گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

فشارهای ناسوت و پادزهر عشق برای درمان دنیامداری

برای عمل‌های جراحی بی‌هوشی عمومی یا موضعی لازم است وگرنه کسی تحمل درد عمل جراحی و جدا شدن عضوی از خود را ندارد؛ حتی اگر عمل، برای بیرون آوردن میخک پا باشد. عمل جراحی ظرافت‌های خاص خود را دارد و تخصصی است که پزشکان کم‌تری بر آن دست می‌یابند. عمل جراحی مثالی است برای کار عالم ربانی که می‌خواهد مزهٔ ناسوت و دنیا را از دل بیماری که به آن وابسته است بیرون آورد.

 

آیا تاکنون اندیشیده‌اید راه‌کار عالمان ربانی برای این‌که دنیا را از دل طلبه‌های جوان بزدایند چیست بدون آن‌که آنان دردی را احساس کنند؟ چگونه می‌شود کسی را به مسلخ برد و سر از بدن وی جدا نمود؟ چگونه می‌توان تمامی دنیا با همهٔ زر و زیور و جلوه‌هایی که دارد را از قلب فردی جدا کرد بدون آن‌که وی سخنی برای گفتن داشته باشد؟ واضح است صدای نالهٔ چنین فردی دنیا را به لرزه می‌آورد؛ ولی او آرام و بی‌صداست و در بی‌صدایی خود است که اشک بر گونه‌های او غلطان می‌باشد. استادی که می‌خواهد بر بیماری دنیامداری عمل جراحی انجام دهد، از ماده‌ای به نام «عشق» برای بیهوشی استفاده می‌کند و چنان به فرد مورد نظر خود محبت می‌کند تا او تلاش کند دنیا را فراموش کند و از آن جدا شود. استاد پس از آن است که چاقوی جراحی و پنس را دست خود فرد می‌دهد و می‌گوید: من نگران شما هستم؛ ولی در این کوره و مسیر سخت خیر فراوانی است. هر کدام از شما باید این آتش را بگذرد و این گذشتن از آتش، امری اجباری است. من فقط شما را دارم، نگران شما هستم؛ ولی سختی‌هایی که در این کوره وجود دارد، راه طلبگی و سعادت را به شما نشان می‌دهد. من برای شما دعای عافیت نمی‌کنم؛ بلکه هر لحظه منتظرم تا شما را در آن سوی آتش ببینم و برای شکفتن شما لحظه‌شماری می‌کنم. این عشق است که بسیار قوی‌تر از داروی مست کننده و بی‌هوش کننده کاربرد دارد و ناراحتی برای این عمل را دور می‌سازد و با این کیمیاست که می‌توان ناسوت را از دل جدا کرد. عمل جراحی دل، مانند عمل جراحی کلیه یا قلب نیست که با چند ساعت کار و سه روز مراقبت‌های ویژه بهبودی حاصل گردد؛ بلکه عمل جراحی دل، سال‌ها طول می‌کشد. برخی به دو سال، چهار سال، و هفت سال و برخی را هرچه عمل کنیم درمان نمی‌شوند؛ زیرا سن که گذشت، حرکت هم کند می‌شود و دیگر فرد طاقت عمل را ندارد. عشق فراوانی می‌خواهد تا باغبان گلی را به ثمر رساند، اما خزانی که خود اوست همهٔ گل‌ها را خشک می‌کند! آیا در این ماجرای حزن‌انگیز خریدار خداست یا دیگری؟

چگونه امام موسی بن جعفر علیه‌السلام از خود بریده می‌شود و چنین دعا می‌کند که ای خدای شکافندهٔ دانه و...؛ هم‌چنین حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با آن عظمتی که دارد می‌نالد و در وصیت خود می‌فرماید: خداوند مرا از شما بگیرد و بدتر از من را بر شما مسلط کند و شما را از من بگیرد و بهتر از شما را نصیب من گرداند. چه‌طور خدای تعالی در ناسوت این بزرگان را به فشار می‌آورد و طاقت ایشان را می‌کاهد تا جایی که به مرگ زود هنگام خود راضی می‌شوند و مرگ خود را می‌طلبند.

خدای تعالی همه را قربانی می‌کند و تمام ناسوت را از دل آنان و حتی از جوارح و اعضای ایشان جدا می‌کند و خالص آن را برای خود برمی‌گزیند. جدا کردن و عمل جراحی ناسوت مشکل است؛ ولی خدای تعالی در کار خود مهارت دارد. در این مسیر، کسانی هستند که به تیغ جراحی خداوند راضی می‌شوند و برخی خود، تیغ جراحی حق تعالی می‌گردند. گروه اخیر بسیار شیدا هستند؛ وگرنه جدایی از ناسوت، ناسوتی که ذره ذرهٔ بدن و تمامی نفس‌های ما از آن است، آسان نیست. خدای تعالی، چنان ناسوت را از پوست، گوشت و فرزندان حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام که صاحب ذوالفقار حیدری است، جدا می‌کند که ریسمان به گردن او می‌اندازند و همسر ایشان را محاصره می‌نمایند و تیغ به گردن نیمه جان ایشان که نقش زمین شده بود، می‌گذارند. ناسوت به هر چیز و هر کس فشار می‌آورد؛ به کوه و یا به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام .

---------------------------------------------

منبع : روشنای دنیاداری و دنیامداری

حاکمیت موسیقی پاپ آمریکایی بر فرهنگ کشورها

امروزه موسیقی پاپ آمریکا دنیا را در چیره‌ی خود درآورده و دانسینگ‌ها و مراکز فحشا و فساد را فرا گرفته است. موسیقی پاپ با نور و تیمپو تشنج را به بیننده تزریق می‌نماید. امروزه بخشی از موسیقی‌های ایران همان تیمپوی ضربی آمریکایی است که کم و بیش اعصاب جامعه را به تشنج سوق می‌دهد.



سکس و عریانی نیز در کنار آن وجود دارد و این امور جوانان بیش از پنجاه کشور اسلامی را تهدید می‌کند؛ بدون این که پنجاه کشور یاد شده در مقابل این نوع موسیقی هنری برای گفتن داشته باشند؛ چرا که فقیهان آنان به حرمت مطلق موسیقی فتوا داده‌اند و با این فتوا، حرام نیز از دست آنان خارج گردیده و جامعه‌ی مسلمانان در عمل، همه‌ی آن را حلال می‌شمرد.

نرمی و لطافت موسیقی شرقی کجا و تندی، زمختی، خشونت و سکس و بازی با نور در موسیقی غربی کجا، و متأسفانه، امروزه موسیقی آمریکایی که رقیبی برای خود نمی‌شناسد، بر فرهنگ بیش‌تر کشورها حاکم شده است.

منبع:

http://eshghemardom.com/index.php/instructors-message/459-nab-music?showall=


لینک های مرتبط:


دانلود کتاب تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام

حضرت آیت الله نکونام : بگذارید دنیا ما را به مهربانی بشناسد

بر خلاف آنچه که گروهی از عبارت «فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرین» (بقره/۲۸۶) برداشت می کنند، از این عبارت بغض برداشت نمی شود. دل مومن جای بغض نیست آن هم مومنانی که خدا به ایمانشان شهادت داده است. آیه شریفه می فرماید: خدایا ما را یاری کن، نمی فرماید خدایا طرف مقابل ما را از بین ببر یا ما را یاری کن تا به آنها حمله کنیم و نابودشان کنیم، بلکه می فرماید یاری کن تا در برابر دشمنان شکست نخوریم و بر آنها غلبه نماییم. این پیروزی می تواند پیروزی در هدایت و راهنمایی آنان به سوی حق باشد.


مؤمنان خواستار نصرت آن هم در مقابل کافران هستند، آن هم نه تک تک کافران بلکه در مقابل " ائمه الکفر" چرا که واژه " قوم" آمده. واژه " قوم" لحاظ حیثیت جمعی است. کفر هم از ماده " کَفَرَ" است یعنی کسانی که می دانند و آگاهانه حق را می پوشانند. ما در بحث جامعه شناسی قرآنی گفتیم؛ که تعداد این گروه در جوامع بسیار اندک است اما تاثیر گذارند لذا خود خدا با آنها روبرو می شود مانند آنجا که می فرماید" تبت یدی ابی لهب"

مؤمنان خواستار پیروزی بر ائمه الکفرند یعنی طرف با سایر ادیان و حتی کفار مستضعف روبرو نیستند، گویا کافر مستضعف اخوی و برادر آنهاست، لذا می گوید برای نزدیکی دل ها به کفار مستضعف که از روی جهل کافر شده اند کمک کنید و مالیات دینی را که سهم خودتان است به آنها هم پرداخت کنید. اما آیا رفتار امروز جامعه ما چنین است؟!

 خداوند ایمان مؤمنانی را تصدیق می کند که بغض در دل ندارند اما ما به سوی این نوع ایمان در حرکتیم؟! امروز اکثر جنگها و خشونتها در جهان بین مذهب هاست. کار را به جایی کشانده اند که گروهی در جهان نفس دین را سبب رواج خشونت دانسته اند. چه اشکال دارد که جامعه ما جامعه مهربانی و مودت قرآنی باشد؟! این همه دوری و بیزاری برای چیست؟! این چپی و راستی چیست؟ اینها همه فرزندان انقلابند.

اینها همه برای این نظام و انقلاب زحمت کشیده اند، خون دل خورده اند، حالا چرا باید یک عده به خاطر طرز تفکرشان دنبال حذف عده دیگر باشند؟ همه ما فرزندان امیرالمومنین علیه السلام هستیم و همین محبت ولایت که در دل ماست، کافی است که همدیگر را در آغوش بگیریم.

ما معتقدیم همه مردم ایران حتی کلیمی ها هم ولایی هستند. شما بررسی کنید کدامشان محبت امام حسین علیه السلام را ندارند. اما اگر کسی هم مذهب ما هم نبود باز دلیلی برای خشونت وجود ندارد. چند برادر در یک خانه با افکار مختلف زندگی می کنند آیا درست است که اینها بخواهند به خاطر افکارشان به روی هم تیغ بکشند؟! ترک و بلوچ و کرد و لر و عرب و فارس و مسیحی و یهودی و زرتشتی و شیعه و سنی همه ایرانی و برادرند. اما استعمار نمی خواهد این فرهنگ ایمانی در بین ما نهادینه شود.


خشونت این نیست که شما حتما تیغ بکشید. ذهن بسیاری از ما ذهن خشن است و ذهن خشن نقدناپذیر است و از انتقاد برآشفته می شود. همین که شما فقط خودت را سعادتمند می دانی و سایر کشورها را عددی حساب نمی کنی خشونت است.

گاهی خشونت در بیان است. بگذارید دنیا ما را به مهربانی بشناسد. با دنیا درست برخورد کنید دنیا هم خواه ناخواه در مقابل برخورد محبت آمیز شما درست برخورد می کند.

این چه فکر منحرفی است که بسیاری بدفهم هستند. ملتها همه خوبند و نمی شود بیشتر مردم در عقل ورزی خطا کنند. اگر گاهی بدی سر می زند از دولتهاست نه ملتها. ما باید با همه ملتها با احترام برخورد کنیم و حرمت آنها را داشته باشیم وقتی که چنین شدیم وقتی که دلمان مالامال از محبت شد، وقتی که مسیحی و سنی و کافر مستضعف را بد خطاب نکردیم و نسبت به آنها بغض نداشتیم وقتی که دل را از خشونت تهی کردیم، مصداق مؤمنانی می شویم که خداوند متعال ایمانشان را تصدیق می کند.

http://eshghemardom.com

مقام رضا

مدیریت زندگی بسیار ظریف و دارای وجوه فراوانی است که پرداختن به یک شان نباید شان دیگر را از بین ببرد یا خنثی سازد. سالک چنان‌چه داشته‌های خود را توازن بخشد آماده می‌شود تا خود را با خداوند و با امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) هماهنگ نماید و تکلیفی را که از ناحیهٔ آن حضرت دارد بر عهده گیرد و انجام دهد بدون آن که سختی و فشاری روانی بر وی وارد آید یا زبان به اعتراضی گشاید و نارضایتی از آن حکم داشته باشد. برای نمونه، در گذشته که آب شهر لوله‌کشی نبود، آفتابه‌هایی در دست‌شویی‌های مسجد اعظم یا فیضیه بود و کاسه‌ای هم در حوض گذاشته بودند تا کسی آفتابه را داخل حوض نزند و کسی آن آفتابه‌ها را آب می‌کرد و شغلی پایین‌تر از آفتابه آب کردن نبود. حال اگر امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) تشریف بیاورند و به مجتهدی بگویند وظیفهٔ توست که آفتابهٔ علما را آب نمایی و وی ناراحت نشود و این کار بر وی سخت نیاید، بلکه این حکم برای او جذاب و راحت باشد و از این حکم تشکر نماید و از عهدهٔ آن به خوبی برآید بدون آن که بابت آن به کسی بده‌کار شود، سالکی موفق است. چنین کسی هیچ گاه شکایت نمی‌کند که چرا وی را با دیگری تفاوت گذاشته است

 http://mahbubi-nekunam.epage.ir/

بانوی شرافت (تجلیل از شخصیت کم نظیر حضرت ام البنین سلام الله علیها)


بانوی شرافت (تجلیل از شخصیت کم نظیر حضرت ام البنین سلام الله علیها)

بسم الله الرحمن الرحیم

بانوی شرافت (تجلیل از شخصیت کم نظیر حضرت ام البنین سلام الله علیها)

منبع: برگرفته از سخنرانی های حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی

امام صادق علیه السلام می فرمودند:

کانَت اُمُّ جَعفَرٍ الکِلابِیَّةُ تَندُبُ الحُسَینَ علیه السلام وتَبکیهِ وقَد کُفَّ بَصَرُها ، فَکانَ مَروانُ وهُوَ والِ المَدینَةِ یَجیءُ مُتَنَکِّرا بِاللَّیلِ حَتّى یَقِفُ ، فَیَسمَعُ بُکاءَها و نَدبِهَا

(اُمّ جعفر کِلابى (حضرت امّ البنین)، براى حسین علیه السلام مرثیه مى سرایید و مى گریست تا این که چشمانش نابینا شد. مروان ، حاکم مدینه، به صورت ناشناس مى آمد و پشتِ در مى ایستاد و به گریه و مرثیه سرایى او گوش مى داد.

امالی شجری : ج ۱ ص ۱۷۵

وقتی عقیل به خواستگاری امّ‌البنین رفت، خانواده‌ی حزم بسیار خوشحال شدند و با افتخار تمام از وی استقبال کردند، اما با این حال، با کمال ادب از عقیل مهلت خواستند تا در این مورد از مادر دختر و خود دختر نظرخواهی کند چون مادران روحیات دختر خود را بهتر می‌شناسند و در این امر بهترین فرد می‌باشند. همچنین باید به نظر دختر در امر ازدواج توجه شود، چرا که پایداری زندگی در گرو رضایت قلبی دختر می‌باشد.

زمانی که پدر ام البنین نزد همسر و دخترش بازگشت تا نظر آنها را جویا شود، متوجه شد که دخترش خوابی را که شب گذشته دیده بود برای مادرش تعریف می‌کند.

«مادرجان! خواب دیدم در باغ سرسبزی نشسته‌ام. نهرهای روان و میوه‌های بسیار در آن‌جا وجود داشت و ماه و ستارگان در آسمان می‌درخشیدند. من درباره‌ی عظمت آنها فکر می‌کردم که ناگهان ماه از آسمان در دامن من قرار گرفت. نوری از آن ساطع گشت که چشم‌ها را خیره می‌کرد. در تعجب بودم که سه ستاره نورانی دیگر را دیدم که در دامن من قرار گرفتند.

پدر امّ‌البنین در این هنگام به دختر خود بشارت داد که رؤیای تو صادقه است و سعادت دنیا و آخرت به تو روی آورده و سپس ماجرای خواستگاری عقیل از دخترش برای امیرمؤمنان را بیان کرد. از آنها نظرخواهی کرده و پس از شنیدن پاسخ مثبت، از جانب هر دو، عقیل را در جریان گذاشت. به این ترتیب پیوند همیشگی بین امّ‌البنین و حضرت علی برقرار گردید

در شب زفاف خود به فرزندان زهرا سلام الله علیها می‌گوید: من نیامده‌ام تا جای مادرتان را بگیرم. من اینجا خدمتکار شمایم و اگر شما اجازه‌ی چنین کاری به من ندهید، به خانه‌ی خود بازمی‌گردم.» امام حسن و امام حسین و حضرت زینب به او گفتند: «تو عزیز و بزرگواری و اینجا نیز خانه‌ی توست.

در آن شب، حسنین هر دو بر اثر بیماری در بستر بیماری بودند که امّ‌البنین از آنها پرستاری کرد و به خدمت آنها کمر بست.

در همان روزهای اول به همسرش علی عرضه داشت: «از این به بعد مرا فاطمه صدا مزن، زیرا وقتی مرا به این نام صدا می‌زنی، فرزندان حضرت زهرا به یاد مادرشان می‌افتند و مصائب حضرت زهرا به خاطرشان می‌آید و رنجیده خاطر می‌شوند.» حضرت علی تقاضای او را پذیرفت و از آن روز به بعد، او را که داراری فرزندانی شده بود، امّ‌البنین (مادر پسرها) می‌خواند

وقتی بشیر خبر شهادت شهیدان کربلا را آورد، ایشان نخست نه از فرزندانش، بلکه از حسین علیه السلام پرسید و سراغ حسین علیه السلام را گرفت و گفت: «فرزندانم فدای حسین علیه السلام باد».

از آیت اللّه العظمی حاج ملاعلی معصومی همدانی رحمه الله (معروف به آخوند) نقل شده است:

در یکی از روستاهای همدان، خانمی بود که با وجود آن که سال ها از ازدواجش می گذشت، بچه دار نمی شد. روزی خانم دیگری به او می گوید: نذر کن نام فرزندت را ابوالفضل بگذاری. پس از مدتی خداوند فرزندی به او می دهد و او نامش را ابوالفضل می گذارد. آن فرزند در 14 ـ 15 سالگی دچار بیماری سختی می شود، به گونه ای که از زنده ماندنش ناامید می شوند. باز همان خانم، به مادر فرزند توسل به حضرت عباس علیه السلام را سفارش می کند. او نیز چنین می کند. صبح فردا همان خانم به در منزل آن ها می آید و می گوید: خدا فرزندتان را شفا داده است. ناراحت نباشید. می گوید: تو از کجا می دانی؟ پاسخ می دهد: در خواب دیدم گروهی از زنان به سوی خانه شما می آیند که حضرت ام البنین علیهاالسلام نیز در میانشان بود و فرمود: برای شفای این پسر می روم (ستاره درخشان مدینه؛ حضرت ام البنین، ص 175)

چشمه خور از فلک چارمین                           سوخت ز داغ دلِ ام البنین

آهِ دلِ پرده نشینِ حیا                                   بُرده دل از عیسی گردون نشین

دامنش از لَخت جگر لاله زار                        خون دل و دیده روان ز آستین

مرغ دلش زار چو مرغ هَزار                       داده ز کف چار جوانِ گُزین

کعبه توحید از آن چارتن                              یافت ز هر ناحیه رکنی رکین

قائمه عرش از ایشان به پای                         قاعده عدل از آن ها متین

نغمه داوودی بانوی دهر                              کرده بسی آبْ دل آهنین

زهره ز ساز غم او نوحه گر                         مویه کُنان، موی کَنان حور عین

ناله و فریاد جهان سوز او                            لرزه در افکنده به عرش برین

مفتقر از ناله بانوی دهر                              عالمیان تا به قیامت غمین

مرحوم حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (کمپانی)


منبع: goharemaerefat.ir

نوروزیه


 

برآمد باد صبح و بوی نوروز                 به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال           همایون بادت این روز و همه روز

سعدی

 

 

با تبریک سال جدید و آرزوی خوشبختی جامعه بشری، مخصوصاً جامعه ایران اسلامی؛

یکی از سنت های نوروز خانه تکانی است. به نظر من، به عنوان اهل فلسفه ضروری ترین نوع خانه تکانی برای جامعه امان، خانه تکانی ذهنی و فکری است. ما باید همراه با زندگی دوباره طبیعت، زندگی و حرکت دیگری در ذهنمان احساس کرده و از نظر فکر و فرهنگ گامی به جلو برداریم. نباید مانند کوته نظران از رسوبات غیرعقلانی و خرافی دوران گذشته عمر خود پاسداری کنیم، بلکه باید ذهن و اندیشه امان را از گرد و خاک وهم و خیال بتکانیم و از آلایش اسطوره و افسانه پاک سازیم و با روش درست اندیشه به بازسازی فرهنگ و زندگی مان بپردازیم. مخصوصاً، اساتید و دانشجویان فلسفه که باید حرکت آفرین بوده و زیربنای حرکت فکری را در جامعه سامان دهند، در این خانه تکانی به سراغ چیزهایی بروند که یادگارهای دوران باستان و زندگی ساده و غیرعلمی مردم آن دوره می باشند، همانند افلاک نه گانه، عقول ده گانه، حقیقت عقلی پدیده ها، جنس و فصل، جوهر و عرض و .... باید این گونه مفاهیم را کنار گذاشت و چشم به دنیای جدید باز کرد تا خبری از جهان ذرات و کهکشان ها بگیرند و با منطق نو و معرفت شناسی کارآمد و فلسفه ای حرکت آفرین به سامان دهی زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه بپردازند. به این ترتیب، هر روزمان از روز دیگر بهتر بوده و با روز نو و روزی نو پیشتاز عرصه فرهنگ و تمدن خواهیم بود.

آری، خانه تکانی فکری و ذهنی اساس همه خانه تکانی هاست. شایستگی کار و رفتار نیک و زندگی بسامان در هر جامعه ای، بستگی به میزان عقل و اندیشه آن جامعه دارد. خردورزی و درست اندیشی مردم هر جامعه نیز به میزان دوری آنان از خرافات بستگی دارد. بیماری کشنده ای که علاجش مشکل باشد، اگر مادرزادی و همگانی هم باشد، خطرناک تر خواهد بود. خرافه، بیماری خطرناکی برای جامعه است که هم موروثی و مادرزادی می باشد و هم فراگیر و همگانی! خرافه خطرناک ­ترین بیماری جامعه هاست که آثار زیان­بار آن­، تمامی جهات زندگی انسان ­ها را تحت ­تاثیر قرار می ­دهد، از اخلاق تا اقتصاد، ز دین و مذهب گرفته تا سیاست و مدیریت، همه و همه را!

خرافات چون موروثی ­اند، با شیر مادر به رگ ­های جان و روح ما راه می­ یابند و ندانسته و نسنجیده براساس تلقین و عواطف و احساسات گرفتار آن ها می­ شویم. سپس، ما را از درون پوسانده و تهی می ­سازند و سرانجام دچار ناتوانی شده و از هم می ­پاشیم. بیماری خرافه، چنان خطرناک است که اگر کسی از این بیماری سخن بگوید یا مردم را به مبارزه با آن فراخواند، به شدت مورد تعقیب و آزار قرار می­ گیرد و زندگیش به خطر می­ افتد! تنها دشمن حق و حقیقت و خرد و اندیشه خرافه است و بس!

بر اساس چنین باوری است که تصمیم گرفتم کتابی با نام فلسفه خرافات بنویسم تا با نگرشی فلسفی به مسئله خرافه پرداخته و با تحلیلی علمی و عقلانی درباره پیدایش، اقسام و آثار خرافه در جامعه بحث کند. با این امید و آرزو که در راستای روشن اندیشی و رهایی از خرافه گامی برداشته باشم. این کتاب توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است./

 

والسلام

دکتر سید یحیی یثربی

Intercession and Imploration

Intercession

The Definition of Intercession from the View Point of Lexicon Experts 

ادامه مطلب ...

آشنایی با شخصیت و زندگی حضرت امام مهدی سلام الله علیه


استاد مهدی طیب

MP3

موضوع: آشنایی با شخصیت و زندگی حضرت مهدی عج

آشنایی با شخصیت و زندگی حضرت مهدی عج

میوهٔ شیرین محبت

مهر، محبت و عشق، گواراترین میوه‌ای است که خداوند مهربان آفریده است. بشر، میوه‌ای شیرین‌تر از محبت نچشیده است. مهر و محبت، لطف و دوستی نسبت به هر چیز و هر کس، شیرینی خاص خود را دارد؛ اما محبت به حق‌تعالی، طعم مخصوصی دارد و آب حیات آدمی و وجود و بقای انسان است.

کسی که دل وی از محبت خالی است، دل ندارد و بهره‌ای از آدمیت نبرده است و تنها ظاهری از بشر را داراست. علت حرکت و علت ایجاد هستی، محبت است. مهر و محبت، به آدمی طعمی می‌دهد که به هر مسلک و مرامی که باشد، دوست داشتنی است. کسی که دل وی آشنای مهر و محبت نباشد، از آدمی چیزی ندارد و از حقیقت بهره‌ای نبرده است و لطف زندگانی و ظرافت هستی را درک نمی‌کند. داشتن این کیمیای هستی، ربطی به دانش، علم، عنوان و کسوت ندارد و بدون داشتن این امور نیز می‌شود آدمی منبعی از مهر و محبت باشد؛ هرچند دانش، علم و معرفت، زمینهٔ خوبی برای درک موارد صحیح خوبی‌ها و مهر و محبت به آن می‌باشد.

فرهنگ، اخلاق و بازیابی، بیش‌تر از یک زندگی درست می‌تواند در زمینه‌های اولی محبت نقش داشته باشد و این آگاهی‌های فردی و عمومی است که خشونت‌های جاهلانه را از آدمی دور می‌سازد.


مطالب مرتبط:

زندگی سالم؛ زندگی آزاد و عاشقانه

هر کسی طبیعتی دارد و حرکت بر مسیر طبیعت، زندگی سالم و تربیت درست است. حرکت بر مسیر طبیعی هم سلامت زندگی را می‌رساند و هم زندگی را عاشقانه می کند. عالم بر مسیر طبیعی خود در حرکت است؛ پس عالم عالم عشق است و همه عاشق‌اند و حرکتی عاشقانه دارند و بر طبیعت خود می‌روند. در عالم عشق کسی مأمور نیست و هر کسی از عشق، در کاری است. هر که از سر عشق هر چه کرد، کرد.

تربیت نیز باید بر مسیر و حرکت طبیعی و بر محور عشق انجام گیرد و عاشقانه باشد، نه زور و تهدید و تطمیع در مسیری غیر طبیعی. مربی اگر آگاه و قوی باشد و مسیر طبیعی هر کسی را بداند، نیازی ندارد فریاد برآورد و چوب و شلاق دست گیرد؛ وگرنه مربی فردی جاهل، قلدرمآب، جبار و زورگوست.

تربیت معرکه عشق و محبت و حرکت بر مسیر بندگی و راه طبیعی و عاشقانه است نه میدان ضرب و زور. کسی که بخواهد بندگان خدا را با زنجیر به سوی بهشت بکشد، آنان را هدایت نکرده است، بلکه به بندگان خدا ستم روا داشته و آنان را از طبیعت خود دور داشته است.

در تربیت، باید طبیعت هر کسی را دید و او را به طبیعت خود رهنمون شد. همه پدیده‌ها بر عشق و بر طبیعت خود می‌روند. در تربیت و به ویژه تربیت فرزندان، اصل باید بر آزادی گذاشته شود و تربیتی عاشقانه باشد تا هر کسی خود باشد و خود شود. هر فرشی طرف خواب دارد وآن را باید به همان سمت خواباند و عکس آن ممکن نیست و مقاومت می‌کند، هر پدیده‌ای نیز طبیعتی دارد که باید آزاد گذاشته شود به سمت خواب خود حرکت کند و حرکت قسری، جز آسیب به زندگی و تضییع عمر وی و معیوب و و بیمار ساختن او پی‌آمدی ندارد.

عرفان خدا را یک شخص می داند...

هدف از سلوک، قرب الهی است که با فقر و نداری به دست می‌آید. رسیدن و وصول به ذات بهجت‌انگیز خداوند که یک شخص است و نه مفهومی کلی؛ آن گونه که در فلسفه می‌گویند. منطق مفهوم خداوند را کلی اما منحصر در فرد می‌داند. مفهوم کلی زیارت بر نمی‌دارد و نمی‌توان در خارج از ذهن به سراغ آن رفت و با او هم‌چون موسی به گفت و شنید نشست و رویت او را از حق تعالی خواست. به گفت و گوی طولانی حضرت موسی علیه‌السلام گوش جان بسپارید که خداوند و حضرت موسی چگونه عاشقانه با هم سخن می‌گویند: «وَمَا تِلْک بِیمِینِک یا مُوسَی، قَالَ هِی عَصَای اَتَوَکاُ عَلَیهَا وَاَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمِی وَلِی فِیهَا مَآَرِبُ اُخْرَی. قَالَ اَلْقِهَا یا مُوسَی. فَاَلْقَاهَا فَإِذَا هِی حَیهٌ تَسْعَی. قَالَ خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الاْءُولَی. وَاضْمُمْ یدَک إِلَی جَنَاحِک تَخْرُجْ بَیضَاءَ مِنْ غَیرِ سُوءٍ آَیهً اُخْرَی. لِنُرِیک مِنْ آَیاتِنَا الْکبْرَی. اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی. قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی. وَیسِّرْ لِی اَمْرِی. وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی. یفْقَهُوا قَوْلِی. وَاجْعَلْ لِی وَزِیرا مِنْ اَهْلِی. هَارُونَ اَخِی. اشْدُدْ بِهِ اَزْرِی. وَاَشْرِکهُ فِی اَمْرِی. کی نُسَبِّحَک کثِیرا. وَنَذْکرَک کثِیرا. إِنَّک کنْتَ بِنَا بَصِیرا. قَالَ قَدْ اُوتِیتَ سُوْلَک یا مُوسَی. وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیک مَرَّهً اُخْرَی. إِذْ اَوْحَینَا إِلَی اُمِّک مَا یوحَی. اَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیمِّ فَلْیلْقِهِ الْیمُّ بِالسَّاحِلِ یاْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَعَدُوٌّ لَهُ وَاَلْقَیتُ عَلَیک مَحَبَّهً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَینِی. إِذْ تَمْشِی اُخْتُک فَتَقُولُ هَلْ اَدُلُّکمْ عَلَی مَنْ یکفُلُهُ فَرَجَعْنَاک إِلَی اُمِّک کی تَقَرَّ عَینُهَا وَلاَ تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسا فَنَجَّینَاک مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاک فُتُونا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی اَهْلِ مَدْینَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یا مُوسَی. وَاصْطَنَعْتُک لِنَفْسِی. اذْهَبْ اَنْتَ وَاَخُوک بِآَیاتِی وَلاَ تَنِیا فِی ذِکرِی. اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی. فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَینا لَعَلَّهُ یتَذَکرُ اَوْ یخْشَی. قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ اَنْ یفْرُطَ عَلَینَا اَوْ اَنْ یطْغَی. قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکمَا اَسْمَعُ وَاَرَی» (طه / 18 46).


باید باور داشت خدایی در بیرون هست که می‌توان با او سخن گفت و با او عاشقانه هم‌کلام شد و بارها و بارها خطاب به او عرض داشت: «إِیاک». کسی که بتواند مشکل توحید خود را حل نماید و آن را به باور خویش برساند و به آن ایمان آورد، در زمینه دیگر معارف مشکلی ندارد. کسی که نماز خود را نه برای تلقین و تسکین نفس می‌گزارد بلکه در پی آن است خلوتی به دست آورد تا با خداوند به مناجات و راز و نیاز و نجوا بنشیند و او را نه از سر طمع به بهشت و نه از ترس جهنم کرنش کند، بلکه بندگی او وجودی باشد که از عبادت عاشقانه برتر است؛ چنان‌که مولا امیرمومنان علیه‌السلام می‌فرماید: «إنّی وجدتک اهلاً للعباده».

http://mahbubi-nekunam.epage.ir/

رسم نازکشی و عاشق‌کشی

انسان با نازکشی و مهروزی و کشیدن دست مهر بر سر سنگ و گذاشتن دانهٔ گندمی یا برنج به دهان مورچه‌ای یا ریختن آب به پای گُلی، یا اطعام مشفقانهٔ خویشان و آشنایان، باطنی لطیف می‌یابد و از حیث باطنْ شکوفا، پررونق، صافی، روشن و سبک می‌شود.

 داشتن قدرت ـ اعم از امکانات ظاهری و باطنی ـ اگر همراه با نرمی باطن نباشد، به ظلم و تجاوز تبدیل می‌شود. برای نرمی باطن نیز باید نازکشی داشت و با همه، با مهر و عطوفت و مرحمت مواجه شد.

نازکشی، سبب می‌شود صاحب قدرت، دارای نرمش باطنی گردد و روح وی لطیف شود و قدرتی را که دارد، به زور و ظلم تبدیل نکند.  سلاطین و حاکمان گذشته، چون مربی کارآزموده‌ای نداشته‌اند تا آنان را نازکش خَلق کند، قدرت ظاهری خود و علمی را که داشته‌اند، به زور و خشونت و به خشکی و جمود آلوده می‌کردند؛ زیرا باطن آنان خشک و مردار بوده است. اولیای خدا، که باطنی پررونق از نور حق‌تعالی دارند، مهروز خَلق و نازکش آنان می‌باشند. امیرمومنان علیه‌السلام که در میدان مبارزه هماوردی نداشته‌اند و کسی را یارای آن نبوده است که در چشمان مبارک آن حضرت نگاه اندازد، از کودکان یتیم و زنی بیوه نازکشی دارد، و از این روست که سر در تنور می‌کند و با دست مبارک خود، برای آنان نان تهیه می‌کند و به کودک یتیم، سواری می‌دهد یا پاپوش خویش را با دست خود وصله می‌زند. اولیای خدا بسیار نرم بودند که از آن همه قدرت‌های باطنی خویش، علیه دشمنان و بدخواهان‌شان استفاده‌ای نداشته‌اند. سیرهٔ ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام نمونه‌های فراوانی از تواضع، فروتنی، افتادگی، مهربانی و صفا با خلق را در خود دارد و البته آن‌چه که به ما نرسیده است، بسیار بیش از آن چیزی است که نقل شده است.

باید ناز طبیعت را کشید. کسانی‌که ناز نظام طبیعت را می‌کشند، به مقامات بلند قربی و غیبی نایل می‌آیند. مراد از کشیدن نازِ نظام طبیعت، ناز کشیدن از پدیده‌های خَلقی ـ اعم از انسان و غیر انسان ـ می‌باشد. ناز کشیدن از حق‌تعالی و پدیده‌ها، دل را جلا می‌دهد. کسی می‌تواند ناز پدیده‌ها را بکشد که به مقام دل (قلب) بار یابد و عاشق شود. انسان اگر عاشق شود، هرچیزی یا هرکسی را بیش‌تر از خویش دوست دارد و ملامت‌ها و مرارت‌های او را به جان می‌خرد. در عرف ناسوت، کودک برای پدر و مادر یا زن برای شوهر خود ناز می‌کند؛ ولی گاهی نازها اموری می‌شود که قابل تحمل نیست. همین امورِ تحمل‌ناپذیر است که اگر تحمل شود، در جلای دل و قرب به پدیده‌های غیبی، نقش مهمی دارد. نماز، نیاز و ناز می‌تواند رویت پدیده‌های غیبی و قدرت باطنی بیاورد و مهم‌تر از آن، معرفتی است که عاید فرد می‌سازد. اگر فردی این سه امر را انجام دهد و از ذکر خود نتیجه‌ای نبیند، اشکالی در پیش‌نیازها و شرایط ذکر وی قرار دارد. البته فهم معنای «ناز» تنها از کسی برمی‌آید که از مقام نفس گذشته باشد و در مقام قلب، قرار گرفته باشد؛ بنابراین دست‌کم، عبور از شصت منازل نخست ذکر شده در منازل‌السائرین، از پیش‌نیازهای درک درست ناز می‌باشد.

مومن چنان‌چه به کمال رسد، از استکبار دور می‌شود و به هرچیزی حتی سنگ، آجر یا موزائیک ـ به اعتبار این که ظهور خداوند و مظهر اوست ـ سلام می‌کند و برای او خاشع می‌شود. کسی‌که ذات و استقلال را از اشیا برمی‌دارد، چنان‌چه دست ناز بر سنگی کشد یا بنده‌ای را دریابد و به او لگد نزند، لطف و رضای حق را به دست آورده است.

عارف واصلی با ما انس بسیار داشت و هنوز نیز زنده است؛ اما به نفَس‌های آخر نزدیک شده است. وی زمانی رانندهٔ تریلی بود و همیشه مقداری آب به همراه داشت و چون درختی را در بیابان می‌دید که از بی‌آبی رنج می‌برد، ماشین را کناری پارک می‌کرد و به آن درخت سلام می‌نمود و از او عذرخواهی می‌کرد که دیر آمده است و می‌گفت: «نمی‌دانستم، شما را ندیده بودم» و بعد مثل کسی که می‌خواهد آب به دهان کسی بریزد، به آن درخت آب می‌داد. و یا وقتی سنگی را وسط جاده می‌دید، می‌ایستاد و تریلی را کنار می‌زد و پایین می‌آمد و به آن سنگ سلام می‌کرد و سپس از او اجازه می‌گرفت تا وی را حرکت دهد و به کنار جاده ببرد و از سنگ عذرخواهی می‌کرد و می‌گفت: «ببخشید، آدم غافل زیاد است، این‌جا له می‌شوی.» وی سنگ را با اجازه و با احترام از آن‌جا برمی‌داشت و به کناری می‌گذاشت و سپس از او خداحافظی می‌کرد. وی می‌گفت: گاه دلم برای آن سنگ‌ها تنگ می‌شود. البته اگر وی ادعا می‌کرد که صدای دل سنگ‌ها و درخت‌ها را می‌شنود، ادعای وی پذیرفتنی بود. این کار، صفای او را می‌رساند! اگر عالمان عارف و مجتهدان وارسته و مراجع پاک‌نهاد و دانشمندان شایسته و دولت‌مردان جهان، چنین دلی می‌یافتند، دنیا آباد می‌شد و قتل و غارت و جنگ و ظلم و ستم از آن رخت برمی‌بست و دنیا گلستان آدمی می‌شد، نه جنگلی مدرن. البته چنین آدمی چون تنها باشد، از بین می‌رود و نمی‌تواند در دنیایی که عصا را از کور می‌دزدند، به‌راحتی زندگی کند؛ مگر این‌که مقام جمعی داشته باشد تا بتواند به تمامی ذرات هستی هم‌چون پیغمبر و امام احترام بگذارد و به هیچ‌یک از پدیده‌های هستی لگد نزند؛ ولی هیهات! آن دنیا کجا و این‌دنیا کجا؟!

اثر نیت گناه بر جان انسان

علامه حسن زاده آملی:
آن که نیت گناه کرده‌است، هرچند که به فعل آن دست نیافته‌است، دل را از دست داده است. و اگر به فعلش هم دست یافت، فقه براى او حکمى دارد. سارق که به نیّت سرقت از خانه‌اش بیرون شد، و به هدف پلیدش نرسید، احکام سارق بر او جارى نیست، و لکن عذابى و نکالى شدیدتر از قطعِ ید بر جان خود وارد نموده است، «وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» [سوره بقره:284] اگر آنچه را که در نفس شما است، آشکار کنید، و یا پنهان بدارید، خداوند شما را بدان محاسبه می‌کند.
امام صادق علیه السلام فرمود: نگاه به گناه نکنید که کوچک است، ببینید گناهِ چه کسى را می‌کنید. علماى ما فرموده‌اند: همه گناهان ذنوب کبیره‌اند، و صغیره، به قیاس و نسبت بعضى از آنها با بعضى دیگر است.
-منبع: مجموعه مقالات، چاپ پنجم، صفحه 28.

برگرفته از ghasedoon.blog.ir

علم و جهل

چه علم و دلیلی بر وجود یک خالق برای هستی وجود دارد؟

جواب

تصور کنید در یک  موزه  با زیباترین  تابلو  مواجه  شدید.  سؤال کردید نقّاش این تابلو کیست ؟   گفتند در دکان  رنگ  فروشی  زلزله  آمد،  رنگها   همه  در

 

هم   ریخت  بعد نگاه کردند دیدند  از  ترکیب  رنگها این تابلو  بوجود آمده، هر  شیئی  به  رنگ  طبیعی و هر  چیز  در جای خود،  کدام  نادان این سخن را  باور دارد.  در جهانی  به  سر  می بری که همه چیز از نظمی علمی برخوردار است .   درکالبد خویش  نیز این  نظم  را در دستگاههای  مختلف  بدنت  می یابی، که  میلیاردها  سلول  بی اراده  تو  همه  درکارند. « فَارْجِعِ  الْبَصَر  َهَلْ  تَری  مِنْ  فُطُورٍ؟ »  « چشمانت  را  بگردان  نگاهی دیگر هیچ  کاستی  می بینی؟! «ثُمَّ  ارْجِعِ  الْبَصَرَ  کَرَّتَیْنِ  یَنْقَلِبْ  اِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئاً  و  َهُوَ  حَسِیرٌ »،    « یک  بازنگری  چشمانت  از  شگفتی فرو  افتد  و  ناتوان  ماند؟  (آیات  3و4  سوره  ملک) »

هر               چیز               که         هست           آنچنان        می باید              

                  هر        چیز           که        آنچنان            نمی باید           نیست

****

هر     دو     عالم       یک    فروغ     روی       اوست                      

            گفتمت      پیدا         و    پنهان    نیز      هم

***

همه            عـــالم           صدای              نغمه ی            اوست      

                              که        شنیده           است          این       صدای         دراز

***

خیز  تا   بر کلک   این   نقاش  جان  افشان کنیم                      

      کاین  همه نقش عجب  در گردش  پرگار داشت

کدام  احمق در دیدار این  همه  نظم  و  عظمت  می پندارد که  این دستگاه   عظیم  معلول  تصادف  است .   « لا اِله  الا  الله  الْمَلِکُ  الحَقُّ الْمُبینْ » 


منبع