گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

احواز درسته یا اهواز؟!

پاسخی برای ردکلام  کسانی که 
اهواز را،احواز می نامند ......


همانطور که میدانید گروهکهای تروریست وهابی مدتهاست با تحریف نام اهواز سعی دارند با ایجاد تفرقه بین فارس و عرب ، آتش فتنه بین شیعیان را روشن کنند تا به اهداف اربابشان آل سعود برسند .
با توجه به اینکه کتاب صحیح بخاری ، از نظر اهل سنت صحیح ترین کتاب بعد از قرآن است . تصمیم گرفتیم نام اصلی اهواز را در این کتاب پیدا کنیم .
صحیح البخاری - کتاب العمل فی الصلاة - بَاب إِذَا انْفَلَتَتْ الدَّابَّةُ فِی الصَّلَاةِ
حَدَّثَنَا آدَمُ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ حَدَّثَنَا الْأَزْرَقُ بْنُ قَیْسٍ قَالَ کُنَّا بِالْأَهْوَازِ نُقَاتِلُ الْحَرُورِیَّةَ فَبَیْنَا أَنَا عَلَی جُرُفِ نَهَرٍ إِذَا رَجُلٌ یُصَلِّی وَإِذَا لِجَامُ دَابَّتِهِ بِیَدِهِ فَجَعَلَتْ الدَّابَّةُ تُنَازِعُهُ وَجَعَلَ یَتْبَعُهَا قَالَ شُعْبَةُ هُوَ أَبُو بَرْزَةَ الْأَسْلَمِیُّ فَجَعَلَ رَجُلٌ مِنْ الْخَوَارِجِ یَقُولُ اللَّهُمَّ افْعَلْ بِهَذَا الشَّیْخِ فَلَمَّا انْصَرَفَ الشَّیْخُ قَالَ إِنِّی سَمِعْتُ قَوْلَکُمْ وَإِنِّی غَزَوْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سِتَّ غَزَوَاتٍ أَوْ سَبْعَ غَزَوَاتٍ وَثَمَانِیَ وَشَهِدْتُ تَیْسِیرَهُ وَإِنِّی إِنْ کُنْتُ أَنْ " - ص 406 - " أُرَاجِعَ مَعَ دَابَّتِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَدَعَهَا تَرْجِعُ إِلَی مَأْلَفِهَا فَیَشُقُّ عَلَیَّ

همانطور که مشاهده کردید نام اهواز در صحیح بخاری همان الأهواز ذکر شده است و اصلا هیچ نامی از الأحواز در کتب اهل سنت از صحیح بخاری ، مسلم ، سنن الترمذی و ... مشاهده نشده است . مراجعه بفرمایید صحیح بخاری باب الصلاة ۱ص۳۲۰ / وجلد ۳ باب علامات النبوه ۱۳۱۵ / وجلد ۵ / ۲۲۶۹ 




نام تاریخی دیار کارون کدام است، اهواز یا احواز؟+اسناد

نام اهواز از دیرباز تاکنون به دلیل تاریخ درخشان و اصالتش بارها در کتب مختلف تاریخی و غیر آن ذکر شده است. سرزمینی که دانشمندان و بزرگان متعددی در رشته های علمی و غیر علمی متنوع تقدیم بشریت کرد.
به گزارش اندیمشک جوان به نقل از رهیاب،نام اهواز از دیرباز تاکنون به دلیل تاریخ درخشان و اصالتش بارها در کتب مختلف تاریخی و غیر آن ذکر شده است. سرزمینی که دانشمندان و بزرگان متعددی در رشته های علمی و غیر علمی متنوع تقدیم بشریت کرد.
با این حال مدتهاست که بیماردلان درصددند تا شبهه ای در ایمان و ولایت ساکنان این سرزمین وارد سازند و در این راه  از هر حربه ای برای ایجاد شکاف بین ساکنان این دیار استفاده کرده اند که یکی از آنها ادعای جعلی بودن نام ” اهواز ” می باشد با این عنوان که نام اصلی این شهر “احواز” بوده و نام آن را به ” اهواز تغییر داده اند.

اما نگاهی کوتاه به کتب تاریخ و حتی روایی که قدمت بسیاری از آنها به صد سال پیش می رسد نشان دهنده این واقعیت است که در بسیاری از منابع مهم روایی و تاریخی نام این سرزمین اهواز ذکر شده  و در طرف دیگر هیچ سندی نیافتیم که نشان دهد نام  آن در دوره ای از زمانها احواز بوده است.
در ادامه به برخی از این منابع اشاره خواهیم داشت:

لسان العرب:۴۲۷/۵ : والاهواز سبع کور بین البصره…

لسان العرب، لغت نامه‌ای بزرگ تالیف ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم رویفعی افریقی ( محرم ۶۳۰- شعبان ۷۱۱ هجری قمری)، معروف به ابن منظوم است .

تاریخ بن خلدون ۴۰/۲:…..وذلک ان ملک الاهواز کان استعبدهم اثنتی عشره سنه….

ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی (۸۰۸–۷۳۲ ه ق)معروف به «ابن خلدون»، تاریخ‌نگار، جامعه‌شناس، مردم‌شناس و سیاست‌مدار عرب مسلمان است.

تاریخ بغداد ۹۲/۱ : قال محمد بن خلف.قالوا:وبنی المنصور مدینته وبنی لها أربعه أبواب فاذا جاﺀ احد من الحجاز دخل من باب الکوفه واذا جاﺀ احد من المغرب دخل من باب الشام واذا جاﺀ احد من الأهواز والبصره وواسط والیمامه والبحرین دخل من باب البصره….

کتاب «تاریخ بغداد» نوشته أحمد بن علی بن ثابت معروف به خطیب بغدادی (متولد ۳۹۲هـ/۱۰۰۲م—درگذشته به ۴۶۳هـ/۱۰۷۱م) مورخ و حدیث‌شناس عرب می باشد.

شرح مسلم للنووی ج۳ص۶۰

صحیح مسلم یکی از کتاب‌های صحیح شش گانه ی حدیث اهل سنت نوشته مسلم نیشابوری (۲۰۶ _ ۲۶۱ هجری) است

اسد الغابه۵۳۵/۱ :…..و کان عاملا لعمر بن الخطاب علی الاهواز.

کتابی مهم و مرجع در علم رجال، بین قرن ۶ و ۷ هجری قمری، به زبان عربی. این اثر معتبر، مشتمل بر زندگینامه هفت هزار و پانصد یا هفت هزار و هفتصد و سه تن از اصحاب پیامبر اکرم (ص) می باشد.

انساب الاشراف ۲۱/۷: فلما عزل مطرفا عن الشرطه ولاه الاهواز.. ..

أنساب الأشراف کتابی است در تاریخ عرب در قرن اول هجری قمری اثر احمد بن یحیی بَلاذُری، مورخ قرن دوم و سوم.

مقاتل الطالبیین ۲۸۱/۱: ….علی فرسخ من قصبه الاهواز فعسکر بها…….واستخلف علی الاهواز…..

مَقاتِلُ الطّالِبیّین کتابی از علی بن حسین بن محمد، معروف به ابو الفرج اصفهانی (متوفای ۳۵۶ق) است. این کتاب به کشته‌شدگان آل ابی طالب می‌پردازد و به «مقاتل آل ابی طالب» نیز شهرت دارد. این کتاب به سبب جامعیت و دقتی که در نقل اخبار داشته مورد استناد و اعتماد مؤلفان بسیاری قرار داشته است.

در ادامه به اختصار تعداد دیگری از منابع تاریخی و روایی و صفحاتی که در آن نام ” اهواز” ذکر شده است معرفی می شوند:

شرح ابن ابی الحدید المعتزلی ۷۷۱/۱:….ان القوم لما ادرکوا اللیل خرجوا من احنه متنکرین الی ارض الأهواز وقد بلغنی أنهم نزلوا من الأهواز جانبا ونحن بالبصره نداوی جراحنا و…….

در شرح بن ابی الحدید نام اهواز چند بار در جلد اول ذکر شده است که شماهر صفحات آن در ادامه می آید:
۷۷۱٫۷۷۲٫۷۷۴٫۱۰۸۴٫۱۰۸۵٫۱۰۸۷٫۱۰۸۸٫۲۲۸۱٫۲۲۸۵٫۲۴۰۸٫۵۹۲۰٫

مناقب آل ابی طالب ۲۳/۴ :و علی بن مهزیار من قری فارس ثم سکن الاهواز و الریان بن الصلت الخراسانی و…..

و همچنین در  اسد الغابه ۵۳۴/۲ و ۴۶۴/۴

الاصابه فی تمییز الصحابه ۲۷۴/۴ :السعدی من بنی سعد بن بکر فقال له:کن رداﺀا للمسلمین. فاقبل الی البصره ثم سار الی الأهواز فقتلوه بها و هو جد القاسم بن سلمان…

همچنین در صفحات دیگری از این کتاب: ۴۴۹/۱ و ۴۴/۲ و ۱۸۱٫۱۸۲/۴ و ۱۱۸/۵ و ۲۶۹/۷

تاریخ الکبیر للبخاری ۷۹/۴:الاهواز کما فی المعجم وغیره

و در همان کتاب ۲۹۵/۴ :ینقل :..وقال لنا اسحاق ابن ابی أسامه حدثنی صدقه بن ابی عمران قاضی الاهواز سمع ابا یعفور ……

الطبقات الکبری۴۷۴/۱: (در حاشیه) هو عیسی بن موسی بن محمد ابو موسی بن اخی السفاح والمنصور ولی الأهواز والکوفه و مات بالکوفه

المعجم الصغیر للطبری۴۴۲/۱: ابو عبد الرحمن.عبدالله بن یزید القرشی العدوی مولاهم مولی آل عمر بن الخطاب المقری القصیر المکی وأصله من ناحیه البصره او الأهواز.توفی فی رجل سنه ثلاث عشره وماتیین… ..

تاریخ البیهقی ۱۴۰/۱ : ومن قام فی الأهواز عاما واحدا…..وجرارات الاهواز یضرب بها المثل…. …
تاریخ دمشق لابن عساکره ۴۷۴/۱:ان عبدالله بن عباس اخبره عمر بن الخطاب یسأل الهرمزان عظیم الأهواز وکان نزل … .

تذکره الحافظ للذهبی ۴۴/۲: مات بناحیه الاهواز فی سنه… …

رجال الحاکم فی کتابه المستدرک ۴۴۹/۲:…..الامام ابی موسی الفقیه الشافعی قاضی نیسابور وقاضی الأهواز ولد فی سنه نیف ومأتیین.. الی ان قال توفی سنه سبع وتسعین ومأتیین بالأهواز.

سیر العلام النبلاﺀ ۴۲۵/۲: قال الولید بن هشام القمحذمی عن ابیه وعمه ان ابا موسی لما فرغ من الاهواز و نهر تیری و جندیسابور و رامهرمز توجه الی تستر… …

طبقات الحافظ للسیوطی ۲۹۵/۱: قاضی نیسابور ثم الاهواز… ..

علل الدار قطنی ۱۷۵/۱ :و روی هذا الحدیث ایضا شیخ لاهل الاهواز یقال له ذاهر بن نوم لیس بفرس فی الحدیث…..

عقدالفرید۴۰/۱: عن هستم بن عروه قال:استعمل ابن عامر عمرو بن اصبغ علی الاهواز فلما عزله قال له…..

البدایه والنهایه۱۶۱/۱ :قال الطبری:اختلف الموضع الذی کان منه والموضع الذی ولد فیه قالوا بالسوس من ارض الاهواز… …..

الکامل فی التاریخ ۴۱۶/۲:…..فاقبل الی البصره وترک بها قطبه و مضی الی الاهواز حتی انتهی…..

المختصر فی اخبارالبشر ۴۸/۲ :ثم استولب علی الاهواز بالسیف و فیها عزل….

تاریخ بن الوردی ۱۸۴/۱:….واستعمل عمه اسماعیل بن علی بن عبدالله بن العباس علی الاهواز و فیها مات……

تاریخ الخلفاﺀ ۱۰۶/۱: وفی سنه ست عشره فتحت الأهواز والمدائن واقام بها سعد الجمعه فی ایوان کسری.. ….

تاریخ الطبری۲۴۳/۱: …..کان مولده بالسوس من ارض الاهواز وقال بعضهم کان مولده ببابل من ارض السواد…..

تفسیربن کثیر باب الباﺀ۳۱۸/۹ : انها دمشق:الاهواز: اوطاس:الاولاج … .

تفسیرالالوسی ۲۲۰/۷: ….فکیف التوصل الی ضبطه فقال له الملک الاهواز وکان قد اسر واسلم علی یده……

تفسیر البغوی ۱۴۴/۱ : ابراهیم بن تاریخ بن ناخور وکان مولده بالسوس من ارض الاهواز وقیل….

الملل والنحل ۵۵/۲: والکوذیه بنواحی الاهواز…

ینابیع الموده ۲۹۹/۴ : …قال من ای البلاد انت. قلت :من الاهواز .قال:اتعرف ابراهیم بن مهزیار قلت:انا هو.فعانقنی…..

سنن الکبری للبیهقی ۲۲۵/۹: قد روستا فی حدیث المغیره بن شعبه فی قصه الاهواز انه قال…..
المعجم الکبیر للطبرانی ۴۴/۱۳: بلد من نواحی الاهواز به نهر….

سنن البیهقی ۳۱۹/۲: اذ اتی برجل من المشرکین من أهل الاهواز.. ….

مسنداحمد ۱۹۸/۴: وکان عامل عمر علی الاهواز ویقع فی روایه الترمذی انه کان علی مناذر وهی من قری الاهواز ……

مصنف ابی شیبه ۲۰۱/۲: قال ان المدائن قریب ولکن الی الاهواز ونحوها

کنزالعمال ۵۲۰/۴: السوس بلده بخوزستان یقال ان بها صبر النبی دانیال وانها کانت آخر ما فتح من الاهواز علی عهد عمر……

عمده القاری۱۴۵/۱:.. ..کور الاهواز وقال بن خردازبه کور الاهواز

….وراجع أیضاً مستدرک الحاکم ج۱ص۴۴ السنن الکبرى للبیهقی ج۴ص۳۰۴ وج۶ص۳۴۴وج۹ص۹۶ شرح مسلم للنووی ج۳ص۶۰وج۴ص۸۰وج۱۶ص۲۱۷مجمع الزوایدج۱ص۲۶وفتح الباری ج۲ص۳۶۲وج۶ص۱۸۵ج۶ص۴۴۷ج۸ص۲۹۴ج۱۲ص۲۵۹ج۱۳ص۶۳عمده

القاریج۱ص۱۳۱ج۷ص۲۸۸ج۸ص۱۱۰وج۱۰ص۱۱۶ج

۱۲ص۲۸۵ج۱۳ص۳۴ج۱۵ص۷۹۱۶ص۱۳۱ج۱۸ص۱۲۹ج۲۱ص۳۵/
الدیباج على مسلم للسیوطی ج۱ص۲۵۷ و………………

اینها نمونه ای از دهها متون تاریخی و معتبری است که به اختصار ذکر شدند و در تمام این کتابها از اهواز ذکر شده .

سوال ما از وهابیت : چرا یک نام تاریخی که در همه منابع ثابت و مورد اتفاق است را تحریف می کنید ؟ ایا همانطور که ما سند نشان دادیم از تمام کتب معتبر خودتان وثابت کردیم که الاهواز صحیح است ، ایا شما میتوانید از منابع خودتان یا هر منبعی ثابت کنید که احواز صحیح است نه اهواز ؟؟!!!!

اهمیت و ضرورت امامت از نظر اهل سنت

اهمیت و ضرورت امامت از نظر اهل سنت:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5376

امامت از اصول دین در نزد شیعه و اهل سنت:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5370

روایات اهل سنت در انتصابی بودن امامت:

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5317

بررسی معنای لغوی و اصطلاحی «امامت» و «خلافت»

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5379

ادله نقلی «نصب امام» توسط خداوند (امامت عامه):

http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=6336

دانلود کتاب وهابیت استمرار فکر امویان

وهابیت استمرار فکر امویان

دانلود کتاب وهابیت استمرار فکر امویان


ترجمه و خلاصه کتاب معالم الاسلام الأموی


تاریخ :۱۳۹۲/۰۳/۰۲

 
عنوان :

تألیفات

نویسنده :

حضرت آیت الله سید کمال حیدری

ناشر :

جامعة المصطفی (ص)




ترجمه و خلاصه کتاب معالم الاسلام الأموی



  • مشاهده

  • دانلود




    آیا شیعیان کوفه امام حسین علیه اسلام را شهید کردند؟

    الشیعة لم تقتل الحسین علیه السلام بل آل معاویة قتلوه

     

    الشیعة لم تقتل الحسین (ع) بل آل معاویة قتلوه

    للشیعة صفات من لیس فیه هذه فلیس بشیعة

    قتل الشیعة‌ وهدم دورهم فی الکوفة

    قاتلوه معروفون ولیسوا بینهم شیعة

    قتلة الحسین (ع)  من شیعة آل أبی سفیان

    غارتگران خیمه حسینی از دشمنان حضرت بودند

    قتلة الحسین من أعدائه ومبغضیه

    قاتلوه من الخوارخ والنواصب

    کسانی که به امام حسین  (ع)  نامه نوشتند

    قاتلین مباشر امام حسین  (ع)

    فرماندهان لشگر عمر سعد از صحابه بودند

    پاسخ جدید

    پاسخ‌ درست به شبهه

    1 -  تفاوت مفهوم شیعه در صدر اسلام با مفهوم آن در عصر حاضر

    قتل امام حسین  (ع) به دستور مستقیم یزید بوده

    3 -  قتل امام حسین علیه السلام ، توسط شیعیان آل أبی سفیان

    2 -  قتل امام حسین  (ع)  توسط نواصب و مبغضان حضرت علی  (ع)

    4 -  حضور اصحاب رسول خدا (ص) در میان قاتلین امام حسین  (ع)

    اصحابی که در سپاه عمر بودند و در قتل سید الشهداء شرکت داشتند:

    1 . کثیر بن شهاب الحارثی

    صحابی بودن او

    2 . حجار بن أبجر العجلی

    شرکت او در کربلا و فرماندهی یک هزار نفر

    3. عبد الله بن حصن الأزدی

    صحابی بودن او

    اهانت او به امام حسین علیه السلام در کربلا

    4. عبدالرحمن بن أبی سبرة الجعفی

    صحابی بودن او

    فرماندهی قبیله اسد و مشارکت او در کشتن امام حسین علیه السلام

    5. عزرة بن قیس الأحمسی

    صحابی بودن او

    نامه نوشتن او برای امام حسین علیه السلام

    فرمانده سواره نظام

    حمل سر شهدا به سمت ابن زیاد

    6 - عبـد الرحمن بن أَبْـزى

    7 - عمرو بن حریث

    از فرماندهان سپاه

    8 - أسماء بن خارجة الفزاری

    صحابی بودن او

    مشارکت او در کشتن امام حسین

    قلع و قمع شدن شیعه در کوفه  به دستور معاویه

    اکثر کوفیان ، طرفداران خلیفه دوم بودند :

     

     

     

    الشیعة لم تقتل الحسین (ع) بل آل معاویة قتلوه

    16 -  در شبکه های ناصبی وهابی در این ایام ماه محرم بارها ادعا کردند که قاتلین امام حسین  (ع) خود شیعیان بودند که حضرت را دعوت کردند و عاقبت هم به قتل او اقدام کردند لطفا در این زمینه توضیح دهید

    ان الشیعة هم الذین قتلوا الحسین، ذکر محسن الامین:  «ثم بایع الحسین من أهل العراق عشرون ألفا غدروا به وخرجوا علیه وبیعته فی أعناقهم وقتلوه». احسان الهی ظهیر ـ الشیعة وأهل البیت: 282، والنص فی اعیان الشیعة:  34.

    فهؤلاء هم الشیعة وهذه معاملاتهم وأحوالهم مع أهل البیت الذین یدعون انهم یحبونهم وموالون لهم. احسان الهی ظهیر ـ الشیعة واهل البیت :  280 ـ 282.

     

    أولاً: أن القول بأن الشیعة قتلوا الحسین علیه السلام فیه تناقض واضح، وذلک لأن شیعة الرجل هم أنصاره وأتباعه ومحبّوه، وأما قتلته فلیسوا کذلک، فکیف تجتمع فیهم المحبة والنصرة له مع حربه وقتله؟!

    للشیعة صفات من لیس فیه هذه فلیس بشیعة

    روی الکلینی: عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ × قَالَ: فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ  ... مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ .

    الکافی ج : 2 ص : 74 ح 3 .

    عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ × قَالَ: کَثِیراً مَا کُنْتُ أَسْمَعُ أَبِی یَقُولُ لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لَا تَتَحَدَّثُ الْمُخَدَّرَاتُ بِوَرَعِهِ فِی خُدُورِهِنَّ وَ لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَوْرَعُ مِنْهُ .

    الکافی ج : 2 ص : 79 ح 15.

    ولو سلَّمنا جدلاً بأن قتلة الحسین کانوا من الشیعة، فإنهم لما اجتمعوا لقتاله فقد انسلخوا عن تشیعهم، فصاروا من غیرهم، ثم قتلوه.

    قتل الشیعة‌ وهدم دورهم فی الکوفة

    وثانیا: أن الذین خرجوا لقتال الحسین علیه السلام کانوا من أهل الکوفة، والکوفة فی ذلک الوقت لم یکن یسکنها شیعی معروف بتشیعه، فإن معاویة لما ولَّى زیاد بن أبیه على الکوفة تعقَّب الشیعة وکان بهم عارفا، فقتلهم وهدم دورهم وحبسهم حتى لم یبق بالکوفة رجل واحد معروف بأنه  من شیعة علی علیه السلام.

    قال ابن أبی الحدید المعتزلی: روى أبو الحسن علی بن محمد بن أبی سیف المدائنی فی کتاب الأحداث، قال: کتب معاویة نسخة واحدة إلى عُمَّاله بعد عام الجماعة: (أن برئت الذمّة ممن روى شیئا من فضل أبی تراب وأهل بیته). فقامت الخطباء فی کل کُورة وعلى کل منبر یلعنون علیًّا ویبرأون منه، ویقعون فیه وفی أهل بیته، وکان أشد الناس بلاءا حینئذ أهل الکوفة لکثرة ما بها من شیعة علی علیه السلام، فاستعمل علیهم زیاد بن سُمیّة، وضم إلیه البصرة، فکان یتتبّع الشیعة وهو بهم عارف، لأنه کان منهم أیام علی علیه السلام، فقتلهم تحت کل حَجَر ومَدَر وأخافهم، وقطع الأیدی والأرجل، وسَمَل العیون وصلبهم على جذوع النخل، وطردهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.

    شرح نهج البلاغة ج 11 ص 44 الطبعة القدیمة ج 3 ص 15.

    وأخرج الطبرانی فی معجمه الکبیر بسنده عن یونس بن عبید عن الحسن قال: کان زیاد یتتبع شیعة علی رضی الله عنه فیقتلهم، فبلغ ذلک الحسن بن علی رضی الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فإن القتل کفارة.

    المعجم الکبیر للطبرانی ج 3 ص 68 .

    قال الهیثمی: رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح.

    مجمع الزوائد  ج 6 ص 266

    وقال الذهبی: قال الحسن البصری: بلغ الحسن بن علی أن زیادا یتتبَّع شیعة علی بالبصرة فیقتلهم، فدعا علیه. وقیل: إنه جمع أهل الکوفة لیعرضهم على البراءة من أبی الحسن، فأصابه حینئذ طاعون فی سنة ثلاث وخمسین.

    سیر أعلام النبلاء  ج 3 ص 496 .

    وقال ابن الأثیر فی الکامل: وکان زیاد أول من شدد أمر السلطان، وأکّد الملک لمعاویة، وجرَّد سیفه، وأخذ بالظنة، وعاقب على الشبهة، وخافه الناس خوفا شدیدا حتى أمن بعضهم بعضا.

    الکامل فی التاریخ  ج 3 ص 450.

    قاتلوه معروفون ولیسوا بینهم شیعة

    آیا در میان قاتلین امام حسین  (ع) از شیعیان معروف کسی به چشم می خورد یا خیر؟

    ثالثا: أن الذین قتلوا الحسین علیه السلام رجال معروفون، ولیس فیهم شخص واحد معروف بتشیعه لأهل البیت علیهم السلام.

    منهم: عمر بن سعد بن أبی وقاص، وشمر بن ذی الجوشن، وشَبَثِ بْنِ رِبْعِی‏، و سنان بن أنس وحَجَّارُ بْنُ أَبْجَر ، وحرملة بن کاهل،  وغیرهم. وکل هؤلاء لا یُعرفون بتشیع ولا بموالاةٍ لعلی علیه السلام.

    قتلة الحسین (ع)  من شیعة  شیعه آل أبی سفیان

    رابعا: أن الحسین علیه السلام قد وصفهم فی یوم عاشوراء بأنهم شیعة آل أبی سفیان، فقال علیه السلام : ویحکم یا شیعة آل أبی سفیان! إن لم یکن لکم دین، وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحرارا فی دنیاکم هذه، وارجعوا إلى أحسابکم إن کنتم عُرُبا کما تزعمون.

    مقتل الحسین للخوارزمی ج 2 ص 38. بحار الأنوار ج 45 ص51. اللهوف فی قتلى الطفوف، ص 45.

    کما أنّا لم نرَ فی کلمات غیره علیه السلام من وصفهم بهذا الوصف. وهذا دلیل واضح على أن هؤلاء القوم لم یکونوا من شیعة أهل البیت علیهم السلام، ولم یکونوا من موالیهم.

    غارتگران خیمه حسینی از دشمنان حضرت بودند

    خامسا: أن القوم کانوا شدیدی العداوة للحسین علیه السلام، إذ منعوا عنه الماء وعن أهل بیته، وقتلوه سلام الله علیه وکل أصحابه وأهل بیته، وقطعوا رؤوسهم، وداسوا أجسامهم بخیولهم، وسبوا نساءهم، ونهبوا ما على النساء من حلی... وغیر ذلک.

    قال ابن الأثیر فی الکامل: ثم نادى عمر بن سعد فی أصحابه مَن ینتدب إلى الحسین فیُوطئه فرسه، فانتدب عشرة، منهم إسحاق بن حیوة الحضرمی، وهو الذی سلب قمیص الحسین، فبرص بعدُ، فأتوا فداسوا الحسین بخیولهم حتى رضّوا ظهره وصدره.

    الکامل لابن الأثیر ج4 ص80.

    وقال: وسُلِب الحسین ما کان علیه، فأخذ سراویله بحر بن کعب، وأخذ قیس بن الأشعث قطیفته، وهی من خز، فکان یُسمَّى بعدُ (قیس قطیفة)، وأخذ نعلیه، الأسود الأودی، وأخذ سیفه رجل من دارم، ومال الناس على الوَرَس (لباس) والحُلَل فانتهبوها، ونهبوا ثقله وما على النساء، حتى إن کانت المرأة لتنزع الثوب من ظهرها فیؤخذ منها.

    الکامل لابن الأثیرج 4 ص 79 .

    وقال ابن کثیر فی البدایة والنهایة فیما رواه عن أبی مخنف:  

    وقال: وأخذ سِنان وغیره سَلَبَه، (جامه) وتقاسم الناس ما کان من أمواله وحواصله (زینت آلات، نقره‌جات) وما فی خبائه (خرگاه) حتى ما على النساء من الثیاب الطاهرة.

    وقال: وجاء عمر بن سعد فقال: ألا لا یدخلن على هذه النسوة أحد، ولا یقتل هذا الغلام أحد، ومن أخذ من متاعهم شیئا فلیردّه علیهم. قال: فوالله ما ردَّ أحد شیئا.

    البدایة والنهایة ج 8 ص190.

    وکل هذه الأفعال لا یمکن صدورها إلا من حاقد شدید العداوة، فکیف یُتعقَّل صدورها من شیعی مُحِب؟!

    قتلة الحسین من أعدائه ومبغضیه

    17 -  علت و انگیزه شرکت مردم در قتل امام حسین  (ع) چه بوده است؟

    قال ابن الأثیر  فلما کان من أمر الحسین ما کان دعا ابن زیاد عمر بن سعد وقال له سر إلى الحسین فإذا فرغنا مما بینا وبینه سرت إلى عملک فاستعفاه فقال نعم على أن ترد عهدنا فلما قال له ذلک قال أمهلنی الیوم حتى أنظر فاستشار نصحاءه فکلهم نهاه وأتاه حمزة بن المغیرة بن شعبة وهو ابن أخته فقال أنشدک الله یا خالی أن لا تسیر إلى الحسین فتأثم وتقطع رحمک فوالله لأن تخرج من دنیاک ومالک وسلطان الأرض لو کان لک خیر من أن تلقی الله بدم الحسین فقال أفعل وبات لیلته مفکرا فی أمره فسمع وهو یقول :

    أأترک ملک الری والری رغبة * أم أرجع مذموما بقتل حسین

    وفی قتله النار التی لیس دونها * حجاب وملک الری قرة عین

    ثم أتى ابن زیاد فقال له إنک ولیتنی هذا العمل وسمع الناس به فإن رأیت أن تنفذ لی ذلک فافعل وابعث إلى الحسین من أشراف الکوفة من لست أغنی فی الحرب منه وسمی أناسا فقال له ابن یزید لست أستأمرک فیمن أرید أن أبعث فإن سرت بجندنا وإلا فابعث إلینا بعهدنا قال فإنی سائر .

    الکامل فی التاریخ  ج 4 ص 53

    قال الحموی: فغلبه حب الدنیا والریاسة حتى خرج فکان من قتل الحسین ، رضی الله عنه ، ما کان . معجم البلدان ج 3 ص 118

    قاتلوه من الخوارخ والنواصب

    سادسا: أن بعض قتَلَة الحسین قالوا له علیه السلام : إنما نقاتلک بغضا لأبیک.

    ینابیع المودة، ص 346.

    ولا یمکن تصوّر تشیع هؤلاء مع تحقق بغضهم للإمام علی بن أبی طالب علیه السلام !

    وقال بعضهم: یا حسین، یا کذاب ابن الکذاب.

    الکامل لابن الأثیر ج4 ص 67 .

    وقال آخر: یا حسین أبشر بالنار.

    الکامل لابن الأثیر ج 4 ص  66. البدایة والنهایة  ج 4 ص183.

    وقال ثالث للحسین علیه السلام وأصحابه: إنها  یعنی الصلاة  لا تُقْبَل منکم.

    البدایة والنهایة ج 8 ص 185.

    وقالوا غیر هذه من العبارات الدالة على ما فی سرائرهم من الحقد والبغض لأمیر المؤمنین وللحسین علیهما السلام خاصة ولأهل البیت علیهم السلام عامة.

    کسانی که به امام حسین  (ع)  نامه نوشتند

    قالوا: وکتب إلیه أشراف أهل الکوفة شَبَثِ بْنِ رِبْعِیٍّ   الیربوعی، ومحمد بن عمیر بن عطارد بن حاجب التمیمی، وحجار بن أبجر العجلی، ویزید بن الحارث بن یزید بن رُوَیْم الشیبانی، وعَزْرَة بن قیس الأحمسی، وعمرو بن الحجاج الزبیدی: أما بعد فقد اخضر الجناب، وأینعت الثمار، وطمت الجمام، فإذا شئت فأقدم علینا فإنما تقدم على جند لک مجند، والسلام.

    أنساب الأشراف  ج 1   ص 411 ، اسم المؤلف:  أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279 ، دار النشر :

     

    قاتلین مباشر امام حسین  (ع)

    قال ابن الأثیر: قتله سنان بن أنس النخعی وقیل قتله شمر بن ذی الجوشن وأجهز علیه خولی بن یزید الأصبحی وقیل قتله عمر بن سعد ولیس بشئ والصحیح انه قتله سنان بن أنس النخعی وأما قول من قال قتله شمر وعمر بن سعد لان شمرا هو الذی حرض الناس على قتله وحمل بهم إلیه وکان عمر أمیر الجیش فنسب القتل إلیه ولما أجهز علیه خولی حمل رأسه إلى ابن زیاد وقال أوقر رکابی فضة وذهبا * فقد قتلت السید المحجبا قتلت خیر الناس أما وأبا * وخیرهم إذ ینسبون نسبا.

    أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 2 ص 21

    وقیل إن سنان بن أنس لما قتله قال له الناس قتلت الحسین بن علی وهو ابن فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وسلم

    أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 2 ص 21

    قال ابن الأثیر: ولما قتل الحسین أمر عمر بن سعد نفرا فرکبوا خیولهم وأوطؤها الحسین وکان عدة من قتل معه اثنین وسبعین رجلا ولما قتل أرسل عمر رأسه ورؤس أصحابه إلى ابن زیاد فجمع الناس وأحضر الرؤس وجعل ینکت بقضیب بین شفتی الحسین فلما رآه زید بن أرقم لا یرفع قضیبه قال له أعل بهذا القضیب فوالذی لا اله غیره لقد رأیت شفتی رسول الله صلى الله علیه وسلم على هاتین الشفتین یقبلهما ثم بکى فقال له ابن زیاد أبکى الله عینیک فوالله لولا انک شیخ قد خرفت لضربت عنقک فخرج وهو یقول أنتم یا معشر العرب العبید بعد الیوم قتلتم الحسین بن فاطمة وأمرتم ابن مرجانة فهو یقتل خیارکم ویستعبد شرارکم وأکثر الناس مراثیه فما قیل فیه ما قاله سلیمان بن قبة الخزاعی.

    أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 2 ص 22

    وجهز ابن زیاد علیه خمسا وثلاثین ألفا ، فبعث الحر فی الف رجل من القادسیة ، وکعب بن طلحة فی ثلاثة آلاف ، وعمر بن سعد فی أربعة آلاف ، وشمر بن ذی الجوشن السلولی فی أربعة آلاف من أهل الشام ، ویزید بن رکاب الکلبی فی الفین والحصین بن نمیر السکونی فی أربعة آلاف ، ومضایر بن رهینة المازنی فی ثلاثة آلاف ونصر بن حرشة فی الفین ، وشبث بن ربعی الریاحی فی الف ، وحجار بن أبحر فی الف .

    مناقب آل أبی طالب - ابن شهر آشوب - ج 3 ص 248

     

    فرماندهان لشگر عمر سعد از صحابه بودند

    سابعا: أن المتأمِّرین وأصحاب القرار لم یکونوا من الشیعة، بل کانوا من الصحابة

    قال ابن حجر فی ترجمة کثیر بن شهاب الحارثی  یقال ان له صحبة ... قلت ومما یقوی ان له صحبة ما تقدم انهم ما کانوا یؤمرون الا الصحابة وکتاب عمر الیه بهذا یدل على انه کان أمیرا

    الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 571 نشر : دار الجیل - بیروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی

     

    ثامنا: أن یزید بن معاویة حمل (ابن مرجانة) عبید الله بن زیاد مسؤولیة قتل الحسین علیه السلام دون غیره من الناس.

     فقد أخرج ابن کثیر فی البدایة والنهایة، والذهبی فی سیر أعلام النبلاء وغیرهما یونس بن حبیب قال: لما قتل عبیدُ الله الحسینَ وأهله بعث برؤوسهم إلى یزید، فسُرَّ بقتلهم أولاً، ثم لم یلبث حتى ندم على قتلهم، فکان یقول: وما علیَّ لو احتملتُ الأذى، وأنزلتُ الحسین معی، وحکَّمته فیما یرید، وإن کان علیَّ فی ذلک وهن، حفظا لرسول الله صلى الله علیه وسلم ورعایة لحقه، لعن الله ابن مرجانة یعنی عبید الله  فإنه أحرجه واضطره، وقد کان سأل أن یخلی سبیله أن یرجع من حیث أقبل، أو یأتینی فیضع یده فی یدی، أو یلحق بثغر من الثغور، فأبى ذلک علیه وقتله، فأبغضنی بقتله المسلمون، وزرع لی فی قلوبهم العداوة.

    سیر أعلام النبلاء ج 3 ص317. البدایة والنهایة ج 8 ص235. الکامل فی التاریخ ج 4 ص 87.

     

    وأقبل عدوّ الله سنان بن أنس الإیادی وشمر بن ذی الجوشن العامری لعنهما الله فی رجال من أهل الشام، حتّى وقفوا على رأس الحسـین علیه السّلام...».

    الأمالی ـ للشیخ الصدوق ـ : 226 المجلس 30.
    أمّا «الحصین بن نمیر» فهو من أهل حمص. وأمّا من کان مع شمر، فهم خمسون من الرجّالة، ومنهم أبو الجنوب عبـد الرحمن الجعفی، وترجمته فی بغیة الطلب.

    انظر: بغیة الطلب 10 / 4380.
    وقد تقّدم سابقاً أنّه قد خرج ـ مع عبیـد الله لقتال المختار فی جیش الشام ـ رجالٌ من قتلة الحسـین، منهم:  عمیر بن الحباب، وفرات بن سالم،‌ ویزید بن الحضین، وأُناس سوى هؤلاء کـثیر. الأخبار الطوال: 293.
    و «عمیر بن حباب» من عشیرة أبی الأعور السلمی صاحب معاویة.

    أنساب الأشراف 13 / 331.
    و «فرات بن سالم» الجزری، هو والد: نوفل بن فرات، ترجم له ابن منظور فی «مختصر تاریخ دمشق»، فقال: «ثـقـة».

    مختصر تاریخ دمشق 20 / 261 رقم 95.
    قـال ابن سـعد: «دعـا رجـل من أهـل الشام علیَّ بن حسـین الأکبـر ـ وأُمّه آمنة بنت أبی مرّة بن عروة بن مسعود الثقفی، وأُمّها بنت أبی سفیان ابن حرب ـ فقال: إنّ لک بأمیر المؤمنین قرابةً ورحماً، فإنْ شئت آمنّاک وامض حیث ما أحببت.
    فقال: أما والله لقرابة رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم کانت أَوْلى أن تُرعى من قرابة أبی سفیان; ثمّ کـرّ علیه وهو یقول:
    أنا علیُّ بن حسـین بن علی *** نحن وبیت الله أَوْلى بالنبی
    من شمر وعمر وابن الدعی».

    ترجمة الإمام الحسین (ع) - من طبقات ابن سعد - ص 73

     

     

    پاسخ جدید

    پاسخ‌ درست به شبهه

    در رابطه با این شبهه که شیعیان قاتل امام حسین علیه السلام  بود پاسخ‌های متعددی داده شده که ما به برخی از آن‌ها  اشاره می‌کنیم:

    1 -  تفاوت مفهوم شیعه در صدر اسلام با مفهوم آن در عصر حاضر

    ابن تیمیه متوفای 728 در منهاج السنه در این باره می‌نویسد: وکانت الشیعة أصحاب علی یقدمون علیه أبا بکر وعمر وإنما کان النزاع فی تقدمه على عثمان ... .

    در صدر اسلام شیعه به کسی گفته می‌شده است که ابوبکر و عمر را بر امیرمؤمنان علیه السلام برتری می‌دادند؛ اما تنها اختلاف در باره عثمان بود و آن‌ها امیرمؤمنان علیه السلام را از عثمان برتر می‌دانستند.

    منهاج السنة النبویة  ج 2   ص 96 ، نشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم

    و ابن حجر عسقلانی متوفای 852 نیز تصریح می‌کند: شیعیان کسانی هستند که امیرمؤمنان علیه السلام را دوست دارند و او را بر سایر صحابه مقدم می‌کنند؛ اما اگر بر ابوبکر و عمر مقدم بدانند، شیعه به حساب نمی‌آیند؛ بلکه باید به او شیعه غالی و رافضی گفت: والتشیع محبة على وتقدیمه على الصحابة فمن قدمه على أبی بکر وعمر فهو غال فی تشیعه ویطلق علیه رافضی وإلا فشیعی فإن اضاف إلى ذلک السب أو التصریح بالبغض فغال فی الرفض وإن اعتقد الرجعة إلى الدنیا فأشد فی الغلو.

    هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ص 459،  نشر : دار المعرفة - بیروت - 1379 - ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی , محب الدین الخطیب .

    بنابر این تعریف، مراد از شیعیانی که  قاتل امام حسین علیه السلام،‌ شیعیان دوازده امامی نبودند بلکه  همان اکثریت اهل سنت بودند که معتقد به محبت علی  (ع) و تقدیم ابوبکر و عمر  بر آن حضرت بودند!!

    قتل امام حسین  (ع) به دستور مستقیم یزید بوده

    طبق منابع اهل سنت قاتل امام علیه السلام ، یزید بن معاویه لعنة الله علیهما است: (به عنوان نمونه):

      قال ابن الأثیر المتوفی 630: أما قتلی الحسین فإنه أشار علی یزید بقتله أو قتلی فاخترت قتله

    الکامل فی التاریخ  ج3 ، ص474، نشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقیق : عبد الله القاضی

      قال الذهبی المتوفی 748: قلتُ : ولما فعل یزید بأهل المدینة ما فعل ، وقتل الحسین وإخوته وآله

    تاریخ الإسلام  ج 5   ص 30، نشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرى

    قال ابن کثیر الدمشقی المتوفی 774: أنه قتل الحسین وأصحابه على یدى عبید الله بن زیاد

    البدایة والنهایة  ج 8   ص 222 ،نشر : مکتبة المعارف – بیروت

    3 -  قتل امام حسین علیه السلام ، توسط شیعیان آل أبی سفیان

    طبق روایاتی که در برخی از مقاتل آمده است، امام حسین علیه السلام به دشمنان خود که در کربلا حاضر بوده‌اند «شیعیان آل أبی سفیان» اطلاق کرده است: خوارزمی می نویسد:  فصاح بهم : وَیْحَکُمْ ، یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ ، وَکُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ

    مقتل الحسین خوارزمی ج 2 ص 38. بحار الأنوار ج 45 ص51. اللهوف فی قتلى الطفوف، ص 45.

    2 -  قتل امام حسین  (ع)  توسط نواصب و مبغضان حضرت علی  (ع)

    در برخی از کتب‌ اهل سنت آمده که قاتلین امام حسین  (ع) نواصب بودند که بغض و کینه حضرت علی  (ع) را به دل داشتند و فریاد زدند که ما تو را به خاطر دشمنی با پدرت می‌کشیم:  . فقالوا له : إنا نقتلک بغضا لأبیک!

    ینابیع المودة لذوی القربى ، القندوزی ، ج3، ص80

    4 -  حضور اصحاب رسول خدا (ص) در میان قاتلین امام حسین  (ع)

    از پاسخهایی که وهابیون را زمین گیر کرده حضور صحابه در سپاه عمر سعد بوده که طبق منابع اهل سنت در میان  کسانی که نامه به امام حسین  (ع) نوشتند ودر  سپاه یزید در کربلا شرکت داشتند، تعدادی از صحابه به چشم می خورد  که اگر چنان که  این ها شیعه بودند پس ثابت می شوند در میان صحابه هم کسانی بودند که از شیعیان علی  (ع)  بودند و اگر چنان که این ها دشمن اهل بیت بودند پس ثابت می شود که در میان صحابه  دشمنان اهل و نواصب هم بودند و این پایه اعتقادی وهابیون واهل سنت را مبنی بر عدالت تمام صحابه واهل بهشت بودن آنان را متزلزل می کند.

    ابو حامد غزالی، دانشمند نامدار اهل سنت تصریح می‌کند که واعظان نباید مقتل امام حسین علیه السلام را برای مردم بخوانند؛ زیرا باعث می‌شود که مردم از مشاجره و نزاع میان صحابه آگاه شوند و آگاهی از این قضیه سبب می‌شود که آن‌ها نسبت به صحابه بدبین شوند؛  ابن حجر مکی می نویسد: قال الغزالی وغیره ویحرم على الواعظ وغیره روایة مقتل الحسین وحکایاته وما جرى بین الصحابة من التشاجر والتخاصم فإنه یهیج على بغض الصحابة والطعن فیهم.

    الصواعق المحرقة ج 2   ص 640 ، لابن حجر الهیثمی المتوفی  : 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة – لبنان.

    اصحابی که در سپاه عمر بودند و در قتل سید الشهداء شرکت داشتند:

    تعدادی از اصحاب در کربلا در سپاه یزیدی حاضر بوده‌اند که به ذکر نام چند نفر از آنان را ذکر می کنیم.

       1 . کثیر بن شهاب الحارثی

    صحابی بودن او

    قال أبو نعیم الأصبهانی المتوفی  : 430: کثیر بن شهاب البجلی رأى النبی(ص)

    تاریخ أصبهان  ج 2   ص 136 ،    ، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت - 1410 هـ-1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سید کسروی حسن

    قال ابن حجر: یقال ان له صحبة ... قلت ومما یقوی ان له صحبة ما تقدم انهم ما کانوا یؤمرون الا الصحابة وکتاب عمر الیه بهذا یدل على انه کان أمیرا.

    الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 571 نشر : دار الجیل – بیروت.

    2 . حجار بن أبجر العجلی

    ابن حجر عسقلانی صحابی آن را نوشته و بلاذری نامه او را به امام حسین نقل می کند:

    حجار بن أبجر بن جابر العجلی له إدراک.

    الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 2   ص 167 رقم 1957 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت

    قالوا: وکتب إلیه أشراف أهل الکوفة ... وحجار بن أبجر العجلی... .

    أنساب الأشراف  ج 1   ص 411

    شرکت او در کربلا و فرماندهی یک هزار نفر

    قال أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : 279هـ): وسرح ابن زیاد أیضاً حصین بن تمیم فی الأربعة الآلاف الذین کانوا معه إلى الحسین بعد شخوص عمر بن سعد بیوم أو یومین، ووجه أیضاً إلى الحسین حجار بن أبجر العجلی فی ألف.

    أنساب الأشراف  ج 1   ص 416

    3. عبد الله بن حصن الأزدی

    صحابی بودن او

    قال ابن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی  المتوفی:  852: عبد الله بن حصن بن سهل ذکره الطبرانی فی الصحابة

    الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 4   ص 61  رقم 4630،  ، دار النشر : دار الجیل - بیروت

    اهانت او به امام حسین علیه السلام در کربلا

    وناداه عبد الله بن حصن الأزدی: یا حسین ألا تنظر إلى الماء کأنه کبد السماء، والله لا تذوق منه قطرة حتى تموت عطشاً.

    أنساب الأشراف  ج 1   ص 417

    4. عبدالرحمن بن أبی سبرة الجعفی

    صحابی بودن او

    قال ابن عبد البر المتوفی 463: عبد الرحمن بن أبى سبرة الجعفى واسم أبى سبرة زید بن مالک معدود فى الکوفیین وکان اسمه عزیرا فسماه رسول الله صلى الله علیه وسلم عبد الرحمن ... .

    الاستیعاب  ج 2   ص 834  رقم 1419، نشر : دار الجیل – بیروت.

    فرماندهی قبیله اسد و مشارکت او در کشتن امام حسین علیه السلام

    قال ابن الأثیر المتوفی:  630هـ : وجعل عمر بن سعد علی ربع أهل المدینة عبد الله بن زهیر الأزدی وعلی ربع ربیعة وکندة قیس بن الأشعث بن قیس وعلی ربع مذحج وأسد عبد الرحمن بن أبی سبرة الجعفی وعلی ربع تمیم وهمدان الحر بن یزید الریاحی فشهد هؤلاء کلهم مقتل الحسین.

    الکامل فی التاریخ  ج 3   ص 417 ،  دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت

    5. عزرة بن قیس الأحمسی

    صحابی بودن او

    قال ابن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی  المتوفی:  852:  عزرة بن قیس بن غزیة الأحمسی البجلی ... وذکره بن سعد فی الطبقة الأولى

    الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 5   ص 125  رقم 6431، نشر : دار الجیل – بیروت.

    نامه نوشتن او برای امام حسین علیه السلام

    قالوا: وکتب إلیه أشراف أهل الکوفة ... وعزرة بن قیس الأحمسی

    أنساب الأشراف  ج 1   ص 411 .

    فرمانده سواره نظام

    وجعل عمر بن سعد ... وعلى الخیل عزرة بن قیس الأحمسی

    أنساب الأشراف  ج 1   ص 419

    حمل سر شهدا به سمت ابن زیاد

    واحتزت رؤوس القتلى فحمل إلى ابن زیاد اثنان وسبعون رأساً مع شمر... وعزرة بن قیس الأحمسی من بجیلة، فقدموا بالرؤوس على ابن زیاد

    أنساب الأشراف  ج 1   ص 424

    6 - عبـد الرحمن بن أَبْـزى

    له صحبة وقال أبو حاتم أدرک النبی صلى الله علیه وسلم وصلى خلفه

    الإصابة - ابن حجر - ج 4 ص 239

    قال المزّی: «سکن الکوفة واستُعمل علیها»، وکان ممّن حضر قتال الإمام علیه السلام بکربلاء،

    تهذیب الکمال 11 / 90 رقم 3731.

    7 - عمرو بن حریث

    یکنى أبا سعید رأى النبی صلى الله علیه وسلم

    أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 4 ص 97

    از فرماندهان سپاه

    ومن القادة: «عمرو بن حریث وهو الذی عقد له ابن زیاد رایةً فی الکوفة وأمّره على الناس.

    بحار الأنوار 44 / 352.

    وبقی على ولائه لبنی أُمیّة حتّى کان خلیفة ابن زیاد على الکوفة.

     أنساب الأشراف 6 / 376.

    8 - أسماء بن خارجة الفزاری

    صحابی بودن او

    450 وقد ذکروا أباه وعمه الحر فی الصحابة وهو على شرط بن عبد البر

    الإصابة فی تمییز الصحابة  ج 1   ص 195 ، دار النشر : دار الجیل – بیروت

    مشارکت او در کشتن امام حسین

    دعا ابن زیاد ... وأسماء بن خارجة الفزاری، ... وقال: طوفوا فی الناس فمروهم بالطاعة ... وحثوهم على العسکرة. فخرجوا فعذروا وداروا بالکوفة ثم لحقوا به

    أنساب الأشراف  ج 1   ص 416.

    قلع و قمع شدن شیعه در کوفه  به دستور معاویه

    طبق نقل ابن ابی الحدید به دستود معاویه  زیاد بن سمیه شیعیان کوفه را در زیر هر سنگ و کلوخی پیدا کرده  و می کشت ؛ و یا دست ها و پا های آنان بریده و چشم هایشان را کور کرده ؛ و بر تنه های درخت خرما به دار می کشید.

    قال ابن أبی الحدید: فاستعمل علیهم زیاد بن سمیّة وضمّ إلیه البصرة فکان یتتبّع الشیعة وهو بهم عارف لأنّه کان منهم أیّام على علیه السلام، فقتلهم تحت کلّ حجر ومدر، وأخافهم، وقطع الأیدى والأرجل، وسمل العیون، وصلبهم على جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم.

    شرح نهج البلاغة ، ج11 ، ص 44 و النصایح الکافیة ، محمد بن عقیل ، ص 72 .

    اکثر کوفیان ، طرفداران خلیفه دوم بودند :

    از روایات و کلمات تاریخی را دلالت می کند که مردم کوفه تابع  خلفای قبل از علی علیه السلام بوده اند به طوری که وقتی امیر مومنان علیه السلام خلافت را در کوفه به دست گرفتند خواستند یکی از بدعت های عمر – نماز تراویح – را ریشه کن نمایند ؛ لذا به امام حسن علیه السلام دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با این عمل مخالفت نمودند ، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که "وای سنت عمر از دست رفت"

    قال ابن ابی الحدید: «روی أنَّ أمیر المؤمنین (ع) لمّا اجتمعوا إلیه بالکوفة فسألوه أن ینصب لهم إماماً یصلّی بهم نافلة شهر رمضان، زجرهم وعرّفهم أنّ ذلک خلاف السنة، فترکوه واجتمعوا لأنفسهم وقدّموا بعضهم، فبعث إلیهم إبنه الحسن (ع)، فدخل علیهم المسجد ومعه الدرّة، فلمّا رأوه تبادروا الأبواب، وصاحوا:  وا عمراه». شرح نهج البلاغة 12: 283 ـ تلخیص الشافی 4: 52.

    این ماجرا به حدی گسترده بود که حضرت در ضمن خطبه ای مفصل می فرمایند من از شورش عمومی و نیز از بر هم خوردن پایه های حکومت اسلامی در کوفه ترسیدم !!!این خود بیانگر آن است که بیشتر مردم کوفه از طرفداران خلیفه دوم بودند و این با شیعه بودن منافات دارد ؛ کلینی طی روایت مفصلی از حضرت امیر  (ع) نقل می کند:

    وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ | لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّى أَبْقَى وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِیَ الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ إِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ | ... وَأَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِی النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یُقَاتِلُ مَعِی یَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُیِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ ... .

    الکافی ج : 8 ص : 58، ح21  الاحتجاج ج : 1 ص : 263،  وسائل‏الشیعة ج : 1 ص : 457، کتاب‏ سلیم ‏بن ‏قیس ص : 718.


    لینک های مرتبط:آیا خون حضرت علی اصغر علیه السلام به زمین باز نگشت؟
    اسناد تاریخی در فرمان قتل امام حسین علیه السلام

     

    سوال حقیر از سایت حضرن ولیعصر(عج)+پاسخ

    با سلام خدمت شما بزرگواران.
    لطفا در خصوص این روایت و سندش که دواعش پلید برای فریب جوانان اهل سنت از آن استفاده می کنند توضیح دهید.تشکر
    « لا تقوم الساعة حتى ینزل الروم بالأعماق أو بدابق فیخرج إلیهم جیش من المدینة، من خیار أهل الأرض یومئذٍ، فإذا تصافوا قالت الروم: خلو بیننا وبین الذین سبقوا منا نقاتلهم، فیقول المسلمون: لا والله لا نخلی بینکم وبین إخواننا فیقاتلونهم فینهزم ثلث لا یتوب الله علیهم أبداً، ویقتل ثلث أفضل الشهداء عند الله، ویفتح الثلث لا یفتنون أبداً، فیفتحون قسطنطینیة فبینما هم یقتسمون الغنائم قد علقوا سیوفهم بالزیتون إذ صاح فیهم الشیطان: إن المسیح قد خلفکم فی أهلیکم فیخرجون وذلک باطل، فإذا جاءوا الشام خرج، فینما هم یعدون للقتال یسوون الصفوف إذ أقیمت الصلاة، فیتنزل عیسى بن مریم صلى الله علیه وسلم، فأمهم، فإذا رآه عدو الله ذاب کما یذوب الملح فی الماء، فلو ترکه لذاب حتى یهلک، ولکنه یقتله الله بیده، فیریهم دمه فی حربته»

    پاسخ:

    باسلام
    دوست گرامی
    اولا: هر چند این روایت در صحیح مسلم آمده است، اما راوی این روایت ابوهریره است که با دقت در شخصیت او مشخص خواهد شد که روایت او اعتباری ندارد ؛  زیرا او فردی است کذاب، مدلس و دشمن خدا و از کعب الاحبار یهودی نقل روایت می کرده است
    توضیح بیشتر
    1- ابوهریره در نزد مردم و صحابه به دروغگویی مشهور بوده است
    ابن ماجه روایت معتبری را چنین نقل کرده است:
    حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ ثنا أبو مُعَاوِیَةَ عن الْأَعْمَشِ عن أبی رَزِینٍ قال رأیت أَبَا هُرَیْرَةَ یَضْرِبُ جَبْهَتَهُ بیده وَیَقُولُ یا أَهْلَ الْعِرَاقِ اَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنِّی أَکْذِبُ على رسول اللَّهِ
    سنن ابن ماجه  ج 1   ص 130
    البانی روایت را نقل کرده و گوید:
    صحیح
    صحیح ابن ماجة 1/ 64
    در تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی  نیز روایت آمده است 
      کما أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ عنه وَحَسَّنَهُ
    تحفة الأحوذی  ج 1   ص 256
    ابن عمر نیز او را دروغگو می دانست
    فخذوا منه ودعوا فقال ابن عمر کذب أبو هریرة
    جامع بیان العلم وفضله  ج 2   ص 154
    ذهبی نیز از عثمان البری نقل می کند که او ابوهریره را دروغگو  می دانست:
     سمعت عثمان البرِّیّ یقول : کذب أبو هریرة
    اگر یکر نفر در بین مردم به دروغگویی شهرت داشته باشد، آیا کسی حرف او را قبول می کند؟!!
    2- عمر ابوهریره را دشمن خدا و کتاب می دانست
    ابن عبد ربه نقل می کند زمانی که عمر ابوهریره را از امارت بحرین عذل کرد به او گفت تو دشمن خدا دشمن کتاب خدا و دزد هستی:
     وفی حدیث أبی هریرة قال : لما عزلنی عمر عن البحرین قال لی : یا عدوّ الله وعدوّ کتابه ، سرقتّ مال الله
    العقد الفرید  ج 1   ص 55
    3-علمای اهل سنت اعتراف کرده اند ابوهریره اهل تدلیس بوده و روایاتی را از کعب الاحبار نقل می کرد و بین روایت پیامبر و او خلط می کرد و نمی دانست تشخیص بدهد که کدام روایت از آن پیامبر (ص) است وکدام از کعب
    شعبة یقول أبو هریرة کان یدلس أى یروى ما سمعه من کعب وما سمعه من رسول الله صلى الله علیه وسلم ولا یمیز هذا من هذا
    البدایة والنهایة  ج 8   ص 109
    از کجا معلوم که این روایت کعب الاحبار نباشد؟
    4-ابوهریره جاعل حدیث بوده است روایات زیادی را نقل کرده است و وقتی از او می پرسیدند که این روایت را کجا آوردی می گفت از کیسه خودم بوده است
    روایتی در صحیح بخاری چنین نقل شده است
    وَیَقُولُ الْعَبْدُ أَطْعِمْنِی وَاسْتَعْمِلْنِی وَیَقُولُ الِابْنُ أَطْعِمْنِی إلى من تَدَعُنِی فَقَالُوا یا أَبَا هُرَیْرَةَ سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال لَا هذا من کِیسِ أبی هُرَیْرَةَ
    صحیح البخاری  ج 5   ص 2048
    با این وجود آیا جا دارد روایت چنین شخصی که حتی عمر که خلیفه اهل سنت است او را دشمن خدا و پسر این خلیفه او را دروغگو می داند، روایش را قبول کرد؟!!!
    ثانیا: نقل شده اس که ابوهریره ار نقل روایات فتن امتناع می کرده است:
    کان ابوهریرة یمتنع من التحدیث بأحادیث الفتن قبل وقوعها لأن ذلک مما لا یحتمله رؤس الناس وعوامهم
    مجموع الفتاوى  ج 2   ص 218
    حال روایت مورد نظر از احادیث فتن است پش چطور ابوهریره که از نقل این روایات امتناع می کرده است در اینجا نقل روایت کرده است؟!! 
    ثالثا: روایت روم را ذکر کرده است که وارد دابق می شود، در کجا آمده است که رومی ها الان وارد دابق شدند تا عده ای مثل داعش خود را مدافع بدانند و بیایند با اینها بجنگند؟!!!!
    رابعا: در روایت آمده است که لشگری از مدینه می آیند و با رومی ها جنگ می کنند حال سوال این است مگر داعش لشگری از مدینه هستند و از مدینه آمدند؟!!! در حالی که عده زیادی از داعشی ها به صورت پراکنده از نقاط مختلف جهان در سوریه جمع  شده اند
    خامسا: در روایت از آمدن عیسی علیه السلام و دجال سخن به میان آمده است پس چرا تا بحال از آنها خبری نیست؟!!!
    موفق باشید
    گروه پاسخ به شبهات

    رزیة یوم الخمیس ، لرزه ای پایدار بر اعتقاد وهابیون (جدید)


    بسم الله الرحمن الرحیم

    السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان

    لعن الله اعدائکم من الجن و الانس اجمعین

    بابی انت و امی و نفسی لک الوقاء و الحمی.


     

    مقاله حاضر گزیده‌ای است از مقالات منتشر شده در سایت اسلام تکس و سایت حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف پیرامون ماجرایی که با عناوین ماجرای "دوات و قلم" ، "قرطاس" یا "رزیه یوم الخمیس" معروف گردیده است. در این مقاله پس از بیان مقدمه‌ای در ضرورت پرداختن به این موضوع، ابتدا اصل ماجرا مبتنی بر سندی خدشه‌ناپذیر بیان گردیده است که نکاتی از متن روایت مورد توجه قرار گرفته است که در تبیین فضای واقعی واقعه کمک می‌نماید. سپس بیان مخالفان در توجیه مفاد آن در دو دسته شامل خدشه در سند و نیز خدشه در دلالت ارائه گردیده است که در هر بخش پاسخ‌های شیعه نیز بیان شده است. بدیهی است برای آگاهی از جوانب تفصیلی موضوع لازم است به ارجاعات ارائه شده مراجعه گردد.

    مقدمه

    هدف این مقدمه پاسخ به این سوال است که چرا آگاهی نسبت به جوانب مختلف ماجرای رزیه یوم الخمیس واجد اهمیت است. در دسته‌بندی عمومی شبهات، پرداختن به ماجرای رزیه یوم الخمیس می‌تواند در دسته شبهات فاطمیه قرار ‌گیرد. این موضوع در نمودار زیر نشان داده شده است که توضیح آن در ادامه ارائه گردیده است.

     

    مدعای اصلی در موضوع حمله به خانه ام الائمه حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها اینست که جریان نفاقی حول حضرت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله حضور داشتند که به تعابیر مختلفی در آیات مدنی قرآن کریم مورد مذمت قرار گرفته‌اند. این جریان نفاق در دوران وجود مقدس حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز مبتنی بر مستندات مخالفین در ماجراهای مختلف از جمله جنگ تبوک[1] [آیا عمر ، ابوبکر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشته‌اند ؟]، جنگ احد [2] [فرار ابوبکر در جنگ احد] و صلح حدیبیه [3] [عمر، معترض در صلح حدیبیه] پرده قلب خود را کنار زده بودند؛ اما پیغبمر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از سوی خداوند متعال سبحان قدوس مجاز به افشای آنان نبودند. با این وجود سوال اینست که آیا منافق تا آخر عمر خود منافق خواهد بود؟ اگر چنین باشد که به نوعی فلسفه نفاق زیر سوال می‌رود. پس شروع بروز بیرونی منویات درونی منافقان زمانی خواهد بود که دلیل اصلی عدم ابراز این مکنونات قلبی دیگر وجود نداشته باشد؛ یعنی نبودن حضرت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله. شروع این مرحله از فعالیت جریان نفاق در روزی بروز یافته است که موسوم شده است به ماجرای رزیه یوم الخمیس. بنابراین بررسی این موضوع بسیار حائز اهمیت است. شناخت ابعاد مختلف این ماجرای دردآلود در تحلیل ماجرای شهادت حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله، کودتای سقیفه و نیز حمله به خانه وحی دارای اهمیت کلیدی است؛ چرا که با آشنایی نسبت به افراد و فضای خانه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، رفتار کودتاگران در حمله به خانه وحی شفافیت و وضوح بیش از پیش خواهد یافت.




    ماجرا چه بود؟

    روایت مورد استناد روایتی است که فقط در کتاب صحیح بخاری در 7 موضع مختلف بیان شده است[4] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] که آن را بی‌نیاز از مباحث سندی می‌کند. با این وجود، در [5] [آیا حدیث قرطاس، تنها از طریق ابن عباس نقل شده است؟] و [4][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] مباحثی بدیع در استناد این روایت از کتب اهل تسنن و در [6][آیا حدیث قرطاس در منابع شیعه نیز آمده است ؟‏] در کتب شیعه ارائه گردیده است.

     

    قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: یَوْمُ الخَمِیسِ، وَمَا یَوْمُ الخَمِیسِ؟ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «ائْتُونِی أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»، فَتَنَازَعُوا وَلاَ یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ، أَهَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ؟ فَذَهَبُوا یَرُدُّونَ عَلَیْهِ، فَقَالَ: «دَعُونِی، فَالَّذِی أَنَا فِیهِ خَیْرٌ مِمَّا تَدْعُونِی إِلَیْهِ».

    ابن عباس گفت : روز پنج شنبه؛ و چه روز پنج شنبه ای؛ بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله شدت یافت و گفت : اسباب نگارش برای من بیاورید تا برای شما نوشتاری بنگارم که بعد از آن، هرگز  تا ابد گمراه نشوید. آنان به نزاع پرداختند در حالی که در نزد پیامبران شایسته نیست نزاع شود. آنان گفتند: او را چه میشود ؟! آیا هذیان میگوید؟! سپس، آنان رفتند تا پاسخ مناسبی را به پیامبر خدا بدهند که او گفت : رهایم کنید! این حالتی که من در آن قرار دارم بهتر است از آن چه شما مرا به آن فرا میخوانید.

     

    تدقیق در روایت به منظور شناخت فضای خانه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌‌وآله در آن روز:

    با تدقیق در این روایت کوتاه که امتداد بلند تاریخ پس از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن قابل شهود است، نکاتی به دست می‌آید که در تبیین فضای خانه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کارگشا است که در [7] [خاموش ساختن رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)] و [8] [خاموش ساختن رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌اله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم) ] به تفصیل بدان پرداخته شده است.

    1 - اصلاً چرا تنازع؟ و تنازع بین چه کسانی بوده‌ است؟ آیا مخالفان خودشان یک گروه بوده‌اند که رهبری داشته‌اند و در برابر گروهی دیگر بودند؟ رهبر این گروه مخالف چه کسی بوده است؟ و راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن حولکم من الاعراب منافقون".

    2 - همین حالا که ما این روایت را می‌خوانیم، با همین عقل موجودمان، مگر خواسته پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله امر عجیب و غریب و غیرقابل فهمی بوده است؟ بین آن فرمایش و نسبت هذیان چه ربطی وجود دارد؟ اینجا بحث در این نیست که اصلاً آیا حضرتشان قرار بوده است که در مورد خلافت و وصایت بفرمایند یا موضوع دیگر مطرح بوده است؛ بلکه سوال اینست که مگر این فرمایش پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله طوری است که اگر حتی یک نامسلمان آن را بشنود،‌ گمان کند صاحب آن بیمار است؟ آن درخواست شفاف و این نسبت هذیان‌گویی؟! مگر اطرافیان حضرتشان که بوده‌اند؟ و راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن حولکم من الاعراب منافقون".
    3 - تنازع کردند و گفتند آنچه را که نباید؛ اما پس از آن چه کردند؟ گاهی به دلیل وزن ثقیل عبارت بی‌ادبانه "ا هجر" تمرکز‌ها بر این عبارت معطوف شده است و اینطور در اذهان نشسته است که پس از آن تنازع و این کلام، پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را ترک کردند و رفتند. اما آیا روایت این را می‌گوید؟ باید به عبارت "فذهبوا یردون علیه" دقت مضاعفی کرد. آنها به سمت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله رفتند تا چه کنند؟ و چرا حضرتشان فرمودند رهایم کنید؟ در شلوغی خانه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله واقعاً چه خبر بوده است؟ چرا بزرگان اهل سنت حاضر شدند اعتبار علمی خود را در توجیه این عبارت نادیده بگیرند و بگویند آنچه را که نسزد و این عبارت روایت با شارحان چه کرده است [7] و ‍[8][خاموش ساختن رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)] و [خاموش ساختن رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌اله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم) ]؟ این عبارات از چه حادثه‌ای در آن روز حکایتگری می‌کند؟ و راست گفت خداوند بلند مرتبه که "و ممن حولکم من الاعراب منافقون".



    نتایج این اتفاق شوم:

    1 - مهمترین نتیجه‌گیری از این روایت محکم اینست که وقتی در حضور خود پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله با کلام ایشان چنین می‌کنند، تکلیف روایات غدیر و منزلت و ولایت و اولی‌الامر و همه و همه در غیاب ایشان روشن می‌شود؛ که چقدر دور است این توقع از آنان که چنین کردند که بخواهند ملتزم باشند به من کنت مولاه و فاطمة بضعة منی در نبود حضرتشان.
    و چه ساده آنها که ایشان را به مودة فی‌القربی می‌خوانند؛ که اینان به خود پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز مودت نداشتند چه رسد به القربی.

    2 - اگر مخالفت عمر به گفته ملاعلی قاری تلویحی بود [8][خاموش ساختن رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌اله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم)]، اگر قرار بر صراحت می‌بود دیگر چه می‌گفت؟
    به نظر علمای اهل تسنن در [9][حسبنا کتاب الله ؛ فضیحت ماندگار عمر ! ] اگر کسی بگوید حسبنا کتاب الله، فردی است زندیق، اهل بدعت، جزء خوارج، کافر، احمق، خبیث و گمراه (که این صفات تسلسلی از ناسزاها نیست بلکه دقیقاً ترجمه نظر علمای اهل سنت است ) و او چنین گفت؛ ولی او را چنان نمی‌دانند.
    3 - چه با عترتی و چه با سنتی، مگر روایت ثقلین متواتر نیست [10][صحت و تواتر حدیث شریف ثقلین] و همه نشنیده بودند؟ پس حسبنا کتاب الله دیگر چیست؟ و او که گفت چرا همان‌جا اجماعی بر مخالفت با این گفته‌اش شکل نگرفت؟ و مباد ما را که این کلام خداوند را راست نشماریم که "و ممن حولکم من الاعراب منافقون".

    4 - و چقدر رفت و آمد این گروه منافقین در خانه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله راحت بوده است؛ راستی چرا قرآن برای ما "دو زن" را مثال زده است از زنان پیغمبران پیشین؟ چرا برای "ما" این مثال را زده است؟ مگر پیغمبر دیگری برای ما خواهد بود تا این مثال برای ما سود داشته باشد؟ و آن "دو زن" کیستند؟


    توجیهات مخالفان

    به منظور ایجاد آمادگی ذهنی برای بررسی توجیهات مخالفین، خودتان را در موقعیت ایشان تصور فرمائید. روایتی است محکم و استوار با دلالتی آشکار که عمق و گستره اثرگذاری آن به فروپاشی بنیان اعتقادات مخالفین منجر می‌شود. این روایت باید به هر طریق ممکن رفع و رجوع گردد. اما آیا با خدشه به سند؟ یا خدشه به دلالت؟ که هر دو بسیار استوارند. و یک تناقض درونی در اینجاست که از آن مفری نیست؛ و آن اینکه آنان که به خدشه در تحقق این فاجعه می‌پردازند، آگاهند که دلالت این روایت چقدر روشن و همه‌فهم است و آنان‌که به خدشه در دلالت می‌پردازند در درون خود هیچ مفری برای خدشه به سند نمی‌یابند که فقط در صحیح بخاری در هفت موضع بیان شده است. با این وجود، توجیه‌هایی از سوی مخالفان در رزیه یوم الخمیس در دو دسته کلی تشکیک در موضوع و توجیه دلالت ارائه شده است که لازم است مورد بررسی قرار گیرد؛ توجیه‌هایی مضطرب که ما لها من قرار.

    1 - پذیرش اصل موضوع و توجیه

    آنانی که در صدد توجیه برآمده‌اند توجه نکرده‌اند که در این فاجعه فقط یک امر نیست که مورد اشکال است تا بخواهند به لطائف الحیلی آن را توجیه کنند؛ بلکه مجموعه‌ای از چهار حقیقت همزمان شامل تنازع، بی‌احترامی، هجوم به سمت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه و اله و نیز عکس العمل پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه است که زنجیره جدانشدنی اتفاقات آن روز شوم است که هر کدام از ایشان در مقام پاسخگویی سعی در رفع یکی از این چهار اتفاق را دارند و غافل نسبت به امور دیگر. با این وجود مجموعه توجیهات ایشان را می‌توان در 5 عنوان خلاصه نمود:

    1.1.     نزاع بین اصحاب بوده است و نه با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله.

    1.2.     عمر آن حرف را نزده است.

    1.3.     عمر حرف ناپسندی نزده است.

    1.4.     عمر اینگونه فهمیده است.

    1.5.     اگر عمر کار ناپسندی انجام داده است، به اهل بیت هم در این امر اشکال وارد است [العیاذ بالله].

    1.6.     فارغ از کار عمر،‌ موضوع کتابت در مورد امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه نبوده است و در مورد ابوبکر بوده است.

    که در ادامه به تفصیل این موارد پرداخته شده است.

     

    نزاع بین اصحاب بوده است و نه با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

    1.1.     می‌گویند اینکه خداوند فرموده است لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی در مورد بلند کردن صدا در مورد ایشان است نه با یکدیگر؛ به عبارت دیگر دعوای صحابه عادل واجب التعظیم با یکدیگر در حضور پیغمبر اکرم مانعی ندارد.

    1.1.1.  اصلاً مگر موضوع بر سر این آیه است؟ تنازع این صحابه عادل واجب التعظیم با یکدیگر بر سر چه امری بوده است؟ آیا مثلاً سر مسائل اقتصادی دعوا داشتند و آن را نزد پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مطرح کردند یا اینکه حاق موضوع تنازع در مورد خود امر پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است؟ زشتی این عمل آنقدر زیاد و بدیهی است که اصلاً حاضر نیستید آن را در مجامع تبلیغ کنید که عمر چنین گفته است و صحابه چنان. آیا بر فرض آنکه [فرض محال] آیه همانی را بفرماید که شما می‌گویید، به این معنی است که آن کلام و آن رفتار صحابه صحیح بوده است؟ الان با این توجیه قلب شما آرام گرفته است؟

    1.1.2.  با این وجود، بخاری و مسلم، دقت بفرمائید بخاری و مسلم، می‌گویند شان نزول آیه لاترفعوا اصواتکم دعوای ابوبکر و عمر در نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. [11][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هشتم »]

     

     

    1.2.     عمر آن حرف را نزده است.

    1.2.1.  مسلم و بخاری، ابن حزم اندلسی، ابن حجر، قسطلانی، قاضی عیاض، ملا علی قاری و ابن تیمیه همه تصریح به نام عمر دارند: [12] و  [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت اول »] و [13] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت دوم » ]

    1.2.2.  اگر عمر نبوده چه کسی بوده؟ آیا صحابه عادل واجب التعظیم؟

     

    1.3.     عمر حرف ناپسندی نزده است چون معنای هجر به معنای هذیان گفتن نیست.

    1.3.1.  در [14] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش ششم »] به تفصیل نشان داده شده است که علمای اهل سنت از این واژه در روایت مورد بحث برداشت هذیان گفتن نموده‌اند.

    1.3.2.  چرا استوانه‌هایی چون ایجی این موضوع ساده عربی را نفهمیدند و شروع به توجیه کرده‌اند [4] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول »

    1.3.3.  اگر این کلام ناپسند نبوده است، چرا تلاش می‌شود تا گفته شود که عمر نبوده است؟

    1.3.4.  اگر این کلام ناپسند نبوده است، چرا تلاش‌هایی برای تشکیک در وقوع این اتفاق روی داده است؟ همه اینها یعنی اهجر همان معنایی را دارد که هم ما می‌دانیم و هم مخالف ما.

     

    1.4.     عمر همینگونه فهمیده است که عمل کرده است.

    ذیل این بخش دو موضوع وجود دارد: اول توجیه امثال عضدالدین ایجی در المواقف که این اتفاق را یک اختلاف اجتهادی [4][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » ] قلمداد نموده‌اند که بر همین اساس دیگرانی نیز گفته‌اند که امر پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله واجب الاطاعه نبوده است؛  اما:

     

    1.4.1.  علاوه بر دلایلی که نشان می‌دهد خود اهل سنت نیز وجوب را استنباط می‌کنند [15][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت دوم »] و [16] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت اول »] اگر پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چگونه می‌فرمود واجب بود؟

    1.4.2.  اگر کسی معتقد باشد دستوری واجب الاطاعه نیست، چه می‌کند؟ آیا حداکثر فقط انجام نمی‌دهد یا اینکه علاوه بر انجام ندادن، قد غلبه الوجع یا ان الرجل لیهجر را هم اضافه می‌کند؟ به خاطر عمل نکردن به مستحب است که با هم نزاع کردند و پیغمبر اکرم صلی الله‌علیه و اله به آنها فرمودند دعونی؟

    1.4.3.  اختلاف اجتهادی با چه کسی؟ با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله یا صحابه با هم؟ اگر منظور اختلاف اجتهادی صحابه با هم است، که چه ربطی به ان الرجل لیهجر دارد؟

    1.4.4.  اگر این مخالفت شدید و بی‌ادبانه اجتهاد است، کدام مخالفت است که اجتهاد نیست؟ پس "و ما کان لمومن و لا مومنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم" چه می‌شود؟

    1.4.5.  به نقل سنن دارمی و سنن ابی‌داود عبدالله بن عمرو می‌گوید من هر آنچه از رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه و اله می‌شنیدم می‌نوشتم که قریش مرا نهی کردند ولی حضرت رسول فرمودند از دهان من جز حق خارج نمی‌شود [17] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوازدهم - قسمت اول » ]؛ دقت او در کتابت حتی بدون امر پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مورد مدح حضرتشان واقع شد حال چطور عدم تمکین و جسارت خلیفه دوم درجلوگیری از امر صریح به کتابت، اینگونه توجیه شود؟

    1.4.6.  به خاطر عمل نکردن به مستحب است که روایتی که در 7 موضع بخاری و نیز در مسلم آمده است، متهم به ضعف سندی می‌شود؟

    1.4.7.  آنها که می‌گویند عمر نبوده است یا ا هجر معنای ناپسندی ندارد، چرا متوجه واجب الاطاعه نبودن نشده‌اند؟

     

    و برای محکم‌تر کردن این توجیه گفته‌اند که اگر کتابت آن وصیت امری واجب الکتابه بود حضرت رسول صلی الله علیه و اله آن را کتابت می‌فرمودند.

     

    1.4.8.  مجدداً اصلاً فرض کنید این امر واجب نبود، حداکثر فقط انجام نمی‌داند. چرا دیگر گفت ان الرجل لیهجر؟

    1.4.9.  بالاخره باید روشن شود که اگر پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چطور می‌فرمودند، واجب می‌بود و عمر محکوم؟ این موضوع باید روشن شود.

    1.4.10.     پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به ما فرموده‌اند بدی نکنید تا شما را به بهشت ببرم؛ حالا اگر ما بدی کردیم و بهشت نرفتیم به این معنی است که بدی‌نکردن بر ما واجب نبوده است؟ حضرت فرمودند دوات و قلم بیاورید تا هدایتتان کنم؛ بنابراین نتیجه نیاوردن دوات و قلم هدایت نشدن است نه واجب نبودن کتابت. واجب بودن یا نبودن کتابت بر پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دائر مدار آوردن یا نیاوردن قلم و دوات نیست.

    1.4.11.     گرچه در منابع شیعی، کتابت موضوع بعد از رفتن آنها آمده است اما حتی با فرض عدم کتابت، از دل این ماجرا نفاق منافقان برملا شد که برای هدایت‌جویان کافی است.

     

    و سپس دو نمونه از واجب الاطاعه نبودن دستور پیغمبر اکرم صلی الله‌علیه و اله بیان می‌کنند: یکی می‌گویند امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه نیز در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌‌و‌آله در حذف نام ایشان مخالفت نموده است. و دیگر اینکه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه هفت درهم دادند تا آنحضرت برای آل الله سلام آلله‌علیهم اجمعین از بازار خرید نمایند اما امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه انها را صدقه دادند.

    اما در موضوع صلح حدیبیه که در [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »] و [19] [آیا امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌اله مخالفت فرمودند؟] به تفصیل بحث شده است:

    1.4.12.     آنجا رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله از امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه می‌خواهند که نام مبارک ایشان را پاک کنند و حضرتشان از شدت ادب محضر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، خاضعانه و خاشعانه فرمودند که من توانایی [جسارت] این کار را ندارم (ما انا بالذی امحاه) که هر کس به ماجرا نظر کند، نه مخالفت که ادب امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه را دریافت می‌کند چنانکه بزرگان اهل سنت نظیر نووی در شرح بخاری، قسطلانی، شیخ عبدالحق دهلوی، ابن بطال در شرح بخاری نیز چنین دریافت کرده‌اند [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »]  و آن را به عنوان فضیلتی برای امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه ذکر فرموده‌اند.

    1.4.13.     بر اساس شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید پس از این اتفاق حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌اله به امیرالمومنین تبسمی فرمودند که نشان از رضایت حضرتشان از عمل و ادب امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه بود چنانکه دیگران نیز این ادب را فطرتاً در می‌یابند [18]  [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »] .

    1.4.14.     آنجا می‌‌خواستند نام رسول الله صلی الله‌علیه و آله محو شود و امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه در برابر این موضوع ادب فرمودند چنانکه گذشت و اینجا خود حضرت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آل امر می‌کنند که می‌خواهند مطلبی بنویسند که تا قیامت کسی گمراه نشود و آن مرد گفت انه لیهجر.

    1.4.15.     آنجا حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله تبسم فرمودند و اینجا فرمودند دعونی یا قوموا عنی. آنجا را می‌گویند مخالفت و اینجا را می‌گویند عمل نکردن به استحباب. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

    و در موضوع صدقه:

    1.4.16.     فقط کافی است متن روایت خوانده شود تا معرفت ما نسبت به فضائل او که حدی برای فضائلش متصور نیست بیشتر شود [20] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش یازدهم »]؛ همین.

     

    اگر عمر کار ناپسندی انجام داده است، به اهل بیت هم در این امر اشکال وارد است [العیاذ بالله]

    1.5.     اگر قرار به حبط باشد،‌اعمال اهل بیت هم حبط می‌شود چون یا موافق عمر بوده‌اند یا مخالف.

    1.5.1.  این کلام بی‌مبناست و هیچ دلیلی بر آن اقامه نشده است که امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه با او در آن شرایط نزاع کردند. [21][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش نهم » ] ؛ چنانکه خود در جای دیگری گفته‌اند چرا امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه جواب اهانت کنندگان را ندادند؛ پس خود اقرار دارند که عده‌ای مخالف بوده‌اند اما در حضور پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شروع به نزاع نکرده‌اند.

    1.5.2.  اگر ایشان نزاع کرده باشند که محتاج ارائه سند از سوی مخالفان است، حتماً به دلیل امر و رضایت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بوده است.

     

    فارغ از کار عمر،‌ موضوع کتابت در مورد امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه نبوده است و در مورد ابوبکر بوده است

    1.6.     و در اینکه موضوع کتابت چه بوده است:

    اول می‌گویند از کجا معلوم قرار بوده ولایت حضرت امیرالمومنین علی سلام‌الله‌علیه را بنویسند؟

    1.6.1.  اصلاً مگر بحث اثبات ولایت امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه است و مگر برای اثبات ولایت امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه به این اتفاق استناد می‌کنیم؟ بحث این روایتف شناخت چهره منافقانه آنانی است که باید.

    1.6.2.  نووی در شرح مسلم، عینی حنفی در شرح بخاری، ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، قسطلانی در ارشاد الساری، نویری در نهایة الارب، ابن جوزی در کشف المشکل، می‌گویند موضوع کتابت خلافت بوده است. [22][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سیزدهم » ]؛ حالا چرا خلیفه دوم نگذاشت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله بنویسد و مخالفت نمود؟

    و بعد برخی می‌گویند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله قرار بود نام ابوبکر را بیاورند.

    1.6.3.  اصلاً فرض کنیم اینگونه بوده است؛ چرا خلیفه گفت قد غلبه الوجع؟ چرا گفت ان الرجل لیهجر؟ باید پذیرفت بر اساس این روایت خلیفه دوم به حقانیت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اعتقاد نداشت؛ این را باید پذیرفت.

    1.6.4.  آیا می‌شود نصی بر ابوبکر وجود داشته باشد و با این حال نظریه انتخاب و شورا متولد شده باشد؟ این دقت را فخر رازی کرده است [23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »] که نصی وجود ندارد. و مانند قاضی جرجان تصریح دارند که بر خلافت ابوبکر نصی نیست.

    1.6.5.  عده‌ای از خود اهل سنت هم این ادعای نص بر ابوبکر را جعل بکریه می‌دانند [23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »].

     

     

    2 - تشکیک در موضوع

    تشکیک در وقوع این اتفاق از طریق تضعیف سندی روی نداده است؛ چه اینکه کسی را یارای انکار سندی روایتی که بخاری در 7 موضع آورده است و مسلم هم آن را در صحیح خود آورده است نیست که استواری و فخامت سندی این روایت در اوج است؛ پس باید چه کرد؟ به زعم خود به لوازم صحت این روایت توجه کرده‌اند که با برخی پیش‌فرض‌های آنها در تناقض است و به این دلیل گفته‌اند این روایت قابل اعتبار نیست. نظر به نوع پاسخ‌ها و گفته‌های ایشان، این را در ذهن متبادر می‌سازد که الغریق یتشبث بکل حشیش.

    2.1.     می‌گویند هلموا را اهل حجاز استفاده نمی‌کنند؛ توضیح اینکه در برخی نقلهایشان به جایی ائتونی اکتب لکم نوشته‌اند هلموا اکتب لکم.

    2.1.1.  اصل پاسخ اینست که این دیگر چه اشکالی است به حدیثی که بخاری در 7 موضوع و مسلم هم آن را گفته‌اند و این همه بر آن بحث شده است.

    2.1.2.  این عبارت در روایات دیگری نیز [24] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سوم » ] که تصحیح بزرگانی چون البانی را دارد استفاده شده است.

     

    2.2.     عبارت قوموا عنی خلاف رفتار رحمت للعالمین نسبت به اصحاب است.

    2.2.1.  دقت شود که در اینجا فرض شده است که صحابه واجب التعظیم هستند و این پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند که العیاد بالله خودشان را باید با این واقعیت تطبیق دهند.

    2.2.2.  باید توجه کرد که ابتدائاً و بدون مقدمه که حضرتشان چنین نفرموده‌اند بلکه در پاسخ آن رفتار زشت،‌ حضرت چنین فرموده‌اند. که این خشم هم برای رضای خداوند بوده است [25].[بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهارم » ]

    2.2.3.  خداوند "ارحم الراحمین" که خالق حضرت رحمت للعالمین صلی‌الله‌علیه‌وآله است، هم خطاب به منافقان تعابیر بسیار تندتری در قرآن نسبت به قوموا عنی دارد؛ آیا آنجا هم معتقدند که بعید است خداوند نسبت به صحابه چنین فرموده باشد؟ که مبادا عظمت خودساخته صحابه در نظر آنان کمرنگ شود.

     

    2.3.     پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله نوشتن نمی‌دانستند.

    2.3.1.  اصلاً مگر بحث اینست؟ خوب پیغمبر دستور می‌دادند شخصی بنویسد. چه می‌گویی؟! چنانکه ابن حجر و عینی گفته اند . [26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]

    2.3.2.  در کتب اهل سنت بابی وجود دارد با عنوان ما کتب النبی الی . . .[26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]

    2.3.3.  امی‌ بودن حضرت رسول به معنی اهل ام‌القری بودن است نه بی‌سوادی [26] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]

     

    2.4.     چرا حضرت رسول الله صلی الله علیه و اله سلم پس از آن روز، وصیت نامه خویش را ننوشتند [27] [چرا رسول خدا (ص) پس از «رزیة الخمیس» وصیت نامه‌اش را ننوشت؟

    2.4.1.  کارکرد متن مکتوب برای کسانی است که در لحظه کتابت حضور نداشته اند و به شهادت کسانی که در هنگام کتابت حاضر بوده‌اند، به آن اعتماد می‌کنند. اما در اینجا همان حاضران اجازه ندادند تا اصلاً کار بخواهد به متن مکتوب برسد.

    2.4.2.  فرض کنیم حضرت رسول می‌نوشتند؛ آیا نمی‌توانستند مثل دوره منع حدیث بگویند حسبنا کتاب الله و العیاذ بالله بگویند آنچه پیغمبر نوشته‌اند در حال غلبه وجع بوده است؟

    2.4.3.  این سوال از آنجا ناشی می‌شود که فضا را به صورت عادی می‌بینیم و آن کلام خلیفه را مثلاً یک عصبانیت زودگذر بدانیم؛ اما اگر فضای خانه پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و حرکات پیشین جریان نفاق و تمام سفارش‌های شفاف حضرت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را بدانیم، خواهیم دانست که چنین پرسشی وجهی نخواهد داشت. و آنچه بنا بود ابلاغ شود، دیگر ابلاغ شده بود.  و آنچه قرار بود روشن شود،‌ روشن شده بود.

     

     

    2.5.     چرا امیرالمومنین جواب اهانت کنندگان را ندادند؟ که پاسخی مفصل در [28][آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانت‌کنندگان را ندادند؟] ارائه گردیده است.

    2.5.1.  اگر هدف این سوال این باشد که چون امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه جواب ندادند پس اصلاً چنین اتفاقی روی نداده است،  اشتباه مطلق است؛ چه اینکه وقوع آن مطلب از طریقی ثابت می‌شود که مستقل از پاسخ دادن یا پاسخ‌ندادن امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه است. یعنی آن فاجعه روی داده است؛ چه امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه پاسخ داده باشند و چه نه.

    2.5.2.  اگر منظور از پاسخ دادن پاسخ دادن کلامی است، که در اینصورت سوال اینست که شان حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در نظر مردم بیشتر بوده است یا امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه؟ وقتی خود حضرت رسول صلی‌الله‌علیه و آله فرموده‌اند و توجهی نکردند، فرمایش امیرالمومنین آیا اثری دارد؟

    2.5.3.  این سوال هم از عدم توجه به شرایط خانه حضرت رسول صلی‌الله‌علیه و آله در زمان وقوع این اتفاق است که گویا همه چیز در آرامش بوده است و حضرت رسول هم در بستر بیماری نبوده‌اند؛ در حالیکه حال حضرت رسول چنان وخیم بوده است که در همین اثنا از هوش رفته‌اند و بین اصحاب هم درگیری (حداقل کلامی) در جریان بوده است؛ حالا به نظر شما آیا امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه باید با آنها می‌جنگیدند؟

     

    لینک مراجع:

    [1] آیا عمر ، ابوبکر و عثمان و ... در ترور نافرجام رسول خدا (ص) دست داشته‌اند ؟

    [2] فرار ابوبکر در جنگ احد.

    [3] عمر؛ معترض در صلح حدیبیه

    [4] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش اول » .

    [5] آیا حدیث قرطاس، تنها از طریق ابن عباس نقل شده است؟

    [6] آیا حدیث قرطاس در منابع شیعه نیز آمده است ؟‏

    [7] خاموش ساختن رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آْله آغاز کودتای سقیقه (بخش اول)

    [8] خاموش ساختن رسول‌الله‌صلی‌الله‌علیه‌و‌اله آغاز کودتای سقیفه (بخش دوم)

    [9][حسبنا کتاب الله ؛ فضیحت ماندگار عمر ! ]

    [10][صحت و تواتر حدیث شریف ثقلین]

    [11][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هشتم »]

    [12] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت اول »

     [13] بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش پنجم - قسمت دوم »

    [14] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش ششم »]

    [15][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت دوم »

    [16] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش هفتم - قسمت اول »

    [17][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوازدهم - قسمت اول »

    [18] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دهم »

    [19] [آیا امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه در صلح حدیبیه با دستور رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌اله مخالفت فرمودند؟

     [20][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش یازدهم »

    [21][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش نهم » ]

    . [22][بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سیزدهم »

    [23] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهاردهم »]

    [24] [بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش سوم » ]

    [25].[بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش چهارم » ]

    [26][ بررسی حدیث قلم و قرطاس « بخش دوم »]

    [27] [چرا رسول خدا (ص) پس از «رزیة الخمیس» وصیت نامه‌اش را ننوشت؟

    [28][آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانت‌کنندگان را ندادند؟]