شواهد تحریف‌شدگی کتاب مقدّس: موارد حاکی از تحریف و دستکاری شدن کتاب مقدّس است، در قالب دو محور زیر قابل دسته‌بندی است.

محور اوّل: کتاب آسمانی هرگز تناقض‌گویی نمی‌کند؛ کما اینکه قرآن کریم یکی از دلایل الهی بودن خود را نبود تناقض بین مطالب آن عنوان نموده است. ( آیا درباره قرآن نمی اندیشند که اگر از جانب خدا نبود در آن تناقضات و اختلافات بسیاری یافت می‌شد. سوره‌ی نساء، آیه‌ی ۸۲)؛ ولی کتاب مقدّس مملوّ از دوگانه‌گویی و تناقض است. نمونه‌هایی از آنها به شرح زیر است.

۱/ انجیل متّی باب ۲۷ آیه ۶۳ و انجیل لوقا باب ۲۴ آیه ۲۱ و انجیل مرقس باب ۱۰ آیه ۳۵ و انجیل متّی باب ۱۲ آیه ۴۰ و باب ۱۶ آیه ۴ و انجیل لوقا باب ۱۱ آیه ۲۹ می گویند عیسی پس از ۳ روز از قبر برخاست؛ ولی انجیل مرقس باب ۱۵ و باب ۱۶ آیه ۱ تا ۵ و انجیل لوقا باب ۲۴ آیات ۱ تا ۴ و انجیل یوحنا باب ۲۰ آیه ۱ تا ۱۱می گویند عیسی ۲ شب و ۱ روز در قبر ماند.

۲/ انجیل متّی باب ۱۹ آیات ۲۷ و ۲۸ می‌گوید همه‌ی ۱۲ حواری مسیح در بهشتند؛ ولی انجیل یوحنا باب ۱۲ آیات ۴ تا ۷ و باب ۶ آیات ۳ تا ۷ می‌گوید یکی از حواریون یعنی یهودا اسخریوطی خائن است. 

۳/ انجیل متّی باب ۱۲ آیات ۱۴ و ۱۵ می‌گوید عیسی در کودکی در مصر بود؛ ولی انجیل لوقا باب۱ آیه ۳۹ می‌گوید در یهودیّه بود.

۴/ انجیل متّی باب ۲ آیه ۲۲ و انجیل مرقس باب ۱ آیه ۴ می‌گوید عیسی پس از مرگ هیرودیس در جلیله بود؛ ولی انجیل یوحنا باب ۲ آیه ۱۳ می‌گوید در اورشلیم بود.

۵/ انجیل متّی باب ۱۰ آیه ۳ می‌گوید حواری دوازدهم تدی است؛ ولی انجیل لوقا باب ۲۲ آیه ۳ می‌گوید حواری دوازدهم یهودا اسخریوطی است.

۶/ انجیل متّی باب ۳ آیات ۱۳ تا ۱۶ و انجیل مرقس باب ۱ آیه ۹ می‌گوید عیسی به دست یحیی تعمید یافت؛ ولی انجیل لوقا باب ۳ آیات ۱۹ تا ۲۱ می‌گوید یحیی در آن وقت زندانی بود و عیسی خود غسل تعمید کرد.

۷/ انجیل متّی باب ۱۱ آیه ۱۷ می‌گوید عیسی ۴ روز قبل از عید فصح به اورشلیم وارد شد؛ ولی انجیل یوحنا باب ۲ آیه ۱۳ و باب ۱۲ آیه ۱می‌گوید ۵ روز بعد از عید فصح وارد شد.

۸/ انجیل متّی باب ۲۱ آیه ۷ می‌گوید عیسی هنگام ورود بر ۲ الاغ سوار بود؛ ولی انجیل یوحنا باب ۱۲ آیه ۱۴ می‌گوید بر ۱ الاغ سوار بود.

۹/ هر یک از چهار انجیل اولین کسانی را که عیسی را پس از مصلوب شدن دیدند، متفاوت با سایر انجیل ها نقل کرده‌اند. انجیل یوحنا باب ۲۰ آیات ۱۴ تا ۲۴، انجیل لوقا باب ۲۴ آیات ۱۳ تا ۳۶، انجیل مرقس باب ۱۶ آیات ۹ تا ۱۴ و انجیل متّی باب ۲۸ آیات ۱ تا ۹.

۱۰/ انجیل یوحنا باب ۱۷ آیه  ۳  و رساله اعمال رسولان باب ۹ آیه ۶ می‌گوید عیسی خداست؛ ولی انجیل یوحنا باب ۱ آیات ۱ و ۱۴ و باب ۳ آیه ۱۶ می‌گوید عیسی پسر خداست.

۱۱/ انجیل متّی باب ۲۷ آیات ۴۴و ۴۵ می‌گوید هر دو نفری که با عیسی به دار آویخته شدند، به عیسی بد گفتند؛ ولی انجیل لوقا باب ۲۳ آیات ۴۰ تا ۴۲ می‌گوید یکی از آنها از عیسی دفاع کرد.

۱۲/ انجیل مرقس باب ۶ آیات ۸ تا ۱۰ می‌گوید عیسی دستور داد جز عصا و کفش چیزی نپوشند؛ ولی انجیل متّی باب ۱۰ آیات ۱۰ و ۱۱ و انجیل لوقا باب ۹ آیه ۳ و باب ۱۰ آیه ۴ می‌گوید عیسی گفت عصا و کفش برندارید.

۱۳/ انجیل متّی باب ۲۶ آیات ۷۰ و ۷۱ می‌گوید بازپرسان پطرس ۲ کنیز بودند؛ انجیل مرقس باب ۱۴ آیات ۶۷ تا ۷۰ می‌گوید ۱ کنیز ۲ بار او را بازجویی کرد؛ انجیل لوقا باب ۲۲ آیه ۵۵ تا ۵۹ می‌گوید ۱ کنیز و ۱ مرد پطرس را بازجویی کردند.

۱۴/ انجیل متّی باب ۱ آیه ۱۶ می‌گوید پدر بزرگ عیسی یعقوب نام داشت؛ ولی انجیل لوقا باب ۳ آیه ۲۴ می‌گوید هالی نام داشت.

۱۵/ انجیل متّی باب ۱ آیه ۱۶ و انجیل لوقا باب ۳ آیه ۲۴ نسب عیسی را مختلف نقل کرده‌اند.

۱۶/ انجیل متّی باب ۱ آیات ۱۷ و ۱۸ می‌‎گوید از ابراهیم تا عیسی ۴۲ پشت فاصله بود؛ ولی انجیل لوقا باب ۳ آیات ۲۳ تا ۲۸ می‌گوید ۵۶ پشت فاصله بود.

۱۷/ انجیل متّی باب ۱ آیه ۷ و انجیل لوقا باب ۳ آیه ۳۱ می‌گوید عیسی از نسل داود است؛ ولی انجیل متّی باب ۲۲ آیات ۴۱ تا ۴۶ خود عیسی این امر را انکار می‌کند.

۱۸/ انجیل متّی باب ۱ آیه ۷ و انجیل لوقا باب ۳ آیه ۳۱ می‌گوید عیسی از طریق پدرش یوسف از نسل داود شاه است؛ ولی انجیل متّی باب ۱ آیه ۱۶ می‌گوید یوسف شوهر مریم بود، نه پدر عیسی؛ زیرا او از روح القدس به وجود آمد.

۱۹/ انجیل یوحنا باب ۸ آیه ۱۴ می‌گوید شهادت عیسی در مورد خودش راست است؛ ولی انجیل یوحنا باب ۵ آیه ۳۱ می‌گوید شهادت عیسی درباره خودش راست نیست.

۲۰/ انجیل لوقا باب ۱۸ آیه ۱۹ می‌گوید مسیح می‌گوید به من نیکو نگویید، تنها خدا نیکوست؛ ولی انجیل یوحنا باب ۱۰ آیه ۱۱ می‌گوید عیسی به خودش نیکو می‌گوید.

۲۱/ انجیل متّی باب ۵ آیه ۱۷ می‌گوید عیسی فرمود من برای نسخ و باطل کردن تورات و کتب پیامبران قبل نیامده‌ام؛ بلکه آمده‌ام آنها را تکمیل کنم و آنها تا قیامت نسخ نمی‌شوند؛ ولی در رساله پولس به رومیان باب ۴ آیات ۱۴ و ۱۵ و باب ۷ آیات ۴ و ۶ و رساله به تیماتؤس اوّل باب ۴ آیه ۴ و نامه به غلاطیان باب ۳ آیات ۱۳ و ۲۵ و باب ۵ آیه ۱۸ و باب ۳ آیه ۲۴ و نامه به افسسیان باب ۲ آیه ۱۵ و نامه به عبرانیان باب ۷ آیه ۱۸ و باب ۸ آیه ۷ و باب ۹ آیه ۱۰ و باب ۱۹ آیه ۱۰ پولس می‌گوید مسیح با مصلوب شدن ملعون خدا شد و از این راه عمل به احکام شریعت را نسخ کرد.

محور دوم: عقاید مطرح در کتاب مقدّس درباره خداوند و انبیای الهی: به روشنی از تحریف شدن کتاب مقدّس خبر می‌دهد؛ زیرا ساحت پروردگار متعال و انبیای عظام از اباطیل و نسبت های ناروای مزبور پاک و مبرّاست و محال است کتاب آسمانی یی که دستکاری و تحریف نشده باشد، حاوی چنان اراجیفی باشد. به نمونه‌هایی از آن موارد ذیلاً اشاره می کنم.

۱/ سِفر خروج باب ۳ آیه ۸ می‌گوید موسی خداست.  صحیفه اشعیاء نبی باب ۹ آیات ۶ تا ۹ و انجیل یوحنا می‌گوید عیسی خداست. انجیل یوحنا باب ۱ آیات ۱ و ۱۴ و باب ۳ آیه ۱۶ می‌گوید عیسی پسر خداست؛ در حالیکه انجیل یوحنا باب ۱۷ آیه ۳ و انجیل مرقس باب ۱۲ آیات ۲۳ تا ۲۹ از خدای واحد سخن گفته است.

۲/ سِفر پیدایش باب ۳۲ آیه ۲۵ تا ۳۱ می‌گوید یعقوب با خدا کشتی گرفت و خدا را به زمین زد.

۳/ سِفر پیدایش باب ۳ آیات ۷ تا ۱۱ می‌گوید آدم و حوّا در بهشت خود را پشت درختان از خدا پنهان کردند و خدا آنها را نمی‌دید.

۴/ کتاب اوّل پادشاهان باب ۱۱ آیات ۵ تا ۹ می‌گوید سلیمان نبی بتخانه ساخت.

۵/ سِفر خروج باب ۳۲ آیات ۱ تا ۵ می‌گوید هارون پیامبر گوساله‌ای به عنوان خدا ساخت.

۶/ سِفر اعداد باب ۲۰ آیه ۱۲ و باب ۲۷ آیه ۱۴ می‌گوید موسی و هارون پیامبر بی‌دین بودند.

۷/ در حالی که سِفر تثنیه باب ۲۲ آیه ۲۱ و باب ۲۳ آیات ۲ و ۱۷ می‌گوید زنا و زنازاده منفور است؛ کتاب مقدّس مسیح را در سه پشت زنازاده معرّفی می‌کند. نفر اوّل فارص را که در انجیل متّی باب ۱ آیه ۲ و انجیل لوقا باب ۳ آیه ۳۳ و سِفر پیدایش باب ۳۸ آیه ۲۹/ نفر دوم بوعز فرزند راحاب  را که در انجیل لوقا باب ۳ آیه ۳۲ و انجیل متّی باب ۱ آیات ۴ و ۵ ( صحیفه هوشع نبی باب ۲ آیه ۱ راحاب را زنی زناکار معرّفی کرده است.) سوم سلیمان بن داود را که انجیل متّی باب ۱ آیه ۱۶ ( کتاب دوم سموئیل نبی باب ۱۱ آیات ۲ به بعد می‌گوید داود پیامبر با زن اوریای حتی زنا کرد و سلیمان پیامبر به دنیا آمد.)

۸/ سِفر پیدایش باب ۱۹آیات ۳۱ تا ۳۸ می‌گوید دختران لوط پیامبر به او شراب خوراندند و در حالی که مست بود، یک به یک با پدرشان زنا کردند و از او فرزنددار شدند.

۹/ کتاب دوم سموئیل باب ۱۱ آیات ۳ تا ۲۷ می‌گوید داود پیامبر اوریای حتّی را کشت و با زنش زنا کرد.

۱۰/ صحیفه هوشع نبی باب ۱ آیه ۲ می‌گوید خداوند به هوشع نبی دستور داد زن زناکار بگیرد.

۱۱/در حالی که انجیل لوقا باب ۱ آیه ۱۵ شراب ننوشیدن یحیی پیامبر را ستوده و رساله پولس به افسسیان باب ۵ آیه  ۱۸  می‌گوید مست شراب نشوید و سِفر لاویان باب ۱۰ آیات ۸ تا ۱۱ و صحیفه اشعیاء نبی باب ۵ آیه ۱۱ و باب ۲۸ آیه ۷ می‌گوید شراب حرام است؛ ولی انجیل یوحنا باب ۲ آیات ۱ تا ۱۲ شراب ساختن را معجزه عیسی و شرابخوری را پسندیده دانسته و انجیل متّی باب ۲۶ آیه ۲۷ و انجیل لوقا باب ۷ آیه ۳۳ و انجیل متّی باب ۱۱ آیه ۱۹ از شراب خوردن عیسی و سِفر پیدایش باب ۹ آیات ۲۱ تا ۲۶ از شرابخوری و مستی نوح پیامبر سخن گفته است.

۱۲/ انجیل یوحنا باب ۷ آیات ۸ به بعد از دروغگویی عیسی سخن گفته است.

دو محوری که تاکنون توضیح داده شد، به روشنی حکایت می‌کند کتاب مقدّسی که در دست مسیحیان امروزی است، غیر از کتب آسمانی اوّلیّه است و دچار تحریف شده است.

شواهد بارزی وجود دارد که هم تورات و هم اناجیل کنونی بعد از حضرت موسی علیه‌السّلام و حضرت عیسی علیه‌السّلام نوشته شده‌اند. هم در عهد قدیم سِفر تثنیه باب ۴۳ آیه ۵ ماجرای مرگ موسی علیه‌السّلام و دفن او و عزاداری برای او نقل شده که حاکی از آن است که این کتاب بعد از مرگ موسی علیه‌السّلام نوشته شده است و هم در انجیل متّی باب ۲۷ و انجیل مرقس باب ۱۵ و انجیل لوقا باب ۲۳ آیه ۳۳ و انجیل یوحنا باب ۱۹ آیه ۱۸ ماجرای مصلوب شدن عیسی علیه‌السّلام و دفن وی نقل شده است که نشان می‌دهد این انجیل‌ها پس از عیسی علیه‌السّلام نوشته شده‌اند.

                بشارات کتاب مقدّس بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
بشاراتی در کتاب مقدّس بر دین و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم وجود دارد که از دست تحریف محفوظ مانده است. ذیلاً چند نمونه از این بشارات ذکر می‌شود؛ ولی تعداد بشارات کتاب مقدّس بر ظهور پیامبر اسلام بسیار بیشتر از موارد زیر است.

۱/ بشارت عیسی علیه‌السّلام بر آمدن تسلّی دهنده، در انجیل یوحنا باب ۱۴ آیه ۱۷ و باب ۱۵ آیه ۲۷ و باب ۱۶ آیه ۷/ ( آنچه به فارسی تسلّی دهنده ترجمه شده است در متن عبری کتاب مقدّس فارقلیط است که ترجمه فارسی صحیح آن ستوده یعنی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است.)

۲/ بشارت عیسی علیه‌السّلام بر آمدن روح راستی پس از وی، در انجیل یوحنا باب ۱۶ آیه ۱۳.

۳/ بشارت عیسی علیه‌السّلام بر آمدن رئیس جهان پس از وی، در انجیل یوحنا باب ۱۴ آیه ۳۰.

۴/ بشارت عیسی علیه‌السّلام بر آمدن پسر انسان پس از وی. بنا به گفته‌ی جیمز‌هاکس‌، مفسّر آمریکایی کتاب مقدّس‌، تعبیر «پسر انسان» در اناجیل‌، حدود هشتاد بار آمده ‌است و از این هشتاد بار‌، تنها سی بار آن با خود حضرت مسیح‌ علیه‌السّلام قابل تطبیق است. در پنجاه مورد دیگر آن‌، سخن از نجات‌دهنده‌ای است که در آخرالزّمان خواهد آمد و مقصود از آن حضرت مسیح علیه‌السّلام نیست.جیمز هاکس‌، قاموس کتاب مقدّس‌، ص ۲۱۹.

۵/ بشارت بر آمدن پیامبری از کوه فاران ( که به گفته قاموس کتاب مقدّس کوهی در مکّه است) در سِفر تثنیه باب ۳۳ آیات ۱ تا ۳ و صحیفه حبقوق نبی باب ۳ آیات ۳ تا ۷.

۶/ پیامبری که خواهد آمد از نسل اسماعیل علیه‌السّلام دوازده امام دارد. سِفر پیدایش باب ۱۷ آیه ۲۰. این در حالی است که پیامبران بنی اسرائیل از نسل اسحاق علیه‌السّلام هستند و تنها پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است که از نسل اسماعیل علیه‌السّلام می باشد.

۷/ سِفر تثنیه باب ۱۸آیات ۱۸ تا ۲۲ می‌گوید پیامبری چون موسی خواهد آمد و در باب ۳۴ آیه ۱ می‌گوید از بنی اسرائیل پیامبری چون موسی نخواهد آمد. پس پیامبری که می آید از بنی اسرائیل نیست.

۸/ بشارات فراوانی بر ظهور امام زمان علیه‌السّلام در کتاب مقدّس وجود دارد. از جمله مزامیر یا زبور داود، مزمور ۳۷ آیات ۱ تا ۴ و ۷ و ۹ و ۱۸ و ۲۹ و صحیفه اشعیاء نبی باب ۱۱ آیات ۱ تا ۶ و صحیفه دانیال نبی باب ۱۲ آیات ۱ تا ۵ و ۱۳ و سِفر پیدایش باب ۱۷ آیه ۲۰ و باب ۱۸ آیه ۱۹ و انجیل متّی باب ۲۴ آیات ۳۰ به بعد و انجیل مرقس باب ۱۳ آیات ۳۳ به بعد و انجیل لوقا باب ۱۲.

مسیحی راستین کسی است که پذیرای بشارات فوق باشد و بر پیروی از کتاب و دین تحریف شده‌ای که حتّی اگر تحریف نشده بود نیز دوران آن گذشته و تمام شده و دیگر پاسخگوی نیازهای بشر امروز نبود، اصرار نورزد. ضمن احترام به تمام انبیای الهی و دین و کتابشان، تأکید می‌کنیم که امروز تنها راه صحیح، تبعیّت از اسلام و قرآن و پیامبر اسلام است که از یک سو کتابش خالص و دست‌نخورده است و از سوی دیگر آموزه‌ها و تعالیمش متناسب با نیاز بشر آخرالزّمان است. ادیان قبل و از جمله مسیحیّت، هم با نیاز امروز بشر تناسب ندارند و هم خلوصشان از بین رفته و تحریف شده‌اند.

امید است آنچه ذکر شد، حقیقت را در زمینه‌ی مورد بحث کاملاً روشن کرده باشد. طرح گسترده‌تر این مباحث از ظرفیت این نوشته‌ی مختصر خارج است و باید در قالب کتاب به آن پرداخت.

در پایان بر همه‌ی انبیای الهی از آدم تا خاتم علیهم‌السّلام درود می‌فرستیم و توفیق جامعه‌ی بشری را در هدایت‌یافتن و گرویدن به راه سعادت و بهروزی دوجهانی و دین و شریعتی که برای بشر امروز مورد رضایت الهی است، از خداوند متعال مسألت می‌نماییم. و السّلام علی من اتّبع الهدی.

 

برای دریافت مقاله کلیک بفرمایید

دو نور در دل

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و به نستعین و صلی الله علی محمّد و آله‌الطاهرین

بیانات استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانی سلمه الله


قال الصادق علیه السلام: «ما من مؤمن الا و فی قلبه نوران: نورٌ خیفه، و نورٌ رجاء؛ لو وزن هذا لم یزد علی هذا؛ و لو وزن هذا لم یزد»

(تحف العقول: حکم و مواعظ الامام الصادق علیه السلام؛ تالیف ابومحمد حسن حرانی)

امام صادق(علیه السلام) می­فرمایند:

مومنی نیست مگر این که در دل او دو نور وجود دارد: نوری از ترس و نوری از امید، اگر نور امید را وزن کند، بر نور ترس سنگینی نمی­کند و اگر نور ترس را نیز بسنجد، بر نور امید سنگینی نخواهد کرد!

شرح درس

در این بند یک مطلب نورانی، آن‌هم از امام صادق علیه‌السلام آمده که مأخذ این روایت در کتاب تحف العقول است، آنجا که ایشان جمع‌آوری حکمت‌ها و پندهایی را از رئیس مذهب امام صادق علیه‌السلام کرده است.تُحَفُ العُقول نوشته ابومحمد حسن حرانی یا حلبی، معروف به ابن شعبه از علمای بزرگ قرن ۴ ه.ق. از کتاب‌های مشهور در حکمت‌ها و موعظه‌ها از امامان شیعه است. 

عنوان این مطلب «نوران فی القلب» یعنی دو نور در دل هست. توجه کنید که دل، مخصوصاً دل سالک همیشه باید در آن نور و روحانیت و معنویت باشد و آنی از این نورهای الهی خالی نباشد.الآن مجلسی که ما نشسته‌ایم بسیار مجلس محترم، مجلس نور، مجلسی که موردتوجه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. ازآنجایی‌که الحمدالله یک جمعی مخلصانه دورهم جمع شده‌اید و اینجا خلوص می‌خرند. اگر خدای‌نکرده ذره‌ای از تظاهر و ریا باشد، کار ما لنگ است.

قال الصادق علیه‌السلام:

«و ما من مؤمن الا و فی قلبه نوران»

هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه در دل او دو نور وجود دارد. حالا ممکن است بعضی بگویند ما که این نور را حس نمی‌کنیم. می‌دانید که امام صادق علیه‌السلام کلام شریفشان در اول حدیث روی شخص باایمان و مخلص است. اگر کسی واقعاً این ایمان و ولایت در دل او باشد حالا چه ضعیف چه قوی، احساس این دو نور را دارد. حالا ببینیم این دو نور که امام صادق(ع) فرموده‌اند چیست.

«نورٌ خیفه و نورٌ رجا»

فرمودند که این دو نور و این دو نیرویی که مؤمن با این دو نیرو و این دو نور قوت الهی به‌پیش می‌رود، یکی عامل خوف است و دیگری عامل امید و رجا.

سپس فرمودند:

«لو وزن هذا، لم یزد علی هذا و لو وزن هذا، لم یزد علی هذا»؛

ازآنجاکه دو نور در دل هست این جمله دومرتبه تکرار شده. یک‌مرتبه نظر روی نور خوفی دارد و مرتبه دیگر نظر روی نور رجایی دارد. امام صادق علیه‌السلام در این جمله آخر حدیث می‌خواهند این مطلب را به ما بفهمانند که این دو عامل و این دو نیرو که باید همیشه در نفس مؤمن باشد، هم خوف باشد و هم امید و با این دو بال باید مؤمن پرش کند، می‌فرمایند باید طوری باشد که این خوف و رجا متعادل باشد. متعادل بودن این دو، شرط ایمان است. فرمودند که اگر نور امید را وزن کند بر نور خوف سنگینی ندارد و عکس آن، اگر نور ترس را هم بسنجد باز بر نور امید سنگینی نخواهد کرد.

خلاصه مطلب این است که مؤمنان باید به این مطلب دقیق و لطیف توجه کنند: درست است که میگوییم باید از عذاب خدا بترسیم، حالا آن‌هایی که پایین‌تر هستند فکر عذاب را می‌کنند ولی آن‌هایی که کمی در این راه بالاتر هستند به عذاب خدا خیلی توجه نمی‌کنند، آن‌ها به عظمت و بزرگی خدا توجه دارند، آن مسئله برایشان نسبت به عذاب الهی خیلی مهم‌تر و حساس‌تر است و البته منکر عذاب الهی هم نیستند؛ ولی این خوفی که اینجا بیان شده است مراتب دارد. خوف خواص بیشتر از آن منزلت، هیبت، کبریا و عظمت پروردگار عالم است و این خیلی مهم است و هم‌چنین امیدشان هم امید به عطف و کرم و فضل الهی است.

باید خوف و رجا همان‌طوری که امام صادق(علیه السلام) فرمودند متعادل باشد و اگر این دو تا در دو تا کفه میزان گذاشتیم، هم وزن باشند. همان‌طوری که مثلاً در دکان عطاری متاعی را می‌گذارند و می‌سنجند و باید که میزان خفیف نباشد و هر دو متعادل باشند، شما هم در اینجا باید به دلت نگاه کنی و ببینی آیا خوفت به‌اندازه‌ای هست که به اندازه رجا رسیده باشد؟ یا نه می‌بینی امیدت بیشتر است؟ 

این اشتباه را بعضی می‌کنند حتی در این طریقت الی الله؛ بعضی‌ها می‌آیند و می‌خواهند اهل سیر و سلوک را توجیه کنند و فکر می‌کنند این خیلی عامل پیشرفت و نیروی خوبی باشد برای این‌که این شخص به جلو برود و لذا می‌آید از راه محبت می‌گوید و محبت را عنوان می‌کند و می‌گوید که ما باید محبتی باشیم. حال این محبت، رجا و امیدی که به نظر بعضی از این‌ها بیشتر ما را به خدا نزدیک کند، ممکن است رجا و امید کاذب باشد!

خیلی باید دقت کرد؛ چون رجا کاذب و غیر کاذب دارد. مثلاً یک کشاورز اگر درست به آن بذری که پاشیده است رسیدگی نکند، آبیاری نکند، آفت‌ها را از زراعت دور نکند، چطور می‌خواهد از این زراعت انتظار محصول خوب و فراوان داشته باشد. وقتی می‌تواند به این محصول امید داشته باشد، که تمام آن چه برای این زرع لازم است، همه را انجام داده باشد. ولی اگر یک مقداری را انجام بدهد، به امید این که فردا محصول زیادی درو می کند، به او خواهند گفت که این کار شما درست نبوده و امید شما کاذب و دروغ بوده است. اگر شما محصول خوب و زیاد می‌خواستی، باید درست به این زراعت رسیدگی می کردی تا امید واقعی از محصول و نتیجه زیاد خود داشته باشی.

همین‌طور هم ما به این‌ها [که خود را اهل محبت می نامند]می‌گوییم این حرفی که شما می‌گویید محبتی، محبت باید از روی صدق و راستی، از روی اعمال دینی، اعمال صالحه و تکالیف شرعی باشد؛ و الا بیاییم در مسئله گناه کردن و خطا کردن و حق‌الله و حق‌الناس کوتاه بیاییم و بگوییم خدا می‌گذرد و ما محبت داریم و ما را به محبت علی بخشیدند و می بخشند و از این گفته‌ها که بعضی‌ها می‌گویند، صحیح نیست.

لذا در این حدیث شریف امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند که خوفت هم به اندازه امیدت باشد. هرقدر امیدت هست، همان مقدار هم خوفت باشد. اگر بتوانی به اندازه‌ای که امیدت را زیاد کردی خوفت را زیاد کنی این خوب است، ولی اگر یکی کم یا یکی زیاد باشد، نتیجه معکوس می‌دهد و آن محصول مفید را نخواهد داد.

مثلاً اگر آمدی خوفت را زیاد کردی به این معنا که بگویی من گنه‌کارم، من معصیت‌کارم من توبه‌ام قبول نمی‌شود، گریه و ناله و توسل و اینکه ما خیلی گنه‌کار و معصیت‌کاریم؛ و از این‌طرف آدم زیاده‌روی کند مبتلا به چه می‌شود؟ مبتلا به یاس از رحمت خدا می‌شود و این کار شیطان است. شیطان می آید وسوسه می‌کند و می‌گوید تو کجا و آن مراتب که برای بزرگان اهل معرفت گفتند کجا! شما کجا و دسترسی به آن مقامات کجا. حالا چه‌بسا این بنده خدا بیست سال در این راه باشد، بازهم خیال می‌کند اول راه است!

این شخص در اینجا نسبت به داده‌هایی که خداوند در این راه بهش داده ناسپاس است. برای این‌که بفهمد واقعاً چطور است خودش را پهلوی یک کافر، منافق و کسی که اصلاً اهل این راه و طریقت نیست یا مخالف است، یا اهل غفلت است، یا اهل محبت دنیا است و در این حالت به سر می برد، قرار دهد. وقتی خودش را مقایسه کرد، می‌بیند من کجا و او کجا؛ اینجا جای شکر دارد. لذا نمی‌شود آدم زیاد خودش را به وادی خوف بیندازد. باید از آن طرف هم به رحمت خداوندی، به دستگیری و الطاف خدا توجه کند.

حالا اگر بخواهد از جهت رجا پیش برود و احادیث رجا و آیات رجا و این که ما شیعه و پیرو علی(علیه السلام) هستیم و ما اصلاً بدنمان به آتش سوخته نمی‌شود و ما را به عذاب معذب نخواهند کرد ]را بیش از حد مد نظر قرار دهد و اگر به او گفته شود که] این‌همه آیات قرآن راجع به عذاب و جهنم و طبقات جهنم هست، چه می شود؟! او می‌گوید ما کجا و جهنم کجا؟!! ما بهشتی هستیم! [در حالی که] اعمالش هم صفر است!! و باز می‌گوید خدا غفور است و رحیم است و ...؛

اینجا دارد خودش را فریب می‌دهد و کار درست نمی‌شود. اینجا محصولش چیست؟ محصول امید زیاد به خدا این است که دلش را در امن‌ و امان از عذاب الهی قرار می دهد؛ در حالی که این را فقها «الامن من مکر الله» و ]دیگری را] «یاس من روح‌الله» گفته‌اند، که هر دو از «کبائر ذنوب» است که باید پرهیز کرد.

شما می‌گویید چاره و راه‌کار چیست؟

راه‌کار این است که شما همیشه خودتان را محک بزنید. هر مدتی مثلاً یک ماه که گذشت محک بزنید بشینید با خودتان، بین خودتان و خدا قضاوت کنید، دل را روی کار بیاورید ببینید در دل چیست؟ در دل بیشتر خوف است یا رجا یا نصفش رجا است یا نصفش امید است. آنچه مطلوب است این است که نصفش امید باشد، نصفش خوف باشد. لذا اگر کم‌ و زیاد شد یعنی اگر خوف یا رجایمان زیاد شد، [باید آن را متعادل کنیم]؛ مثلا اگر دیدیم که داریم از وظایف شرعی‌مان نسبت به خانواده و حق‌الناس کوتاه می‌آییم و در خودمان هستیم، با این که مسئولیت اجتماعی و مسئولیت کار و مسئولیت خانواده داریم، [باید رفتار خود را اصلاح کنیم]؛ 

ما دیدیم، شما هم می‌بینید که بعضی‌ها که در این راه می‌افتند دیگر نسبت به حق جامعه و خانواده توجه نمی‌کنند؛ نسبت به خانم‌هایشان توجه ندارند؛ آقا می‌خواهی ذکر بگویی، باید ذکرت را وقتی بگویی که حق خانمت نباشد، آن‌وقتی که باید به [مسائل زناشویی بپردازی]، نباید ذکر بگویی؛ نباید کسی از دست شما رنجش پیدا کند؛

نه خود برنج نه دیگری را برنجان؛ اصلاً یک آفت بزرگی که در این راه هست مسئله رنجاندن است. اگر دل کسی بشکند و اگر کسی از دست شما رنجور بشود، بدانید که در این راه هیچ پیشرفتی نخواهید کرد. لذا برای حق خانواده و فرزند و تربیت فرزند، وقت و اوقاتی بگذارید و زمان ذکرتان را وقتی نگذارید که مزاحم وقت دیگری باشد.

من این را بارها گفتم که آقایان باید نسبت به خانم‌هایشان توجه کنند. اگر نسبت به زن و عیالت بی‌اعتنا بشوی، شیرازه زندگی و نظم زندگی به هم می‌خورد. آن‌وقت می‌گویند این‌ها چه سالکی هستند که این‌طور رفتار می‌کنند؟ بنابراین تا بتوانی باید خانمت را در راه سیر و سلوک بیاوری. حالا بهش یک مقدار مستحبات بده، نماز شب ‌بیدار می‌شوی بیدارش کن. باید نماز شب بخواند مثلاً زیارتی می‌روی او را با خودت ببر، تا او هم بیاید با شما هم‌فکر و هم درد]بشود[و همکاری با شما کند. اگر به او بی‌توجهی کنی و ولش کنی و بگویی عیسی به دین خود موسی به دین خود! که بعضی‌ها هم این‌طوری می‌گویند و توجه نکنی که هر کار بکند، هر طور برود و آزادش بگذاری، بعداً همین خانمت یک مزاحم برای شما می‌شود. کسی که همیشه باید سرت را پهلوی سرش بگذاری، دشمن شما و مخالف شما می‌شود. نباید این‌طوری  رفتار کنی که فردا مخالف شما بشود. لذا این جهات را رعایت بکنیم و خوفمان باید به اندازه باشد و امیدمان هم به اندازه باشد.

و صلی‌الله علی‌محمّد و آل محمّد

 

دریافت فایل صوتی

alt



[1]
. بیانات حضرت استاد آیت الله کمیلی (حفظه‌الله) در تاریخ 1393/07/03؛ مطابق با  29ذئ­القعده 1435 

واکنش حضرت آیت الله میلانی به اظهارات رحیم پور ازغدی

به گزارش شیعه آنلاین، چند روز پیش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران یکی از جدید ترین سخنرانی های «رحیم پور ازغدی» را پخش کرد که محور آن عزاداری بود.

وی در این سخنرانی، مطالبی را در مورد حضرت محسین علیه السلام بیان کرد و در مورد قطعیت وجود ایشان شک و تردید مطرح نمود و از تألیف کتابی قطور در مورد ایشان انتقاد کرد. ازغدی همچنین به انتقاد از «دهه محسنیه» پرداخت.

اما در این میان، حضرت آیت الله سید «علی میلانی» از علمای تراز بالای حوزه علمیه قم در پاسخ به استفتائی در این مورد، به طور غیر مستقیم به اظهارات «رحیم پور ازغدی» واکنش نشان داد.

متن کامل استفتاء و پاسخ حضرت آیت الله میلانی که نسخه ای از آن بدست ما رسید به شرح ذیل است:

بسمه تعالی
محضر مبارک حضرت آیت الله میلانی حفظه الله تعالی
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته: احتراماً به استحضار می‌رساند: با کمال تأسف، اخیراً از سوی برخی سخنرانان دانشگاهی، تألیف کتاب قطور در خصوص حضرت محسن علیه السلام عجیب و لغو انگاشته شده و دلیل سخن خود را متولد نشدن آن حضرت مطرح کرده و اقامه عزا بر ایشان را نیز امری مستحدث و بی‌مورد دانسته‌اند!
لذا نظر مبارک حضرتعالی را پیرامون این سخنان خواستاریم.

با تشکر - جمعی از شاگردان

بسمه تعالی
هیچ مسلمانی تردید ندارد که حضرت زهرا (علیها السلام) فرزندی به نام محسن ـ که رسول الله (صلی الله علیه وآله) نام‌گذاری کرده بودند ـ داشته‌اند، آنگاه سؤال می‌شود: این فرزند اگر متولّد شده کجا رفته و چه شده؟ و اگر سقط شده، چرا و چه کسی باعث شده؟
آیا این موضوع سزاوار بحث و تحقیق نیست؟!
دیگر اینکه: همه شیعیان ـ حتی عوام ـ می‌دانند قضیّه حضرت محسن از طرفی به ماجرای بیت و از طرفی به ماجرای سقیفه ارتباط غیر قابل انفکاک دارد. آیا گوینده‌ی کلام مذکور این حقیقت را نمی‌داند؟ و آیا نمی‌داند که این کتاب قطور فقط یک جلد از حوادث صدر اسلام و زندگانی حضرت صدیقه طاهره است؟ اگر می‌داند، پس باید استغفار نماید و رسماً اقرار به اشتباه کند، و اگر نمی‌داند پس در این امور دخالت نکند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده‌اند: رحم الله امرءًا عرف قدره ولم یتجاوز طوره.

نقش بیدارگرانه ی قیام عاشورا

امام حسین علیه السّلام، خون قلبش را به آستان الهی هدیه کرد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت و گمراهی رهایی بخشد. یکی از درس ها و جنبه های قابل تأسّی در واقعه ی عاشورا و نهضت اباعبدالله الحسین علیه السّلام، بیدارگری و پیام رسانی این حرکت عظیم است که بسیار جای تأمّل و تعمّق دارد. یک پیام برای انتقال صحیح و تأثیرگذاری ژرف و درست، باید حائز خصوصیاتی باشد: اوّلین شرط اثرگذاری یک پیام، محتوا، غنا و حقّانیت پیام است.

ادب قرائت قرآن و اسرار آن (۱)

در کتاب مصباح الشّریعة از امام صادق علیه السّلام عبارات بسیار شریف و نورانی در باب قرائت قرآن و آداب آن نقل شده است. حضرت می فرمایند: " مَن قَرَاء القرآنَ وَ لَم یَخضَعُ للهِ وَ لَم یَرِقَّ قَلبُهُ وَ لا یَکتَسی حُزناً وَ وَجَلاً فِی سرِّهِ فَقَد استَهانَ بِعظیمِ شأنِ اللهِ تعالی وَ خَسِرَ خُسراناً مُبیناً" کسی که قرآن بخواند و خضوع به درگاه الهی پیدا نکند و رقّـت قلب نیابد و حزن فراق و هجران از حق و ترس از کاستی ها و گناهانش در او هویدا نشود؛ شأن خدای تبارک و تعالی را کوچک شمرده و به زیان آشکاری مبتلا شده است.

شفاعت

شفاعت از ماده ی شفع به معنای " جفت شده با چیزی" است که در برابر کلمه ی وتر به معنای " طاق و تک" قرار دارد. شفاعت در اصطلاح، جفت شدن یا به تعبیری وصل شدن بنده با ولی خداست. چیزی که این دو را به هم وصل می کند، محبّت و ولایت است. یکی از شاخه های شفاعت، شفاعت مغفرت است؛ به این معنا که فرد گناهکار از کرده و معصیت خویش تائب بوده و از پروردگار طلب بخشش می کند؛ علاوه بر پشیمانی و توبه ی او، یک بنده صالح خدا هم در حقّ او دعا نموده و از حضرت حق می خواهد توبه ی شخص پذیرفته و گناهش بخشیده شود.

نقش امام سجّاد علیه السّلام در واقعه ی عاشورا (۱)

بسم الله الرحمن الرحیم


چهارمین اختر تابناک آسمان امامت، حضرت علی بن الحسین علیه السّلام، نمادی از کمالات انسانی، زینت بندگان نیک سیرت و پیام آور کربلاست. تاریخ ولادت این امام همام به نقل مشهور، پنجم شعبان سال سی و هشتم هجری و در شهر مدینه نقل شده است. پدر بزرگوارشان، حضرت سیّد الشّهدا علیه السّلام و مادر گرامیشان شهربانو، دختر یزگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است. امام سجّاد علیه السّلام شاهد تلخ ترین حوادث و فجایع در روز عاشورا بودند؛ امّا چون کوهی استوار ایستادگی کردند. 



http://ahlevela.ir/mp3-sort/mabahese-sire-va-tarikh/06%20ashnaii-ba-shakhsiiat-va-zendegani-emam-hosein-alaihessalam/74%20naghshe%20emam%20sajad%20dar%20vaghe%20ashora%20(ghesmate%20aval).mp3