بسم الله الرحمن الرحیم
دلالت حدیث غدیر بر ولایت امیر مؤمنان علیه السلام
معنای «مولی» به معنای «اولی» از دیدگاه اهل لغت
1 . الکلبی ، محمد بن السائب ، (متوفی 146 هـ)
2 . الفراء ، یحیی بن زیاد ، (متوفای 207هـ)
3 . أبی عبیدة ، معمر بن المثنی ، (متوفای 210هـ)
4 . الزجاج ، أبو اسحاق ، (متوفای 311هـ)
5 . أبو بکر الأنباری (متوفای 328هـ)
6 . أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقانی (متوفای 385هـ)
7 . الدقیقی النحوی (متوفای614هـ)
8 . إبن منظور الأفریقی (متوفای 711هـ)
9 . أبو البقاء الکفوی (متوفای 1094هـ)
10 . الحسینی الزبیدی (متوفای 1205هـ)
«مولی» به معنای «اولی» از دیدگاه مفسران
1 . محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای 256هـ)
2 . أبو عبد الرحمن سلمی (متوفای 412هـ)
3 . أبو القاسم القشیری (متوفای 465هـ)
4 . علی بن احمد واحدی (متوفای 468هـ)
5 . محمد بن فتوح حمیدی (متوفای 488هـ)
6 . ابن عطیه اندلسی (متوفای 546هـ)
7 . بیضاوی (متوفای 685هـ)
8 . أبو عبد الله قرطبی (متوفای 671هـ)
9. نسفی (متوفای 710هـ)
10 . علاء الدین خازن (متوفای 725هـ)
11 . سعد الدین تفتازانی (متوفای791هـ)
12 . فیروز آبادی ، متوفای 817هـ)
13 . ابن عادل حنبلی (متوفای880هـ)
14 . جلال الدین محمد بن احمد المحلی (متوفای 854هـ)
15 . محمد علی شوکانی (متوفای 1250هـ)
نتیجه
استنباط امامت از حدیث غدیر ، از دیدگاه علمای اهل سنت
1 . أبو حامد غزالی
2 . سبط ابن جوزی
3 . محمد بن طلحة شافعی (متوفای 658هـ)
الف : روایت نسائی از زید بن ارقم
ب : بزار از سعد بن أبی وقاص
ج : ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب
معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا
1. ابوبکر و عمر خود را «ولی رسول خدا» می دانستند
2 . ابوبکر خود را «ولی امر مسلمین» می دانست
3 . انتصاب عمر به عنوان ولی
4 . عمر ، خود را «ولی امر مسلمین» می دانست
5 . آرزوی های عمر برای تعیین جانشین
6 . عمر ، ولایت بعد از خودش را به شوری واگذار کرد
7 . عبد الملک بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولی امر مسلمانان» می دانست
8 . انتصاب فرمانداران به عنوان والی
شواهدی محکم بر اراده ولایت از حدیث غدیر
شاهد اول : مقارنه ولایت رسول خدا و ولایت امیر مؤمنان علیه السلام
تفسیر« النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم » از نگاه مفسران اهل سنت
شاهد دوم : نزول آیه بلاغ قبل از قضیه غدیر
شاهد سوم : نزول آیه اکمال ، بعد از قضیه غدیر
شاهد چهارم : تبریک و تهنیت مردم به امیر مؤمنان علیه السلام
شاهد پنجم : استدلال امیر مؤمنان به حدیث غدیر
شاهد ششم : استدلال فاطمه زهرا (س) به حدیث غدیر
شاهد هفتم : حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر
شاهد هشتم : اهتمام خدا و رسول او (ص) به حدیث غدیر
شاهد نُهم : جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»
بسم الله الرحمن الرحیم
از باب اختصار به چند نمونه از استدلالهای داعش در خصوص توجیه کارشان ذکر کرده و پاسخ می دهیم
1- یکی از آیاتی که به آن استناد می کنند آیه « فَإِذَا لَقِیتُمُ
الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ..» است با استناد به این آیه گردن
زدن مسمان را جایز می دانند
در پاسخ باید بگوییم:
اولا: این آیه در خصوص جنگ با کفاری و مشرکینی نازل شده است که بت را می
پرستند و مراد کفاری است که با اسلام مخالفت کنند آنهم نه هر کفاری بلکه
کافر و مشرکی که با اسلام عهد و پیمان نبسته باشد
همچنانکه قرطبی از ابن عباس چنین نقل می کند: الکفار المشرکون عبدة الأوثان
وقیل : کل من خالف دین الإسلام من مشرک أو کتابی إذا لم یکن صاحب عهد ولا
ذمة
تفسیر القرطبی ج 16 ص 225
ثانیا: مراد از (فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ)
بدیهى است گردن زدن کنایه از قتل است، بنا بر این ضرورتى ندارد که جنگجویان
کوشش خود را براى انجام خصوص این امر به کار برند، هدف این است که دشمن از
پاى درآید، ولى چون گردن زدن روشنترین مصداق قتل بوده روى آن تکیه شده
است.
و به هر حال این حکم مربوط به میدان نبرد است زیرا« لقیتم» از ماده« لقاء»
در این گونه موارد به معنى« جنگ» است، قرائن متعددى در خود این آیه مانند
مساله اسارت اسیران و واژه حرب (جنگ) و شهادت در راه خدا که در ذیل آیه
آمده است گواه بر این معنى است یعنی کفاری که در میدان جنگ با شما جنگ
کردند چنین کنید حال سوال این است داعش و این تکفیریها که به مناطق مسلمان
نشین حمله می کنند و یا حتی به مناطقی که غیر مسمانان نشین نیز حمله می
کنند اصلا مخاطب آیه «فضَرْبَ الرِّقَابِ» می شوند؟!!!
ثالثا: مگر در خود قرآن نیامده است که هرکس اظهار اسلام کرد باید حرف او را قبول کرد و جان و مال او در امان است
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ
فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ
مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ
مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ
عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً
اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که در راه خدا گام بر مىدارید (و به
سفرى براى جهاد مىروید) تحقیق کنید و به کسى که اظهار صلح و اسلام مىکند
نگوئید مسلمان نیستى بخاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنائمى) بدست
آورید، زیرا غنیمتهاى بزرگى در نزد خدا (براى شما) است، شما قبلا چنین
بودید و خداوند بر شما منت گذارد (و هدایت نمود) بنا بر این (بشکرانه این
نعمت بزرگ) تحقیق کنید، خداوند به آنچه عمل مىکنید آگاه است.سوره النساء
آیه 94
این مربوط به کفاری است که اظهار اسلام بکند حال مسلمانی که خود در هر روز
شهادتین دراذان و نماز می گوید و در منطقه خود مسجد دارد که نشانه اسلام
اوست آیا کسی حق کشتن او را دارد؟! آیا نباید حرف او و اعمال او را در
خصوص اسلامش پذیرفت؟!!!
رابعا: مگر در روایت نیامده است یکی از مسمانان کافری را که شهادتین گفت او را کشت اما پیامبر (ص) ناراحت شد و او را توبیخ کرد
« أخبرنا أبو ظَبْیَانَ قال سمعت أُسَامَةَ بن زَیْدٍ رضی الله عنهما یقول
بَعَثَنَا رسول اللَّهِ إلى الْحُرَقَةِ فَصَبَّحْنَا الْقَوْمَ
فَهَزَمْنَاهُمْ وَلَحِقْتُ أنا وَرَجُلٌ من الْأَنْصَارِ رَجُلًا منهم
فلما غَشِینَاهُ قال لَا إِلَهَ إلا الله فَکَفَّ الْأَنْصَارِیُّ عنه
فَطَعَنْتُهُ بِرُمْحِی حتى قَتَلْتُهُ فلما قَدِمْنَا بَلَغَ النبی فقال
یا أُسَامَةُ أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ ما قال لَا إِلَهَ إلا الله قلت کان
مُتَعَوِّذًا فما زَالَ یُکَرِّرُهَا حتى تَمَنَّیْتُ أَنِّی لم أَکُنْ
أَسْلَمْتُ قبل ذلک الْیَوْمِ»
اسامه بن زید می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله ما را بسوی قبیلة
حُرقات فرستاد. صبح زود بر آنان یورش بردیم و آنها را شکست دادیم. من و یک
انصاری به مردی از آنان رسیدیم. هنگامی که بر او مسلط شدیم، لا إله إلا
الله گفت. پس مرد انصاری، دست نگه داشت ولی من آنقدر به او نیزه زدم که
کشته شد. هنگامی که به مدینه آمدیم و خبر به نبی اکرم صلی الله علیه و آله
سلم رسید، فرمود: ای اسامه! بعد از اینکه لا إله إلا الله گفت، او را
کشتی؟ گفتم: او برای نجات اش، شهادت آورد. سپس رسول خدا آنقدر این جمله را
تکرار کرد که من آرزو کردم ای کاش! قبل از آن روز، مسلمان نشده بودم
بخاری، محمد، صحیح البخاری، ج 4 ص 1555
2- اما در خصوص روایاتی که داعش برای ذبح مردم به آن تمسک می جویند چند مورد را نقل می کنیم:
روایت در مسند احمد چنین آمده است:
یا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ أَمَا والذی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بیده لقد جِئْتُکُمْ بِالذَّبْحِ فَأَخَذَتِ الْقَوْمَ کَلِمَتُهُ
مسند أحمد بن حنبل ج 2 ص 218
با استناد به این روایت گویند پیامبر (ص) به کفار گفت شما را ذبح می کنم
اما در پاسخ می گوییم:
اولا: مخاطب این کلام قریش و امثال ابوجهل هستند که با حضرت دشمنی کرده و ایشان را اذیت می کردند
فقام رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما قضى صلاته مر بهم وهم جلوس فی ظل
الکعبة فقال یا معشر قریش أما والذی نفسی بیده ما أرسلت الیکم إلا بالذبح
وأشار بیده إلى الحلق فقال له أبو جهل یا محمد ما کنت جهولا فقال رسول الله
صلى الله علیه وسلم انت منهم
مجمع الزوائد ج 6 ص 16
ثانیا: مراد از ذبح کنایه از قتل است نه سربریدن همچنانکه در قرآن آمده است «یذبحون أبناءکم» سمعانی در ذیل این آیه گوید:
ومعنى قوله : ( یذبحون أبناءکم ) أی : یقتلون
تفسیر السمعانی ج 1 ص 77
با این بیان برداشت آنها از این عبارت غلط است بویژه اینکه گوینده این عبارت خود پیامبر (ص) است که پیامبر و مجری دین است
3- روایت دیگری که استدلال می کنند: درباره مردی است که با زن پدرش ازدواج
کرد که سرش را به خدمت پیامبر آوردند: امْرَأَةَ أبیه أَنْ آتِیَهُ
بِرَأْسِهِ
سنن الترمذی ج 3 ص 643
اما در خصوص این شخص باید بگوییم : این شخص حکم خدا را زیر پا گذاشته و مرتد شده بود همچنانکه ابن کثیر گوید:
فمن تعاطاه بعد هذا فقد ارتد عن دینه فیقتل
تفسیر ابن کثیر ج 1، ص 469
شوکانی نیز گوید این دلیل بر این است که امام می تواند امر به کشتن کسی
بدهد که یکی از ضروریات دین را مخالفت کند و آن را حلال بداند مثل همین شخص
که ازدواج با زن پدر را حلال می دانست
فیه دَلِیلٌ على أَنَّهُ یَجُوزُ لِلْإِمَامِ أَنْ یَأْمُرَ بِقَتْلِ من
خَالَفَ قَطْعِیًّا من قَطْعِیَّاتِ الشَّرِیعَةِ کَهَذِهِ الْمَسْأَلَةِ
فإن اللَّهَ تَعَالَى یقول ) وَلا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آبَاؤُکُمْ من (
النِّسَاءِ 52 وَلَکِنَّهُ لا بُدَّ من حَمْلِ الحدیث على أَنَّ ذلک
الرَّجُلَ الذی أَمَرَ صلى الله علیه وسلم بِقَتْلِهِ عَالِمٌ
بِالتَّحْرِیمِ وَفَعَلَهُ مُسْتَحِلًّا وَذَلِکَ من مُوجِبَاتِ الْکُفْرِ
وَالْمُرْتَدُّ یُقْتَلُ لِلْأَدِلَّةِ الْآتِیَةِ
نیل الأوطار ج 7 ص 286
حال این روایت چه ربطی به کشتن افراد بی گناه مسلمان دارد و اگر از آنها
کسی نیز مرتکب حرامی شود مگر داعش امام هستند که بخواهند در خصوص کسی حکمی
بدهند
بنابراین طبق مبنای خودشان مشخص شد که استناد آنها به یک سری از آیات برای
توجیه کارهای خود و مشروعیت بخشیدن به جنایات خودشان است والا در روایات
آمده است خون مسمان احترام دارد و در روز قیامت اولین چیزی است که در خصوص
آن حکم میشود خون است
حدثنا عُثْمَانُ بن أبی شَیْبَةَ وإسحاق بن إبراهیم وَمُحَمَّدُ بن عبد
اللَّهِ بن نُمَیْرٍ جمیعا عن وَکِیعٍ عن الْأَعْمَشِ ح وحدثنا أبو بَکْرِ
بن أبی شَیْبَةَ حدثنا عَبْدَةُ بن سُلَیْمَانَ وَوَکِیعٌ عن الْأَعْمَشِ
عن أبی وَائِلٍ عن عبد اللَّهِ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم
أَوَّلُ ما یُقْضَى بین الناس یوم الْقِیَامَةِ فی الدِّمَاءِ . صحیح مسلم
ج 3 ص 1304
همچنین اکثر مردمی را که داعش ذبح می کند ، اسیر هستند یعنی بعد از اینکه
آنها را گرفتند انها را با بدترین وضع می کشند اگر واقعا آنها مقید به یک
سری روایات هستند و طبق دین مثلا دارند عمل می کند مگر همین دین اسلام
نگفته است باید با اسیر خوب برخورد شود
هیثمی روایتی را در خصوص برخورد با اسیر چنین آورده است
وعن أبی عزیز بن عمیر أخی مصعب بن عمیر قال کنت فی الأسرى یوم بدر فقال
رسول الله صلى الله علیه وسلم استوصوا بالأسارى خیرا وکنت فی نفر من
الأنصار فکانوا إذا قدموا غداءهم وعشاءهم أکلوا التمر وأطعمونی البر لوصیة
رسول الله صلى الله علیه وسلم رواه الطبرانی فی الصغیر والکبیر وإسناده حسن
مجمع الزوائد ج 6 ص 86
حال کسی قبول می کند که داعشی ها چیزی از دین ودیانت می دانند؟!!!!!
دلایل حزن و اندوه در محرم وصفر از نظر شیعه
1- ماه محرم
امام صادق (علیه السلام) میفرماید: شیعتنا جزء منا، خلقوا من فضل طینتنا، یسوؤهم ما یسوؤنا و یسرهم ما یسرنا. شیعیان جزئی از ما هستند. از اضافه نور ما آفریده شدهاند. آنچه که ما را ناراحت کند، شیعیان ما را هم ناراحت میکند و آنچه که ما را شادمان کند، موجب شادمان شیعیان ماست. الأمالی للشیخ الطوسی، ص299 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج65، ص24 - بشارة المصطفى لمحمد بن علی الطبری، ص303
در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) است که به ریان بن شبیب میفرماید: یا بن شبیب! إن سرک أن تکون معنا فی الدرجات العلى من الجنان، فاحزن لحزننا و أفرح لفرحنا. اگر می خواهی فردا در بهشت همسایه و در جوار ما باشی، در ایام حزن ما، محزون باش، و به هنگام شادمانی ما، شاد باش. الأمالی للشیخ الصدوق، ص193 - عیون أخبار الرضا (ع) للشیخ الصدوق، ج2، ص269 - وسائل الشیعة (چاپ آل البیت) للحر العاملی، ج14، ص503
ماه محرم، ماه حزن و اندوه اهل بیت (علیهم السلام) است. امام رضا (علیه السلام) میفرماید: کان أبی إذا دخل شهر المحرم لا یری ضاحکا و کانت الکآبة تغلب علیه حتى تمضی عشرة أیام، فإذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه. پدرم امام کاظم (علیه السلام)، وقتی ماه محرم میرسید، خنده بر لبهایش نمینشست و کسی او را شاد نمیدید. غم و غصه و اندوه، بر سراسر وجود پدرم حکومت میکرد. هر روز که می گذشت، بر غم و اندوه او افزوده میشد و وقتی به روز دهم میرسید، روز مصیبت و حزن و گریه پدرم بود. الأمالی لشیخ الصدوق، ص191 - وسائل الشیعة (چاپ آل البیت) للحر العاملی، ج14، ص505 - إقبال الأعمال للسید ابن طاووس، ج3، ص28 روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) است که میفرماید: إن المحرم شهر کان اهل الجاهلیة یحرمون فیه القتال، فاستحلت فیه دماؤنا و انتهکت فیه حرمتنا و سبیت فیه ذرارینا و نساؤنا و أضرمت النیران فی مضاربنا و انتهبت ما فیه من ثقلنا و لم یرعوا لرسول الله (صلى الله علیه و آله) حرمة فی أمرنا. إن یوم الحسین أقرح جفوننا و أسبل دموعنا و أذل عزیزنا، بأرض کرب و بلاء، أورثتنا الکرب و البلاء إلى یوم الانقضاء، فعلى مثل الحسین فلیبک الباکون، فإن البکاء یحط الذنوب العظام. ماه محرم، در دوران جاهلیت، ماهی بود که مردم احترام آن را نگه میداشتند و در این ماه، کشتار نمیکردند. در این ماه، بنیامیه، خون ما را حلال شمردند و احترام ما اهل بیت را هتک کردند و به اسارت بردند و در این ماه، خیمههای ما را به آتش کشیدند و ... . روز حسین، پلکهای چشم ما را زخم کرده، اشکهای ما را جاری ساخته، ... ، پس باید بر مانند حسین، گریهکنندهها گریه کنند و گریه بر حسین، گناهان بزرگ را از بین میبرد. الأمالی للشیخ الصدوق، ص190 - إقبال الأعمال للسید ابن طاووس، ج3، ص28 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج44، ص283 وقتی از امام سجاد (علیه السلام) سوال میکنند که چرا اینقدر گریه میکنی و خودت را از بین میبری؟ حضرت فرمود: لا تلومونی، فإن یعقوب فقد سبطا من ولده، فبکى حتى ابیضت عیناه و لم یعلم أنه مات و نظرت أنا إلى أربعة عشر رجلا من أهل بیتی ذبحوا فی غداة واحدة، فترون حزنهم یذهب من قلبی أبدا؟ مرا ملامت نکنید. حضرت یعقوب (علیه السلام) یک فرزند خودش را از دست داده بود و به قدری در فراق او گریه کرد تا چشمانش سفید شد و نورش را از دست داد. حال آنکه نمیدانست او مرده است یا نه. ولی من، 14 تن از عزیزانم را دیدم که جلوی چشمم در یک صبحگاه همه را ذبح کردند. آیا میخواهید حزن و اندوه آنها تا ابد از قلب من بیرون برود؟ تهذیب الکمال للمزی، ج20، ص399 - البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج9، ص125 - تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج41، ص386 - کشف الغمة للإربلی، ج2، ص314 - أعیان الشیعة للسید محسن الأمین، ج1، ص636 - شرح إحقاق الحق للسید المرعشی، ج12، ص92 پس، ماه محرم، ماه اندوه و عزا و مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) است و اگر ما بخواهیم شیعه بودن و علاقهمندی خودمان را به اهل بیت (علیهم السلام) ثابت کنیم، باید همصدا با اهل بیت (علیهم السلام)، این ماه را ماه عزای خودمان قرار بدهیم، نه ماه شادی.
2- ماه صفر: روز اول صفر، روز ورود رؤوس اهل بیت (علیهم السلام) و شهداء به شام بود. در بعضی از تواریخ آمده است که: اتخذ بنی الامیه هذا الیوم عیدا ابتهاجا لقتل الحسین و وصول رأسه إلی الشام. مردم شام، روز اول صفر را روز شادمانی قرار داده بودند، بخاطر شهادت امام حسین (علیه السلام) و رسیدن سر او به شام. توضیح المقاصد، ص5 - مصباح کفعمی، ج2، ص596 روز سوم صفر، روز شهادت حضرت زید (علیه السلام) است که قلب مبارک امام صادق (علیه السلام) در شهادت حضرت زید (علیه السلام) درد گرفت و اشک چشمانش جاری شد. عیون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص228 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج46، ص175 روز پنجم صفر، روز شهادت جانگداز حضرت رقیه بنت الحسین (سلام الله علیها) است و شهادت او، قلب همه را به درد آورده است. حتی در برخی از مقاتل آمده که: امام سجاد (علیه السلام) در شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) خیلی بیتابی و گریه میکند. عرض کردند: یابن رسول الله! چرا این قدر گریه میکنی؟ فرمود: من به یاد مظلومیت این خواهر کوچکم افتادم که یک روز از گرسنگی بیتابی میکرد و با آن دست کوچکش، دست مرا گرفت و روی شکمش قرار داد و گفت: داداش! آیا از من گرسنهتر در این شام، کودکی یافت میشود. روز هفتم صفر، بنا بر نقل بعضی بزرگان ما، روز شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. مرحوم شهید در کتاب دروس، ج2، ص8 میگوید: روز شهادت امام حسن (علیه السلام)، روز هفتم صفر است. مصباح کفعمی، ج2، ص598 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج44، ص134 روز بیستم صفر، روز بازگشت اسراء اهل بیت (علیهم السلام) به کربلاء است و روز زیارتی امام حسین (علیه السلام) است. مصباح المتهجد للشیخ الطوسی، ص188 - تهذیب الأحکام للشیخ الطوسی، ج6، ص52 - المزار للشیخ المفید، ص53 روز بیست و چهارم صفر، روز حدیث قرطاس است. روزی که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری فرمود: هلموا اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی أبدا. آن دسته از صحابهای که با فرهنگ قرآن، انس نداشتند، قلب مقدس نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را شکستند. پیامبری که مفتخر به: وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ (سوره قلم/آیه4) است، فرمود: قوموا عنی. از خانه من، بیرون بروید. روز بیست و هشتم صفر، روز رحلت جانگداز رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که بین شیعه، اتفاقی است. الإرشاد للشیخ المفید، ج1، ص189 - تهذیب الأحکام للشیخ الطوسی، ج6، ص2 - کشف الغمة للإربلی، ج1، ص16 همچنین بنا بر قول مشهور، شهادت امام حسن (علیه السلام) روز 28 است. مسار الشیعة للشیخ المفید، ص72 - مصباح المتهجد للشیخ الطوسی، ص790 روز سیام صفر، روز شهادت امام رضا (علیه السلام) است. الکافی للکلینی، ج1، ص486 - اعلام الوری للشیخ الطبرسی، ج2، ص41 - بحار الأنوار للعلامة المجلسی، ج49، ص292 پس، اگر ما باشیم و وجدان و عقلمان، ایام صفر را هم، ایام حزن و اندوه و مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) میدانیم. از همان روز اول صفر تا آخر صفر، ایام مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) است. |
لینک های مرتبط:
آیا در روایات اهل سنت، پاداشی برای گریه در عزای اهل بیت (علیهم السلام) بیان شده است؟ (جدید):
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=31882
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=31880
گریه های رسول خدا (ص) در عزای امام حسین (ع):
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=86
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
لعن الله اعدائکم من الجن و الانس اجمعین
بابی انت و امی و نفسی لک الوقاء و الحمی.
مقاله حاضر گزیدهای است از مقالات منتشر شده در سایت اسلام تکس و سایت حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف پیرامون ماجرایی که با عناوین ماجرای "دوات و قلم" ، "قرطاس" یا "رزیه یوم الخمیس" معروف گردیده است. در این مقاله پس از بیان مقدمهای در ضرورت پرداختن به این موضوع، ابتدا اصل ماجرا مبتنی بر سندی خدشهناپذیر بیان گردیده است که نکاتی از متن روایت مورد توجه قرار گرفته است که در تبیین فضای واقعی واقعه کمک مینماید. سپس بیان مخالفان در توجیه مفاد آن در دو دسته شامل خدشه در سند و نیز خدشه در دلالت ارائه گردیده است که در هر بخش پاسخهای شیعه نیز بیان شده است. بدیهی است برای آگاهی از جوانب تفصیلی موضوع لازم است به ارجاعات ارائه شده مراجعه گردد.
مقدمه
هدف این مقدمه پاسخ به این سوال است که چرا آگاهی نسبت به جوانب مختلف ماجرای رزیه یوم الخمیس واجد اهمیت است. در دستهبندی عمومی شبهات، پرداختن به ماجرای رزیه یوم الخمیس میتواند در دسته شبهات فاطمیه قرار گیرد. این موضوع در نمودار زیر نشان داده شده است که توضیح آن در ادامه ارائه گردیده است.
مدعای اصلی در موضوع حمله به خانه ام الائمه حضرت صدیقه طاهره سلاماللهعلیها اینست که جریان نفاقی حول حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآله حضور داشتند که به تعابیر مختلفی در آیات مدنی قرآن کریم مورد مذمت قرار گرفتهاند. این جریان نفاق در دوران وجود مقدس حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوآله نیز مبتنی بر مستندات مخالفین در ماجراهای مختلف از جمله جنگ تبوک[1] [آیا عمر ، ابوبکر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشتهاند ؟]، جنگ احد [2] [فرار ابوبکر در جنگ احد] و صلح حدیبیه [3] [عمر، معترض در صلح حدیبیه] پرده قلب خود را کنار زده بودند؛ اما پیغبمر اکرم صلیاللهعلیهوآله از سوی خداوند متعال سبحان قدوس مجاز به افشای آنان نبودند. با این وجود سوال اینست که آیا منافق تا آخر عمر خود منافق خواهد بود؟ اگر چنین باشد که به نوعی فلسفه نفاق زیر سوال میرود. پس شروع بروز بیرونی منویات درونی منافقان زمانی خواهد بود که دلیل اصلی عدم ابراز این مکنونات قلبی دیگر وجود نداشته باشد؛ یعنی نبودن حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآله. شروع این مرحله از فعالیت جریان نفاق در روزی بروز یافته است که موسوم شده است به ماجرای رزیه یوم الخمیس. بنابراین بررسی این موضوع بسیار حائز اهمیت است. شناخت ابعاد مختلف این ماجرای دردآلود در تحلیل ماجرای شهادت حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله، کودتای سقیفه و نیز حمله به خانه وحی دارای اهمیت کلیدی است؛ چرا که با آشنایی نسبت به افراد و فضای خانه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، رفتار کودتاگران در حمله به خانه وحی شفافیت و وضوح بیش از پیش خواهد یافت.
ماجرا چه بود؟
روایت مورد استناد روایتی است که فقط در کتاب صحیح بخاری در 7 موضع مختلف بیان شده است[4] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] که آن را بینیاز از مباحث سندی میکند. با این وجود، در [5] [آیا حدیث قرطاس، تنها از طریق ابن عباس نقل شده است؟] و [4][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] مباحثی بدیع در استناد این روایت از کتب اهل تسنن و در [6][آیا حدیث قرطاس در منابع شیعه نیز آمده است ؟] در کتب شیعه ارائه گردیده است.
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: یَوْمُ الخَمِیسِ، وَمَا یَوْمُ الخَمِیسِ؟ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «ائْتُونِی أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَتَنَازَعُوا وَلاَ یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ، أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ؟ فَذَهَبُوا یَرُدُّونَ عَلَیْهِ، فَقَالَ: «دَعُونِی، فَالَّذِی أَنَا فِیهِ خَیْرٌ مِمَّا تَدْعُونِی إِلَیْهِ».
ابن عباس گفت : روز پنج شنبه؛ و چه روز پنج شنبه ای؛ بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله شدت یافت و گفت : اسباب نگارش برای من بیاورید تا برای شما نوشتاری بنگارم که بعد از آن، هرگز تا ابد گمراه نشوید. آنان به نزاع پرداختند در حالی که در نزد پیامبران شایسته نیست نزاع شود. آنان گفتند: او را چه میشود ؟! آیا هذیان میگوید؟! سپس، آنان رفتند تا پاسخ مناسبی را به پیامبر خدا بدهند که او گفت : رهایم کنید! این حالتی که من در آن قرار دارم بهتر است از آن چه شما مرا به آن فرا میخوانید.
تدقیق در روایت به منظور شناخت فضای خانه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در آن روز:
با تدقیق در این روایت کوتاه که امتداد بلند تاریخ پس از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در آن قابل شهود است، نکاتی به دست میآید که در تبیین فضای خانه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کارگشا است که در [7] [خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهوآْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)] و [8] [خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهواله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم) ] به تفصیل بدان پرداخته شده است.
1 - اصلاً
چرا تنازع؟ و تنازع بین چه کسانی بوده است؟ آیا مخالفان خودشان یک گروه
بودهاند که رهبری داشتهاند و در برابر گروهی دیگر بودند؟ رهبر این گروه
مخالف چه کسی بوده است؟ و راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن حولکم من
الاعراب منافقون".
2 - همین
حالا که ما این روایت را میخوانیم، با همین عقل موجودمان، مگر خواسته
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله امر عجیب و غریب و غیرقابل فهمی بوده است؟
بین آن فرمایش و نسبت هذیان چه ربطی وجود دارد؟ اینجا بحث در این نیست که
اصلاً آیا حضرتشان قرار بوده است که در مورد خلافت و وصایت بفرمایند یا
موضوع دیگر مطرح بوده است؛ بلکه سوال اینست که مگر این فرمایش پیغمبر اکرم
صلیاللهعلیهوآله طوری است که اگر حتی یک نامسلمان آن را بشنود، گمان
کند صاحب آن بیمار است؟ آن درخواست شفاف و این نسبت هذیانگویی؟! مگر
اطرافیان حضرتشان که بودهاند؟ و راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن
حولکم من الاعراب منافقون".
3 - تنازع
کردند و گفتند آنچه را که نباید؛ اما پس از آن چه کردند؟ گاهی به دلیل وزن
ثقیل عبارت بیادبانه "ا هجر" تمرکزها بر این عبارت معطوف شده است و
اینطور در اذهان نشسته است که پس از آن تنازع و این کلام، پیغمبر اکرم
صلیاللهعلیهوآله را ترک کردند و رفتند. اما آیا روایت این را میگوید؟
باید به عبارت "فذهبوا یردون علیه" دقت مضاعفی کرد. آنها به سمت پیغمبر
اکرم صلیاللهعلیهوآله رفتند تا چه کنند؟ و چرا حضرتشان فرمودند رهایم
کنید؟ در شلوغی خانه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله واقعاً چه خبر بوده
است؟ چرا بزرگان اهل سنت حاضر شدند اعتبار علمی خود را در توجیه این عبارت
نادیده بگیرند و بگویند آنچه را که نسزد و این عبارت روایت با شارحان چه
کرده است [7] و [8][خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهوآْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)] و [خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهواله آغاز کودتای سقیفه
(بخش دوم) ]؟ این عبارات از چه حادثهای در آن روز حکایتگری میکند؟ و
راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن حولکم من الاعراب منافقون".
نتایج این اتفاق شوم:
1 - مهمترین
نتیجهگیری از این روایت محکم اینست که وقتی در حضور خود پیغمبر اکرم
صلیاللهعلیهوآله با کلام ایشان چنین میکنند، تکلیف روایات غدیر و
منزلت و ولایت و اولیالامر و همه و همه در غیاب ایشان روشن میشود؛ که
چقدر دور است این توقع از آنان که چنین کردند که بخواهند ملتزم باشند به من
کنت مولاه و فاطمة بضعة منی در نبود حضرتشان.
و
چه ساده آنها که ایشان را به مودة فیالقربی میخوانند؛ که اینان به خود
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز مودت نداشتند چه رسد به القربی.
2 - اگر مخالفت عمر به گفته ملاعلی قاری تلویحی بود [8][خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهواله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم)]، اگر قرار بر صراحت میبود دیگر چه میگفت؟
به نظر علمای اهل تسنن در [9][حسبنا کتاب الله ؛ فضیحت ماندگار عمر ! ]
اگر کسی بگوید حسبنا کتاب الله، فردی است زندیق، اهل بدعت، جزء خوارج،
کافر، احمق، خبیث و گمراه (که این صفات تسلسلی از ناسزاها نیست بلکه دقیقاً
ترجمه نظر علمای اهل سنت است ) و او چنین گفت؛ ولی او را چنان نمیدانند.
3 - چه با عترتی و چه با سنتی، مگر روایت ثقلین متواتر نیست [10][صحت و تواتر حدیث شریف ثقلین]
و همه نشنیده بودند؟ پس حسبنا کتاب الله دیگر چیست؟ و او که گفت چرا
همانجا اجماعی بر مخالفت با این گفتهاش شکل نگرفت؟ و مباد ما را که این
کلام خداوند را راست نشماریم که "و ممن حولکم من الاعراب منافقون".
4 - و
چقدر رفت و آمد این گروه منافقین در خانه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
راحت بوده است؛ راستی چرا قرآن برای ما "دو زن" را مثال زده است از زنان
پیغمبران پیشین؟ چرا برای "ما" این مثال را زده است؟ مگر پیغمبر دیگری برای
ما خواهد بود تا این مثال برای ما سود داشته باشد؟ و آن "دو زن" کیستند؟
توجیهات مخالفان
به منظور ایجاد آمادگی ذهنی برای بررسی توجیهات مخالفین، خودتان را در موقعیت ایشان تصور فرمائید. روایتی است محکم و استوار با دلالتی آشکار که عمق و گستره اثرگذاری آن به فروپاشی بنیان اعتقادات مخالفین منجر میشود. این روایت باید به هر طریق ممکن رفع و رجوع گردد. اما آیا با خدشه به سند؟ یا خدشه به دلالت؟ که هر دو بسیار استوارند. و یک تناقض درونی در اینجاست که از آن مفری نیست؛ و آن اینکه آنان که به خدشه در تحقق این فاجعه میپردازند، آگاهند که دلالت این روایت چقدر روشن و همهفهم است و آنانکه به خدشه در دلالت میپردازند در درون خود هیچ مفری برای خدشه به سند نمییابند که فقط در صحیح بخاری در هفت موضع بیان شده است. با این وجود، توجیههایی از سوی مخالفان در رزیه یوم الخمیس در دو دسته کلی تشکیک در موضوع و توجیه دلالت ارائه شده است که لازم است مورد بررسی قرار گیرد؛ توجیههایی مضطرب که ما لها من قرار.
1 - پذیرش اصل موضوع و توجیه
آنانی که در صدد توجیه برآمدهاند توجه نکردهاند که در این فاجعه فقط یک امر نیست که مورد اشکال است تا بخواهند به لطائف الحیلی آن را توجیه کنند؛ بلکه مجموعهای از چهار حقیقت همزمان شامل تنازع، بیاحترامی، هجوم به سمت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیه و اله و نیز عکس العمل پیغمبر اکرم صلیاللهعلیه است که زنجیره جدانشدنی اتفاقات آن روز شوم است که هر کدام از ایشان در مقام پاسخگویی سعی در رفع یکی از این چهار اتفاق را دارند و غافل نسبت به امور دیگر. با این وجود مجموعه توجیهات ایشان را میتوان در 5 عنوان خلاصه نمود:
1.1. نزاع بین اصحاب بوده است و نه با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله.
1.2. عمر آن حرف را نزده است.
1.3. عمر حرف ناپسندی نزده است.
1.4. عمر اینگونه فهمیده است.
1.5. اگر عمر کار ناپسندی انجام داده است، به اهل بیت هم در این امر اشکال وارد است [العیاذ بالله].
1.6. فارغ از کار عمر، موضوع کتابت در مورد امیرالمومنین سلاماللهعلیه نبوده است و در مورد ابوبکر بوده است.
که در ادامه به تفصیل این موارد پرداخته شده است.
نزاع بین اصحاب بوده است و نه با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
1.1. میگویند اینکه خداوند فرموده است لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی در مورد بلند کردن صدا در مورد ایشان است نه با یکدیگر؛ به عبارت دیگر دعوای صحابه عادل واجب التعظیم با یکدیگر در حضور پیغمبر اکرم مانعی ندارد.
1.1.1. اصلاً مگر موضوع بر سر این آیه است؟ تنازع این صحابه عادل واجب التعظیم با یکدیگر بر سر چه امری بوده است؟ آیا مثلاً سر مسائل اقتصادی دعوا داشتند و آن را نزد پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مطرح کردند یا اینکه حاق موضوع تنازع در مورد خود امر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده است؟ زشتی این عمل آنقدر زیاد و بدیهی است که اصلاً حاضر نیستید آن را در مجامع تبلیغ کنید که عمر چنین گفته است و صحابه چنان. آیا بر فرض آنکه [فرض محال] آیه همانی را بفرماید که شما میگویید، به این معنی است که آن کلام و آن رفتار صحابه صحیح بوده است؟ الان با این توجیه قلب شما آرام گرفته است؟
1.1.2. با این وجود، بخاری و مسلم، دقت بفرمائید بخاری و مسلم، میگویند شان نزول آیه لاترفعوا اصواتکم دعوای ابوبکر و عمر در نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. [11][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هشتم »]
1.2. عمر آن حرف را نزده است.
1.2.1. مسلم و بخاری، ابن حزم اندلسی، ابن حجر، قسطلانی، قاضی عیاض، ملا علی قاری و ابن تیمیه همه تصریح به نام عمر دارند: [12] و [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت اول »] و [13] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت دوم » ]
1.2.2. اگر عمر نبوده چه کسی بوده؟ آیا صحابه عادل واجب التعظیم؟
1.3. عمر حرف ناپسندی نزده است چون معنای هجر به معنای هذیان گفتن نیست.
1.3.1. در [14] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش ششم »] به تفصیل نشان داده شده است که علمای اهل سنت از این واژه در روایت مورد بحث برداشت هذیان گفتن نمودهاند.
1.3.2. چرا استوانههایی چون ایجی این موضوع ساده عربی را نفهمیدند و شروع به توجیه کردهاند [4] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ]؟
1.3.3. اگر این کلام ناپسند نبوده است، چرا تلاش میشود تا گفته شود که عمر نبوده است؟
1.3.4. اگر این کلام ناپسند نبوده است، چرا تلاشهایی برای تشکیک در وقوع این اتفاق روی داده است؟ همه اینها یعنی اهجر همان معنایی را دارد که هم ما میدانیم و هم مخالف ما.
1.4. عمر همینگونه فهمیده است که عمل کرده است.
ذیل این بخش دو موضوع وجود دارد: اول توجیه امثال عضدالدین ایجی در المواقف که این اتفاق را یک اختلاف اجتهادی [4][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] قلمداد نمودهاند که بر همین اساس دیگرانی نیز گفتهاند که امر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله واجب الاطاعه نبوده است؛ اما:
1.4.1. علاوه بر دلایلی که نشان میدهد خود اهل سنت نیز وجوب را استنباط میکنند [15][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت دوم »] و [16] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت اول »] اگر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چگونه میفرمود واجب بود؟
1.4.2. اگر کسی معتقد باشد دستوری واجب الاطاعه نیست، چه میکند؟ آیا حداکثر فقط انجام نمیدهد یا اینکه علاوه بر انجام ندادن، قد غلبه الوجع یا ان الرجل لیهجر را هم اضافه میکند؟ به خاطر عمل نکردن به مستحب است که با هم نزاع کردند و پیغمبر اکرم صلی اللهعلیه و اله به آنها فرمودند دعونی؟
1.4.3. اختلاف اجتهادی با چه کسی؟ با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یا صحابه با هم؟ اگر منظور اختلاف اجتهادی صحابه با هم است، که چه ربطی به ان الرجل لیهجر دارد؟
1.4.4. اگر این مخالفت شدید و بیادبانه اجتهاد است، کدام مخالفت است که اجتهاد نیست؟ پس "و ما کان لمومن و لا مومنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم" چه میشود؟
1.4.5. به نقل سنن دارمی و سنن ابیداود عبدالله بن عمرو میگوید من هر آنچه از رسولاللهصلیاللهعلیه و اله میشنیدم مینوشتم که قریش مرا نهی کردند ولی حضرت رسول فرمودند از دهان من جز حق خارج نمیشود [17] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوازدهم - قسمت اول » ]؛ دقت او در کتابت حتی بدون امر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مورد مدح حضرتشان واقع شد حال چطور عدم تمکین و جسارت خلیفه دوم درجلوگیری از امر صریح به کتابت، اینگونه توجیه شود؟
1.4.6. به خاطر عمل نکردن به مستحب است که روایتی که در 7 موضع بخاری و نیز در مسلم آمده است، متهم به ضعف سندی میشود؟
1.4.7. آنها که میگویند عمر نبوده است یا ا هجر معنای ناپسندی ندارد، چرا متوجه واجب الاطاعه نبودن نشدهاند؟
و برای محکمتر کردن این توجیه گفتهاند که اگر کتابت آن وصیت امری واجب الکتابه بود حضرت رسول صلی الله علیه و اله آن را کتابت میفرمودند.
1.4.8. مجدداً اصلاً فرض کنید این امر واجب نبود، حداکثر فقط انجام نمیداند. چرا دیگر گفت ان الرجل لیهجر؟
1.4.9. بالاخره باید روشن شود که اگر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چطور میفرمودند، واجب میبود و عمر محکوم؟ این موضوع باید روشن شود.
1.4.10. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به ما فرمودهاند بدی نکنید تا شما را به بهشت ببرم؛ حالا اگر ما بدی کردیم و بهشت نرفتیم به این معنی است که بدینکردن بر ما واجب نبوده است؟ حضرت فرمودند دوات و قلم بیاورید تا هدایتتان کنم؛ بنابراین نتیجه نیاوردن دوات و قلم هدایت نشدن است نه واجب نبودن کتابت. واجب بودن یا نبودن کتابت بر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دائر مدار آوردن یا نیاوردن قلم و دوات نیست.
1.4.11. گرچه در منابع شیعی، کتابت موضوع بعد از رفتن آنها آمده است اما حتی با فرض عدم کتابت، از دل این ماجرا نفاق منافقان برملا شد که برای هدایتجویان کافی است.
و سپس دو نمونه از واجب الاطاعه نبودن دستور پیغمبر اکرم صلی اللهعلیه و اله بیان میکنند: یکی میگویند امیرالمومنین سلاماللهعلیه نیز در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حذف نام ایشان مخالفت نموده است. و دیگر اینکه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به امیرالمومنین سلاماللهعلیه هفت درهم دادند تا آنحضرت برای آل الله سلام آللهعلیهم اجمعین از بازار خرید نمایند اما امیرالمومنین سلاماللهعلیه انها را صدقه دادند.
اما در موضوع صلح حدیبیه که در [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »] و [19] [آیا امیرالمومنین سلاماللهعلیه در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلیاللهعلیهواله مخالفت فرمودند؟] به تفصیل بحث شده است:
1.4.12. آنجا رسولالله صلیاللهعلیهوآله از امیرالمومنین سلاماللهعلیه میخواهند که نام مبارک ایشان را پاک کنند و حضرتشان از شدت ادب محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، خاضعانه و خاشعانه فرمودند که من توانایی [جسارت] این کار را ندارم (ما انا بالذی امحاه) که هر کس به ماجرا نظر کند، نه مخالفت که ادب امیرالمومنین سلاماللهعلیه را دریافت میکند چنانکه بزرگان اهل سنت نظیر نووی در شرح بخاری، قسطلانی، شیخ عبدالحق دهلوی، ابن بطال در شرح بخاری نیز چنین دریافت کردهاند [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »] و آن را به عنوان فضیلتی برای امیرالمومنین سلاماللهعلیه ذکر فرمودهاند.
1.4.13. بر اساس شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید پس از این اتفاق حضرت رسول الله صلیاللهعلیهواله به امیرالمومنین تبسمی فرمودند که نشان از رضایت حضرتشان از عمل و ادب امیرالمومنین سلاماللهعلیه بود چنانکه دیگران نیز این ادب را فطرتاً در مییابند [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »] .
1.4.14. آنجا میخواستند نام رسول الله صلی اللهعلیه و آله محو شود و امیرالمومنین سلاماللهعلیه در برابر این موضوع ادب فرمودند چنانکه گذشت و اینجا خود حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآل امر میکنند که میخواهند مطلبی بنویسند که تا قیامت کسی گمراه نشود و آن مرد گفت انه لیهجر.
1.4.15. آنجا حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله تبسم فرمودند و اینجا فرمودند دعونی یا قوموا عنی. آنجا را میگویند مخالفت و اینجا را میگویند عمل نکردن به استحباب. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
و در موضوع صدقه:
1.4.16. فقط کافی است متن روایت خوانده شود تا معرفت ما نسبت به فضائل او که حدی برای فضائلش متصور نیست بیشتر شود [20] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش یازدهم »]؛ همین.
اگر عمر کار ناپسندی انجام داده است، به اهل بیت هم در این امر اشکال وارد است [العیاذ بالله]
1.5. اگر قرار به حبط باشد،اعمال اهل بیت هم حبط میشود چون یا موافق عمر بودهاند یا مخالف.
1.5.1. این کلام بیمبناست و هیچ دلیلی بر آن اقامه نشده است که امیرالمومنین سلاماللهعلیه با او در آن شرایط نزاع کردند. [21][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش نهم » ] ؛ چنانکه خود در جای دیگری گفتهاند چرا امیرالمومنین سلاماللهعلیه جواب اهانت کنندگان را ندادند؛ پس خود اقرار دارند که عدهای مخالف بودهاند اما در حضور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شروع به نزاع نکردهاند.
1.5.2. اگر ایشان نزاع کرده باشند که محتاج ارائه سند از سوی مخالفان است، حتماً به دلیل امر و رضایت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده است.
فارغ از کار عمر، موضوع کتابت در مورد امیرالمومنین سلاماللهعلیه نبوده است و در مورد ابوبکر بوده است
1.6. و در اینکه موضوع کتابت چه بوده است:
اول میگویند از کجا معلوم قرار بوده ولایت حضرت امیرالمومنین علی سلاماللهعلیه را بنویسند؟
1.6.1. اصلاً مگر بحث اثبات ولایت امیرالمومنین سلاماللهعلیه است و مگر برای اثبات ولایت امیرالمومنین سلاماللهعلیه به این اتفاق استناد میکنیم؟ بحث این روایتف شناخت چهره منافقانه آنانی است که باید.
1.6.2. نووی در شرح مسلم، عینی حنفی در شرح بخاری، ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، قسطلانی در ارشاد الساری، نویری در نهایة الارب، ابن جوزی در کشف المشکل، میگویند موضوع کتابت خلافت بوده است. [22][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سیزدهم » ]؛ حالا چرا خلیفه دوم نگذاشت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله بنویسد و مخالفت نمود؟
و بعد برخی میگویند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله قرار بود نام ابوبکر را بیاورند.
1.6.3. اصلاً فرض کنیم اینگونه بوده است؛ چرا خلیفه گفت قد غلبه الوجع؟ چرا گفت ان الرجل لیهجر؟ باید پذیرفت بر اساس این روایت خلیفه دوم به حقانیت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اعتقاد نداشت؛ این را باید پذیرفت.
1.6.4. آیا میشود نصی بر ابوبکر وجود داشته باشد و با این حال نظریه انتخاب و شورا متولد شده باشد؟ این دقت را فخر رازی کرده است [23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »] که نصی وجود ندارد. و مانند قاضی جرجان تصریح دارند که بر خلافت ابوبکر نصی نیست.
1.6.5. عدهای از خود اهل سنت هم این ادعای نص بر ابوبکر را جعل بکریه میدانند [23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »].
2 - تشکیک در موضوع
تشکیک در وقوع این اتفاق از طریق تضعیف سندی روی نداده است؛ چه اینکه کسی را یارای انکار سندی روایتی که بخاری در 7 موضع آورده است و مسلم هم آن را در صحیح خود آورده است نیست که استواری و فخامت سندی این روایت در اوج است؛ پس باید چه کرد؟ به زعم خود به لوازم صحت این روایت توجه کردهاند که با برخی پیشفرضهای آنها در تناقض است و به این دلیل گفتهاند این روایت قابل اعتبار نیست. نظر به نوع پاسخها و گفتههای ایشان، این را در ذهن متبادر میسازد که الغریق یتشبث بکل حشیش.
2.1. میگویند هلموا را اهل حجاز استفاده نمیکنند؛ توضیح اینکه در برخی نقلهایشان به جایی ائتونی اکتب لکم نوشتهاند هلموا اکتب لکم.
2.1.1. اصل پاسخ اینست که این دیگر چه اشکالی است به حدیثی که بخاری در 7 موضوع و مسلم هم آن را گفتهاند و این همه بر آن بحث شده است.
2.1.2. این عبارت در روایات دیگری نیز [24] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سوم » ] که تصحیح بزرگانی چون البانی را دارد استفاده شده است.
2.2. عبارت قوموا عنی خلاف رفتار رحمت للعالمین نسبت به اصحاب است.
2.2.1. دقت شود که در اینجا فرض شده است که صحابه واجب التعظیم هستند و این پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هستند که العیاد بالله خودشان را باید با این واقعیت تطبیق دهند.
2.2.2. باید توجه کرد که ابتدائاً و بدون مقدمه که حضرتشان چنین نفرمودهاند بلکه در پاسخ آن رفتار زشت، حضرت چنین فرمودهاند. که این خشم هم برای رضای خداوند بوده است [25].[بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهارم » ]
2.2.3. خداوند "ارحم الراحمین" که خالق حضرت رحمت للعالمین صلیاللهعلیهوآله است، هم خطاب به منافقان تعابیر بسیار تندتری در قرآن نسبت به قوموا عنی دارد؛ آیا آنجا هم معتقدند که بعید است خداوند نسبت به صحابه چنین فرموده باشد؟ که مبادا عظمت خودساخته صحابه در نظر آنان کمرنگ شود.
2.3. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله نوشتن نمیدانستند.
2.3.1. اصلاً مگر بحث اینست؟ خوب پیغمبر دستور میدادند شخصی بنویسد. چه میگویی؟! چنانکه ابن حجر و عینی گفته اند . [26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]
2.3.2. در کتب اهل سنت بابی وجود دارد با عنوان ما کتب النبی الی . . .[26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]
2.3.3. امی بودن حضرت رسول به معنی اهل امالقری بودن است نه بیسوادی [26] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]
2.4. چرا حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله سلم پس از آن روز، وصیت نامه خویش را ننوشتند [27] [چرا رسول خدا (ص) پس از «رزیة الخمیس» وصیت نامهاش را ننوشت؟
2.4.1. کارکرد متن مکتوب برای کسانی است که در لحظه کتابت حضور نداشته اند و به شهادت کسانی که در هنگام کتابت حاضر بودهاند، به آن اعتماد میکنند. اما در اینجا همان حاضران اجازه ندادند تا اصلاً کار بخواهد به متن مکتوب برسد.
2.4.2. فرض کنیم حضرت رسول مینوشتند؛ آیا نمیتوانستند مثل دوره منع حدیث بگویند حسبنا کتاب الله و العیاذ بالله بگویند آنچه پیغمبر نوشتهاند در حال غلبه وجع بوده است؟
2.4.3. این سوال از آنجا ناشی میشود که فضا را به صورت عادی میبینیم و آن کلام خلیفه را مثلاً یک عصبانیت زودگذر بدانیم؛ اما اگر فضای خانه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حرکات پیشین جریان نفاق و تمام سفارشهای شفاف حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوآله را بدانیم، خواهیم دانست که چنین پرسشی وجهی نخواهد داشت. و آنچه بنا بود ابلاغ شود، دیگر ابلاغ شده بود. و آنچه قرار بود روشن شود، روشن شده بود.
2.5. چرا امیرالمومنین جواب اهانت کنندگان را ندادند؟ که پاسخی مفصل در [28][آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانتکنندگان را ندادند؟] ارائه گردیده است.
2.5.1. اگر هدف این سوال این باشد که چون امیرالمومنین سلاماللهعلیه جواب ندادند پس اصلاً چنین اتفاقی روی نداده است، اشتباه مطلق است؛ چه اینکه وقوع آن مطلب از طریقی ثابت میشود که مستقل از پاسخ دادن یا پاسخندادن امیرالمومنین سلاماللهعلیه است. یعنی آن فاجعه روی داده است؛ چه امیرالمومنین سلاماللهعلیه پاسخ داده باشند و چه نه.
2.5.2. اگر منظور از پاسخ دادن پاسخ دادن کلامی است، که در اینصورت سوال اینست که شان حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در نظر مردم بیشتر بوده است یا امیرالمومنین سلاماللهعلیه؟ وقتی خود حضرت رسول صلیاللهعلیه و آله فرمودهاند و توجهی نکردند، فرمایش امیرالمومنین آیا اثری دارد؟
2.5.3. این سوال هم از عدم توجه به شرایط خانه حضرت رسول صلیاللهعلیه و آله در زمان وقوع این اتفاق است که گویا همه چیز در آرامش بوده است و حضرت رسول هم در بستر بیماری نبودهاند؛ در حالیکه حال حضرت رسول چنان وخیم بوده است که در همین اثنا از هوش رفتهاند و بین اصحاب هم درگیری (حداقل کلامی) در جریان بوده است؛ حالا به نظر شما آیا امیرالمومنین سلاماللهعلیه باید با آنها میجنگیدند؟
لینک مراجع:
[1] آیا عمر ، ابوبکر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشتهاند ؟
[4] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » .
[5] آیا حدیث قرطاس، تنها از طریق ابن عباس نقل شده است؟
[6] آیا حدیث قرطاس در منابع شیعه نیز آمده است ؟
[7] خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهوآْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)
[8] خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهواله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم)
[9][حسبنا کتاب الله ؛ فضیحت ماندگار عمر ! ]
[10][صحت و تواتر حدیث شریف ثقلین]
[11][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هشتم »]
[12] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت اول »
[13] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت دوم »
[14] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش ششم »]
[15][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت دوم »
[16] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت اول »
[17][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوازدهم - قسمت اول »
[18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »
[19] [آیا امیرالمومنین سلاماللهعلیه در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلیاللهعلیهواله مخالفت فرمودند؟
[20][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش یازدهم »]؛
[21][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش نهم » ]
. [22][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سیزدهم » ]؛
[23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »]
[24] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سوم » ]
[25].[بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهارم » ]
[26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]
[27] [چرا رسول خدا (ص) پس از «رزیة الخمیس» وصیت نامهاش را ننوشت؟
[28][آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانتکنندگان را ندادند؟]