گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی
گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

گلچینی از سایت های علمی ، فلسفی و عرفانی

چهل حدیث پیرامون روزه و روزه دار

بسم الله الرّحمن الرّحیم

چهل حدیث پیرامون روزه و روزه دار

 

۱- پایه ‏های اسلام 

قال الباقر علیه السلام :

بنی الاسلام علی خمسة اشیاء، علی الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایه. 

اسلام بر پنج چیز استوار است، برنماز و زکات حج و روزه و ولایت (رهبری اسلامی). ۱

۲- فلسفه روزه 

قال الصادق علیه السلام :

انما فرض الله الصیام لیستوی به الغنی و الفقیر. 

خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنی و فقیر) مساوی گردند. ۲

۳- روزه آزمون اخلاص 

قال امیرالمومنین علیه السلام :

فرض الله الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق 

خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید. ۳

۴- روزه یاد آور قیامت 

قال الرضا علیه السلام :

انما امروا بالصوم لکی یعرفوا الم الجوع و العطش فیستدلوا علی فقر الاخر. 

مردم به انجام روزه امر شده ‏اند تا درد گرسنگی و تشنگی را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگی آخرت را بیابند. ۴

۵- روزه زکات بدن 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

لکل شیئی زکاة و زکاة الابدان الصیام. 

برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن ها روزه است. ۵

۶- روزه سپر آتش 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

الصوم جنة من النار. 

روزه سپر آتش (جهنم) است. ۶

۷- اهمیت روزه 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله : الصوم فی الحر جهاد. 

روزه گرفتن در گرما، جهاد است. ۷

۸- روزه نفس 

قال امیرالمومنین علیه السلام :

صوم النفس عن لذات الدنیا انفع الصیام. 

روزه نفس از لذت های دنیوی سودمندترین روزه‏ هاست. ۸

۹- روزه واقعی 

قال امیرالمومنین علیه السلام :

الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من الطعام و الشراب. 

روزه پرهیز از حرامها است، همچنان که شخص از خوردنی و نوشیدنی پرهیز می‏ کند. ۹

۱۰- برترین روزه 

قال امیرالمومنین علیه السلام :

صوم القلب خیر من صیام اللسان و صوم اللسان خیر من صیام البطن. 

روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است. ۱۰

۱۱- روزه چشم و گوش 

قال الصادق علیه السلام :

اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و شعرک و جلدک. 

آنگاه که روزه می‏ گیری باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه ‏دار باشند. ۱۱

۱۲- روزه اعضا و جوارح 

عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها :

ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه. 

روزه داری که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزه ‏اش به چه کارش خواهد آمد؟! ۱۲

۱۳- روزه ناقص 

قال الباقر علیه السلام :

لا صیام لمن عصی الامام و لا صیام لعبد ابق حتی یرجع و لا صیام لامراة ناشزة حتی تتوب و لاصیام لولد عاق حتی یبر. 

روزه این افراد کامل نیست: 

۱ – کسی که امام  را نافرمانی کند. 

۲ – بنده فراری تا زمانی که برگردد. 

۳ – زنی که اطاعت‏ شوهر نکرده تا اینکه توبه کند. 

۴ – فرزندی که نافرمان شده تا اینکه فرمان بردار شود. ۱۳

۱۴- روزه بی ارزش 

قال امیرالمومنین علیه السلام :

کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما و کم من قائم لیس له من قیامه الا السهر و العناء. 

چه بسا روزه‏ داری که از روزه ‏اش جز گرسنگی و تشنگی بهره ‏ای ندارد و چه بسا شب زنده ‏داری که از نمازش جز بی خوابی و سختی سودی نمی‏‌برد. ۱۴

۱۵- روزه و صبر 

قال الصادق علیه السلام :

عن الصادق علیه السلام فی قول الله عزوجل «واستعینوا بالصبر و الصلوة‏» قال: الصبر الصوم. 

خداوند عزو جل که فرموده است: از صبر و نماز کمک بگیرید، صبر، روزه است. ۱۵

۱۶- روزه و صدقه 

قال الصادق علیه السلام :

صدقه درهم افضل من صیام یوم. 

یک درهم صدقه دادن از یک روز روزه مستحبی برتر و والاتر است. ۱۶

۱۷- پاداش روزه 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله : 

قال الله تعالی الصوم لی و انا اجزی به.

خدای تعالی فرموده است: روزه برای من است و من پاداش آن را می‏ دهم. ۱۷

۱۸- جرعه نوشان بهشت 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

من منعه الصوم من طعام یشتهیه کان حقا علی الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها. 

کسی که روزه او را از غذاهای مورد علاقه اش باز دارد برخداست که به او از غذاهای بهشتی بخوراند و از شرابهای بهشتی به او بنوشاند. ۱۸

۱۹- خوشا بحال روزه داران 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

طوبی لمن ظما او جاع لله اولئک الذین یشبعون یوم القیامة 

خوشا به حال کسانی که برای خدا گرسنه و تشنه شده ‏اند، اینان در روز قیامت‏ سیر می ‏شوند. ۱۹

۲۰- مژده به روزه ‏داران 

قال الصادق علیه السلام :

من صام لله عزوجل یوما فی شدة الحر فاصابه ظما و کل الله به الف ملک یمسحون وجهه و یبشرونه حتی اذا افطر. 

هر کس که در روز بسیار گرم برای خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را می‏ گمارد تا دست‏ به چهره او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامی که افطار کند. ۲۰

۲۱- شادی روزه دار 

قال الصادق علیه السلام :

للصائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربه 

برای روزه دار دو سرور و خوشحالی است: 

۱ – هنگام افطار

۲ – هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قیامت) ۲۱

۲۲- بهشت و باب روزه ‏دارن 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

ان للجنة بابا یدعی الریان لا یدخل منه الا الصائمون. 

برای بهشت دری است‏ به نام (ریان) که از آن فقط روزه داران وارد می‏ شوند. ۲۲

۲۳- دعای روزه‏ داران 

قال الکاظم علیه السلام :

دعوة الصائم تستجاب عند افطاره 

دعای شخص روزه ‏دار هنگام افطار مستجاب می‏ شود. ۲۳

۲۴- بهار مومنان 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

الشتاء ربیع المومن یطول فیه لیله فیستعین به علی قیامه و یقصر فیه نهاره فیستعین به علی صیامه. 

زمستان بهار مومن است از شب های طولانی ‏اش برای شب زنده‏ داری واز روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می‏ گیرد. ۲۴

۲۵ -روزه مستحبی 

قال الصادق علیه السلام :

من جاء بالحسنة فله عشر امثالها من ذلک صیام ثلاثة ایام من کل شهر. 

هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله آنها سه روز روزه در هر ماه است. ۲۵

۲۶- روزه ماه رجب 

قال الکاظم علیه السلام :

رجب نهر فی الجنه اشد بیاضا من اللبن و احلی من العسل فمن صام یوما من رجب سقاه الله من ذلک النهر. 

رجب نام نهری است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد خداوند از آن نهر به او می ‏نوشاند. ۲۶

۲۷- روزه ماه شعبان 

امام صادق علیه السلام :

من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین. 

هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پی در پی را برایش محسوب می‏کند. ۲۷

۲۸- افطاری دادن 

قال الصادق علیه السلام :

من فطر صائما فله مثل اجره 

هر کس روزه داری را افطار دهد، برای او هم مثل اجر روزه دار است. ۲۸

۲۹- افطاری دادن 

قال الکاظم علیه السلام :

فطرک اخاک الصائم خیر من صیامک. 

افطاری دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبی) بهتر است. ۲۹

۳۰- روزه خواری 

قال الصادق علیه السلام :

من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه 

هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد – روح ایمان از او جدا می‏شود ۳۰

۳۱- رمضان ماه خدا 

قال امیرالمومنین علیه السلام :

شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهری 

رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است. ۳۱

۳۲- رمضان ماه رحمت 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

… و هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار. 

رمضان ماهی است که ابتدایش رحمت است و میانه ‏اش مغفرت و پایانش آزادی از آتش جهنم. ۳۲

۳۳- فضیلت ماه رمضان 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

ان ابواب السماء تفتح فی اول لیلة من شهر رمضان و لا تغلق الی اخر لیلة منه 

درهای آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده می ‏شود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد. ۳۳

۳۴- اهمیت ماه رمضان 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

لو یعلم العبد ما فی رمضان لود ان یکون رمضان السنة 

اگر بنده «خدا» می‏دانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتی وجود دارد] دوست می‏داشت که تمام سال، رمضان باشد. ۳۴

۳۵- قرآن و ماه رمضان 

قال الرضا علیه السلام :

من قرا فی شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فی غیره من الشهور. 

هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل این است که درماه های دیگر تمام قرآن را بخواند. ۳۵

۳۶- شب سرنوشت‏ ساز 

قال الصادق علیه السلام :

راس السنة لیلة القدر یکتب فیها ما یکون من السنة الی السنة. 

آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته می‏ شود. ۳۶

۳۷- برتری شب قدر 

امام صادق علیه السلام :

قال لابی عبد الله علیه السلام کیف تکون لیلة القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فیها خیر من العمل فی الف شهر لیس فیها لیلة القدر. 

از امام صادق (علیه السلام) سوال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ 

حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است. ۳۷

۳۸- تقدیر اعمال 

قال الصادق علیه السلام :

التقدیر فی لیلة تسعة عشر و الابرام فی لیلة احدی و عشرین و الامضاء فی لیلة ثلاث و عشرین. 

برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام می‏ گیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیست و ‏سوم است. ۳۸

۳۹- احیاء شب قدر 

عن فضیل بن یسار قال:

کان ابو جعفر (علیه السلام) اذا کان لیلة احدی و عشرین و لیلة ثلاث و عشرین اخذ فی الدعا حتی یزول اللیل فاذا زال اللیل صلی. 

فضیل بن یسار گوید: 

امام باقر (علیه السلام) در شب بیست و یکم و بیست‏ و سوم ماه رمضان مشغول دعا می‏ شدند تا شب به سر آید و آن گاه که شب به پایان می ‏رسید نماز صبح را می‏ خواندند. ۳۹

۴۰- زکات فطره 

قال الصادق علیه السلام :

ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنی الفطرة کما ان الصلوة علی النبی (صلی الله علیه و آله) من تمام الصلوة. 

تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنی فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) کمال نماز است. ۴۰

————————————————————————-

پى نوشت ها: 

۱٫ فروع کافی، ج ۴ ص ۶۲، ح ۱ 

۲٫ من لا یحضره الفقیه، ج ۲ ص ۴۳، ح ۱ 

۳٫ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲ 

۴٫ وسائل الشیعه، ج ۴ ص ۴ ح ۵ و علل الشرایع، ص ۱۰ 

۵٫ الکافی، ج ۴، ص ۶۲، ح ۳ 

۶٫ الکافی، ج ۴ ص ۱۶۲ 

۷٫ بحار الانوار، ج ۹۶، ص ۲۵۷ 

۸٫ غرر الحکم، ج ۱ ص ۴۱۶ ح ۶۴ 

۹٫ بحار ج ۹۳ ص ۲۴۹ 

۱۰٫ غرر الحکم، ج ۱، ص ۴۱۷، ح ۸۰ 

۱۱٫ الکافی ج ۴ ص ۸۷، ح ۱ 

۱۲٫ بحار، ج ۹۳ ص ۲۹۵ 

۱۳٫ بحار الانوار ج ۹۳، ص ۲۹۵٫ 

۱۴٫ نهج البلاغه، حکمت ۱۴۵ 

۱۵٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۹۸، ح ۳ 

۱۶٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۱۸، ح ۶ 

۱۷٫ وسائل الشیعه ج ۷ ص ۲۹۴، ح ۱۵ و ۱۶; ۲۷ و ۳۰ 

۱۸٫ بحار الانوار ج ۹۳ ص ۳۳۱ 

۱۹٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۹۹، ح‏2. 

۲۰٫ الکافی، ج ۴ ص ۶۴ ح ۸ و بحار الانوار ج ۹۳ ص ۲۴۷ 

۲۱٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۹۰ و ۲۹۴ ح‏6 و ۲۶٫ 

۲۲٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۹۵، ح‏31 و معانی الاخبار ص ۱۱۶ 

۲۳٫ بحار الانوار ج ۹۲ ص ۲۵۵ ح ۳۳٫ 

۲۴٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۳۰۲، ح ۳٫ 

۲۵٫ وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۳۱۳، ح ۳۳ 

۲۶٫ من لا یحضره الفقیه ج ۲ ص ۵۶ ح ۲ و وسائل الشیعه ج ۷ ص ۳۵۰ ح ۳ 

۲۷٫ وسائل الشیعه ج ۷ ص ۳۷۵،ح ۲۲ 

۲۸٫ الکافی، ج ۴ ص ۶۸، ح ۱ 

۲۹٫ الکافی، ج ۴ ص ۶۸، ح ۲ 

۳۰٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۱۸۱، ح ۴ و ۵ و من لا یحضره الفقیه ج ۲ ص ۷۳، ح ۹ 

۳۱٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۶۶، ح ۲۳٫ 

۳۲٫ بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۳۴۲ 

۳۳٫ بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۳۴۴ 

۳۴٫ بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۳۴۶ 

۳۵٫ بحار الانوار ج ۹۳، ص ۳۴۶ 

۳۶٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۸ ح ۸ 

۳۷٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۶، ح ۲ 

۳۸٫ وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۹ 

۳۹٫ وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۰، ح ۴ 

۴۰٫ وسائل الشیعه، ج ۶ ص ۲۲۱، ح ۵ 

منبع: راسخون

انبار اعمال و موش ‏دزد

بسم الله الرحمن الرحیم

     صد هزاران دام و دانه‏ است اى خدا      

                      

   ما چو مرغان حریص بى ‏نوا


هر دمى پابسته دامى نوایم
 
 هر یکى گر باز و سیمرغى شویم


 گر هزاران دام باشد دم به دم
   
 چون تو با مایى نباشد هیچ غم


 مى‏رهانى هر مردمى ما را و باز
   
 سوى دامى مى‏رویم اى بى ‏نیاز


 ما در این انبار گندم مى‏کنیم
   
 گندم جمع آمده گُم مى ‏کنیم


 مى ‏نیندیشیم آخر ما به هوش
   
 کاین خلل در گندم است از شر موش


 موش در انبار ما حفره زده است
   
 وز فنش انبار ما ویران شده است


 اول اى جان دفع شرّ موش کن
   
 وآنگه اندر جمع گندم کوش کن


 بشنو از اخبار آن صدر صدور
   
 لا صَلوةَ تَمَّ اِلاّ بِالْحضُور


 گر نه موش دزد در انبار ماست
   
 گندم اعمال چل ساله کجاست؟


 ریزه ریزه صدق هر روزه چرا؟
   
 جمع مى ‏ناید در این انبار ما


 بس ستاره آتش از آهن جهید
   
 وین دل سوزیده پذرفت و کشید


 لیک در ظلمت یکى دزدى نهان
   
 مى‏ نهد انگشت بر استارگان


 مى‏ کُشد استارگان را یک به یک
   
 تا نیافروزد چراغى بر فلک


 چون عنایاتت شود با ما مقیم
   
 کى بود بیمى از آن دزد لئیم

(مولوى)

یادداشتی به مناسبت ماه رمضان

با آرزوی توفیق برای همه‌ی مؤمنانی که عزم جزم کرده‌اند که پذیرای ماه رمضان باشند یا در این ماه مبارک به مهمانی خدا بروند، نکاتی را به عرض می‌رسانم:


رمضان در طول عمر انسان‌ها بارها می‌آید و می‌رود اما همیشه ما مسلمانان این‌طور فکر می‌کنیم که رمضان که رفت همه چیز را با خود می‌برد؛ و در ما هیچ تحولی ایجاد نمی‌کند.

ماه رمضان بهترین فرصت برای خودسازی است؛ حتی رسول‌الله (ص) در دورانی که هنوز مبعوث نشده بود، ماه رمضان را روزه می‌گرفت و در آخرهای رمضان به اعمال مخصوصی می‌پرداخت و در غار حرا، اعتکاف می‌کرد. یعنی به تنهایی آنجا می‌رفت و راز و نیاز می‌کرد. این ماه یک فرصت فوق‌العاده برای تحول در انسان است.


اما این مسئله را قبول دارم که پس از ماه رمضان می‌بینیم باز همان آدمی هستیم که قبل از ماه رمضان بودیم. تغییری در ما ایجاد نشد. چرا تغییری در ما ایجاد نشد و چرا باز دروغ می‌گوییم، باز محرم و نامحرم را رعایت نمی‌کنیم و یا در نمازخواندن تنبلی می‌کنیم مثل قبل از ماه رمضان؟


در سلوک عرفانی یک اراده و یک همت داریم. همت، آن هدف‌گیری بلند انسان است که می‌گوید من می‌خواهم این‌طور شوم. ولی اراده مربوط به اقدامات قدم به قدم انسان‌هاست. برای مثال آنکه همت ثنا دارد همتش به ثنا می‌رسد. اما در این راه باید از هزاران مسئله بگذرد. برای اینکه رمضان در ما اثر بگذارد باید آن همت را داشته باشیم. ما در جامعه همت مسلمان شدن و اسلامی شدن را داشته باشیم. همت پیرو محمد(ص) و علی (ع) و فاطمه(س) شدن را داشته باشیم؛ ماه رمضان روی ما اثر می‌گذارد و ما را صدها قدم به جلو می‌برد.


اما اگر این اراده را نداشته باشیم و از سر عادت و بنا به عرف روزه بگیریم و از یکی و دو وعده غذایی‌مان صرف نظر کنیم طبیعی است که چنین روزه گرفتنی اثری بر ما نمی‌گذارد. هر جلسه نیایش و قیام به نماز اثرگذار است ولی تا آن همت و هدف بلند را برای خودمان تعریف نکرده باشیم این‌ها تبدیل به مسائل روزمره می‌شوند و به طور عادی آن را انجام می‌دهیم و تمام می‌شود و باز همان می‌شویم که قبلاً بودیم.


برای مثال سفر مکه به تنهایی می‌تواند در انسان تحول بزرگی ایجاد کند ولی به شرط اینکه انسان بخواهد به این تحول برسد. اما همین‌طوری مکه رفتن یا اینکه فیشی خریداری کرده و یا نوبتش رسیده یا اینکه فلانی مکه می‌رود من هم همراهش بروم، این چنین حجی عاری از همت است. همتمان را باید از اول تعریف کنیم که می‌خواهیم بنده محبوب خدا باشیم؛ از مقربان درگاه حق باشیم اگر این همت را پیشاپیش خودمان قرار دادیم مطمئناً رمضان روی ما تأثیر زیادی می‌گذارد؛ ولی ندانستیم که می‌خواهیم چه کاره باشیم مثل همان دزدی می‌شویم که بیت‌المال را با آن همه حرمتی که در اسلام دارد در زندگی‌مان به کار می‌گیریم و رفاه برای خودمان درست می‌کنیم؛ روزه چنین فردی روی او اثر نمی‌گذارد.


باید خودمان هدفی را تعریف کنیم این کارها جزو قدم‌های آن هدف باشد هر کدام قدمی باشد به سوی آن هدف. به طور کلی مثلاً اگر خانمی از اول برای خود زندگی حضرت فاطمه(س) را تشخیص بدهد و تعریف کند، این مسئله به او کمک می‌کند که یک مقداری محبت دنیا در دلش کم شود. اما اگر چنین تعریف و هدفی نداشته باشد روزه‌ای که می‌گیرد اثری بر او نمی‌گذارد.


http://yasrebi.org/4346

سوال حقیر از سایت حضرن ولیعصر(عج)+پاسخ

با سلام خدمت شما بزرگواران.
لطفا در خصوص این روایت و سندش که دواعش پلید برای فریب جوانان اهل سنت از آن استفاده می کنند توضیح دهید.تشکر
« لا تقوم الساعة حتى ینزل الروم بالأعماق أو بدابق فیخرج إلیهم جیش من المدینة، من خیار أهل الأرض یومئذٍ، فإذا تصافوا قالت الروم: خلو بیننا وبین الذین سبقوا منا نقاتلهم، فیقول المسلمون: لا والله لا نخلی بینکم وبین إخواننا فیقاتلونهم فینهزم ثلث لا یتوب الله علیهم أبداً، ویقتل ثلث أفضل الشهداء عند الله، ویفتح الثلث لا یفتنون أبداً، فیفتحون قسطنطینیة فبینما هم یقتسمون الغنائم قد علقوا سیوفهم بالزیتون إذ صاح فیهم الشیطان: إن المسیح قد خلفکم فی أهلیکم فیخرجون وذلک باطل، فإذا جاءوا الشام خرج، فینما هم یعدون للقتال یسوون الصفوف إذ أقیمت الصلاة، فیتنزل عیسى بن مریم صلى الله علیه وسلم، فأمهم، فإذا رآه عدو الله ذاب کما یذوب الملح فی الماء، فلو ترکه لذاب حتى یهلک، ولکنه یقتله الله بیده، فیریهم دمه فی حربته»

پاسخ:

باسلام
دوست گرامی
اولا: هر چند این روایت در صحیح مسلم آمده است، اما راوی این روایت ابوهریره است که با دقت در شخصیت او مشخص خواهد شد که روایت او اعتباری ندارد ؛  زیرا او فردی است کذاب، مدلس و دشمن خدا و از کعب الاحبار یهودی نقل روایت می کرده است
توضیح بیشتر
1- ابوهریره در نزد مردم و صحابه به دروغگویی مشهور بوده است
ابن ماجه روایت معتبری را چنین نقل کرده است:
حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ ثنا أبو مُعَاوِیَةَ عن الْأَعْمَشِ عن أبی رَزِینٍ قال رأیت أَبَا هُرَیْرَةَ یَضْرِبُ جَبْهَتَهُ بیده وَیَقُولُ یا أَهْلَ الْعِرَاقِ اَنْتُمْ تَزْعُمُونَ أَنِّی أَکْذِبُ على رسول اللَّهِ
سنن ابن ماجه  ج 1   ص 130
البانی روایت را نقل کرده و گوید:
صحیح
صحیح ابن ماجة 1/ 64
در تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی  نیز روایت آمده است 
  کما أَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ عنه وَحَسَّنَهُ
تحفة الأحوذی  ج 1   ص 256
ابن عمر نیز او را دروغگو می دانست
فخذوا منه ودعوا فقال ابن عمر کذب أبو هریرة
جامع بیان العلم وفضله  ج 2   ص 154
ذهبی نیز از عثمان البری نقل می کند که او ابوهریره را دروغگو  می دانست:
 سمعت عثمان البرِّیّ یقول : کذب أبو هریرة
اگر یکر نفر در بین مردم به دروغگویی شهرت داشته باشد، آیا کسی حرف او را قبول می کند؟!!
2- عمر ابوهریره را دشمن خدا و کتاب می دانست
ابن عبد ربه نقل می کند زمانی که عمر ابوهریره را از امارت بحرین عذل کرد به او گفت تو دشمن خدا دشمن کتاب خدا و دزد هستی:
 وفی حدیث أبی هریرة قال : لما عزلنی عمر عن البحرین قال لی : یا عدوّ الله وعدوّ کتابه ، سرقتّ مال الله
العقد الفرید  ج 1   ص 55
3-علمای اهل سنت اعتراف کرده اند ابوهریره اهل تدلیس بوده و روایاتی را از کعب الاحبار نقل می کرد و بین روایت پیامبر و او خلط می کرد و نمی دانست تشخیص بدهد که کدام روایت از آن پیامبر (ص) است وکدام از کعب
شعبة یقول أبو هریرة کان یدلس أى یروى ما سمعه من کعب وما سمعه من رسول الله صلى الله علیه وسلم ولا یمیز هذا من هذا
البدایة والنهایة  ج 8   ص 109
از کجا معلوم که این روایت کعب الاحبار نباشد؟
4-ابوهریره جاعل حدیث بوده است روایات زیادی را نقل کرده است و وقتی از او می پرسیدند که این روایت را کجا آوردی می گفت از کیسه خودم بوده است
روایتی در صحیح بخاری چنین نقل شده است
وَیَقُولُ الْعَبْدُ أَطْعِمْنِی وَاسْتَعْمِلْنِی وَیَقُولُ الِابْنُ أَطْعِمْنِی إلى من تَدَعُنِی فَقَالُوا یا أَبَا هُرَیْرَةَ سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال لَا هذا من کِیسِ أبی هُرَیْرَةَ
صحیح البخاری  ج 5   ص 2048
با این وجود آیا جا دارد روایت چنین شخصی که حتی عمر که خلیفه اهل سنت است او را دشمن خدا و پسر این خلیفه او را دروغگو می داند، روایش را قبول کرد؟!!!
ثانیا: نقل شده اس که ابوهریره ار نقل روایات فتن امتناع می کرده است:
کان ابوهریرة یمتنع من التحدیث بأحادیث الفتن قبل وقوعها لأن ذلک مما لا یحتمله رؤس الناس وعوامهم
مجموع الفتاوى  ج 2   ص 218
حال روایت مورد نظر از احادیث فتن است پش چطور ابوهریره که از نقل این روایات امتناع می کرده است در اینجا نقل روایت کرده است؟!! 
ثالثا: روایت روم را ذکر کرده است که وارد دابق می شود، در کجا آمده است که رومی ها الان وارد دابق شدند تا عده ای مثل داعش خود را مدافع بدانند و بیایند با اینها بجنگند؟!!!!
رابعا: در روایت آمده است که لشگری از مدینه می آیند و با رومی ها جنگ می کنند حال سوال این است مگر داعش لشگری از مدینه هستند و از مدینه آمدند؟!!! در حالی که عده زیادی از داعشی ها به صورت پراکنده از نقاط مختلف جهان در سوریه جمع  شده اند
خامسا: در روایت از آمدن عیسی علیه السلام و دجال سخن به میان آمده است پس چرا تا بحال از آنها خبری نیست؟!!!
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات

تفاوت عرفان با تصوف باطل

نویسنده: آیت الله علی رضائی تهرانی

منبع: کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) صفحه625 تا633

تفاوت راه عرفان با مسلک تصوف باطل

به این عبارات توجه فرمایید:

۱. عارف کامل و فقیه گران‌قدر مرحوم آیت‌الله حاج ملا حسینقلی همدانی در نامه‌ای به یکی از علمای تبریز می‌نویسد:

«مخفی نماند بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلّمات و لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الملوک جل جلاله نیست و به خرافات ذوقیّه، اگر چه ذوق در غیر این مقام خوب است، «کما هو دأب الجهّال و الصوفیّة خذلهم الله جل جلاله»؛ («آن‌چنان که روش نادانان و صوفیان ـ که خدای بزرگ خوارشان سازد ـ می‌باشد»)، راه رفتن «لایوجب الا بُعداً»؛ («جز مایة دوری نیست»). حتی شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمة اطهار: آورده باشد، باید بفهمد از حضرت احدیت دور خواهد شد [۱] و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما ورد عن السادات المعصومین: «به جز آنچه که از پیشوایان معصوم وارد شده است» عمل نماید[۲] .

۲. عارف کامل آیت‌الله حاج سید علی آقا قاضی در نامه‌ای به شاگردش، عارف سینه‌چاک [۳] آیت‌الله حاج سید محمدحسن طباطبایی تبریزی می‌نویسد:

«با دراویش و طریق آنها کاری نداریم، طریقه، طریقۀ علما و فقهاست. با صدق و صفا»[۴].

۳. سالک شهید مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی مطهری می‌گوید:

«از قرن نهم هجری به بعد، به نظر ما عرفان شکل و وضع دیگری پیدا می‌کند. تا این تاریخ شخصیت‌های علمی و فرهنگی عرفانی همه جزء سلاسل رسمی تصوفند و اقطاب صوفیه شخصیت‌های بزرگ فرهنگی عرفان محسوب می‌شوند و آثار بزرگ عرفانی از آنهاست. از این به بعد شکل و وضع دیگری پیدا می‌شود.

اوّلاً: دیگر اقطاب متصوفه همه یا غالباً، آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشته‌اند، ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعت‌هایی که ایجاد کرده است، می‌شود.

ثانیاً: عده‌ای که داخل در هیچ‌یک از سلاسل تصوف نیستند، در عرفان نظری محی‌الدینی متخصص می‌شوند، که در میان متصوفه رسمی نظیر آنها پیدا نمی‌شود.

ثالثاً: از قرن دهم به بعد ما به افراد و گروه‌هایی برمی‌خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده‌اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده‌اند بدون آنکه در یکی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را کلاً یا بعضاً تخطئه می‌کرده‌اند. از خصوصیّات این گروه که ضمناً اهل فقاهت هم بوده‌اند وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقهیه است» [۵].

عرفان صحیح یا تصوّف منحرف

از عبارات نقل شده، به روشنی به دست می‌آید که راه صحیح عرفان مغایر با راه تصوف منحرف است و متصوفه، به‌خصوص از قرن نهم به بعد، گرفتار آدابی ساختگی و بعضاً خلاف شریعت شدند، ولی از طرفی دیگر عارفانی بوده‌ و هستند که هیچ ارتباطی در افکار و رفتار با صوفیان نداشته، بلکه آنان را تخطئه می‌کرده‌اند، ولی در اوج عرفان و سلوک سیر کرده‌اند و فقه و عرفان را چون شیر و شکر ممزوج ساخته و غذای جان ساخته‌اند. اینجاست که باید گفت:

نه هر که چهره بـر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هرکه طرفِ کُلَه کج نهاد و تند نشست
کـلاه‌داری و آیین سـروری داند
هـزار نکتـة بـاریک‌تـر ز مـو اینجاست
نه هر کـه سر بتراشد قلندری داند [۶]

شاخصه‌های تصوف منحرف

تصوف منحرف و عرفان صحیح شاخصه‌هایی دارند که بازشناسی این دو از یکدیگر را آسان می‌سازد.

به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

۱. تقویت نفس

تصوف منحرف در صدد تقویت نفس است و عرفان صحیح در پی فنای نفس. ممکن است در تصوف هم بر فنا تاکید شود، ولی در عمل، هدف تقویت نفس است.

۲. آداب ساختگی

تصوف منحرف، گرفتار آداب و عادات ساختگی است، همانند:

الف. کوتاه نکردن موی سر و صورت

تراشیدن موی سر مستحب است و نیز کوتاه کردن نوک شارب و محاسن به مقدار یک قبضه از ذَقَن (چانه)، مستحب مؤکد است. بلند کردن موی سر اگر مایة تشبّه مرد به زن گردد، به فتوای فقهای شیعه حرام است. برخی مشایخ تصوف در ایران، کتابی به نام «رفع شبهات» نوشته‌اند و ادله‌ای بر جواز بلند کردن سبیل ذکر کرده‌اند که نه فقیه، بلکه عامی را به خنده وا می‌دارد.

ب. حرکات غیر عادی بدن در حال اذکار و اوراد:

قرآن به مؤمنین می‌گوید:

«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَة إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»[۷] ؛

«پروردگار خود را به زاری و نهانی بخوانید که او از حدّ گذرندگان را دوست نمی‌دارد».

و به پیامبرش دستور می‌دهد:

«وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَة وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» [۸] ؛

«و در دل خویش، پروردگارت را با تضرّع و ترس، بی‌صدای بلند، یاد کن».

صوفیه در پاره‌ای اوراد خود بدن را چنان به حرکت در می‌آورند که مایه تعجّب است.

ج. رقص و سماع

رقص مطلقاً حرام است، مگر رقص زن برای شوهر خود و موسیقی به فتوای برخی فقها مطلقاً حرام است [۹] و احتیاط که باید شعار عملی سالک باشد، اقتضا می‌کند از آن اجتناب شود.

۳. بدبینی به علمای ظاهر و فقها

البته این مشکل گاه در برخی از سالکان که اهل تصوف هم نیستند، دیده می‌شود که آفتی است و باید آن را درمان کرد.

از ثمرات تلخ این انحراف، احساس بی‌نیازی از تقلید از مرجع أعلم است. صوفیه به امر تقلید بی‌اعتنا یا کم‌اعتنا هستند. با اینکه رجوع به متخصص در هر مسأله حکم عقل و دین و وجدان است و فقیه، متخصصِ در شریعت است، همان‌گونه که استاد سلوک متخصصِ در طریقت است.

البته استادمی‌فرمود:

اگر مرجع تقلید آدمی استاد طریقت هم باشد، بسیار خوب است و نیز می‌فرمود از شرایط افتاء (فتوا دادن)، ‌گذشتن از جزئیت و رسیدن به کلیّت است و معتقد بودند که این شرط از متن دین قابل استخراج است [۱۰].

البته اعتقاد داشتند که لله الحمد تا به حال مراجع تقلید شیعه همه دارای صفای نفس و بعضاً اهل کرامت و مجاهدت در راه إعلای کلمة اسلام بوده‌اند.

۴. بدعت در دین

بدعت به معنای وارد کردن «چیزی که از دین نیست در دین» است؛ عرفان بر التزام به شریعت تاکید می‌ورزد، زیرا طریقت را جز در سایة شریعت نمی‌فهمد، ولی تصوف منحرف، اموری را به دین نسبت می‌دهد که در دین نیست، مانند التزام به نزدن شارب، التزام به حضور در خانقاه در برابر مسجد و امثال اینها.

۵. یک‌سویه‌نگری به دین

عارف عرفان را در کنار حضور و حماسه می‌بیند و پرداختن به هر کدام را مانع دیگری نمی‌داند و لذا حتّی عزلت را تفسیری ایجابی می‌کند، ولی تصوف منحرف از هرگونه کار اجتماعی مثبت سر باز می‌زند و آن را مانع رشد و تعالی می‌داند. یک‌سویه نگری در دین مانند ایمان ببعض الکتاب ثمره‌ای جز دور ماندن از حقیقت دین و تحجّر و محرومیت از کمال در پی ندارد. تصوف منحرف از برخی عبادات مانند جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، جمعه و جماعات به دور است و این خود ثمره‌ای تلخ بر این یک‌سویه‌نگری است.

البته این یک‌سویه‌نگری به دین از سوی اقشار دیگر همچون برخی فقها، متکلمان، فلاسفه و ... هم دیده شده و می‌شود که ثمرات تلخی به بار می‌آورد. راقم این سطور اعتقاد دارد که دین یک مجموعة نظام‌مند و سیستماتیک است که جز با نگاه سیستماتیک قابل تفسیر نیست [۱۱].

۶. موروثی بودن سمت استادی

برخی گمان کرده‌اند که پیر و مرشد بودن مانند سلطنت ارثی است و لذا گاه دیده شده با فوت استادی فرزند ناشایسته او را، فقط به خاطر ارادت و محبّت به پدرش و یا به دلیل عدم جابه‌جایی مقرّ ریاست و آقایی، بر تخت استادی نشانده و به او سرسپرده‌اند که این از مهلک‌ترین انحرافات تصوف منحرف است.

۷. مبالغة بی‌جا

مبالغه‌های بی‌جا نسبت به مشایخ از انحرافات تصوف منحرف است. بخشی از این مبالغه‌ها را در کتاب تذکرة الأولیاء شیخ عطار می‌توان دید.

ظاهراً بیشترین مبالغه در حق شیخ عبدالقادر گیلانی صورت گرفته است. این سخنان ناروا دیگران را به هرگونه گرایش باطنی بدبین می‌سازد.

تذکّر

مرحوم فیض کاشانی در بعضی آثار خود از پاره‌ای انحرافات تصوّف منحرف پرده برداشته است. نیز مرحوم صدرالمتألهین در رسالة کسر اصنام الجاهلیّة پاره‌ای از انحرافات عقیدتی آنها را برشمرده و نقد کرده است. دغدغة این استاد و شاگرد نشان می‌دهد که جداسازی عرفان راستین از آموزه‌های تصوّف منحرف، باید جدّی گرفته شود. بسی جای تاسّف است که بعضی کوته‌نظران عارفانی این‌چنین را به تصوّف منحرف منسوب کرده‌اند.

نوشتار‌های مرتبط

تفاوت عرفان با علوم غریبه

تفاوت عرفان با مسلک غلو

عبادت عارفانه

راه‌های انحرافی سیر و سلوک

پانویس

۱. در اینجا مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی حاشیه‌ای دارند به این صورت: «مطلقاً معلوم نیست». شاید مراد آن مرحوم جایی است که جهل قصوری و یا استضعاف در کار باشد.

۲. تذکرى المتقین، ص۱۹۱.

۳. این تعبیر، عبارت استاد حسن‌زاده آملی دربارة ایشان است.

۴. صفحات من تاریخ الاعلام فی النجف الاشرف، ج۱، ص۲۱۴.

۵. شهید مطهری، علوم اسلامی، بخش عرفان، ص۱۲۱.

۶. دیوان حافظ.

۷. اعراف/۵۵.

۸. اعراف/۲۰۵.

۹. از این فقیهانند حضرت آیت‌الله حاج سید محمدرضا گلپایگانی و حضرت استاد. اعلی الله مقامهما.

۱۰. برای تفصیل: ر.ک: کتاب ولایت فقیه حضرت استاد.

۱۱. ر.ک: عبدالحمید واسطی، نگرش سیستمی به دین.


بر اساس نظر امام علی علیه السلام آیا انتساب صفت به خداوند شرک نیست؟

بر اساس نظر امام علی(علیه السلام) آیا انتساب صفت به خداوند شرک نیست؟
پرسش
در خطبه‌ی اول نهج البلاغه، انتساب صفت به خداوند، برابر شرک دانسته شده است، با این اوصاف در بسم الله الرحمن الرحیم، دو بار به خداوند شرک بسته شده است و تمام متون دینی متونی مشرکانه‌اند، این تناقض را چگونه توجیه می‌کنید؟
پاسخ اجمالی
امام علی(ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه در اوصاف خداوند می‌فرماید: آغاز دین شناخت او است، و کمال شناختش باور کردن او، و نهایت باور کردنش یگانه دانستن خداوند، و سرانجام یگانه دانستنش اخلاص به او، و حدّ اعلاى اخلاص به او نفى صفات (زائد بر ذات) از او است، چه این‌که هر صفتى گواه این است که غیر موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر این است که غیر صفت است. پس هر کس خداى سبحان را با صفتى وصف کند او را با قرینى پیوند داده، و هر کس او را با قرینى پیوند دهد دوتایش انگاشته، و هر کس دوتایش انگارد داراى اجزایش دانسته، و هر کس او را داراى اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده، و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته، و هر آن‌کس براى او جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده، و هر کس محدودش بداند؛ مانند معدود به شماره‏‌اش آورده است.[1]
منظور امام علیه السلام از نفی صفات خداوند، صفاتی است که زائد بر ذات و غیر ذات خداوند است؛ یعنی نباید خداوند را مانند انسان‌ها موجودی بدانیم که بسیاری از صفات (مانند علم، قدرت و ...) را در ابتدای آفرینش ندارد و ذات او خالی از آن صفات است، و به مرور زمان و در سایه سعی و تلاش آن صفات را کسب می‌کند. دلیل و گواه بر این‌که مقصود حضرت نفی صفات زائد بر ذات است، سخنان ایشان است که به عنوان توضیح و شرح فوراً به دنبال این سخنان بیان فرمودند: «چه این‌که هر صفتى گواه این است که غیر موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر این است که غیر صفت است». بنابراین، نفی این‌گونه صفات از خداوند منافات ندارد که خداوند را متصف به صفاتی بدانیم که عین ذات خداوند است. یا صفاتی را به لحاظ فعل خداوند انتزاع کنیم و بدون این‌که این انتساب و اتصاف موجب تغییر در ذات خداوند گردد، خداوند را به این اوصاف متصف بدانیم.
همان گونه که امام علی(ع) بارها در سخنان خود خداوند متعال را به اوصاف کمالی و جمالی می‌ستاید؛ به عنوان نمونه به یک قطعه کوچک اشاره می کنیم: «او خدایى‏یگانه است همان گونه که خود را وصف نموده‏ است.»[2]
برای اطلاع بیشتر در این موضوع پاسخ‌های 5369 (فرق صفات خدا با صفات انسان)؛ 19220 (وحدت بین صفات ذاتی خدا) و 2229 (چگونگی ارتباط صفات فعل با حوادث زمانی).
 

[1]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، ترجمه، انصاریان، حسین، ص ۴۳- ۴۴، تهران، پیام آزادى، چاپ دوم، 1386ش. «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَه‏ ...».
[2] شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة / ترجمه انصاریان، ص 628، پیام آزادى - تهران، چاپ: دوم، 1386 ش.

ورود به ماه رمضان المبارک

فقط بشارت و مژده ی نزدیک شدن ماه مبارک رمضان، داغ و حسرت فراق ماه شعبان المعظّم را تسکین می دهد. ماه شعبان با همه ی زیبایی ها و لطافت های عارفانه ی خود به پایان می رسد؛ ماهی بسیار دوست داشتنی و زیبا که با عطر دلاویز رسول خدا صلی الله علیه و آله معطّر است؛ ماه صلوات و مناجات شعبانیه، ماه صیام و قیام رسول الله صلی الله علیه و آله در لیالی و ایّام آن. حسرت گذشتن و طی شدن ایّام این ماه فقط با بشارت ورود به ماه مبارک رمضان قابل تحمّل است. ماهی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بشارت نزدیک شدن آن را در آخرین جمعه ی ماه شعبان المعظّم به مردم دادند.

غزل‌ شیوای‌ حافظ‌ شیرازی‌ دربارۀ حضرت‌ صاحب‌ الزّمان‌ ارواحنا فداه‌

هو العلیم

غزل‌ شیوای‌ حافظ‌ شیرازی‌ دربارۀ حضرت‌ صاحب‌ الزّمان‌ ارواحنا فداه‌

_______________________________________________________________

دانلود فایل پی دی اف دانلود پی دی اف موبایل

 

 

این‌ غزل‌ را در وصف‌ حضرت‌ صاحب‌ الزّمان‌ سروده‌، و از غیبت‌ و انتظار وی‌ یاد کرده‌، و خود را از مشتاقان‌ و شیفتگانش‌ معرّفی‌ نموده‌ است‌؛ ولیکن‌ با چه‌ عبارات‌ نمکین‌، و اشارات‌ دلنشین‌، و کنایات‌ و استعاراتی‌ که‌ حقّاً بی‌اختیار بر زبان‌ انسان‌ جاری‌ میشود که‌ او لسان‌ الغیب‌ است‌:

سَلامُ اللَهِ ما کَرَّ اللَیالی‌                     وَ جاوَبَتِ الْمَثانی‌ وَ الْمَثالی‌ (1)

                           عَلی‌ وادی‌ الاراکِ وَ مَن‌ عَلَیْها               وَ دارٍ بِاللِوَیفَوْقَ الرِّمالِ (2)

                          دعاگوی‌ غریبان‌ جهانم‌                        وَ أدْعو بِالتَّواتُرِ وَ التَّوالی‌ (3)

                         به‌ هر منزل‌ که‌ رو آرد خدا را                نگه‌ دارش‌ به‌ لطف‌ لایزالی‌ (4)

     منال‌ ای‌ دل‌ که‌ در زنجیر زلفش‌           همه‌ جمعیّت‌ است‌ آشفته‌ حالی‌ (5)

 ز خَطّت‌ صد جمال‌ دیگر افزود                که‌ عمرت‌ باد صد سال‌ جلالی‌ (6)

                         تو می‌باید که‌ باشی‌ ورنه‌ سهل‌ است‌     زیانِ مایۀ جانیّ و مالی‌ (7)

بدان‌ نقّاش‌ قدرت‌ آفرین‌ باد                  که‌ گِرد مَه‌ کشد خطّ هِلالی‌ (8)

فَحُبُّکَ راحَتی‌ فی‌ کُلِّ حینٍ                 وَ ذِکْرُکَ مونِسی‌ فی‌ کُلِّ حالِ (9)

                           سویدای‌ دل‌ من‌ تا قیامت‌                  مباد از شور سودای‌ تو خالی‌ (10)

                        کجا یابم‌ وصال‌ چون‌ تو شاهی            من‌ بد نام‌ رِند لااُبالی‌ (11)

خدا داند که‌ حافظ‌ را غرض‌ چیست‌

وَ عِلْمُ اللَهِ حَسْبی‌ مِن‌ سُؤالی

و در تعلیقه‌ گوید: این‌ بیت‌ هم‌ در آن‌ غزل‌ است‌ و گویا از خواجه‌ باشد:

أموتُ صَبابَةً یا لَیْتَ شِعْری‌             مَتَی‌ نَطَقَ الْبَشیرُ عَنِ الْوِصالِ (13)

در بیت‌ اوّل‌ و دوّم‌ می گوید: سلام‌ خدا باد پیوسته‌ و همیشه‌ تا وقتیکه‌ شبها مرتّباً یکی‌ پس‌ از دیگری‌ می‌آیند و می‌روند، و طلوع‌ و غروب‌ موجب‌ پیاپی‌ در آمدن‌ آنهاست‌، تا زمین‌ و خورشید و ماه‌ و ستارگان‌ باقی‌ است‌، و تا وقتیکه‌ رشته‌های‌ دو صدایه‌ و سه‌ صدایۀ تارها و نغمه‌ها و آهنگهای‌ چنگ‌ها و سازها می‌نوازند و قدرت‌ و تاب‌ و توانشان‌ برای‌ بلند داشتن‌ این‌ سرود باقی‌ است‌ (زیرا مثانی‌ به‌ معنی‌ صداهای‌ دوباره‌ای‌ است‌ که‌ تار و چنگ‌ می دهد، و مَثالی‌ در أصل‌ مَثالِث‌ بوده‌ است‌ یعنی‌ صداهای‌ سه‌ باره‌ که‌ از آنها شنیده‌ می‌شود.) بر وادی‌ اراک‌ که‌ منزلگاه‌ حضرت‌ حجّت‌ است‌ (زیرا سرزمین‌ اراک‌ سرزمین‌ حجاز است‌ که‌ در آنجا فقط‌ درخت‌ اراک‌ وجود دارد.) و بر آن‌ کسیکه‌ برفراز آن‌ زمین‌ سکونت‌ دارد و بر خانه ‌ای‌ که‌ در قسمت‌ نهائی‌ در آن‌ بالای‌ رَمْلها و شنها بنا شده‌ است‌.

سپس‌ در بیت‌ سوّم‌ میگوید: دعاگوی‌ غریبان‌ جهانم‌، و بطور تواتر و پشت‌ سر هم‌ من‌ دعا می کنم‌ و دعاگو هستم‌؛ که‌ باز روشن‌ است‌: آن‌ غریب‌ جهانی‌ که‌ از شدّت‌ غربت‌ و تنهائی‌ ظهور نمی‌کند غیر از حضرت‌ حجّت‌ کسی‌ نیست‌.

و در بیت‌ چهارم‌ می رساند: او که‌ محلّ ثابتی‌ ندارد ـ گرچه‌ اصلش‌ از مکّه‌ و از وادی‌ الاراک‌ است‌ ـ و دائماً در عالم‌ در گردش‌ است‌، ای‌ خداوند مهربان‌ از تو درخواست‌ می‌نمایم‌ تا با لطف‌ دائمی‌ خودت‌ او را در هر منزلی‌ که‌ وارد می‌شود و در آن‌ مسکن‌ می‌گزیند نگهداری‌ کنی‌.

و در بیت‌ پنجم‌ می گوید: ای‌ دل‌ ! در فراق‌ او ناله‌ مکن‌، چرا که‌ گرچه‌ در غیبت‌ است‌ و چهره‌ و رخساره‌ اش‌ را از نمایاندن‌ مخفی‌ می دارد، ولیکن‌ بواسطۀ گیسوان‌ و زلف‌ سیاه‌ او ـ که‌ کنایه‌ از هجران‌ و غیبت‌ است‌ ـ آشفته‌ حالان‌ می توانند کسب‌ جمعیّت‌ کنند و به‌ مقصود نائل‌ آیند.

و در بیت‌ ششم‌ می گوید: اینک‌ که‌ رشد و بروز جمال‌ در تو فزونی‌ یافته‌ است‌، خداوند عمر تو را طویل‌ گرداند و از گزند حوادث‌ مصون‌ بدارد.

و در بیت‌ هفتم‌ می گوید: توئی‌ ولیّ والای‌ ولایت‌ که‌ قوام‌ کون‌ و مکان‌ بر تو قائم‌ است‌؛ و تو باید بر قرار و مقرون‌ به‌ بقاء و صحّت‌ و آرامش‌ بوده‌ باشی‌، چرا که‌ در رأس‌ مخروطی‌، و بر همۀ ماسوی‌' حکومت‌ داری‌. و در برابر این‌ امر مهمّ و ارزشمند، زیانهای‌ جانی‌ و ضررهای‌ مالی‌ هر چه‌ هم‌ فراوان‌ باشد، به‌ من‌ و یا به‌ جهانیان‌ برسد، مهمّ نیست‌ بلکه‌ خیلی‌ سهل‌ و آسان‌ است‌.

و در بیت‌ هشتم‌ می گوید: آفرین‌ بر دست‌ قدرت‌ پروردگار که‌ تو را در این‌ چندین‌ قرنی‌ که‌ تا به‌ حال‌ گذشته‌، حفظ‌ و نگهداری‌ نموده‌ است‌؛ همان‌ نقّاش‌ قدرت‌ که‌ بر گرد ماه‌ بر فراز آسمان‌ خطّی‌ به‌ شکل‌ هلال‌ می‌کشد تا مردم‌ ماه‌ را ببینند، با آنکه‌ بدون‌ شکّ تمام‌ کرۀ ماه‌ موجود است‌، امّا کسی‌ آنرا نمی‌بیند، و در غیبت‌ و پنهانی‌ می گذارد، و فقط‌ از این‌ کرۀ آسمانی‌ به‌ قدر هلالی‌ نمایان‌ است‌ بطوری که‌ اگر کسی‌ نظر کند می‌پندارد کره‌ ای‌ نیست‌، فقط‌ هلالی‌ بر آسمان‌ موجود است‌. امام‌ زمان‌ هم‌ موجود است‌ همچون‌ کرۀ تامّ و تمام‌، امّا کسی‌ آنرا نمی‌بیند و ادراک‌ نمی‌کند و فقط‌ به‌ قدر ضخامت‌ هلالی‌ از آثار او در جهان‌ مشهود است‌ و مردم‌ از آن‌ منتفع‌ می گردند، ولی‌ باید ظهور کند و از پردۀ خفا برون‌ آید و چون‌ بَدْر و ماه‌ شب‌ چهاردهم‌ نور دهد و همۀ جهان‌ را منوّر کند.

خوب‌ توجّه‌ کنید: اگر این‌ بیت‌ را این طور معنی‌ نکنیم‌، معنی‌ آن‌ چه‌ می شود؟! تعریف‌ کردن‌ از ماه‌ آسمانی‌ به‌ پنهانی‌، و خطّ هلالی‌ در شبهای‌ نخستین‌ طلوع‌ آن‌ بر گرد آن‌ کشیدن‌ چه‌ مدحی‌ را متضمّن‌ است‌؟!

و اگر مراد از ماه‌ را سیما و چهرۀ محبوب‌ فرض‌ کنیم‌ و خطّ هلالی‌ را هم‌ محاسنش‌ بدانیم‌ که‌ بر گرد آن‌ روئیده‌ است‌، با آنکه‌ این‌ استعاره‌ با آن‌ استعارۀ قرص‌ ماه‌ آسمان‌ و اختفای‌ آن‌ در شبهای‌ نخستین‌ جز بمقدار هلالی‌ که‌ نمایان‌ است‌، دو مفاد است‌ معذلک‌ این‌ استعاره‌ نیز منافاتی‌ با وجود حضرت‌ صاحب‌الزّمان‌ ندارد؛ زیرا آن‌ انسانی‌ که‌ در خارج‌ بر گرد صورتِ چون‌ ماهش‌ محاسن‌ روئیده‌ است‌، با توصیف‌ غربت‌ و ولایت‌ و سروری‌ و پادشاهی‌ و سائر اوصافی‌ که‌ در این‌ غزل‌ آمده‌ است‌، غیر از آنحضرت‌ نمی‌تواند مراد و مقصود باشد.

و در بیت‌ نهم‌ می گوید: من‌ پیوسته‌ با تو سر و کار دارم‌. محبّت‌ توست‌ که‌ راحت‌ دل‌ من‌ است‌ در هر حال‌، و ذکر توست‌ که‌ أنیس‌ من‌ است‌ بطور پیوسته‌ ومدام‌.

گرچه‌ نظیر این‌ مضمون‌ در سائر غزلهای‌ حافظ‌ موجود است‌ و آنها راجع‌ به‌ خود ذات‌ أقدس‌ حقّ تعالی‌ است‌، ولیکن‌ در این‌ غزل‌ به‌ قرینۀ سائر ابیات‌ غیر از حضرت‌ حجّت‌ نمی‌تواند بوده‌ باشد. پس‌ ضمیر مخاطب‌ ذِکْرُکَ و حُبُّکَ راجع‌ به‌ اوست‌.

و به‌ همین‌ طریق‌ مفاد بیت‌ دهم‌ است‌ که‌ در دعا می گوید: دریچۀ قلب‌ من‌ که‌ مملوّ از خون‌ حیات‌ بخش‌ من‌ است‌، و پیوسته‌ آن‌ خون‌ در جنبش‌ و حرکت‌ و ضربان‌ و خروش‌ است‌، هیچگاه‌ از معامله‌ و سر و کار داشتن‌ و تلاش‌ برای‌ بدست‌ آوردن‌ محبّت‌ و رضای‌ تو خالی‌ نباشد.

و در بیت‌ یازدهم‌ مخاطب‌ خود را شاه‌، و خودش‌ را رِند و گدای‌ لااُبالی‌ خوانده‌ است‌؛ و وصال‌ این‌ درجۀ پست‌ و زبون‌ را با آن‌ شاه‌ با عظمت‌ و با تقوی‌ و دارای‌ عصمت‌ و طهارت‌، بعید به‌ شمار آورده‌ است‌. در این‌ بیت‌ هم‌ معلوم‌ است‌ که‌: مراد وی‌ از «چون‌ تو شاهی‌» غیر آن‌ صاحب‌ ولایت‌ کلّیّۀ إلهیّه‌ نمی‌باشد.

و در بیت‌ دوازدهم‌ خیلی‌ روشن‌ و واضح‌ از سخنان‌ و تخاطب‌ فوق‌ بطور رمز و اشاره‌، پرده‌ بر می دارد که‌: اینها که‌ گفتم‌ همه‌ اشاره‌ و کنایه‌ و استعاره‌ و رمز بود که‌ چه‌ میخواهم‌ بگویم‌؛ صراحت‌ نبود و من‌ نمی‌خواستم‌ یا نمی‌توانستم‌ آن‌ وجود أقدس‌ را چنانکه‌ باید و شاید معرّفی‌ کنم‌، و عشق‌ سوزان‌ خود را برای‌ لقاء و دیدارش‌ در قالب‌ غزل‌ آورم‌؛ امّا خداوند علیم‌ و خبیر میداند که‌ در دل‌ من‌ چه‌ مراد بوده‌ است‌، و او کفایت‌ میکند از کلام‌ و سؤالی‌ که‌ من‌ بخواهم‌ آنرا برزبان‌ آورم‌.

و در بیت‌ إلحاقی‌ میگوید: من‌ از شدّت‌ عشق‌ و آتش‌ وَجْد بالاخره‌ خواهم‌ مرد، و در انتظار فرج‌ او جان‌ خواهم‌ سپرد؛ و مانند یعقوب‌ در فراق‌ یوسف‌ کور خواهم‌ شد و چشمم‌ پیوسته‌ بر در است‌ که‌ چه‌ موقع‌ بشیر، بشارت‌ از لقاء وصال‌ میدهد؛ و یوسف‌ گمگشتۀ بیابانی‌ در چاه‌ غربت‌ در افتاده‌، غریب‌ و تنها، سرگشته‌ و متحیّر مرا بشارت‌ دیدار میدهد، و با فرج‌ او و لقای‌ او چشمانم‌ بینا میگردد، و چون‌ مرده‌ از قبر برخاسته‌ زنده‌ میگردم‌ و حیات‌ نوین‌ می‌یابم‌.(1)

 

1. روح مجرد ص 519.                               

http://motaghin.com/fa_default.asp

برای گسترش عدالت باید عقلانیت جامعه را ارتقاء داد

آیت الله العظمی جوادی آملی در دومین اجلاسیه اساتید رشته های تخصصی حوزه های علمیه قم:
برای گسترش عدالت باید عقلانیت جامعه را ارتقاء داد
 
اسراء نیوز: آیت الله العظمی جوادی آملی در دومین اجلاسیه اساتید رشته های تخصصی حوزه های علمیه قم، به رسالت حقیقی عالمان دینی اشاره کردند و فرمودند: رسالت اصلی علمای ربانی این است که ابتدا مردم را از عقل و علم خود بهره مند سازنند و سپس عدل و داد را در جامعه برقرار کنند.
 
به گزارش خبرنگار اسراء نیوز: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در دومین اجلاسیه اساتید رشته های تخصصی حوزه های علمیه قم که در سالن اجتماعات مدرسه عالی دارالشفاء برگزار شد، به رسالت حقیقی عالمان دینی اشاره کردند و فرمودند: رسالت اصلی علمای ربانی این است که ابتدا مردم را از عقل و علم خود بهره مند سازنند و سپس عدل و داد را در جامعه برقرار کنند. رسالت اصلی ائمه طاهرین(ع) هم همین بود یعنی ابتدا مردم از عقل و علم خود سیراب می کردند و دست ولائی خود را بر سرمردم می کشیدند و آنها را اهل درک و علم بار می آوردند و سپس در میان آنها عدل و داد برقرار می کردند.

ایشان اظهارداشتند: ملتی حقیقتاً عادل و دادگر است که ابتدا عاقل و عالم باشد؛ زیرا عدل و قسط از علم و عقل نشأت می گیرد و به همین دلیل معصومین(ع) تمام تلاش خود را به کار می بستند که ابتدا عقلانیت مردم را ارتقاء دهند.

این مفسر بزرگ قرآن کریم ضمن اشاره بر تاکید قرآن به اندیشیدن و عقلانیت، بیان داشتند:
قرآن کریم آمده تا راه را به مردم نشان بدهد و تاکید دارد که با محوریت «تعقلون» و «یعلمون» امور به سرانجام می رسد و جامعه به حرکت در می آید.

حضرت آیت الله جوادی آملی ابراز داشتند: در جهان کنونی اصل منبع وحیانی و الهی مورد غفلت واقع شده است، آنها مواد و مبانی حقوقی را از خود می گیرند چون اعتقادی به معاد و روز رستاخیز ندارند و مرگ را تنها یک گودال و پوسیده شدن می دانند .

ایشان با نقد تفکر اومانیستی رایج در جهان کنونی خاطرنشان کردند:
ریشه گرفتاری جهان کنونی این است که بین جانشینی خدا و جایگزین شده خدا تفاوتی قایل نشده است؛ در حالی که انسان آمده تا جانشین خدا باشد نه جایگزین او.

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی اذعان داشتند: خدای عالم و انبیاء الهی ساختار عالم را در سه ضلع فروعات، مبانی و منبع بیان می کنند که مراد از منبع همان علوم وحیانی و الهی است لذا وظیفه عالمان دین همین است که فروعات فقهی را ابتدا از مبانی و سپس از منبع اصلی بگیرند و استخراج کنند.

ایشان در فراز دیگری از سخنان خود به تبیین وظیفه عالمان دینی در عصر حاضر به ویژه در جهت حفظ و حراست از انقلاب اسلامی پرداختند و فرمودند:
امروز به برکت نظام و انقلاب تحولی عظیم درجهان ایجاد شده و جهان منتظر است که ببیند شما عالمان دین چه حرف و سخنی برای گفتن و اساسا چه پیامی برای حفظ ونگهداری انقلاب و اسلام دارید؟ یکی از کارهای شما این است که بتوانید علوم مختلف و مبانی دینی را از منبع وحیانی استخراج کنید و به جهانیان نشان دهید که اسلام دینی جهانی و همگانی است و متعلق به همه زمانها و عصرها است.

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی ادامه دادند: یکی از وظائف علمای دین این است که به جهانیان بفهمانند که از طریق دین هم می توان حکومت برپا کرد و آن را اداره نمود. مانند نمونه هایی که قرآن بیان می کند و می فرماید پیامبرانی در میان مردم زندگی می کردند که از قدرتمند ترین و با نفوذ ترین انسانها بودند و همه چیز در اختیار آنها بود ولی هرگز از قدرت خود برای کشتن بشر استفاده نکردند، این پیام دین و مکتب اسلام ناب به همه ظالمان و مستبکران دنیا است.

حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در فراز پایانی سخنان خود اظهار داشتند: امروز یکی از وظائف مهم حوزه های علمیه شناسایی استعداد های برتر و درخشان است. اگر خدا به کسی نعمت درخشان استعداد را داده باشد و آن را در راه حوزه و مجتهد شدن هزینه نکند، و در مسیر دیگر به کار بگیرد مسئول خواهد بود.

ایشان افزودند: حوزه ها نهال فروشی نکنند بلکه استعداد درخشان را در راه اعتلاء و زنده نگه داشتن اسلام و دین و تقویت رهبری و مرجعیت بکار بگیرند تا آینده حوزه از هر لحاظ تأمین باشد. طلاب مستعد باید با استعداد خود شرق و غرب عالم را از علم درخشان خود فروزان کنند وجوابگوی احتیاجات علمی و دینی مردم جهان باشند.

انتهای پیام