بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحَمدُلله ربِّ العالَمین و صَلّی اللهُ علی مُحمّدٍ و آله الطّاهِرین
بند سی و پنجم- فصل دوم- از کتاب شریف المطالب السلوکیه[1]
شرح درس: ضَرورَةُ الاُستاذ: ضرورت استاد در این راه
توسط: استاد معظم حضرت آیت الله کمیلی خراسانیسلمه الله
***
شرح درس
موضوع این درس ضرورت داشتن استاد در این راه سیر و سلوک است. شما الحمدلله استاد خود را انتخاب کردید و در جلسات شرکت دارید. از گذشته هم کم و بیش میدانستید که داشتن استاد در این راه چقدر اهمیت دارد؛ اما این مطلب نیاز دارد که بیشتر شکافته و بازگو شود. برخی از موضوعات تکرارش لازم است. ما میبینیم که در «سوره الرّحمن» برخی آیات تکرار میشود و یا در سایر سورههای قرآن نیز برخی آیات تکرار شده اند. این برای این است که شما اگر به مطلبی در یک سوره توجه کردید، در سوره دیگر به همان مطلب مجددا توجه کنید، تا تکرار آن باعث تراکم موضوع در ذهن شود و کمتر نسبت به آن غفلت و نسیان و فراموشی پیدا کنید.
ما در این بند از کتاب، ابتدا فرمایشی را از فیلسوف متآله، مرحوم ملاصداری شیرازی، از کتاب «کَسرِ أصنامِ الجاهِلیة» انتخاب کردیم و به فارسی هم ترجمه کردیم؛ در قسمت دوم این بند هم 4 دلیل از 10 دلیل ذکر شده در کتاب مرصادُ العباد در خصوص ضرورت استاد را که به فارسی قدیم نگارش شده بود، برای چاپ نسخه بیروتِ کتاب المطالب السلوکیه به عربی ترجمه کرده و به فارسی روان نیز در کتاب حاضر آوردهایم:
اما قبل از پرداختن به فرمایش مرحوم ملاصدرا، باید گفت که مطلب ایشان در خصوص ضرورت «استاد» بسیار زیاد است؛ موضوعاتی چون استاد کامل، استاد منحرف، فرقههای صوفیه منحرف و... را ایشان در آن کتاب تشریح کردند، ولی ما چند جمله از آن را انتخاب کردیم و سه نقطه ابتدایی متن عربی برای این است که قبل از این، مطالب مرتبط دیگری در کتاب مرحوم ملاصدرا آمده است:
«...فَلیَتَمسّک بِالأستاذ تَمَسُّکَ الأعمی عَلی شَطِّ البَحرِ بالقائد»؛ می فرماید: یک شاگرد و مرید در این طریقت حتما باید استادی داشته باشد و به گفتهها و رهنمودهای او تمسک و پیروی کامل داشته باشد، همچون کوری که در کنار دریا به راهنما میچسبد. چون کسی که نابینا است و کنار دریا راه میرود، ممکن است پایش به دریا بلغزد و غرق شود، لذا احتیاج به کسی دارد که بینا باشد تا دست او را بگیرد، وگرنه اگر او هم کور باشد، میشود کوری عصاکش کور دیگر!
لذا در این راه، استاد کامل بابصیرت و استادی که قبلا منازل را طی کرده و خود نیز استاد داشته است، نیاز است. همین حال که الان شما با استاد دارید، همین حال را ما با استاد خود داشتیم؛ ما از جای دور بلند میشدیم، آن هم با چه فشارهایی میرفتیم تا از ساحت استاد بهره ببریم. با فشار و مراقبت شدید از طرف پدر، از طرف برخی مخالفین که در حوزه علمیه نجف بودند که نیاز بود ما کتمان کنیم؛ در حالی که شما امروز آزاد هستید و هر هفته میآیید و میروید و کسی با شما کاری ندارد!
برخی آن زمان رفتند پیش پدر ما حرفهایی از مرحوم آقای حداد(ره) زدند و سعایت کردند که اصلا صحت نداشت؛ لذا لازم بود که ما مراقبت و کتمان کنیم تا کسی خبر دار نشود، تا ما از نجف برویم کربلا آقا را ببینیم و برگردیم. خیلی از شما حالا از تهران میآیید جلسه؛ به هر حال همین حالات، همین گریهها، همین خضوع و خشوعها و توجه به استاد و برنامهها را همه را ما هم داشتیم و گذراندیم و باید گفت که: اصلِ اصلِ اصلِ این راه «استاد» است.
این را ما بارها گفتیم، نه فقط بنده بگویم، این حرف بزرگان این راه است، همه بزرگان در این موضوع اجماع دارند، برای این که اگر استاد نباشد شما مریض میشوی! منحرف میشوی، عقیدت عوض میشود، ادعا پیدا میکنی، همان کاری که محمدعلی باب کرد، یا کاری که الان خیلی از اساتید منحرف انجام میدهند، چقدر کسانی هستند که ادعای استادی دارند، ولی هم خودشان منحرف و ضالّ هستند، هم مضلّ هستند و دیگران را هم گمراه میکنند.
خدا میداند که برخی در بین ما هستند که اینها از استاد منحرف فرار کردند آمدهاند اینجا؛ لذا نمیشود این راه بدون استاد و یا با استاد ناقص و یا منحرف طی شود. بالاخره ما باید بدانیم که خودمان را داریم به چه کسی تسلیم میکنیم، به چه کسی میسپاریم.
در ادامه مرحوم ملاصدرا میفرماید: «بِحَیثُ یُفَوّض إلیهَ أمرهُ بالکُلیة»؛ این کوری که در کنار دریا به راهنما چسبیده، تمام امور خود را به او واگذار می کند؛ «ولا یُخالِفُهُ فی صُدورِهِ وَ ورودِه»؛ و در دستورات او مخالفت نمیکند و این که بگوید چرا از این راه باید بروم، چرا از آن راه نروم، حاج آقا! چرا این دستور را دادید، چرا این راه سخت است و از این مطالب که برخی از شما هم مطرح و گله میکنید؛ در حالی که این درست نیست و این طریقه شاگردی نیست! شما اگر زمامت را دست استاد دادی، دیگر کار نداشته باش؛ این که نوری ببینی، نبینی؛ مکاشفهای، خوابی، کرامتی، وصالی یا هجرانی باشد یا نباشد؛ شما اصلا تو این برنامهها نباشید؛ شما دست دادی در دست استاد، دیگر چکار به این کارها داری؟! حالا هر قدر طول کشید که کشید، حتی اگر در این دنیا ندادند، بالاخره اجر شما را که ضایع نمیکنند: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»[2] خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکند.
«حتّی قیلَ إنَّالمُرید بَینَ یَدیِ الشِّیخ، کالمَیِّت بَینَ یَدیِ الغَسّال»؛ حتی گفته شده است که مرید نسبت به مراد و استاد، مثل میّت است در دست مرده شوی؛ شما رفتید غسالخانه دیدید که مرده را روی سنگ می گذراند، غسال او را میشوید، او مردهی مرده است! مثل چوب خشک است، هیچ اختیاری از خود ندارد، غسال او را این طرف و آن طرف می کند، با آب سدر میشوید، با آب کافور و بعد با آب خالص می شوید، بعد حنوط میکند، بعد کفنش میکند، بعد میبرند نماز میت میخوانند، میبرند در قبر، در حالی که آن مرده اصلا اختیاری از خود ندارد؛ لذا طبق این مثل، اگر شما توانستید خود را مردهی مرده کنید! آن وقت است که راهی برای شما باز خواهد شد و بالاخره سلطان معرفت طلوع خواهد کرد، چون شما نفست را ضعیف کرده و شکستید، نفسی که این همه ادعا داشت؛ خصوصا من این را در بین اهل علم، بین طلبهها و روحانیون و معمّمین سفارش میکنم؛ چون خیلی سخت است که یک معمّم که خودش درس خوانده و «انا رجلٌ» میگوید! بیاید شاگرد استادی شود و همه چیز خود را به او تفویض و تسلیم کند، خیلی سخت است، شکستن نفس است، بت شکنی نفس اماره است؛ ولی برخی از شما با این که میدانید این شکستن نفس میخواهد، باز هم پا روی نفس خود نمیگذارید و درباره استاد شبهه میکنید و...
و اما ادامه فرمایش مرحوم ملاصدرا:
«یُقلِّبهُ مِن حال إلی حال کیف یَشاء»؛ یعنی باید شاگرد خود را طوری قرار دهد که استاد بتواند او را همچون مرده، هر طور که بخواهد از طرفی به طرف دیگر برگرداند؛ «وَ هُوَ لایتَکلّم مَعَهُ و لا یَرُدَّ عَلَیه»؛ او در این حال دیگر نه حرفی می زند و نه عکس العملی نشان میدهد که مثلا چرا مرا این طرف می کنی، چرا آن طرف میکنی، و هیچ اعتراضی ندارد؛ اما این خیلی قبیح است که کسی میآید میخواهد از خود استاد در مورد مراتب او سوال کند! پس شما چطور استاد انتخاب کردی که بعد میخواهی از او درباره مراتب او سوال کنی؟!
شما کتاب «مَنیةُ المُرید فی آداب المُفید و المُستفید» شهید ثانی(ره)[3] را بخوانید که چگونه در مورد آداب شاگرد در مقابل استاد صحبت میکند، حتی نوشته که شما حق ندارید در مجلس استاد، اسم استاد دیگری را در مقابل او ببرید. بعد میآیند در سایت ما مینویسند که شما به ما استاد معرفی کن!! شما را به خدا این حرف است که کسی بیاید ما به او استاد معرفی کنیم؟! سایت ما، کتابهای ما خود معرف استادند، بعد شما از استاد، استاد دیگری طلب می کنید؟!! این درست است؟!
«وَ ذلکَ لأنَّ خَطَأ شیخِهِ أکثرُ نَفعأ فی حَقّهِ مِن صَوابِ نَفسِه»؛ این به خاطر آن است که خطای (احتمالی) استاد در حق شاگرد، نافعتر از کارِ درست شاگرد در حق خودش است؛ این را فیلسوف بزرگ جهان ملاصداری شیرازی میگوید که اگر شیخ و استاد تو خطا کند، خطای او از کار صواب تو نافع تر است. مثلا کسی بخواهد بگوید این استاد را قبول ندارم، چون خطا و اشتباه میکند، اینجا ملاصدار میگوید وقتی استاد خطایی در قبال شاگرد کرد که مثلا ممکن است حواسش نباشد و حرفی بزند، نباید به او خرده بگیری، چون این خطا از صوابی که شما انجام میدهی به مراتب بهتر است.
چرا؟! چون اگر استاد نداشته باشی، از نفست تبعیت میکنی،حتی در عبادتها هم تبعیت از نفس میکنی، اما وقتی استاد بگوید این ذکر را بگو، این نماز را بخوان، دیگر تبعیت از نفس نیست، در حالی که خیلی این را متوجه نیستند.
یک زمانی مرحوم استاد (سیدهاشم حداد) روی مصلحتی به بنده فرمودند یک مدتی نماز شب نخوان! (حالا ما که تاکید داریم که شما همه نماز شب بخوانید)، ولی ایشان میخواست توجه ما را از عملی که برای ما خیلی بزرگ شمرده میشد که بله! ما نیمه شب و یا سحر قبل از اذان بلند میشویم و نماز شب میخوانیم (و این برای ما بزرگ شده بود)، بزرگی عمل ما را بشکند و دستور ترک مستحب به ما دادند! این خیلی حرف است! ما هم تبعیت کردیم.
***
در ادامه چهار مطلب از 10 مطلب کتاب مرصاد العباد در خصوص ضرورت استاد آوردیم؛ این کتاب خوبی است و میگویند مرحوم آیت الله قاضی(ره) هم آن را داشته و میخواندهاند، ما هم این کتاب را در کتابخانه داریم و برخی مطالب را از آن برداشت کردیم:
«وَ قال صاحبُ کِتاب مِرصاد العباد: إنّ حاجة المُرید السّالک إلی الأستاذ مِن جَهاتِ مُتِعَدِّدَه و أدلّة مُتکثِّرَه»؛ صاحب کتاب مرصاد العباد میفرماید: احتیاج مرید سالک به استاد جهات گوناگون و دلایل بسیاری دارد:
«الأوّل: کما أنَّ للکعبة الظاهریة لابدَّ مِن دَلیل مَعَ وجودِ الإشارات و الإرشادات فی عالمِ الظّاهر کَیفَ یَستغنی مَن الدّلیل للکعبة الباطنیة مَعَ فِقدان العَلائمِ فی الظاهر»؛ اول: میدانیم که کعبه ظاهری علی رغم وجود اشارات و ارشادات بین راه، یک راهنما نیز میخواهد پس چطور ممکن است که کعبه باطنی آن هم با نبودن علائم در ظاهر به راهنما احتیاج نداشته باشد.
الان در سفر حج اینچنین است که در بین راه اشارات و ارشادات و تابلوها و علائمی است که شما را به مقصد رهنمود میکند، اما شما به اینها اکتفا نمیکنید و میگویید در سفر حج باید یک مدیر کاروان باشد، یک روحانی کاروان باشد که هم راهنمای مسیر باشند و هم آموزش دهنده اعمال و آداب حج باشند؛ حال چگونه میتوان تصور کرد که کعبه باطن که ملاقات باخدا است، بدون اشارات و علائم و بدون راهنما باشد و انسان همینطور از پیش خود جلو برود؟! مسأله، مسأله باطن است، قلب است که بسیار مهم است؛ بعد گفته شود که اینجا استاد لازم نداریم؟! استاد ما امام زمان(عج) است!
چطور میشود که این همه از علمای عامل و عارف بزرگ که هم در فقه و هم در عرفان متبحّر و عامل بودند، مثل مرحوم آیت الله قاضی، مرحوم آیت الله بهجت و... که هر دو جهت را داشتند، همه تاکید دارند که این راه استاد میخواهد، بعد برخی میگویند نه! استاد لازم نیست و استاد ما امام زمان(عج) است، که در واقع اشتباه می کنند.
«الثانی: کَما أنَّنا نَجِد فی الأسفار الظّاهریه سُرّاقاً و قُطّاعاً لِلطّریق، لایُمکِنُ التَّخَلُّص مِنهُم، الّا مَعَ دَلیلِ مُحافظ و مُجَرَّب کذلکَ الأمر فی سُلوکِ طَریقِ الباطِن حَیثُ توجد مَوانع و مُزاحمات مُختلِفِه»؛ دوم: چنان که در سفرهای ظاهری دزدان و راهزنانی هستند که خلاصی از دست آنها جز به وسیله راهنمایی که مراقب شما باشد و دارای تجربه باشد ممکن نیست، در راه سلوک باطنی نیز که موانع و مزاحمتهای گوناگون پدید میآید نیز اینچنین است. در راه باطن که شیاطین جنّ و انس وجود دارند، حتما به استاد نیاز است. چون حمله و هجمه این شیاطین به شما وقتی قدم در راه گذاشتید بسیار بیشتر از زمانی است که در راه نبودید. شیطان وقتی با شما کار دارد که ببیند شما تصمیم به مراقبه و تزکیه دارید و مواظب هستید که چشم و گوش و زبان و اعضاء بدنت گناه نکند، لذا آنجا است که با تمام قوا به جنگ شما میآید؛ در آن وقت شما بدون استاد چگونه میخواهی راه باطن را طی کنید؟! پس موانع و مزاحمات در راه باطن بسیار زیادتر خواهد بود.
اصلا به شما عرض کنم که استاد برای شاگرد «تکیه گاه» است در این راه پر خطر؛ اگر کسی تکیهگاهی نداشته باشد که به او رجوع کند تا از او بپرسد که الان حالم اینچنین است و وضع خود را بیان نکند، گرفتار هزار مرض و گرفتاریهای اعتقادی و نفسانی و... خواهد شد؛ همانطور که میبینیم چنین مسائلی هست.
«الثالث: لَقَد سَلَکَ البَعضُ مِن غَیرِ أُستاذ و قَرَأنا عَنهُم کَیفَ وَقَعوا فی مَتاهاتٍ و شُبهاتٍ و مَزَلّاتٍ وَ بِدَعٍ و انحرافاتٍ فی المُعتَقِداتٍ و الأخلاق و آفاتٍ و أمراضٍ فی أمزِجَتِهِم و أجسامِهِم و لَم یَسلِموا مِن المَخاطر ألّتی احتَْوَتهُم من کلّ جانبٍ أمّا الذّی یَسلُکُ هذا الطّریق مَعَ مُرشدٍ مُجرّبٍ سَلیم، فَهوَ فی سلامةٍ مِن هذِهِ المَخاطِر»؛ سوم: برخی از افراد بدون استاد مسیر سلوک را طی کرده اند و راجع به ایشان خواندیم که چگونه در شبهات، لغزش ها، بدعتها وانحرافات اعتقادی و اخلاقی میافتند و برخی دکان باز میکنند و عرفانهای نوظهور و... ایجاد میکنند؛ و خواندیم چگونه به آفات و امراض مزاجی و جسمی دچار میشوند و به هیچ وجه از خطراتی که ایشان را از هر طرف احاطه کرده درامان نیستند؟ اما کسی که این راه را با مرشد مُجرّبی که خودش نیز در امان بوده بپیماید، یقینا از این خطرات درامان خواهد بود.
این داستان را شنیدید و در اینجا عرض میکنم که: فردی نزد مرحوم آیت الله قاضی(ره) آمد که از پیش خودش راهی را رفته بود، عبادتها و ریاضتهایی انجام داده بود، آنها با هم در کنار شط کوفه میرفتند که آقا از ایشان پرسیدند آیا کار و کاسبی داری و از کجا ارتزاق میکنی؟ آن فرد به مرحوم قاضی عرض کرد حال من چنین است که اگر اشاره کنم آنچه نیاز دارم حاضر خواهد شد و اشارهای به شط کرد و ماهی از آن به بیرون افتاد! مرحوم قاضی او را نصیحت کردند که این روش درست نیست و ما در عین حال که باید راه خدا را برویم، مامور به کار و کسب هستیم؛ به هرحال آقا این حالت را از او گرفتند و او هم پس از متنبّه شدن به کاظمین رفت و برای خود کار و کسبی درست کرد و از شاگردان مرحوم آیت الله قاضی(ره) شد.
«الرّابع: أنّ الأستاذ بِبَرکَةِ أنفاسِهِ القُدسیّه و تَصَرُّفاتِهِ الحَکیمَه یَرتَفِعُ بِالسّالک إلی الأمام و یُنجیه مِن وَرطَةِ التّوَقُّف و الرّکود، أَوِ الخِیبَةِ و الیأس و التّزَلزُل و الإضطِراب و خوفِ الخروج أوِ الإنشِغال بالمُکاشِفات والمُتِمَثّلات فی عالم المثال و کَم مِن سالکٍ قَد تَوَقّفَ، أو ضَلَّ و أضلّ و السّببُ هُوَ أنّهُ لَم یَکُن لَهُ أستاذٌ و مُرشدٌ کامِل»؛ چهارم: استادی که این راه را رفته و زحمت کشیده، حرف و کلام و نفسش و تصرفاتش موثر است برای شاگرد و به برکت انفاس قدسی و تصرفات حکیمانه اش سالک را پیش می برد و سالک را از ورطه ی توقف و رکود، سستی و نا امیدی، تزلزل و آشفتگی و ترس بیرون رفتن از دایره ی سلوک نجات میدهد؛ (الان هم کسانی که پیش ما میآیند و گله می کنند و دچار سستی می شوند، با ارشادات و تذکرات ما خود را بازیابی میکنند و ادامه طریق می دهند)؛ و از مشغول شدن به مکاشفات و تمثیلات در عالم مثال بر حذر می دارد. چه بسیار سالکانی که در جا زدند، توقف کردند و نتوانستند پیش روند، بعد فهمیدند که باید استاد داشته باشند؛ یا برخی که توقف هم نکردند، راه خود را می روند، ولی راه کج و منحرفی را پیش گرفتهاند و هم خود گمراه شدند و هم دیگران را به گمراهی و ضلالت کشاندند که سبب آن نداشتن استاد و مرشد کامل است.
لذا آنچه ما از این درس برداشت کردیم این است که اولا باید برای خود استادی انتخاب کنیم، بعد استاد را در این راه برای خود نگه داشته و حفظ کنیم، شبهه نکنیم و گوش به شبهات دیگران نکنیم و داشتن استاد را توفیق الهی بدانیم.
شما بیایید خود را با روز اولی که در این راه آمدید مقایسه کنید، هر کس بیاید خود را با زمانی که استاد نداشته مقایسه کند، فرض کنید، یک سال و دو سال پیش، یا یک ماه پیش، دو ماه پیش، و ببیند که از زمانی که استاد انتخاب کرده و از او تبعیت میکند چقدر حال روحیاش عوض شده، بهتر شده است، چقدر به اشتباهات خود برخورد کرده است؛ همین را برای همیشه حفظ کنید تا این که تزلزلی پیش نیاید و انشاءالله پیش نخواهد آمد.
***
پروردگارا به خودت قسم میدهیم که ما را از فتنهها و انحرافات و ضلالتها و شبههها و وسوسههای نفسانی و شیطانی حفظ بفرما
خدایا تو را به آبروی محمد و آل محمد(ص) قسم میدهیم که ما را در این راه قوت و عنایتی عطا بفرما
خدایا در این شب جمعه که شب مغفرت و رحمت است از این مجلس نورانی نفحات و نسیمهایی به اموات، گذشتگان، به خصوص حضرت استاد مرحوم آقای حداد عنایت بفرما؛ هرچند درجاتشان عالی است، متعالیتر بفرما
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته