در سفر حضرت استاد آیت الله شوشتری به هندوستان...
قصد ورود به بت خانه را داشتیم، رسم آنان این است که بدون کفش باید وارد حتی حیاط بت خانه بشوند، لذا یکی از همراهان به حضرت استاد آیت الله شوشتری گفتند:آقا با کفش وارد بشویم، حالا یک پولی، چیزی هم به این نگهبان بت خانه می دهیم، اما جناب استاد برآشفت و فرمودند: نخیر، بدون کفش می رویم. حالا بعداً جوراب ها را عوض کنید، ولی به عقائدشان باید احترام گذاشت، اگر کسی با کفش به مساجد ما بیاید چکار می کنیم؟ ناراحت می شویم و…
___________________________________________________________
برگرفته شده از کتاب شرح سفر تألیف جناب حجت الاسلام والمسلمین سیّدعباس موسوی مطلق
موعظه و نصیحت مثل مطالب علمی نیست که انسان یک بار که گفت بار دوم
خستهکننده باشدبلکه موعظه را هر وقت که انسان بازگو کند جا دارد چرا که
وسوسه شیطان دائمی است.
اگر کسی دستش زخم بود، مرتب روی این زخم مگس و پشه مینشیند لذا او هر
روز باید آن زخم را ضدّعفونی کند و نباید بگوید دیروز انجام دادم و دیگر
کافی است. این ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ هر روز هست؛ مگر میشود
که شیطان ما را رها کند؟ وقتی وسوسه هر روز شد خب درمانش هم باید هر روز
باشد و درمانش هم موعظه است، درمانش تزکیه است. لذا وجود مبارک حضرت
امیر(سلام الله علیه) هر شب بعد از نماز عشاء وقتی نمازگزارها میخواستند
از مسجد متفرّق بشوند میفرمود:«تَجهزّوا رَحِمَکُمُ الله» آقایان آماده
باشیدبارهایتان را ببندید نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید.
حضرت آیت الله جوادی آملی،درس اخلاق08/01/92
بسم الله الرحمن الرحیم
اصحاب جهل (واکاوی آیین تعطیلات نوروز و رسم سخیف سیزده بدر در روایات)
منبع: سلسله یادداشت ها تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
ادامه مطلب ...
بسم الله الرحمن الرحیم
حکومت یا جمهوریّت؟ (مدل حکومت از دیدگاه علامه طهرانی برگرفته از مبانی توحیدی)
منبع: سلسله مقالات تالیف حجت الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی ادامه مطلب ...
بسم الله الرحمن الرحیم
... برای اِراده در فلسـفه تعریف جامع و روشنی نیامده است. صدر المتـأ لهین می گوید از لحاظ عقـلی و فلسفی نمی توان برای اراده تعـریفی بیان کرد. او می گوید: اراده چیـزی است که برای همه شنــاخته شده و بدیهـــی است و نمی تــوان تعریفی فلسـفی برای آن آورد.
اراده در اصطلاح سلــوک بدین معنـا است که سـالک بخواهد از دلبستگی ها و وابستگی ها منقطـع شود و از عـادت ها و آن چه به آن خــو کرده و جـدا شدن از آن بر وی دشـوار است، رهــایی یابد و هر مـانع را از سر راه خویـش کنــار زند و ...
از آنجا که تعلــق ها، وابستگی ها و عــادات در مسیر سلوک مــزاحم و مانــع حـرکت است، ســـالک باید در بــریدن و برطـرف کردن آنها بکوشـد و این تلاش پیـگیر، مرهون همان امــری است که از آن به اراده یــاد می شود و تا هنــگامی که سالک اراده نکـند تا از تعلـق ها ببــرد و از عـادت هایی که به آن ها خــو کرده رهــا شود، سلوک برای او امکــان پذیر نخواهد بود. از این رو ارباب سـلوک می گویند که اراده همـان چیزی است که انسـان را در این راه از عـادت ها خــلاص می کند.
برخی نیــز گفته اند که اراده همان چیزی است که انســان را از اســارت در تعلــق ها و شهوات و تمــایلات نجـات می بخشـد. عـده ای نیز در تعـریف صـاحب اراده چنین بیــانی دارند که مـــرید (صاحب اراده) کسی است که مـراد و خواسته ای جــز حـق تعالـی نداشته باشد.
داشتن اراده، کاری بسیار دشـوار است و یکی از سختــی های راه سلوک نیز در همیــن دشــوار بودن اراده است و چنین امـری تنها در مقــام عمـل برای سـالک روشـن می شود و در این هنــگام است که سالک می یــابد که به چه سبب تــزکیه نفـس دشوار و چرا از آن به جهــاد اکبــر یاد شده است.
خواجه عبدالله انصاری در تعـریف اراده می گوید: « الاردة من قوانین هذا العلم و جوامع ابنیته و هی الاجابة لدواعی الحقیقة طوعاً »؛ ارادت از قوانیـن و اصـولِ استـوار عرفـان و به معنــای پذیــرفتن مشتــاقـانه نــدای حقیقــت است.
بیــان خواجه به این معنـا است که ســالک باید هوشیــار باشد و از هر عــاملی که او را به خدا نزدیک می کند، بهــره گیرد یا اگر دانست که عـاملی مـانع از رسیدن او به مقصــود است، آن را بـرطــرف کند. روشــن است که اگر کسـی چنیـن نبــاشد و با وجـود دانستـن این عـوامل، به اجـابت آن ها همـت نگمـارد، اراده نخــواهد داشت.
انسانی که از بـاید ها و نبــاید ها آگــاه است، ولی در پــی عمـــل و التــزام به آن ها نیست در حقیقـت ناتـــوان نیست، بلکه نمی خــواهد و اراده نمــی کند؛ بنابر این وقتــی در خود پیشـرفتی مشاهده نکرد، نباید از کسی غیــر از خـود شکایت کنـد.
.....
گزیده ای از بیانات آیت الله استاد محمد شجاعی راجع به اراده
تقرب به سوى سگ:
مرحوم هیدجى ، محشى منظومه ملاهادى ، دیوانى دارد، او
قضیه جالبى نقل مى کند، مى گوید: مقدسى بود در محله اى و یا روستایى ، شبى
براى عبادت به مسجد رفت . مسجد خالى بود، دو رکعت نماز که به جا آورد،
صداى خش خشى از گوشه هاى مسجد شنید، با خود گفت : پس من تنها در مسجد نیستم
، کس دیگرى هم گویى در مسجد هست ، سپس شیطان او را وسوسه کرد و شروع کرد
با صداى بلندتر نماز خواندن ((ولا الضالین )) را با مدّ تمام کشیدن ! به
خیال این که فردا آن ناآشنا، در ده و محلّه منتشر مى کند که فلانى ، دیشب
در مسجد، تا صبح مشغول راز و نیاز بود و نماز نافله به جا مى آورد. این
مقدس مآب بیچاره ، به همین خیال ، حتى شب را هم به منزل نرفت و تا صبح
مشغول نماز و راز بود. صبح که هوا روشن شد، وقتى که خواست از مسجد خارج
شود، دید سگى نحیف و ضعیف از گوشه شبستان آمد و از در بیرون رفت . یک باره
فهمید که همه آن خش خش ها، از این سگ بوده که از سرماى شب ، به داخل مسجد
پناه آورده است و همه نماز نافله ها و گریه ها و اشکهاى جناب مقدس هم به
جاى تقربا الى الله ،تقربا الى الکلب بوده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امام صادق علیه السلام:نجوى (احوال) عارفان بر سه اصل استوار است: خوف (ترس) و رجاء (امید) و حبّ (دوستى). اما خوف، فرع (شاخه) علم و رجاء، فرع یقین و محبت، فرع معرفت است . نشانه خوف، فرار از معاصى است و نشانه امیدوارى، طلب و خواستن است، ونشانه محبت برگزیدن محبوب، بر هرچه غیر اوست. وقتى علم به عظمت حق در سینه عارف جاى گرفت به همان اندازه بیم و خوف برایش حاصل مىشود. هر وقت ترس از حق، در دل بیاید، از غیر حق و معاصى گریزان مىشود، و چون گریزان شد، از مهالک و خطرات نجات پیدا مىکند. هر گاه نور یقین در قلب تابید، فضیلت و نور آن را مشاهده مىکند. بعد از رسوخ یقین در دل، امید رسیدن به حق برایش ممکن مىشود. آن زمان که لذّت امیدوارى را چشید به طلب آن شود، و چون توفیق طلب نصیبش شد، مطلوب و مقصود خود را در مىیابد. هر گاه روشنایى معرفت در باطن قلب جلوه گر شد، نسیم محبت الهى وزیدن گیرد، و چون بوى محبت وزیدن گیرد، در سایه محبوب حقیقى آرام و انس یابد و محبوب را بر غیر او ترجیح دهد. با شوق اوامرش را امتثال و نواهى را ترک مىکند، با این وصف اگر محبوب در خوان انس او نشست به حقیقت مناجات و [قرب] او واصل شود. مثال اصول سه گانه خوف، رجاء و محبت مانند حرم و مسجدالحرام و کعبه است. صاحب خوف به منزله کسى است که داخل حرم شده و از آزار و اذیت خلق ایمن گشته است و صاحب رجاء مانند کسى است که داخل مسجدالحرام شده و اعضاء و جوارحش از ارتکاب معاصى ایمن گشته است. صاحب محبت همانند کسى است که داخل خود کعبه شده و قلبش از غیر ذکر خداوند در امان مانده است. پس اى مؤمن واقعى! به نفس خویش بنگر، اگر حالت را این طور یافتى که راضى به مردن خود هستى، پس شکر خداى را به جاى آور که تو را توفیق داده و حفظ نموده است. اگر حالت اینگونه نبود، باید با عزم جدى حال خویش را به حالتى درست منتقل کنى؛ و از اعمال گذشته که در غفلت بودى، پشیمان شو و از خداوند، استمداد بجوى تا تو را در پاک کردن ظاهرت از ارتکاب گناهان و پاکیزه نمودن باطنت از عیوب موفق گرداند. پس غفلتها را از دل جدا کن و آتش شهوت را از نفس خویش خاموش نما.
بصیرت: بینایی دل، درک و معرفت قلبی. بصائر و ابصار جمع بصیرت است.
2.اشاراتی از قرآن:
1- قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره؛ بگو این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم.(یوسف: 108)
2-بل الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره؛ در قیامت آدمی، بر خویشتن گواهی بیناست؛ هرچند بهانههایش را پیش آورد. (قیامت:15و14)
3- قدجاءکم بصائر من ربکم فمن ابصر فلنفسه؛ بیگمان بینشهایی، از (سوی) پروردگارتان، به شما رسیده است؛ پس هرکس بینا شد، به سود خود اوست. (انعام: 104)
4- ان فی ذلک لعبره لاولی الابصار؛ همانا در این امر (در جنگ بدر عدّه کم مسلمانان بر گروه بسیار، با کمک خداوند پیروز شدند) پندی برای اهل بینش است. (آل عمران: 13)
5- هو الذی اخرج الذین ... فاعتبروا یا اولی الابصار؛ (چون به اراده خداوند، یهودیان بنینضیر، از مدینه بیرون رانده شدند و خانههای خود را ویران کردند؛ خداوند میفرماید: پس ای صاحبان بینش، پند بگیرید.(حشر: 2)
6- هذا بصائر من ربکم و هدی و رحمه لقوم یومنون؛ (ای پیامبر بگو) این وحی ها، بینش هایی است از سوی پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی است برای مردمی که ایمان دارند. (اعراف: 203)
3.اشاراتی از احادیث
1- علی (ع): «بیناترین مردم، کسی است که عیبهای خود را ببیند و از گناهانش جدا شود.» (غررالحکم 1 /160)
2- علی (ع): «کوری دیده بهتر است، از کوری بصیرت.» (غررالحکم 1 /160)
3- علی (ع): «به راستی که نمودار شده پوشیدهها و پنهانها برای اهل بینش.» (نهج البلاغه خطبه 108)
4- علی (ع): «گاه میشود که شخص بینا در پیدا کردن راه درست به خطا رود. »(غررالحکم 1 /160)
5- علی (ع): «نگاه دیده سود ندهد آنجا که، چشم دل کور باشد.» (غررالحکم 1 /160)
6- علی (ع):«کسی که بینائی ندارد، دانش ندارد.» (غررالحکم 1 /160)
7- پیامبر (ص): «کور آن کس است که، دیدۀ بصیرتش کور باشد.» (کنزالعمّال: 1220)
8- علی (ع): «کسی که فاقد بینش باشد، رأیش بیارزش است.»(غررالحکم ح 6568)
9- علی (ع): «نگاه کردن، چون بینایی یافتن نیست، زیرا گاهی چشمها به صاحبان خود دروغ میگویند، امّا عقل به کسی که از او مشورت خواهد خیانت نمیکند.» (نهج البلاغه خطبه 281)
10- علی (ع): «همانا بصیر،کسی است که بشنود و بیندیشد. چون نگاه کند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد، آنگاه راه روشنی را بپیماید که در آن، از افتادن در پرتگاهها به دور ماند.»(نهج البلاغه خطبه 153)
4.نکته ها
*بصیرت بینایی دل است، که هرچه این درک و معرفت قلبی به حق و حقایق بیشتر شود، رفعت و درجه ی مقامی سالک بالاتر رود و هرچه درجه بصیرت، کمتر باشد آثار آن هم در ادراک شهودی کم رنگتر است.
*غفلت سبب آن میشود که بصیرت، از جمال جانان محجوب شود و پردههای حُبّ دنیا انسان را مهجور نماید.
*آنکه آیات و آثار و براهینِ دالّ بر علم و قدرت حق را به مشاهده و معاینه ادراک میکند، دلیل این است که چنین کسی به عین بصیرت مشاهده میکند.
*تفکّر، برای رسیدن به مقصود و مطلوب است و آن وقتی حاصل میگردد که چشم بصیرت قلب کار کند و با استعانت، مؤثّر حقیقی را یکی بداند و یکی ببیند.
*اگر کسی میخواهد ثابتقدم باشد، با بینایی دل، میتواند آنرا حاصل کند و الّا به صرف بینایی ظاهری، نمیتواند ضمانت این قضیه را بنماید.
*اصل ایمان واقعی، عمران دل است و تا دل از خار و خاشاک و کدورات گناه و رذایل پاک نگردد، نتواند به این مرتبه رسید.
*آنچه از قرآن همگان میفهمند، الفاظ و معانی و تفسیر است در حالیکه قرآن هفت بطن دارد و کسی به سراپرده نمیرسد، مگر بصیرت الهی پیدا کند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «به تحقیق، خدای تعالی در کلامش برای بندگانش تجلّی کرده ولی آنان بصیرت ندارند و تجلّی او را نمی بینند.» (شرح دعای سحر ص45)
*آنکه دائم قوه غضبیه، بر او غالب است، قدرت تفکر از او گرفته میشود لذا نمی تواند به بصیرت باطنی برسد.
*آنچه چشم ظاهری درک میکند بسیار کمتر از بصیرت قلبی است چه آنکه ادراک قلبی عمیق تر است.
*زیبایی ظاهری بوسیله چشم ظاهر دیده میشود اما زیبایی های باطنی، قطعاً با بینایی دل قابل دیدن است.
لذا انبیاء و اولیاء، قلبی سلیم و نفسی مطمئنه دارند و توحید افعالی را می بینند و درک می کنند و بهره می برند و در حکمت خداوند متعال خطور نمی نمایند.
*بینایی در چهارچوبی نیست که محصور شود. بلکه هرچه دیدگان قلب بازتر باشد، ادراک و معرفت او بیشتر است.
بـرگ درختـان سبـز، در نظـر هوشیـار***هر ورقش دفتریست، معرفت کردگار
*امام سجاد (ع) در دعای چهارم صحیفه سجادیه میفرماید: «پروردگارا! نیکی رسان بر آنان ... هیچ شک و ریبی، بصیرت و معرفت آنها را از راه توحید خدا منحرف نکرده است.»
و در نیایش 24 میگوید: «خداوندا توفیقم ده، تا نسبت به آنچه به من بصیرت میدهی اقدام کنم تا به کار بستن چیزی از آنچه که به من تعلیم دادهای از دستم نرود.»
*و در نیایش 45 میگوید: «خدایا تو نسبت به طریقه تقرّب به خودت و رسیدن به کرامتت ما را بصیرت دادی.»
بعضیها در قیامت میگویند: «خدایا چرا مرا کور محشور کردی، با آنکه در دنیا چشم داشتم؟ خداوند میفرماید: همانطور که نشانههای ما بر تو آمد و آنرا به فراموشی سپردی، امروز همانگونه فراموش شدی.» (طه 126- 125)
معنای آیه اشاره دارد که شخص چشم ظاهری داشت اما باطنش از اول کور بود و این کوری را در قیامت درک میکند، چرا که در دنیا چشم بصیرت نداشت تا حقایق و آیات را ببیند. در روز حشر همه چیز به معاینه، ادراک میشود و این زبان حال است که قرآن اشاره فرموده؛ چرا که آنجا همه چیز بر همگان معلوم و بارز است.
*در وصیت «پیامبر به ابوذر» آمده است که گروهی از اهل بهشت بر گروهی دیگر از دوزخ مطّلع میشوند و میگویند: شما به چه چیزی وارد جهنم شدید در حالیکه به تعلیم و تأدیب شما ما وارد بهشت شدیم؟! میگویند: ما شما را به کارهای خوب امر میکردیم ولی خودمان انجام نمیدادیم.(وسائل الشیعه 11 /420 باب1 ح12)
پس آن کس که عالِم است و مردم را به صورت ظاهر هدایت میکند، چون بینائی باطنی نداشت، نامش را از دفتر علماء محو میکنند (فاَعمی الله علی هذا خُبرَه و قطع من آثار العلماء اثره) (الکافی 1 /49)
به معنای دیگر، شخص بصیر، با آنچه اندوخته محشور میشود اما کور باطنی همه یادداشت ها و محفوظاتش محو گردیده و کوردل محشور میشود.
*میزان در آخرت، بصیرت باطنی بوده و همهچیز تابع دل است آنجا پای «کمیات» لرزان و «کیفیات و ملکات» ظهور و بروز دارند.
*محفوظات و خوشبیانی از مسائل باطنی، دلالت بر باز شدن چشم بصیرت و شهودی کسی ندارد. اگر بگویند: کسی عبادت و دانایی دارد، میگوییم: ابلیس بیش از همه عبادت کرد و علم داشت امّا همان، سبب کوری قلبی شد. مدعی مقامی بودن، بدون آنکه رفع حجب و انیت شده باشد محال است، که فتح بینایی باطنی شود. چون قلب باید به جایی برسد که محل تجلیات اسمائی و صفاتی حق شود تا فتوح نصیبش گردد و الهامات رحمانی هم از این قاعده مستثنی نیست. وقتی جمال حق در مرائی دل دیده میشود که خفاش صفت نباشیم که خفاش از دیدن نور آفتاب عاجز است.
*در واقع معراج حقیقی بدون پله نمیشود و در وهله اول «تخلیه» است و آن سختترین ریاضات نفس به شمارمیرود و چنانکه اهل عرفان به خلسه وارد میشوند (که نوعی تخلیه هم به شمار میآید) و بعد به اندازه صفای قلبشان آثار بینایی خود را به معاینات و مکاشفات و الهامات درمی یابند.
*اینکه گفته اند:« روح عبادت به حضور دل است» ، درست است و الّا نمازهای ما، حرکات و الفاظی بیش نیست و علت تامه، حضور قلب است. اگر مصلّی به شهود، حضرت حق را حاضر بداند و ادراک قلبی کند این را «بینایی دل» گویند که خود، معراج است و روح و حقیقت عبادت محقق میگردد.
*بصیرت، مشاهده حضوریه قلبیه است. پس در آنحال، شهود واقعی دست میدهد و در احدیتِ حضرت حق مستغرق و از توجه به اغیار منصرف است.
«زیر هر الله تو لبیک ماست» این به خیال نیست بلکه ظهور توحید افعالی است که با بصیرت، نور معبود را در جانش درک نموده، که در این لحظه، این توفیق و عنایت نصیب او گردیده است.
*هرچه تذکّر قلبی بیشتر و اوقات خلوت افزون شود و تفکّر در آلاء و افعال، ریشهدارتر گردد، نور بصیرت هم به همان اندازه ظهور پیدا کند تا اینکه، چشمه های الهامات و حقایق از باطن جوشد.
*عارفان که طبیب نفوساند، چشم بصیرت داشته و اگر بخواهند امراض نفوس را بنگرند، تشخیص می دهند به شرط آنکه، مریض در پی مداوا باشد.
*بی مراقبه و مداوا و رعایت اصول و فروع درمان، بینایی نمیآید و این قاعده ای است بس مجرّب، که قابل انکار نیست.
*یکی از اسباب بینا شدن «انتقال» است یعنی از جهل به علم، از طهارت ظاهری به طهارت باطنی، از شک به یقین، از نوم به یقظه و ... کشیده شوند و هیچوقت در سُفلی توقف نکنند بلکه همیشه در حال تبدیل و نقل به بهتر و بالاتر باشند.
*از خواص آدم بصیر، عبرتهاست که از گذشته احوالات انسانها و از اتفاقات و وقایع مردنها میگیرد و این چیز قلیلی نیست بلکه عظیم بوده و برای ازدیاد یقین در قلب، عبرتها درساند چنانکه خداوند درباره «جنگ بدر» که گروه اندک مسلمان بر گروه کثیر کافر، با نصر او (خدا) پیروز شدند میفرماید: «این کار عبرت و پندی برای صاحبان بینش است» (آل عمران: 13)
و در سوره (حشر آیه 2 ) در بیرون رفتن یهودیان بنینضیر مدینه که مسلمانان خیال اینکار را هم نمیکردند به اراده خدا هراسی در دلهایشان افتاد و به دست مؤمنان و خودشان خانههای خویش را ویران میکردند؛ سپس خداوند میفرماید: «پس عبرت بگیرید ای صاحبان بینش»
*پس صاحب بصیرت میتواند پند بگیرد، توحید افعالی را درک کند و دست قدرت حقتعالی را در حوادث ببیند.
بعید نیست که ممکنالوجود با اینکه اهل بصیرت باشد گاهی به مقتضای بشریت و طبایع درونی میلی به دنیا پیدا کند. امّا به خاطر بصیرت باطنی، سریع به آب ندامت که از چشم عبرتبین جاری شود به حال اولیه باز گردد.
*بصیرت از صفای دل برمیخیزد و تشخیص و تمیز صالحان از طالحان و خوبیها از بدیها مرهون دیده عقل صافی است که با مجاهدات و ریاضات به این درجه از کمال رسیده باشد.
*یکی از مباحث ظریف اهل بصیرت که با دقتِ نظر آنرا دنبال میکنند استدلال از چیزی به چیز دیگر است از مانند خواب به مرگ. چه آنکه بعد از خواب بیداری است و بعد از مرگ حشر و بعث است پس در پی تدارک مافات و آمادگی برای انجام طاعات برمیآید. لذا بصیر در حال گیرندگی و پیاده کردن است و پند و عبرت هم از نتایج کار است.
*شاید کسی بپرسد که بیداری و یقظه از بنده است یا از حق؟ گفته میشود که افاضه از بالاجاری میشود و به زمین مستعد دل میرسد. چون بنده به محبت خریدار شود، دریچه قلبش باز و فیوضات داخل آن میشود، پس ادراک میکند و میبیند و این نور بصیرت، نمیتواند از دانی باشد چه آنکه اول حق یاد عبد کند، بعد عبد یاد او نماید. اول او راضی میشود بعد عبد، این قاعدهای است لطیف، که اهل عرفان این لطایف را درک میکنند.
*دیگر از آثار نور بصیرت هجوم جنود جهل است که دائماً در حال مبارزه با جنود عقل هستند پس بصیر نافذ با روشندلی و بینایی مستمر، آنها را طرد کرده و حکومت در اختیار قوه عاقله میباشد.
* دیگر آنکه آدمهایی که با لذّات و حس و مادیات سروکار دارند، به صفت فرشتگان شباهت ندارند. امّا اهل بصائر به اخلاق کرّوبیان و ملائکه شباهت دارند و خدمتگزار نفس اماره نمیباشند.
*درباره «عین الیقین» نوشته اند که: منظور دیدن و مشاهده مطلوب با چشم بصیرت و دیده درونی است که این روشنی از مشاهده چشم بیرونی قویتر است. (علم اخلاق اسلامی 2 /182)
*در اینکه اهل بصائر محدوده دیدشان چقدر است؟ گوییم: حقتعالی نامتناهی است و عوالم ملکوت و حقایق و اسرار و معانی نامحدودند آنمقدار از عوالم ربوبی که بصیر میبیند به اندازه مرتبه و درجه و استعدادی که داشته برایش بارز میگردد چه آنکه غیر پیامبر و ائمه، دیگران به اندازه سعه ی وجودی، بیناییهایی دارند که میتوانند ببینند و مشاهده نمایند. دائره نفس هرکسی هرچه باشد محدودیتی دارد و متناهی است، لذا مقام پیامبر و امیرالمؤمنین در تمام ابعاد از اینها معلوم میگردند که همه از زیادی طینت آنها خلق شدهاند و اتصال سرشت و ولایت سبب این همه برکات و ترقی اولیاء الهی گردیده است.
*آنچه در سیر از مبادی به مقاصد میشود گفت اینکه سیر از تفکر درونی است. هر آیه انفسی و آفاقی، میتواند راه گشا باشد به مقصد که آن معرفت حقتعالی است.
*کلید به مقصود رسیدن، همین تفکر است و صید حقایق از این روزنه بهتر انجام میشود تا از ذکر تنها گفتن یا ریاضت محض کشیدن، چه آنکه تفکّر، بال عقل و روح بوده که به وسیله آن میتوان پرواز نمود.
برای تحصیل بصیرت به حقتعالی، طرق تدبّر دارد و تفکّر در جریان مسائل مورد لزوم بکار گرفته شود.
پس آنچه امکان دارد درباره آن تدبّر و تفکّر شود، موضوعاتی است که اجمال آن لزوم دارد چرا که در دسترس ما نیست مانند: ملائکه و جن و ... که نوعی غیب هستند و احاطه ما به آنها جزئی است. اما آسمان و زمین و دریا و کرات و جمادات و نباتات و حیوانات و مانند اینها که به وسیله چشمِ حس میشود آنها را دید و همهشان دارای نوعی حرکت و آثار هستند و از آیات صنع صانع به شمار میآیند مجاری تفکّر و تحصیل بصیرت به شمار می آیند.
دیده بصیرت در هر ذرّه ای از آیات و نشانه هایی که صانع در مصنوع نهاده در صورتی که صفحه دل روشن باشد دارای توان مشاهده است. اگرچه در بسیاری از موارد آفرینش جای تعجب و حیرت است و به کُنه حکمت نمیتوان رسید اما هرکس به اندازه قدرت عقلانی و صفای باطن مقداری از آنها را ادراک نموده و درمییابد.
*یکی از امتیازات اهل بصائر آن است که همه چیز را برای ضرورت انتخاب میکنند و از مسائل زائد و غیر لازم که معلوم نیست فایدهای دارد یا نه، پرهیز دارند و دل به چیزی نمیبندند، که فقدان آن سبب غم شود با اینکه مردمان بیبصیر، دل به چیزهایی میبندند که حالت استرس و اضطراب به دنبال داشته و از بود یا نبود آن، نفس آنها مضطر شود و اگر دیگران، از او در مال و منصب و دانش جلوتر باشند حسادت میورزند.
*اهل بصیرت خصیصه ای در نهاد و درون دارند که آنچه از مظاهر دنیوی که دیگران میبینند و شیفته آن میشوند، آنان شیفته نمیگردند و آنچه دیگران میشنوند و طالب آن میشوند، آنان با شنیدن آن از یاد خدا باز نمیمانند و این خصلت به خاطر آن است که: دانش باطنی آنان عین معلوم درونی بوده و صفت بصیرت در آنان ملکه شده است.
*یکی از دامهای شیاطین آن است که هرکس بزرگی یافت، در همان موضوع دانه میریزد تا او را در دام خود بیندازد. مثلاً اگر کسی نور بصیرت در دلش نیامده ولی از نظر دانش دارای محفوظات قرآنی و حدیث و اشعار عرفانی و اجتماعی و ... میباشد. چون در مجلسی وارد صحبت میشود خویش را برتر و مستمعین را ضعیف میپندارد، به این معنی که خویش را بزرگ و طرف مقابل را جاهل می شمرد. ولی اهل بصائر با مراقبهای که دارند در دام عجب و خودبینی نمی افتند؛ چرا که چراغ بینایی دارند و آن مانع از آفت پذیریشان میشود.
*ابلیس مکرهای بسیار دارد و به آنکه اغوا میشود میخندد و آنها را تمسخر میکند اما این مکر او شامل اقویا از اهل بینایی نمیشود، البته برای آنانی که نور کمی دارند، این خطر وجود دارد. اگر عمل بر بینایی باشد، و عاقبت آن را مطالعه و ملاحظه نماید به نتیجه میرسد و اگر قصور و ضعفی در کار آید مربوط به اجزاء و فروعات دیگر عمل میشود. چون اهل بصائر اهل تأمل هستند و در کار عجله نمیکنندو حواشی کارها را ملاحظه میکنند و آنگاه دست به کار میشوند، لذا کمتر به بنبست و ترافیک برمیخورند.
پس صفت عاقبت اندیشی همراه حزم و احتیاط است که این از حبل متین، سیره اهل بصیرت است. لذا اهل دنیا با بیاحتیاطی کامل وارد دنیا میشوند و پایان آنرا نمیدانند که به کجا ختم میشود و در آن غرق میشوند. برای همین کوری باطنی آنها غالب است.
*روزی، پیامبر از خانه برآمد و اصحاب را مخاطب نمود و فرمود: آیا در میان شما کسی هست که بخواهد خدا کوری او را زایل کند و او را بینا گرداند؟ آگاه باشید هرکس به دنیا مایل باشد و أمل (آرزو) او در دنیا طولانی باشد خدا دل او را کور کند، و هر قدر که میل او به دنیا بیشتر باشد کوری دل او بیشتر میشود. (معراج السعاده 2 /331)
پس بدترین چیزی که برای اهل بصائر ضرر دارد و آنان از او دوری میکنند غوطه خوردن و استغراق در دنیای فانی است، که نعوذ بالله، کوری دل می آورد.
سخنرانی های
مرحوم آیت الله حق شناس
اسراء نیوز: حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسه درس اخلاق هفتگی خود با بیان این مطلب که "مهمترین عامل متخلّق شدن به اخلاق الهی یاد معاد است" فرمودند: بهترین عاملی که انسان را متنزّه و وارسته میکند و از هر کجراهه رفتن باز می دارد یاد معاد است. ادامه مطلب ...