بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان
لعن الله اعدائکم من الجن و الانس اجمعین
بابی انت و امی و نفسی لک الوقاء و الحمی.
مقاله حاضر گزیدهای است از مقالات منتشر شده در سایت اسلام تکس و سایت حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف پیرامون ماجرایی که با عناوین ماجرای "دوات و قلم" ، "قرطاس" یا "رزیه یوم الخمیس" معروف گردیده است. در این مقاله پس از بیان مقدمهای در ضرورت پرداختن به این موضوع، ابتدا اصل ماجرا مبتنی بر سندی خدشهناپذیر بیان گردیده است که نکاتی از متن روایت مورد توجه قرار گرفته است که در تبیین فضای واقعی واقعه کمک مینماید. سپس بیان مخالفان در توجیه مفاد آن در دو دسته شامل خدشه در سند و نیز خدشه در دلالت ارائه گردیده است که در هر بخش پاسخهای شیعه نیز بیان شده است. بدیهی است برای آگاهی از جوانب تفصیلی موضوع لازم است به ارجاعات ارائه شده مراجعه گردد.
مقدمه
هدف این مقدمه پاسخ به این سوال است که چرا آگاهی نسبت به جوانب مختلف ماجرای رزیه یوم الخمیس واجد اهمیت است. در دستهبندی عمومی شبهات، پرداختن به ماجرای رزیه یوم الخمیس میتواند در دسته شبهات فاطمیه قرار گیرد. این موضوع در نمودار زیر نشان داده شده است که توضیح آن در ادامه ارائه گردیده است.
مدعای اصلی در موضوع حمله به خانه ام الائمه حضرت صدیقه طاهره سلاماللهعلیها اینست که جریان نفاقی حول حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآله حضور داشتند که به تعابیر مختلفی در آیات مدنی قرآن کریم مورد مذمت قرار گرفتهاند. این جریان نفاق در دوران وجود مقدس حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوآله نیز مبتنی بر مستندات مخالفین در ماجراهای مختلف از جمله جنگ تبوک[1] [آیا عمر ، ابوبکر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشتهاند ؟]، جنگ احد [2] [فرار ابوبکر در جنگ احد] و صلح حدیبیه [3] [عمر، معترض در صلح حدیبیه] پرده قلب خود را کنار زده بودند؛ اما پیغبمر اکرم صلیاللهعلیهوآله از سوی خداوند متعال سبحان قدوس مجاز به افشای آنان نبودند. با این وجود سوال اینست که آیا منافق تا آخر عمر خود منافق خواهد بود؟ اگر چنین باشد که به نوعی فلسفه نفاق زیر سوال میرود. پس شروع بروز بیرونی منویات درونی منافقان زمانی خواهد بود که دلیل اصلی عدم ابراز این مکنونات قلبی دیگر وجود نداشته باشد؛ یعنی نبودن حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآله. شروع این مرحله از فعالیت جریان نفاق در روزی بروز یافته است که موسوم شده است به ماجرای رزیه یوم الخمیس. بنابراین بررسی این موضوع بسیار حائز اهمیت است. شناخت ابعاد مختلف این ماجرای دردآلود در تحلیل ماجرای شهادت حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله، کودتای سقیفه و نیز حمله به خانه وحی دارای اهمیت کلیدی است؛ چرا که با آشنایی نسبت به افراد و فضای خانه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، رفتار کودتاگران در حمله به خانه وحی شفافیت و وضوح بیش از پیش خواهد یافت.
ماجرا چه بود؟
روایت مورد استناد روایتی است که فقط در کتاب صحیح بخاری در 7 موضع مختلف بیان شده است[4] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] که آن را بینیاز از مباحث سندی میکند. با این وجود، در [5] [آیا حدیث قرطاس، تنها از طریق ابن عباس نقل شده است؟] و [4][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] مباحثی بدیع در استناد این روایت از کتب اهل تسنن و در [6][آیا حدیث قرطاس در منابع شیعه نیز آمده است ؟] در کتب شیعه ارائه گردیده است.
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: یَوْمُ الخَمِیسِ، وَمَا یَوْمُ الخَمِیسِ؟ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «ائْتُونِی أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَتَنَازَعُوا وَلاَ یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ، أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ؟ فَذَهَبُوا یَرُدُّونَ عَلَیْهِ، فَقَالَ: «دَعُونِی، فَالَّذِی أَنَا فِیهِ خَیْرٌ مِمَّا تَدْعُونِی إِلَیْهِ».
ابن عباس گفت : روز پنج شنبه؛ و چه روز پنج شنبه ای؛ بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله شدت یافت و گفت : اسباب نگارش برای من بیاورید تا برای شما نوشتاری بنگارم که بعد از آن، هرگز تا ابد گمراه نشوید. آنان به نزاع پرداختند در حالی که در نزد پیامبران شایسته نیست نزاع شود. آنان گفتند: او را چه میشود ؟! آیا هذیان میگوید؟! سپس، آنان رفتند تا پاسخ مناسبی را به پیامبر خدا بدهند که او گفت : رهایم کنید! این حالتی که من در آن قرار دارم بهتر است از آن چه شما مرا به آن فرا میخوانید.
تدقیق در روایت به منظور شناخت فضای خانه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در آن روز:
با تدقیق در این روایت کوتاه که امتداد بلند تاریخ پس از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در آن قابل شهود است، نکاتی به دست میآید که در تبیین فضای خانه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کارگشا است که در [7] [خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهوآْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)] و [8] [خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهواله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم) ] به تفصیل بدان پرداخته شده است.
1 - اصلاً
چرا تنازع؟ و تنازع بین چه کسانی بوده است؟ آیا مخالفان خودشان یک گروه
بودهاند که رهبری داشتهاند و در برابر گروهی دیگر بودند؟ رهبر این گروه
مخالف چه کسی بوده است؟ و راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن حولکم من
الاعراب منافقون".
2 - همین
حالا که ما این روایت را میخوانیم، با همین عقل موجودمان، مگر خواسته
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله امر عجیب و غریب و غیرقابل فهمی بوده است؟
بین آن فرمایش و نسبت هذیان چه ربطی وجود دارد؟ اینجا بحث در این نیست که
اصلاً آیا حضرتشان قرار بوده است که در مورد خلافت و وصایت بفرمایند یا
موضوع دیگر مطرح بوده است؛ بلکه سوال اینست که مگر این فرمایش پیغمبر اکرم
صلیاللهعلیهوآله طوری است که اگر حتی یک نامسلمان آن را بشنود، گمان
کند صاحب آن بیمار است؟ آن درخواست شفاف و این نسبت هذیانگویی؟! مگر
اطرافیان حضرتشان که بودهاند؟ و راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن
حولکم من الاعراب منافقون".
3 - تنازع
کردند و گفتند آنچه را که نباید؛ اما پس از آن چه کردند؟ گاهی به دلیل وزن
ثقیل عبارت بیادبانه "ا هجر" تمرکزها بر این عبارت معطوف شده است و
اینطور در اذهان نشسته است که پس از آن تنازع و این کلام، پیغمبر اکرم
صلیاللهعلیهوآله را ترک کردند و رفتند. اما آیا روایت این را میگوید؟
باید به عبارت "فذهبوا یردون علیه" دقت مضاعفی کرد. آنها به سمت پیغمبر
اکرم صلیاللهعلیهوآله رفتند تا چه کنند؟ و چرا حضرتشان فرمودند رهایم
کنید؟ در شلوغی خانه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله واقعاً چه خبر بوده
است؟ چرا بزرگان اهل سنت حاضر شدند اعتبار علمی خود را در توجیه این عبارت
نادیده بگیرند و بگویند آنچه را که نسزد و این عبارت روایت با شارحان چه
کرده است [7] و [8][خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهوآْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)] و [خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهواله آغاز کودتای سقیفه
(بخش دوم) ]؟ این عبارات از چه حادثهای در آن روز حکایتگری میکند؟ و
راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن حولکم من الاعراب منافقون".
نتایج این اتفاق شوم:
1 - مهمترین
نتیجهگیری از این روایت محکم اینست که وقتی در حضور خود پیغمبر اکرم
صلیاللهعلیهوآله با کلام ایشان چنین میکنند، تکلیف روایات غدیر و
منزلت و ولایت و اولیالامر و همه و همه در غیاب ایشان روشن میشود؛ که
چقدر دور است این توقع از آنان که چنین کردند که بخواهند ملتزم باشند به من
کنت مولاه و فاطمة بضعة منی در نبود حضرتشان.
و
چه ساده آنها که ایشان را به مودة فیالقربی میخوانند؛ که اینان به خود
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز مودت نداشتند چه رسد به القربی.
2 - اگر مخالفت عمر به گفته ملاعلی قاری تلویحی بود [8][خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهواله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم)]، اگر قرار بر صراحت میبود دیگر چه میگفت؟
به نظر علمای اهل تسنن در [9][حسبنا کتاب الله ؛ فضیحت ماندگار عمر ! ]
اگر کسی بگوید حسبنا کتاب الله، فردی است زندیق، اهل بدعت، جزء خوارج،
کافر، احمق، خبیث و گمراه (که این صفات تسلسلی از ناسزاها نیست بلکه دقیقاً
ترجمه نظر علمای اهل سنت است ) و او چنین گفت؛ ولی او را چنان نمیدانند.
3 - چه با عترتی و چه با سنتی، مگر روایت ثقلین متواتر نیست [10][صحت و تواتر حدیث شریف ثقلین]
و همه نشنیده بودند؟ پس حسبنا کتاب الله دیگر چیست؟ و او که گفت چرا
همانجا اجماعی بر مخالفت با این گفتهاش شکل نگرفت؟ و مباد ما را که این
کلام خداوند را راست نشماریم که "و ممن حولکم من الاعراب منافقون".
4 - و
چقدر رفت و آمد این گروه منافقین در خانه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
راحت بوده است؛ راستی چرا قرآن برای ما "دو زن" را مثال زده است از زنان
پیغمبران پیشین؟ چرا برای "ما" این مثال را زده است؟ مگر پیغمبر دیگری برای
ما خواهد بود تا این مثال برای ما سود داشته باشد؟ و آن "دو زن" کیستند؟
توجیهات مخالفان
به منظور ایجاد آمادگی ذهنی برای بررسی توجیهات مخالفین، خودتان را در موقعیت ایشان تصور فرمائید. روایتی است محکم و استوار با دلالتی آشکار که عمق و گستره اثرگذاری آن به فروپاشی بنیان اعتقادات مخالفین منجر میشود. این روایت باید به هر طریق ممکن رفع و رجوع گردد. اما آیا با خدشه به سند؟ یا خدشه به دلالت؟ که هر دو بسیار استوارند. و یک تناقض درونی در اینجاست که از آن مفری نیست؛ و آن اینکه آنان که به خدشه در تحقق این فاجعه میپردازند، آگاهند که دلالت این روایت چقدر روشن و همهفهم است و آنانکه به خدشه در دلالت میپردازند در درون خود هیچ مفری برای خدشه به سند نمییابند که فقط در صحیح بخاری در هفت موضع بیان شده است. با این وجود، توجیههایی از سوی مخالفان در رزیه یوم الخمیس در دو دسته کلی تشکیک در موضوع و توجیه دلالت ارائه شده است که لازم است مورد بررسی قرار گیرد؛ توجیههایی مضطرب که ما لها من قرار.
1 - پذیرش اصل موضوع و توجیه
آنانی که در صدد توجیه برآمدهاند توجه نکردهاند که در این فاجعه فقط یک امر نیست که مورد اشکال است تا بخواهند به لطائف الحیلی آن را توجیه کنند؛ بلکه مجموعهای از چهار حقیقت همزمان شامل تنازع، بیاحترامی، هجوم به سمت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیه و اله و نیز عکس العمل پیغمبر اکرم صلیاللهعلیه است که زنجیره جدانشدنی اتفاقات آن روز شوم است که هر کدام از ایشان در مقام پاسخگویی سعی در رفع یکی از این چهار اتفاق را دارند و غافل نسبت به امور دیگر. با این وجود مجموعه توجیهات ایشان را میتوان در 5 عنوان خلاصه نمود:
1.1. نزاع بین اصحاب بوده است و نه با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله.
1.2. عمر آن حرف را نزده است.
1.3. عمر حرف ناپسندی نزده است.
1.4. عمر اینگونه فهمیده است.
1.5. اگر عمر کار ناپسندی انجام داده است، به اهل بیت هم در این امر اشکال وارد است [العیاذ بالله].
1.6. فارغ از کار عمر، موضوع کتابت در مورد امیرالمومنین سلاماللهعلیه نبوده است و در مورد ابوبکر بوده است.
که در ادامه به تفصیل این موارد پرداخته شده است.
نزاع بین اصحاب بوده است و نه با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
1.1. میگویند اینکه خداوند فرموده است لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی در مورد بلند کردن صدا در مورد ایشان است نه با یکدیگر؛ به عبارت دیگر دعوای صحابه عادل واجب التعظیم با یکدیگر در حضور پیغمبر اکرم مانعی ندارد.
1.1.1. اصلاً مگر موضوع بر سر این آیه است؟ تنازع این صحابه عادل واجب التعظیم با یکدیگر بر سر چه امری بوده است؟ آیا مثلاً سر مسائل اقتصادی دعوا داشتند و آن را نزد پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مطرح کردند یا اینکه حاق موضوع تنازع در مورد خود امر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده است؟ زشتی این عمل آنقدر زیاد و بدیهی است که اصلاً حاضر نیستید آن را در مجامع تبلیغ کنید که عمر چنین گفته است و صحابه چنان. آیا بر فرض آنکه [فرض محال] آیه همانی را بفرماید که شما میگویید، به این معنی است که آن کلام و آن رفتار صحابه صحیح بوده است؟ الان با این توجیه قلب شما آرام گرفته است؟
1.1.2. با این وجود، بخاری و مسلم، دقت بفرمائید بخاری و مسلم، میگویند شان نزول آیه لاترفعوا اصواتکم دعوای ابوبکر و عمر در نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. [11][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هشتم »]
1.2. عمر آن حرف را نزده است.
1.2.1. مسلم و بخاری، ابن حزم اندلسی، ابن حجر، قسطلانی، قاضی عیاض، ملا علی قاری و ابن تیمیه همه تصریح به نام عمر دارند: [12] و [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت اول »] و [13] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت دوم » ]
1.2.2. اگر عمر نبوده چه کسی بوده؟ آیا صحابه عادل واجب التعظیم؟
1.3. عمر حرف ناپسندی نزده است چون معنای هجر به معنای هذیان گفتن نیست.
1.3.1. در [14] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش ششم »] به تفصیل نشان داده شده است که علمای اهل سنت از این واژه در روایت مورد بحث برداشت هذیان گفتن نمودهاند.
1.3.2. چرا استوانههایی چون ایجی این موضوع ساده عربی را نفهمیدند و شروع به توجیه کردهاند [4] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ]؟
1.3.3. اگر این کلام ناپسند نبوده است، چرا تلاش میشود تا گفته شود که عمر نبوده است؟
1.3.4. اگر این کلام ناپسند نبوده است، چرا تلاشهایی برای تشکیک در وقوع این اتفاق روی داده است؟ همه اینها یعنی اهجر همان معنایی را دارد که هم ما میدانیم و هم مخالف ما.
1.4. عمر همینگونه فهمیده است که عمل کرده است.
ذیل این بخش دو موضوع وجود دارد: اول توجیه امثال عضدالدین ایجی در المواقف که این اتفاق را یک اختلاف اجتهادی [4][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] قلمداد نمودهاند که بر همین اساس دیگرانی نیز گفتهاند که امر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله واجب الاطاعه نبوده است؛ اما:
1.4.1. علاوه بر دلایلی که نشان میدهد خود اهل سنت نیز وجوب را استنباط میکنند [15][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت دوم »] و [16] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت اول »] اگر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چگونه میفرمود واجب بود؟
1.4.2. اگر کسی معتقد باشد دستوری واجب الاطاعه نیست، چه میکند؟ آیا حداکثر فقط انجام نمیدهد یا اینکه علاوه بر انجام ندادن، قد غلبه الوجع یا ان الرجل لیهجر را هم اضافه میکند؟ به خاطر عمل نکردن به مستحب است که با هم نزاع کردند و پیغمبر اکرم صلی اللهعلیه و اله به آنها فرمودند دعونی؟
1.4.3. اختلاف اجتهادی با چه کسی؟ با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یا صحابه با هم؟ اگر منظور اختلاف اجتهادی صحابه با هم است، که چه ربطی به ان الرجل لیهجر دارد؟
1.4.4. اگر این مخالفت شدید و بیادبانه اجتهاد است، کدام مخالفت است که اجتهاد نیست؟ پس "و ما کان لمومن و لا مومنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم" چه میشود؟
1.4.5. به نقل سنن دارمی و سنن ابیداود عبدالله بن عمرو میگوید من هر آنچه از رسولاللهصلیاللهعلیه و اله میشنیدم مینوشتم که قریش مرا نهی کردند ولی حضرت رسول فرمودند از دهان من جز حق خارج نمیشود [17] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوازدهم - قسمت اول » ]؛ دقت او در کتابت حتی بدون امر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مورد مدح حضرتشان واقع شد حال چطور عدم تمکین و جسارت خلیفه دوم درجلوگیری از امر صریح به کتابت، اینگونه توجیه شود؟
1.4.6. به خاطر عمل نکردن به مستحب است که روایتی که در 7 موضع بخاری و نیز در مسلم آمده است، متهم به ضعف سندی میشود؟
1.4.7. آنها که میگویند عمر نبوده است یا ا هجر معنای ناپسندی ندارد، چرا متوجه واجب الاطاعه نبودن نشدهاند؟
و برای محکمتر کردن این توجیه گفتهاند که اگر کتابت آن وصیت امری واجب الکتابه بود حضرت رسول صلی الله علیه و اله آن را کتابت میفرمودند.
1.4.8. مجدداً اصلاً فرض کنید این امر واجب نبود، حداکثر فقط انجام نمیداند. چرا دیگر گفت ان الرجل لیهجر؟
1.4.9. بالاخره باید روشن شود که اگر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چطور میفرمودند، واجب میبود و عمر محکوم؟ این موضوع باید روشن شود.
1.4.10. پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به ما فرمودهاند بدی نکنید تا شما را به بهشت ببرم؛ حالا اگر ما بدی کردیم و بهشت نرفتیم به این معنی است که بدینکردن بر ما واجب نبوده است؟ حضرت فرمودند دوات و قلم بیاورید تا هدایتتان کنم؛ بنابراین نتیجه نیاوردن دوات و قلم هدایت نشدن است نه واجب نبودن کتابت. واجب بودن یا نبودن کتابت بر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دائر مدار آوردن یا نیاوردن قلم و دوات نیست.
1.4.11. گرچه در منابع شیعی، کتابت موضوع بعد از رفتن آنها آمده است اما حتی با فرض عدم کتابت، از دل این ماجرا نفاق منافقان برملا شد که برای هدایتجویان کافی است.
و سپس دو نمونه از واجب الاطاعه نبودن دستور پیغمبر اکرم صلی اللهعلیه و اله بیان میکنند: یکی میگویند امیرالمومنین سلاماللهعلیه نیز در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حذف نام ایشان مخالفت نموده است. و دیگر اینکه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به امیرالمومنین سلاماللهعلیه هفت درهم دادند تا آنحضرت برای آل الله سلام آللهعلیهم اجمعین از بازار خرید نمایند اما امیرالمومنین سلاماللهعلیه انها را صدقه دادند.
اما در موضوع صلح حدیبیه که در [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »] و [19] [آیا امیرالمومنین سلاماللهعلیه در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلیاللهعلیهواله مخالفت فرمودند؟] به تفصیل بحث شده است:
1.4.12. آنجا رسولالله صلیاللهعلیهوآله از امیرالمومنین سلاماللهعلیه میخواهند که نام مبارک ایشان را پاک کنند و حضرتشان از شدت ادب محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، خاضعانه و خاشعانه فرمودند که من توانایی [جسارت] این کار را ندارم (ما انا بالذی امحاه) که هر کس به ماجرا نظر کند، نه مخالفت که ادب امیرالمومنین سلاماللهعلیه را دریافت میکند چنانکه بزرگان اهل سنت نظیر نووی در شرح بخاری، قسطلانی، شیخ عبدالحق دهلوی، ابن بطال در شرح بخاری نیز چنین دریافت کردهاند [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »] و آن را به عنوان فضیلتی برای امیرالمومنین سلاماللهعلیه ذکر فرمودهاند.
1.4.13. بر اساس شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید پس از این اتفاق حضرت رسول الله صلیاللهعلیهواله به امیرالمومنین تبسمی فرمودند که نشان از رضایت حضرتشان از عمل و ادب امیرالمومنین سلاماللهعلیه بود چنانکه دیگران نیز این ادب را فطرتاً در مییابند [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »] .
1.4.14. آنجا میخواستند نام رسول الله صلی اللهعلیه و آله محو شود و امیرالمومنین سلاماللهعلیه در برابر این موضوع ادب فرمودند چنانکه گذشت و اینجا خود حضرت رسولالله صلیاللهعلیهوآل امر میکنند که میخواهند مطلبی بنویسند که تا قیامت کسی گمراه نشود و آن مرد گفت انه لیهجر.
1.4.15. آنجا حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله تبسم فرمودند و اینجا فرمودند دعونی یا قوموا عنی. آنجا را میگویند مخالفت و اینجا را میگویند عمل نکردن به استحباب. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
و در موضوع صدقه:
1.4.16. فقط کافی است متن روایت خوانده شود تا معرفت ما نسبت به فضائل او که حدی برای فضائلش متصور نیست بیشتر شود [20] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش یازدهم »]؛ همین.
اگر عمر کار ناپسندی انجام داده است، به اهل بیت هم در این امر اشکال وارد است [العیاذ بالله]
1.5. اگر قرار به حبط باشد،اعمال اهل بیت هم حبط میشود چون یا موافق عمر بودهاند یا مخالف.
1.5.1. این کلام بیمبناست و هیچ دلیلی بر آن اقامه نشده است که امیرالمومنین سلاماللهعلیه با او در آن شرایط نزاع کردند. [21][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش نهم » ] ؛ چنانکه خود در جای دیگری گفتهاند چرا امیرالمومنین سلاماللهعلیه جواب اهانت کنندگان را ندادند؛ پس خود اقرار دارند که عدهای مخالف بودهاند اما در حضور پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله شروع به نزاع نکردهاند.
1.5.2. اگر ایشان نزاع کرده باشند که محتاج ارائه سند از سوی مخالفان است، حتماً به دلیل امر و رضایت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده است.
فارغ از کار عمر، موضوع کتابت در مورد امیرالمومنین سلاماللهعلیه نبوده است و در مورد ابوبکر بوده است
1.6. و در اینکه موضوع کتابت چه بوده است:
اول میگویند از کجا معلوم قرار بوده ولایت حضرت امیرالمومنین علی سلاماللهعلیه را بنویسند؟
1.6.1. اصلاً مگر بحث اثبات ولایت امیرالمومنین سلاماللهعلیه است و مگر برای اثبات ولایت امیرالمومنین سلاماللهعلیه به این اتفاق استناد میکنیم؟ بحث این روایتف شناخت چهره منافقانه آنانی است که باید.
1.6.2. نووی در شرح مسلم، عینی حنفی در شرح بخاری، ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، قسطلانی در ارشاد الساری، نویری در نهایة الارب، ابن جوزی در کشف المشکل، میگویند موضوع کتابت خلافت بوده است. [22][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سیزدهم » ]؛ حالا چرا خلیفه دوم نگذاشت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله بنویسد و مخالفت نمود؟
و بعد برخی میگویند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله قرار بود نام ابوبکر را بیاورند.
1.6.3. اصلاً فرض کنیم اینگونه بوده است؛ چرا خلیفه گفت قد غلبه الوجع؟ چرا گفت ان الرجل لیهجر؟ باید پذیرفت بر اساس این روایت خلیفه دوم به حقانیت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اعتقاد نداشت؛ این را باید پذیرفت.
1.6.4. آیا میشود نصی بر ابوبکر وجود داشته باشد و با این حال نظریه انتخاب و شورا متولد شده باشد؟ این دقت را فخر رازی کرده است [23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »] که نصی وجود ندارد. و مانند قاضی جرجان تصریح دارند که بر خلافت ابوبکر نصی نیست.
1.6.5. عدهای از خود اهل سنت هم این ادعای نص بر ابوبکر را جعل بکریه میدانند [23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »].
2 - تشکیک در موضوع
تشکیک در وقوع این اتفاق از طریق تضعیف سندی روی نداده است؛ چه اینکه کسی را یارای انکار سندی روایتی که بخاری در 7 موضع آورده است و مسلم هم آن را در صحیح خود آورده است نیست که استواری و فخامت سندی این روایت در اوج است؛ پس باید چه کرد؟ به زعم خود به لوازم صحت این روایت توجه کردهاند که با برخی پیشفرضهای آنها در تناقض است و به این دلیل گفتهاند این روایت قابل اعتبار نیست. نظر به نوع پاسخها و گفتههای ایشان، این را در ذهن متبادر میسازد که الغریق یتشبث بکل حشیش.
2.1. میگویند هلموا را اهل حجاز استفاده نمیکنند؛ توضیح اینکه در برخی نقلهایشان به جایی ائتونی اکتب لکم نوشتهاند هلموا اکتب لکم.
2.1.1. اصل پاسخ اینست که این دیگر چه اشکالی است به حدیثی که بخاری در 7 موضوع و مسلم هم آن را گفتهاند و این همه بر آن بحث شده است.
2.1.2. این عبارت در روایات دیگری نیز [24] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سوم » ] که تصحیح بزرگانی چون البانی را دارد استفاده شده است.
2.2. عبارت قوموا عنی خلاف رفتار رحمت للعالمین نسبت به اصحاب است.
2.2.1. دقت شود که در اینجا فرض شده است که صحابه واجب التعظیم هستند و این پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هستند که العیاد بالله خودشان را باید با این واقعیت تطبیق دهند.
2.2.2. باید توجه کرد که ابتدائاً و بدون مقدمه که حضرتشان چنین نفرمودهاند بلکه در پاسخ آن رفتار زشت، حضرت چنین فرمودهاند. که این خشم هم برای رضای خداوند بوده است [25].[بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهارم » ]
2.2.3. خداوند "ارحم الراحمین" که خالق حضرت رحمت للعالمین صلیاللهعلیهوآله است، هم خطاب به منافقان تعابیر بسیار تندتری در قرآن نسبت به قوموا عنی دارد؛ آیا آنجا هم معتقدند که بعید است خداوند نسبت به صحابه چنین فرموده باشد؟ که مبادا عظمت خودساخته صحابه در نظر آنان کمرنگ شود.
2.3. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله نوشتن نمیدانستند.
2.3.1. اصلاً مگر بحث اینست؟ خوب پیغمبر دستور میدادند شخصی بنویسد. چه میگویی؟! چنانکه ابن حجر و عینی گفته اند . [26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]
2.3.2. در کتب اهل سنت بابی وجود دارد با عنوان ما کتب النبی الی . . .[26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]
2.3.3. امی بودن حضرت رسول به معنی اهل امالقری بودن است نه بیسوادی [26] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]
2.4. چرا حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله سلم پس از آن روز، وصیت نامه خویش را ننوشتند [27] [چرا رسول خدا (ص) پس از «رزیة الخمیس» وصیت نامهاش را ننوشت؟
2.4.1. کارکرد متن مکتوب برای کسانی است که در لحظه کتابت حضور نداشته اند و به شهادت کسانی که در هنگام کتابت حاضر بودهاند، به آن اعتماد میکنند. اما در اینجا همان حاضران اجازه ندادند تا اصلاً کار بخواهد به متن مکتوب برسد.
2.4.2. فرض کنیم حضرت رسول مینوشتند؛ آیا نمیتوانستند مثل دوره منع حدیث بگویند حسبنا کتاب الله و العیاذ بالله بگویند آنچه پیغمبر نوشتهاند در حال غلبه وجع بوده است؟
2.4.3. این سوال از آنجا ناشی میشود که فضا را به صورت عادی میبینیم و آن کلام خلیفه را مثلاً یک عصبانیت زودگذر بدانیم؛ اما اگر فضای خانه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حرکات پیشین جریان نفاق و تمام سفارشهای شفاف حضرت رسول الله صلیاللهعلیهوآله را بدانیم، خواهیم دانست که چنین پرسشی وجهی نخواهد داشت. و آنچه بنا بود ابلاغ شود، دیگر ابلاغ شده بود. و آنچه قرار بود روشن شود، روشن شده بود.
2.5. چرا امیرالمومنین جواب اهانت کنندگان را ندادند؟ که پاسخی مفصل در [28][آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانتکنندگان را ندادند؟] ارائه گردیده است.
2.5.1. اگر هدف این سوال این باشد که چون امیرالمومنین سلاماللهعلیه جواب ندادند پس اصلاً چنین اتفاقی روی نداده است، اشتباه مطلق است؛ چه اینکه وقوع آن مطلب از طریقی ثابت میشود که مستقل از پاسخ دادن یا پاسخندادن امیرالمومنین سلاماللهعلیه است. یعنی آن فاجعه روی داده است؛ چه امیرالمومنین سلاماللهعلیه پاسخ داده باشند و چه نه.
2.5.2. اگر منظور از پاسخ دادن پاسخ دادن کلامی است، که در اینصورت سوال اینست که شان حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در نظر مردم بیشتر بوده است یا امیرالمومنین سلاماللهعلیه؟ وقتی خود حضرت رسول صلیاللهعلیه و آله فرمودهاند و توجهی نکردند، فرمایش امیرالمومنین آیا اثری دارد؟
2.5.3. این سوال هم از عدم توجه به شرایط خانه حضرت رسول صلیاللهعلیه و آله در زمان وقوع این اتفاق است که گویا همه چیز در آرامش بوده است و حضرت رسول هم در بستر بیماری نبودهاند؛ در حالیکه حال حضرت رسول چنان وخیم بوده است که در همین اثنا از هوش رفتهاند و بین اصحاب هم درگیری (حداقل کلامی) در جریان بوده است؛ حالا به نظر شما آیا امیرالمومنین سلاماللهعلیه باید با آنها میجنگیدند؟
لینک مراجع:
[1] آیا عمر ، ابوبکر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشتهاند ؟
[4] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » .
[5] آیا حدیث قرطاس، تنها از طریق ابن عباس نقل شده است؟
[6] آیا حدیث قرطاس در منابع شیعه نیز آمده است ؟
[7] خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهوآْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)
[8] خاموش ساختن رسولاللهصلیاللهعلیهواله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم)
[9][حسبنا کتاب الله ؛ فضیحت ماندگار عمر ! ]
[10][صحت و تواتر حدیث شریف ثقلین]
[11][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هشتم »]
[12] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت اول »
[13] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت دوم »
[14] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش ششم »]
[15][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت دوم »
[16] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت اول »
[17][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوازدهم - قسمت اول »
[18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »
[19] [آیا امیرالمومنین سلاماللهعلیه در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلیاللهعلیهواله مخالفت فرمودند؟
[20][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش یازدهم »]؛
[21][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش نهم » ]
. [22][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سیزدهم » ]؛
[23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »]
[24] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سوم » ]
[25].[بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهارم » ]
[26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]
[27] [چرا رسول خدا (ص) پس از «رزیة الخمیس» وصیت نامهاش را ننوشت؟
[28][آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانتکنندگان را ندادند؟]