گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

شیوه ی کنترل عصبانیت و ناراحتی

انسان می‌تواند با هنری که دارد خود و دنیای پیرامون خویش را تغییر دهد و از مشکلات آن رهایی یابد. برای نمونه، اگر از دستِ دشمن و یا دوست عصبانی است و نمی‌تواند عصبانیت خود را کنترل کند، باید بداند که این نتوانستن از ضعف اوست؛ ولی این کار از توان انسان خارج نیست و انسان می‌تواند با ذهن و فکر خود از عالَمی و مرتبه‌ای به عالَم و مرتبه‌ای دیگر حرکت کند.

این امر نیازمند هنرمندی زیرکانه و عاقلانه است. او هنگامی که با عصبانیت از سر کار روزانه به خانه و کاشانه آمده است، بعد از این که لباس کار خود را درآورد، باید مشکلات کار را نیز با آن لباس درآورد و عصبانیت را با نوشیدن لیوانی آب فراموش کند و سپس با روحیه‌ای شاداب و زنده سر سفره بنشیند و با تمام وجود غذا بخورد.

وی زمانی که دست به نان می‌برد و قطعه‌ای از نان را به همراه غذا به دهان نزدیک می‌کند، شایسته است به غذای خود و به چیزهای خوب و ریزی که در اطراف وی هست توجه کند و بیندیشد. برای نمونه چنان‌چه موری نزدیک سفره است و قطعه نانی به دندان می‌کشد، از دیدن آن لذت ببرد و لبخند بزند. به چنین انسانی با شخصیت و افکار و هنری که از آن یاد شد، انسان قوی می‌گویند.

اگر کسی عصبانیت جامعه و دوست و دشمن و در و دیوار را به خانه آورد و درگیری خانه را به بیرون برد و آن را بر رانندهٔ تاکسی خالی نماید، عملکرد وی شخصیت ضعیف او را نشان می‌دهد. او هم برای خود و هم برای دیگران مشکل‌ساز می‌باشد.

انسان در حال درگیری با همسر خود می‌تواند صحنه را به گونه‌ای دیگر در ذهن خود تصور کند و با شوخی و مزاح با همسر خود، کلام و لحن گفتاری عصبانی چیره بر آن محیط را به شیوه‌ای هنرمندانه تغییر دهد و پیشامد مشاجره را پیش از هر گونه ناراحتی و کدورت به نشاط و شادمانی تحویل برد و ناسازگاری را به بهترین شیوه برطرف نماید.

منبع

شیوه های کنترل زمینه های انحراف زنان

از اقتضاءات بارز تعین زنانه، هوس‌محور بودن است. هوس‌محوری سبب می‌شود زن زود دل می‌بندد و زود دل برمی‌گیرد. چشم‌های زن بیش‌ترین نقش را برای دل‌بستن هوس‌آلود وی بازی می‌کند. از این رو، لازم است زمینه های انحراف زنان را شناسایی و کنترل نمود.

اسلام برای مهار این اقتضا توصیه می‌نماید که زن‌ها باید از نگاه‌های ابتدایی در برخورد با نامحرم و نگاه پایدار و استمراری به صحنه‌هایی که مهیج است، خودداری کنند و چنین شرایطی نباید برای آنان فراهم شود. نگاه‌های مداوم و مستمر، اثرات زیان‌بار و جبران‌ناپذیری را به دنبال دارد.

اسلام در این موارد به نکات مهمی اشاره کرده است و در برخوردهای زنان و مردان، حد و مرزهایی قرار داده و احکامی در این زمینه وضع نموده است. این احکام می‌تواند بهترین زمینه‌های روان‌کاری را نسبت به زن‌ها ارایه دهد.

زن هرچه مناظر فریبنده را نبیند، بهتر است و نیز بهتر است از مردان نامحرم نیز هرچه بیش‌تر پرهیز داشته باشد؛ چرا که در این صورت است که سالم می‌ماند.

زنی که صحنه‌ای فریبنده را دیده است، نیازمند توجه سالم است؛ وگرنه به تباهی و گمراهی کشیده می‌شود و باید او را از نظر اخلاقی محافظت نمود. باید زن را از هرگونه جلوه‌های ناسالم اجتماعی ـ به‌خصوص در مواقع حساس و بحرانی ـ دور نگاه داشت.

محیط خلوت و تنهایی برای زن باید از هرگونه خطر احتمالی مصون باشد. در این زمینه از جانب اسلام، احکام و آموزه‌هایی نورانی و دقیق رسیده است که به حقیقت‌ها و واقعیت‌های موجود در زن اشاره دارد.

هنگامی که زن و مردی یک‌دیگر را می‌بینند، در همان نظر و برخورد نخست، حالت باطنی آن‌ها پیش از برخورد ظاهری منعکس می‌شود و آنان باطن یک‌دیگر را می‌یابند که تا کجا و چگونه به هم فکر می‌کنند! این امر، نخست به طور پنهانی و گاه ناخودآگاه انجام می‌شود و به مرور زمان و بر اثر کثرت برخورد، خود را ظاهر می‌سازد. این امر فقط منحصر به روابط ناسالم زن و مرد نیست؛ بلکه هر نگاهی میان دو دوست چنین حالتی را ایجاد می‌نماید و آن دو را به هم نزدیک‌تر یا از هم دورتر می‌سازد.

برخوردهای نخست و دیدار اول، در دوستی‌ها و دشمنی‌ها بسیار مهم است. افراد عاقل و هوشیار از همین برخوردهای ابتدایی است که دوست و دشمن خود را می‌شناسند. این کشش‌ها و کوشش‌ها طبیعی است و در اثر کنترل و مراقبت، فراموش می‌گردد؛ ولی اگر در این برخوردها افراط شود و کنترل صورت نگیرد، به روابط ناسالم می‌انجامد.

بسیار اتفاق افتاده است که دو دوست و یا دو زن و مرد جوان، قربانی نگاه‌های ابتدایی گشته‌اند و در ورطهٔ هلاکت و فساد قرار گرفته‌اند؛ بدون آن‌که چنین وضعی را پیش‌بینی کرده باشند یا بخواهند در چنین دامی قرار گیرند.

چشم‌ها مؤثرترین عامل در ایجاد فساد و کشش مرد و زن به گناه است و بهترین نقش را در چنین کشش‌هایی بازی می‌کند. البته زیبایی‌ها، محبت‌ها، فضایل و برجستگی‌های فردی نیز در این امر نقش عمده را دارد.

زن را باید از خلوت‌های بی‌مورد و بیش از حدِ معمول، دور داشت و باید ملاقات های خصوصی آنان با مردان خارج از ضرورت نباشد. البته این‌گونه امور، تنها وسیله است و کشش‌های باطنی، نقش عمدهٔ خود را ایفا می‌کند؛ اگرچه نباید تأثیر خلوت‌های بی‌مورد را نادیده گرفت.

محیط خلوت زنان نباید محیط کاری و رفت و آمدهای مردان باشد. معاشرت‌های فامیلی و محارم نیز باید در حدود شرعی باشد؛ نه به صورت خشک و بی‌روح و نه به‌گونهٔ آزاد و در شکلی بی‌بند و بار، که هر دو صورت گفته شده، زیان‌بار است. رفت و آمدهای خشک، روحِ خیانت‌کاری و پنهان‌سازی را در زن رشد می‌دهد و معاشرت‌های آزاد، فساد را عادی می‌گرداند.

هم‌چنین زن برای مهار نفس سرکش و هوس‌آلود، نیاز به پوشش مناسب دارد. زن و مرد باید پوشش مناسبی داشته باشند؛ به‌گونه‌ای که با حفظ حیا و عفت، از کارهای ویژهٔ خود نمانند.

http://www.nekoo2.ir

روضۀ ضربت امیر مومنان علیه السلام/مرحوم علامه طهرانی

 

 بسم الله الرحمن الرحیم
روضۀ ضربت امیر مومنان علیه السلام توسط علامه طهرانی ره

منبع: سخنرانی های علامه طهرانی، شب 19 ماه رمضان سال 1397 هجرى قمرى‏ در مسجد قائم

امشب شب ضربت خوردن آن حضرت است، و واقعاً مصیبت بزرگى است بر تمام مسلمانها.

در این ماه مبارک حضرت در چندین موقع خبر از شهادت خود دادند، یکمرتبه براى حضرت امام حسن و امام حسین و سایر اولاد خود بیان کردند که یک روز من خدمت پیغمبر بودم، پیغمبر رو کرد به من گفت:

یَا عَلِىّ أَتَعْرِفُ مَنْ أَشْقَى الأَوَّلِین «آیا مى‏دانى که شقى‏ترین اوّلین، شقى‏ترین پیشینیان چه کسى است؟» عرض کردم: عَاقِرُ نَاقَة ثَمُود «آن کسى که شتر معصومِ حضرت صالحِ پیغمبر را پِى کرد و او را کشت.»

فرمود پیغمبر: یَا عَلِىّ أَتَعْرِفُ مَنْ أَشْقَى الآخِرِین «آیا مى‏دانى که شقىّ‏ترین آخرین کیست؟» یعنى از پسینیان شقىّ‏تر کیست؟ عرض کردم: نمى‏دانم!

حضرت فرمود: مَنْ یَخْضِبُ هَذِهِ مِنْ هِذِهِ «آن کسى که این را، دست زد حضرت به محاسن من و فرمود: آن کسى است که این را از این، از یافوخ (یافوخ‏این مقدّمه جلوى سر را مى‏گویند؛ دیدید بچّه‏هائى که متولّد مى‏شوند تا مدّتى جلوى‏سرشان بعضى جاهایش نرم است، آن را در عربى مى‏گویند: یافوخ) پیغمبر گفتند: آن کسى که محاسنت را از خون یافوخِ سر، یعنى از جلوى سر خضاب مى ‏کند، آن شقىّ‏ترین افرادى است که در آخرالزّمان خواهد آمد.

حضرت در بالاى منبر خطبه مى‏ خواندند، یکمرتبه فرمودند که: شما جمعیّت امسال به حجّ مى‏روید ولى من در میان شما نیستم.

یکروز روکردند به حضرت امام حسن علیه‏السّلام فرمودند: یا ابا محمّد! چند روز از ماه رمضان گذشته؟ عرض کرد: پدرجان سیزده روز؛ فرمودند: یا ابا عبدالله! چند روز از ماه رمضان مانده؟ حضرت سیّدالشّهداء عرض کرد: پدر جان هفده روز؛ حضرت دست کشیدند به محاسن فرمودند: والله نزدیک شده که آن وعده الهى برسد و این محاسن از خون یافوخِ سر آغشته گردد.

در همین روزها بود که امیرالمؤمنین علیه السّلام خوابى دیدند، و آن خواب را براى امام حسن نقل کردند، فرمودند: در خواب دیدم که جبرائیل در بالاى کوه ابوقُبِیس که در مکّه است ایستاده، دو سنگ از آنجا برداشت در دو دستِ خود گرفت و آمد بالاى خانه خدا، بالاى کعبه، این دو سنگ را محکم به هم زد، این دو سنگ خورد شد و هر ذرّه‏اى از آن در یکى از خانه‏هاى مکّه و خانه‏هاى مدینه فرود آمد، مى‏دانى تعبیرش چیست؟ حضرت امام حسن علیه السّلام عرض کرد: پدر جان نمى‏دانم؛ حضرت فرمودند: به زودى من شهید خواهم شد، و این مصیبتِ من عالم را متزلزل مى‏کند، و تمام خانه‏هاى مکّه و خانه‏هاى مدینه به مصیبت من عزادار مى‏شوند.

در شب نوزدهم مى‏آمد در خانه دخترش حضرت امّ کلثوم؛ در این ماه مبارک رمضان یک شب افطار در خانه حضرت امام حسن، یک شب در خانه حضرت امام حسین، یک شب در خانه حضرت زینب که عیال حضرت عبدالله بن جعفر بود افطار مى‏کردند؛ و در روایات متعدّد داریم بیش از سه لقمه حضرت افطار نمى‏کرد، و سؤال مى‏کردند چرا؟ مى‏فرمود که نزدیک است که أمر الهى برسد و نمى‏خواهم با شکم سیر ارتحال بکنم و به ملاقات خدا بروم.

در شب نوزدهم در خانه حضرت امّ کلثوم بود؛ حضرت امّ کلثوم راوى این حدیث است، مى‏فرماید: پدرم آمد در منزل و چند رکعت نماز خواند، نمازمغرب، من یک طَبَقى از غذا براى افطار براى آن حضرت آماده کرده بودم که در آن طَبَق دو گِرده نان جو، و یک ظرفى از شیر و یک ظرفى از نمک بود؛ آقا چندین رکعت نماز خواند بعد نگاه کرد به این طَبق و فرمود: اى دختر جان! در این طَبَق دو خورشت براى من حاضر کرده‏اى!! مگر نمى‏دانى که من از برادرم و پسر عمّم رسول خدا تبعیّت مى‏کنم؟! اى دختر! در دنیا، در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؛ هر چه خوراک انسان و پوشاک انسان در دنیا راحت‏تر و لذیذتر باشد، وقوف انسان در پیشگاه الهى در روز قیامت بیشتر طول خواهد کشید.

حضرت فرمودند افطار نمى‏کنم تا یکى را بردارى! من کاسه شیر را برداشتم حضرت چندین لقمه از آن نان جو با نمک افطار کرد و مشغول شد به نماز.

امشب حضرت نماز زیاد خواند، و بر خلاف شبهاى دیگر که پاسى از شب که مى‏گذشت از منزل بیرون مى‏رفت آقا امشب هیچ از منزل بیرون نرفت، و خیلى مضطرب بود و مثل اینکه منتظر امرى بود که برسد، سوره یس تلاوت مى‏کرد و بعضى اوقات مى‏فرمود:

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّة إِلَّا بِاللَهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیم و گاهى مى‏فرمود: اللهُمَّ بَارِکْ لِى فِى الْمُوْتِ «خدایا! مرگ را براى من خجسته و ملاقات خود را براى من مبارک گردان.» عرض کردم: پدر جان امشب حال شما غیر از شبهاى سابق است، این چه قضیّه‏اى است؟! فرمود: نزدیک است امر خدا برسد؛ عرض کردم: پدر جان کدام امر خدا؟ فرمودند: در صبح همین شب است آن وعده‏اى را که پیغمبر خدا به من داده، آثار و علائمش ظاهر است.

از اطاق مى‏آمد بیرون و نگاه مى‏کرد به آسمان و مى‏فرمود: هِىَ هِىَ وَاللَه مَا کَذِبْتُ وَ لَا کُذِّبْت قسم به خدا همان شبى است که پیغمبر خبر داده، (هى اللَّیْلَة) نه دروغ مى‏گویم، و نه به من دروغ گفته شده؛ آقا همینطور: بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ یا به حال رکوع بود، یا سجده مى‏کرد، یا مى‏ایستاد و نماز مى‏خواند، و تلاوت قرآن مى‏کرد، تا نزدیک أذان صبح إبن نبّاح، مؤذّن آن حضرت اذان داد.

آقا از اطاق آمد پائین، تجدید وضو کرد و آماده شد براى آمدن به مسجد؛ عرض کردم: پدر جان حال شما امشب غیر از سایر شبهاست، اگر احتمال مى‏دهید که بر شما امشب مصیبتى وارد شود اجازه بدهید جُعده برود در مسجد نماز بخواند. (جعده همشیره زاده حضرت بود، خواهر زاده حضرت است، جعدة بن هُبَیره مخزومى، پسرِ امّ هانى، امّ هانى خواهر امیرالمؤمنین؛ و جعده از مردان بزرگ روزگار است.)

آقا فرمود: مگر از امر پروردگار مى‏توان گریخت؟! قضاى الهى است، و من در راه بهشت و سعادت مى‏روم و نمى‏شود که از قضاى الهى تخطّى کرد؛ آقا مى‏خواست که از منزل بیاید بیرون، چندتا مرغابى در منزل بودند که با منقار خود دامان آقا را گرفتند و صدا مى‏کردند و صیحه مى‏زدند، خواستند جدا کنند فرمود:

دَعُوهُنَّ فَإِنَّهُنَّ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِح «بگذارید به حالشان! اینها صیحه‏هائى مى‏زنند ولیکن در این خانه‏ها دنبالش گریه کنندگانى است.»

آمد از منزل بیرون، قلّابِ در گرفت به کمربند، کمربند آقا باز شد، آقا کمر را محکم بست:

أُشْدَدْ حَیَازِیمَکَ لِلْمَوْتِ فَإِنَّ الْمَوْتَ لَاقِیکَا وَلَاتَغُرَّ بِالدَّهْرِ وَإِنْ کَانَ یُوَافِیکَا کَمَا أَضْحَکَکَ الدَّهْر کَذَاکَ الدَّهْرُ یُبْکِیکَا

«اى على! کمر خود را براى موت و شهادت محکم ببند و به این روزگار اعتماد نکن، که هر چه دارد غرور و گول است؛ یک روز، روزگار انسان را مى‏خنداند، یک روز، روزگار انسان را گریه مى‏اندازد.»

آقا آمد در مسجد، چراغهاى مسجد کوفه خاموش بود، آمد از بالاى مأذنه، أذان داد بطوریکه تمام اهل کوفه صداى آن حضرت را شنیدند، از مأذنه آمد پائین و مردم را بیدار مى‏کرد براى نماز: الصَّلَاة الصَّلَاة قُومُوا عَنْ نَوْمَتِکُمْ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُون الصَّلَاة الصَّلَاة خَلُّوا سَبِیلَ الْمُؤْمِنِ الْمُجَاهِدِ فِى اللَهِ لَا یَعْبُدُ غَیْرَ الْوَاحِدِ وَ یُوقِظُ النَّاس إِلَى الْمَسَاجِدِ

برخیزید! برخیزید موقع نماز است! تا اینکه از نزد ابن ملجم گذشت، ابن ملجم با دو نفر دیگر بنام مردان و شبیب براى قتل حضرت در مسجد بودند؛ هر سه، شمشیرهاى تیز و زهر آلود با خود داشتند، و هم عهد و هم پیمان شدند.

حُجربن عدىّ آن شب در مسجد کوفه تا به صبح بیدار بود و به عبادت مشغول بود، نزدیک أذان صبح شد دید که: اشعث بن قیس مى‏گوید: اى ابن ملجم! نزدیک شد اذان صبح، برخیز! مبادا درنگ کنى و بعد رسوا خواهى شد. گفت‏من این کلام را که از او شنیدم، قلب من تکان خورد و گفتم: وَیْحَکَ یَا أَعْوَر أَتُرِیدُ قَتْلَ عَلىٍّ؟! تو مى‏خواهى على را بکشى؟! برخاستم، آمدم منزل که به امیرالمؤمین خبر بدهم که اینها قصد سوئى دارند امشب، برگشتم در مسجد دیدم کار گذشته، تمام مردم از اطراف و اکناف به مسجد روى آورده‏اند.

امیرالمؤمنین علیه السّلام در محراب افتاده و خاکهاى محراب را جمع مى‏کند و به مغزِ سر خود مى‏گذارد و صدا مى‏زند: فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَة فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَة! «قسم به خداى کعبه رسیدم، فائز شدم، رسیدم به مقصود!» مقصود من این ساعت و این لحظه است. مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَة أُخْرى

جبرائیل در میان آسمان و زمین ندا مى‏کند: تَهَدَّمَتْ وَ اللَه أَرْکَانُ الْهُدَى «قسم به خدا پایه‏هاى ایمان شکست!» وَانْطَمَسَت أَعْلَامُ الْهُدَى «ستاره‏هاى درخشان تاریک شد!» وَانْفَصَمَت الْعُرْوَة الْوُثْقَى «ریسمان محکم ولایت پاره شد!»

أَیُّهَا النَّاس! قُتِلَ عَلِىٌّ الْمُرْتَضَى، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفَى، قُتِلَ وَصِىٌّ الْمُجْتَبَى «اى اهل عالم! على را کشتند، پسر عموى پیغمبر را کشتند، وصىّ مجتبى امام زمان را کشتند.»

بادهاى مخالف وزید، آسمان تاریک شد، درهاى مسجد کوفه بهم مى‏خورد، صداى جبرائیل در میان آسمان و زمین بلند شد رسید به خانه امیرالمؤمنین، حضرت زینب و امّ کلثوم و حسنین و سایر اولاد آن حضرت ندا بلند کردند:

وَا أَبَتَاه! وَا أَبَتَاه! وَا عَلِیَّا! وَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَا!

شما هم با یک دل و با یک قلب، بعد از این حالات خوشى که پیدا کردید، با آنها هم صدا بشوید،- امیرالمؤمنین پدر شماست! پیغمبر فرمود: أَنَا وَ عَلِىٌّ أَبْوا هَذِهِ الأُمَّة- همه ناله بکنید، با هم صدا بزنید در عزادارى امیرالمؤمنین با آنها شریک بشوید، همه بگوئید: وَا عَلِیَّا! وَا مُحَمَّدَا! وَا أَمِیر الْمُؤْمِنِینَا!

منبع: goharemaerefat.ir

کمک به سلامت مزاج با گزینش در تغذیه

اگر انسانی در مزاجش گزینشی عمل کند و حتی نفَس‌کشیدن، خوردن و خوابیدن او همراه با انتخاب باشد، انسان متمدنی است. این‌انسان، بی‌نظم و قانون زندگی نمی‌کند. وقتی می‌خواهد بنشیند، بخوابد، غذا بخورد، برای همهٔ آن‌ها زمان مشخصی قائل است. می‌داند کدام‌غذا خوب، لازم و مناسب است و همان را مصرف می‌کند. اما گاهی هرچه پیش‌آمد، خوش‌آمد و «الخیر فی ما وقع»، چنین زندگی‌ای بی‌نظم و قانون خواهد بود؛ اما کسی که اهل گزینش در تغذیه است، می‌داند به چه مقدار غذا نیاز دارد و چه‌طور آن را تهیه کند، چه غذاهایی را باید مصرف کند.

انسان ها باید بدانند این غذایی را که دارند می‌خورند برایشان مناسب هست یا نه؟ کسی که وقتی به خانه می‌رود، نمی‌داند چه غذایی برای ناهار در نظر گرفته شده است و اگر بپرسد، به او می‌گویند صبر کن سفره را که انداختیم، می‌بینی، یعنی برای غذایی که می‌خواهد بخورد، هیچ آمادگی‌ای ندارد و این غذا در ذهنش پیاده و آماده سازی نشده است.

انسان وقتی می‌خواهد غذایی را بخورد، باید از دو روز، ده روز یا بیست روز قبل، آن را در ذهن خود ذخیره و آماده سازی کند. یعنی بدن را برای خوردن این غذا آماده کند. برخی از خانواده‌های فرهنگی، ادارات، دانشگاه‌ها و سربازخانه‌ها، برنامهٔ غذایی هفتگی دارند. یعنی خودشان را برای خوردن این غذا آماده می‌کنند و این غذا را از قبل در ذهنشان پیاده و آماده سازی نموده و خودشان را برای خوردن این غذا آماده می‌سازند. در چنین حالتی این غذا حتی اگر سنگ هم باشد، برای بدنشان خوب است و بدنشان می‌تواند آن را هضم کند و برایش خطر ندارد.

نوع بیماری‌ها در به این دلیل است که مردم بی‌نظم غذا می‌خورند. یا اراده ندارند، یا اختیار ندارند، یا دست خودشان نیست، یا تنبل هستند، یا بلد نیستند و نمی‌دانند چه باید بخورند و چه نباید بخورند. همهٔ این عوامل، موجب بیماری و فلاکت می‌شود. بیش‌تر بیماری‌ها به سبب این است که غذاهای مردم گزینشی نیست. وقتی ما یک غذایی را گزینش می‌کنیم، نفس، مزاج و بدن ما با آن غذا تعامل می‌کند، آن را وارد می‌سازد و ذخیره و پیاده می‌کند. در چنین‌حالتی، قبل از این‌که غذا را بخوریم، غذا مصرف شده است. این‌غذا هیچ‌خطری ندارد.

انسان وقتی می‌خواهد غذا بخورد، نباید تا سفره پهن شد، شروع به خوردن کند. انسان، اول باید غذا را نگاه کند، زیارت کند، قرب و نزدیکی داشته باشد؛ یعنی قبل از معده و مزاج، باید چشم و دل، غذا را بخورد و سیر شود. ابتدا باید چشم و دل انسان از غذا سیر شود؛ نه این‌که یک‌دفعه همهٔ غذاها را مصرف کند و متوجه نشود. انسان‌های تندخور و پرخور، بیمارند، مشکل روانی هم دارند.

انسان، ابتدا باید نگاه کند که چه می‌خورد. اول باید چشم و دل و روح بخورد، آن‌گاه به معده تحویل بدهد. کسی که در خوردن شتاب دارد، غذا را به بدن تحویل نمی‌دهد. این‌که می‌گویند سرِ غذا حرف نزنید، به کسی نگاه نکنید، جلوی خود را نگاه کنید و غذا را بخورید، یعنی غذا را ذخیره و پیاده کنید، زیارت کنید، و نخست آن را به چشم وگوش و قلب و روح و حس و دل بدهید تا آن را مصرف کنند، سپس آن را در معده بریزید تا خردش کند. چون روحِ غذا مهم‌تر از جسم غذا است.

ما هیچ‌گاه به روح غذا اعتنا نمی‌کنیم. هنگام غذاخوردن، پیوسته حرف می‌زنیم، تلویزیون نگاه می‌کنیم. با این‌کار، فیلم هم با غذا وارد مزاج و معده می‌شود. چنین‌کسی آشفته می‌شود و خواب پریشان می‌بیند. بسیاری از خواب‌های پریشانی که انسان‌ها می‌بینند، از این ناشی می‌شود که هنگام غذاخوردن، فیلم می‌بینند، حرف می‌زنند و دائم به اطراف و آدم‌های دیگر نگاه می‌کنند؛ یعنی به جای این‌که غذا بخورند، این و آن را می‌خورند.

وقتی این و آن را می‌خورد، خواب می‌بیند در قبرستان است، خواب می‌بیند مرده است، خواب می‌بیند او را کفن کرده‌اند، خواب می‌بیند در دستشویی افتاده و هیچ‌کس نیست او را بلند کند. وی هنگام غذاخوردن، فیلم نگاه کرده، حرف زده، این و آن را نگاه کرده و آن‌ها را همراه غذا خورده است. حالا خواب مرده و قبرستان می‌بیند.

این‌که قرآن می‌فرماید: (فلینظر الانسان الی طعامه) یا (انظر الی طعامک و شرابک) برای همین است. «ینظر» فعل مضارع است؛ یعنی با دقت با توجه و با اهمیت، غذا را معاینه کند، ذخیره و آماده سازی نماید و بعد بخورد. تغذیه باید گزینشی باشد. هرکسی باید دست‌کم از سه‌روز قبل بداند چه می‌خواهد بخورد.

عامل مهمی که باعث شده غذا بلای جان ما شود، این است که گزینشی نبوده و بدون هیچ‌نظمی  است. در طب و درمان، برای رفع بیماری‌ها و مشکلاتمان، یکی از راه‌حل‌های درمان، گزینشی‌بودن است. برای هرمشکلی نباید دارو خورد. دوای این‌مشکل، گزینش است. غذایی را که می‌خورید، با گزینش بخورید؛ یعنی بدانید چه بخورید و چه‌قدر بخورید.

http://www.nekoo2.ir

مردسالاری سنتی

مردسالاری سنتی

 

بیش‌تر، زنان به مردان سلام می‌کنند و تنها اندکی از مردان گاهی به زنان سلام می‌کنند و کم پیش می‌آید که مردی به زنی سلام کند؛ اگرچه در این زمان این امر در فیلم‌ها، به عنوان اصلی رعایت می‌شود، ولی آیا مردان این گونه‌اند؟ و اساسا چه اشکالی دارد که خدای ناکرده مردهابه زنان سلام کنند؟ از یک طرف گفته می‌شود: بهتر است زن به کسی سلام نکند و از طرف دیگر گفته می‌شود خوب نیست مرد به زن سلام کند و از آن طرف هم گفته می‌شود زن باید به همسر خود سلام کند.

 

بسیاری از مردان در سلام گرفتن، دستور دادن، و بهانه‌گیری از زنان و فراوانی از کارهای دیگر، به نفع خود عمل می‌کنند برای زنان محدودیت قایل می‌شوند؛ به همین جهت است که نود درصد زن‌ها از شوهران خود راضی نیستند و اگر عده‌ای هم راضی باشند، به خاطر این است که وقتی مردهای دیگر را می‌بینند که خیلی بدترند می‌گویند دست‌کم شوهر ما کمی نسبت به آن مردها قدری بهتر است.

آیا دین و آموزه‌های آن، مردسالارانه است؟ هرگز. این‌ها چیزهایی است که از سنت‌های قومی و تاریخی در ما و بسیاری از ملت‌ها پیدا شده است. پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آموزه‌های بسیاری در این زمینه فرموده‌اند که درک بیان آن سنگین است و باید تحلیل‌های خود را پیدا کند و مورد بازیابی کامل قرار گیرد.

بیش‌تر، مردان به زنان زور می‌گویند. مرد به زن می‌گوید: برو آن جا! او می‌گوید: چشم، می‌گوید: نرو آن جا! می‌گوید: چشم. خودش هم هر جا بخواهد برود عیبی ندارد. سابق‌ها زن را می‌زدند، آن هم با شلاق و امروزه این ناهنجاری کم‌تر پیش می‌آید یا تا حدودی تفاوت پیدا کرده است ولی گاه می‌شود که امروزه نیز او را در دل شب می‌زنند و می‌گویند: اگر صدایت درآید، با کارد به شکمت می‌زنیم. چنین مردانی را باید با سگ هم‌لانه کرد؛ البته این هم از سر او زیاد است، حیف زن که به دست این مرد بدتر از جانور بیفتد. آن وقت اگر این مرد در کسوت فردی تحصیل کرده یا کسوتی آراسته باشد، باید او را به تیمارستان تحویل داد.

تلاش بسیاری لازم است تا مردها زور نگویند و زن را تا این حد تحقیر نکنند و او را پریشان نسازند و به آتش ستم خود نسوزانند. گاه مرد دست به کارهایی می‌زند که زن به خاطر خودِ وی پریشان می‌گردد؛ برای نمونه، چه بسیار مردانی که معتادند و زن بدبخت شب و روز بار غم اعتیاد وی را بر دوش می‌کشد؛ گویا که این مرد، بچهٔ اوست. زن می‌خواهد ببیند مرد او با چه کسی می‌رود، با چه کسی می‌آید؛ کجا می‌رود، چه می‌کند، چه کارش کنم، کجا بخوابانمش و چطور بیدارش کنم. هیچ دین و آیین توحیدی چنین چیزی را نمی‌پسند که زنی تا این اندازه مواظب و دل‌نگران مرد خود باشد. زن همواره غصّهٔ مرد را می‌خورد؛ در حالی که مرد باید بیش از خود دل‌نگران زن باشد. آیا امور گفته شده زور نیست؟ همهٔ این موارد از مصادیق زور است؛ حال با این پریشانی‌ها در روزگار زنان، چگونه ممکن است دین به زنان سفارش نماید که باید از این قماش مردهای خود اطاعت کنند. عقل و خرد آدمی می‌گوید: اطاعت باید از مرد فهمیده و درست کردار باشد؛ نه از نامردی که دست خود را به گناه و ستم آلوده می‌کند که قهرا نسبت به چنین افرادی آن هم در زمینه‌های آلوده یا گناه، وجوب اطاعت نیست.

گاه درباره برخی از زنان گمان می‌شود اینان مظلوم‌ترین پدیده‌های تاریخند. آنان پرسش‌هایی دارند که نمی‌توان به آن پاسخ داد. احساس می‌شود زن چقدر می‌خواهد مطیع شوهر باشد تا نافرمانی و معصیت آموزه‌های دینی و خداوند را نکرده باشد در حالی که این مرد لیاقت چنین زنی را ندارد، البته دسته‌ای از زن‌ها رفتار شایسته با مردهای خود ندارند و یا زنی شایسته نیستند ولی بیان ما نسبت به غالب جامعهٔ زنان ایران است.

گفته می‌شود به طور نوعی مردها بهتر از زن‌ها هستند. این ادعا را چگونه باید معنا کرد؟ از ویژگی‌های مردان زورگویی آن‌هاست. البته برخی زنان در برابر مردها زورگو هستند و ایستادگی ناشایست دارند و کم‌ترین انفعالی را بر نمی‌تابند. وقتی مردی زور می‌گوید، زن‌ها هوس می‌کنند این طور شوند و می‌گویند: اگر ما این طور بودیم، این همه به ما ظلم نمی‌کردند؛ اگر بی آبرویی می‌کردم و چادرم را بر می‌داشتم و در کوچه و میان مردم داد می‌زدم، این نامرد مرا این گونه کتک نمی‌زد و چنین اذیت نمی‌کرد. راست هم می‌گوید. زنی می‌گفت: من مظلومم و هیچ نمی‌گویم، آن‌وقت شوهرم هر کاری دلش می‌خواهد، می‌کند، ولی هر گاه بخواهم در کوچه فریاد بر آورم تا آبرویش را بریزم، به التماس می‌افتد و خواهش می‌کند: تو را به خدا نرو. این‌گونه مردان به واقع شایستهٔ چنین زنانی هستند. خوی زورگویی مردها باعث می‌شود زن‌های خوب ومظلوم تشویق شوند که ظالم‌پیشه شوند و بگویند اگر این طور نشویم، نمی‌توانیم حقّ خود را از مردان بگیریم.

اگر مردی این حسن و نیکویی را بیابد که به زن و بچهٔ خود زور نگوید، در ردیف بهترین پیروان اولیای خدا و پیغمبران است و چنان‌چه این حسن را نداشته باشد، هر حسن دیگری داشته باشد، همه ظاهری است و هیچ ارزشی ندارد. پاره‌ای از روایات خوبی‌ها را به خانه ویژگی داده است: «خیر رجالکم...» و کارهای بیرون از منزل را ملاک خوبی مردان ندانسته است؛ چرا که مردهایی که زور می‌گویند، زن‌هایشان زود فرتوت، ضعیف و سست می‌شوند؛ چون همیشه مضطرب و پنهان کارند و نوعی آلودگی در آنان پدید می‌آید.

وقتی زورمندی زور بگوید، خدا کسی را بر او مسلط می‌نماید که زورمندتر از اوست. این یک حقیقت است و هر مقدار که انسان به مظلوم زور بگوید، خدا هم کسی را مسلط می‌کند که به او ظلم کند، آن هم چند برابر، که امروزه زورگویی شیوهٔ رندانه پیدا کرده و جامعه، گرفتار انواع گوناگون آن شده است.

گاه دو خانواده چند سال کوشش می‌کنند تا یک زندگی را برای عروس و دامادی فراهم کنند، حال این مرد چگونه است و این زن چه تحفه‌ای است، معلوم نیست! گویا دو سلطان می‌خواهند در این جا زندگی کنند. چنان‌چه مردی خانه و امکانات آن چنانی و گسترده‌ای ندارد، دست‌کم باید به گونه‌ای رفتار کند که اگر به زنش بگوید: آیا حاضری از من جدا شوی، از ژرفای دل بگوید نه؛ ولی گاه زن‌ها به قدری تحت فشار قرار می‌گیرند که اگر در طویله‌ای با سگی باشند، می‌گویند به خدا قسم، این حیوان از شوهر من بهتر است. زن‌های بسیاری هستند که به جهت بد رفتاری مردها گاهی آرزوی مرگ می‌کنند. برخی شوهران چون زنگ در را می‌زنند، لرزه به تن زن می‌افتد؛ زیرا وقتی وارد خانه می‌شود بهانه می‌گیرد و دعوا می‌کند و هرچه در جامعه تحقیر شده است می‌خواهد از زن خانه باز پس بگیرد.

زنی می‌گفت: شوهرم حسابی کتکم زده است که چرا وقتی من قرض دارم و پدرت در حساب خود پول دارد، آن را به من قرض نمی‌دهد؟ زن می‌گوید: بابای من کارگری بازنشسته است و مقداری پول در بانک دارد، از طرفی هزینه‌های بالای زندگی و عروس و داماد و مهمان دارد و شغلی نیز ندارد، حال شوهرم می‌گوید: برو پول وی را بگیر و بیاور به من بده؟!

این مرد باید خود از پدرخانمش درخواست قرض کند؛ چرا با همسرش دعوا می‌کند! چه ناپسند است که دختر کسی همسر چنین مرد ظالمی باشد.

yalda15.ir

هزینه نکردن از قدرت کرامت


 

 

تعجب است از کسانی که در گوشه و کنار یافت می‌شوند و ادعای عرفان آنان شهرهٔ کشوری و بین المللی می‌یابد و از قدرت‌هایی که دارند برای خودنمایی هزینه می‌کنند؟! چنین هزینه‌هایی با آن ادعاها سازگاری ندارد؛ چرا که اگر کسی اهل معرفت باشد، کم‌ترین هزینه‌ای از آن ندارد. کسی که بی‌محابا چیزی از قدرت خود را در کف دست خلق اللّه می‌گذارد پر واضح است که اهل راه نیست، بلکه دکانی دارد که برای کاسبی گشوده است و قدرت او پشتوانهٔ معرفت و قرب به حق تعالی را ندارد، بلکه از او بسیار دور است.

 متأسفانه جامعهٔ ما در زمینهٔ عرفان اطلاعات چندانی ندارد و ساده‌انگارانه هر کسی را به عنوان عارف واصل می‌پذیرد و کراماتی دم‌دستی را ترویج و دنبال می‌کند. اولیای خدا از قدرت کرامت خود هزینه نمی‌کنند و همان حالت «یأْکلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الاْءَسْوَاقِ»(1) را دارند به گونه‌ای که اگر کسی آنان را ببیند می‌گوید وی نیز همانند خود ماست، اما آن که به عرفان و ولایت شهره شده است گاه حتی بیش از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خرج می‌کند. او کاسبی است که بالای در مغازهٔ خود می‌نویسد: ولی اللّه و اگر او صداقت در کاسبی داشت و می‌نوشت: الکاسب حبیب اللّه، کم‌تر عقوبت داشت. کسی ولی خداست که توحید را دنبال می‌کند و برای وصول به آن کتمان دارد. بله، اولیای کمّل گاه به صورت نادر اظهاراتی از قدرت خود داشته‌اند اما در حالت عادی نبوده است.

 http://eshghemardom.org

________________________________

1. فرقان / 7.

محبوب ذاتی؛ عاقبت عشق به ذات

شهادت محبوب ذاتی

 

عشقِ به ذات، آتش و خون دارد. چنین عشقی هم‌چون آتشکده‌ای است که با خون فروزان است. 

محبوبان را با عشق، به آتش می‌کشند؛ از این رو وارد شده است: «ما منّا إلاّ مسموم أو مقتول»(1). کسی که مسموم نمی‌شود یا شهید نمی‌گردد، محبوب ذاتی نیست.

 

قمار عشق، آن زمان است که آخرین قطره خون شهید می‌چکد، این نرد عشق است. عشق در کربلای پیامبر عشق ـ امام حسین علیه‌السلام ـ است و کربلاست که بارانداز عاشقان سینه‌چاک نامیده شده است. تمامی انبیای الهی باید در مکتب او عشق بیاموزند. عشق در زهرای مرضیه علیهاالسلام است که در فراق پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اشک می‌ریزد و ناله سر می‌دهد، به گونه‌ای که اهالی مدینه، به ویژه دشمنان، تحمل اشک‌های آن حضرت علیهاالسلام را ندارند و ایشان در پی اعتراض آنان، به بیت الاحزان می‌روند. گریه آن حضرت علیهاالسلام شدت هجر ایشان را می‌رساند.

این اولیای خدا هستند که عاشق می‌باشند و درد، هجر و سوز حق تعالی را دارند.

هجر، فراق، سوز، گداز، اشک و درد، نرد عشق است که عاشق می‌بازد. عشق، خود را تمام باختن است. عشق یعنی باختن. عشق،قماری است با باخت کامل؛ قماری که برد ندارد.

کربلا بهترین نمونه عشق است. چهره‌ای از پیش ساخته شده که تمامی پیامبران از آن آگاه بوده و به آن خبر می‌داده‌اند. کربلا سرزمین عشق است. کربلا عشقستان حق تعالی است. عاقبت عشق خون است. این خون عین محبت است. برای همین است که خون، گرم و قرمز است. رنگ قرمز آن مظهر جلال است. خون است که شهادت می‌آورد و شهید جبروت حق را دارد. جبروتی که ناسوت را مستحکم می‌کند؛ چنان‌چه با شهادت امام حسین علیه‌السلام از هر سنگی خون می‌آمد. فهم این مطلب بسیار سنگین است و مسلمانان وقتی به این نکته خواهند رسید که تمدن عظیم علمی خود را در ده‌ها سال دیگر به دست آورند و با بررسی‌های دقیق و روان‌کاوانه وقایع کربلا، به شناخت حقایق آن دست یابند. اگر دانشگاه‌ها روزی مهد معرفتِ ربوبیت گردد، آن‌گاه آخرین درس آن، مقتل کربلاست. در آن زمان است که می‌شود از کربلای امام حسین علیه‌السلام گفت، نه امروز که مسلمانان انحطاط را پذیرفته‌اند.

http://eshghemardom.org

 ________________________________________

  1. بحار الانوار، ج 27، ص 217.

شرح دعای ابو حمزه ثمالی شب دوم ماه مبارک رمضان سنه 1398


_______________________________________________________________

هو العلیم

شرح دعای ابو حمزه ثمالی

مجلس اول :  ابتلاءات و تربیت سالکین راه خدا

عارف واصل مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس الله سره

 

_______________________________________________________________

 دانلود فایل پی دی اف   دانلود پی دی اف موبایل

                                         

أَعوذُ باللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ

بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ

و صَلَّی اللَهُ عَلَی محمَّد و آلِهِ الطّاهِرینَ

وَ لَعنَةُ اللَهِ عَلَی أَعدَائِهِم أَجمَعینَ مِنَ الآنَ إِلَی قیامِ یومِ الدّین

 

منزلت أبوحمزه ثمالى

 

دعای ابوحمزه ثمالی: «ابوحمزه» از اصحاب حضرت سجّاد علیه السّلام و از اصحاب حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام است؛[1] و علّت اینکه این دعا به نام ابوحمزه ثمالی معروف شده، چون ـ طبق روایتی که مرحوم شیخ طوسی در کتاب مصباح‌ المتهجّد دارد ـ این دعا را ابوحمزه ثمالی از حضرت سجّاد روایت کرده؛ و روایت کرده است که حضرت سجّاد علیه السّلام در شب‌های ماه مبارک رمضان بیشترِ از شب را نماز می‌خواندند و وقتی که از نمازها فارغ می‌شدند آن وقت این دعا را می‌خواندند.[2]

حالا إن شاء الله به خواست خدا اگر توفیق باشد ما هر شب یک چند فقره از این دعا را معنا می‌کنیم.  ادامه مطلب ...

شبهه، مقدس است، حتی اگر گوینده‌اش مغرض باشد

غربی‌ها سخنان خوبی دارند که باید شنید و از آن استقبال کرد. اگر سخنی و نقدی عالمانه نباشد؛ نیازی هم به پاسخ عالمانه ندارد؛ ولی اگر شبهه‌ای همراه با علمیت بود، باید نقدی عالمانه برای آن داشت و پاسخی مستدل ارائه کرد.
حضرت آیت‌الله جوادی آملی در دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه معارف اسلامی که در بنیاد بین‌المللی اسراء برگزار شد، شبهه را مقدس دانستند و افزودند: اگر گوینده شبهه غرض بدی هم داشته باشد، باز شبهه مقدس است؛ چراکه سبب پیشرفت علمی می‌شود؛ بنابراین باید سخنان عالمان غربی را شنید و برای آن پاسخی منطقی ارائه کرد. 

به گزارش مرکز خبر حوزه این مفسر قرآن کریم با بیان این مطلب که شما سفیران حوزه‌های علمیه هستید، اظهار داشتند: هنر و رشد شما در این است که شبهات شخصیت‌هایی همچون هگل را فهمیده و آن را عالمانه نقد کنید؛ اگر نتوانستید به آن پاسخ دهید، آن را شنیده و با عالمان حوزوی در میان بگذارید تا پاسخ مناسب دریافت کرده و آن را منتقل کنید تا سفیر شوید. اگر شخصی در مقابل چند شبهه رنجور و ناراحت شود، نمی‌تواند سفیر مناسبی برای حوزه باشد. 

این مرجع تقلید تصریح کردند: اگر سخن عالمان غربی را متوجه نشدید، نباید آنان را ساقط کرد؛ بلکه باید آن را با بزرگان دین در میان گذاشت و پاسخی مناسب برای آن یافت. ما سخنان عالمانه غربیان را می شنویم؛ اگرچه حرف هایی ناروا و نادرست باشد. 

ایشان با بیان اینکه تزاحم افکار سبب پیشرفت علم خواهد شد، افزودند: غربی‌ها سخنان خوبی دارند که باید شنید و از آن استقبال کرد. اگر سخنی و نقدی عالمانه نباشد؛ نیازی هم به پاسخ عالمانه ندارد؛ ولی اگر شبهه‌ای همراه با علمیت بود، باید نقدی عالمانه برای آن داشت و پاسخی مستدل ارائه کرد.

تحلیلی از رای منفی سوییسی ها به یارانه!

 

 

مردم سوییس طی یک همه پرسی به دریافت یارانه ماهیانه از طرف دولت «نه» گفتند! اگر طرح یارانه دولتی سوییس به اجرا درمی آمد، دولت موظف بود به تمام افراد بزرگسال چه شاغل و چه بیکار، ماهیانه مبلغ 2260 یورو (حدود نه میلیون تومان) و به افراد زیر 18 سال 565 یورو ( بیش از دو میلیون تومان ) بپردازد. رأی منفی 78 درصدی مردم سوییس در حالی است که بدانیم مبلغ پیشنهادی در سوییس معادل حقوق یک کارمند عادی در سوییس است، حال آن که 45 هزارتومان یارانه نقدی در ایران معادل 7 درصد حداقل حقوق یک کارگر ساده است.

چرا مردم سوییس آن همه پول را نمی خواهند و مردم ما از این مبلغ ناچیز دست برنمی دارند؟ در ثبت نام مرحله دوم یارانه، دولت، روحانیت و مطبوعات از مردم درخواست کردند که صاحبان ثروت و مکنت از ثبت نام خودداری کنند. اما، تقریبا همه ثبت نام کردند. هنوز هم دولت ما در حذف یارانه طبقه مرفه تردید دارد! چرا چنین است؟

تحلیلگران جامعه در رسانه ها نکات گوناگونی را ذکر کرده اند. من نیز با نگاهی فلسفی چند عامل را مطرح می کنم.

  1. ما هنوز از تربیت هویت اجتماعی مردم ناتوانیم. مردم ما هریک به خودشان فکر می کنند، اما آنان که دارای هویت اجتماعی هستند، به جامعه فکر می کنند و خود را عضوی از پیکر جامعه می دانند. آنان سود خود را فدای سود جامعه می کنند، اما ما زیان جامعه را وسیله سود خود قرار می دهیم. اینکه انسان هویت اجتماعی داشته باشد، نکته ای بسیار ظریف است که حتی تصور آن برای بسیاری از سیاستگذاران فرهنگ ما دشوار است. بنابراین، مردم ما حق دارند که 45 هزار تومان خود را بگیرند و اهمیتی ندهند چه اتفاقی برای جامعه می افتد. مردم سوییس هم حق دارند که از نه میلیون صرف نظر کنند، چون می دانند که برای جامعه اشان زیانبار است.
  2. مردم سوییس به وسیله نظام آموزشی و رسانه ای خود چنان رشد کرده اند که توان تجزیه و تحلیل دارند و در این گونه موارد می توانند تصمیم درست بگیرند. اما، جامعه ما هنوز هم از آموزش درست و کارآمد بهره مند نیست. اگر یک نگاه منتقدانه به برنامه های گسترده صدا و سیما و سازمان های فرهنگی دیگر بیندازیم، کمتر برنامه ای می یابیم که هدف آن اطلاع رسانی به مردم و توسعه ذهن آنان بوده و بر توان تجزیه و تحلیل ایشان بیفزاید. برنامه های ما بیشتر جنبه سرگرمی دارند و یا صرف مطالبی می شوند که هیچکس چیزی از آن ها نفهمد.
  3. رابطه دولت – ملت که از دستاوردهای دنیای جدید است، دولت را با ملت چنان پیوند زده است که پدر را با فرزند! بنابراین، آنان می دانند که دولت می تواند با این پول ها برای آینده آنان و فرزندان و نسل های بعدی شان برنامه ریزی کند، اما رابطه ما با دولت چنان است که بیشتر مردم فکر می کنند اگر به ما پولی ندهند، حتما خودشان می خورند.
  4. در کشورهای پیشرفته ای مانند سوییس، آلمان و آمریکا، احزاب، منافع ملی را با لجبازی های خود آسیب نمی زنند. اما، در جامعه ما جناح ها به خاطر لجبازی با یکدیگر و رقابت ناسالم، دست به کارهای زیانبار زده و اقتصاد و فرهنگ مملکت را دچار آسیب های سنگین می کنند.
  5. کشورهای پیشرفته تابع غوغای عوام نیستند و بر اساس کارشناسی و تخصص تصمیم می گیرند، اما دولت های جامعه ما همیشه باید مواظب باشند توده مردم بر ضد آنان تحریک نشوند. لذا، اگر یارانه زیانبار هم باشد، باید ادامه داده شود و کسی جرئت دستکاری آن را ندارد.

در پایان، باید به این نکته توجه کرد که یک کشور کوچک این همه ثروت را از کجا به دست آورده که در جهان بالاترین درآمد سرانه را دارد و این همه بودجه اضافی هم دارد که می تواند، اگر مردمش بخواهند، پول اضافی به جیب آنان بریزد! پاسخ این پرسش در اینجاست که ما هنوز نمی دانیم که در دنیای جدید، ثروت محدود نیست. در دنیای سنتی ثروت محدود به کشاورزی و دامداری و مقدار محدودی صنعت و بازرگانی بود. اما، در دنیای جدید، ثروت حد و حساب ندارد و هر کشوری به میزان شایستگی مدیریت و آگاهی مردم خود می تواند با بهره گیری از امکانات و سرمایه گذاری در تولید و روابط سازنده بین المللی و عوامل دیگر تا هرجا که بخواهد ثروتمند شود. وگرنه، چشم به راه دلارهایی خواهد ماند که از فروش منابع طبیعی به دست می آیند./

 

والسلام

دکتر سید یحیی یثربی

19-03-1395

12 کلیپ از استاد مهدی طیب با موضوع ماه مبارک رمضان


 

شمارهنام کلیپموضوع یا مناسبت

حجم

مگابایت

مدت زمان

تاریخ

جلسه

دانلود
۱مهمان شدن بر تمام اسماءماه مبارک رمضان۲۴/۰۲۸:۲۱۸۸/۶/۵
۲
روزه کاملانماه مبارک رمضان۱۱/۷۹۶:۰۳۸۷/۶/۱۴
۳یار پسندید مراماه مبارک رمضان۹/۹۶۳:۳۸۸۷/۶/۱۴
۴ما ز دوست غیر از دوست حاجتی نمی خواهیمماه مبارک رمضان۵/۹۹۲:۵۹۸۷/۶/۱۴
۵بهشت وصال، روزه مجسّمماه مبارک رمضان۱۴/۰۶۷:۱۵۸۷/۶/۱۴
۶ماه آزادی از بند اعمالماه مبارک رمضان۴/۷۳۲:۱۹۸۷/۶/۱۴
۷ماه آزادگی از بند خواهشهاماه مبارک رمضان۱۲/۴۵۶:۲۴۸۷/۶/۱۴
۸عید اولیاءماه مبارک رمضان۱۸/۴۷:۳۶۸۷/۶/۱۴
۹بازیابی کنترل بر نفسماه مبارک رمضان۱۳/۶۲۷:۰۰۸۷/۶/۱۴
10مراتب ورع رمضانیانماه مبارک رمضان۹/۸۸۵:۰۰۸۷/۶/۱۴
11سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش (۲)ماه های شعبان و رمضان۲۰/۸۱۱:۳۳۸۶/۱۰/۱۳
12حکمت روزهماه مبارک رمضان۱۷/۹۸۷:۰۲۸۷/۶/۱۴

چهره قدسی طلبگی و شخصیت شناسی عالم نمایان آخوندی

نوشتار حاضر ، خاطرنشان می شود حوزه علمیه دارای دو طبقه بسیار مهم می باشد : یکی طلاب حقیقی و روحانیان گرانقدر اهل علم و تقوا و دیگری روحانی‌نمایانی که این نوشته در اصطلاح خاص خود از آنان با عنوان «آخوند» یاد  می کند. باید میان طلبه و کاسب تفاوت گذاشت. طلبه‌ها وارثان انبیا و پیامبران می‌باشند و چهره قدسی دارند و آخوندها دلال‌های خدا هستند! نظر ما این است که حوزه بر دو قسم است: علمیه و کسبیه(!) و باید این‌دو را از هم جدا نمود. طلبه‌ای که محصل است و درس می‌خواند ـ و نه کاسب ـ خاک ته کفش وی مثل تربت احترام دارد و باید آن را سرمه چشم نمود. «طلبه»، از اولیا و انبیا هیچ کم ندارد؛ اما باید آخوندهای کاسب را از آنان جدا نمود. البته شمار آخوندها بسیار اندک است و ما در این نوشته،  از همین افراد اندک می گوییم و نباید آن را به گونه فراگیر و عمومی بر تمامی عالمان دینی حمل ساخت. تأکید می کنیم طلبه ها کسانی هستند که به طور کامل در اختیار آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) می باشند. طلبه در پی آن است تا فقر علمی حوزه‌ها را برطرف کند و فقد نظریه‌پردازی و تولید علم را سامان دهد. طلبه «واحد کألف» است، نه سیاهی لشکر که سیاهی لشکر حوز ها بودن، امروزه به ضرر دین می باشد.

طلبه‌ها ایتام آل نبی صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌باشند. طلبه‌ها کسانی هستند که هدف و غایت طلبگی را فراموش نکرده‌اند و آخوندها افرادی زرنگ و حیله‌گر هستند که برای کسب دنیا به هر کاری دست می‌زنند و جوان‌مردی و فتوت در وجود آنان مرده است. طلبه کسی است که به علم و عمل متخلق است؛ خواه پیر باشد یا جوان. آنان اهل خیرات و برکات‌اند که جفت کردن کفش ایشان برکت می‌آورد و مصداق «کونوا لنا زینا» هستند. کسانی که ایتام آل نبی صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند و هیچ کسی از آنان حمایتی ندارد؛ خواه نوطلبه باشد یا مجتهد. بهترین مصداق فیض الهی این است که انسان به این ایتام آل نبی صلی‌الله‌علیه‌وآله خدمت کند که برگزیده شدن آنان چندان اختیاری نیست.

ما ناچار از روشنگری در زمینه چند و چون زندگی طلبگی و تفاوت‌های آن با زندگی آخوندی و افراد جامعه‌گرد هستیم تا افراد جامعه ، در قضاوت و حکم، طلاب باصفا و معنوی حضرت صاحب‌الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را با آخوندهای جامعه‌گردی که مشی آنان به صورت برجسته و به تعبیر حضرت امام خمینی رحمه‌الله در «آخوندهای درباری» وجود دارد، اشتباه نگیرد و حکم یکی را به دیگری ندهد؛ چرا که تفاوت میان آن دو، تفاوت میان بهشت و جهنم است؛ یکی صادقانه در خدمت دین است و همه هستی خود را در این راه می‌دهد و دیگری، دین را به خدمت خود گرفته است و با آن کاسبی می‌کند تا به ثروت، قدرت یا شهرت رسد و با آن، تمام زندگی آلوده خود را به دست آورده است.

عشق و سازگاری با بندگان خدا

سلامت زندگی در صورت دستخوش تغییر و آسیب نمی‌گردد که بتوان بیش‌ترین صبوری و سازگاری را با ناملایمات و بدخواهان داشت و طمأنینهٔ خود را حفظ کرد. کسی که صبر بر بدی‌ها و سازگاری با بدخواهان را از دست می‌دهد و زود می‌رنجد یا عصبانی می‌شود و پرخاشگری می‌کند، از ناحیهٔ آنان دچار توطئه و دشمنی می‌گردد و آسیب می‌بیند. صبر بر ناملایمات حتی در گیاهان و جانوران وجود دارد و آنان سعی می‌کنند از چرخ دندهٔ طبیعی خود خارج نشوند و کم‌تر عصبانی گردند و حمله کنند مگر آن که احساس کنند مهاجمی است که به هیچ وجه سازگار نخواهد شد که در آن صورت، حمله می‌کنند. مورچه از جانوران خیلی صبور است. بعضی گیاهان برای مبارزه و دفاع از خود، تشعشعات دارند. انسان کم‌تر بردباری دارد و برای مبارزه و دفاع، به پرخاشگری و خشونت رو می‌آورد. صبوری و مقاومت انسان‌هایی که در شرایط سخت زندگی کرده‌اند بیش از دیگران است و قدرت آنان بیش‌تر است و عافیت سستی، ضعف و پوکی می‌آورد. برای نمونه، درخت گز که در شرایط سخت بیابانی مقاومت می‌کند گیاهی آرامش‌بخش است. خارها نیز قدرت درمانی و شفابخشی دارند. البته صفت قهری و غضبی خارها در ظاهر بیشتر است چنان‌که به لباس عابران حمله می‌کنند، ولی باطن آنان آرام‌تر است. سازگاری و انعطاف‌پذیری که به شدت و ضعف در پدیده‌ها وجود دارد، بقا را برای بیش‌تر آن‌ها تضمین می‌کند. پدیده‌هایی که سازگاری خود را زمین می‌گذارند آسیب‌پذیرتر هستند و زودتر از بین می‌روند. سازگاری با شرایط محیطی برای انسان بسیار مهم است؛ به‌گونه‌ای که سازگاری با بدخواهان در دین با عنوان «تقیه» توصیه شده است. خداونذ نیز با کردار بسیاری از بندگان راضی نیست، ولی آن را تحمل می‌کند، بر آن صبر می‌کند و فراوان می‌شود که آن را یا نادیده می‌گیرد و ستار می‌شود و یا می‌بخشد و غفار می‌گردد. خداوند کریم و بزرگوار است و سازگاری از صفات کریمان است. سازگاری صفتی مثبت است که مقاومت برای حرکت را رقم می‌زند. در تنازع برای بقا که ما از آن به تصالح برای بقا در پرتو اصل سازگاری یاد می‌کنیم پدیده‌ای زنده می‌ماند و به تکامل بیش‌تر می‌رسد که سازگارترین باشد.

اصل سازگاری وقتی اهمیت خود را نشان می‌دهد که به مشاعی بودن سیستم ادارهٔ طبیعت دقت شود. مشاعی بودن کارها اقتضا دارد زیست انسان هرچه بیش‌تر مدنیت یابد و با الفت عمومی همراه شود. هیچ انسان عادی نمی‌تواند کارهای خود را به‌تنهایی و در تنهایی انجام دهد و نیاز به انس و همکاری هرچه بیش‌تر با دیگران دارد. سازگاری و انس آدم‌ها هرچه بیش‌تر شود تمدن انسانی را بهتر شکل می‌بخشد. اگر آدمی منزوی باشد و با دیگران انس نداشته باشد و خبرهای مردم را نشنود، شاهدی است غایب در میان آنان و یا چون مرده‌ای است که می‌جنبد. انسان انزوایی زنده، پویا، فعال و اکتیو نیست و روح تخاطب و انس‌گیری ندارد و در واقع، هر کس به میزان تخاطب و انسی که با دیگران دارد زنده است. مردم کسی را زنده می‌دانند که بتواند با آنان هم‌سخن شود و میدان‌دار باشد.

سازگاری و صبوری نیازمند داشتن اخلاق خوش، نرم، نیکو و لین است. کسی می‌تواند با دیگران سازگار و نرم‌خو باشد که ترک خودخواهی داشته باشد. هم‌چنین سازگاری، خوش‌اخلاقی و حسن رفتار برای کسی که تمامی پدیده‌ها را از ناحیهٔ خداوند می‌داند که تمامی در طبیعت خود دارای حسن و نیکویی است و خدای خالق آن به هر یک عشق تمامی دارد نمی‌تواند با پدیده‌ای به بدی رفتار کند یا کم‌ترین نظر بدی به آن داشته باشد. او برگ‌های درختان را نوازش می‌کند همان‌گونه که خنکای نسیم، گونهٔ او را به نوازش می‌برد و چنین کسی در برخورد با اشرف پدیده‌ها یعنی مردم، مگر می‌شود آنان را دوست نداشته باشد و آنان را خوب نداند و برای آنان برتری قایل نگردد و خویشتن را در برابر آنان کوچک نبیند. کسی که دیگران را دل‌نگران و دل‌آشوب می‌نماید دلی سنگ و سنگین دارد که سرگردانی پیاده و ناسازگار می‌گردد. کسی که نتواند سازگار باشد در زندگی متوقف یا ساقط می‌گردد. انسان در ناسوت در صورتی قدرت حرکت و سیر می‌یابد که بتواند با همه زندگی کند و با همه انس و الفت داشته باشد و عفونتی با هیچ کس پیدا نکند. بدآمد، نفرت و کینه اگر در دل کسی باشد جز حرمان چیزی برای او نمی‌آورد هرچند کسی به ناحق بر او سخت گرفته باشد. کسی که از بنده‌ای مؤمن بددلی دارد بدفرجام است و عاقبت به خیر نمی‌گردد. کسی که در دل خود در برابر بنده‌ای جبهه می‌گیرد و در لایه‌های پنهان قلبش کینه وارد می‌شود، دل وی جایی برای نزول خدا ندارد و مزبله‌ای است که سگ نفس وی از آن می‌خورد و هارتر می‌شود. کینه همانند برخی بیماری‌هاست که هرچند اندک باشد، انسان را پیر، ذلیل و از زندگی ناامید می‌سازد. عداوت و دشمنی اگرچه طبیعی، قهری و در مواردی حتمی است، آثار شوم خود را بر انسان می‌گذارد و آدمی پیش از آن که دشمن را با عداوت خود از پای در آورد، نفس عداوت، جان آدمی را نامتعادل و فاسد می‌سازد. عداوت و دشمنی انسان نسبت به چیزی و کسی، هم‌چون نیش زدن زنبور عسل است که با انجام آن می‌میرد. زنبور ممکن است حالت طبیعی و شعور همگانی داشته باشد و در مواقعی این عداوت را لازم بداند - همان‌طور که در آدمی چنین است - ولی در ضرر و زیان تفاوتی نمی‌کند؛ زیرا هرگونه دشمنی و عداوتی ضرر و زیان خود را دارد و انسان با اِعمال دشمنی، ابتدا خود را قربانی می‌کند و بعد شاید به دیگری ضرری برساند. گرفتن حالت عداوت و دشمنی به خود، انسان را نامتعادل و آشفته می‌سازد، بدون آن که معلوم باشد ضرر بر دشمن حتمی است.

بندگان خدا را یا باید مانند حضرت عیسی علیه‌السلام به خداوند وا گذاشت و گفت: اینان بنده‌های تو هستند خواه آنان را عذاب کن و خواه ببخش که تو عزیز و حکیم هستی(ر. ک : مائده / 118.) و یا برتر از وی بود و هم‌چون حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله برای تمامی بندگان چنان دل‌سوزی و مهربانی داشت که نزدیک باشد از دست برود: «شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند تو جان خود را از اندوه در پی‌گیری کارشان تباه کنی» (کهف / 6).

اگر کسی چنان قدرت سازگاری داشته باشد که دلی تهی از هر گونه بغض و عناد بیابد و دلش باز شود و به شرح صدر برسد و چیزی بر سینهٔ او سنگینی نکند حتی بدهای عالم را هم برای آزار و نابودی او جمع شود نمی‌تواند آنان را دوست نداشته باشد و در پی این است که راه هدایت و نجات را به آنان نشان دهد تا خداوند را بیابند و با او آشنا شوند. خداوند حتی اگر گدایان عالم را میهمان سفرهٔ وی کند، قهر نمی‌کند و اگر فقیران را به در خانهٔ او آورد، از آن‌ها استقبال می‌کند و خوش‌حال می‌شود. چنین انسانی دلی دریایی و نفسی قدسی و ملکوتی دارد. خوشا به حال کسی که دلش چنان گسترده می‌شود که می‌تواند حق تعالی را در آن بنشاند. خداوند هم به ظرفیت دل آدمی می‌نگرد. خوشا به حال آن که دلش می‌تواند حق تعالی را میهمان کند که در این صورت به اندازهٔ خدا جا دارد. البته خداوند در دلی جای گیرد که پیش از این، آن را با عشق پاره پاره کرده باشد. آنان که تنها به دنبال خدا هستند، از هرچه بریدگی و پارگی است هراسی ندارند و بر کنده می‌نشینند و سر را به استواری بالا می‌گیرند و خداوند را ندا می‌دهند: هر کار که خواهی بکن! این جز از دل وسیع و گسترده بر نمی‌آید. دلی که با کم‌ترین مصیبتی درازکش می‌شود و می‌گوید دیگر نه، همان نه به او باز می‌گردد. چنین دلی صاحب آن را نیز سواری نمی‌دهد و چون کاسه‌ای است واژگون که هر چه باران رحمت نماز، دعا، درس و بحث بر آن ببارد اثری نمی‌گذارد و چیزی در آن نمی‌نشیند. انسان هرچه سازگارتر باشد سالم‌تر است. در زندگی کسی سلامت کامل دارد که دلی بیابد که حتی بر فرض با قاتل پدر خود بتواند بنشیند، از او بگذرد و با وی مهربانی داشته باشد، برای او شغلی بیابد، با او همراهی کند و از او پذیرایی نماید و او را به میهمانی خویش بخواند. چنین کسی قدرت کنترل نفس و مهار آن را دارد. دعا و ذکر پس از صافی شدن دل و نرم شدن اخلاق و رفتار است که اثر دارد. ابتدا باید خانه را تطهیر نمود و سپس میهمان طلبید. باید با همه سر سازگاری داشت و هر شب دل خود را از هر گونه بغض، عناد، خشم و غضب خالی نمود. نباید نه از بد دیگران غمگین و دلگیر شود و نه از خوبی آنان خرسند. این دل تنگ است که منفذ کوچک می‌گیرد. دل وسیع و گشاده از چیزی به تنگ نمی‌آید و دریایی مواج است که هر خاشاک و فاضلابی آن را نجس نمی‌سازد، بلکه هر نجسی را پس می‌زند و تطهیر می‌کند.

 http://eshghemardom.com/